Tuesday, October 31, 2006
2: 111. گرامي داشت ِ دهم ِ آبان، جشن ِ آبانگان
http://dreamor.com/
در گاه شمار ِ ايرانيان روزگار باستان، آبان روز ِ آبان ماه (دهمين روز ِ ماه ِ هشتم) آبانگان خوانده شده و ويژه ي ستايش و بزرگداشت ِ آبان (نام ِ ديگر ِ ارِدْوي سورَ اَنَهيتَه/اَناهيتا) ايزدْبانوي ِ آبهاي روي زمين و نگاهبان ِ پاكي و بي آلايشي در جهان ِهستي است. اناهيتا در اسطوره هاي ايراني، يكي از تابناك ترين چهره ها و يكي از كارآمد ترين نقشْ وَرزان است و در اوستا، سرود بلند و زيبايي به نام آبانْ يَشت با خيالْ نقش هايي دل پذير، ويژه ي نيايش و ستايش اوست:
2: 110. نوروز بزرگترين جشن ِ همه ي ايرانيان، ايراني تباران و ايراني فرهنگان
تصوير و صداي ِ فرضي ي ِ پويانماي ِ فردوسي را در اين نشاني ببينيد و بشنويد
*
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی با اجراي نوشين دُخت و سهراب انديشه را دراینجا بشنوید
*
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرداز خاستگاه، آزادست.
Free to use on any web and media, without any changes and with a reference to source
يادداشت ويراستار
"... به فَرّ ِ كياني يكي تخت ساخت/
چه مايه بدو گوهر اندرنِشاخت/
كه چون خواستي، ديو برداشتي/
ز هامون به گردون برافراشتي/
چو خورشيد ِ تابان ميان ِ هوا/
نشسته بَرو شاه ِ فرمانروا/
جهان انجمن شد بران تخت ِ اوي/
شِگِفتي فرومانده از بخت ِ اوي/
به جمشيد بر گوهر افشاندند/
مر آن روز را روز ِ نو خواندند
سر ِ سال ِ نَو، هُرمَز ِ فَوْرَدين/
برآسوده از رنجْ تن، دلْ ز كين/
بزرگان به شادي بياراستند/
مَي و جام و رامِشگران خواستند/
چُنين جشن ِ فرّخ از آن روزگار/
به ما مانْد از آن خُسرَوان يادگار..."
(شاهنامه ي فردوسي، ويرايش ِ جلال خالقي مطلق داستان ِ جمشيد، دفتر يكم، ص 44)
نوروز
نوروز، نه تنها در ايران -- كه خاستگاه آن است -- بلكه در بازمانده هاي ايران ِ بزرگ ِ باستاني، همچون سرزمين هاي فرازرود (آسياي ميانه ي كنوني) و قفقاز در شمال خاوري و شمال باختري تا مرز روسيّه و افغانستان تا مرز چين و نيز پاكستان و هندوستان در خاور و آسياي ِ كهين (تركيّه ي كنوني) و برخي از سرزمين هاي ميانْ دو رود، با شور و شادمانگي به اجرا درمي آيد.
حتّا در سرزمين دوري چون آفريقاي جنوبي، گروه ِ كوچيدگان از هندوستان به آن جا، هر ساله نوروز را در همان زمان ِ آغاز بهاران در ايران، با سنّت هايي همانند ِ آنچه ما در ايران داريم، جشن مي گيرند.
تاكنون در هيچ يك از اين سرزمين هاي گسترده، از كسي شنيده نشده است كه نوروز را ناهمخوان با باورهاي ديني و يا آيين هاي قومي ي خود شمرده باشد؛ بلكه همه ي مردمان دراين پهنه ي بزرگ جغرافيايي، خودآگاه يا ناخودآگاه، نوروز را به منزله ي نماد ِ پيوند و پيمان خويش با فرهنگي بزرگ و جهانْ شمول مي شناسند كه تمام يا بخشي از هستي ي فرهنگي شان، از گذشته هاي بسيار دور، بدان وابسته بوده است و هست. در خود ِ ايران نيز هنگامي كه پاي مردم، از هر ناحيه و پاي بند به هر باور و كيشي در ميان باشد، حكايت، با ژرفايي بيشتر و دامنه اي گسترده تر، از همين قرارست و هرگز انگاشتني نبوده است و نيست كه كسي به صرافت ِ خود و آزاد از وابستگي به پاره اي گروه بنديهاي خاصّ، در صدد ِ انكار ِ ارزش و پايگاه ِ والاي ِ فرهنگي ي نوروز و يا كاستن از دامنه ي شكوه ِ برگزاري اش برآمده باشد. به گفته ي زنده ياد ابوالقاسم اِنجَوي شيرازي: " تاريخ نبود كه نوروز بود."
ايرانيان، در تمام فراز و نِشيب هاي تاريخ ِ تلخ و خونبار ِ خود، اين يادمان هزاره ها را همچون مردمك چشم ِ خويش پاس داشته و به پسينيان سپرده اند تا به روزگار ما رسيده است و بي گمان به روزگاران آينده نيز خواهد رسيد و وابستگان بدين فرهنگ شكوهمند را هم پيمان و همْ دل نگاه خواهد داشت.
* * *
در روزهاي اخير، در پي ِ اعلام ِ تعطيل ِ سه روزه به جاي تعطيل ِ يك روزه ي هر ساله به مناسبت ِ عيد فطر از سوي دولت، در برخي از رسانه ها، پاره اي انتقادها بر اين تصميم گيري در ميان آمد. ديروز هشتم آبان ماه، روزنامه ي "جمهوري اسلامي" در سرمقاله ي خود، در اشاره به همين بحث و انتقاد ، با لحني دو پهلو و با نكوهش ِ ملايم ِ اين تصميم، در همان حال، كوشيده است كه به توجيه ِ آن بپردازد: "اعلام تعطیل رسمی شدن روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هفته گذشته توسط دولت، به احتمال زیاد با نیّت تکریم عید سعید فطر و همراهی با مردم برای تجدید قوا بعد از یک ماه عبادت و کار متمرکز و جبران محدودیّت های ماه رمضان در مسافرت بود. از این نگاه، این اقدام را می توان ستود؛ بویژه آن که نوعی هماهنگی با کشورهای اسلامی است که بسیاری از آنها در مناسبت عید سعید فطر، چند روز تعطیلی دارند و بدین سان، برای این عید اسلامی اهمیّت و اعتبار در خور ِ شأن ِ آن در نظر می گیرند."
سرمقاله نويس ِ "جمهوري اسلامي" پس از تمهيد ِ اين مقدّمه، حرف ِ دل ِ خود را به ميان آورده و پیشنهاد کرده است كه بر مدّت تعطیلات عید فطر به شرط ِ کاستن از تعطیلات نوروز، افزوده شود. او اين پيشنهاد ِ خود را "پیش شرط ِ یک تصمیم مثبت" خوانده است.
*
در تحليل اين گفتمان و نوشته ي روزنامه ي يادكرده، بايد گفت كه تعطيل يك روزه ي عيد فطر تا پيش
از امسال، همچون تعطيل يك روزه ي ديگر عيدها يا عزاهاي اسلامي، پاسخي درست به خواست ِ اكثريّت ِ مسلمان ِ جامعه ي ايران بوده است. امّا افزودن بر روزهاي آن، به عنوان ِ "تكريم بيشتر"، آن هم در هم چشمي با برخي از كشورهاي عرب، توجيهي پسنديده ندارد. هرگاه از ديدگاه ِ اقتصادي، تعطيل هاي زياد ِ ساليانه را به مصلحت ندانند، مي توانند تدبيرهاي ديگري را به كار ببندند. براي نمونه، مي شود تعطيل هاي فراوان ِ "ميلاد" "وفات" را كه به هم نزديك باشند، در هم آميخت و روزي را به عنوان يادواره و بزرگداشت چند"ميلاد" و يا سوگْ ياد ِ چند "وفات" تعيين كرد و در گاهشمار ِ هرسال گنجاند. چنين كار ِ سزاواري، هم از زيان ِ اقتصادي ي تعطيل هاي پي در پي خواهد كاست و هم چيزي از اداي ِ احترام به پيشوايان مذهبي كم نخواهد كرد.امّا پيشنهاد ِ روزنامه، براي كاستن از روزهاي تعطيل نوروز، هيچ گونه هماهنگي و همخواني با خواست ِ دل ِ مردم ايران، خواه مسلمان، خواه جُز آن، ندارد و بي گمان، بيشترين ِ مسلمانان نيز در عين ِ پاي بندي به برگزاري ي جشن ها و سوگ هاي ديني، نوروز را مهمّ ترين جشنْ آيين ِ ساليانه ي ِ خود مي دانند و در فرهنگ ِ مردم، تنها جشني كه از آن با واژه ي "عيد" به طور مطلق ياد مي شود، همين نوروز است.
ايرانيان كه اين جشن ِ خجسته و شكوهمند را هزاره ها با شور دل و جان برپاكرده اند و هيچ يك از تازشهاي بيگانگان و رنج و شكنج هاي ِ برآيند ِ كردار ِ"ميرهاي نوروزي" نتوانسته است ذرّه اي از والايي ي ارج ِ اين آيين در ديدگاهشان بكاهد، از اين پس نيز چُنان خواهند كرد و حتّا اگر تعطيل نوروز بكلّي هم حذف گردد، نوروز همچُنان خُجسته و فرخنده خواهد ماند.*
------------------------------
* در همين زمينه و براي آشنايي ي بيشتر با انگيزه ي اصلي ي تصميم گيري ي اخير و نيز خواندن برداشتهاي مردم درباره ي در سايه گذاشتن ِ نوروز از سوي تصميم گيران، نگاه كنيد به:
http://www.tik.ir/display/?ID=30584&page=41
Monday, October 30, 2006
2: 109. شب ِ ويژه ي ِ دانشنامه ي ِ ايران و پور ِ سينا در سويس
تصوير و صداي ِ فرضي ي ِ پويانماي ِ فردوسي را در اين نشاني ببينيد و بشنويد
*
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرداز خاستگاه، آزادست.
*
ابتکار انجمن دوستداران دانشنامه ايرانيکا در سويس
بزرگداشت پزشکان برجسته ايراني در اروپا
دانشنامه ايرانيکا زير نظر دکتر احسان يارشاطر در دانشگاه کلمبيا و با همکاري صدها پژوهشگر از مليّت هاي مختلف که هر يک در زمينهٔ کار خود سرآمد هستند، تهيّه مي شود و به صورتهاي چاپي و الکترونيک به زبان انگليسي انتشار مي يابد. چاپ جلد سيزدهم ايرانيکا در حال اتمام است.
انجمن دوستداران دانشنامه ايرانيکا در سويس، از يک سال پيش زمينهٔ برگزاري يک شب نشيني به سود دانشنامه را فراهم آورده است. منيره پروين رييس انجمن مي گويد:
www.iranicageneva.ch
آرنولد شواتزنگر فرماندار ايالات کاليفرنيا نيز در پيامي به آن جلسه، با اشاره به سابقه ايالت کاليفرنيا در تنّوع قومي اظهار داشت که اميد وار است نشست دانشنامه ي ِ ايرانيکا، افزايش دهنده همکاري و مشارکت ايرانيان دراين ايالت باشد. همچنين شهردار و رايزن ِ عالي ي ِ ایرانی تبار ِ شهر سان فرانسيسكو [راس ميرکريمي] نيز در پيام هاي مشابهي از حضور گردانندگان دانشنامه ي ِ ايرانيکا ابراز خشنودي کردند.
شب بوعلي سينا در ژنو، هشتمين مورد از يک رشته شب نشيني هاي همانند است که براي گردآوري کمک هاي مالي فرهنگْ دوستان و ايرانْ خواهان به ايرانيکادر شهرهاي نيويورک، واشنگتن، ميامي، لوس آنجلس،تورونتو، سانفرانسيسکو و لندن بر پاشده است.
2: 108. از ايستايي و جزمْ باوري تا پويايي و جُستارگري: درسي بزرگ براي ِ ما ايرانيان
يادداشت ويراستار
خاستگاه ِ رَسته ها / بُنياد ِ گونه ها (كه درفارسي با عنوان عربي مآب ِ "اصل ِ انواع" شهرت يافته است) يا در نگاهي كلّي، داروينيسم، آوازه اي جهانْ شمول دارد.
http://goob.blogspot.com/
نشرداده است، آگاه شدم. او افزون بر پيوند دادن به تارنماي ويژه ي دانشکده تاريخ و فلسفه دانش در دانشگاه کمبريج انگلستان براي ِ شناساندن مجموعه ي كامل ِ كارهاي علمي ي داروين،
1882 دفتر كار ِ داروين، اندكْ زماني پس از مرگش در سال
آثار ِ دارويــن در دسترس همگان
از امروز
(Thursday, October 19, 2006 )
همه آثار داروين از سوی دانشکده تاريخ و فلسفه دانش در دانشگاه کمبريج انگلستان، بر روی تارنمايی به نام
The Complete Work of Charles Darwin Online
در شبكه ي جهاني (اينترنت) به رايگان در دسترس همگان نهاده شده است.
چارلز رابرت داروين نام آوری ست که بسياری از جهانيان با نام او آشنايند؛ اما کمتر کسی با خواندن آثارش با او آشنا شده است. در کشور ما، نام داروين در ذهن درس خوانده ها، با " فرضيّه ي تکامل" همراه است و پاسخ کليشه ای همگان به اين پرسش که داروين که بود، اين است: "آن که گفته است که انسان از نسل ميمون است!" در ديگر کشورهای جهان، دانش همگانی درباره اين دانشی مرد بزرگ، اندکی بيشتراز اين و آميخته با کشمکش و ستيز است. برای آشنايی بيشتر با داروين و تئوری او، نگاهی بکنيد به اين نوشته:
ابراهيم هرندی
1:30 AM
Sunday, October 29, 2006
2: 107. مروري در پيشينه ي فرهنگ نويسي ي ايرانيان: كوشش ِ تازه ي پژوهشگري پويا
تصوير و صداي ِ فرضي ي ِ پويانماي ِ فردوسي را در اين نشاني ببينيد و بشنويد:
http://dreamor.com/
*
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی با اجراي نوشين دُخت و سهراب انديشه را در اینجا بشنوید
*
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرداز خاستگاه، آزادست.
Free to use on any web and media, without any changes and with a reference to source
يادداشت ويراستار
امروز دوشنبه هشتم آبان ماه 1385، پژوهشگر ِ جوان و پويا عرفان قانعي فرد، گفتار تازه را با عنوان:
نُه قرن فرهنگنويسي در ايران
بخش 1
در تارنماي ارزشمند خود به نام ِ "سفرها و ديدارها"
http://erphaneqaneeifard.blogfa.com/post-283.aspx
گنجانيده كه همزمان در صفحه ي "كتاب" در روزنامه ي كارگزاران، چاپ تهران نيز بازنشرداده شده است.
http://www.kargozaraan.com/Released/85-08-08/127.htm
*
قانعي فرد -- كه خود افزون بر كار ِ پژوهش و ترجمه، در فرهنگ نويسي هم دستي دارد و پيش از اين نيز به نقد و بررسي ي برخي از فرهنگهاي تدوين كرده ي ايرانيان پرداخته -- در اين نوشتار تازه اش كوشيده است تا مروري گام به گام در سير ِ فرهنگ نويسي ي فارسي از سده ي پنجم هجري تا به امروز داشته باشد و ويژگي هاي كلّي ي فرهنگ هاي برجامانده از هزاره ي ِ پشت ِ سر را به خوانندگان ِ بررسي اش بشناساند.
در فرهنگ نويسي ي معاصر فارسي
نامهاي نامي ي ِ دهخدا و مُعين مي درخشد
كوشش تازه ي اين پژوهشگر ِ دل سوز را بايد ارج نهاد و من براي آگاهي ي خوانندگان ِ اين تارنما و بهره گيري ي ايشان از اين نگرش و بررسي، در اين صفحه، بدان بازبُرد مي دهم.
فرهنگ فارسي ي شش جلدي، تأليف دكتر محمّد مُعين
كه چهل سال پس از نشرش هنوز جايگزين سزاواري نيافته است!
يادآوري ي اين نكته نيز بايستگي دارد كه متن ِ نگاشته ي قانعي فرد، فراگير ِ برخي سهوهاست و كمْ بودهايي در آن به چشم مي خورد كه هرگاه پس از نخستين نگاشت، با دقّت ِ بيشتري ويراسته مي شد، جبران پذير بود.
از جمله اين موردها مي توان به انتساب فرهنگ عاميانه به "جعفر محجوب" اشاره كرد. فرهنگ نام برده، تأليف زنده ياد سيّد محمّد علي جمال زاده است و زنده ياد دكتر محمّد جعفر (و نه جعفر) محجوب، تنها سرپرستي ي كار نشر ِ آن را برعهده داشته است. ديگر اين كه در شناساندن ِ لغت ِ فُرس ِ اسدي ي ِ توسي، از نام بردن ِ تازه ترين ويرايش اين فرهنگ به كوشش استادان دكتر فتح الله مُجتبائي و دكتر علي اشرف صادقي كوتاهي شده است. اميد مي رود كه نگارنده ي گفتار، در نگاشت ِ ويراسته تري از آن، جبران كمْ بودها و سهوها را بكند.
Saturday, October 28, 2006
2: 106. يك كشف ِ بزرگ ِ باستانْ شناختي: بزرگترين دژ ِ آجري ي ِ بازمانده از روزگاران ِ كهن
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی با اجراي نوشين دُخت و سهراب انديشه را در اینجا بشنوید
تصوير و صداي ِ فرضي ي ِ پويانماي ِ فردوسي را در اين نشاني ببينيد و بشنويد:
http://dreamor.com/
*
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرد
از خاستگاه، آزادست.
Free to use on any web and media, without any changes and with a reference to source
يادداشت ويراستار
بر پايه ي گزارش ِ خبرگزاري ي آفتاب، بزرگترين دژ ِ آجري ي ِ ايران، بازمانده از روزگاران كهن در فرازجاي بخشي از كوههاي جنگلي ي گيلان، در نزديكي ي فومن كشف شده و موضوع پژوهشهاي باستان شناختي قرار گرفته است.
متن گزارش آفتاب را كه دوست گرامي آقاي سعيد هنرمند به اين دفتر فرستاده است، با سپاسگزاري از او در پي مي آورم. براي ديدن ِ هفده تصوير ِ ديدني ي ديگر از اين يادگار ِ هزاره ها يا سده هاي گذشته، نگاه كنيد به:
http://www.aftabnews.ir/vdcb09brhfb5s.html
* * *
گزارش تصویری: بزرگترین دژ آجری ایران
آفتاب-امیر پاکْ بین:
انسان ماشینی ي ِ امروز به دنبال گم کردهای می گردد، بهدنبال مأمن و آرامشی نسبی و برای رسیدن به این مقصود طبیعت را جست و جو میکند، جایی که بوی ناب طبیعتش مشام انسان را تحریک کند و رنگهای متنوع و بی آلایشش چشمان را به نظاره دعوت کند و ذهن را به ماورا بکشاند. چنین فضا و حس نابی را در قلعه ي رودخان بزرگترین دژ آجری کشور می توان یافت. بقایای دژی مستحکم و عظیم که با افتخار خودنمایی میکند به گونهای که هیبت و صلابت آن هر بینندهای را مسحور میکند، در فاصله 20 کیلومتری جنوب غربی فومن در قسمتی از ارتفاعات پوشیده از درخت های سرسبز قلعه رودخان بزرگ ترین دژ آجری کشور قرار دارد. اين دژ مدّتها مرکز فرمانروایان گیلان بوده است. مساحت قلعه در حدود 50 هزار متر مربع و در ارتفاع 600 متری در بلندترین نقطه کوه واقع شده است. 65 برج و بارو و ديواري به طول 1500 متر دارد. رطوبت بيش از حد هوا باعث رويش گياه در لابهلاي ديوارهاي قلعه و پوسيدگي آنها شده، اما با اين حال در مقايسه با قلعههاي ديگر، رودخان سالم مانده است. برخی بنیاد قلعه را به دوره ساسانیان یعنی قبل از اسلام نسبت دادهاند. قلعه در زمان حکومت سلجوقیان تجدید بنا شده است و از پایگاههای مبارزه ي اسماعیلیان بوده است. برای رسیدن به این قلعه بعد از عبور از شهر فومن و گذشتن از روستاهای گشت، کردمحله، سیاه کش، شمس تالان، گوراب پس، هولس کام، سیّدآباد و قلعه رودخان به روستای حیدرآلات میرسیم. این روستا تا خود قلعه حدود 5 کیلومتر فاصله دارد که شامل مسیری زیبا همراه با رودخانهای کوچک است.
2: 105. گزارش دهمين و فراخوان ِ يازدهمين نشست ِ شاهنامه پژوهي در شبكه ي جهاني
Free to use on any web and media, without any changes and with a reference to source
متنِ ضبط شدۀ گفت و شنودهاي نشست دهم را مي توانيد در اينجا بشنوید.
*
2: 104. كارنامه ي سرشار ِ انجمن ِ جهاني ي ِ ايران شناسي در چهلمين زادْسال ِ آن
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی را در اینجا بشنوید
*
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرد
از خاستگاه، آزادست.
يادداشت ويراستار
كوششها و كُنِشهاي ايران شناختي ي دوران جديد كه از سده ي هفدهم ميلادي، از سوي برخي از دانشوران و پژوهندگان باختري آغازشد و سپس شماري از پژوهشگران ِ ايراني آن را پي گرفتند، در سده ي بيستم و اينك دنباله ي آن در سده ي بيست و يكم، به تدريج چنان دامنه ي گسترده اي يافت كه به يك بخش ِ جدايي ناپذير از مجموعه ي دانشهاي انساني با سنجه اي جهاني تبديل گرديد. گسترش ِ شگفت و غول آساي ِ امكان ِ پيوندهاي جهاني و رسانه هاي جهان شمول و نيز جاي گزيني ي خواسته يا ناخواسته ي بسياري از ايرانيان ِ فرهيخته و پژوهنده در سرزمين هاي باختري و راه يابي شان به پايگاه هاي دانشگاهي و نهادهاي پژوهشي در آن كشورها در دهه هاي اخير و نقشْ ورزي ي تأثيرگذارشان در فرآيند ِ ايران شناسي، اين رشته از دانش را از حالت مهجور و محدود ِ "شرق شناسي" ي نخستين، بيرون آورد و شادابي و پويايي ي سزاواري بدان بخشيد.
امروز نه تنها اثري عظيم و جهاني همچون دانشنامه ي ايران
(Encyclopaedia Iranica)
در آمريكا و به زبان جهاني ي انگليسي در فرآيند ِ تكوين و تدوين قرار دارد و تا كنون 13 جلد از آن چاپخش شده است؛ بلكه سازمانها و نهادهاي دانشگاهي و فرهنگي و هنري و جامعه شناختي ي بسياري در گستره اي از اسكانديناويا تا كاليفرنيا و از آن جا تا استراليا با طرحها و برنامه هايي سودمند و روشنگر، سرگرم كار ِ كارستان ِ ايران شناسي اند و دستاوردهاي ارزنده ي خود را هم به ايرانيان و هم به ديگرْ جهانيان عرضه مي دارند.
* * *
يكي از اين گونه نهادهاي ِ پويا و كارآمد، انجمن ِ جهاني ي پژوهشهاي ايران شناختي است كه در كوشندگي ي چهل ساله اش، خدمتي گسترده و شايسته به شناخت ِ ايران در جهان كرده است و كارنامه اي سرشار و افتخارآميز دارد.
انجمن ِ جهاني ي ِ پژوهشهاي ايران شناختي
ISIS
The International Society for Iranian Studies
(Established 1967)
پژوهنده ي ِ گرامي، آقاي دكتر حميد اكبري، از گردانندگان ِ اين انجمن، در پيامي مهرآميز به اين دفتر، گزارش تازه اي از كوششهاي اين نهاد را عرضه داشته اند. با سپاسگزاري از ايشان و شادباش چهل سالگي ي انجمن، بديشان و همه ي همگامانشان، در اين جا به اين گزارش، پيوند مي دهم تا خوانندگان اين تارنما نيز بتوانند از كارنامه ي انجمن آگاه گردند.
متن ِ گزارش را در اين جا بخوانيد.
Thursday, October 26, 2006
پيوست ِ دوم بر درآمد ِ 2: 102 - حلقه ي ديگري در زنجيره كوششهاي فرهنگي ي ِ عرفان قانعي فرد
گذاشته و چكيده ي برداشت ِ خود از مَنِش ِ فرهيخته و والاي ِ همْ سخن ِ خويش را در عبارت ِ
زيرْ عنوان ِ نوشتارش كرده است.
او در سرآغاز ِ گزارش ِ خويش، گزينه ي ديدگاه ِ فاني را چُنين بيان كرده است:
"از دیدگاه فانی، سیاستمدارها احمقند و وجودشان مانند مگسی مزاحم؛ چون با سیاهکاری و فریب آرامش را به هم میریزند. از دید ِ فانی ریشه ي ِ حلّ همه مشکلات در مسایل فرهنگی است. انگار میخواهد بگوید جامعه ي ِ ما ایرانیان، نیازمند ساختار فرهنگی، انقلاب فرهنگی، بنیاد نهادن فرهنگ اساسی، و تمرین به ساختن فرهنگ است، نه سیاست و اقتصاد؛ یعنی مشکل ِ اوّل ِ ما بیفرهنگی ي ِ ماست ..."
*
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=6347
Wednesday, October 25, 2006
پيوستي بر درآمد ِ 2: 103 - شعر ِ شكوهمند ِ "پاز" با ترجمه ي ِ احمد ميرعلايي
يادداشت ويراستار
گردانندگان ِ نشريّه ي ِ الكترونيك ِ اخبار ِ روز، افزون بر بازْنشر ِ يادواره ي ِ سالْ روز ِ خاموشي ي ِ احمد ميرعلايي و داستان ِ "پاييزبود" نوشته ي ِ محمّد رحيم اخوّت در همين زمينه، به گفتاوَرد از اين تارنما، دست به كاري سزاوار ِ ديگري هم زده و شعر ِ شكوهمند ِ سنگ ِ آفتاب، شاهكار ِ شاعر ِ نامدار ِ مكزيكي اوكتاويو پاز با ترجمه ي ِ والاي ِ ميرعلايي را نيز جداگانه بازْنشرداده اند تا خوانندگان، به خوبي آگاه شوند كه سخن بر سر ِ سالْ روز ِ خاموشي ي ِ زيانْ بار ِ چه اديب و مترجم فرهيخته اي و چه گونه كارهايي است و خود، نيكْ دريابند كه "بيهوده سخن بدين درازي نَبُوَد!" آري، با شگفتي زدگي بايد گفت كه احمد ميرعلايي شدن كار ِ آساني نيست و آب در ديدگان بايد گرداند و از ژرفاي ِ دل و جان آه كشيد و ناليد كه خاموشي ي چون اويي -- آن هم در اوج ِ پويايي و كوشايي و در شبيخوني چُنان هولناك -- دردي كاهش يافتني و فراموش كردني به شمار نمي آيد. [با پوزش خواهي از شيخ ِ اجلّ سعدي براي دستْ كاري در سخنش] بايد بگويم:
------------------------
* يادآوري مي كنم كه شعر سنگ آفتاب، امروز د ر تارنماي عرفان قانعي فرد به نام ديدارها و سفرها
ترجمه ي ِ احمد ميرعلايي
سطرهاي آغازين شعر، چُنين است:
من از میان ِ تن ِ تو همچنان می گذرم که از میان ِ جهان،
شکم تو میدانی ست سوخته از آفتاب،
پستان های تو دو معبد ِ توأمانند که در آن
خون تو پاسدار ِ اسرار ِ متوازی ِ خویش است
نگاه های من چون پیچکی بر تو می پیچد،
تو آن شهری که دریایت محاصره کرده است ...
متن ِ كامل ِ ترجمه ي شعر بلند ِ "پاز" را در اين نشاني بيابيد و بخوانيد:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=6351
Tuesday, October 24, 2006
2: 103. نام و ياد ِ ماندگار ِ احمد ميرعلايي را در سالروز ِ كشتار ِ او گرامي بداريم!
بهگزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، چاپ نخست اين كتاب سالها پيش منتشر شده بود و چاپ جديد آن بهتازگي ازسوي ِ كتاب زمان عرضه شده است.
نسخههاي چاپ اول «دربارهي ادبيّات»، تأليفي از او هم كه توسط نشر فرزان روز منتشر شده بود، تمام شده، اما ناشر بعيد ميداند كه چاپ دوم كتاب را به اين زوديها منتشر كند.
از اين مترجم فقيد، «هزارتوهاي بورخس» كتابي از خورخه لوييس بورخس، به همراه «سنگ آفتاب» مجموعه شعري از اكتاويو پاز هم بهترتيب در سالهاي 82 و 84 توسط نشر يادشده ، بازْچاپ شدند. به گفتهي ناشر، چاپ ِ اول هر دو كتاب به بيش از پانزده سال قبل برميگردد.
نشر باغ نو -- از ديگر ناشران آثار او -- در تماس براي اطلاع از انتشار ديگر كتابها، عنوان كرد كه علاقهاي به صحبت در اينباره ندارد. ميرعلايي همچنين از «چهار باب اسكندريه» اثر لارنس دارل، دو كتاب «ژوستين» و «بالتازار» را براي انتشار آماده دارد.
اين مترجم كه متولد 21 فروردينماه سال 1321 در اصفهان بود، در دوم آبانماه سال 1374 بهطور نامشخّصي درگذشت. او درسال 1339 درجه ي ِ كارشناسي زبان انگليسي گرفت و در سال 1342 از دانشكده ي ِادبيّات دانشگاه اصفهان دانشآموخته شد. ميرعلايي مدرك كارشناسي ارشد خود را در سال هزار و سيصد و چهل و شش از دانشگاه ليدز انگلستان گرفت و سپس به صورت متناوب از سال 46 تا 74
وي همچنين از سال 48 تا 51 در مؤسسه انتشارات فرانكلين بهعنوان ويراستار به كار مشغول بود. در سالهاي 46 تا 55 سردبيري مجلههاي «كتاب امروز»، «فرهنگ و زندگي»، «آيندگان ادبي»، «جُنگ اصفهان» و «زنده رود» را برعهده داشت و چند سالي نيز در سمت سرپرست خانه فرهنگ ايران در دهلي ي نو و كراچي به كار مشغول بود.
نيم نگاهي به كار و كارنامه ي عرفان قانعي فرد: پيوستي بر درآمد ِ 2: 102
يادداشت ويراستار
این جا خلوتکده ي تنهایی من است!... عین یک چهار دیواری ساده !... همیشه در حین شنیدن موسیقی ي سنّتی و کلاسیک می نویسم ... اگر البته در روز و آرامشی پا درگریز، وقتی و گوشه ي خلوتی دست دهد. نوشته هايم فقط شرح صادقانه و روزانه ي ِ خاطرات و سفرها و دیدار های من است.
البته زندگی ام با سفر وکار زیاد آنچنان در هم آمیخته است که دیگر بدون سفر وکار زیستن نتوانم!
معرّفی من هم چنین است:
عرفان قانعی فرد، متولّد 20 آبان 1355 /1976 و مترجمی ساده و اهل شهرستان سنندج ام.
فهرست کارهایم در وبلاگ قدیمی ام آمده است. راستش می خواهم الآن در این جا -- البته فعلا در تهران -- کرکره ها را پایین بکشم و آرام و در عین سکوت -- با پروا و پرهیز از به بیراهه رفتن -- فقط بنویسم و بخوانم تا نه آرامشم به هم بریزد و نه از رشته ي تخصصی ام -- ترجمه و فرهنگ نویسی -- فاصله بگیرم.
هرچند، گاهی برای تحقیق تاریخ سیاسی معاصر، چند سالی به زنگ تفریح مي رفتم و آرامش دیگران را به هم مي زدم ؛ امّا دیگر امروزه در گوشه ای آرام و امیدوار -- شاید -- نشسته ام و "باورم نیست ز بد عهدی ایّام هنوز..." به هر روی، نقدهای سالم و سازنده ي شما خوانندگان سخن سنج و گرامی را هم بر چشم می نهم! از محبّت های بعضی از هموطنان و انگشت اتهام و بُهتان دراز کردنشان نیز سپاس گزارم که این هم بدان معنی است كه " در دادگاه مردم محاکمه شده ام " ! روزی خواهد رسید که گذشت زمان با بی رحمی همه چیز را روشن و آشکار خواهد کرد. برای همین، دوست دارم تا روزی که زنده ام پرواز کنم . این بار که از مرگ جسته ام، به آغوش ستاره و سیمرغ بجهم!
Monday, October 23, 2006
2: 102. آرزويي نيك براي ِ بازگشت ِ تندرستي و پويايي ي ِ "عرفان"
يادداشت ويراستار
يكي دو سالي بيشتر نيست كه او را شناخته و با وي پيوند يافته ام؛ پيوندي از آن گونه كه انگار عمري را با هم گذرانده باشيم. همه چيز در آن شبي آغاز شد كه او پس از پيمودن ِ راه دراز ِ از سيدني تا اين غربتگاه ِ دور (شهر تانزويل در اقصاي ِ شمال ِ خاوري ي قارّه ي استراليا) به خانه ي من گام نهاد. او هفته اي را در اين جا گذراند و هيچ كاري نداشت، جز آن كه در دو نشست ِ چندين ساعته با من به گفت و شنود بنشيند و با گشت و گذاري در گستره ي آزمونهاي من و نسل من، آنچه را كه خود از آن به "برهوت ِ انديشه" تعبيرمي كرد در تاريخ فرهنگ ميهنمان بررسد و بهتر بشناسد و به ديگران بشناساند.
عرفان قانعي فرد، اين جوان برازنده و فرهيخته، فرزند ِ برومند ِ كردستان و ايران را در همان نخستين ديدار، در
كالبد ِ نمادين ِ نسل ِ جوان ِ آگاه و جويا و پوياي ميهنم بازشناختم كه مي خواهد "چراغهاي رابطه" را روشن نگاه دارد و با تيرگي ي گُسست ِ فرهنگي در ميان نسلها بستيزد و راه ِ آينده را هموارترگرداند. زنجيره ي نگاشته ها، گفت و شنودها و ترجمه هاي درخشان او كه از آن سربند تا كنون خوانده ام، پشتوانه ي درستي و اعتبار ِ ارزيابي و داوري ي من درباره ي اوست. در اين فرآيند، همواره اميدواربوده ام و هنوز هم هستم كه چون اويي، دير بپايد و به شايستگي از پس ِ خويشكاري ي ِ بزرگ ِ فرهنگي اش برآيد و كارنامه ي ِ فرهنگ روزگارمان را هرچه سرشار تركند.
*
امّا اشاره هاي مبهمي كه از چندي پيش در پيام هايش به بيماري ي خود مي كرد، مايه ي دلْ نگراني ي من بود تا اين كه به تازگي در يكي از نشريّه هاي خبري ي الكترونيك خواندم كه او در تهران با بيماري ي سختي دست و پنجه نرم مي كند. به شدّت نگران و پريشان خاطرشدم و پيامي همدلانه برايش فرستادم و آرزومند ّ بازگشت تندرستي اش شدم و بيتي را كه درسنّت ما به هنگام ِ بيمارپُرسي خوانده يا نوشته مي شد، برايش نوشتم:
"تنت به ناز ِ طبيبان نيازمند مباد!/ وجود ِ نازُكت آزَرده ي گزند مباد!"
او در پاسخي كوتاه ، آب ِ پاكي را روي دست ِ من ريخت و پرده ي ابهام را دريد و بي هيچ درازگويي و پيچ و تابي، نوشت:
"نيرومندتر از آنم كه سرطان بتواند بر من چيره گردد!"
يكباره خشكم زد. تيره ي پشتم لرزيد! اشك در چشمان خسته ام حلقه بست! انگار كه آن خرچنگ ِ جانْ ستان به جان ِ همه ي نسل جوان ِ ميهنم افتاده باشد! در اين چند روزه، دمي از ياد ِ او غافل نمانده ام. به سختي درمانده ام كه چگونه خواهم توانست اين رويداد شوم و هولناك را برتابم. به گفته ي يار ِ در توس خفته ام مهدي اخوان ثالث "دلم مي سوزد و كاري ز دستم برنمي آيد/ نمي دانم چه بايد كرد؟ گريبان پاره بايدكرد/ و يا دل را ز سنگ ِ خاره بايدكرد؟!"
از شما چه پنهان، در اين آشفتگي و سراسيمگي، حتّا از هنجارهاي انديشگي ام چشم پوشيدم و در دل و در خلوت درون، درمانده وار با خود زمزمه كردم كه: "اي كاش دعا و پناه بردن به نيرويي ناشناخته مي توانست اثربخش باشد و مي شد كه معجزه اي در كار آيد و كارگر افتد!" (همچنان كه عرفان، خود به انتظار معجزه ي پزشكان همْ وطنش نشسته است). با بُغضي در گلويم، به حافظ رازآشناي مان پناه بردم و پژواك ِ بانگ ِ دلاويز ِ او را در اندرون ِ خسته ام، بازشنيدم:
"ما شبي دست برآريم و دعايي بكنيم/ غم ِ هجران ِ تو را چاره ز جايي بكنيم!"
*
ديروز پيامي به دفترم رسيد از بانويي به نام مينو فرّهي كه نشان مي داد گفتاري درباره ي عرفان را به پيوست دارد. پيوست ِ پيام را با شتاب و سراسيمگي گشودم و خواندم و ديدم در جايي ديگر، بسيار دور از من نيز، كسي كم و بيش همين حال مرا دارد و دل سوزانه به بازگشت ِ تندرستي و شادابي و پويايي ي عرفان مي انديشد و دست به دعا برداشته است. متن ِ نوشته ي اين بانوي ِ ناديده ي گرامي را با سپاسگزاري از او، در پي مي آورم. اصل اين نوشته را مي توانيد در تارنماي ويژه ي اين بانو به نام ِ "غوغاي ِ ستارگان" بخوانيد:
http://starparty.blogspot.com
پسرک غمگین شادیبخش
خبر را که خواندم شوکه شدم! پس حقیقت داشت!
خودش گفته:
گلبولهای قرمزم گویا سرطان نشان داده اند و من هم نشسته ام به انتظار معجزه پزشکهای هموطنم و قلب و تنم می لرزد از سرمای درونم...
عرفان را با مصاحبههای جنجالیاش که عمدتاً در گویا و اخبار روز منتشر میشد شناختم و در گفت و گوهای بعدی پی به پشتکار و سختکوشی اش بردم. هر روز و هر ساعت که خبر انتشار مصاحبهای دیگر تا چند ساعت بعد را در وبلاگش میداد منتظر مینشستم تا چند ساعت بعد فرا برسد. همیشه از تیزهوشی و نکتهسنجیهای ظریفش لذت میبردم. هروقت که مدتی ناپدید میشد در حال خلق اثری تازه و به قول خودش تولد فرزند جدیدی بود. هر پیغامش از یک گوشه دنیا بود، استرالیا، ماه بعد ایران، هفته بعد کنفرانسی در اروپا، ماه بعد پروژهای در امریکا، همیشه بیقرار و در سفر. یک ماه پیش که رفتم ایران بالاخره فرصتی پیش آمد که از نزدیک ملاقاتش کنم و با مهر فراوان دعوتم کرد برای یک «شام دهاتیوار» که تا عمر دارم فراموش نخواهم کرد: نان و پنیر و سبزی و ماست چکیده و زیتون پرورده. وقتی که از بیماریش پرسیدم گفت:" آدمها دو دستهاند، یک عده که دوستم دارند و یک عده که میخواهند سر به تنم نباشد! احتمالاً این خبر هم ساخته دسته دوم است." همه چیز به شوخی برگزار شد و من هم باور کردم. اما حالا عرفان خودش از بیماریش میگوید و سرمای درونش! حالا این«پسرک غمگین شادیبخش» هنوز هم خنده بر لب دارد و « آن قدر خوش روحیه و خنده رو ست که انگار کسی دیگری را بستری کردهاند.» با تمام وجود برای سلامتیاش دعا میکنم. عرفان منتظر معجزه است. معجزه که برای خدا کاری ندارد. عرفان قوّت قلب میخواهد که از سرمای درونش را بکاهد...
عرفان!... تو که از پس بیست و هشت جلسه بازجویی و این همه دردسر دیگراز چپ و راست برآمدهای این یکی را هم از سر میگذرانی... زور چند تا سلول کوچک که از مرتضوی بیشتر نیست... اصلاً مگر قرار نبود که برای تحقیقت چند ماهی بیایی کانادا؟ ...منتظرم که برنامه سفرهایت را از سر بگیری و هرچه سریع تر چهره ي همیشه خندانت را سالم و سلامت ببینیم
Saturday, October 21, 2006
2: 101. بانوي ِ هنرمند ِ ايراني در پايگاه ِ سفير ِ ملّي ي ِ "يونيسف" در ايران
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی را در اینجا بشنوید
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
Free to use on any web and media, without any changes and with a reference to source
يادداشت ويراستار
به گزارش ِ نشريّه ي الكترونيك ايرانْ دُخت، بانوي هنرمند ايراني، مهتاب كرامتي از سوي سازمان ملل متّحد به
پايگاه سفير ملّي ي يونيسف (بخش كودكان سازمان ملل) در ايران برگماشته شده است. (اين پايگاه را پيش از اين علي دايي بازيگر ِ نامدار ِ گروه ِ ملّي ي ِ فوتبال ِ ايران داشته است.)
برگماري ي اين بانو بدين پايگاه، مايه ي افتخار و سربلندي ي بانوان فرهيخته ي ايراني و همه ي زنان و مردان ِ هم ميهن اوست. ما نيز اين رويداد فرخنده را گرامي مي داريم و به او و همه ي ايرانيان شادباش مي گوييم.
متن ِ كامل ِ گزارش ايرانْ دُخت را در نشاني ي زير بيابيد و بخوانيد:
http://www.irandokht.com/editorial/index4.php?area=soc§ionID=54&editorialID=2157
Friday, October 20, 2006
2: 100. گزارش نهمين و فراخوان ِ دهمين نشست ِ شاهنامه پژوهي در شبكه ي جهاني
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی را در اینجا بشنوید
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
Free to use on any web and media, without any changeand with a reference to source
يادداشت ويراستار
گزارش و فراخوان ِ زير، امروز در تارنماي ِ كتابخانه ي گويا
www.ketabkhaneyegooya.blogspot.com
نشريافته است كه متن آن را با سپاس گزاري از ناشر ِ آن، دوست ارجمند بانو گيتي مهدوي، براي آگاهي ي ِ خوانندگان ِ اين تارنما، در اين صفحه بازنشرمي دهم.
نهمین نشست شاهنامه پژوهي در شبكۀ جهاني در تاریخ جمعه، بیستم اکتبر دو هزار و شش برابر با بیست و هشتم مهر ماه هزارو سیصدوهشتادوپنج در تارنماي كتابخانۀ گويا برگزار گردید. متنِ ضبط شدۀ گفت و شنودهاي نشست نهم را مي توانيد در اينجا بشنوید.
دهمين نشست شاهنامه پژوهي در شبكۀ جهاني را در تاریخ جمعه، بیست وهفتم اکتبر مطابق با پنجم آبان هزارو سیصدوهشتادوپنج از ساعت هشت و سی دقیقه شب به وقت سیدنی، برابر با 2 پس از نیمروز به وقت ایران آغاز می کنیم.
برای شرکت در این نشستها، هیچ گونه محدودیّتی وجود ندارد. چنانچه مشکلی برای عضویّت در پالتاک دارید، با تماس از راه ايميل كتابخانۀ گويا، با ما مطرح کنید. به امید دیدار شما عزیزان در اتاق شاهنامه پژوهی. گ. م.
2: 99. شاعري ايراني در گردهمايي ي ِ جهاني ي ِ شاعران ِ "شعر گواه" در آمريكا"
يادداشت ويراستار
نشست ِ شاعران ِ «شعر گواه» در آمريكا
The Resilience of the Human Spirit
نشريّه ي شهروند، چاپ ِ تورنتو (كانادا) در شماره ي 1096، پنجشنبه 27 مهرماه 1385 خود، گزارشي از گردهمايي ي ِ جهاني ي شاعران ِ "شعر گواه" در آمريكا را به قلم مجيد نفيسي، شاعر ايراني ي ِ شهربند ِ آمريكا
-- كه خود از شركت كنندگان در آن گرد ِهمايي بوده -- به چاپ رسانيده است. نفيسي در آغاز ِ اين گزارش، آورده است:
در روزهاي شانزدهم و هفدهم سپتامبر 2006 درنزديكي شهر گريت بارينگتون، ايالت ماساچوست نشست هايي تحت عنوان "همايش كمانه پذيري روح انساني" تشكيل شد كه من نيز در كنار دوازده شاعر ديگر در آن شركت داشتم. تركيب "كمانه پذيري" را من در برابر واژه انگليسي "رزينينس" ساخته ام كه منظور از آن "كمانه كردن و برجهيدن" مي باشد، قابليتي كه در كمان و فنر ديده مي شود. برگزاركنندگان اين كنفرانس، آليسن گرانوسي باني "هنرهاي گل آبي" و دوستش شاعر صاحب سرمايه جن وارنر هستند. آنها هدف از اين نشستها را گرد آوردن و بهره بردن از تجربه ي شاعراني اعلام كرده اند كه بنابه موقعيت سياسي خود شاهد تجربه هاي دردناك همه سوزي، انفجار بمب هسته اي، قتل عام هاي خونين و تيرباران هاي گروهي يا برآمده از كانونهاي بحران جهاني بوده اند. كارولين فورشه شاعر و مترجم آمريكايي يكي از الهام دهندگان برگزاري اين همايش، نوع شعر اين شاعران را "شعر گواه" مي نامد و در تعريف آن در مقدمه ي گلچين بزرگ خود "در برابر فراموشي: شعر گواه در سده ي بيستم" كه در سال 1993 منتشر شد مي نويسد كه شعر گواه شعر شاعراني است كه شخصا و مستقيما شرايط فشار شديد اجتماعي را گذرانده اند: تبعيد، سانسور دولتي، سركوب سياسي، شكنجه، زندان، اشغال نظامي، جنگ و سوءقصد. در گذشته بيشتر شعرهايي كه در گلچين فورشه آمده به سادگي "شعر جنگ" ناميده مي شد، اما اين نوع شعر كار بسياري از شاعراني را كه در شرايط فشار طاقت فرساي سانسور، زندان، تيرباران و تبعيد از سوي حكومتهاي خود قرار دارند دربر نمي گرفت. بدين دليل "شعرگواه" نسبت به "شعر جنگ" دايره ي وسيع تري را در برمي گيرد.
متن ِ كامل ِ گزارش ِ يادكرده را همراه با تصويرهاي شماري از شاعران ِ شركت كننده در آن نشست، با رويكرد به نشاني ي زير، بيابيد و ببينيد و بخوانيد:
http://www.shahrvand.com/FA/Default.asp?IS=1096&Content=NW&CD=AL&NID=4#BN1096
در پايان ِ گزارش مجيد، شعري از او به چاپ رسيده است. او اين شعر را برای خواهرزاده اش چشمه که در زندان اوين به دنيا آمد، سروده و در نشست شاعران گواه، خوانده است:
دستْ خط
سركش ها و نقطه هايت در جاي خود
نشسته اند
و هيچ افتادگي در دندانه هايت نيست
"يا" و "نون" را نشكسته اي
و "الف" و "را" يت درهم نرفته اند
كاغذت به مرمري سفيد مي ماند
كه حرفهايت در آن فرو رفته اند
انگار سنگْ نوردي هستي
كه قلم را در سنگ فرو مي بري
تا جا پاهايي استوار بسازي
پدرت سنگ نوردي را به من آموخت
او سرانگشتاني توانا داشت
و چشم هايي تيزبين
ميخ ها را در جاي استوار مي نشاند
طناب را از حلقه ها مي گذراند
و پله به پله بالا مي رفت
هنگامي كه به فراز صخره مي رسيد
برمي گشت و به پايين نگاه مي كرد
و لبخندي گره هاي پيشاني اش را مي گشود
تو در بند زاده شدي
و پدرت تو را هرگز نديد
امّا من در خطوط نامه تو را شناختم
جمله هايت چون آه كوتاه هستند
و گاهي چون گلوله به قلب مي نشينند
Wednesday, October 18, 2006
2: 98. گزارشي روزآمد و مژده اي شادي بخش: دانشنامه ي ايران در فرآيند ِ پويايي و كمال يابي
ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی را در اینجا بشنوید
Free to use on any web and media, without any changeand with a reference to source