Thursday, March 30, 2006
293. آيين ِ سيزدهم فروردين (سيزده بدر): پايان بخش ِ آيينهاي نوروزي
۱_ سه هزار سال نخستين جهان مينوى يا فروهري است
۲_ سه هزار سال دوم جهان مادي هستي مى يابد
۳_ سه هزار سال سوم دوران تضاد يا نبرد ميان نيكى و بدي است . در اين هزاره گاه خير و گاه شر ميدان مي يابد و جهان را به كام خود مي كشد ، به همين دليل آن را زمان ِ گميزش يا آميختگي مى نامند .
۴_ سه هزار سال چهارم كه فرجامين هزاره است زمستان سياه اهريمنى شكست مي خورد و جهان مادي نيز به پايان مي رسد و نيروى خير پس از نه هزار سال مأموريّت در جهت گسترش خير عمومي، به پايگاه مينَوى ِ خويش بر مي گردد .حال اگر اين دوازده هزار سال را همانند دوازده روز نوروزي ببينيم روز سيزدهم نشانواره ي آغاز هزاره سيزدهم يعني آغاز زندگي پر آرامش كيهاني است .
امّا چرا در روز سيزده فرودين مردمان به دامن طبيعت پناه مي برند و اين روز به نام سيزده به در نامور گشته است نوشته اي در دست نيست. شايد بتوان اين را يك سنّت سينه به سينه دانست كه مردمان آنرا زنده نگاه داشته اند .
آنچه كه بيشتر مي توان بر آن تكيه كرد اين است كه روز سيزدهم هر ماه روز تير يا تيشتر فرشته ي باران است كه استوره ي نبرد تيشتر _ نشانواره ي تر سالى و اپوش _ نشانواره ي خشكسالي _ از آن بر خاسته است . در اين روز از ماه فرودين يعنى روز سيزدهم مردمان به صحرا مي رفتند و در كنار جويباران و رودخانه ها به ستايش ِ ايزد باران مي ايستادند تا ترسالي را ارمغان آورد :
"تشتر ستاره ي رايومند فرّه مند را مي ستاييم كه تخمه ي آب در اوست؛ آن تواناي بزرگ نيرومند تيزبين بلند پايه ي زَبَر دست را ، آن بزرگواري را كه از او نيكنامى آيد و نژادش از اپام نپات است." ( تير يشت - كرده ي دوم)
همان طور كه آمد در چنين روزي به دشت و دمن رفته، از ايزد ِ باران مراد مي طلبيدند تا ببارد و بر بركت بيفزايد؛ چه اگر تشتر در برابر اپوش شكست بخورد، دشت و دمن به خشكي و خزان برسد و آب از چشمه ها دريغ بشود ، گرد غم و اندوه بر بر چهره ى آدمي و گياه و چرنده و پرنده بنشيند. در اين جاست كه رابطه ي آب و زندگي، به ويژه زندگي انسان ايراني را مي توان به روشني لمس كرد. اين رابطه تا آن جا گسترده مى شود كه باور آدمي با طبيعت پيوند تنگاتنگ تري مى خورد . لب ْتشنگي دشت و دمن، آدمى، پرنده و چرنده و تنگ چشمي ي آسمان آنچنان انسان را در بن بست قرار مي دهد كه در سنگ نبشته اي، داريوش بزرگ فرياد بر مي آورد :
"خدايا! كشور را از سه چيز رهايى ببخش : دروغ ، خشكسالي و دشمن!"
از جايى كه نوروز جشن زايش آدمي است، در سيزدهم فروردين هم دختران سبزه گره مي زنندتا آرزوى همسرى خوب بكنند، خانه و كاشانه اى فراهم آورند تا صداي بچه در آن بپيچد. گزارش مرتضا هنري در آيينهاي نوروزي، رويه ى ۷۸و ۷۹ تاييدي بر اين گفته است .
دختران خراساني با شادى مى خوانند :
"!"سيزده به در/ چارده به تو/ سال ديگه/ خونه ي شو/ ها كوت كوتو/ ها كوت كوتو
در خور و بيابانك نيز دختران ازجوى آب مي پرند و مي خوانند :
"!"سيزده به در/ چارده به تو/ به مرغ قد قدو/ سال ديگه /خونه ي شوور/ بچه به بغل
دزفولي ها و خرم آبادى ها روز چهاردهم فروردين به صحرا مي روند به همين سبب نزد آنان چهارده به در رسم است
.در سيزده به در سبزه ي خوان نوروزي نيز به دست آب روان جويباران و رودخانه ها سپرده مي شود يا به شكل سمبليك به دستان اناهيتا ايزد آب و تشتر فرشته ى ترسالي داده مي شود تا موجب ترسالي گرددكه برآيند آن بركت و باروري است .آنچه بر شمرده شده همه با آيين شادي و پايكوبي و سپاس و نيايش همره است .
هر چند كه امروزه ايرانى از خانه به طبيعت پناه مي برد تا نحوست اين روز را پشت سر بگذارد اما در اين رابطه نمي توان پيوند انسان و طبيعت را كم مايه شمرد .نكته اي كه در اين جا باز روى آن تأكيد دارد پيوستگي شادى و شادماني است كه حتادر چهره چنين روزي كه آنرا بد اختر مي دانند آشكارست .
آياعدد سيزده بدْ يُمن است؟
درتاريخ زيست آدمي حوادثي رخ داده ، كه عمري انديشه بشر را به خودمشغول داشته است. اين گونه رويداده ها، ترس و دلهره ايجاد كرده و انسان رابه تعبير ات گوناگوني وادار كرده است. برخي ازاين رويدادهاي شوم وترس آور كه در سيزدهم ماه رخ داده گناهش به گردن عدد بي گناه سيزده انداخته شد ه . البته اين به اين معنا نيست كه چنين تعبيراتي صرفا از سوي مردمان عامي و عادي شده باشد بلكه دريك كليّت همگان درين دايره خرافي گرفتار بوده و هستند .
سرچشمه ي موهوم پرستي و اصولا تقدّس يا نحوست عدد ِ سيزده، سرزمين كلده است يعني بخشي از عراق كنوني. مردم كلده مردماني بودند با دانش، به طوري كه در ستاره شناسي و رياضيّات و شيمي و پزشكي مراحلي را طي كرده بودند. مثلا چهار عمل اصلي حساب و توان هاي دوم و سوم عدد ها را محاسبه مي كردند و جذر و كعب آنها را مي گرفتند و با تصاعدهاي هندسي و حساب آشنايي داشتند اما با اين وجود زندگي شان از خرافات و موهومات خالي نبود. خدايان و ارواح را مي پرستيدند و هفت ستاره ي خورشيد، ماه، تير، ناهيد ، بهرام ، مشتري و كيوان را مقدّس بشمار مي آوردند. همين زمينه ها سبب شد تا تقدس اعداد زمينه بيابد وبه نسبت تعداد خدايان عدد هاي 3 و 7 و 6 و12و 60 مقدّس اعلام شوند يا عدد20 متعلق به خداي بل و 11 به مردوك، 30 به ماه و عددهاي كسري به ارواحي كه منزلتي پايين تر داشتند نسبت داده شوند .
اصولا باد كه مي وزد خار و خاشاك را از سويي به سويي ديگر مي پراكند. در اثر ارتباط ميان ملل، خرافات نيز به دست باد افتاد و به همه جا پراكنده شد. از جمله در دين يهود نيز پاي رمزهاي اعداد بازشد. براي نمونه در صحيفه ي هفتم و هشتم دانيال نبي عدد رمز گونه ي آپوكاليپ سيس يا 666 چون شمشير دموكلس بر سر همگان جاي گرفت. اين عدد سه رقمي نيز «ويرانگر» دانسته شد.
يوناني ها نيز مانند كلداني ها 3 و 7 را مقدّس مي دانند كه اين نيز مستقيم برگرفته از كلداني هاست؛ به طوري كه در انديشه فيثاغورث كه 585 پيش از ميلاد مي زيست و معاصر كوروش بزرگ بود و سفرهاي زيادي هم به كلده و مصر و حتا ايران كرد، به اوج خود مي رسد . فيثاغورثيان با مشاهده ي طبيعت حكم دادند كه: «مي توان قانون هاي حاكم بر طبيعت را به كمك عدد بيان كرد خواه اين قانون مربوط به نظم كيهاني باشد خواه مربوط شود به هارموني موسيقي.» اينان نه تنها خواستند جهان مادّي راباعد د بيان كنند؛ بلكه دنياي درون و معنوي را نيز شامل چنين امري دانستند. فيثاغورثيان به عدد به چشم يك مفهوم بسيار اسرار آميز مي نگريستند مثلا عدد هاي زوج را نشانه ي مرد مثل 2و 4 و عددهاي فرد را نشانه زن مي دانستند مثل 3و 5 به همين دليل 2 مرد را با 3 زن نشانه ي ازدواج مي پنداشتند . عدد را حقيقت اشياء و واحد يا يگانه را حقيقت عدد دانسته و تضاد واحد يا يك را با كثرت، منشأ اختلافات بشمار آوردند .
اين زمينه ي بسيار مساعد خرافي آنچنان طي مي شود كه زمينه كار فال گيران، رَمّالان و پيشگويان رافراهم مي آورد. رخت نحوست تن اعداد مي كند كه نحوست عدد 13 از آن جمله است . عدد ِ از بهشت انسان رانده ي 13 هم مثل همه ي عددهاست. نه شاخي دارد و نه دُمي! اما از كجا اين داغ بر پيشانيش نشست؟ بايد نزد روميان جا پايش را ديد در روم ميانه ي ماه را « ايدوس » مي گفتند. اگر ايدوس به سيزده مي خورد آنرا نحس مي دانستند اما به مرور زمان، عد د سيزده در همه حال نحس بشمار آمد و بد نامي يا نحوست 13 عالم گير شد . امروزه در فرانسه ي متمدن اگر خانواده اي تعداد مهمانش به سيزده نفر برسد ، ميزبان بايد يا تعداد را به دوازده نفر تقليل دهد، يا اين كه نفرات رابه چهارده برساند؛ حتا اگر شده، از كوچه رهگذري را به خانه دعوت كند! در ايران خودمان شماره كاشي خانه هايي كه به جاي عدد سيزده ، 12+1 نوشته شده، كم نيست . در امريكا نيز چنين كنند يا اين كه مي نويسند «12 مكرر» يا در همين كشور سوئد، جمعه اگر به سيزدهم بيفتد، بدْ يُمن است و بايد منتظر رويدادهاي ناخوشايند شد !
در حالي كه روز سيزدهم هر ماه در سال شمار زرتشتي به نام تير يا تيشتر، ايزد باران است كه به همين مناسبت جشن تيرگان در روز سيزدهم تير ماه برگزار مي شود .در كشورچين عدد سيزده خوش يمن است و خانه هاي سيزده اتاقه مقدّس شمرده مي مي شود .
اما رويدادهايي كه به نحوست سيزده دامن زدند :
1ــ در سيزدهم ما ه اول بهار، در مصر ، ستاره دنباله داري با زمين تصادف كرده و خرابي فراواني به بار آورد .
2ــ شام آخر مسيح پيامبر، با دوازده نفر از حواريون صرف شد. مسيح بر سرسفره شام گفت : « آنكه مرا تسليم مي كند درين شام همراه من است !» همانطور كه گفته بود، يهودا كه يكي از حواريون بود به مسيح خيانت كرد و اورا تسليم نمود باوجود ي كه مسيح از پيش چنين آگاهي داده بود ، ولي مردمان حتّا درين قضيه هم پاي عدد سيزده را به ميان مي كشند .
3 ـ يهوديان در چنين روزي درهنگام خروج از مصر در صحراي سينا سرگردان شده و تلفات زيادي تحمل كردند .
4ــ در ايران ستاره دنباله داري به زمين خورد و آتش فشان هاي خاموش رابه كار انداخت و زمين لرزه خسارات زياد بار آورد .
و اما سيزده به در و استاد شهريار.
گويا در يك سيزده نوروز استاد شهريار در باغي با ياران به گپ و گفتگو مشغول بوده كه پس از مدت ها دوري، ناگهان چشمش به دلدارافتاد .دلداردست فرزندش را در دست داشت و خرامان مي آمد . دلداردختري بود كه پيمان زناشويي با ديگري بست و هجراني آفريد كه در اثر آن شهرياركه دانشجوي سال آخررشته ي پزشكي بود، درس را رها كرد وديگر تنها خود را در شعر ديد و در شعر زندگي كرد . اين رويداد، آن هم در روز سيزده به در باعث شد كه استاد شهريار بي درنگ اين غزل را بسرايد :
يار و همسر نگرفتم ، كه گرو بود سرم/ تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز/ من ِ بي چاره همان عاشق خونين جگرم
خون دل مي خورم و چشم نظر بازم هست/ جرمم آن است كه صاحبدل و صاحب نظرم
پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت / پدر عشق بسوزد كه در آمد پدرم
عشق و آزادگي وحسن و جواني و هنر/ عجبا هيچ نيرزيد كه بي سيم و زرم
هنرم كاش گره بند زر و سيمم بود/ كه به بازار توكاري نگشود از هنرم
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر/ من خود آن سيزدهم كز همه عالم به درم
تو از آن دگري ، رو كه مرا ياد تو بس / خود تو داني كه من از كان جهاني دگرم
در پايان اين نوشتا، اين پرسش مطرح است كه آيا مي توان به همه ي پندارها، حتّا اگر خرافي باشند باور آورد؟
باشد كه سيزده هم چون سايرعددها بزيد؛ بي آنكه بر چهره ا ش مهر ِ شومي زده شود. اميد است كه هرروزتان نوروز گردد ، نوروزي كه معناي پيوند آدمي با همه ي پاك سرشتي ها و نيكي ها باشد. سبز باشيد چون چمنزاران و گندم زاران، روان و پاك باشيد چون آبها .
چرا اين مراسم در روز سيزدهم فروردين برگزار ميشود؟ --
هر چند فراگيرترين شكل برگزاري اين جشن در سيزدهمين فروردينماه است اما گونههاي ديگري از آن نيز شناخته شده است. در برخي نواحي استان سمنان، خوزستان و بختياري، در چهاردهم فروردين و به نام «چاردهبدر» برگزار ميشود. در باختر افغانستان، در نخستين چارشنبه سال و در نواحي استان كرمان در نخستين شنبه سال نو انجام ميشود. همميهنان ارمني در سيزدهمين روز ژانويه، و ارمنيان فريدن اصفهان در سيزدهم ماه فوريه چنين جشني را با نام «دِرِنـدِز» يا «دريانداراج» برگزار ميكنند. البته روحانيت مسيحي براي اين آيين كهن، توجيهي ديني نيز پديد آورده و سيزدهم ژانويه را روز نامگذاري عيسي ناميده است. مراسم روز «كيپور» در نزد يهوديان نيز شباهتهايي با سيزدهبدر دارد. برگزاري سيزدهبدر در سيزدهمين روز ماه قمري صفر نيز در نواحي گوناگون و در منابع مكتوب سدههاي اخير ديده شده است. همچنين از گفتارهاي ابوريحان بيروني در آثارالباقيه چنين برميآيد كه گويا در زمان او، آييني شبيه به سيزدهبدر در ششم فروردين ماه برگزار ميشده است.
به گمان من، وظيفه پژوهشگران و رسانهها است كه در شرح و گزارش آيينهاي ملي، تنها به شيوه رايج در تهران، بسنده نكنند و آنرا گونه اصيل و باستاني هر آييني ندانند. وظيفه بزرگ ما براي دوري جستن از تفرقههاي قومي و ايجاد همبستگي ملي، توجه و احترام به تمامي شيوههاي گوناگون برگزاري آيينهاي ايراني در همه سرزمينها و بازگو نمودن آنها است. شايد كوتاهيهاي رسانههاي دولتي و تلويزيون داخلي ايران در اين زمينه توجيهپذير باشد، اما براي دوستداران و دلسوزان فرهنگ ايران، بخشودني نيست.
قدمت سيزدهبدر چقدر است؟ --
اما از سوي ديگر، عدد سيزده در نزد ايرانيان و جوامع كهن، بخاطر خاصيت بخشناپذيري آن، عددي «بد قلق» دانسته ميشده است. در حالي كه عدد دوازده از قابليت بخشپذيري بسيار بالايي برخوردار بوده و به پنج مقسوم كامل و چهار مقسوم با خارج قسمت غير گنگ، قابل تقسيم است. البته سخن در باره ويژگيهاي خاص و جالب اعدادي همچون سه، پنج، هفت، دوازده، سي، چهل، هفتاد و دو، بسيار است كه بايد در فرصت ديگري به آنها پرداخت.
اما انتخاب سيزده براي اين جشن ايرانيان، نه به دليل نحس بودن آن، بلكه از آن روي است كه روز سيزدهم هر ماه خورشيدي در گاهشماريهاي ايراني از آن ايزد «تيشتَـر»، ايزد آورنده باران و سال خوب، است. (در گاهشماري سيستاني «تيركيانوا»، در سغدي «تيشيج»، در خوارزمي «چيريج») ايرانيان اين روز را براي خجستگي بسيار آن انتخاب كردهاند و اينكه در برخي نواحي نيز كه سيزدهبدر را در روز چارشنبه برگزار ميكنند هم به همين سبب بوده است. چرا كه روز چارشنبه در ايران باستان با نام «تيشتَر شيد» شناخته ميشده و در نتيجه پيوندي ميان چارشنبه و روز سيزدهم وجود دارد.
گويا نشانههايي از بعضي روابط آزاد و خارج از عرف يا ازدواج مقدس در سيزدهبدر وجود داشته است؟اين خاص سيزدهبدر نبوده و عموماً مربوط به همه آيينهاي نوزايي طبيعت است كه از ابتداي اسفندماه آغاز ميشده و با تفاوتهايي در زمان و شيوهها، در سراسر آسياي غربي رواج داشته است. فعلاً زمان مناسبي براي اين بحث نيست.
علاوه بر اين، آيينهاي سيزدهبدر بمانند چارشنبهسوري و نوروز، بسيار پرشمار، زيبا و دوستداشتني هستند. بازيهاي گروهي، ترانهها و رقصهاي دستهجمعي، گردآوري گياهان صحرايي، خوراكپزيهاي عمومي، بادبادكپراني، سواركاري، نمايشهاي شاد، هماوردجوييهاي جوانان و آبپاشي و آببازي (كه اين آخري در ميان «پارسيوان»هاي پاكستان سخت رايج است) بخشي از آن آيينهاست.
همانگونه كه شباهتي بين چارشنبهسوري و نوروز امروزيِ متداول در تهران و شهرهاي بزرگ، با شيوههاي اصيل و كهن آن وجود ندارد، سيزدهبدر امروزي نيز تنها نامي از يك جشن كهن را برخود داشته و هيچ شباهتي به آيين كهن و يادگار نياكان ما ندارد. نحوه اجراي اين جشن، مانند بسياري از ديگر آيينهاي ايراني، عميقاً از شيوه اصيل و باستاني خود دور شده است و به شكل فعلي آن، داراي سابقه تاريخي در ايران نيست. اگر در گذشته مادران و پدران ما، سبزههاي نوروزي خود را در اين روز به صحرا ميبرده و براي احترام به زمين و گياه، آنرا در آغوش زمين ميكاشتهاند، امروزه ما آنرا بسوي يكديگر پرتاب ميكنيم و تكهتكهاش ميكنيم.
سيزدهبدرِ پيشينيان ما، روزي براي ستايش تيشتر، براي طلب باران فراوان در سال پيش رو، براي گرامي داشت و پاكيزگي طبيعت و مظاهر آن، و زيستْ بوم مقدّس آنان بوده است. در حالي كه امروزه روز ويراني و تباهي طبيعت است. بر اين باورم كه براي سپندارمذ ايران، براي ايزدبانوي زمين سرسبز، هيچ روزي غمانگيزتر از سيزدهبدر امروزي ما نيست.
Wednesday, March 29, 2006
292. فصلنامه ي تاريخ ِ ايران ِ باستان: جلد ِ اوّل در شبكه ي ِ جهاني
يادداشت ِ ويراستار
دانش ايران شناسي (شاخه اي از خاورشناسي) -- كه از چند سده پيش از اين در دانشگاهها و پژوهشگاههاي كشورهاي غربي پايه گذاري شد – به رَغْم ِ پاره اي هدفهاي استعماري و جهان گشايانه كه در پس ِ پشت ِ آن جاي داشت، دستاوردهاي بايسته و شايسته اي نيز عرضه كرد و در سده ي بيستم ميلادي با روي آوري ي شماري از دانشگاهيان و فرهيختگان ايراني بدان، به چرخشگاه تاريخي ي مهمّي رسيد و فرصتهاي ارزشمندي براي شناخت درست و دقيق و سامانمند ِ پيشينه ي تاريخي و فرهنگي ي مردم ميهن ما فراهم آورد.
اكنون در سده ي بيست و يكم در پي گيري ي آن فرايند، نسلهاي نورسيده اي از ايران شناسان ايراني به ميدان آمده و با بهره گيري از آزمونهاي پيشگامان خود در غرب و در ايران، اين خويشكاري ي سترگ را برعهده گرفته اند. گُسترش شگفت رسانه ها و امكانهاي چاپ و انتشار و نيز نشر الكترونيك در اين زمان، چيستي و درونمايه ي كار هاي اينان را يكسره ديگرگون كرده و شتاب بايسته ي زمان را بدانها بخشيده است.
دكتر تورج دريايي، استاد دانشگاه كاليفرنيا، يكي از اين كوشندگان جوان و پوياست كه تاكنون گفتارها و كتابهاي بسياري از او نشريافته است. او در كنار طرح هاي پژوهشي ي پيشينش – كه درگذشته در همين تارنما بدان اشاره كردم – به تازگي همگام با شماري از پويندگان اين راه در ايران و فراسوي آن، به كار ِ نشر ِ فصلنامه ي ِ تاريخ ايران باستان به دو زبان در شبكه ي جهاني همّت گماشته و امروز در پيامي، مژده ي شادي بخش ِ انتشار ِ جلد اوّل ِ آن (اسفند 1384) را به اين دفتر رسانده است. من در ضمن شادباش گفتن به او و همكارانش و آرزوي پايايي و پويايي شان در اين كوشش ارزنده، با سپاس از وي، در دنباله ي اين يادداشت، به آوردن فهرستي از نامهاي دست اندكاران تدوين اين دفتر دانش و پژوهش بسنده مي كنم و خوانندگان گرامي ي اين صفحه را براي راه يابي به متن فصلنامه و برخورداري از گفتارهاي آن، به نشاني ي آن در شبكه، بازبُرد مي دهم.
جليل دوستخواه
دهم فروردين ماه 1385
* * *
سردبیران
دکتر تورج دریایی- دانشگاه ایالتی کالیفرنیا فولرتون
دکتر مهرداد قدرت دیزجی - دانشگاه ارومیه
دکتر روزبه زرّین کوب - دانشگاه تهران
هیئت تحریریه علمی
دکتر محمد تقی ایمان پور - دانشگاه فردوسی مشهد
دکتر رحیم شایگان - دانشگاه کالیفرنیا لوس انجلس
دکتر کامیار عبدی - دارتمودث کالج
دکتر سارا علینیا - دانشگاه یوانینا
دکتر علی موسوی - دانشگاه برکلی
هیئت تحریریه
خداداد رضاخانی - دانشگاه کالیفرنیا- لوس انجلس
هاله عمرانی - دانشگاه کالیفرنیا- لوس انجلس
Editors
Dr. Touraj Daryaee (California State University, Fullerton)
Dr. M.Gh. Dizaji (University of Urumia)
Dr. Roozbeh Zarrinkoob (University of Tehran)
Academic Review Board
Dr. K. Abdi (Dartmouth College)
Dr. S. Alinia (University of Ioannina)
Dr. M.T. Imanpour (University of Ferdowsi, Mashad)
Dr. A. Mousavi (University of California, Berkeley)
Dr. R. Shayegan (University of California, Los Angeles)
Editorial and Technical
Ms. Haleh Emrani (University of California, Los Angeles)
Mr. Khodadad Rezakhani (Univ. of California, Los Angeles)
نشاني در شبكه ي جهاني (اينترنت):
http://www.iranancienthistory.com/
Tuesday, March 28, 2006
291. باغبان ِ باغ ِ سبز ِ شعر: "اين جايم و ريشه هاي جانم آن جاست!"
Monday, March 27, 2006
290. جشن ِ جهانْ شمول ِ نوروز: راه پيمايي و نمايش ِ نوروزي ي ِ ايرانيان در نيويورك
گرامي داشت ِ فرمان جاودانه ي كورش بزرگ
نگاهبانان خوان ِ نوروزي، يادگار ِ جاودانه ي نياكان
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم!
ارج شناسي ي زنان هنرمند روزگارمان
دست افشاني و پاي كوبي به شاباش ِ نوروز
اصفهان نيمي از جهان گفتند
نيمي از وصف ِ اصفهان گفتند
درفش ِ كاويان، يادگار ِ شكوه ِ نياكان
رقصي چُنين ميانه ي مَيدانَم آرزوست!
ارج گزاري به پور ِ سينا
پرويز صيّاد در جامه ي صمد
289. نوروز و گاه شمار ِ خورشيدي ي ايراني: گُفتماني بنيادشناختي
يادداشت ويراستار
آنچه در اين درآمد خواهدآمد، متن فراخوان ِ فرستاده ي ِ دوست پژوهنده ي ارجمند آقاي دكتر تورج پارسي در مورد ِ گاه شمار ِ خورشيدي ي ايراني و خاستگاه آن و پيوندش با نوروز و پاسخ ِ نگارنده ي اين يادداشت بدان است كه پيشتر زير شماره ي 287 در همين صفحه نشريافته بود و سپس به دليل يك نابهنجاري ي فنّي، از صفحه ناپديد شد. امروز آقاي دكتر پارسي، متن هاي دوگانه ي فراخوان خود و پاسخ مرا -- كه براي نشر در تارنماي خود آماده كرده اند -- همراه با چند سطرتوضيح، ديگرباره به اين دفتر فرستادند كه به سبب بايستگي ي رويكرد به درونمايه ي آن با سپاس از ايشان، در زير شماره ي 289 در اين صفحه بازنشرمي دهم. ج. د.
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
به فراخوان دادند كه توجه همگان را به قلم استاد جلب مى كنيم .
دو. در جمله ي " كردهاي عراق، سوريه و تركيّه، حركت كاوه عليه ضحّاك را (كه پادشاهي ايراني قلمدادش مي كنند) مبدأ قرارداده و با همه ي من كراني شان، اين همّت را داشته اند كه نوروزشان نام و نشاني عربي نداشته باشد."، منظور دينى است؛ چرا كه نوروز يك جشن بهارى و غير ديني است و پيوندي با هويّت ملّي ما دارد ، از اين ديدگاه فراخوان مطرح شده است.
Dagens Nyheter
و
Svenska Dagbladet
موضوع مورد نظر را چاپ كرده بودند و استكهلميان -- كه يك سايت ايراني است -- از دو روزنامه ي سوئدي نقل قول كرده بود.
تورج پارسي
با مهر ِ هميشگي
پاسخ جليل دوستخواه از استراليا
1. كاربُرد ِ گاه شمار ِ خورشيدي ي ايراني با پذيرفتن ِ آغاز آن در زمان ِ كوچ پيامبر اسلام از مكّه به مدينه، هيچ ديگرگوني در چيستي و ارزش ِ فرهنگي ي نوروز پديد نياورده است. 2. اين گاه شمار - كه اكنون 1385 سال از آغاز آن مي گذرد - چشم پوشيده از خاستگاه زماني ي آن، يك گاه شمار ِ ويژه ي ايرانيان و دنباله ي منطقي ي گاه شمارهاي نياكان آنان در روزگاران باستان است. ديگر كشورهاي مسلمان (عرب و جُز آن) دو گاه شمار هجري ي قمري (كه اكنون سال 1427 آن است) و ميلادي را به كار مي برند. گاه شمار خورشيدي ي كنوني، همان است كه خيّام و دانشمندان همكارش، آن را بر بنياد دانشي ي استواري سامان بخشيدند و رساترين و دقيق ترين گاه شمار در جهان به شمار مي آيد. كنارگذاشتن ِ اين گاه شمار، به منزله ي بازگشت از پويش در راستاي پيشرفت تاريخي است. 3. پذيرش نامهاي ايراني ي باستاني براي ماه هاي دوازده گانه ي سال در اين گاه شمار از سوي مجلس شوراي ملّي ي ايران، به همين منظور ِ نگاه داشت ِ ويژگي ي ايراني ي آن بوده است؛ هرچند كه خاستگاه زماني اش اسلامي و هجري باشد. اين كاري درست و ستودني بوده است؛ وگرنه ما نيز همچون همسايگان و هم زبانان و هم فرهنگان افغان مان هنور نام ماه ها را به گونه ي حَمَل، ثَور، جَوزا، سرطان، اسد، سنبله، ميزان، عقرب، قَوس، جَدْي، دَلْو و حوت به كار مي برديم كه هيچ پيوندي با فرهنگ ايراني ندارد. 4. از همه ي اينها گذشته، بيشترين شمار مردم ايران مسلمانند و تغيير شمار ِ سال در گاه شمار كنوني و جاي گزين كردن آن با شمار سالي بر بنياد رويدادي در ايران باستان، براي آنان پذيرفتني نيست. پس اگر سنجه ي ما در اين جُستار، مردم سالارانه و بر پايه ي اصل ِ گرامي داشتن ِ باور و خواست ِ بيشترين شمار مردمان باشد، ناگزير بايد بپذيريم كه ديگرگون ساختن ِ شمار ِ سال در گاه شمار خورشيدي ي كنوني ي ميهنمان درست و بخردانه نيست. ما نمي توانيم در اتاقي دربسته بنشينيم و به انگيزه ي احساس ملّي و ميهني ي پرشور و باستان گرايانه و آرمانشهرجويانه مان به جاي همه ي مردم سرزمين مان تصميم بگيريم. اين كار ِ نادرست را دولت پادشاهي ي آيران در واپسين سالهاي بودنش كرد كه مردم ايران، هرگز آن را جدّي نگرفتند و به دل نپذيرفتند و تنها چند سالي در نهادهاي دولتي و حكومتي با تحميل از بالا به كار رفت. 5. تغيير شمار ِ سال در گاه شمار خورشيدي ي ايراني ي كنوني، از ديدگاه پژوهشهاي تاريخي ي وابسته به چهارده سده ي اخير نيز مايه ي آشفتگي و سردرگمي و نابساماني خواهد شد و رويكرد ِ پژوهندگان به سندهاي اين دوران را دچار اختلال خواهدكرد. 6. براي دوستداران مرده ريگ باستاني ي ايرانيان، جاي هيچ گونه نگراني نيست. نوروز، همچون ديگر آيينهاي ديرينه، جشني ايراني و در همان حال، جهاني و انساني است و نام هيچ شخص تاريخي ي معيّن ِ وابسته به هيچ كيش و فرقه اي بر پيشاني ي آن كنده گري نشده است و نخواهدشد. همه ي تيره هاي قومي ي ايراني و پاي بندان به همه ي كيشها در ايران جغرافيائي ي كنوني و ايران فرهنگي ي بس بزرگتر، نوروز را با رويكردي فراقومي و فراديني پذيره مي شوند و برمي گزارند و روايت شاهنامه را براي بنيادگذاشتن اين آيين در فراسوي تاريخ و به وسيله ي جمشيد، شهريار اسطورگي، پشتوانه ي آن مي شناسند. 7. پژوهشهاي فرهنگ شناختي ي ايراني، به روشني نشان مي دهد كه نوروز آيين و يادماني بسيار كهن بنيادست. به گفته ي زنده ياد سيّد ابوالقاسم انجوي شيرازي: "تاريخ نبود كه نوروز بود." پس، كاربُرذ ِ گاه شمار ِ خورشيدي ي كنوني با سرآغاز ِ جُز ايراني اش در چهارده سده ي پيش از اين، نخواهدتوانست پيشينه ي بسيار كهن ِ آن در درازناي هزاره هاي پيش تاريخي و تاريخي فرو پوشاند و از يادها ببرد. هم آميزي ي دو سويه ي ايراني و جز ايراني در شكل بخشي به صورت قراردادي و پذيرفته ي اين آيين شكوهمند، يكي از شگفتي هاي تاريخ فرهنگ ماست و نشان مي دهد كه نياكان ما با چه مايه از هوشمندي و خِرَدوَرزي و فرهيختگي، در هنگامه هاي هولناكي كه همه ي فرهنگ بزرگ ايراني در گستره ي توفان هاي سهمگين و بنيادبرانداز قرار گرفته بود، توانستند از پوسته و لايه ي بيروني چشم بپوشند و بُن مايه و درون مايه را همچون مردمك چشم خويش پاس بدارند و نسل به نسل تا به امروز برسانند. فرهنگ و زبان و ادب ايراني، امروز با نابساماني ها و پيچيدگي هاي سختي رو به روست كه گره گشايي از آنها نيازمند همّت و توش و توان و كوشش و كُنِش ِ همه ي ايرانيان است و سخن گفتن از "مُعضل" ِ ايراني نبودن ِ سرآغاز ِ گاه شمار ِ خورشيدي ي ايراني ي كنوني، در برابر آنها، يك سرگرمي بيش نيست و هيچ گونه جايگاهي در زنجيره كوششهاي بايسته براي پاسداري از ارزشهاي اين فرهنگ ندارد و تنها به دل مشغولي به "نقش ايوان" و غافل ماندن از "پاي بست ِ ويران ِ خانه" مي مانَد.
Sunday, March 26, 2006
288. نوروزينه ها: دو سروده ي تازه
که گونه های کودک من را
به گاه خنده می ماند،
با آفتاب و ماهی و آئينه
با سنبل و با سبزه و سرود
و خنده های زنم،
با هزار ناز و به عرياني،
آن جا،
بهار ميان سفره نشسته َست
امّا، نشسته باز هم
هزارها نوبرگ سوخته،
اين جا،
در سينه ي ِ شکسته ي ِ روز ِ من،
زين سال های هميشه خزاني.
آن جا،
در هفت سين خانة ما،
ياد بهار را
چندين نشانه در ميانه است؛
اين جا، امّا،
اين قلب، خون شده ست
آري،
تنها نشان شمايان؛
آه ای هزارها بربادرفتگان
در خاک خفتگان
انبوه نوجوانه های خزاني!
تنها
نشان شمايان باد
در سينه ي ِ شکسته ي ِ روز ِ من،
اين قلب، خون شده
باري
اين ساغَر ِ شَرَنگ ِ نهاني.
قصیده ي ِ عاشقی
این قصیده را تقدیم می کنم به همه عزیزانی که به خاطر طرح پارلمان در تبعید ایرانیان٬ به من اظهار لطف کرده ان
از خود به در شدم، به تماشای عاشقی؛
آتش گرفته، مستِ تمنّای عاشقی.
آغوش ِ جان گشوده، دیگر، به بیکران؛
زین جای عاشقی، تا آن جای عاشقی.
گردانده ام عنان را، از باغ سرو و بید؛
زی شیرْزارْ بیشه یِ اَفرای عاشقی.
اندیشه ام کشاندهَ ست٬ دیگر، به راه ِ نو؛
زی فتح ِ آن چَکادِ بُلندایِ ِعاشقی.
سقف از فلک شکافم٬ اکنون٬ به تَن تَنن؛
طرح افکنم نوین از سیمای عاشقی.(1)
فردوسی ِ سِتُرگم! یادت به جاودان٬
مانَد به دهر و شیوه یِ شیوای عاشقی.
خیّام جان! بنوشم جامی به یاد تو؛
ریزم به خاک جرعهَ ی در پای عاشقی.
ای مولوی! بزن نی زین نی سِتان عشق؛
پر کن جهان ز بانگ ِ هَراهای عاشقی.
سعدی به راه آور من را به نَرد ِعشق؛
تا زُبده تر شوم در تُرنای عاشقی.
حافظ! عزیز من! دل من! جان من! بزن
آتش به جان من، به گُدازای عاشقی.
فرزانگیت سوخت مرا تا به استخوان؛
من شعله ام کنون٬ ز جفاهای عاشقی.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق*
ثبت است نام او چو به طُغرای عاشقی.
ایرج بیا که عارفم امشب فرا رسید؛
از نوبهار حُسن تَوَلاّی عاشقی.
* *
یادی کنم دگر٬ اخوان جان! بهل، کنون: (2)
از یوشِ زادگاه و ز نیمای عاشقی.
از شاملو نویسم و از عشق آبی اش (3)
آبی کنم جهان زین دیبای عاشقی.
از صادق٬ از هدایت مان هم دمی زنم:
آن خودکشنده تشنه یِ دریای عاشقی
توضیح علّت خودکشی اش را نوشته او٬
در بوف کور، مرغک تنهای عاشقی.
گلشیری اش پی آمد و راه وُرا گرفت؛
با فتح نامه ای ز مُغی های عاشقی.
آه ای فروغ عشق و شعور از زنانگیت،
بردیم تا به اوج تقاضای عاشقی.
* *
جمشیدجان!(4) بدران این پرده های وَهْم؛
عریان شود که، بل، زن ِ رویای عاشقی.
عریان کُنش که بوسه زنان بر تنِ خدا،
عریان شویم، مرد توانای عاشقی.
این پیرمرد ِ خِنزِری(5)از خود به در کنیم
از خود به در شویم و بُرنای عاشقی.
کشتندمان ز شرم ِ تمنّای جسممان
این کِرمَکان گَندِ ریاهای عاشقی:
ما نطفه بستگانِ هم آغوشیِ ِ دو تن؛
ما زادگان لذّت بی تای عاشقی.
* *
از نیچه پُر شده ام، برکش حجاب ماه!
عریان شویم تا که به سودای عاشقی.
از من بنوش جرعه ای ای ماهْ روی من!
سیراب شو ز شربت اعلای عاشقی.
بگذار تا بنوشمت، از خود به در شوم،
چاوش شوم به هَی هَی و ها های عاشقی.
نوروز آمده، هَله! جامی به هم زنیم؛
بانوی ِ عشقْ تو، من آقای ِعاشقی.
چون جاگرفته ام به دلت، در امان منم؛
رویینه ام به مامن اَولای عاشقی.
پروا نِهَم ز سر، دگر از عشق دم زنم؛
پروای هرچه، غیر از پروای عاشقی.
* *
آن پیر را که «هیچ»(6)به ما گفت در ورود؛
بیرون کنیم از دلِ آن جای عاشقی.
شاعر منم که آه جهانی ست در دلم؛
«خال لبش» (7) کجاست؟ هیچای عاشقی!
خون از زمین برآرم و با نور آفتاب،
شیرش کنم به کامِ نوزای عاشقی.
زاِحساس هیچ او به وطن، هیچ ما شدیم؛
هیچینه زار، میهن مولای عاشقی.
مولای عشق! زرتُشت! مستم تو کرده ای
نور از رُخَت گرفت این انشای عاشقی.
با قصد و اختیارت(8) سازی تو این جهان
زی نور می بری این دنیای عاشقی.
زرتُشت جان! برآور از این گُمی ِ مان،
تا رو کنیم سوی اهورای عاشقی.
روشن شود جهان، چو بیامیزمت به مهر،
با کانت و راسل، آن یل دانای عاشقی.
شب را نگاه کن که چه سان چتر گُستَرَد
با رنگ خویش، بر همه جاجای عاشقی.
* *
اما به در شویم هله! مایان از این ظُلام،
ما زادگان میهن پایای عاشقی.
ما گورزادگانیم، از گور در شویم؛
رؤیت کنیم نَومَهِ رَخشای عاشقی.
در گور خویش مانده و از کِرمِ «من» پریم.
خالی شویم زی پُری از «مایِ» عاشقی.
تا فرد نیستیم، ز اندیشه خالی ایم:
جزیی ز بُهتِ جمعی ِ کانای عاشقی.
اندیشه گر شویم، جوجو، به سوی دوست؛
جاری شویم تا که به دریای عاشقی.
یک زنده، یک نوآور ِ چالاک ِ چاره جو،
نوجوی راه و رسم و دواهای عاشقی.
از خود به در شویم و از این زنده-مردگی
پَرّان شویم با پر عَنقای عاشقی.
این پارلمان که طرحش تبعید را گرفت،
طرحی ست زی بنایِ ِ شورای عاشقی.
آمد که بازگیرد آن شَرحِه شَرحِه را
از چنگِ قاتلانِ ابنای عاشقی.
آمد که باز سازد هیچینه گشته را،
با سعی دست و کوشش پاهای عاشقی.
* *
منعم مکن، اگر که کمی هم به راه عشق،
دم از گِله زنم وُ ز تقوای عاشقی:
یعقوب وار وااَسَفاها همی زنم*
در هجر ِ روی ِ یوسف ِ زیبای ِ عاشقی.
ترسم برادران غیورش قبا کنند*
پیراهنش، بریده به بالای عاشقی.
آمد که راه جوید و بُن بست، خود، شدهَ ست:
آن کس که خواندمان به صَلاهای عاشقی.
* *
دم از یگانگی زدم اکنون، جداسرم:
گویم کمی کنون، ز جداهای عاشقی.
هیمن! هژار! بی کَسِ بی کس فسرده ام!(9)
کُردیم ما و گُرد صفاهای عاشقی.
بی که س! هیمه ن! ماموستا هه ژار!
کردین ئیمه، گُردی ته وانای ئاشقی.
هه نبانه که ت (10)پره ماموستا هه ژار!
له شیئر و هه لمه ت و ئالای ئاشقی.
آلاکه مان نه که وی له و شاخه کانمان،
هم درد و تاسه مان، له هیوای ئاشقی.
یه ک پاره مله تین نه قه ومیک ژیر و ژار،
خومان بنه ره تین، به ئه یرای (11) ئاشقی.
ما پاره ملّتانیم (12) نَ اقوام خوار و زار
ایران بنائی از همه تاهای عاشقی.
از کُرد و از عرب، ز بلوچ و ز ترکمن
از فارس که گشتهَ ست میان رای عاشقی.
از آذریِ ِ تُرک زبان راه عشق پرس
ستار و باقرش، دو لواهای عاشقی.
از ساعدیِ ِ ترک بگو ای صمد، سخن؛
وز شهریار ِ دل شده، تنهای عاشقی.
این پاره ملّتان همه سی مرغ گشته اند:
سیمرغ گشته ای به فراهای عاشقی.
* *
دستی به جام باده و دستی به زلف یار""
رقصی کنیم، ما همه همپای عاشقی.
چوپی کشان، گندم و جو، رج به رج شویم(13)
چرخان شویم سوی هواهای عاشقی.
نوروزتان مبارک ای مردمان مهر!
پویندگان راه خداهای عاشقی!
* *
گفتم که حافظا! تو چه بینی به شعر من؟
وین صَیحه های سرکش سُرنای عاشقی؟
با خنده گفت: با همه یِ لغزه های کار،
وان لرزه های شََیهه یِ کَرنای عاشقی،
شکر شکن شوند همه طوطیان هند*
زین قند پارسی و حلوای عاشقی. (14)
از 24 تا 26 اسفند 84 ، دارمشتات (آلمان)
----------------------------------------------------------------
* همه مصرع هائی هستند از حافظ
1- اشاره است به این مصرع حافظ: فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.
2- اشاره است به این بیت اخوان، در یکی از اخوانیاتش: در انتهای این قدمائی شعر/ یادی کنیم حضرت نیما را
3- اشاره به این سطر از شاملو: آی عشق! آی عشق! رنگ آبی چهره ات پیدا نیست.
4- جمشید طاهری پور که با رمزگشائی از بوف کور صادق هدایت، کاری کارستان کرده است. می توانید در سایتهای ایران امروز و ایران گلوبال بخوانیدش.
5- اشاره است به پیرمرد خنزر پنزری بوف کور هدایت.
6- در هواپیما، خبرنگاری از خمینی پرسید: چه احساسی دارید از این که پس این همه سال، به وطن باز می گردید؟ و شنیدیم همه: هیچ!
7- اشاره است به این مصرع از ترهات خمینی: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم.
8- بن مایه جهان بینی زردشت که شهرستانی، در الملل و النحل، آن را شرح داده است: تقسیم پویش های جهان انسان به دو سپهر قصد و اختیار و خبط و اتفاق است. به طرحی برای نجات از بن بست 3 در سایت ایران گلوبال رجوع کنید.
9- شاعران بزرگ کرد. ترجمه تکه کردی شعر این است: پس از خطاب به آن سه شاعر بزگوار می آید : کردیم ما گرد توانای عاشقی ٬ ماموستا هه ژار هنبانه (انبان) تو پر است از شعر و حمله (تلاش) و پرچم عاشقی ٬ پرچممان فرو نیفتد از کوهستان ها مان و نیز درد و اشتیاقمان در آرزوی عاشقی ٬ ما یک پاره ملتیم. نه قومی پست و زار ٬ خود ما بن رج (بن پایه) «ای رای» عاشقی هستیم؛ ای را در زیر توضح داده شده است.
10- هه نبانه: انبان. ماموستا هه ژار نام فرهنگ کردی به کردی به فارسی خود را گذاشته است هه نبانه ی به ورینه: انبان درویشی. و این درویش، این دهخدای کرد، کار یک فرهنگستان را یک تنه کرده است؛ آن هم دوزبانه.
11- ئه ی را: ایرا: اینجا به کردی. زنده یاد بهاالدین دولتشاهی، یک پیرمرد بازنشسته آکادمی ندیده کرمانشاهی بیست سال آخر عمرش را گذاشت روی کشف رمز زامیادیشت اوستا. شرحش مفصل است. به زودی در مقاله ای پیرامون مسئله کرد، در این باره خواهم نوشت. هم او ایران و توران را در تقابل با هم معنا کرده است: در یک شاخه هند و ایرانی انشقاقی روی داده است. آنها که مانده اند خود را ایرائی (اینجائی) نامیده اند و جدا شدگان را توریائی (توریده ها: قهر کرده ها) توریدن (توریان) هنوز در کردی کاربرد دارد و در گیلکی هم تور یعنی دیوانه. و باید توجه کرد که در آلمانی و انگلیس هم اینجا می شود هی یر.
12- پاره ملت را معادلی برای (ساب ناسیون) گرفته ام. امیدوارم این اصطلاح مشکل نام نهادن بر پاره ملت های ایرانی را حل کند. در همان مقاله که ذکرش رفت، در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.
13- چوپی رقص کردیست. و گنم و جو (گندم و جو) اصطلاحی برای یک در میان دست هم را گرفتن زنان و مردان در چوپی. گه نم و جو ده س بگرین! گندم و جو دست هم را بگیریم.
14- و یک توضیح: شاعران و نویسندگانی که در این قصیده نامشان را برده ام، کسانی هستند که بیشترین تاثیر را بر من و شعرم داشته اند؛ و این به این معنا نیست که من برای دیگران ارزشی قائل نیستم: رودکی، سنایی، قائانی، خاقانی، ناصر خسرو، شاعران سبک هندی و حتی عنصری ها و عسجدی ها و فرخی ها، یعنی شاعران به اصطلاح درباریِ دیگدان از نقره زننده همه در بنای فرهنگی که به ما رسیده است نقش داشته اند و از معاصرها همه عزیزانی که درگذشته اند و آنان که زنده اند و من از همه شان هم آموخته ام. دلم نیامد نامی از اسماعیل جان خوئی و بانو سیمین بهبهانی، در کنار درگذشتگان بیاورم. وگرنه از این دو هم بسیار آموخته ام و نیز از دولت آبادی و درویشیان و براهنی و گلستان و عباس میلانی و مانی، شمس لنگرودی، حمیدرضا رحیمی و..... زنده باشند هنوز سالهای سال.
Saturday, March 25, 2006
287. ششم فروردين (خُرداد روز) : زادْروز ِ زرتشت و روز ِ پدر
يادداشت ويراستار
پس مي بينيم كه "بيهوده سخن بدين درازي نَبُوَد" و پيشنهاد دكتر سپنتا براي شناختن زادْ روز اين يگانه مرد (هرچند بر بنياد سنّت و قرارداد ) همچون روز ِ پدر، چه پايه و پشتوانه ي سرشار و استواري دارد.
به مناسبت ششم فروردین ماه ، زاد روز ِ زرتشت ، پدر ِ مينَوی ِ ایرانیان
دکتر شاهین سپنتا
انگاره اي از زرتشت در جواني
زرتشت را به عنوان نخستین پیام آور خرد ، شادی و آزادی ، همگان با هر دین و آیینی که دارند می ستایند و از این نگاه می توان صرف نظر از دین و مذهب او را پدر مینوی ایرانیان و همه اهل خرد در سراسر جهان نامید و شاید زادروز او بهترین گزینه برای ارج نهادن به جایگاه « پدر » در فرهنگ ایرانیان و « روز پدر » باشد .
به همین مناسبت ، با هم و با نگاهی متفاوت پیام زندگی ساز او را باز خوانی خواهیم نمود :
نگاهی گذرا به زندگی زرتشت :
زرتشت، پیامبر ایرانی 3774 سال پیش ( 1768 سال پیش از زایش عیسا ) در ششمین روز از فروردین ماه و در دوران پادشاهی لهراسب کیانی در خاک پاک سرزمین پهناور ایران دیده به گیتی گشود.
او از 15 سالگی به درستی باور های مردم و پرستش خدایان گوناگون تردید کرد و در 20 سالگی به آغوش طبیعت رفت و با یاری اندیشه نیک ، گام در راه شناخت پروردگار یگانه نهاد . او در 30 سالگی بر آن شد تا راهی را که بر گزیده بود، به مردمان بنمایاند . در آغاز و در 12 سال نخست گسترش آیینش با دشمنی و مخالفت خرافه پرستان ، کز اندیشان و امیران محلی رو به رو شد و سرانجام در 42 سالگی به همراه پیروانش مجبور به مهاجرت به بلخ شد . در آن جا پیام خود را به آگاهی گشتاسپ پادشاه کیانی رساند و پس از آن که مورد پشتیبانی او قرار گرفت به تدریج توانست پذیرندگان آیینش را افزایش دهد . زرتشت در 77 سالگی از روی آزادگی ، ایرانیان را از دادن باژ به بیگانگان منع نمود . از این روی دشمنی و کینه تورانیان با ایرانیان و شخص زرتشت گسترش یافت و در دومین یورش تورانی ها به بلخ در حالی که زرتشت در نیایشگاه مشغول نیایش بود به فرمان ارجاسب تورانی ، مزدوری به نام « توربراتور » خنجر کین خویش را بر پشت او فرود آورد و به این ترتیب زندگانی پر بار پیام آور آزادی و خرد به پایان رسید .
*
با این همه مشعل فروزانی که او افروخت تا این زمان همچنان پر فروز ، روشنگر راه پویندگان و جویندگان راستی است . آیین های یادبود جان سپاری زرتشت همه ساله در 5 دی ماه در ایران و سراسر جهان برگزار می شود و بر پایه دیدگاه جدید پژوهشگران ، مزار شریف زرتشت در افغانستان امروزی و در نزدیکی بلخ ، در « مزار شریف » می باشد و زائران فراوان دارد.
آیین جهانی زرتشت :
زرتشت، خود انگیزه اش را برای یپام آوری ، نتیجه واکنشی طبیعی و منطقی در برابر آشفتگی ها و نا هنجاری های شدید جامعه می داند . آیینی که او بنیان نهاد ، پاسخی به نیاز ها و مشکلات مردم و درمانی بر دردهای کهنه آن ها بود . آیینی که زرتشت پرچم آن را در جهان بر افراشت پس از گذشت سده ها به همان تازگی روز نخست ، امروز نیز به بهترین شیوه و با رسایی تمام نه تنها شاهراه سرافرازی را در پیش پای هم میهنان ایرانی خود می گشاید بلکه با بینشی گسترده و اندیشه ای جهانی ، سربلندی و خوشبختی همه جهانیان را خواستار است و دست مهر و دوستی خویش را به سوی همه مردمان گیتی دراز می کند و خواهان است در راهی که پیش روی آن ها گشوده است ، همراه و همیارش باشند .
ایرانیان نیز با هر دین و آیینی ، زرتشت را به عنوان یک ایرانی اندیشمند و پیشرو و یک خردورز راهنما با تمام وجود دوست می دارند و آیینش را ارج می نهند.
رابطهء خداوند و انسان در آیین زرتشت :
در آیین زرتشت، خداوند یگانه هستی بخش انسان را به ویژه اگر پیرو راستی باشد « دوست » خود می داند . از این دیدگاه نه تنها اهورای مهربان ، جبار و مکار نیست و انسان را بنده ، عبد و عبید خود نمی داند و رابطه بندگی و بردگی بین خود و او برقرار نمی کند بلکه انسان را دوست ، یار و همکار خود دانسته و دوستان خوب خود را از داده های اهورایی چون نیک اندیشی ، توانگری ، رسایی و پایندگی بهره مند خواهد ساخت . بر این پایه انسان خوب ، بنده نیست بلکه دوست خوب خداست .در این مورد در گات ها ، یسنا، هات 31 ، بند 21 می خوانیم :
« خداوند جان و خرد از رسایی ، جاودانگی ، راستی ، توانایی و نیک اندیشی خود به کسی خواهد بخشید که در اندیشه و کردار ، دوست او باشد . »
*
از دیدگاه زرتشت، با چشم دل خداوند را در همه جا می توان دید .از این روی برای پرستش آفریدگار یکتا ، سوی یا جهتی خاص متصور نیست . از این دیدگاه سوی پرستش ( قبله ) روشنایی و پاکی است و فروغ هستی بخش یگانه در هر کجا که نور و روشنایی و پاکی باشد ، دل های پاک و نورانی را به سوی خود فرا می خواند .
جهان بینی ِ زرتشت :
نگرش زرتشت به جهان هستی نگرشی بر بنیان خرد است و بر این پایه می توان جهان بینی او را « جهان بینی خرد گرا » یا « جهان بینی علمی » نامید . بر این بنیان حتا « دین » نیز عین « دانش » است و این گونه تعریف می شود :
« دین یا دئنا یعنی تجزیه و تحلیل درونی پدیده های هستی بر پایه خرد و با آزادی کامل و بر این بنیان انسانی دین دار است که می بیند ، می اندیشد ، پرسش می کند ، تجزیه و تحلیل می کند و سر انجام به کمک اندیشه نیک و در راستای اشا ، آزادانه راه خود را بر می گزیند .»
زرتشت آن گونه که خود نیز در گات ها بیان می کند خداوند جان و خرد را نیز با یاری نیروی خرد و اندیشه شناخته است .در این مورد برای نمونه در گات ها ، یسنا ، هات 31 ، بند 8 ، می خوانیم :
« ای مزدا ، هنگامی که با یاری اندیشه خویش ، تو را سر آغاز و سرانجام هستی و سرچشمه منش نیک شناختم و آن گاه که تو را با چشم دل دیدم ، دریافتم که تویی آفریدگار راستین اشا و داور کردارهای جهانیان »
در برابر این تعریف ، تعریف دیگری از دین نیز در بین ملل و مذاهب دیگر پذیرفته شده است که بنیان آن بر وحی استوار است :
« دین مجموعه ای از دستورات و فرائض است که از سوی خدا به پیامبر وحی می شود و پیامبر به اذن خدا این دستورات و فرائض را برای سعادت و رستگاری بشر به او ابلاغ می کند . »
قانون اشا :
زرتشت با یاری خرد خود و تجزیه و تحلیل پدیده های هستی به وجود « خداوندگار جان و خرد » یا « هستی بخش دانا » یا « اهورا مزدا » پی می برد .
از دیدگاه زرتشت، « خداوند جان و خرد » جهان را بر بنیان قانون تغییر ناپذیری آفریده که بر همه چیز و همه جای جهان هستی حکم فرماست . او این نظام دقیق و ثابت حاکم بر جهان هستی را « اشا » می نامد .
حاکمیت قانون جهان شمول اشا بر جهان هستی از خواست و اراده آفریدگار بزرگ است. « اشا » در ذات آفریدگار « نظم مطلق » و « توانایی نظم دادن » است که به صورت نظم و قانون حاکم بر هستی تجلی کرده است .
این فروزه در انسان هم به صورت « توانایی نظم دادن » به زندگی ، محیط اطراف و پدیده های طبیعی پدیدار شده است . از این رو بر انسان نیز شایسته است تا پیوسته این توانایی را در خود پرورش دهد تا با « اشا » هماهنگ گردد و « راستی » را در خود بپروراند .
قانون « اشا » را « نظام هماهنگ کننده جهان هستی » نیز می نامند و هیچ پدیده ای از اتم تا کهکشان در گیتی نیست که بر پایه این نظام هماهنگ استوار نباشد. قانون اشا در حفظ سلامتی و تعادل جسمی و روانی انسان نیز حاکم است و از این دیدگاه تندرستی چیزی جز هماهنگی و سازگاری تن و روان با « قانون زندگی بخش اشا » نمی باشد .
آزادی و مسؤولیت انسان :
از دیدگاه زرتشت و در راستای قانون « اشا » ، انسان « اختیار » دارد تا با اندیشه روشن و با تجزیه و تحلیل درونی و با آزادی کامل ، به دور از هر گونه اجبار ، القاء ، عادت ، تقلید و سنت ، بهترین راه را در زندگی برگزیند .چنان که گفته شد از این دیدگاه اساساً دین به معنی تجزیه و تحلیل درونی پدیده ها بر پایه بر پایه خرد و با آزادی کامل است و انسانی دین دار است که می بیند ، می اندیشد ، تجزیه و تحلیل می کند و سرانجام به کمک اندیشه نیک آزادانه راه خود را بر می گزیند. بدیهی است که به واسطه همین آزادی در گزینش ، افراد نسبت به شیوه ای که بر می گزینند در هر دو جهان مادی و مینوی مسئول هستند و سرانجام بر اساس اصل « کنش و واکنش » نتیجه گزینش خود را با دقت و ظرافت تمام دریافت می کنند .
آرمان و ارزش چنین دیدگاهی آن جا ست که انسان های دارای اختیار بر بنیان حس « مسئولیت » شناسی ، در برابر جهان هستی افرادی « مسئول » هستند. اما در جهان بینی مبتنی بر وحی ، انسان ها پیش از آن که مسئول باشند ، « مکلف » هستند و « موظف » هستند تا احکام لایتغیر و فرائض از پیش طراحی شده را به جای آورند .
*
بر این بنیان ، زرتشت اندیشه ها و دریافت های « خود » را به صورت « سرود » هایی کاملا زمینی برای همگان بازگو نمود و هیچ کتاب یا بهتر بگوییم دستورات و احکام دگرگون ناپذیر به صورت متن مکتوب از خود به جای نگذاشت و در هیچ کجای این سرود ها یا « گات ها » سخن از باید ها و نباید ها نیست .به عبارت دیگر زرتشت واسطه سخن مرجعی بالاتر یا آسمانی نیست . او تنها یافته های خود را برای همگان بازگو می کند و در یسنا ، هات30 ، بند 2 ، یاد آور می شود :
« ای مردم گفتار نیک را بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید و میان نیک و بد خود داوری کنید ، زیرا پیش از آن که زمان از دست رود ، هر زن و مرد باید آزادانه راه راه خود را بر گزینید . باشد که به یاری خرد اهورایی در گزینش راه نیک کامران شوید. »
*
گات ها ، سرودهای زرتشت است و کتاب آسمانی آیین بهی نیست و پارسیان نیز اهل کتاب نیستند.چون بنیان پیام زرتشت بر « خرد » استوار است ، اساسا برای اثبات حقانیت خود و آگاه کردن مردم به هیچ معجزه ای نیاز نداشت و این بزرگ ترین معجزه زرتشت است
زرتشت پیام زمینی خود را برای انسان های زمینی با شیوایی در سروده هایی جاودانه اش به یادگار گذاشته است . گات ها اندیشه پرور و خردگراست و با پنداره های ناروا در ستیز است .گات ها بهترین و بی واسطه ترین مرجع شناخت زرتشت و اندیشه های اوست.
پیام گات ها بر سه بنیاد ساده ولی کامل « اندیشه نیک » ، « گفتار نیک » و « کردار نیک » خلاصه می شود. گات ها ، زمینی ، کلی ، منطقی ، عملی ، انسانی ، جهانی و ابدی است .
از دیدگاه زرتشت ، خداوند کینه توز ، انتقام جو ، خشمناک ، مجازات گر ، قهار ، ویران گر ، جبار و عذاب دهنده آدمی نیست بلکه خوبی و داد مطلق است و بدی در آستان او راه ندارد . اهورا مزدا برای همه خوشبختی می خواهد و از این روی « راه درست زیستن » را برای هر آن کس که نیک بیاندیشد ، باز می گذارد .
آنان که کژروی می کنند و « هنجار هستی » را نادیده می گیرند ، بر بنیان اصل متافیزیکی و فیزیکی « کنش و واکنش » یا « علت و معلول » نتیجه کارکرد خود را دریافت می دارند و این مجازاتی از پیش طراحی شده و از جانب آفریدگار نیست . این تنها بازتاب کنش خود آن هاست که به سویشان واکنش شده است .
از این دیدگاه، این آفریدگار نیست که جایگاهی به نام دوزخ برای شکنجه انسان پدید آورده باشد بلکه این خود انسان است که به واسطه عمل کرد خود ، در حوزه اندیشه خود را دوزخی یا بهشتی می پندارد .
*
بر این پایه ، بهشت یا « بهترین هستی » بازتاب اندیشه ، گفتار و کردار نیک انسان و دوزخ یا « بدترین هستی » بازتاب اندیشه، گفتار و کردار بد انسان است که هم زمان در هر دو جهان مادی و معنوی ( اصطلاحا این جهان و آن جهان ) به سوی بعد مادی ( تن ) و بعد معنوی یا مینوی ( روان ) انسان باز خواهد گشت .
پویایی و پیشرفت در آیین زرتشت :
در آیین زرتشت و در راستای قانون اشا ، نه تنها واپس گرایی به هیچ وجه روا نیست بلکه ایستایی و سکون نیز ناپسند شمرده می شود . اندیشه و خرد انسان ، تن و روان انسان ، جامعه انسانی ، محیط زندگی وبه طور کلی اخلاق ، فرهنگ و تمد بشری باید با یک حرکت پویا به سوی بهتر شدن ، نو شدن و توسعه تغییر کند . زرتشت با صدای بلند پیروانش را فرا می خواند تا جهان را نو و زندگانی را تازه نمایند. دراین مورد در گات ها ( سرودهای زرتشت ) ، یسنا ، هات 31، بند 9 می خوانیم :
« ای خداوند خرد ، بشود ما نیز چون یاران راستین تو در شمار کسانی باشیم که جهان را نو و زندگانی را تازه گردانند .... »
توسعهء اندیشه :
در آیین زرتشت و در راستای قانون اشا ، انسان برای برداشتن گام هایی هرچند کوچک در راه رسیدن به زندگی بهتر باید مراحل توسعه را بدون کم و کاستی طی کند و در آغاز باید از « توسعه اندبشه » آغاز نماید. آن گاه فروزه هایی همچون « پاکی و راستی » ، « توانایی سازنده » و « مهرورزی » را در و جود خود بپروراند تا « رسایی » و « پایندگی » نیز هم راستا با رشد هماهنگ فروزه هایا صفات یاد شده در نهادش فزونی یابد و او را به تدریج به معیار های یک انسان کامل و توسعه یافته نزدیک گرداند و بی شک این انسان های توسعه یافته هستند که می توانند به توسعه پایدار فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی دست یابند و زندگی بهتر و جامعه ای مطلوب تر را بنیان نهند .
کار و کوشش و سازندگی :
از دیدگاه زرتشت یکی از موثرترین عوامل آبادانی جهان و پیشرفت زندگی که در سایه توسعه اندیشه به دست می آید و در نهایت به خوشبختی و شادکامی بشر منجر خواهد شد ، کار و کوشش پیگیر و خستگی نا پذیر انسان است . او همگان را فرا می خواند که در راستای قانون اشا و با یاری اندیشه نیک ، در حد توان خود برای پیشرفت بشریت تلاش کنند. در این مورد در گات ها ، یسنا ، هات 34 ، بند 14 ، می خوانیم :
« پاداشی گران بها از آن کسی است که در زندگی به کار و کوشش پردازد و در راه آبادانی و پیشرفت جهان بکوشد ... »
جهانی سرشار از صلح و دوستی :
زرتشت ضمن محترم شمردن « حق دفاع » برای همه انسان ها ، جنگ و دشمنی و خونریزی و تهاجم راچه در جهت کشور گشایی و جه به اسم گسترش دین، نادرست و مردود می شمارد . زرتشت به جهانی سرشار از صلح و دوستی و آسایش می اندیشید و آرزو داشت که همه انسان ها با پایبندی به راستی و درستی ، مهربانی و یگانگی و تفاهم را در میان خود گسترش دهند و « صلح و دوستی جهانی » تحقق یابد. در این مورد در گات ها ، یسنا، هات 29 ، بند 3 می فرماید :
« آن آموزگار نجات دهنده بشر باید بتواند – بر پایه قانون اشا – با مهربانی ، همبستگی و دوستی جهانی را پدید آورد . او نباید دینداران را در برابر گمراهان به جنگ و ستیز وا دارد ... »
احترام به حقوق بشر و حقوق برابر انسان ها :
از دیدگاه زرتشت همه انسان ها از هر نژاد ، ملیت ، قوم و با هر زبان ، رنگ پوست ، دین ، مرام و عقیده از حقوقی برابر برخوردارند . برتری طلبی دینی ، قومی ، نژادی ، زبانی و عقیدتی در این آیین جایی ندارد . زرتشت تنها عامل برتری دهنده انسان ها را ، راست و درست بودن ، پایبندی به قانون اشا و اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک می داند.
حق آزادی اندیشه :
از دیدگاه زرتشت، خداوند جان و خرد همه انسان ها را اعم از زن و مرد آزاد آفریده است و آن ها را از نعمت آزادی و خرد برخوردار ساخته تا با بهره گیری از اندیشه خویش دیدگاه های گوناگون را ارزیابی نموده و با آزادی و اختیار کامل بهترین راه را در زندگی برگزیده و در آن مسیر گام بردارند .
حق آزادی بیان :
از دیدگاه زرتشت، از آن جا که همه انسان ها از حق آزادی در اندیشیدن برخوردارند همچنین حق دارند که ضمن احترام به عقاید و اندیشه های دیگران ، اندیشه های خویش را آزادانه مطرح ساخته و زمینه تبادل نظر آزاد را در سطح جامعه فراهم آورند.
حق آزادی در گزینش دین و راه و روش زندگی :
از دیدگاه زرتشت و در راستای قانون اشا ، همه انسان ها از حق آزادی در انتخاب دین و آیین مورد علاقه خویش برخوردارند . هیچ کس را نمی توان از پذیرش دین یا آیینی منع و یا به پذیرش دین و آیینی مجبور نمود.
حق تعیین سرنوشت :
از دیدگاه زرتشت، انسان ها موجوداتی نیستند که چون بازیچه ای سرنوشتشان از پیش بایشان مقدر شده باشد . از دیدگاه زرتشت این اراده انسان هاست که بر سرنوشتشان فرمان می راند و هرگز نمی توان حق تعیین سرنوشت افراد را از آن ها سلب نمود .
حقوق برابر زن و مرد :
از دیدگاه زرتشت، زن و مرد در همه مراحل زندگی از حقوقی برابر برخوردارند . زنان نیز چون مردان در کنار حق انتخاب شدن از حق انتخاب کردن برخوردارند . در طول زندگی مشترک نیز زن و مرد از کلیه حقوق و منافع مادی و معنوی به طور مساوی برخوردار خواهند بود . در اندیشه زرتشت ، مرد سالاری یا زن سالاری جایگاهی ندارد ، بلکه انسانیت محور و انسان سالاری حاکم است.
شادکامی و خوشبختی از دیدگاه زرتشت :
آیین زرتشت را آیین شادی نیز می نامند چون پیروان این آیین شادمان بودن و خوش زیستن را پیشه خود ساخته و از اندوه و افسردگی و سوگواری می پرهیزند .
از دیدگاه زرتشت جشن و سرور و شادمانی یکی از راه های نیایش و ستایش خداوند و نزدیکی به اوست . زرتشت یاران خود را شادمان و خشنود می خواهد زیرا به درستی آگاه است که در پرتو خشنودی و شادمانی ، تن و روان انسان نیرومند شده و شوق به کار و کوشش درآن فزونی می یابد .
از دیدگاه زرتشت، شادمانی و خشنودی واقعی تنها با کوشش و تلاش و از راه راستی به دست می اید و هرگز انسانی که از راه نا شایست خود را خوشبخت می پندارد به خوشبختی و شادمانی واقعی دست نیافته است . زرتشت در این مورد در گات ها ، یسنا ، هات 43 ، بند یکم ، می فرماید :
« ...خوشبختی از آن کسی است که خواهان خوشبختی دیگران است ... »
زرتشت یارانی شادمان، خشنود، خندان و خوشرو را دوست داشت وخود نیز پیوسته این گونه بود. زرتشت پیروانش را به داشتن اندیشه های نیک و مثبت فرا می خواند و خواهان این بود که پیروانش این اندیشه ها را در درون خود بارور سازند تا به شادمانی درونی ، آینده ای مطلوب و سرنوشتی مثبت دست یابند.
آرامش و شادمانی درونی پیروان زرتشت در طول سال به صورت برگزاری جشن های با شکوه و نشاط انگیزی مانند جشن های یزرگ نوروز ، مهرگان ، سده و جشن های ماهیانه و فصلی بسیار دیگر در سطح جامعه بروز خارجی می یابد .
پاسداشت ِ زیستْ بوم :
از دیدگاه زرتشت و در راستای قانون اشا ، انسان در برابر جهان هستی مسئول است و باید از تخریب منابع مادی و معنوی جهان هستی بپرهیزد . یکی از نمود های « اندیشه نیک » که در این آیین بر آن بسیار تاکید می شود پاسداشت زیست بوم یا حفظ محیط زیست است .
زرتشت همه پیروانش را فرا می خواند که آگاهانه و بر بنیان خرد و مسئولیت شناسی همه منابع تشکیل دهنده طبیعت به ویژه آب و خاک و هوا و منابع انرژی را پاس دارند .
هیچ کس حق ندارد به شیوه های گوناگون هوا را بیالاید و یا با استفاده نادرست و نابجا از منابع انرژی به محیط زیست و منابع انسانی و طبیعی آسیب وارد نماید.
حفظ حقوق جانوران و گیاهان :
از دیگر نمود های « اندیشه نیک » از دیدگاه زرتشت ، حفظ همه گونه های جانوری و گیاهی و زیستگاه آن هاست . همان گونه که قربانی کردن بی جهت حیوانات نا شایست است ، سایر جانداران نیز در حد ممکن و تا جایی که حضور آن ها برای طبیعت و محیط زندگی انسان و سایر زیستمندان تهدیدی محسوب نشود ، از کلیه حقوق طبیعی خویش برخوردار خواهند بود . زرتشت به زمینی سراسر سبز می اندیشید و یارانش را نیز فرا می خواند که به همه پدیده های هستی به دیده احترام بنگرند.
------------------------
منابعی برای مطالعه بیشتر :
1 - اوستا (کهن ترین سرودهای ایرانیان) ، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه ، انتشارات مروارید، تهران، چاپ نهم - 1384
2- گات ها ( سرودهای زرتشت) ، ترجمه و تفسیر موبد فیروز آذرگشسب ، انتشارات فروهر ، تهران ، 1351
3- برگردان گات ها ، موبد رستم شهزادی ، انتشارات فردوس ، تهران ، 1377
4 - دیدی نو از دینی کهن ( فلسفه زرتشت ) ، دکتر فرهنگ مهر، انتشارات جامی ، تهران ،
1375
۵ - بینش زرتشت، خداداد خنجری ، انتشارات تهران ، تهران ، 1375
6 – بدانیم و سربلند باشیم ( فشرده ای از آموزش های دین زرتشت ) ، دکتر منوچهر منوچهر پور، انتشارات فروهر ، تهران ، 1377
Friday, March 24, 2006
286. ايران در نقشه هاي كهن: نشر ِ يك سند ِ ايران شناختي در غرب
پژمان اكبرزاده در كنار استاد احمد اقتداري د ر همايش خليج فارس در نهران
در طول تاريخ، نقشه هاى بسيارى از امپراتورى ايران توسط نقشه نگاران نامدار دنيا ترسيم شده است ولى عدم دسترسى به بيشتر آنها در يك مجموعه مدون با كيفيت مطلوب و شرح كامل هميشه نه تنها از سوى پژوهشگران بلكه عموم دوستداران تاريخ و جغرافياى ايران حس شده است. به تازگى انتشارات بريل (Brill Academic Publishers) در هلند كه در سال هاى گذشته اطلس هايى از نقشه هاى تاريخى آسياى جنوب شرقى، آسياى ميانى و جهان اسلام را منتشر ساخته، به چاپ كتابى نفيس و سيصد و سى صفحه اى با نام «نقشه هاى عمومى ايران» (General Maps of Persia) دست زده است. اين پروژه با كوشش ستودنى سيروس علايى، مهندس مشاور و پژوهشگر ايرانى ساكن انگلستان عملى شده است. او كه در ايران ديده به جهان گشوده، در دانشگاه فنى برلين تحصيل كرده و هشت سال نيز به تدريس در دانشگاه تهران اشتغال داشته است. علايى از زمانى كه از نو رهسپار اروپا شد همزمان با فعاليت در رشته اصلى اش، به پژوهش درباره پيشينه نقشه نگارى و گردآورى نقشه هاى كهن ايران پرداخت. نگاشتن درآمد «نقشه نگارى ايران» (Cartography of Persia) براى دانشنامه ايرانيكا در نيويورك نيز به عهده او بوده است. كتاب «نقشه هاى عمومى ايران» كه پيتر باربر مدير بخش نقشه كتابخانه بريتانيا آن را «دستاوردى بى نظير» ناميده و تونى كمپبل در گروه تبادل نظر MapHist نيز از آن به عنوان كتابى نام مى برد كه «پژوهشگران و علاقه مندان اثرى همچو آن نديده اند و از وجوه مختلف سندى است معتبر درباره هويت ملى ايرانيان» در دو بخش اصلى تدوين شده است. بخش نخست با گفتار «نقشه هاى بطلميوس از ايران» چشم اندازى تاريخى از موضوع كتاب به خواننده ارائه مى كند و همچنين اطلاعاتى درباره زندگى و آثار بطلميوس (به ويژه آنچه به ايران مربوط مى شود) در اختيار قرار مى دهد. در ادامه نقشه هايى از آسيا كه نقشه پنجم از آن معرف ايران نيز است و در كشورهاى مختلف اروپايى به چاپ رسيده اند درج شده است.
بخش دوم ويژه نقشه هاى عمومى و منطقه اى ايران است. نقشه هاى اين بخش بر اساس كشور تهيه كننده، در ده گروه دسته بندى شده اند: نقشه هاى ايتاليايى، هلندى- بلژيكى، فرانسوى، آلمانى، بريتانيايى، روسى، آمريكايى، ايرانى، تركى و اسپانيولى- پرتغالى. در پايان نيز نقشه اى كمياب كه ايران در آن به صورت يك گربه ايرانى نشان داده شده ارائه گشته است. مجموعاً بيش از چهارصد نقشه و دويست تصوير در كتاب درج شده و چنين به نظر مى رسد كه دست كم همه نقشه هاى مهم - از نقشه هاى بطلميوس در سال هاى پايانى سده پانزدهم ميلادى تا سال ۱۹۲۵ (زمان سرنگونى سلسله قاجار) - در آن آمده است. در پايان هر يك از گفتارهاى اصلى، جزئيات بيشتر مانند ديگر چاپ هاى موجود از نقشه ها، نقشه هاى مرتبط و توضيحات تاريخى آمده است. فهرست هاى مفصلى نيز كه در پايان كتاب قرار دارد به پژوهشگران و كتابداران اين امكان را مى دهد كه به آسانى نقشه مورد نظر خود را در هر دوره تاريخى بيابند. كتاب با توجه به طراحى زيبا و همچنين توازنى كه ميان جنبه هاى گوناگون تاريخ و جغرافيا در آن به چشم مى خورد علاوه بر متخصصان نقشه نگارى براى بخش گسترده ترى از علاقه مندان قابل استفاده است. نكته با اهميت براى ايرانيان و به ويژه جامعه علمى كشور، معرفى بسيارى از نقشه هاى پارسى در اين اثر و در واقع رهانيدن آنها از گمنامى و فراموشى است.به گفته سيروس علايى: «بايد در نظر داشت آن دسته از كتاب هاى علمى كه توسط ناشران معروف به چاپ مى رسد در مدتى كوتاه به بنيادهاى مهم شرق شناسى، جغرافيايى، نقشه نگارى و كتابخانه هاى بزرگ در سراسر دنيا راه پيدا مى كند و علاوه بر آنكه پژوهشگران در زمينه تاريخ و جغرافياى ايران را يارى مى دهد، معرف خوبى براى عظمت فرهنگ ايران خواهد بود.»در اينجا همچنين بايد يادى كرد از فعاليت هاى شادروان عباس سحاب كه در سال ۱۳۵۴ اطلسى سياه و سفيد از بخشى از نقشه هاى تاريخى ايران را براى نخستين بار در كشور به چاپ رساند.
3/24/2006
Publication of Old Maps of Persia (Iran) in The Netherlands
By Pejman AkbarzadehPersian Gulf Online Organization Rep. in Tehran
In the course of history, the Persian Empire has been extensively mapped by well-known cartographers of the world. However, the absence of a good carto-bibliography with adequate descriptions of such maps has always been deeply felt not only by scholars but by friends of the history and geography of Persia as well.
Order from amazon
Fortunately, Brill Academic Publishers of The Netherlands has recently succeeded to publish a superb book, entitled: "General Maps of Persia", with 330 pages, making such a work available. The same publisher had previously printed a range of atlases of the old maps of South-East Asia, Middle Asia and the Islamic world.
This book has been written by Cyrus Alai, a Persian (Iranian) consulting engineer and a scholar, living in London. He was born in Tehran, graduated from the Technical University of Berlin and lectured at the University of Tehran for eight years. Dr. Alai, when returning to Europe, collected old maps of Persia and studied the history of cartography, alongside his engineering work. The entry on Cartography of Persia in the Encyclopedia Iranica has been written by him.
Peter Barber, the Head of the Map Library / British Library writes: "It [this book] is most informative and clearly set out and looks lovely too – it seems destined for the scholar's library, the collector's bookshelf and the amateur's coffee table: a very rare achievement." Tony Campbell from the Maphist(ory) discussion group states: "Whether you are an interested amateur, a cartographic historian or a librarian, you can be assured that will have seen nothing like this book before…These maps are in different ways a potent symbol of the Iranian national identity."
The book has been arranged in two main sections. The first section 'Ptolemaic maps of Persia' begins with an historical background and includes information about the life and work of Ptolemy. The 'Fifth Map of Asia', which represents Persia, has been discussed in detail, supported by depicting several different editions of the above-mentioned Ptolemy's map.
The second section, covering other general and regional maps of Persia, has been divided into ten sub-sections according to the countries in which they have been produced: Italian, Dutch, French, Germanic, British, Russian, American, Persian, Turkish and Spanish/Portuguese maps. It closes with a curiosity map, showing Persia as a Persian cat.
The book contains more than 400 map entries and 200 illustrations. It seems that all the important general maps of Persia from the early editions of Ptolemy at the end of the fifteenth century until 1925, when the Qajar dynasty was overthrown, have been covered. At the end of each entry, further details concerning editions and variations, other related maps, historical notes and unique or important features are provided.
The large number of indexes at the end of the book should enable scholars and librarians to identify any map of Persia with ease. This book, with its beautiful design and a perfect balance between history and geography, will appeal not only to scholars, but to a wide range of readers.
An important fact for Persians (Iranians), particularly the scientific society of the country, is that the author has rescued many maps of Persia from obscurity. As Cyrus Alai states: "It should be noted that those scientific works published by well-known international academic publishers, like Brill, will reach every geographic and cartographic institution, foundation for oriental studies and major libraries worldwide. Thus, apart from helping scholars of the history and geography of Iran, this book will be a good presenter of the glorious culture of Persia."
We should also remember Mr. Abbas Sahab, who in 1975 for the first time produced an atlas in black-and-white, containing some of the old maps of Persia.
Regarding the terms "Persia" and "Iran" in Western languages see:http://sharghnewspaper.com/841010/html/societ.htm (in Persian) or http://www.payvand.com/news/05/sep/1166.html (in English)