Sunday, July 31, 2005
IRAN or PERSIA / FARSI or PERSIAN
پژوهنده ي ِ جوان و پويا آقاي پژمان اكبرزاده به تازگي دو گفتار ِ تحقيقي با پشتوانه هاي معتبر در زمينه ِ نامهاي درستِ سرزمين و زبان ما در زبان انگليسي، در تارنماي
Wikipedia : The Free Encyclopaedia
نشرداده و امروز نشاني هاي آنها را به اين دفتر فرستاده است
ما با سپاس از اين پژوهشگر پرشور و ارج گزاري ي ِ كوشش هاي ِ پي گير او، نشاني هاي دو گفتار ِ يادكرده را در پي مي آوريم و همه ي دوستداران ايران را به خواندن آنها فرامي خوانيم
CFIS
FARSI or PERSIAN
http://en.wikipedia.org/wiki/Persian_or_Farsi?
IRAN or PERSIA : WHICH ONE SHOULD BE CALLED http://en.wikipedia.org/wiki/'Iran'_or_'Persia'?_Which_One_Should_be_Called?
IRAN or PERSIA : WHICH ONE SHOULD BE CALLED http://en.wikipedia.org/wiki/'Iran'_or_'Persia'?_Which_One_Should_be_Called?
Saturday, July 30, 2005
پا به پاي تاريخ : پژوهش ِ استادي فرزانه
دكتر علي اكبر جعفري در برنامه ي راديويي - تلويزيوني ي ِ پا به پاي ِ تاريخ
آگاهي نامه و فراخواني كه در پي مي آيد، به لطف استاد دكتر علي اكبر جعفري به اين دفتر رسيده است. ما ضمن ِ سپاس از ايشان، متن ِ فرستاده را براي آگاهي ي دوستداران ِ فرهنگ و تاريخ ايران نشر مي دهيم و همگان را به بهره جويي از اين سرچشمه ي دانشي در شناخت ِ درست و دقيق ِ پيشينه ي كهن ِ ايرانيان فرامي خوانيم
استاد جعفري با پيشينه ي چندين دهه پژوهش هاي سودمند و رهنمون ِ گاهان شناختي و اوستا پژوهي به زبان هاي فارسي و انگليسي، نياز به معرّفي ندارد. او در اين كاوش و پژوهش ِ تاريخ شناختي ي
تازه ي خود، در روزهاي شنبه ي هر هفته، هم سخن با بانو فتّانه فريد و آقاي ِ مهرداد پارسي، از راه ِ موج هاي راديويي و تلويزيوني در تارنماي ِ تعيين شده در شبكه ي رسانه ي جهاني، با همه ي ايران دوستان و ايران شناسان در تماس است. پس با خشنودي از اين كوشش ِ سودبخش، همه با هم در هر گوشه از جهان كه هستيم، پاي ِ سخن ِ استاد بنشينيم
CFIS
Dear Readers
Ushta
Fatane Farid, Mehdad Parsa and I are conducting an hour and half program, HISTORY OF IRAN, Step by Step, every Saturday morning, on Pars TV, for the last four years. It is in Persian and is based on
Ushta
Fatane Farid, Mehdad Parsa and I are conducting an hour and half program, HISTORY OF IRAN, Step by Step, every Saturday morning, on Pars TV, for the last four years. It is in Persian and is based on
(1) Shahnameh of Ferdowsi and (2) history, archeology and anthropology
We started from the cave-dwellers of the Iranian Plateau 1.5 million years ago, a fact proven by archeology and attested by the Shahnameh
and have, step by step, gone through the history and have reached the Sassanians period. It is illustrated by archeological finds, bas-reliefe coins, dress and tapestry. We will go through the cultural aspects of the entire history once we finish with the Sassanians. We will go through the cultural aspects of the entire history once we finish with the Sassanians The last half an hour of the program is for "questions and answers
Many of the telephone calls are from Iran. We have had calls from Dubai, Bahrain and Kuwait on the Persian Gulf and obviously from the fans in North America and Europe. And it is interesting to know that almost 50 percent of the questions every week are about Good Conscience, the Divine Doctrine of Zarathushtra. It reflects the increasing interest in the ancestral religion of the people of the Iranian stock
Statistics by Pars TV show that it is viewed by over 2 million persons--Afghans, Iranians, Tajiks and other Persian knowing people--those who have access to the TV Dish
Statistics by Pars TV show that it is viewed by over 2 million persons--Afghans, Iranians, Tajiks and other Persian knowing people--those who have access to the TV Dish
The good news is that it can now be seen live on the now popular
website, owned by Mazyar Ghavidel, a Zoroastrian in Sweden. The time is 10:30 AM--12:00 noon, Pacific Time (18:30--20:00 PM, Greenwich Time, 19:30-21:00 PM, European Time, and 20:00--21:30 PM, Iran Standard Time), Saturday mornings. We hope that the number of watchers will jump by another one million by those who have access to the Internet
Ali A. Jafarey
Buena Park, Orange County, California
Tuesday, July 26, 2005
يادنامه اي پُربار براي نويسنده اي سرآمد و سزاوار
هوشنگ گلشيري، 1317 - 1379
شرق، روزنامه ي ِ بامداد ِ تهران در زمينه ي شناساندن ِ هرچه بهتر ِ هوشنگ گلشيري، نويسنده ي ِ سرآمد و سزاوار ِ روزگار ما و مبارز ِ سرسخت و پويا و پايدار ِ راه ِ دفاع از آزادي ي ِ انديشه و قلم، دست به ابتكاري شايسته زده و همزمان با پنجمين سالروز ِ خاموشي ي ِ آن هنرمند ِ فرهيخته، با انتشار ِ هشت صفحه با عنوان ِ كلُي ي ِ ادب نامه در شماره ي ِ دوشنبه سوم امرداد ماه 1384 خود، كاري كارستان كرده است
اين يادنامه ي بسيار خواندني و ارزشمند، گفتارها و خاطره هايي به قلم شماري از نويسندگان و پژوهندگان معاصر و نيز همسر ِ فرزانه ي نويسنده ي فقيد را همراه با تصويرهاي متعدّد از گلشيري در بر گرفته و همزمان فرصت ِ گونه اي ديدار با نويسنده ي بزرگ زبان فارسي ي اين روزگار و بررسي و شناخت بهتر ِ سويه هاي گوناگون ِ آفرينش ِ ادبي و هنري ي ِ او را به خوانندگان ارزاني داشته است
ضمن ستايش از اين كُنِش ِ شايسته ي شرق و آفرين گويي به همه ي دست اندركاران ِ تدوين اين ادب نامه، نشاني ي آن در شبكه ي رسانه ي جهاني را براي آگاهي ي ِ شمار ِ هرچه بيشتري از دوستداران ِ فرهنگ و ادب پوياي امروز، در اين جا مي آورم
http://www.sharghnewspaper.com/840503/html/v1.htm
Monday, July 25, 2005
اثري تازه در ادب ِ مهاجرت
ادب ِ مهاجرت ِ ايرانيان، ديرگاهي است كه به بار نشسته و اثرهايي چشم گير و سزاوار در گُستره هاي شعر، داستان كوتاه، رُمان و نمايشنامه به دوستداران ِ فرهنگ ايراني عرضه داشته است
جاي ِ بررسي و نقد ِ دستاوردهاي اين ادب و شناخت چندي و چوني ي ِ اين آفريده هاي ايرانيان ِ دورمانده از زادبوم، اكنون و در اين يادداشت ِ كوتاه نيست و براي آشنايي با برخي از برداشت ها و نقد ها در اين زمينه، از جمله مي توان به فصلنامه ي بررسي ِ كتاب (چاپ لوس آنجلس؛ به سردبيري ي ِ مجيد روشنگر) روي آورد
شهرام رحيميان، نويسنده ي ايراني ي ِ شهربند ِ آلمان (با شهروند اشتباه نشود!) كه نخستين بار با انتشار داستان ِ بلند ِ ارزشمندش دكتر نون زنش را بيشتر از دكتر مصدّق دوست مي دارد در همين بررسي ِ كتاب به ايرانيان شناسانده شد و سپس با چاپ آن داستان در يك جلد ِ جداگانه در تهران با پذيره ي گرم گُسترده اي از سوي ناقدان و خوانندگان در ايران نيز رو به رو گرديد، اكنون مجموعه ي سه داستانش به نام ِ مردي در حاشيه را از سوي نشر ِ باران در سوئد، به خوانندگان ايراني و دوستداران ِ ادب ِ پويا و پيشرو ِ فارسي ي ِ امروز عرضه داشته است
آنچه در پي مي آيد، معرّفي ي كوتاهي است از اين اثر كه آقاي مسعود مافان مدير گرامي ي نشر باران براي درج در اين تارنما، به دفتر ِ كانون فرستاده اند و همانا تنها نخستين گام در راه ِ شناخت ِ اثر ِ تازه ي ِ رحيميان به شمار مي آيد و بايد چشم به راه انتشار ِ نقدهاي كارشناختي در باره ي آن بمانيم
مردی در حاشیه
شهرام رحیمیان
نشر باران
چاپ اول، 2005 سوئد
صد و بيست و پنج صفحه
شابک: 9-96-88297-91
طرح جلد: امیر صورتگر
http://www.baran.st/
info@baran.st
مجموعه داستان «مردی در حاشیه» نوشتهی شهرام رحیمیان توسط نشر «باران» منتشر شداین کتاب، سه داستان کوتاه «مردی در حاشیه»، «بویی که سرهنگ را دلباخته کرد» و «زنی برای کشتن و دوست داشتن» را در برگرفته است
شابک: 9-96-88297-91
طرح جلد: امیر صورتگر
http://www.baran.st/
info@baran.st
مجموعه داستان «مردی در حاشیه» نوشتهی شهرام رحیمیان توسط نشر «باران» منتشر شداین کتاب، سه داستان کوتاه «مردی در حاشیه»، «بویی که سرهنگ را دلباخته کرد» و «زنی برای کشتن و دوست داشتن» را در برگرفته است
دو داستان نخست این کتاب، همچون کتاب اول این نویسنده، دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد (که در سال 1380 روانه بازار کتاب شده بود) از طنزی تلخ برخوردار است
فضای هر سه داستان این مجموعه، در خیابانی قدیمی بهنام «عزیزآباد» شکل گرفته است. در داستان «مردی در حاشیه» با آقای قریشی، ساکن متین و موقر خیابان عزیزآباد و ناظم مدرسهای در همین خیابان روبهرو میشویم که در 44 سالگی هنوز تنها زندگی میکند و در تمام این سالها رازی را با خود حفظ کرده است. این راز در نیمه شب یک جمعهی کسالتبار عریان میشود
فضای هر سه داستان این مجموعه، در خیابانی قدیمی بهنام «عزیزآباد» شکل گرفته است. در داستان «مردی در حاشیه» با آقای قریشی، ساکن متین و موقر خیابان عزیزآباد و ناظم مدرسهای در همین خیابان روبهرو میشویم که در 44 سالگی هنوز تنها زندگی میکند و در تمام این سالها رازی را با خود حفظ کرده است. این راز در نیمه شب یک جمعهی کسالتبار عریان میشود
چه کسی فکر می کرد که آقای قریشی بعضی شب ها لباس زنانه میپوشد؟ یا خودش را هفت قلم آرايش میكند؟ یا كلاه گيس به سرش میگذارد؟ یا كفش پاشنه بلند میپوشد؟ و یا از همه مهمتر، روى ميز شام، در پرتو شاعرانهی شمع، براى مرد رویاهایش قاشق و چنگال و ليوان میچیند و صدايش را نازك میكند و میگويد: بفرمايين! اينو به خاطر گل روی شما پختم. محض خاطرتون، كه میدونین چقدر برام عزيزه
در داستان دوم این کتاب یعنی «بویی که سرهنگ را دلباخته کرد»، زنان ساکن خیابان عزیزآباد، تصمیم میگیرند زنی زیبا و روسپیای که به تازگی ساکن آن خیابان شده را از محلهی خود بیرون کنند تا مبادا شوهران و برادران و پسرانشان در دام او بیافتند. آنها به جناب سرهنگ بازنشسته، یعنی آقای محمودی مراجعه میکنند که «مرد محترمی با جبروت و صلابت و نجابت و وقار و پرهیزکاری» او در آن خیابان نداشتند. آنها از او میخواهند تا نزد خانم پولی برود و پادرمیانی کند. اما در صفحهی 71 از زبان آرایشگر محل که دارد با مشتری خود حرف میزند میخوانیم
حالا سرتونو بیارین پایین تا بتونم موهای پشت گردنتونو ماشین کنم. آهان، همین طور پایین نگه دارین. داشتم میگفتم كه باعث و بانیش زنای ناقصالعقل این خیابون بودن. آقا، از این زنا هر چی بگین برمی آد. حتا بدبخت كردن سرهنگ پر و بال ریختهی بازنشسته ای كه روزگاری نمی ذاشته لات و لوتا و جنده ها تو این خیابون نطق بكشن. بیچاره نمرد نمرد تا مزهی جنده بازی اومد زیر دندونای مصنوعیش. یه روز اومد نشست اینجا، روی همین صندلی كه شما الان روش نشستین. خواستم مثل همیشه موهاشو كوتاه كنم كه گفت: نه، چتریمو نگهدار! فقط دور سرمو کوتاه کن. ته ریشمم بتراش و صورتمو دو تیغه كن. منو می گی، داشتم شاخ در می آوردم. الان پونزده ساله من تو این محل سلمونی دارم. بیست سالم بابام سلمونی این خیابون بوده، اما از اون موقع كه سرهنگ بازنشسته شده بود ندیده بودم ته ریششو بزنه و موهای جلو سرشو بلند کنه
در داستان «زنی برای کشتن و دوست داشتن»، مرد مسنی به نام علی که از شب زفاف خود به دلیل کشتن نو عروسش –اکرم- به مدت 40 سال در زندان بوده، پس از رهایی، یکراست به محلهی قدیمی خود میرود تا گذشتهاش را بکاود. اکرم، زمانی دوست صمیمی احترام، خواهر علی (خیاط زبردست و زیبای محل) بوده است. در بخشی از داستان، مادر مرد به او میگوید
این دختره خاطر خواه احترامه. بهشم گفته عاشقشه. گفته اگه شوهر کنی یا تورو میکشم یا خودمو. دیوونهی دیوونهست. این همه دختر خوشگل تو این خیابون ریخته که آرزو دارن شوهری مثل تو داشته باشن. این اکرم اکبیری آخه آدمه که تو با این سر و شکلت که همه خاطرتو میخوان، واسش موس موس می کنی و آیندهی خودتو بی خود و بی جهت به باد می دی؟ چرا خودتو اسباب خندهی مردم میکنی؟
در همان صفحه داستان میخوانیم
احترام می گفت: مرده شور ریختشو ببرن. اومده به من می گه بیا از این خیابون لعنتی فرار کنیم بریم توی جنگلا یا کوهها با هم زندگی کنیم. مثل زن و شوهرا
نمايشي خنده آور از يك اندوهنامه ي باستاني
اجرای ابتکاری و خنده آور یک گروه تئاتری نیویورکی از پارسیان نمایش تلخ اشیل
در باره شکست ایرانیان باستان از یونانیان
یک گروه تئاتر تجربی در نیویورک، با برداشتی ابتکاری از نمایش پارسیان از اشیل تراژدی نویس یونانی، توجه تماشاگران کنجکاو تئاتر را به خود جلب کرد
در پی ده نقد ستایش آمیز از جمله در نیویورک تایمز، بلیت اجراهای این نمایش پیش فروش شده است
بهنام ناطقي در گزارش خود در باره این نمایش، مصاحبهای دارد با هنرمند ایرانیتبار نیویورکی،آقای آریان موید بازیگر نقش خشیارشا و از بنیانگذاران گروه تئاتری نیویورک به نام واتر ول، که ضمن کار تئاتر، به کار بازی در سریالها و شوهای کمدی تلویزیونی اشتغال دارد
وی می گوید با حک و اصلاح در اثر اشیل، از یک تراژدی تلخ، اجرائی خنده آور و شاد بیرون آمده است با یک پیام
گروه تئاتری ِ واتر ول برای هشتمین کار خود طی چهارسالی که از تاسیس آن میگذرد، نمایش کلاسیک یونانی پارسیان ِ آشیل را برگزیده؛ اما آن را به صورتی امروزی و خلاصه شده اجرا میکند. اجرايی كه در سختترین کار تجربی در نیویورک موفق شده است؛ یعنی گرفتن یک نقد در نیویورک تایمز، آن هم یک نقد ستایشآمیز
در این اجرا شاید با الهام از برتولت برشت، و شاید با الهام از برنامههای تلویزیونی پرطرفدار و شاید به خاطر اوضاع زمانه، هنرپیشهها هم شخصیتهای نمایش را بازی میکنند، و هم خودشان هستند، و هم صحنهگردانهائی هستند به سبک کمدینهای کلوپها، یا کابارهها. برای تاکید بر همه اینها، هر چهارهنرپیشه با کت و شلوار و کراوات مردانه روی صحنه ظاهر میشوند که همه ویژگیهای خود آنها و شخصیتهائی که بازی میکنند را میپوشاند، حتی جنسیت آنها را
در صحنهای آقای آریان موید، ترانهای اجرا میکند به فارسی در باره مادرش در شیکاگو که او را با BMW
در این اجرا شاید با الهام از برتولت برشت، و شاید با الهام از برنامههای تلویزیونی پرطرفدار و شاید به خاطر اوضاع زمانه، هنرپیشهها هم شخصیتهای نمایش را بازی میکنند، و هم خودشان هستند، و هم صحنهگردانهائی هستند به سبک کمدینهای کلوپها، یا کابارهها. برای تاکید بر همه اینها، هر چهارهنرپیشه با کت و شلوار و کراوات مردانه روی صحنه ظاهر میشوند که همه ویژگیهای خود آنها و شخصیتهائی که بازی میکنند را میپوشاند، حتی جنسیت آنها را
در صحنهای آقای آریان موید، ترانهای اجرا میکند به فارسی در باره مادرش در شیکاگو که او را با BMW
دنبال میکند تا به سزای همه ناکامیهایش، تنبیه کند. در حالی که هنرمند دیگر، آقای تام ریجلی
ترجمه ي ِ ترانه را به انگلیسی روی کارتهای بزرگی جلوی تماشاگر عوض میکند
نمایش پارسیان اثر اشیل، تراژدینویس یونان باستان، داستان آغاز ِ پایان ِ دردناک ِ شاهنشاهی ي هخامنشی است. در روایتي اشکبار از کشته شدن سپاه نیم میلیون نفری ایران، به رهبری خشيارشا پادشاه هخامنشی. روایت شکست را قاصدی از میدان جنگ به شهبانو آتوسا (با بازی خانم هانا چیک) و ایرانیان حیرتزده میرساند. یکی از غمانگیزترین تکگوئیهای نمایش، ابتکار اشیل در روایت این پیروزی هموطنان خود علیه دشمن دیرینه، این است که آن را از دیدگاه ایرانیان بازگو کرده است، از دید آتوسا، شهبانوي بختبرگشته، از دید خود خشيارشا، پادشاه گمراه و پشیمان، و از دید ِ روان داریوششاه، که حاصل همه زحمات خود را نابود شده میبیند. در این بخش از نمایش، آقای رادنی گاردینر زبان ِ روان ِ داریوش است
اشیل از این رو این نمایش را از دید سپاه شکست خورده ایران نوشته بود که به آتنیها هشدار دهد از شهوت پیروزی و مستی قدرت امپراطوری، دمکراسی خود را از دست ندهند. امّا حالا که واقعیتهای سیاسی آن زمان دیگر وجود ندارد، نمایش پارسیان اشیل، مرثیهای است در باره شکست و ناکامی ناشی از خودسری یک رهبر، و جنگی که خشيارشا براي انتقام شکست پدرش داریوش آغاز کرد. در یکی از دردناکترین صحنههای نمایش، آقای مؤیّد نام کشتهشدگان در جنگ را با ضجّه فریاد میکند و صحنه به عزاداری تبدیل میشود برای همه آنها که به ناحق و به خاطر جنگهای خودخواهانه این یا آن شاه یا رهبر، به خاک غلتیدند
نمایش پارسیان اثر اشیل، تراژدینویس یونان باستان، داستان آغاز ِ پایان ِ دردناک ِ شاهنشاهی ي هخامنشی است. در روایتي اشکبار از کشته شدن سپاه نیم میلیون نفری ایران، به رهبری خشيارشا پادشاه هخامنشی. روایت شکست را قاصدی از میدان جنگ به شهبانو آتوسا (با بازی خانم هانا چیک) و ایرانیان حیرتزده میرساند. یکی از غمانگیزترین تکگوئیهای نمایش، ابتکار اشیل در روایت این پیروزی هموطنان خود علیه دشمن دیرینه، این است که آن را از دیدگاه ایرانیان بازگو کرده است، از دید آتوسا، شهبانوي بختبرگشته، از دید خود خشيارشا، پادشاه گمراه و پشیمان، و از دید ِ روان داریوششاه، که حاصل همه زحمات خود را نابود شده میبیند. در این بخش از نمایش، آقای رادنی گاردینر زبان ِ روان ِ داریوش است
اشیل از این رو این نمایش را از دید سپاه شکست خورده ایران نوشته بود که به آتنیها هشدار دهد از شهوت پیروزی و مستی قدرت امپراطوری، دمکراسی خود را از دست ندهند. امّا حالا که واقعیتهای سیاسی آن زمان دیگر وجود ندارد، نمایش پارسیان اشیل، مرثیهای است در باره شکست و ناکامی ناشی از خودسری یک رهبر، و جنگی که خشيارشا براي انتقام شکست پدرش داریوش آغاز کرد. در یکی از دردناکترین صحنههای نمایش، آقای مؤیّد نام کشتهشدگان در جنگ را با ضجّه فریاد میکند و صحنه به عزاداری تبدیل میشود برای همه آنها که به ناحق و به خاطر جنگهای خودخواهانه این یا آن شاه یا رهبر، به خاک غلتیدند
امّا علی رغم این همه درد و مرگ، و علی رغم این همه شعر مصیببار و اشکآور که اشیل در نمایش پارسیان نوشته است، اجرای آقای مؤیّد و همکارانش در گروه ِ واتر ول از این نمایش، یک کمدی خارقالعاده است که تماشاگران را در عین این که به فکر وامیدارد؛ امّا به شدت به خنده میاندازد خنده قطع نمیشود، به طوری که در بعضی قسمتها، صدای خنده تماشاگران صدای بازیگران و گروه ارکسترجاز کارآمدی را که این نمایش را در ترانههای ابتکاری آن همراهی میکنند، تحت ِ شعاع قرار میدهد
در این صحنه، آقای مؤیّد از این خصلت ایرانیها انتقاد میکند كه دوست دارند تقصیر همه چیز را به گردن دیگران بیندازند
آقای آریان مؤیّد، در باره برخورد کمدی و خندهآور ِ اعضای گروه با این نمایش تراژدی در زمينه ي شکست افتضاحآمیز سپاه هخامنشی در برابر سپاه آتن، چنین توضیح میدهد
آریان مؤیّد (بنیانگذار گروه واتر ول، نیویورک): ما هر سال دو نمايش اجرا میکنیم و امسال میخواستیم نمايشي را به صحنه بياوريم که یک گروه همسرايان داشته باشد. این پارسیان را خیلی وقت پیش خوانده بودم. با خود گفتم بگذار دوباره بخوانمش و دوباره خواندم خیلی خندهدار بود؛ برای این که خیلی طولانی بود و میدانستیم که میتوانیم عوضش کنیم و درستش کنیم و این جور شد که درست شد و دوماه طول کشید که درستش کنیم
در این صحنه، آقای مؤیّد از این خصلت ایرانیها انتقاد میکند كه دوست دارند تقصیر همه چیز را به گردن دیگران بیندازند
آقای آریان مؤیّد، در باره برخورد کمدی و خندهآور ِ اعضای گروه با این نمایش تراژدی در زمينه ي شکست افتضاحآمیز سپاه هخامنشی در برابر سپاه آتن، چنین توضیح میدهد
آریان مؤیّد (بنیانگذار گروه واتر ول، نیویورک): ما هر سال دو نمايش اجرا میکنیم و امسال میخواستیم نمايشي را به صحنه بياوريم که یک گروه همسرايان داشته باشد. این پارسیان را خیلی وقت پیش خوانده بودم. با خود گفتم بگذار دوباره بخوانمش و دوباره خواندم خیلی خندهدار بود؛ برای این که خیلی طولانی بود و میدانستیم که میتوانیم عوضش کنیم و درستش کنیم و این جور شد که درست شد و دوماه طول کشید که درستش کنیم
ب.ن.: پس میگوئید که کار گروهی بوده. این ایدههائی که این تو هست. این همه ایده این تو هست. هر دقیقه یک ایده این تو هست
آریان مؤیّد: بله، دقیقاً. ما چون میخواستیم كه هم یک چیز خیلی تفريحي و خیلی خندهدار باشد و هم یک پیام داشته باشد و آن وقت، داستان پارسیان هم بود؛ یک چیزی كه خیلی نزدیک به قلب من بود. یعنی اینکه ایرانیها يا پارسیان خیلی وقت پیش، رفتند توی جنگ، میخواستند یک كاری بکنند كه نشد. امّا اين اثر ِ اشيل هم خیلی اندوهبار است و هم حوصلهسربر؛ يعني وقتي اوّلين بار آن را با دوستان خواندیم، جداً ترسیدیم؛ برای این که هیچ خندهدار نبود، هیچ جدید نبود، خیلی غم انگيز بود، خیلی طولانی بود و خیلی حرف داشت. همه در آن خیلی حرف میزدند! ما گفتیم چه جوری میتوانیم این را یک کم امروزي اش بکنیم و چه جوری میتوانیم خندهدارش بکنیم؛ هم برای خودمان و هم برای تماشاگران در هنگام اجرا بر صحنه. حاصل كارمان اين شد كه ديديد
آریان مؤیّد: بله، دقیقاً. ما چون میخواستیم كه هم یک چیز خیلی تفريحي و خیلی خندهدار باشد و هم یک پیام داشته باشد و آن وقت، داستان پارسیان هم بود؛ یک چیزی كه خیلی نزدیک به قلب من بود. یعنی اینکه ایرانیها يا پارسیان خیلی وقت پیش، رفتند توی جنگ، میخواستند یک كاری بکنند كه نشد. امّا اين اثر ِ اشيل هم خیلی اندوهبار است و هم حوصلهسربر؛ يعني وقتي اوّلين بار آن را با دوستان خواندیم، جداً ترسیدیم؛ برای این که هیچ خندهدار نبود، هیچ جدید نبود، خیلی غم انگيز بود، خیلی طولانی بود و خیلی حرف داشت. همه در آن خیلی حرف میزدند! ما گفتیم چه جوری میتوانیم این را یک کم امروزي اش بکنیم و چه جوری میتوانیم خندهدارش بکنیم؛ هم برای خودمان و هم برای تماشاگران در هنگام اجرا بر صحنه. حاصل كارمان اين شد كه ديديد
________________________________________________________
برگرفته از گزارش بهنام ناطقي در بخش ِ فرهنگي ي ِ راديو فردا
يادآوري : خشيارشا درست است و نه خشايار شاه كه بيشتر مي نويسند . نام خشايار نيز -- كه برخي براي
فرزندان ِ خود برمي گزينند -- نادرست است
Sunday, July 24, 2005
بازخواني ي ِ گُزينه ي ِ گاهان - Gathas on Audio
گاهان ِ زرتشت، كهن ترين سرودهاي انديشه و خِرَد ِ ايرانيان كه از سه هزار سال پيش از اين براي ما به يادگار مانده است، با همه ي كوشش هاي به كار رفته در شناختن و شناساندن آنها در سده ي ِ اخير، هنوز براي بسياري از ما چُنان كه بايد و شايد شناخته نيست و چه بسا كه نمي دانيم فردوسي ي ِ بزرگ هم در يك هزاره پيش از اين در ديباچه ي ِ شاهنامه ي ِ جاودانه اش همان پيام و رهنمود ِ گاهاني ي زرتشت انديشه ور و خِرَدباور را بازتابانيده است
به نام َ خدواند ِ جان و خِرَد / كزين برتر انديشه برنگذرد
خوشبختانه اكنون كوشش هاي تازه و روزآمدي با بهره گيري از دانش و فنّ ِ اين روزگار در كار است تا اين گنج شايگان باستان هرچه بهتر و رساتر در دسترس ِ آزادانديشان و دوستداران انديشه و خِرَد قرارگيرد
يكي از اين كوشش ها، بازخواني ي گُزينه اي از گزارش فارسي ي ِ گاهان است كه نشاني ي پرونده هاي آوايي ي ِ آن همراه با رهنمودِ دست يابي بدانها، امروز به اين دفتر رسيده است
با سپاس و خشنودي از كار ِ آقاي ويشتاسپ آتورپات، متن ِ پيام ِ ايشان را براي آگاهي ي ِ خوانندگان ِ اين تارنما، در زير مي آورم
يادآوري ي اين نكته را بايسته مي دانم كه برخي از نام ها و كليد - واژه ها در گزارشي از گاهان كه در اين بازخواني دست مايه ي كار بوده، با دانش ِ گاهان شناسي ي ِ امروز همخواني ي ِ كامل ندارد و نيازمند بازنگري و روزآمد شدن است. امّا برداشتن ِ همين گام ِ نخست در پرداختن بدين كار بايسته و سزاوار، سخت ستودني و در خور آفرين است و مي توان اميدوار بود كه با در پيش نهادن ِ ديدگاه هاي انتقادي درباره ي ِ چگونگي ي ِ اين كار و كوشش و كُنِش ِ موي شكافانه تر و دل سوزانه تر ِ دست اندر كاران، در آينده به برآيندي بهتر و رساتر از اين برسيم. چُنين باد
Gathas on Audio
One. Go to
Two. Click on Welcome
Three. Click on Educations
Four. Under Digital Gatha Click on the section 1,2, etc
Please forward the above information to friends and family
Best Regards
Vishtasb Aturapt
Vishtasb Aturapt
Metropolitan Los Angeles, CA
Saturday, July 23, 2005
شاملو، بامداد ِ بي غروب ِ شعر ِ فارسي
امروز دوم امرداد ماه 1384، پنجمين سالروز خاموشي ي ِ احمد شاملو شاعر سرآمد و بي همتاي شعر فارسي ي روزگار ماست
در هر عصر و زمانه اي، هستند كساني كه در راستاي ِ كار ِ ويژه ي ِ خويش، دستاوردهايي ارزشمند از خود بر جاي مي گذارند و نامشان در كارنامه ي روزگار به ثبت مي رسد؛ امّا اندك شمار و گاه يگانه اند آنان كه بتوانند تاثيري ژرف و بنيادين از خود برجاي بگذارند و نگرش ِ اجتماعي و فرهنگي ي همروزگاران خويش و چه بسا آيندگان را ديگرگون كنند. به ديگر سخن، بسي كمياب اند كساني كه بتوان حضور و نقش ورزي شان را خطّ ِ فاصلي در ميان گذشته و آينده شمرد و از دو دوران ِ ناهمسان ِ پيش و پس از آنان سخن گفت
شاملو در عرصه ي شعر امروز فارسي، يكي از اين نادره هاي زمانه بود و به هيچ روي گزافه گويي نيست اگر گفته شود كه با افزوده شدن ميراث ارجمند ِ او بر گنجينه ي زبان و ادب فارسي، شعر ما پوست انداخت و روزگاري ديگرسان را آغازكرد كه ديباچه ي شيوايي است بر كوشش ها و كُنِش هاي ديگراني از نسل هاي كنوني و آينده
شاملو كاشف خستگي ناپذير و پويا و جوياي ِ گُستره ي ِ زبان و بيان و خيال نقش هاي شعري در فرهنگ نوين ايران بود كه بسيار زود از جزم باوري و ايستايي و پيروي ي ِ چشم و گوش بسته از رهنمود ِ ديرينه و سنّتي ي ِ "ره چُنان رَو كه رَهرَوان رفتند!" روي برتافت و در عين ِ برخورداري از ميراث ِ عظيم ِ پيشينيان ِ ايراني و جُز ايراني ي ِ خود و كشف و كاربُرد ِ بسياري از گُنجايش ها و توانمندي هاي پنهان مانده ي ِ زبان و ادب ِ كهن، پا بر جاي ِ پاي ِ هيچ رهروي از گذشتگان و همزمانان -- هر اندازه هم سرشناس و بلندآوازه -- نگذاشت و از اين رو توانست بي هراس از گزند ِ بوران و توفان به قلّه هاي دست نيافتني برسد و چشم انداز هاي بديع و شگفتي در برابر ديدگان ِ همروزگاران ِ خود و آيندگان بگشايد
يكي از چشم گيرترين ويژگي هاي اين شاعر ِ پيشرو ِ عصر ِ ما كاميابي ي او در پشت ِ سر گذاشتن ِ نخستين آزمون ها و گرايش هاي خام در زندگي ي اجتماعي و فرهنگي و رهايي از همه ي ِ جزم انديشي ها و يكسونگري هاي مرامي و حزبي در سال هاي پختگي و شكفتگي بود كه او را از بند ِ تعهّد قالبي و مكتبي آزادكرد و همه ي توان ِ انديشه و هنر و آفرينش ِ وي را يكسره در خدمت به انسان و ايران و آزادي درآورد
هم از اين رو بود كه شاملوي شاعر، همواره در آوردگاه ِ رو در رويي ي ِ آزادگي با بردگي، مردم سالاري با خودكامگي و فرهنگ ورزي با فرهنگ ستيزي در صف ِ مقدّم ِ پيكار بود و آرام و خواب به وجدان ِ هميشه بيدار ِ او راهي نداشت. او از دهه ي سي ي ِ اين سده ي ِ خورشيدي تا واپسين روز ِ زندگي، همچون چابك سوار ِ گُستره ي ِ شعر ِ فارسي با رزم افزار ِ زبان و قلم، به نبرد با آزادي ستيزي و بازداري و فرهنگ گريزي پرداخت و در تكاپويي بي امان بود و همواره حُرمت ِ آزادي ي ِ انديشه و بيان را پاس داشت و هرگز از هيچ آسيب و تهديدي نهراسيد و از هيچ دشنام و ياوه و افترايي از سوي ِ سنگواره هاي ديرمانده ي روزگار روي درهم نكشيد
در ارج شناسي ي ِ اين شور و شيفتگي و مهرورزي ي ِ نيك دلانه ي شاعر نسبت به آزادي و فرهنگ و ادب و هنر، مردم ِ حق شناس ِ ايران نيز در درون و بيرون ِ مرزهاي ميهن، بيشترين رويكرد و پذيرش و سپاسگزاري را نسبت به او و دستاورد ِ والايش ابرازداشتند و مي دارند. پيش از او كمتر شاعري از معاصرانمان را ديده ايم كه كارنامه اش تا بدين پايه كه در مورد ِ وي ديده ايم، درون مايه ي گفت و شنود و گزارش و بررسي و نقد قرارگرفته و بخش بزرگي از آفريده هايش نقش ِ لوح ِ ضمير ِ مردم شده و در گنجينه ي فرهنگ ِ روزگارمان مُهر ِ ماندگاري خورده باشد
در عرصه ي شناخت ِ جهاني و داد و ستدهاي ادبي و فرهنگي با مردم ديگر سرزمين ها نيز كاميابي ي شاملو بي سابقه بود و ترجمه ي بخشي از سروده هايش به چندين زبان زنده ي جهان در دهه هاي پشت ِ سر، نگاه هاي فرهنگ پژوهان و ادب دوستان ِ گوشه و كنار ِ گيتي را روي آور به ميهن ِ كهن سال ِ ما كرد. جايزه هاي بلندآوازه و پراعتبار ِ جهاني كه از سوي سازمان ها و نهادهاي فرهنگي و دانشگاهي ي ِ جهان به اين نماينده ي شايسته ي زبان و ادب فارسي و پيام آور ِ آزادي و فرهنگ براي مردم ِ خويش پيشكش شد، گواه ِ آشكاري است بر شناخته شدن ِ ارج و پايگاه ِ والاي ِ او در فراسوي ِ مرزهاي ميهن و سرآغازي فرخنده براي جهاني شدن ِ ادب ِ ملّي ي ِ معاصر ِ ما به شمار مي آيد
از ميان ِ همه ي ِ آنچه جُز ايرانيان درباره ي شاملوي ما گفته اند، تنها سخن ِ اَدونيس شاعر ِ معاصر ِ عرب را -- كه خود به شاملوي شعر عربي شهرت دارد -- در اين جا بازمي آورم. او در جايي نوشته است
اين همه محقّق و كارشناس در پنجاه كشور ِ اسلامي نتوانستند به عُرياني و صراحت ِ شاملوي ِ ايراني، آنچه را كه در وضعيّت ِ كم و بيش مشابه ِ اجتماعي ي ِ اين كشورها مي گذرد، بيان كنند
شاملو عقاب ِ بلند پروازي بود كه در گُستره ي ِ نگاهش با چشماني تيزبين، رويدادهاي ِ اين كشورها را از چند دهه ي ِ پيش نظاره مي كرد و با دردمندانه ترين و تاثيرگذارترين زبان و بيان ادبي و هنري به وصف در مي آورد
* * *
با همه ي آنچه در بزرگداشت و ستايش هنر و شعر شاملو گفته شد -- و من آن را از شائبه ي ِ ستايش ِ اغراق آميز به دور مي دانم -- تاكيد بر اين نكته را در اين جا بايسته مي بينم كه شاملو همچون هر آدمي زاده ي ديگري مَنِش و كُنِشي نسبي داشت و تافته ي جدابافته و بَري از هرگونه نارسايي و ناروايي در زندگي و كارش نبود. پس بر ماست كه از جاي گرفتن در نقطه ي ِ مقابل دشنام گويان و ستيزندگان و اَبَرمَرد يا بُت ساختن از وي بپرهيزيم و به لاف و گزاف درباره اش سخن نگوييم. كارنامه ي اين پوينده مرد در زمينه ي فرهنگ باوري و انديشه مداري و احترام به انسان سالاري و آزادي ي ِ قلم و بيان و نيز آفرينش ِ ممتاز ِ ادبي چنان سرشارست كه نياز به هيچ گونه زياده گويي در باره ي او نيست
شاملو در كنار ِ همه ي ِ والايي ها و شايستگي هايش، نارسايي ها و كژپويي هايي نيز داشت كه گاه با نقد ِ دل سوزانه ي دوستان و دوستدارانش نيز رو به رو مي شد و او را به پذيرش كاستي ها و خطاهايش وامي داشت. يكي از شگفت ترين و تاسّف آور ترين كُنِش هاي ادبي و فرهنگي ي او، برخورد نارواي او با فردوسي و شاهنامه در سخنراني ي معروفش در دانشگاه بركلي در كاليفرنيا بود كه جدا از لجن پراكني ها و دشنام گويي هاي فرصت طلبانه ي مدّعيان ادب دوستي نسبت بدو، بررسي و نقد ِ دوستداران و ارج گزاران ِ شعر او را نيز در پي داشت. دريغ كه در اين يك مورد ِ ويژه، شاعر ممتاز ِ زمانه مان نخواست يا نتوانست به ناروايي و ناسزايي ي ِ آنچه گفته بود پي ببرد و در صدد ِ روشنگري برآيد و از فردوسي ي بزرگ و هم ميهنانش پوزش بخواهد
* * *
امّا امروز مردم ايران و خوانندگان و ستايندگان شعر ِ ايراني و انساني ي شاملو، اين خطاي -- هرچند فاحش ِ -- او را به حساب ِ ضعفي انساني و يك برداشت ِ غلط ِ او مي گذارند و از ارج گزاري ي خود نسبت به ارزش هاي هنري و فرهنگي ي او نمي كاهند
احمد شاملو، بامداد ِ بي غروب ِ شعر ِ فارسي ي روزگار ماست. به گفته ي سعدي
مي گويم و بعد از من، گويند به دوران ها
*
يادش گرامي و راهش پُر رهرو باد
Friday, July 22, 2005
Karim Emami: 1930 - 2005
Karim Emami
Karim Emami: 1930-2005
written by Professor Shaul Bakhash
Karim Emami, the highly-regarded Iranian translator, editor, lexicographer and critic, died in his home in Tehran on Saturday, July 9th. He was 75Although best known for his translations and his influential work as an editor, his involvement in the world of books and the arts was astonishingly wide-ranging. He did film and art criticism, wrote on photography, and worked on dictionaries and became an authority on aspects of the Persian language. He helped launch a successful bookstore. As a young man, he even worked on documentaries with the writer and filmmaker, Ebrahim GolestanAs chief editor for Franklin books he was instrumental, along with colleagues, in the publication of quality books, training a younger generation of writers and editors, and setting high editing standards. He later took these skills to the Soroush Press, the publishing arm of National Iranian Radio and Television. In the 1970s, he was also associated with the literary journal, Kebab-e Emruz. Although only eight issues of the magazine appeared, it served as important forum for the discussion of books and literature and as a model for a number of post-revolution literary journalsHis translations from English into Persian include F. Scott Fitzgerald’s The Great Gatsby, John Osborne’s ground-breaking play, Look Bank in Anger, and Dennis Wright’s playful account of the encounter between Iran and England in the 19th century, The Persians Among the English. His translations encompassed both high and popular literature. In the late 1980s, he took up the daunting task of producing a new translation of the quatrains of Omar Khayyam. A collection of 72 quatrains was published as The Wine of Nishapur in 1989. In the 1990s, he published a well-selling translation of A. Conan Doyle’s Selected Adventures of Sherlock HolmesKarim Emami took an early and strong interest in contemporary Persian poetry. Already in the 1960s he began to translate into English examples of the work of contemporary Iranian poets, including Sohrab Sepehri and Forough Farrokhzad. A handful of these translations was published in the English-language daily, Kayhan International. His translation of Farrokhzad’s long poem, “Another Birth,†is still regarded as a classic. Work over the years on Sepehri’s difficult and elusive poetry resulted in the publication in 2003 of The Lover is Always Alone, a bilingual edition in which the Persian and English versions of the poems appeared on facing pagesThe success of the Sepehri volume led the publisher to commission another translation project, the ‘haiku’ poems of the filmmaker, Abbas Kiorastami on which Karim was at work when he passed awayKarim Emami’s association with Sepehri was typical of his engagement with the writers and creative artists of his time. He was quick to recognize the considerable talents of Sepehri, one of the best poets and surely the finest painter of his generation. He won the reclusive Sepehri’s confidence, became a friend, and interviewed him. He helped promote his work and to make it better known. An account of his friendship with Sepehri appears in the introduction to The Lover is Always AloneFor Karim Emami, translation was a craft—one to be learned through practice, familiarity with an author’s works, a careful attention to meaning. As evident in the Sepehri translations, he took great pains to find the exact word, to get the meaning right. His numerous essays on the craft of translation were collected, in a single volume, under the title of Az Past-o-Boland-e Tarjomeh (The Ins and Outs of Translation)—a kind of handbook for students and other practitioners of the translator’s vocationIn the early 1960s, Karim took up the cause of a new generation of Iranian painters. He befriended them, wrote reviews of their work for Kayhan International, helped place the work of individual painters in the larger context of the development of Iranian art. He even coined a phrase, “saqqakhaneh†(which took hold) to describe a particular genre of this painting, which combined religious imagery with modern painting techniques. He was among the first to call attention to the manner in which painters like Zenderoudi were transforming a traditional Iranian craft, calligraphy, into a modern art form. Karim continued to write on contemporary art scene, principally for the journal Kelk, well into the 1990sIf he was generous in promoting the work of younger writers and artists and in acknowledging the work of his own contemporaries, he remaining exacting in his standards. As the writer, Masoud Behnoud wrote, Karim Emami “didn’t hand out free candy to anyone.†He had little patience for intellectual inexactitude, sloppiness or dishonesty. As an editor, critic and lexicographer, he saw himself as part of a larger community. Describing his approach to a dictionary project, he wrote, “I work alone, yet I am not alone,†a reference to earlier generations of lexicographers and writers that had come before him. A private man, his world of literary and artistic associations was nevertheless vast. Many of the best known poets, writers, painters, essayists, translators, editors, publishers, film-makers and art gallery owners of our time were his friends and associatesThe Zamineh bookstore which he and his wife, Goli Emami, helped found on a tree-lined street in north Tehran, became a kind of intellectual salon—a lively meeting place for writers, intellectuals and book loversGiven his interest in language, usage and meaning of words, it was perhaps inevitable that Karim Emami should turn to dictionaries and dictionary-making. He worked closely with a publisher to revive Haim’s well-known series of English-Persian dictionaries. He devoted many of these last few years to a major project of his own, a Persian-English dictionary that would take account of the substantial expansion of the Persian language as a result of the shedding of Arabic loan words and the incorporation of neologisms to reflect new ideas and concepts. As he put it, “The wheels of the word-coining machine,†were turning so rapidly, that a new English-Persian dictionary was badly needed. The dictionary, in a single, 1000-page volume, will appear posthumously, as the Farhang-e Farsi be Inglisi, probably in the Fall or early winterLike another great man of letters and lexicographer, Samuel Johnson, Karim Emami combined high standards with a practical view of books and publishing. His was not the ivory-tower approach to literature and learning. Books were written and manufactured, he believed, in order to be sold, read, enjoyed and used. His Persian-English dictionary project reflected his love of words and their meanings; but he saw it also as a tool for a new generation of Iranians working in the English language. The ‘coffee table’ books with which he was involved in the 1990s—illustrated books on Persian carpets, on Shiraz, on the Kavir—were intended for a growing market. But Karim’s introductions were invariably of high qualityHe was a man of intellectual integrity, dignity and grace. His loss will be greatly felt in the world of Iranian letters and among his family, friends and associatesIn 2000, Karim Emami delivered the keynote address at the conference of the Society for Iranian Studies. The lecture, on the state of book publishing in Iran, bore all the usual Emami hallmarks: knowledge, precision, humor, a broad overview underwritten by concrete detail, and attention to both the humanistic ideals and the practical problems of book publishing. When Karim sat down, the audience of several hundred gave him a standing ovationHe was buried in Tehran on Sunday, July 10, in the Artists Corner at Behesht-e Zahra cemetery
-------------------------------------------------------------------------
Thanks to Mr. H. Akbari from ISIS who sent us this text
CFIS
گامي بزرگ در راه پاسداري از ارزش هاي ايراني
با خشنودي ي ِ فراوان آگاهي يافتيم كه يك ايراني ي ِ فرهيخته و دانشگاهي در آمريكا: دكتر رسول يزدي پور، استاد اقتصاد و بازرگاني و برنامه ريزي ي ِ مالي در دانشگاه هاي كاليفرنيا با همدلي و همگامي ي شماري از دوستداران ِ پاسداري از فرهنگ ديرينه بنياد ايراني و ارزش هاي والاي انساني ِ اين فرهنگ، نهادي را براي نشر ِ برداشت ها و گفتارها و بررسي ها و تحليل هاي ِ ايران شناختي با رويكرد ِ ويژه به گُفتمان ِ خليج فارس بنياد گذاشته و تارنمايي را بدين امر مهمّ ملّي اختصاص داده است
در صفحه ي نخست ِ اين تارنما درباره ي آرمان و هدف بنيادگذار اين نهاد، چنين آمده است
WELCOME TO OUR SITE
Persian Gulf Defense Fund, Inc. (Persian Gulf DF) is a knowledge-centered defender, preserver, and promoter of the identity and name of Persian Gulf. To achieve its goals, Persian Gulf DF considers creating awareness on all issues related to Persian Gulf as its main function- an awareness that is aimed at Iranians, Arabs, and other nationalities that interact with all peoples of the Persian Gulf region in any cultural, political, or economic context. Persian Gulf Defense Fund, Inc. is a non-profit, non-partisan institution with no affiliation to any government or governmental agency
ما در ضمن ِ شادباش گفتن به دكتر يزدي پور و يارانش براي اقدام به اين پويش و كوشش سزاوار و پُر اهميّت، همه ي ايران دوستان و ايران پژوهان را به بهره گيري از داده هاي سودمند و رهنمون اين تارنما و پيوندهايش فرامي خوانيم
CFIS
--------------------------------------------------------------------------
با سپاس از پژمان اكبرزاده براي آگاهي رساندنش در باره ي اين تارنما
Wednesday, July 20, 2005
شاعري ايراني در جشنواره ي ِ جهاني ِ شعر
36th
Poetry
International
Festival
Rotterdam City Theatre
18-24 June, 2005
سي و ششمين جشنواره ي جهاني ي شعر در روزهاي 18 تا 24 ماه ژوئن امسال در بندر رُتردام در كشور هلند برگزارشد. امسال براي نخستين بار يك شاعر ايراني به اين جشنواره فراخوانده شده بود
دكتر ضياء موحّد شاعر و استاد منطق و فلسفه از ايران در اين گردهمايي ي جهاني حضور يافت و سخن گفت و شعرخواند
در تارنماي ويژه ي اين جشنواره، در باره ي اين شاعر مي خوانيم
Zia Movahed [Iran, 1942] has studied physics in Teheran and philosophy in London. His father introduced him to classical Persian literature when he was still young. Movahed works as a university lecturer in philosophy in Teheran and is editor of the periodical Farhang/ Culture
گزارش اين رويداد ِ مهمّ فرهنگي دير به اين دفتر رسيد. امّا به دليل اهميّت ادبي و فرهنگي و حضور شايسته ي يك شاعر پيشرو ِ ايراني در آن، يادداشت ِ امروز را بدان اختصاص داديم
از ضياء موحّد تا كنون سه دفتر شعر با نام هاي بر آبهاي مُردهء مُرواريد (هزار و سيصد و پنجاه و چهار)، غُرابهاي ِ سفيد (هزار و سيصد و شصت و نه) و مُشتي نور ِ سرد (هزار و سيصد و هفتاد و نه) نشريافته است
در دنباله، شعري از سومين دفتر ِ سروده هاي اين شاعر را نمونه وار مي آورم
نام ِ شما كلام است
اشكي در خانه و آهي در خيابان
برادران عزيز
جُز اين چه مي توانم كرد
امّا نه
كلام با من ست
و من كلام را جامه ي سياه ِ بلندي خواهم پوشاند
بلند
به قامت ِ شما
و كلام
به خانه ها، خيابان ها خواهد رفت
بنگريد كلام را در جامه ي سياه
برادران عزيز
بيهوده نامتان را پنهان مي كنند
نام شما كلام است
و كلام، خداست
اشكي در خلوت و آهي در جمع
برادران ِ شهيد
برايتان جُز اين كارها توانم كرد
كلام با من ست
22 /9/ 1377
------------------------------------------------------------------------------
براي ديدن و خواندن گزارش گسترده اي از جشنواره ي شعر رتردام، نگاه كنيد به
Monday, July 18, 2005
در غُربت ِ شهيد ِ ثالث در سينماي ِ مهاجرت
دوشنبه شب 27 تيرماه 1384، هم زمان با هشتمين سالگرد خاموشي ي ِ سهراب شهيد ثالث، فيلم ساز سرآمد ِ سينماي ِ مؤلّف ايران فيلم در غربت، يكي از نخستين ساخته هاي اين هنرمند نامدار با بازيگري ي پرويز صيّاد در زنجيره برنامه هاي كانون فيلم لُس آنجلس با عنوان ِ سينماي ِ مهاجرت به نمايش گذاشته شد
حسن فياد فيلم ساز و بنيادگذار كانون نام برده، درباره ي اين فيلم گفت: عاملي كه شهيد ثالث را از ديگر كارگردانان جوياي ِ سبك جدا مي سازد، صداقت ِ اوست
برگرفته از گزارش فيروزه ي خطيبي در راديو فردا
Sunday, July 17, 2005
Traditional Iranian Musical Instrumental: A Brief Description
Kamanche /كمانچه
Thanks to Mr. Kamron Jabbari (Mazda Publishers-Iranica Institute: Outreach Program), Orange County, Southern California, who has posted the following text to our e-address
CFIS
Traditional Iranian Musical Instruments
Daf
Daf is one of the most ancient frame drums in Asia and North Africa. As an Persian instrument, in 20th century, it is considered as a Sufi instrument to be played in Khanghah-s for Zikr music but now this percussion instrument has recently become very popular and it has been integrated into Persian art music successfully
Daf is one of the most ancient frame drums in Asia and North Africa. As an Persian instrument, in 20th century, it is considered as a Sufi instrument to be played in Khanghah-s for Zikr music but now this percussion instrument has recently become very popular and it has been integrated into Persian art music successfully
Dotar
The dotar (literally in Persian meaning "two strings"), and it comes from a family of long-necked lutes and can be found throughout Central Asia, the Middle East and as far as the North East of China in Xinjiang too. In Iran, the dotar is played mainly in the north and the east of Khorasan as well as among the Turkmen of Gorgan and Gonbad. The instrument remains the same but its dimensions and the number of its ligatures vary slightly from region to region. Two types of wood are used in the fabrication of the dotar. The pear-shaped body is carved out of a single block of mulberry wood. Its neck is made of either the wood of the apricot or the walnut tree. It has two steel strings, which in the past were made of silk or animal entrails. The dotar is tuned in fourth or fifth intervals
Kamanche
The kamanche is a bowed spike fiddle. The instrument has four metal strings, and the body consists of a wooden hemisphere covered with thin sheepskin membrane. Oddly, the instrument's bridge runs diagonally across this membrane. The instrument is highly ornate and is about the size of a viola. The tuning varies depending upon the region of the country where it is being played. In Tehran, the kamanche is tuned in the same manner as a violin: G, D, A, E
پذيره اي گُسترده از نمايش ِ تازه ي ِ بيضايي در تهران
بهرام بيضايي
مجلس شبيه در ذكر ِ مصائب نويد ماكان و همسرش رخشيد فرزين
بهرام بيضايي كارگردان نمايش و فيلم و نويسنده و پژوهشگر و استاد هنرهاي نمايشي ، نمايش مجلس ِ شبيه در ذكر مصائب نويد ماكان و همسرش رخشيد فرزين را در تالار اصلي ي ِ مجموعه ي ِ تآتر شهر تهران در دستِ اجرا دارد
اجراي اين نمايش با پذيره اي گُسترده از سوي دوستداران هنرهاي نمايشي رو به رو شده و انگيزه ي بحث ها و برداشت ها و تحليل هاي گوناگون هنري، فرهنگي و اجتماعي در رسانه ها و نيز در نشست هاي مردم تهران گرديده است
شرق، روزنامه ي بامداد تهران در شماره ي امروز (يكشنبه 26 تيرماه 1384) به مناسبت اهميّت ِ اين رويداد هنري، بخش عمده ي صفحه ي يكم خود را به مرور در كارنامه ي هنري ي بيضايي از آغاز تا امروز و چگونگي ي اجراي نمايش اخير او اختصاص داده است
بخش يكم گفت و شنود شرق با اين هنرمند نامدار ميهنمان را در صفحه ي تآتر و تلويزيون همين شماره و بخش دوم آن را در شماره ي فرداي همين روزنامه و در همان صفحه مي توان خواند
Friday, July 15, 2005
ايران را فردوسي وار دوست بداريم
شعر ِ شيواي فردوسي به خطّ ِ زيباي
استاد اميرخاني
شاعران، نويسندگان، پژوهندگان، دانشوران و ديگر ايرانيان، از ديرزمان تا بدين روزگار، هريك به زبان و بياني در آفرين و ستايش ايران و مهرورزي بدان و بايستگي ي نگاهباني از فرهنگ آن، سخن گفته اند؛ امّا در اين ميان، سخن والا و شيواي ِ فردوسي، شاعر و فرزانه ي توس بي همتاست و جايگاه ويژه اي دارد
همه ي پنجاه و چند هزار بيت شاهنامه، گواه ِ راستين اين برداشت است و هشت بيت زير تنها مشتي از خروار و اندكي از بسيارست كه به ويژه در اين روزهاي پُر تب وتاب و در پيچ و خم رويدادهاي هراس انگيز ِ زمانه، دلهاي همه ي ايرانيان را به شور مي آورد و بار ديگر اندرز گوهرين و سفارش ِ بُنيادين ِ حماسه سراي ِ بزرگمان براي پاسداري از ايران و ارزشهاي آن را در گوش هاي ما فرومي خواند
ايران
كه ايران چو باغي است خُرّم بهار
شكُفته هميشه گُل ِ كامكار
پُر از نرگس و نار و سيب و بهي
چو پاليز گردد ز مردم تُهي
سِپَرغَم يكايك ز بُن بَركَنَند
همه شاخ ِ نار و بهي بشكنند
سپاه و سِليح است ديوار ِ اوي
به پَرچينش بَر، نيزه ها خار ِ اوي
اگر بفگني خيره ديوار ِ باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ
نگر تا تو ديوار ِ او نفگَني
دل و پُشت ِ ايرانيان نشكني
كزان پس بُوَد غارت و تاختن
خروش ِ سواران و كين آختن
زن و كودك و بوم ِ ايرانيان
به انديشه ي ِ بد مَنِه در ميان
چراغهاي رابطه و بار ِ خويشكاري
نويسنده و پژوهنده ي ارجمند آقاي خسرو ناقد -- كه پيش از اين در سخني كوتاه، به كارنامه ي درخشان فرهنگي شان اشاره كردم -- در يادداشتي مهرآميز در تارنماي خود
نسبت به اين دانشجو و پژوهنده و كوشنده در راستاي شناخت ايران و خدمت به فرهنگ والاي ايرانيان ابراز لطف كرده اند كه مايه ي سپاس فراوان است
روشن تر شدن ِ "چراغهاي رابطه" و همدلي ي ِ همزبانان ِ فرهيخته اي همچون ايشان، بار ديگر خويشكاري يِ ِ اين كوشنده را فراياد ِ او مي آورد كه با تَه مانده ي توش و توان ِ خويش، همچُنان رهرو ِ راه ِ فرخنده ي ايران پژوهي بماند و سخن ِ گوهرين ِ مولوي را رهنمود ِ خويش بداند
اندرين ره مي تراش و مي خَراش / تا دَم ِ آخِر دمي غافل مباش
چُنين باد
Thursday, July 14, 2005
انتقاد و انتقادپذيري و پيشنهادي سازنده
بانوي جوان و فرهيخته مريم نبوي نژاد، با دقّت و باريك بيني ي فرهنگي بر داده هاي اين تارنما نگريسته و كار ِنگارنده را نقدكرده و پيشنهادي براي رويكرد به پويش و كوشش ِ بارآورتري در راستاي شناخت ارزش هاي فرهنگ ايراني و به ويژه شاهنامه ي فردوسي داده اند
نگارنده اين نقد سودمند و رهنمون را پذيرا شده و به رَغم ِ گرفتاري هاي بسيارش، آماده است كه با همه ي توش و توان بازمانده ي خويش همسخن و همگام نسل جوان و پوياي امروز باشد
آنچه در پي مي آيد، پاسخ و پذيرش نگارنده به پيام بانو نبوي نژاد و متن پيام و رويكرد ِ انتقادي ي ايشان به كار ِ اوست
بانو نبوي نژاد گرامي، سلام
پيام صميمانه و انتقاد آگاهانه تان را دريافتم و خشنود شدم كه كسي از نسل جوان، گوشه اي از كارهاي مرا به كارگاه نقد برده و به محك زده است
حق با شماست كه درونمايه ي تارنماي پژوهشهاي ايران شناختي مي تواند و بايد بسي بهتر و رهنمون تر و سودمندتر از اين كه هست، باشد
آنچه تا كنون در اين تارنما آمده ، آن است كه توانسته ام؛ نه آن كه خواسته ام و خود نيز مي دانم كه در اين گُستره، كارهايي كارستان مي توان و بايدكرد. چيزي كه تاكنون بازدارنده ي من از كارهاي بيشتر و بهتري در اين راستا بوده، يكي دست تنهايي و دورافتادگي ي من و ديگري درگيري من در كارهاي ِ سنگين و پُرحجمي است كه در زير ِ دست دارم و خود را مُلزم به پرداختن بدانها مي دانم
با اين حال، با پذيرش نقد ِ دلسوزانه ي شما بر كارم، آماده ام كه اگر با تدارك كارساز شما و دوستان جوان ديگري همچون شما، زمينه ي فنّي و اجرايي ي آنچه شما پيشنهاد كرده ايد، فراهم گردد دست كم هفته اي يك ساعت از وقتم را ويژه ي اين خويشكاري ي فرهنگي گردانم و چه بهتر از اين كه محور ِ چنين كوششي، همان شاهنامه ي ِ فردوسي باشد
چشم به راه پيشنهاد عملي و اجرايي ي شما و پي گيريتان در اين زمينه مي مانم
پويا و كوشا و كامروا باشيد
جليل دوستخواه
جليل دوستخواه
--------------------------------------
سلام جناب دکتر دوست خواه
امیدوارم تندرست و شاداب باشید. بروم یکراست سر اصل مطلب. وبلاگتان را می بینم و می خوانم و راستش بی رو دربایستی وبلاگتان سخت دلخورم کرده است . چرا که انتظارم این است که در وبلاگ آکادمیسنی چون شما یک جور یکدستی و شادابی اهل تحقیق را ببینم که نمی بینم. به نظرم بازتاب دادن مسایل تکراری نشر ایران و مویه بر سرزمین مظلوم را که دیگران هم بلدند بکنند . دکتر جلیل دوستخواه چرا از پژوهش هایش و یافته های تازه اش برایمان نمی گوید. القصه وبلاگتان خبر می دهد که برخلاف دوستان و همسالانتان در ولایت، دست به وب هستید . پس با اجازه تان می خواستم بپرسم که نظرتان با راه اندازی یک سایت آموزشی مولتی مدیا درباره شاهنامه چیست؟ چیزی در مایه ي جلسات شاهنامه خوانی که زمانی با بابا و آقای مختاریان و موسوی و تراکمه و دیگران داشتید. گمانم این وبسایت می تواند برای ایرانیان خارج از کشور بسیار جذاب باشد. مثلا اینکه شما همان گفتارهای درسی در باب شاهنامه را به صورت فایل صوتی ضبط کنید و وبسایتی برای این کار تدارک ببنیم و پرسش و پاسخ بگذاریم و کسانی بیایند در سایت عضو شوند و به تدریج یک سایت شاهنامه خوانی به صورت واحد درسی آزاد از راه دور به وجود بیاید
نظرتان چیست؟ منتظر پاسختان هستم
امیدوارم تندرست و شاداب باشید. بروم یکراست سر اصل مطلب. وبلاگتان را می بینم و می خوانم و راستش بی رو دربایستی وبلاگتان سخت دلخورم کرده است . چرا که انتظارم این است که در وبلاگ آکادمیسنی چون شما یک جور یکدستی و شادابی اهل تحقیق را ببینم که نمی بینم. به نظرم بازتاب دادن مسایل تکراری نشر ایران و مویه بر سرزمین مظلوم را که دیگران هم بلدند بکنند . دکتر جلیل دوستخواه چرا از پژوهش هایش و یافته های تازه اش برایمان نمی گوید. القصه وبلاگتان خبر می دهد که برخلاف دوستان و همسالانتان در ولایت، دست به وب هستید . پس با اجازه تان می خواستم بپرسم که نظرتان با راه اندازی یک سایت آموزشی مولتی مدیا درباره شاهنامه چیست؟ چیزی در مایه ي جلسات شاهنامه خوانی که زمانی با بابا و آقای مختاریان و موسوی و تراکمه و دیگران داشتید. گمانم این وبسایت می تواند برای ایرانیان خارج از کشور بسیار جذاب باشد. مثلا اینکه شما همان گفتارهای درسی در باب شاهنامه را به صورت فایل صوتی ضبط کنید و وبسایتی برای این کار تدارک ببنیم و پرسش و پاسخ بگذاریم و کسانی بیایند در سایت عضو شوند و به تدریج یک سایت شاهنامه خوانی به صورت واحد درسی آزاد از راه دور به وجود بیاید
نظرتان چیست؟ منتظر پاسختان هستم
Wednesday, July 13, 2005
يك دسته گُل ِ دماغ پرور
و مترجم
در فضاي تيره و اندوهبار ِ از دست رفتن ِ شماري از فرهيختگان ارجمندمان در اين چند ماهه، پيام ِ امروز آقاي خسرو ناقد برايم اندوه زداي و مژده رسان و اميدبخش بود
از خسرو ناقد، همشهري ي ِ سعدي و حافظ و نويسنده، پژوهنده و مترجم فرهيخته و روشنگر، پيش از اين نوشته ها و گزارش ها و ترجمه هاي گوناگوني را در نشريّه هاي درون مرزي و فرامرزي خوانده بودم؛ امّا در دسترس قرارگرفتن ِ يكجا و كامل دستاوردهاي پويش و كوشش فرهنگي و ادبي ي او از راه تارنماي وي در شبكه ي جهاني كه امروز نشاني اش را به دفتر من فرستاده است، برايم در حُكم ِ يك دسته گُل ِ دماغ پرور بود كه مشام جان خسته ام را عطرآگين كرد و روانم را توش و توان بخشيد
ناقد در تارنماي خود مجموعه ي كتابها، مقاله ها، ترجمه ها، گفت و گوها، سخنراني ها و گزارش هاي نشريافته ي خويش را به دوستداران فرهنگ و زبان و ادب فارسي شناسانده و گُزينه ي ارزشمندي از آن ها را در خود ِ تارنما و يا پيوندهاي آن، به خواننده عرضه داشته است
ويژگي ي چشم گير ِ خسرو ناقد در پايگاه يك ايراني ي فرهيخته ي امروزين، نگرش و بينش و دريافت جهان شمول و بشري و در همان حال ايراني ي اوست كه بايد آن را به فال نيك گرفت و آفرين بسيار نثار او كرد
با سپاس بسيار از اين آگاهي رساني ي همدلانه ي خسرو ناقد، نشاني ي تارنماي او را هم در اين جا و هم در ستون "پيوندها" ي اين تارنما مي آورم
نقش ِ جهان، ميراث ِ جهاني: آري يا نه؟
سزاوار ِ اين هيولا هست؟
ميدان نقش جهان در دستور كار بيست و نهمين اجلاس كميته بين المللي ميراث جهاني يونسكو [ چهارشنبه ۲۲ تير 1384 ]
بيست و نهمين اجلاس كميته بين المللي ميراث جهاني يونسكو از روز يكشنبه به مدت هشت روز در شهر دوربان در آفريقاي جنوبي آغاز به كار كرد. در اين اجلاس مسائل مربوط به ميراث جهاني ايران چون ميدان نقش جهان اصفهان و ارگ بم و جز آن مورد بررسي قرار خواهند گرفت. دكتر احمد جلالي سفير ايران در يونسكو و رئيس مجمع عمومي كميته بين المللي ميراث جهاني يونسكو در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: فلسفه ميراث جهاني اين است كه جهان اذعان مي كند اثري كه در يك كشور وجود دارد، ارزش جهاني دارد و متعلق به بشر است، يعني ملك جهان مي شود و كشور صاحب فقط در حكم متولي است. اجلاس دوربان روز چهارشنبه به بحث درباره آثاري پرداخت كه بايد روشن شود در فهرست آثار در خطر اعلام شوند يا خير. در دو اجلاس گذشته، كميته هشدار داده بود وضعيت ارتفاع برج جهان نما بايد تعديل شود، زيرا ارتفاع اين برج فضاي محيطي ميدان نقش جهان اصفهان را برهم مي زند. دكتر جلالي مي گويد: دو دستور كار پيش روي كميته است، يكي اين كه باز هم به ايران فرصت داده شود و انتخاب دوم اين است كه كميته اين اثر را تحت عنوان اثر جهاني در خطر قرار دهد كه در اين صورت از ليست آثار جهاني خارج مي شود. نازي عظيما
Tuesday, July 12, 2005
سُهراب كُشي در سرزميني دور
رستم و سهراب - كار ِ يك نقّاش ناشناخته ي تاجيك
در كارنامه ي نقّالان ايران، اجراي نقل ِ سُهراب كُشي -- كه بيشتر در شبهاي يكم تا بيستم ماه رمضان و گاه در هنگام هاي ديگري در قهوه خانه ها و به ندرت در جاهايي ديگر برگزارمي شد -- جاي ويژه و ارج والايي داشت و با پذيره ي گُسترده ي انبوه شنوندگان رو به رو مي گرديد. اين سنّت ِ ديرپاي و مردم پسند، در روزگار ما در برابر رواج ِ كاربُرد ِ رسانه ها و سرگرمي هاي تازه، به تدريج رنگ باخت و اكنون ديگر در كمتر جايي پي گيري مي شود
امّا آگاهي داريم كه در سال هاي اخير در بيرون از مرزهاي جغرافيايي ي ايران، شماري از دست اندركاران ِ هنرهاي نمايشي و فنّ ِ سخنوري كوشيده اند كه با دوباره سازي ي مجلس هاي نقّالي و عرضه داشتن ِ نمونه هايي از آن ها بر صحنه، ياد ِ نقّالان و سخنوران نامدار پيشين را گرامي دارند و هنر ارجمند و توده اي ي ِ آنان را به نسل هاي جوان امروز بشناسانند
به تازگي به همّت هنرمند و نويسنده ي پُركار و كوشا و پويا ساسان قهرمان يك برنامه ي سهراب كشي در شهر تورانتو در كشور كانادا برگزارشده است كه جاي آفرين و ستايش دارد. گزارش مريم اقوامي در اين زمينه را به گُفتاوَرد از راديو فردا در زير مي آوريم
*
داستان غم انگیز مرگ سهراب در برنامه نقّالی در تورانتو
جمعه شب هفدهم تيرماه 1384 برخی از دوستان مقیم تورانتو شاهد اجرای نمایش نقّالی و مجلس سهراب کشی بودند که به ابتکار ساسان قهرمان، هنرمند و نویسنده مقیم تورانتو به اجرا درآمد. وی با توجه به تاریخ سی ساله سرودن شاهنامه این دهه را به عنوان هزاره اتمام شاهنامه برگزیده است و روایت این تراژدی را با اجرائی ابتکاری روی صحنه برد. وی در مصاحبه با رادیوفردا می گوید این نقالی در سال 1989 اجرا شد که یونسکو آن را هزاره فردوسی نام داده بود. وی می افزاید این برنامه
را برای آشنا کردن جوان های ایرانی مقیم تورانتو با میراث فرهنگی خود برگزار کرد
--------------------------
براي آگاهي از پيشيه ي هنر ِ نقّالي و خواندن متن ِ اندوهنامه ي رستم و سهراب به روايت نقّالان، نگاه كنيد به داستان رستم و سهراب نقل و نگارش ِ مُرشد عبّاس زريري، ويرايش جليل دوستخواه، انتشارات توس، تهران - 1370
Monday, July 11, 2005
جهان و نصف ِ جهان و نقش ِ جهان
در پي ِ يادداشت پيشين درباره ي ِ مجموعه ي نقش جهان (نگاه كنيد به بُرج ِ زهر ِ مار، دهن كجي ي ِ نودولتان به ميراث فرهنگي در بخش نوشته هاي پيشين در همين تارنما) و خطري كه ارج و پايگاه ِ جهاني ي ِ اين مجموعه ي بي همتا را از سوي برافرازندگان ِ برجي در چشم انداز آن تهديد مي كند و اخطار ِ يونسكو در اين زمينه، خبريافتيم كه با به سر رسيدن مهلت يونسكو و جاي گرفتن ِ پرونده ي نقش ِ جهان در دستور ِ كار ِ نشست جديد اين سازمان، برخي وعده ها به اجراي خواست ِ يونسكو از سوي پاره اي از دست اندر كاران داده شده است
ما اميدواريم كه اين وعده ها فريبنده و به منظور كاستن از بانگ اعتراض و دادخواهي در مورد ِ رفتار ِ غيرفرهنگي ي سازندگان برج يادكرده و فرصت يابي در راستاي برخورد با يونسكو و سرانجام، همگان را در برابر ِ كار ِ انجام شده قراردادن نباشد و اين بار به راستي كاري درست صورت پذيرد و ميراث بزرگ فرهنگي ي ايرانيان از دست يازي ي ِ سوداگران و نودولتان امان يابد
شرق، روزنامه ي بامداد تهران در شماره ي امروز (21 تير ماه 1384) بخش عمده ي گزارش ِ صفحه ي يكم و نيز سرمقاله ي خود را بدين امر خطير فرهنگي ي ملّي اختصاص داده است كه كاري است در خور آفرين و ستايش. نشاني ي اين صفحه ي شرق در شبكه ي جهاني را در پي مي آوريم تا دوستداران ايران و فرهنگ ارجمندش بتوانند جنبه هاي گوناگون ِ پيشينه و پرونده ي نقش جهان را در آن بخوانند
*
اين جايم و ريشه هاي جانم آن جاست / امّيد من و توش و توانم آن جاست
گويند كه اصفهان بُوَد نصف ِ جهان / باور نكنم؛ همه جهانم آن جاست
___________________________________
نيم بيت يكم از رضا مقصدي، شاعر ايراني ي ِ ساكن آلمان است
دو جام سفالينه ي يافته در كاوش هاي شوش
تصوير نيمه ي ِ دوم گفتار در باره ي كيوان قدرخواه و شعر او كه نمايي از دو جام سفالينه ي باستاني ي يافته در شوش در آن آمده است. نگاره هاي روي هر دو جام، ماه را بر شاخ ِ بُز ِ كوهي و آبداني را در ميانه نشان مي دهد كه تحليل ِ اسطوره شناختي ي آنها در متن گفتار در جهان ِ كتاب آمده است. در يادداشت ِ پيشين، سخن از اين دو جام سفالينه به ميان آمد. امّا چون به سببي فنّي تصوير اين صفحه در كنار تصوير نيمه ي يكم گفتار جاي نگرفت، آن را جداگانه در اين جا مي آورم
------------------------------------------------------------------------------------
براي ديدن تصويرهاي درشت ِ دو جام سفالينه، نگاه كنيد به شاهكارهاي هنر ايران اثر آرتُر آپهام پوپ، اقتباس و نگارش دكتر پرويز ناتل خانلري، صفي عليشاه - تهران 1338 و تاريخ عيلام نوشته ي پيِر آمِه، ترجمه ي شيرين بياني، دانشگاه تهران - 1381
Sunday, July 10, 2005
شاعري كاوشگر در بُن مايه هاي فرهنگ ايراني
ماهنامه ي جهان كتاب، چاپ تهران در شماره ي 195 - تيرماه 1384 خود، گفتاري از نگارنده را براي بزرگداشت كيوان قدرخواه، شاعرتواناي روزگارمان -- كه در دي ماه گذشته چشم از جهان فروبست -- و در راستاي كوشش براي شناخت شعر والاي او همراه با متن ِ شعر ِ زيباي ِ چاپ نشده اي از او و تحليلي اسطوره شناختي از اين شعر، به چاپ رسانيده است. در آغاز ِ اين گفتار آمده است
كيوان قدرخواه (17 اسفند 1322 - 20 دي 1383) شاعر دل آگاه و ژرف كاو ِ روزگار ِ ما در فراسوي ِ غوغاي ِ روزمَرّگي ها و هياهوي داعيه داري ها و ابتذال عادت ها و تكرارها و آسان پسندي ها و سنگواره شدن در مالوف ها ومعهودها، سال هاي بُرنايي انديشگي و بَرومندي ي ِ فرهنگي و هنري ي ِ خويش را با همه ي دردمندي ي ِ تن و جانش، يكسره به جُستار ِ پي گير و درنگ ناپذير ِ چيزي كه خود آن را "تنها تَسَلّاي انسان" مي ناميد، گذراند و ميراثي گرانبار و ماندگار از كاوِش ها و يافته هاي شعري ي ِ خويش بر جاي نهاد و به گنجور ِ زبان و ادب فارسي سپرد
نويسنده آن گاه به تحليلي كوتاه از كارنامه ي شعري ي ِ قدرخواه و ديدگاه هاي او در گُستره ي فرهنگ و ادب و سنجه هاي وي براي
شناخت شعر راستين ِ اين روزگار پرداخته و در باره ي هم آميزي ي ويژگي هاي بومي و جهاني در هنر وي نوشته است
قدرخواه شاعري سخت اصفهاني، سخت ايراني و در همان حال -- به تعبير ِ درست ِ محمّد رحيم اخوّت -- به تمام معني جهاني و انسان مدار است و اين كاميابي ي كوچكي نيست كه به آساني نصيب ِ هركسي شود. هرگاه او به زباني جهاني شعر مي سرود، بي گمان امروز يكي از چهره هاي شاخص و مطرح ِ شعر معاصردرگستره ي جهان به شمار مي آمد. كارش را به درستي بشناسيم و ارج بگزاريم و به ايرانيان و جُز ايرانيان بشناسانيم
نگارنده در نيمه ي دوم گفتار خود با اشاره به شعرهاي به چاپ نرسيده ي قدرخواه، از آن ميان شعر آبدان ِ ماه را نام مي برد و به تجزيه و تحليل آن و رديابي ي پشتوانه هاي اسطورگي اش مي پردازد. او با آوردن تصوير دو جام سفالينه ي بازيافته از روزگاران ديرينه در شوش و گُفتاوَردهايي از باستان شناسان و پژوهشگراني همچون آرتُر آپهام پوپ و پيِر آمه در ريشه يابي ي نقش هاي همانند روي ِ اين سفالينه ها در ساختار اسطوره هاي ايراني ، بازتاب ِ اين يادمانده هاي هزاره ها را در خيال نقش هاي آفريده ي شاعر در اين شعر مي يابد و مي نويسد
با رويكرد به آنچه در توصيف ِ نگاره هاي روي اين سفالينه هاي هزاران ساله گفته شد، جاي شكّي باقي نمي ماند كه قدرخواه با آن شور جُستارگري و گرايش ِ سوزان به دريافت و بازشناخت ِ رازواره هاي فرهنگي ي كهن پيش از سرودن ِ اين شعر، سيمرغ وار پركشيده و حافظ گونه "در سلوك ِ شعر ِ خويش طيّ ِ زمان و مكان" كرده بوده و به هنگام ِ بازگشت از اين كشف و شهود شگفت ِ فرهنگي، ارمغان ارزنده اي چون آبدان ِ ماه را پيشكش ِ دوستداران ِ فرهنگ و ادب و شعر كرده است
آبدان ِ ماه
ماه بر دامنه هاي زردكوه مي تابد
ماه كه هزار چهره دارد
ماه كه هزار چشمه دارد
بُز ِ كوهي
از دامنه هاي زردكوه فرود مي آيد
ماه را بر شاخ هايَش به چشمه سار مي بَرَد
*
شب بر دامنه ها ايستاده است
بُز ِ كوهي هِلال ِ ماه را مي جويَد
و ماه در چشمه سار مي نِگَرَد
چشمه كه هزار موج دارد
موج ها كه هزار ماه دارند
بُز ِ كوهي از دامنه ها فرود مي آيد
با هزار چهره در شب
با هزار چشمه در شب
*
شب ميان دره ها ايستاده است
من هِلال ِ گم شده ي خويش را مي جويَم
و ماه بر دامنه هاي زردكوه مي تابَد
Saturday, July 09, 2005
اندوهي براي دوستداران هنر موسيقي ي ايراني
همزمان با دريافت خبر ناگوار ِ خاموشي ي ِ استاد كريم امامي -- كه پيشتر آوردم -- خبر اسف انگيز درگذشت هنرمند موسيقي دان بزرگمان استاد فريدون ناصري، واپسين رهبر اركستر سمفونيك ايران نيز رسيد و داغي ديگر بر دلم نشاند
از فريدون ناصري در ساخته هاي ماندگارش نمونه هاي بسياري نشريافته است و در دسترس همگان قراردارد. امّا اثر ممتازي از او را شنيده ام كه هنوز خبري از پخش همگاني ي آن ندارم
بيش از يك دهه پيش از اين شبي همراه با دوست زنده يادم احمد ميرعلايي در تهران ميهمان دوستي ديگر بوديم. ميزبان نواري از ساخته هاي استاد ناصري را برايمان پخش كرد كه اجرايي تازه و ديگرگونه از سرود ملّي مان اي ايران، اي مرز ِ پُرگُهر! بود. سازنده در اين اجرا با به كارگيري ي ِ گروه همسرايان و افزودن ِ برگردان هايي بر پايان ِ بندهاي سرود و بهره برداري از ضرباهنگي بسيار پويا تر و پرشورتر از آنچه در اجراهاي پيشين از آن شنيده بوديم، اثري بسيار درخشان و درواقع، سزاوار جايگزيني ي اجراهاي ديگر آفريده است
هنگامي كه از ميزبان خواهش كردم يك نوار از آن اجرا برايم تهيّه كند، با پوزش خواهي يادآورشد كه استاد ناصري آن نوار را به عنوان هديه اي شخصي به وي داده و خواسته است كه تكثيرنشود
هرگاه اين اجراي استاد ناصري از سرود ملّي ي ايران هنوز پخش ِ همگاني نشده باشد، اي كاش اين كار ِ بايسته هرچه زودتر از سوي دست اندركاران صورت پذيرد تا اين اثر شيوا و زيبا جاي سزاوار خود را در دل هاي همه ي ايرانيان بازكند
* * *
با اين اندوهياد ِ كوتاه براي استاد فريدون ناصري و همدردي با خانواده و دوستان استاد و همه ي ايرانيان، گزارش راديو فردا در همين باره را در پي مي آورم
فريدون ناصري، آخرين رهبر دائمي اركستر سمفونيك تهران درگذشت. فريدون ناصري، آخرين رهبر دائمي اركستر سمفونيك تهران بعد از ظهر جمعه 17 تيرماه 1384 در تهران درگذشت. او دو سال پيش از رهبري اركستر سمفونيك تهران استعفا داد و از آن زمان تاكنون هيچ يك از آهنگ سازان و چهره هاي شاخص موسيقي كلاسيك در ايران به عنوان رهبر دائمي اين اركستر پرسابقه انتخاب نشدند. در روزهايي كه علي رهبري، موسيقيدان برجسته ايراني براي رهبري اركستر سمفونيك تهران به ايران سفر كرده بود، فريدون ناصري كه به عنوان مدير هنري اين اركستر بر تمرين هاي گروه نظارت داشت، از حضور آقاي رهبري ابراز رضايت كرده بود. برخي از فعالين عرصه موسيقي، دليل اصلي انتخاب نشدن رهبري ثابت براي اركستر سمفونيك تهران را در سختگيري هاي مرحوم ناصري و واكنشي به كناره گيري از اين جريان هنري مي دانستند. فريدون ناصري سال 1309 در تهران متولد شد، از كلاس پنجم به هنرستان موسيقي رفت و در آنجا اصول آهنگسازي را از ثمين باغچه بان آموخت. از فريدون ناصري در زمينه موسيقي فيلم نيز آثار گوناگوني به جا ماند. ابراهيم سليماني (تهران)
هر دم از نو غمي آيد به مباركبادم
با درد و دريغ فراوان آگاهي يافتم كه كريم امامي، كارشناس و ترجمان نامدار و شايسته ي زبان انگليسي و بنيادگذار فنّ ويراستاري ي نوين در ايران، ديروز در تهران چشم از جهان فروبست
امامي در گُستره ي پويش ها و كوشش هاي فرهنگي و ادبي اش، چُنان بينش و دانش و كارآزمودگي و موي شكافي و ذوق و ظرافتي داشت كه كمتر در يك تن فراهم مي آيد. گفتارهاي پژوهشي و آموزشي و نيز ترجمه هاي سَخته و پُخته و فرهيخته ي او از انگليسي به فارسي و از فارسي به انگليسي و جاي پاي روشنگر و رهنمون او در همه ي عرصه هاي وابسته به كتاب و نشر، كارنامه ي سرشار او را در زندگي ي فرهنگي ي ايرانيان اين روزگار شكل مي بخشد و همچون چراغي فروزان، فراراه ِ همه ي پويندگان اين راه مي گذارد
واپسين كار ِ بزرگ ِ امامي تاليف و تدوين يك فرهنگ فارسي به انگليسي ي روزآمد و پاسخ گوي نيازهاي كنوني در سه روايت ِ كوچك، ميانه و بزرگ بود كه در واپسين ديدارم با او در زمستان 1380 در تهران، به تفصيل از آن با من سخن گفت و قرار بود كه فرهنگ معاصر ناشر آن باشد. همين سه هفته ي پيش در پيامي براي او، خواستم كه گزارشي از پيشرفت كارش در تدوين اين فرهنگ برايم بفرستد تا در همين تارنما نشردهم. پاسخي از او درنيافتم ( كه بايست به سبب بيماري ي او بوده باشد) و اكنون با اندوه فراوان، ناگزير از درج خبر خاموشي ي او در اين جا شده ام
درگذشت فرهيخته ي فروتن و بزرگوار و پُركار روزگارمان استاد كريم امامي را به همسر فرزانه ي او، نويسنده و مترجم سزاوار بانو گُلي امامي و خانواده ي ارجمند او و نيز به همه ي دوستداران ايران و فرهنگ ايراني تسليت مي گويم. يادش گرامي و راهش گشوده و پُر رهرو باد
* * *
در همين زمينه، نخست گزارشي را كه در راديو فردا پخش شده است و سپس گزارش بلندتري همراه با سخنان بانو گلي امامي درباره ي زندگي و كارهاي همسر فقيدش را به گُفتاوَرد از اخبار ِ روز، در زير مي آورم
كريم امامي، نويسنده و مترجم برجسته، صبح امروز (شنبه 18 تير 1384) در تهران درگذشت. كريم امامي در سال 1309 در شيراز به دنيا آمد و پس از تحصيل در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبيات انگليسي به آمريكا رفت. علي بهبهاني، مترجم، و همكار كريم امامي در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: ايشان يكي از قديمي ترين همكاران بودند او شايد اولين كسي بود كه شعرهاي معاصر ايراني را به زبان انگليسي برگرداند، از جمله شعرهايي از فروغ فرخزاد، سهراب سپهري و اخوان ثالث را و تا همين چند روز پيش، سخت فعّال بود و در
انتشارات زمينه، كه متعلق به خودش بود فعاليّت مي كرد. مينا بهارمست
* * *
شنبه ١٨ تير ١٣٨۴ – ۹ ژوئيه ٢٠٠۵
کریم امامی نویسنده و مترجم مطرح ادبی ، صبح امروز در سن هفتاد و پنج سالگی در منزل شخصی خود در تهران درگذشت. گلی امامی - همسر این نویسنده و مترجم فقید در گفت و گو با خبرنگار مهر ، با بیان این مطلب افزود : کریم امامی در پی یک عارضه جسمی، سرانجام بیماری را تاب نیاورد و از بین ما رفت
به گفته گلی امامی، آخرین کار ترجمه ای همسرش، کتاب "تا شقایق هست" ترجمه از فارسی به انگلیسی شعرهای مرحوم سهراب سپهری بوده است که با عکس های ریکاردوزیپولی توام شده است
ایسنا نیز نوشت كريم امامي يكي از پيشاهنگان ترجمهي شعر فارسي به انگليسي بود كه او را از مقابلهگران بزرگ با تسلط توامان به زبانهاي فارسي و انگليسي ميدانستند. از امامي علاوه بر ترجمهي شعرهايي از انگليسي به فارسي و برعكس، فرهنگ تكجلدي فارسي - انگليسي برجاي مانده است كه توسط انتشارات فرهنگ معاصر عرضه خواهد شد
او علاوه بر داوري كتاب سال جمهوري اسلامي كه بعدها از آن كناره گرفت، عضويت در هيات داوران جايزههايي ديگر ازجمله مهرگان ادب را هم در كارنامه دارد كه البته از هيات داوري اين جايزه هم كمي بعدتر كناره گرفت
كريم امامي همچنين با تاسيس نشر سروش، سالها به نشر كتابهاي مختلف پرداخت
عاشق هميشه تنهاست گزيدهي شعرهاي سهراب سپهري به زبان انگليسي، با ترجمهي كريم امامي، نزد اصحاب فن، از شان بالايي برخوردار است
بی بی سی نیز در گزارشی نوشته است: کريم امامی در سال ۱۳۰۹ در شيراز به دنيا آمد. او نخست در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبيات انگليسی تحصيل کرد و سپس در دانشگاه مينه سوتای آمريکا ادامه تحصيل داد. کريم امامی از بهترين کارشناسان زبان و ادبيات انگليسی در ايران بود. او در سالهای پيش از انقلاب ۱۳۵۷ در مدارس عالی زبان انگليسی تدريس می کرد و در روزنامه های انگليسی زبان ايران مقاله و نقد می نوشت
امامی از استادان مسلم فن ويراستاری و از پيشگامان صنعت نشر نوين در ايران بودکريم امامی سالهای دراز در موسسه انتشارات فرانکلين سرويراستار بود، و سپس به عنوان مدير انتشارات سروش فعاليت کردکريم امامی در زمينه های هنری و ادبی نيز صاحب نظر بود، نقدها و مقالات بسياری در اين زمينه ها نوشته است. او برخی از آثار برجسته شاعران و نويسندگان معاصر ايران را به زبان انگليسی ترجمه و منتشر کرده است. او همچنين رباعيات عمر خيام را به زبان انگليسی برگردانده است. کريم امامی در زبان فارسی نيز نثری شيوا و روان و زيبا داشت. برخی از آثار ترجمه کريم امامی بدين شرح است
کریم امامی نویسنده و مترجم مطرح ادبی ، صبح امروز در سن هفتاد و پنج سالگی در منزل شخصی خود در تهران درگذشت. گلی امامی - همسر این نویسنده و مترجم فقید در گفت و گو با خبرنگار مهر ، با بیان این مطلب افزود : کریم امامی در پی یک عارضه جسمی، سرانجام بیماری را تاب نیاورد و از بین ما رفت
به گفته گلی امامی، آخرین کار ترجمه ای همسرش، کتاب "تا شقایق هست" ترجمه از فارسی به انگلیسی شعرهای مرحوم سهراب سپهری بوده است که با عکس های ریکاردوزیپولی توام شده است
ایسنا نیز نوشت كريم امامي يكي از پيشاهنگان ترجمهي شعر فارسي به انگليسي بود كه او را از مقابلهگران بزرگ با تسلط توامان به زبانهاي فارسي و انگليسي ميدانستند. از امامي علاوه بر ترجمهي شعرهايي از انگليسي به فارسي و برعكس، فرهنگ تكجلدي فارسي - انگليسي برجاي مانده است كه توسط انتشارات فرهنگ معاصر عرضه خواهد شد
او علاوه بر داوري كتاب سال جمهوري اسلامي كه بعدها از آن كناره گرفت، عضويت در هيات داوران جايزههايي ديگر ازجمله مهرگان ادب را هم در كارنامه دارد كه البته از هيات داوري اين جايزه هم كمي بعدتر كناره گرفت
كريم امامي همچنين با تاسيس نشر سروش، سالها به نشر كتابهاي مختلف پرداخت
عاشق هميشه تنهاست گزيدهي شعرهاي سهراب سپهري به زبان انگليسي، با ترجمهي كريم امامي، نزد اصحاب فن، از شان بالايي برخوردار است
بی بی سی نیز در گزارشی نوشته است: کريم امامی در سال ۱۳۰۹ در شيراز به دنيا آمد. او نخست در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبيات انگليسی تحصيل کرد و سپس در دانشگاه مينه سوتای آمريکا ادامه تحصيل داد. کريم امامی از بهترين کارشناسان زبان و ادبيات انگليسی در ايران بود. او در سالهای پيش از انقلاب ۱۳۵۷ در مدارس عالی زبان انگليسی تدريس می کرد و در روزنامه های انگليسی زبان ايران مقاله و نقد می نوشت
امامی از استادان مسلم فن ويراستاری و از پيشگامان صنعت نشر نوين در ايران بودکريم امامی سالهای دراز در موسسه انتشارات فرانکلين سرويراستار بود، و سپس به عنوان مدير انتشارات سروش فعاليت کردکريم امامی در زمينه های هنری و ادبی نيز صاحب نظر بود، نقدها و مقالات بسياری در اين زمينه ها نوشته است. او برخی از آثار برجسته شاعران و نويسندگان معاصر ايران را به زبان انگليسی ترجمه و منتشر کرده است. او همچنين رباعيات عمر خيام را به زبان انگليسی برگردانده است. کريم امامی در زبان فارسی نيز نثری شيوا و روان و زيبا داشت. برخی از آثار ترجمه کريم امامی بدين شرح است
با خشم به ياد آر، نمايشنامه ای از جان آزبرن، آبان ۱۳۴۲
گتسبی بزرگ، رمانی از اسکات فيتس جرالد، تهران، ۱۳۴۴
ايرانيان در ميان انگليسی ها، نوشته دنيس رايت، نشر ۱۳۶۴
کريم امامی پس از انقلاب مجموعه ای از مقالات خود را در کتابی به عنوان از پست و بلند ترجمه منتشر کرده است
گتسبی بزرگ، رمانی از اسکات فيتس جرالد، تهران، ۱۳۴۴
ايرانيان در ميان انگليسی ها، نوشته دنيس رايت، نشر ۱۳۶۴
کريم امامی پس از انقلاب مجموعه ای از مقالات خود را در کتابی به عنوان از پست و بلند ترجمه منتشر کرده است
کريم امامی تنها نویسنده ای فرهیخته و دانشور نبود، بلکه از نظر اخلاق و رفتار نیز انسانی نیک و وارسته شناخته می شد و در زندگی نمونه اخلاص و صداقت بود. او پس از انقلاب به همراه همسرش خانم گلی امامی تصدی و اداره يک انتشاراتی و کتابفروشی کوچک به نام انتشارات زمينه را در تهران به عهده داشت
از کريم امامی دو دختر به جا مانده است
Friday, July 08, 2005
Again "Farsi" instead of "Persian"
Thanks to Mr. P. Akbarzadeh, who has sent us a copy of his recent letter (the following text) to CNN
CFIS
Dear Friends @ CNN
I noticed that you have used the word "Farsi" (instead of "Persian") as English name of our language in your Website:
http://www.cnn.com/2005/WORLD/meast/07/06/state.of.iran/
I would like to point out that FARSI (which is originally PARSI) is the native name of our language and PERSIAN is its English equivalent; as the native name of German language is 'Deutsch', but we never use 'Deutsch' in place of 'German' in English; or native term of Greek Language is "Ellinika" and always in English we say 'Greek' language, not 'Ellinika' language Same to "Espanol" vs. "Spanish"
If you notice the title of dictionaries that have been written by several great Persian scholars (eg. Prof. Moein, Prof. Aryanpour, Prof. Baateni, etc.) The title of all of them is "English-Persian Dictionary" not "English-Farsi Dictionary":http://www.mazdapublishers.com/Farhang-EP.htmhttp://www.aryanpour.com/
Meanwhile the official institution "Farhangestan; The Academy of Persian Language and Literature, in Tehran" (www.PersianAcademy.ir) in an announcement has rejected the use of the word 'Farsi' instead of 'Persian' in English. (I have attached it)
According to Dr. Hossein Sameie (visiting linguistics professor of Emory University in Atlanta), "PERSIAN, alongside the name of a language, may be used, as an adjective, for the other aspects of our history and culture. For example, we can speak about 'Persian Literature', 'Persian Gulf', 'Persian Carpet', 'Persian Food'; this way, 'Persian' may be a common concept and function as a link between all aspects of Iranian [Persian] life, including language. 'Farsi' does not have such a characteristic"
And finally, of course you are aware that all international brocasting centres (eg. BBC, VOA, DW, etc.) have "Persian Service" not "Farsi Service" ;BBC www.bbc.co.uk/persian/index.shtmlVOA : www.voanews.com/persian/index.cfmDW : www.dwelle.de/persian/Radio Free Europe : www.rferl.org/bd/ir/ Radio France Internationale: www.rfi.fr/fichiers/Langues/rfi_persan_main.asp
Same to the "Persian Linguistics Association" :www.persiandirect.com
"American Association of Teachers of Persian" (AATP):http://homepages.nyu.edu/%7Emmk4/AATP.htm
"The Centre for Promotion of Persian Language and Literature":http://www.apersian.org/
Oxford University:http://www.orinst.ox.ac.uk/nme/persian_info.shtmlColumbia University:http://www.columbia.edu/cu/mealac/languages/persian/Yale University:http://students.yale.edu/oci/ycps/ycpsProgramCourses.jsp?subject=PERS&dept=Persianetc.If you want to have more information, please do not hesitate to contact me
If possible, please revise your English texts and please use the proper English name for our language; PERSIAN, not FARSI
Thank you so much for your attention
Best regards,Pejman AkbarzadehMember of ARTISTS WITHOUT FRONTIERS (Tehran Chapter)http://artistswithoutfrontiers.com/pakbarzadeh/index.html
P.S.--- The Announcement of the Persian Academy:The Language of the nation of Iran [Persia] in English is called "Persian" [or in other European languages: Persane, Persisch, Persa, Persiska, etc.] and is known worldwide as PERSIAN. Recently some people have been trying to use "Farsi" instead of Persian, the trend which has also been followed by some non-Iranians This hasoccurred to the extent that it has raised the question "Which is the correct word, in English, for the language of Iran's people, Persian or Farsi?!..."
This question was put to the official institution FARHANGESTAN (Persian Language and Literature Academy in Tehran) by the Commerce Department for Australia,at Iranian Ministry of Foreign Affairs. In their 34th meeting on 7th of December 1992, the Persian Academy unanimously passed the resolution that this language must be called PERSIAN and the reasons given were
1- PERSIAN has been used in a variety of publications including cultural, scientific and diplomatic documents for centuries and, therefore, it connotes a very significant historical and cultural meaning. Hence, changing PERSIAN to FARSI is to negate this established important precedence
2- Changing PERSIAN to FARSI may give the impression that it is a new language, and this may well be the intention of some Farsi users
3- It may also give the impression that FARSI is a dialect of some parts of Iran and not the predominant (official) language of this country
4- Fortunately, FARSI has never been used in any research paper or university document in any Western language and the proposal of its usage will create doubt and ambiguity about the name of the official language of our country
http://www.cnn.com/2005/WORLD/meast/07/06/state.of.iran/
I would like to point out that FARSI (which is originally PARSI) is the native name of our language and PERSIAN is its English equivalent; as the native name of German language is 'Deutsch', but we never use 'Deutsch' in place of 'German' in English; or native term of Greek Language is "Ellinika" and always in English we say 'Greek' language, not 'Ellinika' language Same to "Espanol" vs. "Spanish"
If you notice the title of dictionaries that have been written by several great Persian scholars (eg. Prof. Moein, Prof. Aryanpour, Prof. Baateni, etc.) The title of all of them is "English-Persian Dictionary" not "English-Farsi Dictionary":http://www.mazdapublishers.com/Farhang-EP.htmhttp://www.aryanpour.com/
Meanwhile the official institution "Farhangestan; The Academy of Persian Language and Literature, in Tehran" (www.PersianAcademy.ir) in an announcement has rejected the use of the word 'Farsi' instead of 'Persian' in English. (I have attached it)
According to Dr. Hossein Sameie (visiting linguistics professor of Emory University in Atlanta), "PERSIAN, alongside the name of a language, may be used, as an adjective, for the other aspects of our history and culture. For example, we can speak about 'Persian Literature', 'Persian Gulf', 'Persian Carpet', 'Persian Food'; this way, 'Persian' may be a common concept and function as a link between all aspects of Iranian [Persian] life, including language. 'Farsi' does not have such a characteristic"
And finally, of course you are aware that all international brocasting centres (eg. BBC, VOA, DW, etc.) have "Persian Service" not "Farsi Service" ;BBC www.bbc.co.uk/persian/index.shtmlVOA : www.voanews.com/persian/index.cfmDW : www.dwelle.de/persian/Radio Free Europe : www.rferl.org/bd/ir/ Radio France Internationale: www.rfi.fr/fichiers/Langues/rfi_persan_main.asp
Same to the "Persian Linguistics Association" :www.persiandirect.com
"American Association of Teachers of Persian" (AATP):http://homepages.nyu.edu/%7Emmk4/AATP.htm
"The Centre for Promotion of Persian Language and Literature":http://www.apersian.org/
Oxford University:http://www.orinst.ox.ac.uk/nme/persian_info.shtmlColumbia University:http://www.columbia.edu/cu/mealac/languages/persian/Yale University:http://students.yale.edu/oci/ycps/ycpsProgramCourses.jsp?subject=PERS&dept=Persianetc.If you want to have more information, please do not hesitate to contact me
If possible, please revise your English texts and please use the proper English name for our language; PERSIAN, not FARSI
Thank you so much for your attention
Best regards,Pejman AkbarzadehMember of ARTISTS WITHOUT FRONTIERS (Tehran Chapter)http://artistswithoutfrontiers.com/pakbarzadeh/index.html
P.S.--- The Announcement of the Persian Academy:The Language of the nation of Iran [Persia] in English is called "Persian" [or in other European languages: Persane, Persisch, Persa, Persiska, etc.] and is known worldwide as PERSIAN. Recently some people have been trying to use "Farsi" instead of Persian, the trend which has also been followed by some non-Iranians This hasoccurred to the extent that it has raised the question "Which is the correct word, in English, for the language of Iran's people, Persian or Farsi?!..."
This question was put to the official institution FARHANGESTAN (Persian Language and Literature Academy in Tehran) by the Commerce Department for Australia,at Iranian Ministry of Foreign Affairs. In their 34th meeting on 7th of December 1992, the Persian Academy unanimously passed the resolution that this language must be called PERSIAN and the reasons given were
1- PERSIAN has been used in a variety of publications including cultural, scientific and diplomatic documents for centuries and, therefore, it connotes a very significant historical and cultural meaning. Hence, changing PERSIAN to FARSI is to negate this established important precedence
2- Changing PERSIAN to FARSI may give the impression that it is a new language, and this may well be the intention of some Farsi users
3- It may also give the impression that FARSI is a dialect of some parts of Iran and not the predominant (official) language of this country
4- Fortunately, FARSI has never been used in any research paper or university document in any Western language and the proposal of its usage will create doubt and ambiguity about the name of the official language of our country
پرسش و پاسخي درباره ي برخورد فردوسي با دقيقي
دوست من احمد در پيامي، نكته اي را در مورد كار ِ فردوسي از من پرسيده است كه متن پرسش او و سپس پاسخ خود بدان را در پي مي آورم
...........................................................
پرسشي هم دارم در رابطه با برخورد فردوسي با كار دقيقي در پايان ِ بخش ِ گُشتاسب نامه ي دقيقي كه فردوسي با اشاره به سخن دقيقي مي گويد: "نگه كردم، اين نظم سست آمدم!" و كار دقيقي را نكوهش مي كند. در حالي كه هم اين گُشتاسب نامه روان و با ذهني فعّال و ظرافتي بي نظير سروده شده و هم دقيقي در غزل و قصيده، به چيرگي شهرت داشته است. پس اين گونه داوري ي فردوسي را چگونه بايد توجيه كرد؟
آيا فردوسي به اين جهت كه دوران شست سالگي را مي گذرانده و در نظر داشته است شاهنامه را به حضور محمود غزنوي برساند، با دورانديشي يا محافظه كاري و يا هر واژه و نامي ديگر كه بتوان تصوّر آن را داشت، اين روش را در پيش گرفته است؛ چرا كه دقيقي زرتشتي بوده و به دربار ساماني هم وابستگي داشته است؟
* * *
احمد گرامي، سلام
پيامت را خواندم و خشنود شدم.
در پاسخ به پرسش تو در مورد فردوسي و برخوردش با كار دقيقي مي گويم
يكم . زرتشتي بودن دقيقي امري قطعي و مسلّم نيست و مدرك روشنگر و پذيرفتني درباره ي آن نداريم
دوم. فردوسي نه با دقيقي و نه با هيچ كس ِ ديگري معارضه و برخورد ديني و مذهبي دارد و هيچ گاه آوازه گر هيچ ديني و يا ستيزنده با هيچ ديني و نكوهنده ي پيرو ِ هيچ مذهبي نيست. سندي به بزرگي ي شاهنامه، گواه اين سخن است
سوم. فردوسي نخستين تدوين شاهنامه را هنگامي به پايان رساند (384 ه.ق.) كه هنوز حكومت محمود در ميان نبود. محمود در 389 ه.ق. برتخت شاهي نشست
چهارم. تقديم شاهنامه به محمود و سروده شده بودن ِ بيتهاي در ستايش وي به وسيله ي شخص فردوسي، هنوز امري قطعي و مُسلّم نيست و به فرض هم كه او از سر ِ ناچاري و پس از تدوين ِ واپسين ِ شاهنامه در سال 400 ه. ق اين كار را كرده باشد، ربطي به كار دقيقي كه سي و پنچ سال پيش از آن زمان درگذشته بوده، نداشته است
پنجم. فردوسي در عين حال كه نظم دقيقي را نقد مي كند و آن را "سست" مي شمارد، حق شناسانه از وي به منزله ي "پيشگام" و "راهبر" خويش نام مي برد و حتّا مهرورزانه خواستار آمرزش روان وي مي شود
ششم. نقد ِ فردوسي بر نظم دقيقي، واقع بينانه و بر پايه ي سنجش و ارزيابي ي درست ِ كار اوست و امروز هم، هركس كه -- به گفته ي "بهار" -- "پارسي شناسد و بهاي او" و شاهنامه ي فردوسي و در كنار آن گُشتاسب نامه ي دقيقي را با دقّت و باريك بيني و نكته سنجي خوانده باشد، در رويكرد بدان نقد، حق را به فردوسي مي دهد و سخن ِ والاي حكيم ِ توس و شعر ِ شيوا و رنگين كمان ِ خيال نقش هاي ِ آفريده ي ِ او را همتراز با نظم ِ دقيقي كه تنها بيانگر ِ ساده ي يك روايت است، نمي شمارد
اين سخن را نه بر اثر ِ شيفتگي نسبت به فردوسي و كار ِ شگرف او، بلكه در پي ِ چهل سال سر و كار داشتن با حماسه ي ملّي ي ايران و پيچ و تاب خوردن در هزارتوهاي آن مي گويم. همين
با درود و بدرود
جليل