Monday, March 31, 2014

 

خبری خوش در راستای جهانی تر شدن ِ فرهنگ و ادب ایران: نشر ِ تاریخ ادبیّات ایران به زبان انگلیسی در بیست جلد


استاد دکتر احسان یارشاطر مهین ویراستار دانشنامه ی ایرانیکا، در پیامی مهرآمیز    از نیویورک، مژده داده اند که نهاد ِ نشر
Bibliotheca Persica Press 
برنامه ی نشر ِ تاﺭﻳﺦ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺑﻪ زبان ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ﺩﺭ ۲۰ ﺟﻠد را زیر نظر
.ایشان، در دست اجرا دارد که ﭼﻬار ﺟﻠﺪ از آﻥ، ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ چاپ ﺭسیده است
*  
دراین هنگام که ما ایرانیان، بیش از هر زمان دیگری، نیاز به ایرانی ماندن و جهانی شدن داریم، این گزارش، بسیار دل گرم کننده و امیدبخش است و حکایت از کاری کارستان دارد. "تا باد، چُنین بادا!" 
ویراستار ایران شناخت، با سپاسگزاری از آگاهی رسانی ی استاد بزرگوار، این گزارش را به مثابه ی مژده ای برای ایرانیان در میهن و سراسر جهان، نشر می دهد و تندرستی و پویایی ی ایشان را در پی گیری ی ِ خویشکاری ی بزرگی که عهده دار آنند، آرزو می کند.

Sunday, March 30, 2014

 

رنگ خون در آواز ِ ایرانی: رهنمودی به کاربُرد ِ کلیدواژه ی ِ «امان» در خُنیاگری ی ِ ما


در فرهنگ های فارسی، می خوانیم:
امان. : ایمنی، آسودگی از رنج و شکنج و مرگ. (بسنجید با الامان) . کوتاه کرده‌ی ِ "امان می‌جویم! / امان می‌خواهم!" 
این کلیدواژه، در آغاز ِ جمله‌هایی برای گلایه از کردار ناسزاوار ِ کسی یا از وضعیّتی ناخوش‌آیند،به کار می رود و به منزله ی. فریاد دادخواهی و بیان شکایت و گِله ی گوینده است ازکسی که درآستانه ی دست زدن به کاری بیدادگرانه و ناروا باشد. 
از سوی دیگر، می دانیم که همین واژه، تکیه کلام و برگردانی است که آوازخوان های ما در هنگام تحریر، به تکرار (دو یا چند بار) بر زبان می‌آورند.
*
ناگزیر این پرسش پیش می آید که: مگر در یک نشست بزم و خوشباشی و آوازخوانی، احتمال رفتار ِ بیدادگرانه نسبت به کسی در میان است که خواننده، امان! امان! می گوید و داد می جوید این همه بیداد را؟!
مروری کوتاه در تاریخ سرشار از بیداد و ستم ِ میهن مان، می تواند روشنگر و پاسخ گوی این چیستان و پرسش کلیدی باشد.
*
می دانیم که بیدادگران ِ خود°امیر/ شاه / سلطان خوانده، در سرتاسر تاریخ سیاه روی ما، بیگناهان ِ گناهکار انگاشته را در نشست های بزم خود، به دست ِ جلّادان/ میرغضبان، گردن می زدند تا هول و هراس ِ برآمده از آن صحنه ها، مایه ی رَعب ِ شاهدان و ضامن ِ فرمانبُرداری ی برده وارشان باشد.
(گزارش هول انگیز و شرم آور، صحنه های این گونه کشتارها را هم در تاریخ های رسمی و مشهور و هم در طومارهای نقالی خوانده و از زبان نقالان، شنیده ایم.)
در آن میان، گاه خواننده، به صرافت خویش یا به سفارش پنهان ِ نیک خواهی، با کاربُرد ِ واژه ی امان!، در تحریر آواز خویش، می کوشید تا بلکه بتواند دل ِ سنگ ِ فرمانروای برتخت نشسته را نرم گرداند و او را از خون ریزی و کشتار، بازدارد.
*
از آن جاست که این خاطره ی شوم، گلبانگ خُنیاگران ما را نیز، رنگ خون، زده است!

Friday, March 28, 2014

 

"نصف جهان" خوابگاه ابدی ی "فرای ِ ایران دوست"






    •    ریچارد نلسون فرای، استاد ایران شناس و پژوهشگر نامدار آمریکابی
    •      پنج‌شنبه ۷  فروردین ۱۳۹۳
    •  ۲۷
    • مارس
    • ۲۰۱۴
    • چشم از جهان فروبست و به جاوادنگان دوستدار و ارج شناس فرهنگ ایرانی، پیوست.
    • یادش گرامی و راهش پُررهرو باد!
    •        استاد فرای، زنجیره ی زرّینی از پژوهشهای والای ایران شناختی ازخویش بر جای گذاشت که تا ایران بر جاست، ارزشمند و آموزنده خواهدبود.
    • از جمله، می توان اشاره کرد به:
    • تاریخ ایران باستان
    • The History of Ancient IRAN -1985, Amazon.com-Free.
    • و:
    • بُخارا: دستاوَرد ِ قرون وُسطی
    • Bukhara the medival achivement- 1996, Amazon.com
    • و دهها گفتار شیوا و آموزنده ی ایران شناختی ی او در نشریّه های دانشگاهی و فرهنگی و شبکه ی جهانی (اینترنت).
    • *
    •   هرگاه فرای را یک آمریکایی ی ایرانی شده بنامیم، وصفی اغراق آمیز نخواهد بود و دهخدای     .بزرگ نیز، این نکته را به خوبی دریافته بود که او را فرای ِ ایران دوست،نامید
    • فرای سفارش کرده است که کالبد او را در کرانه ی زاینده رود، به خاک بسپارند. 
    •  * 
    •  نگارنده، این کامیابی و افتخار را یافت که در ده روز برگزاری ی همایشی  ایرانشناختی  
    • باعنوان از اوستا تا شاهنامه در دانشگاه سیدنی ( ۱۷تا ۲۶ بهمن۱۳۷۶
    • /۶ تا ۱۵ فوريه۱۹۹۸





    • با استاد، همنشینی و گفت و شنود داشته باشد و از خرمن دانش و فضل او، خوشه بچیند.
    • *
    •            از جمله خاطره های  روزهای دیدار و همنشینی با استاد فرای، یکی هم این است  

    •   که او همه روزه بی هیچ آداب و ترتیب و تکلّفی، تنها با پیراهنی آستین کوتاه و

    • شلواری ساده در تالار سخنرانی ها حضور می یافت. 

    • اامّا در بامداد روزی که نوبت سخنرانی اش بود، با پیراهنی سفید و آستین بلند و پاپیون، برای خوردن ناشتایی به  تالار غذاخوری آمد. 
    •   نگاه های حاضران، به او دوخته شد؛ ولی هیچ کس، چیزی نگفت (و شرط ادب نیز جز این  نبود.) 
    • استاد که شگفتی زدگی ی همگان را با زیرکی دریافت، رو به جمع کرد و گفت:
    • "هر روز شابدُل عظیمی بودم؛ امروز شمرونی شدم!"
    • * * *
    • پیوست
    • فیلم کوتاهی ار یک گفت و شنود روشنگر و سودمند با استاد فرای را در این جا، ببینید:
    • با سپاسگزاری از آ. م. فرستنده ی این پیوندنشانی.































    • 8 hours ago

Thursday, March 27, 2014

 

اطلاعیه ی کانون نویسندگان ایران

اطلاعیه ی کانون نویسندگان ایران
به مناسبت درگذشت باستانی پاریزی 
• کانون نویسندگان ضایعه درگذشت باستانی پاریزی را به خانواده، یاران او، دانشگاهیان و جامعه ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت گفته است ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
پنج‌شنبه  ۷ فروردين ۱٣۹٣ -  ۲۷ مارس ۲۰۱۴

محمد ابراهیم باستانی پاریزی (۱٣۰۴ – ۱٣۹٣) ادیب، نویسنده، شاعر، مترجم، استاد بازنشسته ی دانشگاه و روایتگر تاریخ درگذشت. باستانی پاریزی انسان آزاده ای بود که نخستین نوشته اش به نام «تقصیر با مردان است نه با زنان» در سال ۱٣۲۱ در مجله ی بیداری کرمان به چاپ رسید. او از خود بیش از ۶۰ کتاب وصدها مقاله به یادگار گذاشت. استادی خستگی ناپذیر بود که شاگردان بسیاری در بخش تاریخ دانشگاه تهران به مدت نیم قرن از کلاس درس اش بهره بردند. استقبال کم نظیر مردم از نوشته های باستانی پاریزی علاوه بر طنز و صراحت بیان در نقل روایت گونه ی تاریخ، در ستیز او با جهل و استبداد ریشه دارد.
از آثار مهم این نویسنده می توان «پیغمبر دزدان»، «گذار زن از گدار تاریخ»، «از پاریز تا پاریس»، «تاریخ کرمان»، «خاتون هفت قلعه» و «تلاش آزادی» را نام برد که کتاب آخر در سال ۱٣۴۷ جایزه یونسکو را به خود اختصاص داد.
کانون نویسندگان ایران ضایعه درگذشت باستانی پاریزی را به خانواده، یاران او، دانشگاهیان و جامعه ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت می گوید.

کانون نویسندگان ایران.
۶ فروردین ۱٣۹٣ 

Wednesday, March 26, 2014

 

شناخت نامه و ارج نامه ای دیگر، برای استاد "باستانی پاریزی"


باستانی پاریزی و نگاه مردم‌دوستانه به تاریخ


محمدابراهیم باستانی پاریزی ادیبی دانشور و نویسنده‌ای پرکار بود که در زمینه‌های فرهنگی گسترده‌ای قلم زد، اما رشته اصلی او تاریخ بود؛ اما در کاوش و نقل تاریخ نیز با همان زبان شیرین و دلنشینی سخن می‌گفت که خاص جستارهای ادبی است.
پاریزی بیانی شیوا، زبانی نرم و دمی به راستی گرم داشت و این ویژگی کم‌یاب را هم در کتاب‌های او می‌شد دید و هم در محضر او، چه در مجالس خصوصی و چه در کلاس درس دانشگاه و اتاق کار او در دانشکده ادبیات که همیشه به روی دانشجویان باز بود و او با مهربانی نشسته چشم به راه.
وجه برجسته و نمایان در کارهای فراوان باستانی پاریزی، هم در مقالات ادبی و هم در جستارهای تاریخی، گرایش آشکار او به مردم‌دوستی و نوعی عامه‌پسندی بود که البته با عوام‌گرایی و ابتذال تفاوت دارد. او عامه مردم، به ویژه افراد بافضل و کمال، را دوست داشت و به زبان آنها سخن می‌گفت. او خود سادگی و صفای اصیلی داشت، رفتار و حالات و سکنات او به فضایل حمیده عامه مردم نزدیک بود.
بسیاری از گفتارها و نوشتارهای او، مانند همولایتی دانشمند و سخنورش، علی اکبر سعیدی سیرجانی، شفاهی یا افواهی بود؛ نقل نکاتی بود که چه بسا از بستگان دور و نزدیک یا همولایتی‌های ساده اما باتجربه و فرهیخته شنیده بود و با ظرافت و نکته‌سنجی نقل می‌کرد یا روی کاغذ می‌آورد.

میراث گرانبار گذشته

یکی از مزایای برجسته در زندگی ادبی او سنتی مألوف بود که از قدما یا دانشوران گذشته به ارث برده بود و آن کنجکاوی در زوایای پنهان فرهنگ و تاریخ ملت بود. کاوش در گنجینه‌های گمشده قدیمی و ذخایر فرهنگی فراموش‌شده. داستان‌ها، روایت‌ها، قول‌ها، نادره‌ها و نکاتی که در اوراق متنی مهجور و مندرس مدفون مانده بود، و حال این وارث خلف، با سختی و زحمت آن را می‌یافت، با دقت و موشکافی در مقاله یا رساله‌ای درج می‌کرد تا بعد به صورت جزوه یا کتابی منتشر شود.
این عادت، یعنی سرک کشیدن به کتابخانه‌های مهجور و کشف نسخه‌ها و متون فراموش‌شده، گویا از کودکی با استاد بوده است.
کتاب شیرین و پرفروش او، یعنی "پیغمبر دزدان"، خود نمونه‌ای آشکار از این ذوق و استعداد است. شاید پیش از نشر این کتاب کمتر کسی نام شیخ محمدحسن زیدآبادی، روحانی روشن‌بین و حق‌گوی عهد قاجار، را شنیده بود.
او شاعری شوخ‌طبع و باذوق بود که از جور و ستم فراوانی که بر مردم می‌رفت، در رنج بود. از سویی توده ستمدیده و گرسنه را می‌دید و در برابر آنها حکام و شاهزادگان بیشمار قاجار، دست در دست ملایان ریاکار و دین‌فروشی که غارت و چپاول رعیت را توجیه می‌کردند تا خود از "الطاف همایونی" قسمتی ببرند.
شیخ ستمگران و چپاولگران را شناسایی می‌کرد و از زبان "پیغمبر دزدان" بر آنها نهیب می‌زد که به رعیت بی‌نوا رحم کنند و چنین سنگدلانه دسترنج او را به غارت نبرند و هستی او را چپاول نکنند. آنها که "تاج و عمامه" بر سر نهاده و خود را از بازخواست خلق در امان می‌بینند، بدانند که از نیش زبان "نبی السارقین" در امان نیستند که با طعن و هزل آنها را رسوا می‌کند:
به دزدی بود هر کسی را فنی / کزان فن چو شیطان کند رهزنی
یکی ره زند در صف اولین / ز مخرج به مدّ ِ "وَالَضّآلّین"
یکی راست دزدی به وقت نماز / ز"تحت‌الحنک"های پهن و دراز
یکی دام او نان جو خوردن است / ولی مطلبش سیم و زر بردن است
یکی دام دزدیش در منبر است/ که این گفتِ من، گفت ِ پیغمبر است
یکی دزدد از دل، حضور ِصلات / یکی خمس و آن دیگری از زکات
ولی با همه این صفت خوش دلند / که از امّت ِ احمد ِ مُرسل‌اند!
بگردند و گویند هی دِه به دِه / علی را زما شیعه‌ای نیست به!

توجه به فرهنگ مردم در افق تاریخی

"
در کارهای او آثاری با ارزش بسیار متفاوت می‌توان یافت. از کارهایی مانند "سیاست و اقتصاد عصر صفوی" که شاید هیچ پژوهشگری به آن بی‌نیاز نباشد، تا مقالاتی که با هدف تعلیم و پندآموزی و عبرت‌گیری نوشته شده‌اند"
زمانی که باستانی پاریزی به نشر نامه‌های "نبی السارقین" به نظم و نثر، همت گماشت، بیست سال بیشتر نداشت. می‌توان گفت که رگه‌های اصلی کار فرهنگی پربار او در همان اولین اثر، که پرخواننده‌ترین اثر او نیز هست، شکل گرفته است:
حق‌دوستی به ویژه مراعات حق و حقوق ضعیفان و محرومان جامعه که از روز ازل، تا به قول خودش "الی یومنا هذا" اسیر دزدان و چپاولگران و ستمگران بوده‌اند. توده بی نام و نشانی که در روزگار صلح سفره حاکمان را رنگین می‌کنند و در دوران جنگ از سر آنها تپه و مناره به پا می‌شود.
دید عامیانه و توجه دقیق به فرهنگ توده مردم در افق تاریخی؛ تکیه بر نقل‌ها، حکایت‌ها، واگویه‌ها و گزارش‌های مردم به عنوان منبع، درحالی که چه بسا به دریافت‌ها و برداشت‌های شخصی نزدیک است.
ساده‌گویی و روان‌نویسی به مثابه یک اصل، به گونه‌ای که نقل و پرداخت تاریخ با حوصله و ذوق مخاطبان همخوان باشد. در این راستا گاه به سادگی از کنار حوادثی بزرگ می‌گذرد و گاه جزئیات را با تفصیلی غیرضروری بیان می‌کند که چه بسا موضوع اصلی در میان مباحث پراکنده، گم می‌شود.
گفته‌اند: "آفت طاووس آمد پر او". خوش‌بیانی و شیرین‌سخنی پاریزی نیز شاید ضعف کارهای پاریزی باشد. با نگاهی سختگیرانه می‌توان گفت که پژوهش‌های او گاه از دقت و انسجامی که شایسته کار علمی است دور می‌شود؛ لذا در کارهای او آثاری با ارزش بسیار متفاوت می‌توان یافت. از کارهایی مانند "سیاست و اقتصاد عصر صفوی" که شاید هیچ پژوهشگری به آن بی‌نیاز نباشد، تا مقالاتی که با هدف تعلیم و پندآموزی و عبرت‌گیری نوشته شده‌اند.
خوانندگان فارسی‌زبان، حتی اگر پژوهش‌ها و تک‌نگاری‌های تاریخی او را در خورد اهمیت نبینند، مجموعه آثار او را گنجینه فرهنگی ارزنده‌ای خواهند دید که ارزش‌های ستوده و فضایل انسانی، حق و عدالت و مهربانی و نوع‌دوستی در هر صفحه و برگ آنها آشکار است. دیدگاه وجدانی بیدار است که از رنج و بیداد زمانه به جان آمده اما از پای در نیامده است.

خاستگاه: بخش فارسی ی بی بی سی.

Tuesday, March 25, 2014

 

شادباش ِ زادروز ِ کهن ترین اندیشه ورز و شاعر ایرانی .


استاد علی اکبر جعفری، پژوهنده ی سخت کوش فرهنگ ایران کهن، پیام زیر را به انگیزه ی شادباش زادروز زرتشت سپیدمنش (ششم فروردین ماه)، کهن ترین اندیشه  ورز و شاعر ایرانی در فراسوی سه  هراره ی پیش از این و پیام آور ِ هومَتَ، هوختَ، هووَرشتَ (اندیشه ی نیک، گفتار نیک، کردار نیک)، پیام زیر را به این دفتر فرستاده اند که با سپاسگزاری از ایشان، در این جا، نشرمی دهم. (گزارش فارسی ی بندی از یشتها با درون مایه ی زادروز زرتشت، از ویراستارست.)
* * *
BIRTHDAY OF ASHO ZARATHUSHTRA
Yehe zâñthae-cha vakhshae-cha
urvâsen âpô urvarâos-cha;
Yehe zâñthae-cha vakhshae-cha
ukhshîn âpô urvarâos-cha;
Yehe zâñthae-cha vakhshae-cha
ushtatâtem nimravanta
vîspâo spentô dâtâo dâmân:
"Ushtâ-nô zâtô-nô ratush
yô Spitâmô Zarathushtrô!
idha apâm vîjasâiti
Vanghvi Daenâ Mâzdayasnish
vîspâish avi karshvân yâish hapta.
*
In whose birth and growth,
the waters and plants flourished;
in whose birth and growth,
the waters and plants increased;
and in whose birth and growth,
the entire progressing creation shouted:
"Hail to us, for us is born
a righteous leader--Zarathushtra Spitâma!
The Good Religion of Mazda-worship
will, henceforth, spread all over
the seven regions of the earth.
*
به هنگام زادن و بالیدنش
آبها روان شدند و گیاهان رُستن آغازکردند.
به هنگام زادن و بالیدنش
آیها و گیاهان افزایش یافتند. 
به هنگام زادن و بالیدنش
همه ی آفرینش پویا، بانگ برآوردند:
درود بر ما!
رهنمونی برای ما زاده شد:
زرتشت سپیدمَنِش! 
ازین پس، کیش نیک ِ مزدایی
[راه اندیشه و گفتار و کردار ِ نیک]
در هفت کشور روی زمین
گسترده خواهدشد.
* * *

        A bonny boy was born to Dughdav and Pourushaspa Spitâma on a fine morning of early spring 3,780 years ago.  He was their third son.  They named him Zarathushtra to rhyme with the names of his two elder brothers--Rataushtra and Rangushtra.  The Spitâmas were a prosperous cattle-raising family and lived near the bank of a river, later called Dâiti, theLawful, in Airyana Vaeja, once northeastern Iran and now in Central Asia.  Dughdav was an exceptionally open-minded bright lady.  She took care of Zarathushtra in education and provoked in him the desire to search and discover.  She set him on the road to discover truth, the truth.
       
     Provoked to discover truth, Zarathushtra discovered  Mazda Ahura , literally The Super-Intellect Being, a god so different from human-visualized gods, a god transcendental and yet so close as to be a beloved, a god very impersonal in mind but very personal in thoughts, a god that means only good.  A Super-Intellect that wisely creates, sustains, maintains, and promotes Its creation.  A Super-Intellect that is spenishta mainyu, the Most Progressive Mind, the most increasing mentality and not a static godhead.A Super-Intellect that communions with Its creations and inspires them through seraosha, the inner-voice within them.  A Super-Intellect that has granted freedom of thought, will, word, action, and choice to creations and endowed them with good mind, truth, power, and peace to prosper and progress to wholeness and immortality.
       
        Zarathushtra's one discovery, the best, Mazda, provided him with all the principles of good life on this earth and beyond. Provoked by his mother when he was a child, he becameMânthran, thought-provoker par excellence for humanity.  He laid the foundation of his universal religion, Daenâ Vanguhi, the religion of Good Conscience, the religion that means constant progress, continuous modernization toward eternal bliss.
       
Very few of the founders of religions and doctrines have lived long enough to see their mission completed as desired. Very few of them have passed away satisfied with the progress of the task begun by them. Asho Zarathushtra is one of those very few. He proclaimed his divine mission at the age of thirty; successfully withstood all the difficulties created by his enemies, the priests and princes of the old cult, for good ten years; took two full years to convince King Vishtaspa and his sagacious court of the truth of his mission; and passed thirty-seven happy years in working and watching his task bearing increasing fruits. He died a very happy and satisfied person at the age of, a tradition says, seventy-seven years and forty days.
                       
The extent Avesta has two eulogies in honor of Zarathushtra -- both in the Farvardin Yasht, the reverential record of the men and women who served with Zarathushtra in promulgating the Good Religion. The first, the longer poem, a later composition, rejoices his birth in early spring -- 6th Farvardin 30 years BZRE (before Zarathushtrian Religious Era), 26th March 1767 BCE. The other shorter but older, has been sung to praise his accomplishment. It is the only one in which he is addressed in superlatives. Yet he is not deified. He is clearly said to be the lord and leader of the human beings and that too in this bodily life. The Avesta knows only one God as the Lord and Leader of the Spiritual and Material Existences. And Zarathushtra has remained a human being all through the 4,000-year history of the Zarathushtrian religion, a phenomenon.
       
The other epithet used in the above eulogy is “paoiryo-tkaesha,” literally "of the primal doctrine," herein translated as "foremost in the divine doctrine." This term stands for all those men and women, including Zarathushtra, who were first and foremost to choose the Good Religion in their lineage and serve its cause. Their children and grandchildren, who were also promoters of their mission, are called “nabanazdishta,” nearest offspring. These two categories of the faithful hold the highest position in Zarathushtrian lore.
       
No doubt, Asho Zarathushtra is the first and foremost of the paoiryo-tkaesha. He is our lord, leader, and rehabilitator, our guiding light.
Today is 6th Farvardin and 26th March., Zarathushtra's Birthday. We hail his birthday, the Hope for the rebirth of the living world.
Let us praise him in the words of the Farvardin Yasht as given in the shorter eulogy:
“We revere Zarathushtra as the lord and leader of the material existence. He is the foremost in the Divine Doctrine. Amongst all human being, he is the best of the well-established and the best of the good-ruling. Amongst all human being, he is the most splendid and the most glorious. Amongst all human being, he is the most worthy of veneration and the most worthy of admiration. Amongst all human being, he is the most worthy of our pleasure and the most worthy of our praises. Because should the best righteousness be the criterion, he is, for us, the cherished, and worthy of veneration and glorification.”(Farvardin Yasht, 152)
* * * 
Ali A. Jafarey
6 Farvardin 3752 ZRE = 26 March 2014 CE



This page is powered by Blogger. Isn't yours?