Sunday, March 30, 2014
رنگ خون در آواز ِ ایرانی: رهنمودی به کاربُرد ِ کلیدواژه ی ِ «امان» در خُنیاگری ی ِ ما
در فرهنگ های فارسی، می خوانیم:
امان. : ایمنی، آسودگی از رنج و شکنج و مرگ. (بسنجید با الامان) . کوتاه کردهی ِ "امان میجویم! / امان میخواهم!"
این کلیدواژه، در آغاز
ِ جملههایی برای گلایه از کردار ناسزاوار ِ کسی یا از وضعیّتی ناخوشآیند،به کار می رود و به منزله ی. فریاد
دادخواهی و بیان شکایت و گِله ی گوینده است ازکسی که درآستانه ی دست زدن به کاری بیدادگرانه و ناروا باشد.
از سوی دیگر، می دانیم که همین واژه، تکیه کلام و برگردانی است که آوازخوان های ما در هنگام تحریر، به تکرار (دو یا
چند بار) بر زبان میآورند.
*
ناگزیر این پرسش پیش می آید که: مگر در یک نشست بزم و خوشباشی و آوازخوانی، احتمال رفتار ِ بیدادگرانه نسبت به کسی در میان است که خواننده، امان! امان! می گوید و داد می جوید این همه بیداد را؟!
مروری کوتاه در تاریخ سرشار از بیداد و ستم ِ میهن مان، می تواند روشنگر و پاسخ گوی این چیستان و پرسش کلیدی باشد.
*
می دانیم که بیدادگران ِ خود°امیر/ شاه / سلطان خوانده، در سرتاسر تاریخ سیاه روی ما، بیگناهان ِ گناهکار انگاشته را در نشست های بزم خود، به دست ِ جلّادان/ میرغضبان، گردن می زدند تا هول و هراس ِ برآمده از آن صحنه ها، مایه ی رَعب ِ شاهدان و ضامن ِ فرمانبُرداری ی برده وارشان باشد.
(گزارش هول انگیز و شرم آور، صحنه های این گونه کشتارها را هم در تاریخ های رسمی و مشهور و هم در طومارهای نقالی خوانده و از زبان نقالان، شنیده ایم.)
در آن میان، گاه خواننده، به صرافت خویش یا به سفارش پنهان ِ نیک خواهی، با کاربُرد ِ واژه ی امان!، در تحریر آواز خویش، می کوشید تا بلکه بتواند دل ِ سنگ ِ فرمانروای برتخت نشسته را نرم گرداند و او را از خون ریزی و کشتار، بازدارد.
*
از آن جاست که این خاطره ی شوم، گلبانگ خُنیاگران ما را نیز، رنگ خون، زده است!