Monday, November 30, 2009

 

! جشن ِ باستاني‌ي ِ آذرگان (آذرْروز/ نُهمين روز از ماه ِ آ ذر) بر همه‌ي ِ ايرانيان ‌فرخنده‌باد





یادداشت ویراستار


دوشنبه نهم آذرماه (آذر روز ِ آذرماه) ۱۳۸۸
سی ام نوامبر ۲۰۰۹


آذر (/ آتش) ايزد ِ نگاهبان آتش است و ‌در انجمن ِ ايزدان ِ كيش ِ مزدايي، يكي از والاترين پايگاه‌ها را دارد. اين نام، در اوستايي آتر و آترش و در پهلوي (فارسي‌ي ِ ميانه) آتُر يا آدور يا آتَخش‌است.براي ِ بزرگْ‌داشت ِ ايزد آذر، او را پسر ِ اهورَمَزدا خوانده و گاه در گروه ِ امِشاسْپَندان (وَرْجاوَندان ِ جاودانه) جايْ‌داده‌اند (← يَسْنَه ١: ٢). در اسطوره‌هاي ِ ديني‌ي ِ زرتشتي، خويشْ‌كاري‌هاي ِ ‌‌مهمّي براي ِ اين ايزد، برشمرده‌شده‌است كه از آن جمله، مي‌توان به همْ‌گامي‌ي ِ او با امِشاسْپَند اَرديبِهِشت و ايزدانْ واي و دين در نبرد با ديوان ِ پديدآورنده‌ي ِ بي باراني و خشكْ‌سالي و نيز همْ‌كاري‌ در برگزاري‌ي ِ داوري‌ي ِ پسين، اشاره‌كرد (← يَسْنَه ٣٦: ٢ و ٣). آذر همچنين در كشمكش بر سر ِ دست‌ْيابي به فَرّ ِ (فرّه‌ي ِ) نا گرفتني و در نبرد با آزي (/ اَ ژَيْ دَهاكَ) نقش ِ چشمْ‌گيري دارد (← زَميادْيَشت/ يَشت ِ ١٩: ٤٦- ٥٠).در گاهْ‌شمار ِ باستاني، نهمين روز ِ هر ماه و نهمين ماه ِ هر سال، به نام ِ این ايزدست و آذرْروز در آذرْماه را آذرْگان مي‌ناميدند و جشنْ‌مي‌گرفتند. به نوشته‌ي ِ بُندَهِش (٢٧: ٢٤)، گل ِ آذرْگون
همیشه بهار/همیشه بشکفته
(Marigold)
ويژه‌ي ِ اين ايزدست.




امروز نهمين روز از نهمين ماه ِ سال (آذرْروز در آذرْماه)، در گاه‌شمار ِ فرهنگي‌ي ِ كهن ِ ايرانيان، آذرگان ناميده‌مي‌شود كه يكي از ارجمندترين و شكوه‌مندترين جشن‌هاي ساليانه است و به انگيزه‌ي پايگاه والا و ويژه‌ي ِ آذر (/ آتش) و ايزدْ آذر در اسطوره‌هاي ِ ديرينه‌بُنياد ِ نياكان ِ ما از جاي‌گاه ِ ممتازي برخوردارست.
درباره‌ي اين جشن ِ خجسته‌ي ِ ريشه‌دار در هزاره‌هاي ِ گمْ‌شده‌ي دور، هم در گذشته و هم در روزگار ِ ما، گفتارهاي روشنگر و ارزش‌مند ِ بسياري نوشته‌شده‌است كه از ديدْرس و دست‌ْْرس ِ جويندگان دورنيست. از آن جمله است گفتار ِ شيواي ِ دوست ِ پژوهنده‌ام استاد دكتر تورج پارسي كه سه سال ِ پیش، درست در چنين روزي – نهم آذر١٣٨٥(/ سي ام نوامبر٢٠٠٦) – در درآمد ِ ٢: ١٤٠ همين تارنما نشريافت و خواستاران، مي توانند آن را در بخش ِ "نوشته‌هاي پيشين، نوامبر٢٠٠٦" بيابند. پارسال نيز مهر بي دريغ ِ استاد پارسي فروغ‌افشان شد و گفتاري تازه و خواندني و آموزنده به اين دفتر فرستادند كه با سپاس‌گزاري از ايشان، بار دیگر، آن را در پي مي‌آورم.
آتش اي نور ِ مقدّس،
تو از اركان ِ جهاني
با تو هستم، با تو آتش
تو كه نور جاوداني
تو مقدّس عزيزي
رحمت بارونو داري
تويي از نژاد خورشيد
لطف آسمونو داري

آتش اي نور مقدّس...
ترانه سرا: سعيد طبيبي
آهنگساز :همايون خرّم
خواننده :سيمين غانم
اینجا بشنوید
با سپاسگزاري از دوستم گيتي بانو مهدوي كه پيوند به پرونده ي آوايي ي اين ترانه را آماده كرد.))


درست يك روز سرد ماه آذر / نوامبر سال ۸۶ بود. باد مى وزيد وهوا بيست و پنج درجه زيرشوفاژ ) ) element صفر بود. وزيدن باد توان سرما راچندان تر مى كرد . در بانك كنار المنت
در انتظار نوبت بودم. پيرزنى كوتاه اندام و لاغر نزديكم ايستاده بود. سرگفتگو را با وى بازكردم :
Det är hemskt kallt idag!
"!"امروز وحشتناك سرده
گويى واژگانم آتش به خرمن جانش زد. با صداى بلند پرسيد:
" سرده ؟ امروز سرده ؟ كنار المنت دم از سرما مى زنى؟"
روى واژه ى سرد آنچنان يكدنده مى ايستاد كه سرد كشيده مي شد و سردتر مي شد:
"آن روز سرد بود كه من ِ كودك پاى پياده پنج كيلومتر مى رفتم تا به مدرسه برسم ، پنج كيلومتر هم برگردم به خانه. خوراكم هم سه تا سيب زمينى بود. نه المنتى بود و نه چكمه اى ! آنروز سرد بود. امروز سوئد ديگر سرد نيست!"
سكوت بانك شكست و همه نگاه ها به سوى ما برگشت. دستان پيرزن را به مهر و اعتبار در دستانم گرفتم و بوسيدم. به درست بودن ِ گفته اش مهر تاييد زدم و به ياد گفته ى دكتر اسلامى ندوشن افتادم كه درهمين اپسالا سه روزى درخدمت شان بودم. فرمودند:
" بايد به احترام مردمى كه در اين سرزمين با صخرهاى اين چنين سخت و بلند بالا و سرماى از سرد، سردتر، آبادانى به وجود آورده اند، كلاه از سر برداشت!"
اين پيرزن كوتاه اندام وباريك نيز از همانانى است كه در آبادانى اين مرز و بوم، انباز بوده است . آن روز، شمال سوئد ۳۵ درجه ودركوهستانها ۴۰ درجه زير صفر بود. به دورو دور ترهاى تاريخ سفركردم . دورترهاى انسان بى دفاع در برابر سرما ، تاريكى ، درندگان و چشمى پر وحشت كه خورشيد را مى ديد ، خورشيد آموزگارى كه نخستين الفباى شناخت را به او آموخت تا تاريكى را از روشنايي بشناسد . دسترس به آتش كه تنى داشت كه آتش را درخورست ۱يا به گفته ى درست ِ ترانه سرا كه از نژاد يا مظهر زمينى خورشيد است، شورى درزندگى بشر راه انداخت؛ شورى تعيين كننده كه در پرتو ِ آن، كار ميدان آدمى شد و انسان كه با كارتوانست تكامل پيدا كند . تكامل انسان در اثر كار، زندگى را آسان ساخت چرا كه كار و آبادانى هم پيوندند . زندگى و آتش نيز به هم پيوسته اند ، در اين جا ديدگاه واىكنيگ ها رادرباره ى زندگى پيش مى آورم كه حرفي دارد براى گفتن (۲) :
LIV ÄR ELD.Att leva är att brinna.Att leva är att älska.Att leva är att diktaAtt leva är att skapa

زندگى يعنى آتش
زنده باشي كه برافروزى
زنده باشى كه دوست بدارى
زنده باشي كه بسرايي
زنده باشى كه بيافرينى

در اين‌جا، به فَرَوَهْر ِ خردمندى درود مى فرستيم كه در پگاه تاريخ گفت :
"بايد براى آبادانى جهان كوشيد و آنرا به درستى نگهبانى كرد و به سوى روشنايي برد" (يسنه،هات ۴۸ كرده ۵ )و البته گوشزد كرد كه:
" در پايان گردش گيتى ، آنچه از بد، بدتر است به كسى كه در آبادانى جهان نكوشيده باشد، داده خواهد شد." (يسنه، هات ٥١، كرده ٦)

ميان خورشيد و آتش پيوندي هست

هم از منابع ايرانى و هم از منابع هندى چنين بر مى آيد كه رسم باستانى اين بوده است كه براى استحكام پيمان ها به ميترا در حضور آتش سوگند مى خوردند، خواه اين آتش اجاق و آتشدان باشد كه بى آن زندگانى ميسر نبود وخواه آتش خورشيد در آسمان كه بر زمان و فصل ها مسلّط بود و جلوه ى رتا (/ اشا " ) بود.۴سوگند به آتش و خورشيد هنوزهم كاربُرد دارد ، آتش نشانواره ى كانون خانواده و جان هستى است ، شعله ى پاك آن نماد اوست كه خود نور ابدى است براى نمونه : كرمانشاهى ها به افتو ( نور يا برق - خورشيد نازنده ( وه ئی خوه ر نازاره ) ۵ بويراحمدى ها به برچ
(berch)
آفتاب و تش (= آتش) ، بختيارى ها و قشقايى ها به چاله ى تش گروهى نيزمانند سنگسرى ها و... به سوى چراغ سوگند مى خورند. سوگند خوردن به آتش يك جور بيان پاكى و درستى به شمارمى آيد:
تو آن جا پيش دينداران عالم
بدان آتش بخور سوگند محكم
هر آن گاهى كه تو سوگند خوردى
روان را از گنه پاكيزه كردى ۶

شايان آنست كه گفته شود كردار نيك گواه بر درستى آدمى است ونيازى نيست كه با سوگند كردار را تائيد كرد. در ايل هاي ِ بوير آحمدى و قشقايي وقتى كه اروس رابه خانه ى داماد مى برند نخست سه دور بر گرد اجاق خانه مى گردد و انگشت به خاكستر اجاق نهاده و به لب مى گذارد انگاه كه به چادر يا خانه ى داماد برسد نيز همين آيين را به جا مى آورد .درپايان بايد گفته شود كه : زرتشتيان چهار آخشيج هوا خاك آب و آتش را پاك كننده مي دانند و تلاش مي كنند تا آنها را آلوده نسازند. هردوت هم دراين باره اشارتى دارد . ازسويي در بينش زرتشت ، اهورامزدا را بايد در قلمرو روشنايي جستجو كرد. به همين سبب هر زرتشتي به هنگام نيايش رو به سوي روشنايي مي كند، از نور خورشيد ، ماه ، چراغ و آتش كه نماد داد است ۷ گرفته تا سوسوى شمعى در كنج خانه. به گفته ى توران شهريارى :
گو مرا بهدين نيايش مي كند/ جان هستي را نيايش مي كند

جشن آذرگان كه روز نهم از ماه آذراست، بر همگان گرامى باد!
_____________________
سرچشمه ها :
۱ - پژوهشى در اساطير ايران،مهرداد بهار، رويه ۱۲۵۲-Are Waerland - 1946 -
http://www.2000taletsvetenskap.nu/waerlbok/livsh4.htm۳ - اوستا، كهن ترين سرودها و متن هاي ايرانيان، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، چاپ يازدهم، تهران - ١٣٨٦۴ – تاريخ ِ كيشِ ِ زرتشت، رويه ٤٩، مرى بويس ترجمه همايون صنعتى زادهhttp://www.balout.ir/archives/2005.01.07/000094.shtml-۵۶ - به نقل ازمزديسنا و ادب پارسى ، دكترمحمّد معين، جلد دوم .۷ - تاريخ كيش زرتشت ، هخامنشيان جلد دوم رويه ۸۳ مرى بويس ، ترجمه همايون صنعتى‌زاده
* * *
همچنين پژوهنده‌ي جوان و پويا آقاي ياغش كاظمي – كه چندي پيش، از كتاب ارزشمند ِ او آتشگاه ِ اصفهان سخن‌گفتم – گفتار ِ ابتكاري و زيبايي را با لطف نسبت به ويراستار، به اين دفتر فرستاده‌است كه با سپاس‌گزاري از او، در پي مي‌آورم:
استاد گرامی
درود
متن زیر را به مناسبت جشن آذرگان نوشته ام و به شما پیشکش می دارم.با احترام و آرزوی تندرستی همیشگی و شادکامی
یاغش کاظمی

گفتی از «آتشـگاه» بگویم. گفتی از رنج و شکنج ِ نیاکانم بگویم. گفتی از پادافره ِ ایستادگی بر راه ِ راستی و «باور» بگویم! آری، «نیکی» را بازخواست کردند! گفتی که بهای «عشق»، «سوختن» است. من همه را دیدم. هزاران تَن، هزاران روح، هزاران خشت، هزاران خشت. گفتی که خشت های این ساختمان ِ «آتشگاه» را نیاکانت با استواری بر این کوه ِ افسون زده استوار کردند، تا تو هزاران سال بعد، به یاد آوری که که بودی؟ چه بودی؟ و در کجا ایستاده ای؟ که فراموش نکنی «مهر» را که جایگاهش در این کوه بود؛ و «راسـتی» را.این راه ِ بی نهایت. آری! ما عصمت ِ غمگین ِ اعصاریم!چه شد؟ کجا شد؟«خونیرث» برترین ِ سرزمین ها بود. جایی که «مزدا اهورا» برای رامش ِ خوش ترین و برگزیده ترین ِ بندگان ِ خویش آفرید:«گوید به دین که آن شش مقام ِ سَروَری ِ کشورها را هر یک سروری است ... زردشت این کشور ِخونیرس و نیز همه ی پرهیزگاران گیتی را سرور است. در کشور ِ خونیرس، بس جای است که در این بَدزمانگی و نبرد ِ سخت ِ پتیاره، به افسون ِ مینوی گذر ِآن بسته است، که پناه گاه های خونیرس خوانده شود، چون ایرانویـــج و .... در هر یکی، سَروَری بی مرگ پادشاهی کند»(درباره ی سَروَری ِ کشورها؛ بخش چهاردهم از کتاب بُندهش)چه شد؟ کجا شد؟نه! نمی خواهم باور کنم که داستان بود و افسانه! نمی خواهم! نمی خواهم! اگر نیاکانم چنین نبودند، پس نفرین بر این تاریخ ِ «به دروغ» که آنان را به چشمانم نیک می نماید. یک امپراتوری ِ پهناور، یک قدرت ِ جهانی، یک «منشور ِ آزادی» .... نه! نگو که دروغ است! نگو که افسانه بود!چه شد؟ کجا شد؟یاد گرفته ایم که همدیگر را بیازاریم. بر دور ِ باطلی افتاده ایم. جایی، زمانی، لحظه ای، باید امیدی باشد و سکونی و اندیشه ای.اندیشه ای به طولانی بودن ِ راه ِ طی شده! اندیشه ای برای «مهر» ورزیدن.گفتی از «مهر». یادم آمد که اینجا را، «آتشـگاه» را زمانی «مهرین» می گفتند که جایگاه ِ «مهر» بود.من تحقیـر ِ هزاران روح ِ نیک ِ نیاکان ِ «به دین» ام را در این بنا دیدم. تا سپاه ِ توران آن را به بند کشد. کجا شدی «رستم»؟ چه شدی؟ کجا شدی؟چه دردی ست که آدمی در سرزمین ِ نیاکان ِ خود تنها باشد! در سرزمین ِ خود، بیگانه باشد!ما راهی طولانی آمده ایم. شاید جایی، لحظه ای، بر سر یک دو راهی، گذر ِ کج و بیراه را برگزیدم! حتماً اینگونه بوده است! گذر ِ «آب ِ حیات» در سویی دیگر بود! ما به بیراه رفتیم! و ... ظلمات بود و آن را پایانی نبود!گفتی که «پارسیان» دشمن ات داشتند وقتی به بمبئی رفته بودی به آتشـگاه! گفتی که حتی پاسخ درود و سلام ات را نگفتند! گفتی که شگفت زده شدی و غَمین. گفتی که تنها بعدها و تنها بعدها توانستی بدانی که آنها چگونه به تو می نگریستند! تو برایشان یادآور ِ غربت بودی! یادآور ِ دلتنگی و تنهایی ِ همزادشان!باز گفتی از «آتشـگاه». گفتی که «خشت» ها هنوز استوار مانده اند. «خشترا»! «خشترا»! گفتی که نیاکان ِ این خاک، در طلب ِ استواری ِ ازلی برآمدند و به آن رسیدند! برخيز! برخیز! غمگین مباش! آگاه شو! آگاه شو! بشنو! می شنوی؟ «خشت» ها، این هزاران خشت ِ کهن، با تو سخن می گویند. بشنو! «جاودانگی» همینجا در کنار ِ تو است! راز ِ آن را دریاب! راز ِ آن را دریاب! هنوز زمان داری! هنوز می توانی! از اسب افتاده ای نه از اصل!همه ی فَرَوَشی های نيک ِ نیاکانت، اینجا در «آتشـگاه» همراهِ تو اند. سَروَری ِ «خونیرس» اکنون در دستان ِ تو ست!«و او بسیار گفت و گفت. ...و من امّا، خاموش. فکر می کردم که چگونه می توانم تاب ِ همراهی ِ او در این سفر طولانی را داشته باشم. سفری به بلندای ِ جاودانگی!»*اين پژوهشگر ِ كوشا، همچنين گفتاري را در پي گيري‌ي ِ خاستْ‌گاه ِ گراور ِ نماي ِ كهن ِ آتشگاه ِ اصفهان در
http://asha.blogsky.com/

Thursday, November 26, 2009

 

هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ۲۴، فراگیر ِ۲٢ درآمد ِ خواندنی، دیدنی و شنیدنی


یکم آذرماه، روز ویژه‌ی ِ اصفهان ِ کهن‌بُنیاد، شهر ِ دانش و هنر و فرهنگ، گرامی باد!



خاستگاه: رایان پیامی از فرشید ابراهیمی


يادداشت ويراستار



جمعه ششم آذر ماه ۱۳۸۸

(بیست و هفتم نوامبر ۲۰۰۹)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.




You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright-Iranshenakht © 2005-2009


All Rights Reserved


۱. بایستگی‌ی ِ اعتراض به کاربُرد ِ نامی ساختگی به جای نام ِ نامی و کهن‌بنیاد ِ خلیج ِ فارس: فراخوان ِ کوشش برای گردآوری‌ی ِ ۵۰۰۰۰ امضای ِ باقی‌مانده در زیر ِ دادخواست‌نامه‌ای با طرح ِ ۱۰۰۰۰۰۰ امضاء




سرانجام‌،‌ شمارِ‌ امضاهای اعتراض‌کنندگان به کاربُردِ‌ نام مجعول برای خلیج فارس» درگوگل‏ارت
Google Earth


تا بامداد روزجمعه ی گذشته، به ۹۵۰هزار رسیده است. یعنی بعد از هشت‏ماه حالا دیگر فقط ۵۰۰۰۰ امضا کم داریم!


بی‏شک ما ایرانی‏هامردمان عجيبی هستيم؛ از يک سوعرب‏ستيزترين ملتِ گيتی هستيم وازطرف ديگر، گذرنامه ‏های تک‏تک‏مان ممهور است به مُهرسفارت امارات متحده‏عربی درجوانی و عربستان سعودی در پیری. ازآن طرف دم زدن از وطن‏پرستی وتمدّن دوهزاروپانصدساله‏مان، گوش فلک راکر کرده و از اين طرف به‏سختی توانِ ِ گردآوریِ‌ی ِ يک‏ميليون امضا برای جلوگيری از تغيير نام خليج ‏فارس را داريم؛ و در همان حال به‏ راحتی یک‏ميليون پيامک در دو ساعت برای عادل فردوسی‏پور و برنامه‏اش می‏فرستيم. واقعاً مسامحه‏کار و بی‏خیال شده‏ایم. اگر کسی را سراغ دارید که هنوز این اعتراض را امضا نکرده، برای جمع کردنِ این پنجاه‏هزار امضای باقی‏مانده این نشانی و ضرورت و اهمیتِ‌‌این‌کاررابه او یادآورشوید. http://www.petitiononline.com/sos02082/petition.html



استدعا می‏کنم هر ایرانی را که می‏شناسید، برایش ارسال نمایید.


خاستگاه: رایان پیامی از علی میرزایی


۲. جام ِ زرّین با نقش هیولایی دو سر از تمدّن مارلیک (۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد)



این جام به بلندی ۱۱ سانتی متر و قطر ۱۱ سانتی متر، ساخت ِ ۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد در مارلیک (در استان گیلان کنونی) بوده و اکنون در موزه ی لوور نگهداری می شود. از تمدن مارلیک سرامیک ها و ظروف زیادی از طلا و نقره به دست آمده است. این جام از الکتروم که آلیاژی از طلا و نقره است، ساخته شده است.
مردمان مارلیک اسب سوارانی بودند که زندگی عشایری داشتند. آنها از خطی برای نوشتن استفاده نمی کردند. بیشتر آثار به دست آمده از مارلیک متعلق به دوره ی آهن یک، یعنی ۳۴۰۰ تا ۳۲۰۰ سال پیش است. اهالی مارلیک را می توان نخستین اقوام هندو اروپایی به شمار آورد که در فلات ایران ساکن شدند. گلدانهای بزرگ و جامهای ارزشمند جزو متداولترین وسایلی بوده که اهالی مارلیک به همراه مردگان دفن می کردند.
نقش این جام هیولای دوسری است که دارای سر و بدن پلنگ یا یوزپلنگ است که پشمی نقطه دار دارد. ولی این موجود دارای بال و همچنین بازوان و دستان انسانی است. بخش پایینی بدن مارماندد است که در نهایت به پنجه هایی شاهین وار ختم می شود. هر بخش بدن بسته به جانور مختلف طراحی شده، نقاط دایره وار برای بخش گربه سان، طراحی پوست مار برای بخش پایینی بدن و همچنین بدن ظریف برای آهوان. این موجود ترکیبی شاید به عنوان ارباب جانوران تجسم می شده است. دو سر بودن این موجود از تمدن آشور وام گرفته شده و نشان می دهد مردمان عشایر مارلیک با امپراطوری آشور مرتبط بودند.


توضیح‌ها: برگرفته از وبگاه موزه ی لوور


خاستگاه: رایان پیامی از فرشید ابراهیمی


۳. جُستار در باره‌ی ِ هنر ِ سخنوری و نقالی: گفت و شنودی تلویزیونی با «فاطمه حبیبی زاد/ گردآفرید»، نخستین بانوی نقال ِ ایران


در این جا ↓
http://www.youtube.com/watch?v=1QOMu6BGaPE


همچنین، گزارشی از اجراهای ِ نقالی‌ی ِ اخیر این بانوی هنرمند و سخنور در سه شهر ِاروپا را در این جا بخوانید ↓
http://www.iren.ir/Nsite/FullStory/?Id=1426



خاستگاه: رايانْ پيام‌هایي از فاطمه حبیبی زاد/ گردآفرید


۴. « گلهای ِ ادب ِ فارسی»: جُنگ ِ ادبی‌ی ِ دوزبانه‌ای از سده‌ی ِ نوزدهم، در مجموعه‎

ی کتابخانه ی دانشگاه هاروارد


در این جا ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-613.aspx


۵. آشنایی با دست‌نوشت ِ تذهیب‌کاری‌شده ای از دیوان حافظ




دست‌نوشتی تذهیب کاری شده از دیوان ِ خواجه شمس الدّین محمّد حافظ شیرازی (قرن هشتم)، پایان نگارش

جمادی الثانی ۹۲۶ ه. ق./۱۵۲۰ میلادی، ۲۷۶ صفحه ی تصویری، ۱۳۴برگ مذهّب، اندازه: ۲۴۶ در ۱۵۷میلمتر از مجموعه ی نسخ خطی اسلامی دانشگاه پرینستون (نیوجرسی)، نگارش با خط نستعلیق، جوهر طلایی و آبی، جلد لاکی و تذهیب کاری شده‎ :
http://rouznamak.blogfa.com/post-611.aspx



۶. شناخت‌نامه‌ی ِ دست‌نوشتی از « زادالمسافرین »، اثر
ناصر ِ خسرو ِ قبادیانی‌ی ِ بلخی


دست‌نوشتی از زادالمسافرین ، اثر حکیم ناصر ِ خسرو قبادیانی‌ی بلخی، ۱۱۵ صفحه، خوش نویسی ی سلطان محمّد نور، جوهر سیاه و طلایی و لاجوردی، پایان نگارش: سال ۹۴۳ ه. ق.، جلد لاکی، از مجموعه ی نسخه-‎

های خطی فارسی- ایرانی در «مرکز دیجیتال مونیخ ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-615.aspx



خاستگاه ِ درآمدهای ِ۴ تا ۶: رايانْ پيام‌هایي از مسعود لقمان


۷. سه نوشتار ِ خواندنی و آموزنده‌ی ِ تازه در «تارنمای ِ فرهنگی‌ی ِ شهربراز»
<br>
در این جاها ↓

جمال‌الدیّن محمّد پسر ِ عبدالرّزّاق اصفهانی

http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/11/blog-post_19.html

*

معرّفی‌ی ِ تارنمای ِ محمّدتقی بهار (ملک‌الشّعراء)


http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/11/blog-post_20.html

*

رضا براهنی و آمار


http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/11/blog-post_21.html


خاستگاه: رایان‌پیامی از شهربراز



۸. فیلم اجرای برنامه‌ای از گروه ِ مستان با آواز ِ «پرواز همای»


در این جا ↓
http://www.youtube.com/watch?v=7MbElcycq3I&feature=PlayList&p=2A9B707885782


خاستگاه: رایان‌پیامی از آلما قوانلو


۹. برخوردی انتقادی و پژوهشی با ادّعای یک کشف ِ باستان‌شناختی‌


یکی دو هفته پیش، دوستی گزارشی فریبنده و جنجالی، فراگیر ِ ادّعای ِ کشف ِ بازمانده‌ی ِ سپاهیان هخامنشی در مصر از سوی دو باستان‌شناس ایتالیایی را به این دفتر فرستاد و گمان می برد که من آن را به عنوان ِ گزارش یک رویداد هیجان‌ا‌نگیز فرهنگی، بی درنگ در این تارنما، بازنشرخواهم‌داد. امّا من چنین نکردم و در پاسخ بدو نوشتم که در زمینه‌ی ِ انتشار چنین گرارش‌های جنجالی که پشتوانه‌ی دانشی ی ِ پذیرفتنی نداشته باشند – و نمونه‌های چندی از آنها را در گذشته‌ی ِ نزدیک دیده‌ایم و بسیار زود، دروغین بودن آنها به اثبات رسیده است – باید بسیار با دقت و احتیاط رفتارکرد.
در این هفته، پژوهنده‌ی ِ شکّ‌وَرز و نکته‌سنج آقای رضا مُرادی غیاث‌آبادی، پیوندنشانی‌ی ِ گفتاری را که با عنوان ِ اندر حکایت ِ مضحک ِ کشف ِ بازمانده‌های ِ ارتش ِ کمبوجیه در مصر در همین زمینه نوشته، به این دفتر فرستاده‌است که – با سپاسگزاری از هم‌کاری و روشن‌گری‌ی ِ او – در این جا می‌آورم.↓
http://ghiasabadi.com/blog/index.php/1388/08/30/1338/


پژوهنده، سپس در پی‌گیری‌ی ِ همین دروغ ‌پراکنی و فریب‌کاری، نوشته‌است:
ماجرای ِ ارتش ِ کمبوجیه: سوء ِ استفاده‌ی ِ دیگری از عاطفه‌ی ِ ملّی‌ی ِ مردم
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۸۸ / رضا
دبیرکل شورای عالی آثار باستانی مصر ماجرای کشف بقایای ارتش کمبوجیه در مصر را خبری بی‌اساس و گمراه‌کننده خواند.


شرح این مطلب را در این جا بخوانید. ↓
http://ghiasabadi.com/blog/index.php/1388/09/03/1340/


۱۰. پایان‌یابی‌ی ِ نشر ِ فرهنگ ِ نام‌واژه‌های جای‌ها در شهر ِ کهن‌بُنیاد ِ اصفهان

جلدهای یکم و دوم این فرهنگ سودمند، چند سال پیش در یک مجلّد نشریافت و من در این تارنما به شناساندن آن پرداختم. اکنون جلد سوم آن – که فراگیر ِ نیامده‌های ِ در آن دو جلدست – نشریافته و در دسترس ِ دوستداران ِ زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران است. استاد محمّد مهریار، با کوشش و پژوهش بسیار، این مجموعه‌ی ِ شایسته و رهنمون را بر گنجینه‌ی ِ زبان فارسی و زنجیره‌ی ِ فرهنگ‌های این زبان افزوده‌اند که پژوهندگان از آن برخوردارخواهندشد و بر مؤلّف دانشمند ِ آن، درود و آفرین خواهندگفت. ویراستار، در پایگاه شاگرد ِ استاد ِ بزرگوار از شصت و سه سال ِ پیش تا کنون، به نوبه‌ی ِ خود، نشر این دفتر ِ آگاهی و دانش را به حضور ایشان، شادباش می‌گوید و تداوم ِ فیض‌بخشی‌ی ِ استاد را آرزومی‌کند.





استاد مهریار در این فرهنگ ِ گران‌مایه، تنها به دادن ِ فهرست ِ نام‌ها و وصفی کوتاه از آن‌ها بسنده نکرده و تا آن جا که پشتوانه‌ها و خاست‌گاه‌ها یافتنی‌بوده‌است، به ژرف‌کاوی‌ی ِ تاریخی، جغرافیایی و زبان شناختی پرداخته و در زیر ِ هر نام، در افزوده‌ای با عنوان ِ واژه‌شناسی، شناخت‌نامه‌ی ِ به نسبت، فراگیر و روشنگری از آن و جزءهای ِ شکل‌دهنده‌اش، به دست داده‌اند تا خواننده را به سرچشمه‌ی نام‌گذاری و سبب‌های ِ آن، رهنمون‌شوند. برای نمونه، در زیر ِ نام ِ آبله (نام دو روستا – آبله کوچک و آبله بزرگ – در شهرستان نطنز)، نخست از پیوندنداشتن ِ این نام‌واژه با نام ِ بیماری‌ی ِ مشهور، سخن گفته و سپس افزوده اند: "اگر این واژه را بشکافیم، به صورت ِ آب + ل + ه درمی‌آید. جزء اوّل آب، واژۀ مشهوری است... و جزء دوم ل، مبدّل از ر است. بنا بر این، آبله همان آبره است و سه جزء، روی هم به معنای ِ جایی است که آب ِ روان دارد." (ج. ۳، ص ۹).*
نشر این فرهنگ ِ سودمند را به حضور استاد بزرگوارم شادباش می گویم و ادامه‌ی ِ فیض‌بخشی‌ی آیشان را آرزومی‌کنم. چُنین باد!
_________________
* یادآوری می کنم که پس از نشر جلدهای یکم و دوم این فرهنگ، آقای حبیب برجیان در نقدی بر آن، در ضمن ِ توصیف ِ ارزش‌هایِ ِ این تألیف، پاره‌ای نکته‌ها و هنجارهایِ ِ فرهنگ‌ نگاشتی‌ی ِ رعایت نشده در تدوین کتاب را هم برشمرده‌است (← فصل‌نامه‌ی ِ ایران-‌ شناسی ۱۸: ۳، مریلند- پاییز۱۳۸۵، صص ۵۴۱- ۵۴۷).


۱۱. نام «استاد شجریان» در فهرست ِ نامزدهای ِ برترین خواننده‌ی ِ جهان در سال ِ ۲۰۱۰


استاد شجريان ، نامزد عنوان بهترين خواننده‌ي جهان ، دوستان بشتابيد
اگر شما هم يکي از علاقه‌مندان صداي بي‌همتاي استاد محمدرضا شجريان هستيد، به صفحه نظرسنجي برويد و به استاد شجريان راي دهيد
http://www.npr.org/templates/story/story.php?storyId=114013402


به ‌تازگي «راديوي عمومي ملي» مشهور به
NPR
(به انگليسي: National Public Radio)
که براي شنوندگان داخل آمريکا پخش مي‌گردد، نظرسنجي‌اي را بر روي سايت اينترنتي خود قرار داده و از کاربران خواسته پنج خواننده‌ي برتر تاريخ موسيقي جهان را از ديد خود برگزينند. طبق گفته‌ي NPR نتايج اين نظرسنجي عمومي در ژانويه‌ي سال 2010 (دي‌ماه 88) اعلام مي‌شود. در اوايل ماه اکتبر، NPR از کاربران خود خواسته بود تا نام خوانندگان محبوب خود را براي تشکيل فهرست اوليه‌ي بهترين خوانندگان دنيا به اين سايت بفرستند که بيش از 3000 کامنت، 3500 ايميل، 1200 پست فيس‌بوک و صدها تگ توييتر در همين‌ارتباط‌ فرستاده‌شد و فهرست نهايي از ميان نظرات مردم شکل گرفت.



اما آنچه بر جذابيت اين نظرسنجي نزد ما ايرانيان مي‌افزايد ، حضور محمدرضا شجريان، استاد آواز ايران در ميان نامزدهاي اين نظرسنجي‌ست. تا زمان نگارش اين مطلب، نام 126 خواننده در صفحه‌ي رأي‌گيري سايت NPR ديده مي‌شد که علاوه بر محمدرضا شجريان، نام‌هاي آشنايي چون باب ديلن، لئونارد کوهن، الويس پرسلي، فرانک سيناترا، ادي پياف، عاليم قاسم‌اف، نصرت فاتح‌علي‌خان و بسياري ديگر نيز به چشم مي‌خورد. نکته‌ي جالب آنکه براي معرفي محمدرضا شجريان در صفحه‌ي اصلي نظرسنجي به عبارت Mohammad Reza اکتفا شده ؛ اما پس از کليک بر روي عکس استاد، نام کامل نمايش داده مي‌شود. همچنين قطعه‌اي کوتاه از آواز استاد به‌عنوان نمونه قرار داده شده است. کاربران به هنگام شرکت در اين نظرسنجي مي‌توانند ليست 126 نفره را بر اساس حروف الفبا، يا سال تولد و يا به‌صورت تصادفي مرتب کرده و سپس پنج خواننده‌ي محبوب خود را با کليک بر روي عبارت My Top 5 انتخاب کنند.
اگر شما هم يکي از علاقه‌مندان صداي بي‌همتاي استاد محمدرضا شجريان هستيد، به اين صفحه برويد و در نظرسنجي شرکت نماييد. همچنين اين موضوع را با دوستان‌تان در ميان بگذاريد و از آنها بخواهيد که در اين نظرسنجي شرکت کنند. چنانچه از اينترنت Dial up استفاده مي‌کنيد، به هنگام بارگذاري صفحه‌ي نظرسنجي صبور باشيد. در ضمن بين خودمان بماند ؛ امکان شرکت چندباره در نظرسنجي هم وجود دارد که اين مي- ‌تواند ضعف جدي اين سيستم نظرسنجي باشد.
برگرفته از سایت نگاهک


خاستگاه: رایان پیامی از رامین امین ابراهیمی


۱۲. حقّ ِ ایران را ز دست ِ « روس» می‌باید گرفت! : بایستگی‌ی مبارزه برای پاسداری از حقّ ایران در دریای ِ مازندران


! با بستن قراردادهاي دو جانبه به زياده‌خواهي‌هاي همسايگان در درياي مازندران رسميّت ندهيم


برای امضای دادخواست‌نامه، روی پیوندنشانی‌ی ِ زیر، کوبه‌بزنید ↓
http://www.maaz.ir/emza/


در هنگامه‌اي كه بيگانگان چشم طمع به آب و خاك ايران دوخته‌اند، علي‌رغم حضور در رقابت‌هاي انتخاباتي از آن‌جا كه پاسداري از منافع ملي را فصل مشترك فعاليت‌هاي خود مي‌دانيم، اعلام مي‌كنيم:
1) رژيم حقوقي درياي مازندران، بر پايه‌ي دو قرارداد «دوستي» (1300 خورشيدي / 1921 ميلادي) و «بازرگاني و درياپيمايي» (1319 خورشيدي / 1940 ميلادي)، ميان دولت‌هاي ايران و اتحاد جماهير شوروي سابق استوار است. بر پايه‌ي فصل يازدهم قرارداد «دوستي» هر دو دولت از حق برابر كشتي‌راني آزاد در درياي مازندران برخوردار هستند و در قرارداد «بازرگاني و درياپيمايي» به حق بهره‌گيري يكسان و انحصاري دو دولت از اين دريا، چه از نظر كشتي‌راني (ماده‌ي 13) و چه از نظر استفاده از منابع طبيعي (بند 4 ماده‌ي 12)، به گونه‌اي روشن و غير قابل تغيير اشاره شده و از آن‌جا كه تحديد حدودي در درياي مزبور ميان ايران و شوروي به عمل نيامد، مالكيت و حاكميت دو دولت بر اين دريا به گونه‌ي مشاع و برابر است.
2) در سال 1370 (1991 ميلادي) با فروپاشي اتحاد شوروي از آن 15 واحد سياسي سر برآوردند كه رهبران همه‌ي آنها - از جمله چهار جمهوري‌ پديدآمده در كنار درياي مازندران (فدراسيون روسيه و جمهوري‌هاي قزاقستان، تركمنستان و آذربايجان/ «اران») - بر پايه‌ي اصل پذيرفته‌شده‌ي «جانشيني‌ دولت‌ها» در حقوق بين‌الملل، طي دو نشست در آلماآتي (پايتخت وقت قزاقستان - 1370) و مينسك (پايتخت بلاروس - 1373)، اعلام كردند كه به عنوان ميراث‌بران اتحاد شوروي، همه‌ي قراردادها و تعهدهاي اتحاد مزبور - از جمله قراردادهاي 1921 و 1940 - را به رسميت شناخته و محترم مي‌دارند. از اين‌رو اين همسايگان آبي ما، تنها مالكيت و حاكميت 50 درصد از درياي مازندران را به گونه‌ي مشاع در اختيار دارند و مي‌بايست نخست بر سر تقسيم آن در ميان خود به توافق برسند و سپس با ايران بر سر تعيين رژيم حقوقي نوين درياي مازندران به گفت‌وگو بنشينند.
با توجه به اين كه عنوان كردن سهم 20 درصدي براي ايران هيچ مبناي حقوقي ندارد و از سويي اين نگراني وجود دارد كه تا پيش از نشست باكو دولت جمهوري اسلامي ايران اقدام به بستن قراردادهاي دوجانبه‌ي تحديد حدود با جمهوری‌هاي آذربایجان (اران) و تركمنستان نمايد و به زياده‌خواهي‌هاي همسايگان وجاهت قانوني بدهد (كه سخنان وزير محترم امور خارجه در نشست اخير مطبوعاتي خود، تأكيدي بر اين امر بود)، پيشنهاد مي‌شود تا دولت به جاي اصرار بر تحديد حدود - كه هميشه مشكل‌ساز خواهد بود - بر روي بسته‌ي پيشنهادي تشكيل يك شركت پنج‌مليتي در قالب «سازمان همکاري‌هاي درياي مازندران» - با حفظ حقوق پنجاه درصدي ايران - براي بهره‌برداري از درياي مازندران و حل ديگر مباحث آن دريا هم‌چون معضلات محيط‌زيستي، كار كند. تا آن هنگام بايد اعتراض دولت ايران به تقسيم‌بندي شمال درياي مازندران و بستن قراردادهاي چندجانبه محفوظ باشد (هر چند شوربختانه در اجلاس اخير اين روند شايسته پي گرفته نشد و ما از حق ميزباني خود براي تأكيد بر قراردادهاي 1921 و 1940 بهره نبرديم)، چرا كه رژيم حقوقي اين دريا مشخص است و تعيين رژيم حقوقي نوين آن هم بدون حضور ايران رسميت نخواهد داشت و در صورت لزوم در دادگاه‌هاي جهاني نيز قابل پي‌گيري است، اما اگر دولت ايران بر پاي قراردادي صحه گذارد مطمئناً بعدها حق ايران - جز در دادگاه تاريخ - قابل اعاده نخواهد بود، هر چند در آن صورت نيز براي «تغيير در خطوط مرزي» بايد نخست بر پايه‌ي اصل 78 قانون اساسي راي تأييدگر چهار پنجم مجموع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي را به دست بياورد، سپس بر پايه‌ي اصل 9 قانون اساسي - كه «آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور» را از يكديگر تفكيك‌ناپذير و حفظ آن‎ها را علاوه بر وظيفه‌ي دولت‎، وظيفه‌ي آحاد ملت هم دانسته است - به آراي عمومي مراجعه كند.
بيانيه‌ي شماري از احزاب ايران
پنج‌شنبه 11 بهمن 1386، در حاشيه‌ي نشست فصلي‌ی ِ خانه‌ي احزاب


خاستگاه: رایان پیامی از میلاد دهقان


افزوده‌ی ِ ویراستار:


در باره ی دریای مازندران، در این جا بخوانید. ↓
http://www.caspianenvironment.org/Caspian.htm
و ۲۴۰ نقشه، نمودار و تصوبر از آن را در این جا بنگرید و گزارش‌های آماری، خبری و تحلیلی‌ی ِ وابسته بدان را بخوانید. ↓
http://images.google.com/images?hl=en&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&um=1&q=Caspian+Sea&sa=N&start=960&ndsp=20


۱۳. یادی از پدر ِ آموزش و پرورش ِ نوین ایران و رنج و شکنجی که برای ِ این کوشش ِ نوآورانه‌ی ِ تاریخی برتافت



نیما یوشیج:



از: کتاب ِ یادمان ِ نیمایوشیج، فراهم‌آورده‌ی ِ سیروس طاهباز، مؤسّسۀ فرهنگی گسترش هنر، تهران- آذرماه ۱۳۶۸، ص۱۹


در باره‌ی ِ زنده‌یاد میرزا حسن رشدیّه، در این جا بخوانید.* ↓



_______________
* روی ِ تصویر ِ نوشته، راست‌کوبه بزنید و در فهرستی که گشوده می شود، هر چند بار که لازم بدانید، بر گزینه‌ی ِ
Zoom In
چپ‌کوبه بزنید تا نوشته، به دل‌خواه شما، درشت و خواندنی شود.


خاستگاه : رایان پیام‌هایی هم‌زمان از دکتر سیروس رزّاقی‌پور و سرژ آراکلی


۱۴. گزارشی از پیشینه‌ی ِ شهر ِ «مسجد سلیمان» و حال و روز ِ مردم ِ آن: یک‌صد سال پس از اکتشاف نفت!


در این جا بخوانید و ببینید و بشنوید ↓
مسجد سلیمان شهری است تاریخی که در میان کوه‌های زاگرس در استان خوزستان واقع شده است. این شهر از شمال غرب به شهرستان شوشتر، از شمال تقریبأ به بخش لالی، از جنوب شرق به شهرستان ایذه، و از جنوب غرب به شهر اهواز ارتباط دارد. ساکنان این شهر را طوایف مختلفی از قوم بختیاری تشکیل می‌دهند ولی با کشف نفت در منطقه افراد دیگری از سایر مناطق بختیاری بمنظور کسب و کار به این شهر آمده و رفته رفته بصورت دایم در این شهر ساکن شدند.
در تاریخ ۲۸ ماه مه سال ۱۹۰۱ میلادی، در زمان سلطنت مظفرالدین شاه قاجار، ویلیام ناکس دارسی، تاجر بزرگ طلا در انگلستان امتیاز کشف نفت ایران را از آن خود کرد و برای این منظور جورج برنارد رینولدز را که تجربیاتی در زمینه حفاری نفت در مناطق نفت خیز سوماترا داشت، برای اکتشاف و استخراج نفت به استخدام خود درآورد. رینولدز در پایان سال ۱۹۰۲ میلادی عملیات حفاری اولین چاه در چاه سرخ واقع در قصر شیرین و همچنین شاردین رامهرمز را آغاز کرد و همزمان مقدمات حفاری در منطقه نفتون مسجد سلیمان را مهیا ساخت.
پس از دو سال حفاری در شاردین گروه رینولدز به این نتیجه رسیدند که در این نقطه نمی‌توانند به نفت برسند. اما علائم موجود و وجود آتشگاه و نیز حوضچه‌ای که خود به خود قیر از آن می جوشید و یادداشت های مورخین و باستان شناسان که تصریح کرده بودند در ناحیه نفتون نفت فراوان به دست می‌آید، سرمهندس رینولدز را که از مدتی پیش در آنجا به کار حفاری مشغول بود، امیدوار کرد و به همین علت وسائل و تجهیزات را به منطقه نفتون در مسجد سلیمان منتقل کردند و در پایان ماه ژانویه سال ۱۹۰۸ میلادی حفاری چاه شماره یک این شهر آغاز شد.
سرمایه شرکت که در انگلیس تشکیل شده بود تا در ایران به نفت دست یابد، به علت طولانی شدن دوره حفاری به پایان خود می‌رسید و ویلیام ناکس دارسی که از پیدا شدن نفت در این سرزمین قطع امید کرده بود طی تلگرافی از رینولدز خواست تا حفاری را تعطیل کند. گفته می‌شود تلگراف به دست رینولدز رسیده بود اما چندان به مسجد سلیمان اعتماد داشت که ترجیح داد بدان اعتنایی نکرده به کار خود ادامه دهد. سرانجام در حالیکه اعضای گروه در اوج نا امیدی به سر می‌بردند، در ساعت چهار صبح روز پنجم خرداد ماه ۱۲۸۷ خورشیدی برابر با ۲۶ ماه مه ۱۹۰۸ میلادی، مته حفاری از ضخامت زمینی به قطر ۳۰۰ متر عبور کرد و آخرین ضربت خود را به صخره عظیمی که روی منبع نفت قرار داشت فرود آورد، در نتیجه در عمق ۱۱۸۰ پا (۳۶۰ متری) نفت با فشار زیادی تا ۵۰ پا (۱۵ متر) بالاتر از نوک دکل حفاری فوران کرد و کارگران را در خود غرقه ساخت. بدین ترتیب فصل جدیدی در تاریخ کشور رخ داد و ایران به جمع کشورهای نفت خیز جهان پیوست.
این اتفاق، که نخستین اکتشاف نفت در خاورمیانه به شمار می‌رفت، حیات اقتصادی و اجتماعی مسجد سلیمان و ایران را دگرگون کرد، چنانکه از این چاه روزانه ۳۶۰۰۰ لیتر (معادل ۸۰۰۰ گالن) نفت استخراج می‌شد و بعدها در این شهر حداقل ۳۰۰ چاه نفت حفر شد. این شهرک باستانی به یک شهر مدرن و پر رونق بدل شد. جمعیت آن افزایش یافته، خانه‌ها و محله‌های جدید برای کارکنان شرکت نفت از مدیران ارشد گرفته تا کارگران ساخته شد. شرکت نفت ابتدا اقدام به ایجاد یک دستگاه آب شیرین کن نموده و سپس برای انتقال آب رود کارون به شهر، لوله کشی منازل را به انجام رساند. همچنین خط آهنی توسط این شرکت تاسیس شد که تا دارخزینه، روستایی در نزدیکی شوشتر، امتداد می‌یافت. بدین ترتیب مسجد سلیمان از یک قصبه به شهری بزرگ بدل شد و مردم از اطراف و اکناف برای کار به این شهر مهاجرت کردند. شبکه آب و برق تکمیل گردید و سیستم فاضلاب شهر به وجود آمد، حمل و نقل زباله مرتب شد و سیستم اتوبوس رانی به کار افتاد. همچنین ورزشگاه بزرگی ساخته شد و مسجد سلیمان چهره یک شهر تازه و متفاوت از سایر شهرها را به خود گرفت.
در تاریخ ۵ خرداد ۱۳۸۷ شمسی برابر با ۲۶ ماه مه ۲۰۰۸ میلادی، چاه شماره یک صد ساله شد. لذا به همین مناسبت در این روز جشن صدمین سالگرد اکتشاف نفت در خاورمیانه و انقلاب صنعتی ایران در این شهر و در چندین نقطه جهان برگزار شد. جشن یکصد سالگی نفت در ایران توسط وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران در محل باشگاه مرکزی این شهر که با افتتاح پالایشگاه نفت مسجدسلیمان همراه بود برگزار گردید. برخی ساختمان‌های مسجدسلیمان که در دوره فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس ساخته شده‌اند سبک معماری انگلیسی داشته که اغلب در اثر گسترش و نوسازی در شهر تخریب شده اند. بخش‌هایی از آن هنوز به نام‌های انگلیسی آن دوره مانند منطقه کمپ کرسنت و اسکاچ کرسنت معروف است.
اوج شکوفایی تاریخ معاصر مسجد سلیمان به غیر از نفت مربوط به دوران مشروطیت می‌باشد، در عصر مشروطه مردم مسجد سلیمان نیز مانند سایر روشنفکران و دلیران بختیاری فتوای روحانیت را لبیک گفتند و علیه استبداد صغیر قاجار به فرماندهی سردار اسعد بختیاری (فاتح ملی) قیام کردند و ظفرمندانه اصفهان و تهران را فتح نمودند، البته نقش مردم مسجد سلیمان در ملی شدن صنعت نفت و مقابله با استعمار انگلیس درنفوذ به مناطق بختیاری، مبارزه با طاغوت و شرکت درهشت سال دفاع مقدس استوار همچون شیرهای سنگی مثال زدنی است. اما در حال حاضر از چاه‌های نفت این شهرستان روزانه نزدیک به 40.000 بشکه نفت استخراج می‌شود و با اینکه سد شهید عباسپور و سد مسجد سلیمان، (از جمله بزرگ‌ترین سدهای ایران) در جوار این شهر قرار دارند، مردم از نظر آب هنوز در مضیقه بوده و بصورت ساعتی (سه تا چهار ساعت در روز) از آب استفاده می‌کنند. مردم بعضی مناطق مسجد سلیمان به جهت وجود میدان‌های گازی، گاه دچار مسمومیت‌های ناشی از استنشاق بوی گاز می‌شوند و در مواردی ساکنین شهر طی یک برنامه ضربتی مجبور به نقل و انتقال شده‌اند. نشت گاز و نفت در مناطقی از شهر گاهی حادثه ساز شده و باعث بروز انفجار در منازل مسکونی می‌شود. تصاویری که در زیر مشاهده می نمایید، گواهی بر بسیاری ناگفته هاست ... لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشیددر صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کوبه بزنید و سپس بر گزینه ی
Show Picture
چپ کوبه بزنید.



اعضای خانواده یک خانه مخروبه در مسجد سلیمان در حال ترک خانه شان ↓

<http://www.persian-star.org/>
نشت نفت در کف یکی از خانه های مسجد سلیمان ↓
<http://www.persian-star.org/>
شعله زرد رنگ ناشی از سوخت گاز تصفیه نشده و غیر استاندارد ↓
<http://www.persian-star.org/>
پیرمردی در حال گرفتن سوراخ های لوله و جلوگیری از نشت گاز

<http://www.persian-star.org/>
نشت گاز از لوله های غیر استاندارد گاز در سرتاسر شهر
<http://www.persian-star.org/>
کودکان در حال بازی کردن میان انبوه لوله های غیر استاندارد در شهر


<http://www.persian-star.org/>
کودکان در حال بازی کردن میان انبوه لوله های غیر استاندارد در شهر


<http://www.persian-star.org/>
یکی از خانه های مسجد سلیمان که در اثر نشت گاز و لوله کشی غیر استاندارد منفجر شده و مادر و کودکی نیز
در آن جان باختند
<http://www.persian-star.org/>
کودکی در حال دویدن در قبرستان مسجد سلیمان
<http://www.persian-star.org/>
زنی در حال عزاداری در کنار قبر یکی از اقوام جوان خویش که در اثر حادثه ای فوت کرده است.تصادف و مرگ و میر بسیاری در بین جوانان مسجد سلیمانی وجود دارد
<http://www.persian-star.org/>
مردم در حال بازدید از قبرستان خارجی هایی که در زمان اکتشاف نفت به مسجد سلیمان آمده بودند و کار میکردند<http://www.persian-star.org/>
قبرستان خارجی هایی که در زمان اکتشاف نفت به مسجد سلیمان آمده بودند و مشغول به کار بودند<http://www.persian-star.org/>
کودکی در حال بازی کردن در کنار یکی از چاه های قدیمی و مسدود نفت در مسجد سلیمان<http://www.persian-star.org/>
کودکان در حال بازی کردن در کنار یکی از چاه های قدیمی و مسدود نفت در مسجد سلیمان<http://www.persian-star.org/>
یکی از جوانان مسجد سلیمان در منزلش
<http://www.persian-star.org/>
کودکان در حال بازی کردن در کوچ
<http://www.persian-star.org/>
نوجوانی در حال زیاد کردن شعله آبگرمکن در کنار در ِ منزلشان
<http://www.persian-star.org/>
زن مسجد سلیمانی که در اثر وجود گاز های ترش در هوا دچار بیماری شدید قلبی و ریوی شده است<http://www.persian-star.org/>
زنی در حال پخت و پز با گاز ترش و لوله کشی و شیلنگ بلند و غیر استاندارد در حیاط منزلشان<http://www.persian-star.org/>
بسیاری از جوانان مسجد سلیمان به علت نداشتن کار و تفریحات و اماکن فرهنگی، وقت خود را در خیابان ها به بطالت می گذرانند
<http://www.persian-star.org/>
فروختن آب به شهر وندان یکی از مشاغل کاذبی است که بعضی از کودکان به آن مشغولنند<http://www.persian-star.org/>
جوانی در حال حمل موتور خود از کوچه های مملو از لوله های غیر استاندارد گاز<http://www.persian-star.org/>
یکی از دست فروشان در مسجد سلیمان
<http://www.persian-star.org/>
خرید و فروش بز و گوسفند در مسجد سلیمان به خصوص در میادین بسیار به چشم می خورد
<http://www.persian-star.org/>
بسیاری از مردم همچنان گاز منزلشان را از طریق کپسول های گاز تامین می کنند
<http://www.persian-star.org/>

منبع تصویرها: برنانیوز- عکاس : منصوره معتمدی


خاستگاه: رایان‌پیامی‌ از میترا برهانی شیدانی


۱۵. زمانه و جُنگ ِ زمان: آغازی دیگر: پی‌گیری‌ی ِ آغازهای پیشین در گستره‌ی ِ فرهنگ و ادب



در این جا ↓
http://www.radiofarda.com/content/f35_Jonge_Zaman/1886194.html


خاستگاه: تارنمای رادیو فردا


۱۶.جای‌گاه ِ خانلری، طبری و دشتی در گستره‌ی ِ نقد ادبی : بررسی‌ و نقد و ارزیابی‌ی ِ سه کتاب ِ ارزنده و رهنمون از «ایرج پارسی نژاد»




پژوهنده‌ی ِ آگاه و چیره‌دست ِ تاریخچه‌ی ِ نقد ِ ادبی‌ی ِ معاصر ِ ایران


نوشته‌ی ِ سیروس علی نژاد در این زمینه را، در این جا بخوانید. ↓
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/07/090730_ag_sa_parsinejad.shtml

در همین زمینه، گرارش ِ همشهری آنلاین از نشست ِ ویژه‌ی ِ بررسی‌ی ِ این کتاب‌ها در «شهر ِ کتاب» ِ تهران را هم، در این جا بخوانید. ↓
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=95934


۱۷.سه گفتار ِ شاهنامه‌شناختی از پژوهنده‌ای آگاه‌ و ویژه‌کار در اسطوره و حماسه‌ی ِ ایران



گفتارهای تازه‌ی ِ دکتر ابوالفضل خطیبی، عضو ِ فرهنگستان ایران را در این جا بخوانید. ↓

شاهنامه و فرهنگ‌نویسی‌ی ِ فارسی ( با روی‌کرد به مجله‌ی فرهنگ‌نویسی، ویژه‌نامه‌ی ِ فرهننگستان ِ زبان و
ادب ِ فارسی
http://a-khatibi.blogspot.com/2009/11/blog-post_17.html
*
نیرنگ و خرسند: بار دیگر دربارهٔ شاهنامه‌ی ِ [نشرداده‌ی ِ] فریدون جنیدی
http://a-khatibi.blogspot.com/2009/11/blog-post_4774.html
*
نارسیده‌ترنج: بررسی‌ی ِ کتاب تازه‌ای از دکتر سجّاد آیدنلو



http://a-khatibi.blogspot.com/2009/11/blog-post_22.html


۱۹. بررسی‌ی ِ انتقادی‌ی ِ سخنان ِ "دکتر همایون کاتوزیان" در تلویزیون ِ فارسی‌ی ِ بی. بی. سی. در انکار ِ پیوند ِ فرمان ِ نامدار ِ «کورش ِ بزرگ با "حقوق ِ بشر"!‌


"انکار عشق را چنان به سرسختی پا سفت کرده ای/

که دشنه ای مگر به آستین نهان اندر کرده باشی/

که عاشق را اعتراف چنان به فریاد آمد/

که وجودش همه بانگی شد."

(شاملو)


نقد ِ دکتر ابوالفضل خطیبی را در این جا بخوانید. ↓
http://a-khatibi.blogspot.com/2009/11/blog-post_23.html


خاستگاه ِ درآمدهای ِ ۱۷ و ۱۸ : رایان پیام‌هایی از ابوالفضل خطیبی


۲۰. «شاملو» و لکّه‌ی ِ سیاه ِ شاهنامه‌نشناسی و فردوسی ستیزی در کارنامه‌اش: دریغی ماندگار!

گفتار ِ ناسزاوار و حرمت‌شکن ِ زنده‌یاد احمد شاملو، شاعر بزرگ ِ روزگارمان در باره‌ی ِ شاهنامه و فردوسی در دانشگاه برکلی، حیرت و تأسّف و واکنش ِ انتقادی‌ی ِ بسیاری از اهل فرهنگ و ادب را برانگیخت و البتّه کسانی هم که با پایگاه والای ِ شاعر در شعر معاصر، سر ِ عناد و ستیز داشتند، فرصت را برای خالی کردن ِ دقّ ِ دل و لجن پراکنی به او غنیمت شمردند و شاهنامه را "پیراهن ِعثمان" کردند تا شاملو را بکوبند که کارشان، بیشتر نمایش ِ تنگ‌نظری بود تا نقدی فرهیحته و ساختاری.
نگارنده‌ی این سطرها نیز، نخست نوشتاری انتقادی در این زمینه، با عنوان ِ نامه‌ی ِ سرگشاده به احمد شاملو در ماهنامه‌ی ِ کلک (شماره‌ی ِ ۳۱، تهران - مهرماه ۱۳۷۱) نشرداد که سپس، نگارش ِ گسترده‌تری از آن را با عنوان ِ نقد یا نفی ی شاهنامه؟ تحلیلی انتقادی از یک برداشت، در دفتری از گفتارهای خود، گنجاند (← جلیل دوستخواه: حماسه‌ی ایران، یادمانی از فراسوی ِ هزاره‌ها- نشر آگه، تهران- ۱۳۸۰، ص ص ۲۵۳- ۲۸۱.


آقای دکتر ابوالفضل خطیبی در پیشانه‌نوشت ِ بررسی و نقد ِ سخن آقای دکتر همایون کاتوزیان در باره ی ِ منشور ِ کورش ِ بزرگ (درآمد ِ ۱۹ در همین شماره‌ی ِ هفته‌نامه‌ی ِ ایران‌شناخت)، این سطرها از شعری از شاملو را آورده‌است:
"انکار عشق را چنان به سرسختی پا سفت کرده ای/

دشنه ای مگر به آستین نهان اندر کرده باشی/

که عاشق را اعتراف چنان به فریاد آمد/

که وجودش همه بانگی شد."


(شاملو)


و در پایان ِ این نقد ِ او، می خوانیم:
«...آیا شما در کشورهای دیگر پژوهشگرانی را می شناسید که در انکار میراث گرا‌ن‌قدر مادی و معنوی خود، این‌چنین پا سفت کرده باشند؟ کشورهای دیگر حتی فرمانروای خونخواری چون تیمور لنگ را نماد فرهنگ و هویت ملی خود می دانند و باکی هم ندارند که بزرگان فرهنگ ساز همسایه را مالِ خود کنند. ولی پژوهشگران ایرانی را ببینید که بی رحمانه تیشه به ریشۀ هویت ملی خویش می زنند. در آن سوی مرز، کارهای کورش بزرگ را چنین و به ناحق بی اهمیت جلوه می دهند و در مملکت خودمان هر روز سخن از تخریب میراث مادی و معنوی چندین هزار ساله می رود. همین امروز از رادیوی اتومبیلم شنیدم که برای گسترش محدودۀ حرم امام رضا(ع) چهار منزل عهد قاجار را که به ثبت ملی هم رسیده بود، تخریب کردند. آقای فریدون جنیدی شاهنامه ای عرضه کرده با یک سوم بیتها و می گوید بقیه را باید ریخت دور، افزودۀ پچین کنندگان است! آن یکی کتییبۀ داریوش را بدین سبب جعلی می داند که در نخستین سطر آن نوشته شده است:«ایمام/امام»! جلّ الخالق! آن یکی می گوید واژۀ «پارس» از پارس سگ گرفته شده است! یکی دیگر در پژوهش خود به این نتیجه رسیده است که شاهنامه را دو شاعر سرودند: یکی شاعر خوبِه که به دست عوامل حکومت کشته شده بود و دیگری شاعر بَدِه که مدّاح شاهان بوده و همومدایح محمود غزنوی را اضافه کرده است!». روزگار غریبی است!»



-یکی از خوانندگان ِ تارنمای ایشان – که نقد ِ یادکرده، نخست در آن نشریافته – (با امضای ناشناس) در خُرده‌ گیری بر کار ِ ناقد، نوشته است:
" با سپاس از شما جناب خطیبی، البته به آن لیستی که در انتها به درستی اشاره کردید باید یک نام دیگر را هم اضافه کنید و آن همانا احمد شاملو است. همان شاعر مورد علاقه ی شما که هر آن چه ناسزا بوده به فردوسی و کوروش و تاریخ و فرهنگ ایران گفته است.با سپاس."


و آقای خطیبی، در پاسخ بدو نوشته‌اند:
" دوست گرامی، بنده هم از شما سپاسگزارم که مطلب را خواندید و پیام گذاشتید. به نظر من شاملو بزرگترین شاعر ایران پس از حافظ است. امّا چنان که در جستار «بازهم ضحّاک ِ ماردوش» نوشتم، با نظر او دربارهٔ فردوسی مخالفم. بنده آن سخنرانی جنجالی شاملودربرکلی -- و احیاناً چند گفتار پراکندهٔ دیگر او -- را یک اشتباه در زندگی شاعر می دانم.
دوست عزیز! یک اشتباه. هر کسی در زنگی اشتباهاتی دارد. ولی انصاف نیست که شاملو را به خاطر این اشتباه، در آن فهرست جای دهیم و خدمات عظیم او را به فرهنگ مملکت نادیده بگیریم. دوستدار خطیبی."



۲۱. ترانه سُرای ِ صدای دریا: غزلی ناب از شاعری شیواسخن




رضا مقصدی


درون ِ سینه ی ما عشق را تماشا کن
بیا دوباره تو با آینه مُدارا کن
***
سلام ِ ساحل ِ ما را به موج ها برسان
مرا ترانه سُرای ِ صدای دریا کن
***
اگر که زمزمه ی این زمانه ، زیبا نیست
زمانه را به تپش های تازه ، زیبا کن
***
که ِ گفته است که گم گشته است عاطفه ام؟
مرا میان ِ غزل های ناب ، پیدا کن
***
ببین طنین ِ صدای صمیمی ِ ما را
دری برای صداهای تازه تر ، وا کن
***
اگر به شاخه ی ما برف های بهمن ریخت
شکوفه های فروبسته را شکوفا کن
***
من از سُلاله ی دلبستگان ِ بارانم
به جان ِتشنه ی من ، جشن ِ آب برپا کن
***
شمال ، از نفس ِ واژگان ِ من ، سبز ست
تو رمز وُ راز ِ مراَ پیش برگ ، اِفشا کن
***
شبانه ، منتظر ِ آفتاب ِ صُبح‌دمم
برای من ، سفر ِ نور را مُهیّا کن
***
سر ِ سپیده ی فردای ِ ما سلامت باد
سپیده را به غزل ، میهمان ِ فردا کن
***
تمام ِ عاطفه ام عطر ِ عاشقانه گرفت
دل ِ متین ِ مرا میزبان ِ رؤیا کن
***
مگو به داس سخن‌گفته‌اند با گل ِ یاس*
قیام ِ قامت ِ این باغ را تماشا کن



خاستگاه : رایان پیامی از رضامقصدی- آلمان

___________________
*ویراستار: این سطر، اشاره‌ای‌ست به سطری از یکی از شعرهای شاملو.



٢٢. درنگی بر مفهوم ِ «بیگانگی»: چیستانی در جامعه‌ی ِ ما و دیگر جامعه‌ها


پژوهش ِ دو بخشی‌ی ِ مهدی بختی را در این دو جا، بخوانید. ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-616.aspx
http://rouznamak.blogfa.com/post-617.aspx


خاستگاه: رایان پیامی از مسعود لقمان

Friday, November 20, 2009

 

هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ،۲۳ فراگیر ِ۱۴ درآمد


يادداشت ويراستار


شنبه سی ام آبان ماه ۱۳۸۸
(بیست و یکم نوامبر ۲۰۰۹)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.



You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright-Iranshenakht © 2005- 2009


All Rights Reserved



۱. مجید نفیسی: بازسازی‌ی ِ خاطره‌ی ِ دفاع ِ تاریخی‌ی ِ «دکتر محمّد مصدّق» از حقّ ِ ملّت ِ ایران در دادگاه جهانی‌ی ِ داوری (هلند) در پنجاه و هفتمین سالگرد آن رویداد ِ فراموش نشدنی




مصدّق ِ زنجیرگسل
اثر هنرمند ِ زنده یاد اردشیر محصّص




متن ِ نوشتار ِ "مجید نفیسی" را در این جا به دو زبان ِ فارسی و انگلیسی بخوانید. ↓
http://www.iranian.com/main/2009/nov/mosaddeq-hague


خاستگاه: رایان‌پیامی از مجید نفیسی


۲. استاد شجریان و دیگر هنرمندان ایران در سوگ ِ زنده‌یاد "پرویز مشکاتیان"






در این جا ↓
http://www.farsnews.net/imgrep.php?nn=8808210504


خاستگاه ِ :ر رایان پیامی از دکتر سیروس رزّاقی‌پور بر پایه‌ی ِ گزارشی در تارنمای ِ خبرگزاری‌ی ِ فارس

۳. سوگ‌آوای ِ «سالار عقیلی» به یاد ِ «استاد پرویز مشکاتیان» در تالار ِ رودکی (/ وحدت)


سالار عقيلي به همراه "گروه گوشه"، یکشنبه شب گذشته (بیست و چهارم آبان)، كنسرت ‌‌‌خود را به‌ ياد پرويزمشكاتيان در‌تالاروحدت‌برگزاركرد.


تالار وحدت مملو از جمعيتي بود كه براي ديدن كنسرت «سالار عقيلي» به همراه "گروه گوشه" به تالار آمده بودند. بعد از باز شدن درب‌هاي تالار با تاخير بیست دقيقه‌اي و پرشدن تمامي صندلي‌هاي تالار وحدت، «سيامك آقايي» شاگرد مرحوم مشكاتيان به روي سن آمد و با نشستن پشت سنتور خود گفت: "مي‌خواستم از لحظه‌هاي ناب بودن در كنار او و محبت بي‌دريغش بگويم .از فضاي استاد و شاگردي . در اين خيال بودم كه سالها زمان براي ديدنش دارم. گمان مي‌كردم سالها در كنارش هستم و از او مي‌آموزم كه اين خود خيالي خام بود!" وي ادامه داد: ديگر مشكاتيان نيست كه در مواجهه با كوه مشكلات كار كند. ديگر مشكاتيان نيست‌ كه ‌در پس‌ بي‌اعتنايي‌ها در حضورهنرپافشاري‌كند. اينك‌برگ ‌‌سياه‌ ديگري ‌ورق‌خورد! اين نوازنده‌ی سنتور به نام مشكاتيان -- كه به گفته او لحظات خوشي را براي همه به جاي گذاشت -- يك دقيقه سكوت اعلام كرد و سپس به ياد استاد خود به تك‌نوازي‌ی سنتور پرداخت .او با اختصاص يك بخش از كنسرت به سنتورنوازي، به مشكاتيان -- كه سالها از آموخته‌هاي او بهره گرفته‌بود -- . اداي دين كرد. بنا بر اين گزارش، با استراحتي كوتاه و با تشويق‌هاي مردم،"گروه گوشه" متشكل از سالار عقيلي، پدرام خاورزميني نوازنده تنبك و سيامك آقايي نوازنده سنتور به روي سن آمدند و آقايي و خاور زميني به اجراي پيش در آمدي در "نوا" پرداختند و به دنبال آن، گروه، تصنيف "مدامم مست" و "چهار مضراب نوا" را -- كه برگرفته از چهار مضراب بيات ترك استاد شهنازي بود -- اجرا كردند. اين گروه كه كنسرت خود را به ياد مشكاتيان برگزاركرده بود، تصنيف ِ "ياد باد" را به اين هنرمند فقيد تقديم كرد كه البته شعر آن، وصف كامل زندگي هنري مشكاتيان بود. كنسرت گروه گوشه با اجراي قطعه‌ی "نوري زكجا" در تالار وحدت به پايان رسيد.

خاستگاه: رایان پیامی از امین فیض پور

افزوده‌ی ِ ویراستار:

برای تماشای این برنامه‌ی ِ هنری، در این جا بارگذاری کنید و بشنوید. ↓
"Gousheh" Ensemble's Concert Facebook

"Gousheh" Ensemble's Concert. In memory of Grand Master Parviz Meshkatian. Vocalist : Salar Aghili Tombak : Pedram Khavarzamini Santour : Siamak Aghaei …



۴. انسانی اندیشیدن و درد ِ مشترک داشتن: سنجشی میان ِ برداشت ِ «سعدی» و «نیما یوشیج»


گفتار ِ نوشین شاهرخی در این زمینه را در این جا، بخوانید. ↓
http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=1989


خاستگاه: رايانْ پيامي از نوشین شاهرخی


۵. آشنایی با زندگی و هنر ِ «شمس لنگرودی»، شاعر ِ معاصر



در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Shams_langeroodi_test/shams_high.html

خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر سیروس رزّاقی‌پور)


۶. روی لیمویی‌ی ِ ماه: نوشتاری تازه از «فرشته مولوی»


نشریافته در تارنمای ِ ادبی - فرهنگی‌ی ِ مُشت ِ خاکستر
http://www.fereshtehmolavi.net/


نه، انگار دیگر هیچ‌وقت خوابم نمی‌برد. بلند می‌شوم و پنجره را باز می‌کنم. حیاط و باغچه و حوض در خوابند. جادوی مهتاب سایه‌های آشنای زمین را میخکوب کرده است. خیره می‌مانم. حیاط حقیر کوچکم می‌کند. تماشای باغچه‌ی خشک غمگینم می‌کند. بوی کدورت حوض نفسم را تنگ می‌کند. بادی اگر می‌وزید و طلسم را می‌شکست، شاید ...
شب از کجا آمد و در حیاط منزل کرد؟ من حیاط را در روزهای آفتابی دیده‌ام؛ یا خیال می‌کنم که دیده‌ام. فرقی نمی‌کند. ابر و بارانی به یادم نمی‌آید، شب هم همین‌طور. حیاط بود و هرم گرمای خورشید تابستان. و ذره‌ها و ذره‌ها و ذره‌ها که ولنگار و پرسه‌ زن شناور بودند. از زمین به آسمان می‌رفتند و از آسمان به زمین می‌آمدند؛ جایی بند نمی‌شدند. میان دیوا‌رهای بلند کنگره‌ دار چه ایمن بودم! پرده‌ی روشن بالای سرم، آجر فرش گرم زیر پایم. حیاط آن‌قدر بزرگ بود که سرخوش و سبک همه‌ی دنیا را در آن به گردش‌های روز می‌بردم.
به راه آشنا باید رفت. باران نرم نقره بر من ببارد و کرک‌ پنبه‌های پریشان خواب مرا بپوشاند. با سایه‌های قدیمی سرگردان در سکوت فرو بروم و آرام بمانم تا مویه‌ی سمج جیرجیرک ماتم‌ زده مرا به بیداری خاموش حیاط تنگ بکشاند.
شب از کجا آمد و در باغچه ریشه دواند؟ من باغچه را در روزهای سبز دیده‌ام؛ یا خیال می‌کنم که دیده‌ام. پاییز و زمستانی به یادم نمی‌آید، شب هم همین‌طور. درخت‌ها بلند و شاخ و برگ‌ها درهم و گل‌ها رنگ به رنگ بودند. و گنجشک‌ها و گنجشک‌ها و گنجشک‌ها که لابلای برگ‌ها پرحرفی می‌کردند، از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر می‌جستند، بر خاک می‌نشستند و به هوا می‌پریدند. کنار شمشادهای جوان چه بی تشویش بودم! توری سبز و آبی بالای سرم، خاک نمناک زیر پایم. باغچه آن‌قدر پر بود که سرخوش و سبک همه‌ی باغ‌ها را در آن به گردش های خرم می‌بردم.
به راه آشنای خواب باید رفت. باران سرد آبی بر من ببارد و سرم به دواری سنگین بگردد. با سایه‌های ترسیده‌ی بی پناه در خاک فرو بروم و آرام بگیرم تا بوی نازک نرگس‌های غمگین مرا به بیداری افسرده‌ی باغچه‌ی خالی بکشاند.
شب از کجا آمد و آب را تیره کرد؟ من حوض را در روزهای آبی آب دیده‌ام. برف و یخبندانی به یادم نمی آید، شب هم همین‌طور. حباب‌های هم اندازه‌ی آه -- دایره‌هایی که در فراوانی هلاک می‌شدند؛ چین و شکن حریر؛ و، دلِ بلوری بی وسواس شکستن. آب از دهان باز شیر سنگی پلوق پلوق بیرون می‌ریخت و در شکم کاشی حوض قلپ قلپ فرو می‌رفت؛ بر حاشیه لب پر می‌زد و در پاشویه سر ریز می‌شد. و ماهی‌ها و ماهی‌ها و ماهی‌ها -- گل بهی‌ها، نارنجی‌ها، نقره ای‌ها؛ دم جنبان، بی جنبش، در قیقاج. با روشنایی‌های آب چه خوشدل بودم! مخمل نیلی بالای سرم، ساتن لغزان زیر پایم. حوض آن‌قدر روشن بود که سرخوش و سبک همه‌ی دریاها را در آن به گردش‌های نور می‌بردم.
به خواب آشنا باید رفت. باران جادوی لاژورد بر من ببارد و سِحر کبود افسونم کند. با سایه های گیج گریزان در آب فرو بروم و آرام بشوم تا روی لیمویی ماه مشوش مرا به بیداری تاریک حوض بویناک بکشاند.
شب از کجا آمد و حیاط و باغچه و حوض را مکدر کرد؟ در نیمه‌ی تاریک ماه مانده‌ام. بر پوسته‌ای سخت می‌خزم. نه صدایی، نه بویی، نه نوری. با پلک‌های بسته خوابی نمی‌بینم. با چشم‌های باز چیزی نمی‌یابم. از سرمای شب دلتنگم -- شبی که آسمانی ندارد. در تاریکی آسمان گم می‌شوم -- آسمانی که ماهی ندارد. به تنهایی ماهی می‌رسم که زمینی ندارد. در رویای زمینی فرو می‌روم که از بوی نرگس‌ها و صدای جیرجیرک و رنگ ماه تهی شده است. سایه‌های قدیمی سرگردان، سایه‌های ترسیده‌ی بی پناه، سایه های گیج گریزان. نه ماه می گردد، نه زمین می‌چرخد. دیگر خوابم نمی‌برد. پنجره را باید بست. اما بادی اگر می‌وزید و طلسم را می‌شکست، شاید ...


خاستگاه: رایان‌پیامی از فرشته مولوی - کانادا


۷. سه نوشتار ِ خواندنی و آموزنده‌ی ِ تازه در «تارنمای ِ فرهنگی‌ی ِ شهربراز»


سخنی حکیمانه از خواجه نصیرالدین توسی (؟!) ↓
http:// shahrbaraz.blogspot.com/2009/11/blog-spot_08.html

*
مناظره‌های اسدی توسی ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/11/blog-post_11.html
*
تاراج در تاراج! ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/11/blog-post_13.html


خاستگاه: رایان‌پیامی از شهربراز



۸. زمان: شعری از "بیژن باران"
























در تارنمای ِ شهر ِ شعر، بخوانید ↓

http://bejanbaran.blogfa.com/


خاستگاه: رایان‌پیامی از بیژن باران


۹. بررسی‌ی ِ یک کتاب: سندها و نامه‌های «امیرکبیر» و داستان‌هایی در باره‌ی ِ او


در این جا ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-608.aspx


خاستگاه: رایان‌پیامی از مسعود لقمان


۱۰. شناخت‌نامه‌ی «تبریز» و پیرامون ِ آن و یادمان‌های تاریخی و فرهنگی‌ی ِ منطقه در یک فیلم کوتاه با موزیک ِ آذربایجانی در زمینه


در این جا ↓
http://www.youtube.com/watch?v=TJ68DJHkQW4


خاستگاه: رایان پیامی از دکتر سیروس رزّاقی پور



۱۱. سه جُستار و تحلیل انتقادی در باره‌ی ِ «نیچه» و برداشت‌های او از فرهنگ ایرانی و آموزه‌ی «زرتشت» در کتاب ِ چُنین گفت زرتشت



نیچه در جوانی



دو جُستار را در این دو جا بخوانید. ↓
نيچه، زرتشت و ايران (داريوشِ آشوری)
*
نقدی بر آرای فریدریش ویلهلم نیچه پیرامون اشوزرتشت، پیامبر ایران باستان (فرید شولیزاده)

خاستگاه: رايانْ پيام‌هایي از داریوش آشوری و مسعود لقمان


این هم گفتاری انتقادی در باره ی نیچه از دیدگاهی دیگر ↓

نیچه: "نمایندۀ انحطاط بورژوازی در عصر امپریالیسم"

ناصر اعتمادی

برای خواننده فارسی زبان نیچه و آثار او اسامی ناآشنا نیستند. از بیش از سه دهۀ پیش به همت شماری از مترجمان بسیاری از آثار اصلی او به مرور به زبان فارسی برگردانده شده اند. با این حال اغراق نیست اگر بگوئیم که برغم کثرت ترجمه آثار نیچه به فارسی، هنوز حتا یک مطالعۀ انتقادی جامع در مورد اندیشه ها و آثار وی به همین زبان در دست نیست. نیچه، فیلسوف ارتجاعی انتشارات فرانسوی دولگا تقریباً به طور همزمان دو مطالعۀ جدید در مورد افکار این متفکر آلمانی سده نوزدهم به فرانسه ترجمه و منتشر کرده که نه تنها از حیث نگاه، عمق و وسعت نظر مطالعاتی بس انتقادی و خواندنی هستند، بلکه به همین خاطر جایشان در زبان فارسی بسیار خالی است. اولین کتاب، نیچه فیلسوف ارتجاعی* نام دارد به قلم موّرخ صاحب سبک ایتالیایی دومینیکو لوزوردو و دیگری نابودی عقل** به قلم ژورژ لوکاچ - از نادر نوابغ فلسفی سدۀ بیستم که برخی آثارش از جمله تاریخ و آگاهی طبقاتی و هگل جوان به همت زنده یاد محمدجعفر پوینده به فارسی برگردانده شده اند. *** آنچه نقطه اشتراک آثار لوزوردو و لوکاچ به شمار می رود این است که افکار نیچه را به هیچ عنوان جهان بینی ای بی جانب تعبیر نکرده اند که گویا فرای تاریخ و تعارضات درونی آن قرار دارد. بالعکس : هر دو نویسنده کل آثار نیچه یا در حقیقت عقل ستیزی او را واکنشی بی پرده به آرمان های برابری خواهانه و آزادی خواهانه در تاریخ تمدن تفسیر نموده اند. و این خلاف غالب تعابیر معاصر است که کوشیده دفاع جانانه نیچه از "بربریت" و "برده داری جدید"، "نابودی نژادهای منحط" و یا "میلیون ها انسان عاطل" را به کنایات و استعاره هایی فروبکاهند که گویا معانی کاملاً متفاوت و یا متضاد با آنچه می گویند، در دل دارند. دومینیکو لوزوردو در نیچه فیلسوف ارتجاعی نشان می دهد که دفاع از برده داری که غالبث آثار نیچه را به اشکال مختلف آکنده کرده در اصل نمودار گرایش های راست افراطی در فلسفه است که در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم در غرب به اوج می رسند. لوزوردو تأکید می کند که نه تنها نخستین کتاب نیچه زایش تراژدی همزمان است با تجربۀ کمون پاریس، و نوعی واکنش، گیرم در قالب اسطوره، علیه آن، بلکه در پی این تجربه نیچه به طور پی گیر مروج و مدافع تدابیر شدید علیه "برده های" عاصی مُدرن می شود که ادبیات جدید از آنان بعضاً با عنوان "پرولتاریای جدید" یاد کرده است. از نگاه لوزوردو، آثار نیچه به رغم پراکندگی سبک و مشغله شان هدفی واحد را دنبال می کنند که همان نابودی سوسیالیسم، دموکراسی و ایدۀ ترقی است. *** نابودی عقل در واقع، می توان گفت که الهام بخش کتاب لوزوردو به نوعی کتاب نابودی عقل اثر لوکاچ فیلسوف مجاری تبار است که برای اولین بار در سال ١٩٥٥ یعنی در آخرین دورۀ زندگی نویسنده منتشر شد و در کنار دیگر اثر مهم او، درآمدی بر هستی شناسی وجود اجتماعی، دو اثر مهم دورۀ پختگی وی به شمار می روند که همانند غالب آثار نویسنده به آلمانی نوشته شده اند. نابودی عقل بی اغراق تا هنوز تنها مطالعۀ جامع انتقادی از افکار نیچه است که برغم گذشت بیش از نیم قرن از انتشار اول آن به زبان آلمانی هیچ از قدرت و درستی گزاره هایش کاسته نشده است. بالعکس این اثر به طرزی مرموز بازخوانی افول اندیشه در دورۀ معاصر، دورۀ ظهور و انحطاط امپراتوری های جدید، به شمار می رود. در نابودی عقل لوکاچ نشان می دهد جهشی که انقلاب فرانسه در فلسفه آفرید در واکنش گرایش قوّی از عقل ستیزی در آلمان سدۀ نوزدهم (و در آغاز از خلال شخصیت هایی چون شلینگ و شوپنهاور) به وجود آورد که در پی نخستین انقلاب های کارگری اروپا در ١٨٤٨ و سپس ١٨٧١ مطرح ترین نمایندۀ خود را در شخصیت و آثار نیچه یافت. لوکاچ تصریح می کند که نیچه به چنین مقامی دست نمی یافت اگر فعالیت فکری او با نخستین نشانه های ظهور امپریالیسم همزمان نمی شد. انتخاب این دو تاریخ به ویژه تاریخ انقلاب ١٨٧١ فرانسه به هیچ وجه تصادفی نیست تا آنجا که در پی این دو تجربۀ تاریخی فلسفۀ بورژوازی مجادلات خود را بیش از پیش علیه دشمن جدید خود، یعنی سوسیالیسم، هدایت کرد. علاوه بر ملاحظات و اشاره های وسیع خود نیچه در آثار و مکاتباتش، زمینه تاریخی فعالیت فکری او نیز نشان می دهد که نه تنها کمون پاریس و رشد احزاب توده ای سوسیالیستی به ویژه در آلمان، بلکه نبردهای پیروزمند بورژوازی علیه این احزاب تاثیری ماندگار بر اندیشه های او داشته و به یک معنا سمت و سوی آنها را نیز تعیین کرده اند. در واقع، نفوذ خارق العاده اندیشه های نیچه که او را به نمایندۀ گرایشی از روشنفکران متعصب آلمان بدل نمود این است که نگارش آثارش با دورۀ بیسمارکی و اولین تلاش ها برای تأسیس دولت امپریالیستی در آلمان همزمان است. لوکاچ می گوید : "نقطۀ مرکزی که حول آن اندیشه های نیچه به هم می پیوندند ستیز با سوسیالیسم و مبارزه برای ایجاد آلمانی امپریالیستی است هر چند این ایدۀ مرکزی آهسته آهسته در نزد او شکل گرفت." او تأکید می کند که از نظر نیچه کاملترین دفاع در مقابل آنچه وی "خطر سوسیالیسم" می داند تشکیل یک دولت ارتجاعی و عمیقاً خشن در خدمت اهداف بورژوازی امپریالیستی است. باری، به دلیل همین تقارن، نیچه در قالب اسطوره و یا گزاره های اسطوره وار مسائلی را پیش بینی و حتا حل می کند که نسل بعد تنها از نزدیک با آنها آشنا می شود. به اعتقاد لوکاچ بر زمینه همین تقارن است که نیچه تاریخ گذشته و به ویژه تفسیر خود را از فرهنگ یونان باستان می پرورد تا از آن دست مایه توجیه برده برداری معاصر را بسازد. آنچه، در واقع، اساس این تفسیر به شمار می رود، این است که همانند یونان باستان برده داری نیاز حیاتی هر شکلی از تمدن است. خود نیچه می نوشت : "اگر این درست است که یونانیان به دلیل برده داری از میان رفتند این نیز درست است که ما نیز در نبود برده داری از میان خواهیم رفت." از این باصطلاح "فکر راهنما" نیچه هرگز دست نکشید. او نجات تمدن را مشروط به وضعیتی می دانست که در آن اقلیتی برتر تمام قدرت و امتیاز خود را بر کار طاقت فرسا و استثمار اکثریت محرومان بنا ساخته باشد. او مدعی بود که "فرهنگ بالنده تنها در جامعه ای زاده می شود که به دو کاست متمایز تقسیم شده باشد : کاست کارگران و کاست فارغان از کار، یعنی کاست کسانی که برای لذت و فراغت حقیقی ساخته شده باشند." با این همه، لوکاچ تصریح می کند که نفوذ خارق العادۀ نیچه نزد نسل های بعدی در عین حال مرهون استعداد خاص اوست تا آنجا که وی قدرتی خیره کننده در پیش بینی داشت و در قیاس با روشنفکران دورۀ خود حساسیت ویژه ای نسبت به مسائل زمانه اش از خود نشان می داد. لوکاچ می گوید : به عنوان روانشناس فرهنگ، نیچه بدون شک با استعدادترین نمایندۀ خودآگاهی روشنفکران بورژوازی از انحطاط خود بود که می توانست به یاری همین استعداد غرایز شورشی آنان را ارضاء کند. اما، آنچه، در هر حال، چنین برتری ای به نیچه می بخشد آمیزشی است از ضدیت افراطی با سوسیالیسم و همزمان انتقاد هایی به جا و موشکافانه از مقوله های فرهنگ و هنر. لوکاچ همچنین می گوید : تاثیر فراتاریخی این استعداد بر سبکی از نگارش در نزد نیچه نیز مبتنی است که بجای بهره گیری از نثر منظم یا نثر سنتی فلسفه از گزاره های کوتاه سود می جوید که گاه در شکل پند ظاهر می شوند و گاه در قالب پیشگویی و احکامی که به این عنوان خصلت افسانه ای و رازآمیز گفتار او را تشدید می کند.

خاستگاه: رايانْ پيامي از سرژ آراکلی


۱۲. جایزه‌ی ِ "پژوهشگر ِ ایران‌شناس ِ همه‌ی ِ عمر" در سال میلادی‌ی ِ ۲۰۱۰
برای دو استاد ِ نامدار و پُرکار ِ آمریکایی (دانشگاه هاروارد) و ایرانی (دانشگاه تهران)

انجمن ِ جهانی‌ی ِ پژوهش‌های ایران‌شناختی

(International Society For Iranian Studies / ISIS)





استاد ریچارد نلسون فرای، ایران‌شناس نامدار آمریکایی
دریابنده‌ی ِ لقب ِ فِرای ِ ایران دوست از زنده‌یاد استاد علی اکبردهخدا


































و

استاد دکتر ژاله آموزگار

پژوهشگر‌ زبان‌ها و ادب‌های ِ باستانی‌ی ِ ایران را برندگان ِ جایزه‌ی ِ پژوهشگر ِ همه‌ی ِ عمر در ایران‌شناسی در سال میلادی‌ی ِ ۲۰۱۰ شناخت.
















متن ِ آگاهی‌نامه‌ی ِ انجمن را در این جا بخوانید. ↓



Announcement of the 2010 Recipients of the ISIS Lifetime Achievements Awards Dear Colleagues,I am pleased to be able to inform you that, after due deliberation, consultation and selection, Professors Jaleh Amouzgar and Richard Nelson Frye have been selected as the 2010 recipients of the ISIS Lifetime Achievements Award, to be awarded at the ISIS biennial conference in May 2010. The Selection Committee was made up of Ahmad Ashraf ( Columbia ), Monsoureh Ettehadieh ( Tehran ), Maria Subtelny ( Toronto ) Mohamad Tavakkoli-Targhi (ISIS president) and myself. With four votes in favour and one abstention, the selection was unopposed. It has now received the ISIS Council’s seal of approval as well.
As you know, this year we decided to open the nominations to all ISIS members. Many were nominated, a good number of whom do deserve to be honoured for their scholarly achievements. These included Mehdi Mohaqqeq, Seyyed Abdollah Anwar, Nasrollah Purjavadi and Mohammad Reza Bateni (Iran), and Charles-Henri de Fouchecour, Bert Fragner, Gilbert Lazar and Peter Chelkowski (outside Iran).
It has not been the tradition in the past for ISIS to present the recipients of the Lifetime Achievement Award with any kind of honorarium. However, we feel that the recipients should be compensated for their travel expenses and receive modest financial awards. We urge members to make a donation towards these expenses by using the donation link on the ISIS website. Whatever contribution you choose to make, it will help ISIS to convey our gratitude and admiration for the lifetime work of these learned scholars.


With best wishes
Homa Katouzian
Chair of the Selection Committee



خاستگاه: رایان پیامی از
Rivanne Sandler
دفتر
ISIS


۱۳. فراخوان ِ همایش ِ گرامی‌داشت ِ یاد ِ بیدار ِ «غلامحسین ساعدی» در پاریس در بیست و دومین سالگرد ِ خاموشی‌ی ِ زودهنگام و خُسران‌بار ِ او در غربت از میهن





اکنون که بیست و دومین سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی، فرامی رسد، در ساعت ِ پانزده ِ روز شنبه سی‌ام آبان ماه ۱۳۸۸، برابر با بیست و یکم نوامبر ۲۰۰۹ بر مزار او گرد ِ هم می آییم تا یاد ِ همواره بیدار ِ نویسنده‌ی ِ بزرگ ِ ایران را گرامی داریم.


همسر ودوستان



گورستان ِ پرلاشز، قطعه‌ی ِ ۸۴
مترو: خطّ ِ ۳، ایستگاه ِ گامبتا




خاستگاه : رایان پیامی از دکتر ناصر پاکدامن - پاریس


۱۴ . گزارش ِ یک صد و پانردهمین برنامه‌ی ِ انجمن مثنوی‌پژوهان، همراه با فیلمی از آیین سماع و غزلی از دیوان کبیر شمس با رهبری و آهنگ از کیخسرو، تهمورث و سهراب پورناظری و آواز ِ سهراب پورناطری، نجمه تجدّد و فرشاد جمالی






در این جا و با رویکرد به پیوندنشانی‌های درون ِ متن، بخوانید و ببینید و بشنوید ↓
http://panevis.net/molana/masnawi115.htm


خاستگاه: رایان‌پیامی‌ از پانویس

 

*(یادآوری و پوزش خواهی از خوانندگان: گزارش یک نابهنجاری ی بازدارنده در نشر ِ هفته نامه )*



يادداشت اضطراری ی ِ ويراستار


جمعه بیست و نهم آبان ماه ۱۳۸۸
(بیستم نوامبر ۲۰۰۹)

شماره ی این هفته ی ایران شناخت، با چهارده درآمد ِ تازه، آماده ی نشر شده بود که بلاگر
،(Bloger)
نهاد ِ فنّی ی راهبری ی این رسانه، دچار ِ نابهنجاری ی بازدارنده ای در کار پذیرش و ثبت و پخش ِ داده های تازه شد و ویراستار هرچه کوشید که با آگاهی ی نارسای خود، کار را هنجارمند کند، از پس ِ پیچیدگی ی این پیش آمد، برنیامد و کار ِ نشر در پشت ِ در ِ بسته، ماند. او خواهدکوشید که از راه تماس با بلاگر و چاره جویی از کارشناسان آن دستگاه و نیز یاری خواهی از فن سالاران ِ آشنا و هم دل، راه ِ رهایی از این تنگنا را بیابد و خویشکاری ی فرهنگی ی خود را بورزد. چُنین باد!
وی از خوانندگان گرامی ی دل بسته به فرهنگ و ادب و هنر ایران، برای این درنگ ِ ناخواسته، پوزش می خواهد. پذیرفته باد!

Sunday, November 15, 2009

 

افزوده‌ای بر درآمد ۲ در هفته‌نامه‌ی ِ ایران‌شناخت، شماره‌ی ِ ۲۲


يادداشت ويراستار


یکشنبه بیست و چهارم آبان ماه ۱۳۸۸
(پانزدهم نوامبر ۲۰۰۹)


در پی ِ نشر ِ فراخوان ِ برپایی ی نمایشگاه ِ نگاره های استاد عبّاس معیّری در درآمد دوم ِ هفته‌نامه‌ی ِ ایران-‌ شناخت، شماره‌ی ِ ۲۲ ، امروز تصویری از استاد و آگاهی نامه ای برای همان نمایشگاه به این دفتر رسید که
فراگیر ِ یکی از نگاره های زیبای ایشان بود و من این هر دو را برای آشنایی ی خوانندگان ارجمند با چهره و هنر این ایرانی ی آفرینشگر و شایسته، در این پیوست می آورم.



خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?