Sunday, December 26, 2010

 

پیوست ششم بر ایران شناخت، سال ششم، شماره ی هفتم - دی ماه ۱۳۸۹


خاموشی‌ی ناگهانی و اندوه‌بار «مارو غازاریان»، شهروند ِ نمونه‌ی اصفهانی!


▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄

در این‌جا بخوانید. ↓
http://www.drshahinsepanta.blogsky.com/

گزارش دکتر شاهین سپنتا از اصفهان

Tuesday, December 21, 2010

 

"حافظ خوانی در شب ِ یلدا": پیوست ِ پنجم بر «ایران شناخت»- سال ششم، شماره ی ِ هفتم



يلدا بر شما شاد و فرخنده باد!


بر بنياد ِ آيينی كهن، در شب يلدا به ديوان حافظ  ِ بزرگ، روی می آوریم تا کلید ِ گشایش ِ رازواره های زندگی مان را در سخن ِ والای ِ آن رازآگاه ِ رازگشا، بجوییم و بیابیم.
در نشاني ی ِ زير:
http://www.persiancards.com/clip-viewyalda.htm

 

چهار پیوست بر ایران شناخت ، سال ششم - شماره ی هفتم - دی ماه هزار و سیصد و هشتاد ونُه


یک) شماره‌ی ِ تازه‌ی ِ فصل‌نامه‌ی ِ بررسی ِ کتاب: نشریّه‌ی ِ سرشار ِ ایرانی - جهانی







ارمغان مجید روشنگر (سردبیر) از کالیفرنیا



دو) هشتاد و هفتمین شماره‌ی ِ ماه‌نامه‌ی ِ«نگاه نو» با تازه‌ترین داده‌های ِ ادبی - فرهنگی ی ایران و جهان


ارمغان علی میرزایی (سردبیر) از تهران

سه) اَمُردادنامه، ویژه‌ی ِ "آذرگان": یک مجموعه‌ی ِ سرشار ِ ایران‌شناختی

شماره هفدهم امردادنامه، ویژه ی آذرگان منتشر شد.

در این شماره می خوانید:
- آذرگان

- ابرقدرتی از فرات تا سند : اکبری شالچی

- عرفان چیست؟ : امید عطایی فرد

- آریا و آریایی : محمد جمشیدپور

- ابروهایمان را برمی داریم : سپیده اسماعیل زاده

- هیتی ها : یزدان صفایی

- نسک شناسی : مریم امامی جعفری

- آیا فرمانروایان آخرین دوره بابل، ایرانی بوده اند؟ : سورنا فیروزی

تارنما :
 http://www.amordad.info/

پایگاه ویژه:
 http://www.amordad.info/emag

دریافت بی درنگ این شماره:
http://www.amordad.info/forum/index.php?action=downloads;sa=downfile&id=422

ارمغان ِ محمّد جمشیدپور از ایران

چهار) حافظ ، رند ِ ازلی: تحلیلی نو از یک غزل ِ خواجه‌ی ِ رندان ِ جهان

در این جا:
http://www.melliun.org/didgah/d10/11/28taghavibayat.htm

ارمغان منوچهر تقوی بیات از سوئد

 

ماهنامه ی «ایران شناخت»، سال ششم - شماره ی هفتم، دی ۱۳۸۹/ دسامبر ۲۰۱۰ - ژانویه ۲۰۱۱



بنیادگذار، سردبیر و ویراستار
جلیل دوستخواه

با سپاس از همکاران این شماره:

پیش درآمد

شب چله (جشن یلدا)
زادروز فروغ ِ خورشید ِ جاودانه
و جشن باستانی‌ی دِیگان
فرخنده باد!









کرسی و شب چره ی ِ یلدا
یادگاری از کرسی نشینی و کرسی شعرخوانی ها
و این هم ، نمایی از یک کرسی‌نشینی‌ی تاریخی و یادمانی
از چپ به راست: زنده یادان:
مرتضی کیوان، احمد شاملو، نیما یوشیج، سیاوش کسرایی
و هوشنگ ابتهاج / ه. ا. سایه (که عمرش دراز باد!)

(زمان ِ برداشتن این عکس، بایست پیش از سال ١٣٣٣ بوده باشد که
زنده یاد مرتضی کیوان، به دست ِ چکمه پوشان ِ حکومت کودتای آمریکایی - درباری
تیرباران شد.)

گفتاوَرد از داده‌هاي اين ماهنامه، بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.

You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright-Iranshenakht©2005-2011

مشروح ِ آمار ِ بازدیدکنندگان از این ماهنامه را در این جا، بخوانید. ↓
http://webstats.motigo.com/s?tab=1&link=1&id=3598228

بر پایه ی آمار ِ نشریافته از سوی پایگاه آمارگیری ی
 Webstats Motigo
 سرجمع ِ شمار ِ بازدیدکنندگان از ایران شناخت از آغاز تا آذر ماه امسال
١٤٣٧٨٤
تن بوده است.

مشروح ِ آمار ِ بازدیدکنندگان از این ماهنامه را در این جا، بخوانید. ↓

http://webstats.motigo.com/s?tab=1&link=1&id=3598228



درآمدهای بیست گانه‌ی ِ این شماره

یک) سگ ها و آدم ها: داستانی از «پری منصوری» ( کیانوش)

... در این جا ↓
http://www.mehdikhatibi.blogfa.com/

ارمغان ِ مهدی خطیبی از ایران

دو) تباهکاری‌های ِ دیگری در میراث ِ تاریخی و فرهنگی‌ی ِ مردم ِ ایران! دریغا!

در این دو جا، بخوانید و ببینید ↓

الف) تخریب ِ بخشی از خانه‌ی ِ تاریخی‌ی ِ نوّاب ، توسّط ِ نامسئولان با سکوت ِ مسئولان!
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1389/08/24/post-457/

ب) بنای تاریخی‌ی ِ گنبد آزادان در آستانه‌ی ِ نابودی
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1389/08/22/post-456/

ارمغان ِ شاهین سپنتا از اصفهان

پ) اصفهان ِ برباد رفته! ، گزارشی تصویری از انجمن معماران اصفهان
http://www.archisfahan.com/tabid/84/language/en-US/Default.aspx

ارمغان ِ اسد هفشجانی از سیدنی

سه) بزرگداشت ِ هنرمند ِ نامدار ِ میهن مان «بهروز وثوقی»



در این جا، بخوانید و ببینید. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=gt0kWGuL9Y4

ارمغان ِ اسد هفشجانی از سیدنی

چهار) "اسم ِ شب، آتش ِ اسکندر بود!": اندوه‌سرودی برای ِ "پارسه (/ تخت ِ جمشید)" از «استاد شهریار»


در این جا بخوانید. ↓
http://iranshahr.org/?p=8834#comments

پنج) تارنگاشت ِ انجمن ِ پژوهشی‌ی ِ ایرانشهر: فراهم‌آورده‌ای از گفتارهای ِ خواندنی

در این جا، ببینید و بخوانید.
http://feeds.feedburner.com/iranshahr

شش) پیوند نشانی‌های ِ مجموعه‌ای از فرهنگ‌ها به چند زبان در شبکه‌ی ِ جهانی

لغت‌نامه ها در اینترنت

لغت نامه دهخدا (آنلاین - اینترنتی)

هدف پروژه لغت نامه آزاد، توسعه لغت نامه فارسی بر پایه لغت نامه دکتر علی اکبر دهخدا در شبکه وب است.

http://www.loghatnaameh./
فرهنگ لغت آنلاین دهخدا و عمید (فارسی به فارسی) جدید MiboSearch

جستجوی کلمات فارسی در دو لغتنامه دهخدا و عمید (هر دو لغت نامه کامل هستند).

با جستجوی هر کلمه معنی آن به طور مختصر از دو فرهنگ دهخدا و عمید نمایش داده می شود که با کلیک بر روی هر معنی، معنی کامل کلمه را مشاهده خواهید نمود.

- همراه با فهرست الفبایی لغات فارسی

- با بیش از 2476 صفحه لغت

http://www.mibosearch.com/

دیکشنری آنلاین انگلیسی و فارسی:

این سرویس به شما امکان ترجمه لغات از انگلیسی به فارسی و از فارسی به انگلیسی را میدهد و میتوانید لغات مرتبط با واژه مورد جستجوتان را نیز در نتایج بینید.

http://dic.amdz.com/

دیکشنری آنلاین انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی:

این سرویس همچون سرویس قبل بوده و نیز امکان ترجمه متن را هم برای شما فراهم نموده است.

http://bestdic.ir/


دیکشنری آنلاین انگلیسی به فارسی نارسیس:

اگر با نرم افزار نارسیس کار کرده باشید حتما از قدرت آن باخبر هستید. سرویس آنلاین این نرم افزار نیز به همان قدرت عمل مینماید.

http://www.narcissoft.com/onlinedic.asp

دیکشنری آنلاین سریع:

یک دیکشنری آنلاین و سریع با محیط ساده و سبک اما با قابلیتهای بالا

http://www.fastdic.com/
دیکشنری آنلاین آریا:

دیکشنری آنلاین فارسی به انگلیسی، انگلیسی به فارسی و انگلیسی به انگلیسی که کیبردی هم در خود برای تایپ مستقیم دارد.

http://www.ariadic.com/

لغتنامه انگلیسی به فارسی:

با قابلیت جستجو کلمات مشابه بصورت همزمان و سرعت بیشتر جستجو با فن آوری Ajax همراه مناسبی برای شما در صفحات انگلیسی وب

http://dic.maker.ir/

دیکشنری رایگان انگلیسی به فارسی:

این دیکشنری علاوه بر ترجمه لغات شما به صورت آنلاین، کدی هم برای درج دیکشنری در قالب وبلاگ شما را در اختیارتان قرار میدهد.

http://www.openlearningcenter.com/dictionary/
دیکفا:

دیکشنری دیگفا هم همچون دیکشنری آنلاین قبلی کدی را هم برای درج دیکشنری در قالب وبلاگتان در خود دارد.

http://www.dicfa.ir/

فارس دیکشنری:

یک فرهنگ لغت آنلاین و قدرتمند دیگر

http://www.farsidic.com/

مترجم آنلاین پارس

لغت نامه برخط و دیکشنری آنلاین انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی پارسا

دیکشنری آنلاین و لغت نامه تخصصی کامپیوتر، حقوق بین الملل ،حسابداری، اقتصاد، مدیریت، تاریخ ادیان، روانشناس ، علوم ارتباطات؛ فلسفه ،نفت و گاز ،کشاورزی ،مهندسی عمران، تجارت هوائی ،مهندسی صنایع ،مهندسی متالورژی ،گوهر شناسی ،مهندسی برق، مهندسی مکانیک ،تربیت بدنی ،جامعه شناسی، علوم بانکداری ،علوم نظامی، دانش شناسی،مهندسی آب و آبرسانی، مهندسی معدن، مهندسی صنایع غذایی، فنی و مهندسی ،زیست شناسی

امکانات دیکشنری پارس تولزترجمه ی جمله ای، ترجمه تخصصی و عمومی، عرضه شده در سه نسخه تحت وب، تحت ویندوز و موبایلی، » نسخه گوگل تولبار (افزون یک دکمه به تولبار گوگل برای ترجمه)، ، رایگان بودن و از همه مهمتر، ایرانی بودن..
http://www.parstranslator.net/far/webdic.htm

لغت نامه فارسی به آلمانی ، آلمانی به فارسی

لغتنامه یک فرهنگ آلمانی-فارسی و فارسی-آلمانی آنلاین است که از آغاز سال 2006 میلادی از طریق اینترنت در دسترس عموم قرار دارد. ما در سال 2004 میلادی برنامه نویسی این صفحه را آغاز کردیم. از آن زمان تا به حال به طور مداوم این برنامه را تکمیل تر کرده و تقریبا هر روز کلمات جدیدی را به بانک اطلاعاتی آن اضافه کرده ایم.
http://www.asandownload.com/links/archives/3160.php

لغت نامه دات آی ار
http://www.dat.ir/?state=dictionary

فرهنگ لغت آنلاین AjaxDic:

بر پایه تکنولوژی Ajax جدید

انگلیسی به فارسی، عربی، فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی، آلمانی و روسی

فارسی به انگلیسی
http://ajaxdic.com/Default.aspx

لغت نامه بر خط فارسی 123 Farsi123

انگلیسی به فارسی، فارسی به انگلیسی

همراه با اختصارات دستوری و مثال های کاربردی در قالب جمله!

http://www.farsi123.com/

دیکشنری آریا (Ariadic)

انگلیسی به فارسی، فارسی به انگلیسی، انگیسی به انگلیسی

همراه با تلفظ کلمات لاتین

http://www.ariadic.com/

دیکشنری آریانپور:
انگلیسی به فارسی، فارسی به انگلیسی، انگیسی به انگلیسی
http://www.aryanpour.com/

فارسی دیکشنری (Farsi Dictionary):

انگلیسی به فارسی، فارسی به انگلیسی

http://www.farsidic.com/

لغت نامه آنلاین LingvoSoft:

انگلیسی به فارسی

http://www.lingvosoft.com/English-Persian-Dictionary/

Online English - Persian Dictionary:

انگلیسی به فارسی، انگلیسی به انگلیسی

http://www.math.columbia.edu/~safari/masood/cgi-bin

Palize.ir
انگلیسی به فارسی؛ فارسی به انگلیسی، فارسی به فارسی، عربی به فارسی، فارسی به عربی انگلیسی به عربی، عربی به انگلیسی، آلمانی به فارسی
با امکان فعال و غیر فعال کردن هر کدام از لغتنامه های فوق، امکان دانلود نسخه مخصوص ویندوز و یاهومسنجر
http://dic.palize.ir/

دیکشنری آنلاین انگلیسی به فارسی و فرهنگ لغت فارسی به انگلیسی. ... دیکشنری آنلاین. فرهنگ لغت انگلیسی به فارسی.
http://dic.amdz.com/

Cambridge Advanced Learner’s Dictionary

انگیسی به انگلیسی، انگلیسی به اس‍پانیایی، انگلیسی به فرانسوی در سطوح مختلف

http://dictionary.cambridge.org/

و اما بهترین ها:

1. AjaxDic پشتیبانی از 7 زبان، سرعت بالا به کمک AJAX و تلفظ

2. Farsi123 کامل ترین در این مجموعه همراه با لغات تخصصی رشته های مختلف

3. MiboSearch تنها لغتنامه آنلاین دهخدا و عمید

4. دیکشنری آریا به دلیل سرعت، امکانات و تلفظ لغات انگلیسی
دیکشنری آنلاین منتخب

این دیکشنری آنلاین گلچینی از بهترین دیکشنری های آنلاین موجود می باشد

- انگلیسی به فارسی

- فارسی به انگلیسی

- فارسی به فارسی براساس فرهنگ لغات دهخدا و معین

- انگلیسی به انگلیسی

- انگلیسی به فارسی لغتنامه تخصصی کامپیوتر و الکترونیک

- فارسی به عربی

- عربی به فارسی

دیکشنری آنلاین - انگلیسی - فارسی - عربی - فینگلیش - لغتنامه دهخدا و معین - تخصصی کامپیوتر و الکترونیک

در این وبسایت می توانید به صورت همزمان واژه نامه و دیکشنری آنلاین لغات انگلیسی و فارسی و عربی - لغتنامه دهخدا و معین - فرهنگ لغت تخصصی کامپیوتر و الکترونیک - معنی کلمه و جمله - فینگلیش به فارسی را داشته باشید

به عبارتی در این وب سایت سرویس دیکشنری آنلاین و لغت نامه اینترنتی با امکانات انگلیسی به فارسی ،فارسی به انگلیسی انگلیسی به انگلیسی، فارسی به فارسی براساس لغتنامه دهخدا و معین، انگلیسی به فارسی لغت نامه تخصصی کامپیوتر و الکترونیک، انگلیسی به فارسی ، امکان ترجمه جمله فینگلیش به فارسی؛ فارسی به فینگلیش، فارسی به عربی و عربی به فارسی داشته باشید

http://dic.mjsoft.ir/

Persian & English Dictionary فرهنگ لغت

http://www.moosafer.com/dic.htm

لغت نامه آنلاین

دیکشنری آنلاین فرهنگ لغت فارسی به انگلیسی ؛ فرهنگ لغت انگلیسی به فارسی
دیکشنری آنلاین از اسفند ماه 1383 با بانک اطلاعاتی 50000 لغتی انگلیسی به فارسی آریانپور آغاز به کار کرد.

هدف از ایجاد این دیکشنری، در درجه اول ساخت یک فرهنگ لغت کامل و در دسترس برای همه ایرانیان بود تا از هر جایی و با هر سیستم عاملی که به اینترنت متصل می‌شوند بتوانند به یک فرهنگ لغت دسترسی داشته و به راحتی از آن استفاده کنند.

استقبال بسیار خوب فارسی زبانان از این فرهنگ لغت و نیاز آنان به یک فرهنگ لغت آنلاین کامل و با کارایی آسان و سریع باعث شد تا ما هر چه بیشتر به فکر توسعه و تکامل سریع آن بیفتیم و نگاه جدی‌تر و حرفه‌ای‌تری به این مقوله بیندازیم. در درجه اول ما سعی در افزایش لغات فرهنگ انگلیسی به فارسی کردیم و فرهنگ تخصصی رایانه و الکترونیک را به آن اضافه کردیم. در مرحله بعد ما فرهنگ فارسی به انگلیسی با 40000 لغت را اضافه کرده و به این صورت قابلیت ترجمه لغات از فارسی به انگلیسی را فراهم کردیم. ما همچنان به فکر افزایش لغات و اضافه کردن فرهنگ‌های دیگر و افزودن به قابلیتهای این فرهنگ لغت هستیم.

دیکشنری آنلاین به چند زبان رساست

از زبان:

ایتالیایی،اسپانیایی ،عربی،آلمانی، انگلیسی، فارسی

به زبان

ایتالیایی،اسپانیایی ،عربی،آلمانی، انگلیسی، فارسی

http://www.parset.com/DIC
دیكشنری آنلاین ( سایت سرویسكار )
http://www.servicekar.com/dictionary.htm

فرهنگ لغت هوشمند فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی :: Persian to ...

فرهنگ لغت هوشمند فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی :: Persian to English ... دیکشنری, فرهنگ لغت, فرهنگ لغات, لغتنامه, لغت نامه, فارسی به انگلیسی, انگلیسی به ...

http://www.lootee.com/dic/

مترجم گوگل
مترجم آنلاین وب سایتهاو وبلاگها سرویس ترجمه گوگل است كه به طور خودكار صفحات اینترنت را به زبانهای دیگر ترجمه می‌كند. این سرویس هنوز در حالت Beta است به این معنی كه این تكنولوژی در حال بررسی و بهبودسازی می باشد. البته تمام زبانهای رایج و متن‌های داخل تصاویر و عكسها شامل سرویس ترجمه گوگل نمی‌شوند.

ترجمه متقابل زبان انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، پرتغالی، آلمانی، اسپانیایی و زبان ژاپنی، كره ای و چینی به همدیگر انجام می شود.

http://www.google.com/language_tools?hl=en

درآمدهای ِ چهار - شش : ارمغان ِ فرشید ابراهیمی از ایران

هفت) گزارشی از کارکرد ِ انتشارات مزدا- کالیفرنیا در سی‌امین سال ِ بنیادگذاری

Dear All,

This year marks the 30th anniversary of Mazda Publishers and I am hosting a panel on Iranian identity as well as a book exhibition during MESA 2010 conference in San Diego, California. For more information, please click on the links below. Exhibition is open to the public and on Saturday at 10 am, Prof. Richard Frye will sign his book in our booths. Please share this information with your friends and colleagues.

Kamron A. Jabbari

Publisher & President

Mazda Publishers, Inc.

Orange County, Southern California

About MESA 2010:
http://mesa.wns.ccit.arizona.edu/annual/current.htm
For directions, visit Hyatt's web site at:
http://manchestergrand.hyatt.com/hyatt/hotels/index.jsp
ارمغان ِ کامران جبّاری از کالیفرنیا

هشت) ویژه نامه ی ِ بزرگ‌داشت یاد و خاطره‌ی ِ استاد ابراهیم پورداود


استاد پورداود و خانواده اش

ویژه نامه‌ی ِ دو صفحه ای روزنامه فرهیختگان در بزرگداشت یاد و خاطره «استاد پورداوود» ، نوشته‌ی ِ "فرشاد قربان‌پور" را که در روز سه شنبه ٢٥ آبان ١٣٨٩ در دوصفحه چاپ شده است، در پیوندنشانی‌های زیر، بخوانید. ↓

http://www.farheekhtegan.ir/content/view/16255/69/
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/16258/44/
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/16256/44/
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/16257/44/

دست‌نوشتی از استاد*
_______________
* زادروز استاد در زیر تک تصویر ایشان، پانزدهم اسفند، نوشته شده؛ امّا بیستم بهمن که در این جا به خطّ خودشان آمده، درست است. 

ارمغان ِ مسعود لقمان از تهران

نُه) "بیژن باران" : یادی از دیداری با «غلامحسین ساعدی»

در این جا ↓

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=33587

برگرفته از اخبار ِ روز

ده) رقص ِ قالی‌بافی: یک اثر ِ ممتاز ِ فرهنگی - هنری، پدیدآورده در "آکادمی‌ی ِ رقص ِ ایرانی‌ی ِ شهرزاد"

در این جا، ببینید. ↓

http://www.4shared.com/video/L45iHRuY/YouTube_-_Persian_Dance__Shahr.html

یازده) بخش یکم از یک پژوهش ِ حافظشناختی‌ی ِ دیگرگونه

اثر استاد حسین بهزاد




حافظ و طبل ِ خوش‌باشی

مجید نفیسی

اشاره:
این مطلب در چهار شماره ی شهروند(610، 612، 614 و 616) در ماه های آگوست و سپتامبر 2001 به چاپ رسیده است. از آنجا که نقد ادبی ـ بویژه آنگاه که درباره ی بزرگان ادب سده های پیش باشد ـ کهنه شدنی نیست، لذا بازچاپ این مطلب را در مشورت با نویسنده با تصحیحاتی، برای ادب دوستان مفید دیدیم.

***

بخش اول

غزل های حافظ (مرگ 792 هـ. ق) را همه بی استثنا می خوانند و با این وجود هر کس او را منحصراً ازآنِ خود می داند. مؤمنین، عارفش می خوانند و بی خدایان منکر مذهب و عصیانگر. دسته ی اول دلیل می آورند که او خود را حافظ چهارده روایت از قرآن خوانده و منظورش از مستی دیدن عکس رخ یار در پیاله بوده است. دسته ی دوم بر شکایت او از تزویر زاهد و صوفی، محتسب و قاضی شرع انگشت می گذارند و پناه بردنش به مستی و گوشه نشینی را ناشی از محدودیت های تاریخی عصر می شمارند. گروهی نیز در او گرایش های مهرپرستی و زرتشتی می یابند. حافظ اما خود را رند می خواند و آئین خود را خوش باشی می داند. او به معاد مذهبی شک دارد، ولی از کابوس مرگ نیز وحشتزده است و لاجرم برای فرار از آن به می و معشوق پناه می جوید. بر اساس همین فلسفه است که او به روابط درون لوطیان نقش خیال می زند و در کنار مسجد زاهد و خانقاه صوفی، برای جامعه بحران زده ی خویش مدینه ی فاضله ی جدیدی به نام میکده ی رندان را عرضه می کند. حافظ اما خود رند نیست. شغل او خدمت در دسته ی بزم دربار است و او در کنار ساقی و شاهد و مطرب، وظیفه ی نوشتن غزل، خواندن آن و تنظیم موسیقی را به عهده دارد. خوش باشی حافظ بر خلاف خیام محدود به میگساری نیست بلکه هسته ی اساسی آن توسل به عشق است. عشق او نیز برخلاف مولوی جنبه ی زمینی دارد و تعابیر صوفیانه غالباً چون نمک آن به کار می رود. با این حال عشق حافظ، ستمگر است، معشوقه ی او عاشق کش و عاشق او خودآزار است و این همه عکس برگردان وارونه ی ستمگری مرد بر زن در جامعه ی مردسالار. حافظ با چیره دستی صنعتگرانه ای مضامین رندانه و عاشقانه ی فوق را در قوالب عروضی از قبل آماده شده ای می ریزد و نگین کلمات را با بدیع و قافیه زینت می بخشد، ولی دست آخر مانند هر صنعتگر دیگری اسیر قوالب و شگردهای حرفه ای خود می شود و بر احساس و اندیشه ی نوآفرین خود لگام می زند.

تفسیرهای گوناگون

در ایران، در بسیاری از خانه ها دو کتاب مقدس شمرده می شوند: مصحف و دیوان حافظ، با این تفاوت که اولی معمولاً سر رف خاک می خورد و دومی ورق ورق شده است. کلام حافظ چون ضرب المثل به کار می رود، با دیوانش فال می گیرند و بالاخره غزل هایش چه هنگام تنهایی و چیرگی غم و چه به وقت خوشی و شبچره به یکسان خوانده می شوند. دوستداران شعر او محدود به گروه خاصی نیستند. قرآن را غیر مسلمان ها کمتر می خوانند، ولی غزل های حافظ را کمونیست ها هم از بر می کنند.

جالب اینجاست که با وجود این محبوبیت همگانی هر گروه سعی می کند که حافظ را به مالکیت انحصاری خود درآورد. مؤمنین به این منظور معمولاً دو دلیل می آورند اول اینکه او خود را حافظ “قرآن” خوانده و دوم اینکه از مستی اظهار توبه کرده است. ادعای اینان بی پایه نیست. در غزل شماره 96 می خوانیم:

عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ

قرآن ز بر بخوانی بر چارده روایت

و در غزل 454:

بسوزان خرقه ی تلبیس حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

و همچنین در غزل 333:

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

در غزل 162 این چنین از مستی توبه می کند:

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

در غزل 429 شهره شدن خود به مستی را نتیجه ی کار شایعه پردازان می داند:

ما را به مستی افسانه کردند

پیران جاهل، شیخان گمراه

حافظ نبودی شیدای عالم

گر می شنودی پند نکوخواه

و بالاخره در غزل 264 خود را چون مؤمنی دو آتشه معرفی می کند:

ای دل! ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون ترا نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور!

حافظا! در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور!

البته این گونه مثال ها در دیوان حافظ نادر هستند و نمی توانند از تاثیر صدها غزلی که در ستایش عشق و مستی گفته شده بکاهند. این جاست که تعبیر عارفانه و صوفیانه از عشق و مستی به کمک دوستداران مذهبی حافظ می آید. در غزل 199 این چنین از “شراب الست” سخن می گوید:

در خرابات عشق، مستانند

کز شراب الست غلتانند

و همچنین در غزل 149:

خرم دل آن، که همچو حافظ

جامی ز می الست گیرد

و بالاخره در غزل 67 مولوی وار می گوید:

در عشق، خانقاه و خرابات شرط نیست

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

در مقابل، دوستداران بی خدای شعر حافظ استدلال می کنند که او به مذهب و مسلمانی عقیده نداشته و با کارگزاران مذهبی و حکومت شرعی در ستیز بوده است. در غزل 481 می خوانیم:

بیار باده ی رنگین، که یک حکایت راست

بگویم و بکنم رخنه در مسلمانی

در غزل 80 قید معاد را می زند:

برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت،

که خدا خود ز ازل بهر بهشتم نسرشت

مَنعم از می نکن، ای صوفی صافی! چه کنم

گر خدا طینت ما را به می صاف سرشت؟

تو و تسبیح و مصلا و ره زهد و صلاح

من و میخانه و زنار و ره دید و کُنشت

صوفی آن صاف بهشتی نبود، زآنکه چو من

خرقه در میکده ها رهن می ناب نهشت

هر که او دامن معشوق خود از دست بهشت

حافظا! لطف حق ار با تو عنایت دارد

باش فارغ ز غم دوزخ و شادی بهشت!


در غزل 341 عشق به معشوقه ی زمینی را به جای عشق خدایی قرار می دهد:

مرا چون قبله تو باشی نماز بگذارم

وگرنه، من ز نماز و ز قبله بیزارم!

به پیش قبلۀ خاکی سجود چند کنم؟

من آن نیم که بدین قبله سر فرود آرم!

به پیش روی چون ماه تو سجده خواهم کرد

و گر کنند به فتوای شرع بر دارم!

بجز جمال توام قبلۀ دگر نبود

در آن زمان که سر از خاک تیره بردارم

بجان رسید مرا کار در غم عشقت

بیا و رحم کن و بیش از این میآزارم

مگو که “نیست گرفتار دام تو حافظ”

که سالهاست که در دام تو گرفتارم.

حافظ در برخی غزل هایش از دست “محتسب” می نالد. می گویند که منظور او امیر مبارزالدین پادشاه دین پرور مظفری است. این نسبت چه درست باشد و چه نادرست مقابله جویی حافظ را با حکام شرع نشان می دهد. در غزل 41 می گوید:

اگر چه باده فرحبخش و باد گلبیز است

به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است!

صراحی می و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است!

در آستین مُرقع پیاله پنهان کن

که همچو چشم صراحی، زمانه خونریز است!

به آب دیده بشوئیم خرقه ها از می،

که موسم ورع و روزگار پرهیز است!

(همچنین نگاه کنید به غزل های 44، 133، 168، 183، 206 ، 207، 209، و 470)

برخی مقابله جویی حافظ با محتسب و صوفی را به حساب مهرپرستی یا زرتشتی بودن او می گذارند. در غزل 373 می خوانیم:

بر دلم گرد ستم هاست خدا را مپسند

که مکدر شود آیینۀ مهرآئینم

در دین زرتشت برخلاف اسلام شراب حرام نیست. حافظ در غزل 204 می گوید:

گفتم:”شراب و خرقه نه آئین است.”

گفت: “این عمل به مذهب پیر مغان، کنند.”

عبادتگاه پیر مغان اما میکده است:

دلم ز صومعه بگرفت و خلوت ناموس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟ (غزل 1)

حافظ جام می را “جام جم” می خواند:

به سّر جام جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحَل بَصَر توانی کرد (غزل 141)

در دیوان حافظ چند جا نیز مستقیماً به آئین زردشتی اشاره شده است، از جمله در غزل 227 هنگامی که به توصیف عید در آغاز بهار می پردازد می گوید:

به باغ تازه کن آئین دین زرتشتی

کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

در غزل 260 نیز اشاره به آتشکده ی فارس دارد:

سینه، گو شعلۀ آتشکدۀ فارس بکُش!

دیده، گو آب رخ دجلۀ بغداد ببَر!



رندی و خوش باشی



حافظ اما خود را نه متدین می خواند نه عارف، نه زرتشتی یا مهرپرست و نه لامذهب یا مصلح اجتماعی. او خود را رند می داند:

عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش

تا بدانی که بچندین هنر آراسته ام! (غزل 324)

رند اهل دوز و کلک نیست حال اینکه صوفی، شعبده باز است. تفاوت روحی این دو از پوشاک آنها پیداست. صوفی خرقه ی پشمینه به بر دارد و رند “جامه قبا” است و همان لباس را به تن دارد که مردم کوچه و بازار می پوشند:

شرمم از خرقه ی آلوده ی خود می آید

که به هر پاره دو صد شعبده پیراسته ام!

همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا

بو که در بر کشدم نو گل نوخاسته ام (ایضا)

اما رند به خرابات می رود تا عشق بورزد. کار رند، عاشقی و مذهب او عشق است. در غزل 468 مساله ی عشق را به طنز از آخوندهای صاحب رساله استفسار می کند:

دلبر به عشق بازی، خونم حلال دانست

فتوای عشق چون است، ای زبده موالی

آنگاه خود جواب می دهد:

از چار چیز مگذر گر زیرکی و عاقل

امن و شراب بی غش، معشوق و جای خالی

منظور شاعر از امن، امنیت اجتماعی است. حافظ در زمان حیات خود یوغ سه سلسله ی پادشاهی اینجویان، مظفریان و گورکانیان را تحمل کرد. جامعه ی او هنوز از عواقب تهاجم چنگیز جان بدر نبرده بود، مواجه با هجوم تیمور شد. به علاوه در جنگ ها و خونریزی های کوچکتر آبادی ها و ساکنان آنها میان امرای کوچک دائماً دست به دست می شدند و هر روز به نامی تازه خلق را به جان یکدیگر می انداختند.

در غزل 372 اوضاع زمانه را چنین تصویر می کند:

این چه شور است که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

دختران را همه در جنگ و جدل با مادر

پسران را همه بدخواه پدر می بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

اسب تازی شده مجروح بزیر پالان

طوق زرین همه برگردن خر می بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب است و شکر

قوت دانا همه از خون جگر می بینم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایام،

مشکل این است که هر روز بتر می بینم!

پند حافظ بشنو خواجه، برو نیکی کن

که من این پند به از گنج و گهر می بینم

در چنین ایام پرشوری حافظ میل به گوشه نشینی و ترک مردم دارد و مرادش از جای خالی نیز همین است. در غزل 44 عزلت جویی خود را چنین تشریح می کند:

کنون که بر کف گل جام بادۀ صاف است

به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر

چه وقت مدرسه و وقت کشف کشاف است؟

ببُر ز خلق ز عنقا قیاس کار بگیر

که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است

فقیه مدرسه، دی مست بود و فتوا داد

که می حرام، ولی به ز مال اوقاف است!

به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش

که هر چه ساقی ما ریخت عین الطاف است!

خموش حافظ و، این نکته های چون زر سرخ

نگاه دار که قلاب شهر صراف است!

امنیت اجتماعی و گوشه نشینی فقط لوازم کار رند عاشق هستند، مشغولیت اصلی او پرداختن به شراب بی غش و معشوق است. در ادامه ی غزل 468 می گوید:

ساقی! بیار جامی وز خلوتم برون کش

تا دربدر بگردم، قلاش و لاابالی

می ده! که گر چه گشتم نامه سیاه، عالم،

نومید کی توان بود از لطف لایزالی؟

چون نیست نقش دوران بر هیچ حال ثابت

حافظ! مکن شکایت تا می خوریم حالی

او می و معشوق را برای فراموش کردن اندوه زمانۀ شرربار، نقش متغّیر دوران و بالاخره مرگ می خواهد، او قادر نیست که در برابر بی عدالتی های دنیا و کابوس دائمی مرگ خود را به رستاخیز دل خوش سازد و از این رو چاره را در فراموشی جستجو می کند:

دور شو از برم ای واعظ و افسانه مگوی

منم نه آنم که دگر گوش به تحذیر کنم

رند یکرنگم و با شاهد و می هم‌صحبت؛

نتوانم که دگر حیله و تزویر کنم!

نیست امید صلاحی ز فساد، ای حافظ

چون که تقدیر چنین رفت، چه تدبیر کنم؟ (غزل 362)

حافظ می داند که فلسفۀ قلاشی او به معنای نادیده گرفتن احکام مذهب است. اما جالب اینجا است که او نیز مانند خیام برای توجیه نافرمانی خود گناه را به گردن قضا و قدر می اندازد. اگر همه چیز از قبل معین شده پس فایده ی اعمال انسانی چیست؟ خوش باش که هر چه کنی نصیبۀ ازلی توست. در غزل 437 می گوید:

نصیب من چو خرابات کرده است اله

در این میانه ـ بگو زاهدا ـ مرا چه گناه؟

کسی که در ازلش جام می نصیب افتاد

چرا به حشر کنند این گناه از او واخواه؟

مراد من به خرابات چون که حاصل شد

دلم ز مدرسه و خانقاه گشت سیاه

اما مکر و ریا نیز نصیب زاهد و صوفی است:

بگو به زاهد سالوس خرقه پوش دو روی

که دست کرده دراز است و آستین کوتاه!

“تو خرقه را ز برای ریا همی پوشی

که تا به زرق بری بندگان حق از راه!

غلام همت رندان بی سر و پایم

که هر دو کون نیرزد به چشمشان یک کاه!”

برو گدای در هر گدا شو، ای حافظ!

که این مراد نیابی مگر به شیء الله

رند با پناه بردن به مستی نه تنها غم جهان را از یاد می برد، بلکه همچنین به خاطر اینکه عقل مصلحت اندیش را کنار می گذارد با دوستان خود یکرنگ و بی ریا می شود. از قدیم گفته اند: مستی و راستی. آن کس که مست نیست مستور است ـ یعنی پوشیده و ریاکار. حافظ مست و مستور را به کرات در مقابل یکدیگر قرار می دهد از جمله در غزل 255 :

به مستوران مگوی اسرار مستی!

حدیث جان مگو با نقش دیوار!

شراب تنها وسیله ی سکرآور نیست، افیون نیز مطلوب حافظ است:

از آن افیون که ساقی در می افکند

حریفان را نه سَر ماند و نه دستار (غزل 255)

در محفل رندانِ جامه قبا، یکرنگی و مساوات برقرار می باشد و بالا و پائین مجلس یکسان است. در غزل 71 می گوید:

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست

بندۀ پیر خراباتم که لطفش دائم است

ور نه، لطف شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

در دیر مغان آزادی عقیده حاکم است و از امتیازات اشرافی نشانه ای نیست:

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگوی

کبر و ناز حاجب و دربان این درگاه نیست

با وجود اینکه صدر و ذیلی در کار نیست و همه در برابر معشوق یکسان هستند، ولی اگر کسی مورد لطف قرار نمی گیرد باید گناه را در ناساز بودن قامت خود جستجو کند نه تبعیضات عقیدتی و طبقاتی:

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه، تشریف تو، بر بالای کس کوتاه نیست،

طنز تلخ در این است که همه ی اعضای محفل بی کسان بی اندام هستند و در عرصه ی شطرنج جهان هیچ قدرتی بیش از یک پیاده ی کوچک و بی ارزش ندارند:

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند،

عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست

پس این برابر بودن است در احساس ناتوانی، یکرنگی است در مقابل یأس بزرگ فلسفی.

حافظ از این درد خود به جان می آید ولی راه علاجی نمی بیند:

این چه استغناست یا رب! و این چه نادر همت است

کاین همه زخم نهان است و خیال آه نیست؟

حافظ ار بر صدر ننشیند، ز عالی مشربی ست؛

عاشق دُردی کش، اندر بند مال و جاه نیست.

گاهی بندرت احساس مساوات در یأس و عجز جای خود را به شوق و امید می دهد و جبرگرایی تبدیل به آزادی می شود. مثلاً در غزل 171 حافظ با استفاده از تمثیل ذره و خورشید (که بوی مهرپرستی می دهد) تصویر پر امیدی از محفل رندان ترسیم می نماید. در اینجا نیز اعضای محفل همه یکسان هستند، اما نه چون پیاده ی شطرنجی در دست بازیگر، بلکه به مثابه ی ذره هایی یکسان از یک خورشید واحد:

در کیش جان فروشان فضل و شرف به رندی ست

اینجا نسب نگنجد، و این جا حسب نباشد

در محفلی که خورشید اندر شمار ذره ست

خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد

آنگاه حافظ آرزوی روزی را می کند که خورشید در آن هرگز غروب نمی نماید:

حافظ! وصال جانان روزّیِ چون تو رندی

روزی شود که با آن پیوند شب نباشد!

با این حال نه از جبرگرایی حافظ باید خشمگین شد نه از اختیارگرایی او به وجد آمد. او خود می داند که اینها همه فلسفه بافی است. در غزل 73 می گوید:

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ور نه، در محفل رندان خبری نیست که نیست

او خود می داند که فلسفه ی بی بنیادی اش خود بی بنیاد است:

شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیاد

زدیم بر صف رندان و هر چه باداباد!

ز دست گر ننهم جام می، مکن عیبم

که پاک تر، به از اینم حریف دست نداد

مگر که لاله بدانست بی وفایی دور

که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر

نسیم خاک مصلا و آب رکن آباد

ولی حافظ تلاش برای یافتن گنجی در خراب آبادِ میکده را از قبل عبث می شمارد:
بیا! بیا که زمانی به می خراب شویم

مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد!

گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن

که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

آنگاه خیام وار از قدح شراب به یاد کاسه ی سر مردگان می افتد:

قدح به شرط ادب گیر، ز آنکه ترکیبش

ز کاسۀ سر جمشید و بهمن است و قباد

که آگه است که کاووس کی به دخمه چه برد؟

که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد؟

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ

از این فسانه هزاران هزار دارد یاد؛

ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم

که لاله می دمد از خون دیدۀ فرهاد

وبالاخره برای فراموشی غم و مرگ بر قدح شراب خود ابریشم تار را می افزاید:

قدح مگیر چو حافظ مگر به نغمۀ چنگ

که بسته اند بر ابریشم طرب، دل شاد! (غزل 110)

رندان چه بیدق شطرنج باشند، چه ذره ی خورشید، حافظ ادعا می کند که در محفل آنان برخلاف مسجد زاهد و خانقاه صوفی روابط بر اساس حسب و نسب قرار ندارد و تساوی برقرار است. در ظاهر به نظر می رسد که حق با او باشد و رند بازاری بی سروپای بی چیز تک قبایِ درویشِ قلندرِ قلاشِ لاابالیِ شنگول خراباتی را که کاری جز خوش باشی ندارد با حسب و نسب چکار؟ ولی چون نیک بنگریم می بینیم که اینجا هم صحبت از سروری و چاکری است و مابین پیر می فروش و دربان میکده یا به بیان دیگر پیر مغان، مغبچگان و مریدان پیر، تقسیم کار وجود دارد. آن مریدی که از همه خاکسارتر است و سال ها دربانی میکده را کرده، البته کسی جز خود شاعر نیست:

روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم

در لباس فقر، کار اهل دولت می کنم (غزل367)

و:

چل سال رفت و بیش، که من لاف می زنم

کز چاکران پیر مغان، کمترین، منم! (غزل 359)

و:

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع،

گر چه دربانی میخانه فراوان کردم. (غزل 333)

در واقع روابط درون خرابات با خانقاه چندان تفاوتی نمی کند. در اینجا هم، پیری بر اساس کهولت خود که متضمن تجربه و دانایی است مریدان را ارشاد می نماید. پیر و مرید هر دو از یک خم شراب برمی گیرند و مست می کنند. خم شراب واحد تجسم وحدت آنهاست، ولی حافظ خود این شراب وحدت را دو قسم می کند: “دُرد” که ته نشین و تفاله ی شراب است و “صاف” که قسمت زلال و با کیفیت آن می باشد. او خود را دُردی کش می خواند و لابدکسی هم باید صافی نوش باشد؟ اگر حافظ صحبت از تفاوت بین عرق سگی با ویسکی فرد اعلا می کرد آنگاه دیگر مرزهای طبقاتی کاملاً واضح می شد و شخص می توانست در مقیاس امروزی به تفاوتی که بین یک عرق فروشی کارگری با محفل شبانه ی کارخانه داران وجود دارد بیندیشد. ولی همه ی ظرافت در اینجاست که “دُرد” و “صاف” شراب حافظ هنوز درون یک خم واحد هستند. همچنان که درون یک کارگاه پیشه وری نیز استاد و شاگرد هنوز سر یک سفره غذا می خورند و در یک جا می نشینند و حتی از یک خانواده هستند. تمام فریبندگی شراب وحدت و تساوی حافظ در همین جاست. اگر دربان میکده به جای ته جام، عرق سگی می نوشید و پیر میکده ویسکی فرد اعلا، آنگاه دیگر چه نوشدارویی قادر بود که وحدت ظاهری آنها را نگاه دارد؟

محفل رندان حافظ اما برخلاف خانقاه مولوی عکس برگردان خیالی کارگاه پیشه وری نیست، بلکه نقش خیالی از سازمان لوطیان است. لوطی ها یا داش ها در قدیم در شهرهای ایران نقش اجتماعی خاصی داشتند و انقلاب اخیر نیز نشان داد که هنوز زنده اند. آنها عهده دار تأمین امنیت معابر عمومی، بازار و محلات شهر هستند. و لوطیان از میان مستمندان شهری، پیشه وران ورشکسته، روستائیان بنه کنده، دوره گردان، گدایان و قلندران برمی خیزند. لوطی نیز در لغت به معنای آدم لوت و عور و بی چیز است. در برخی شهرها مثل اصفهان به آنها “لختی” می گویند. کلمه ی “رند” نیز از مصدر رندیدن (رنده کردن) گرفته شده که از واژه ی “رندک” پهلوی می آید و اشاره به چوبی دارد که صاف و رنده شده است. مستمندان شهری در واقع دم اره هایی هستند که در نتیجه ی بحران های اقتصادی و اجتماعی از بدنه ی اصلی اجتماع کنده می شوند و با پیوستن به سازمان لوطیان احساس می کنند که برای خود “کسی” هستند. هر صاحب مالی به زور آنها احتیاج دارد. قدرت آنها نه از پول است، نه از زمین و با این حال پول و زمین خود به زور بازوی آنها محتاجند. همین انحصار چماق به آنها اجازه می دهد که علیرغم بی چیزی خود را مافوق جامعه احساس کنند. از یک طرف هیچ چیز، از طرف دیگر همه چیز، شاید همین حالت منشاً بروز فلسفه ی خاکساری را در میان آنها توضیح بدهد: خود را کوچک کن تا بزرگ شوی. ذره شو تا خورشید گردی. از خودگذشتگی و بی پروایی، لازمه ی حرفه ی آنها و مبنای سنت جوانمردی در میان لوطیان است. درون سازمان رندان روابط پدرسالارانه شدیدی میان مرشد و نوچگان برقرار است. در زورخانه مرشد یکجا با نوچه هایش به گود می رود و در میخانه یکجا عرق سر می کشد. با این حال کوچکترین بی احترامی نسبت به مرشد در حکم پشت پا زدن به همبستگی گروهی است. همه ی اینها فردیت را در وجود لوطی می کشد و او را به صورت جزیی حل شده از یک جمع واحد درمی آورد. لوطیان در هنگام قیام های مردم، گاهی به نفع آنها موضع می گرفتند و گاه علیه عصیانگران به کار گرفته می شدند. در زمان بحران های عمیق اجتماعی هنگامی که سازمان آنها نیز همراه با سازمان جامعه دستخوش فروپاشیدگی و بحران می شود جلبک هایی بر روی آب پخش گشته و محل تغذیه ی فلسفه ی نومیدی شنگولان خوش باش می گردند:

به غفلت، عمر شد. حافظ! بیا با ما به میخانه

که شنگولان خوش باشت بیآموزند کاری خوش! (غزل259)

قرن هشتم یکی از همین دوره های بحران عمیق اجتماعی در اقلیم فارس است. و تعجبی ندارد که در این دوره فلسفه ی رندی یعنی یکرنگی لوطیانه و خوش باشی مستانه، رواج می یابد.

حافظ خود را رند می خواند ولی او به مفهوم اجتماعی کلمه، رند نبود. رندی در واقع رویای او بود. او با نقش خیال زدن به لوطیان و یکرنگی و خوش باشیشان، مدینه ی فاضله ای می ساخت تا با تنور آتش آن دل سوخته ی خود و جامعه ی دردمندش را گرم نگاه دارد.

حافظ به معاصرین خود می گفت بهشت رویایی زاهدان و صوفیان را رها کنید. من رویایی شیرین تر دارم. زاهد و صوفی که به بهشت آسمانی چشم داشتند خود عضوی از قشر زمینی روحانیت بودند ولی حافظ که امید خود را به آسمان از دست داده بود از یک قشر زمینی که خود بدان تعلق نداشت پدیده ای آسمانی ساخته بود. پندارگرایی فقط به شکل مذهبی و ماوراء طبیعی ظاهر نمی شود، قهرمانان زمینی ممکن است چه در هیات فردی و چه در کسوت یک گروه و حتی یک طبقۀ اجتماعی به صورت تجسم دهنده ی آرزوهای مردم یا بخشی از مردم درآیند. دهقان فرانسوی و دکاندار ایتالیایی که مظهر آرزوهای خود را در ناپلئون و موسولینی می یابند، و رای دهنده ی انگلیسی و آمریکایی که هر چند سال یکبار به پای صندوق رای می آید تا نماینده ی توهمات خود را به معبد زمینی پارلمان و کنگره بفرستند و بالاخره آرمان پردازی که با اعطای رسالت نجات بشریت به یک طبقه ی اجتماعی پتک خودکامگی یک حزب را بالا می برد، همه و همه از قهرمانان و اقشار زمینی پدیده هایی آسمانی می سازند. نمونه ی زنده رویای حافظ را ما در تجسم زندگی داش های معاصر بر پرده ی سینمای فارسی می بینیم. سرگذشت خیالی داش مشدی ها الهام بخش میلیون ها انسانی بود که از محیط آشنای روستا کنده شده و در غربت شهرهای بزرگ به دنبال کار و جان پناه می گشتند. کلاه مخملی، رقاصه ی کاباره، دیزی و عرق، نارو زدن و جوانمردی اینها اجزاء تصویر مدرن محفل رندان حافظ است. سازندگان این رویای رندان مدرن و تماشاگران آن هیچ یک خود داش مشدی نیستند، بلکه آرزوهای خود را در کارگاه خیال قشر لوطیان نقش می زنند. پس اگر رویاپردازِ پیش کسوتِ محفل رندان ـ حافظ ـ نیز خود رند نبود، که بود؟

* غزليات حافظ را از اين كتاب برگرفته ام: حافظ شیراز، به روایت احمد شاملو، تهران، انتشارات مروارید، ۱۳۵۴
بخش پایانی‌ی این پژوهش ↓

http://www.shahrvand.com/?p=11010

ارمغان ِ مجید نفیسی از کالیفرنیا

دوازده) زندگی‌نگاری: از فن تا هنر- گفتاری شیوا از «فرشته مولوی» در فصل‌نامه‌ی ِ زنده رود و باز نشر آن در تارنگاشت ِ "مُشت ِ خاکستر"


در این جا↓
http://www.fereshtehmolavi.net/Farsi/farsi-mainpage.htm

ارمغان فرشته مولوی از کانادا

سیزده) ایران ِ ساسانی: برآمد و فروپاشی‌ی ِ یک شاهنشاهی، اثر «دکتر تورج دریایی»، برنده ی جایزه ی انجمن بریتانیایی ی ِ پژوهش‌های خاور میانه

دکتر تورج دریایی


http://www.radiofarda.com/content/f12_the_book_sasanian_persia_wins_the_british_brismes_prize/2238301.html

انجمن جهانی پژوهش‌های ایران‌شناختی نیز در پیامی به این دفتر، از این رویداد فرهنگی، گزارش داده‌ است:

Announcement of BRISMES Book Prize

The British Society for Middle Eastern Studies (BRISMES), has awarded its 2010 Book Prize to Professor Touraj Daryaee (University of California, Irvine) for his book "Sasanian Persia, The Rise and Fall of an Empire" (I.B. Tauris, 2009). The prize is awarded every year for the best scholarly work in English on the Middle East which has been published first in the UK . Books are judged on their originality, clarity, accessibility and their importance to the field.

For further information, please use the following link
http://www.cais-soas.com/news/index.php?option=com_content&view=article&id=167%3Abrismes-2010-qthe-sasanian-persia-the-rise-and-fall-of-an-empireq-the-best-scholarly-work-on-the-middle-east&catid=47

چهارده) دمیدن ِ سپیده ای نو در سپهر ِ هنر ِ موزیک ایرانی



گفت و شنود ِ "بی. بی. سی." با «سپیده رییس سادات»، نوازنده و خواننده ی جوان

http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2010/10/101019_close_up_sepideh.shtml

ارمغان احمد رناسی از پاریس

هفت پیوست بر درآمد ِ چهارده، در گستره ی موزیک ایرانی:

http://www.youtube.com/watch?v=8ukIPp_qZbI

http://www.youtube.com/watch?v=GXMV9jp1_Kw

http://miladmusics.mihanblog.com/post/category/64

http://drshahinsepanta.blogsky.com/1389/09/13/post-490/

http://www.youtube.com/watch?v=uGbV5x43YwA

سیمین بَری، مه پیکری؛ امّا، امّا... : آواز ِ زهره جویا، خواننده‌ی ِ ایرانی - افغانی*



http://www.youtube.com/watch?v=fr3QKC9kFHo&feature=player_embedded#!
________________

این ترانه ی زیبا و فراموش نشدنی را نخستین بار، چند دهه ی ِ پیش،جمشید شیبانی خواند.*

اجرای دوآوایی‌ی تازه ای از آن را با شرکت ِ خود ِ او و اِمیل سایِن:

Jamshid Sheybani & amp; Emel Sayen

همراه با پیانوی انوشیروان روحانی،

در این جا ببینید و بشنوید.

http://www.youtube.com/watch?v=I_1pZDPraP0

برنامه ی تازه‌ی ِ پرواز هُمای و گروه مستان در بیرون از میهن

http://www.mastan-homay.blogfa.com/

ارمغان‌های هم‌زمان ِ دوست‌داران و همکاران ِ ایران‌شناخت: احمد رناسی و ویدا فرهودی (پاریس)، اسد هفشجانی (سیدنی) و شاهین سپنتا (اصفهان).

پانزده) تصویر یک کارنامه‌ی ِ آموزشی از دوره‌ی ِ "ناصرالدّین شاه"

شانزده) تصویر یک برگ پروانه‌ی ِ خرید ِ رادیو: سندی از بازداری و آزادی‌کُشی در دوره‌ی ِ "رضاشاه"


هفده) "از روزگار ِ رفته، حکایت": «شهر ِ فرنگ»، پدرخوانده‌ی ِ سینما، ویدئو،اینترنت، یوتیوب و فیس بوک ِ امروزین


شهر، شهر ِ فرنگه! از همه رنگه! خیلی قشنگه!
خیلی تماشا داره! بیا تماشاکن!


هیجده) ثبت لحظه هایی از "زندگی" (؟!) ی ِ مردم در مرکز ِ شهر ِ تهران: تصویری دست ِ اوّل و بی دست کاری از واقعیّت!

محله ی من در مرکز شهر است. مِیدونی در مرکز جنگل آدم‌ها!

... از آن سو، پسری با سگش رد می شود. من پیرمردی دعا فروش را هر شب در کنار ِ در ِ داروخانه می‌بینم که نشسته است وبه جای دوا، دعا می‌فروشد!

... و پسرک ولگردی که زباله می‌خورد، با یک چشم خونین که رویش را چسب کثیفی زده است.

... آدم‌هایی که برای خرید دارو ماشین‌هایشان را آشفته پارک کرده اند با چشم‌هایی نگران و خسته.

... زنی چادری که تیپ کولی‌واری داشت در پیاده رو رد شد و رفت به سوی پیرمرد و انگار چیزی به مرد دعا فروش داد و رفت.

... لختی بعد پسرک یک چشم از کنارم رد شد و کمک (پولی) خواست.

... روزنامه فروش بساطش را جمع می‌کند و به پسرک ژولیده نگاه بدی می اندازد.

... من سیگار می‌کشم وگیج شده ام از این‌همه نشاط! خدایا کمکم کن؛ بهشتت کجاست؟!

*

... این‌ جا مرکز شهر است. مرکز تهران! من خشکم زده است و هنوز تصاویر زنده اند!

... در پای دیواری، زباله دزدها انباری از زباله جمع کرده و منتظر ماشین شب، روی زباله هایشان چُرت می‌زنند. آن سوتر، چند گربه به جان هم افتاده اند و بُغض ِ شبانه می‌شکند. چُرت زباله دزد ها پاره می‌شود. بالای میدان کانکس ایستگاه پلیس است ودرون آن مامورین استراحت می‌کنند ...

... بله؛ این جا مرکز شهراست. صحنه ها متفاوتند. راه می افتم. سیگارم را به کناری پرت می‌کنم. از خودم خجالت می‌کشم! نه؛ بدم می‌آید! از پیرمرد دعا فروش بدم می‌آید! از دکتر دوا فروش بدم می‌آید! از پسرک روزنامه فروش خوشم نمی‌آید! زباله دزد وپلیس استراحت می‌کنند...

حمید مرتضوی

اول آبان ١٣٨٩، ساعت ١٢ شب

ارمغان ِ فری‌ماه میرزاده از تهران

نوزده) روایت ِ درون‌مایه‌ی ِ فیلمی غربی و سنجش ِ آن با فرارَوَند داستان سیاوش در گستره‌ی ِ «واکُنش ِ انسانی نسبت به نیکی و بدی»



در این جا بخوانید. ↓
http://www.asha.blogsky.com/1389/08/18/post-138/

ارمغان ِ یاغش کاظمی از رامسر

بیست) نُه پژوهش ِ خواندنی و آموزنده

الف) آشنایی با کارنامه‌ی «ویلم فلور»، ایران‌شناس ِ پُرکار و نامدار ِ هلندی

http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/11/blog-post_05.html

ب) نام ماهی‌ی ِ «بال / وال» و پیشینه و کلیدواژه‌های وابسته بدان در زبان فارسی و زبان‌های دیگر
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/11/blog-post_07.html

پ) ماهیچه: ریشه‌یابی‌ی یک واژه ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/11/blog-post_13.html

ت) «رگ بی بی»: سنگ نگاره‌ی ِ ساسانی در افغانستان ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/11/blog-post_19.html

ث) وام واژه ی ِ «عَدَم» و کاربُردهای ِ آن در زبان ِ فارسی ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/11/blog-post_18.html

ج) کارنامه ی «اُلِگ فدرویچ اکیموشکین»، ایران شناس ِ تازه درگذشته ی روس*

br>
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/11/blog-post_22.html

چ) بربر و بربری
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/12/blog-post.html

ح) نخستین فرهنگ طیفی (تزاروس!) پارسی
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/12/blog-post_04.html

خ) ریشه‌شناسی قالی
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/12/blog-post_07.html

ارمغان ِ شهربراز از ایران
__________________

* در همین زمینه،آقای دکتر محمّد توکلی، پیامی از دفتر انجمن جهانی‌ی پژوهش‌های ایران شناختی

( International Society for Iranian Studies/ ISIS)

پیامی به این دفتر فرستاده اند که با سپاس از ایشان، ، در پی می‌آورم. ↓


Oleg O. Akimushkin

Dr. Oleg F. Akimushkin, a preeminent scholar, renowned expert on

Iranian manuscript culture, and one of the most senior researchers at

the Institute of Oriental Studies, Saint Petersburg, passed away on

October 31, 2010 at the age of 82.

Dr. Akimushkin was the author of more then 250 publications, including

six monographs, which covered the vast array of his research

interests: codicology of Islamic manuscripts; historiography of Iran

(10th-18th c); Persian miniatures (14th-19th c); mysticism and Sufism;

and the history of Iran, Central Asia and Eastern Turkestan (14th-18th

c). These publications constitute an invaluable contribution to the

multi-faceted heritage of Islamic manuscript culture. Of special note

are more than forty essays in which Dr. Akimushkin undertook the study

of Sufism in Iran, as well as the history and practice of Sufi

brotherhoods in Iran, Central Asia, Afghanistan and India. He

prepared the first encyclopedic digest Islam (1991) published in the

former Soviet Union, and was the consultant to the multi-volume

publication titled Islam in the territories of the former Russian

Empire (2003), to which he contributed many articles, along with other

scholars of international repute.

Raised in the intellectual culture of Leningrad-Petersburg, he was a

gifted researcher of exemplary erudition, editor of numerous scholarly

publications, and a dedicated and generous mentor to generations of

scholars who studied under his tutelage from 1966 to 1980 at the

Leningrad State University. Dr. Akimushkin was a frequent, welcome

guest at scholarly conferences and informal teas at the Institute, and

was admired as a wonderful raconteur with a keen sense of humor.


Dr. Akimushkin’s colleagues, friends and students are greatly saddened by his passing.

(The full obituary published by the Institute of Oriental Studies was

condensed and translated from Russian by Olga Bush. For the obituary

in‌Russian see ↓
http://www.orientalstudies.ru/rus/index.php?option=com_content&task=blogsection&id=1&Itemid=48)

This page is powered by Blogger. Isn't yours?