|
گفتگوی دکتر شاهرخ احکامی، سردبیر فصلنامه ی میراث ایران با جلیل دوستخواه ایرانشناس، پژوهشگر، نویسنده، شاهنامهپژوه و مترجم معاصر ایرانی
جناب دوستخواه، گفتگوی خود را از فضای دوران کودکی و دورههای آموزشی شما در دبستان، دبیرستان و دانشگاه شروع میکنیم.
من در سال ١٣١٢خورشیدی/۱۹۳۳ میلادی در اصفهان، زاده شدم. پدر و مادرم، هر دو خود را سخت به سوادآموزی و پیشرفت فرزندانشان، پایبند میدانستند؛ از این رو، در سال ١٣١٧ مرا در پنج سالگی به مکتبخانهی محلّهمان _ که بانوی مهربانِ کهنسالی به نامِ بگوم (بیگم) مُلاباجی (معلّم) آن بود _ فرستادند و تا سال ١٣١٩_ که هفت ساله شدم و بنا بر رسم آن زمان، هنگام رفتنم به دبستان فرارسید _ در آن مکتب خانه، خواندن و نوشتن فارسی و اندکی حساب و بخشی از کتاب نصابالصّبیلنِ ابونصر فراهی و نیز دو جزو از قرآن را آموختم و از همین رو، در دبستان، از همشاگردیهای به مکتب نرفتهام، یک سر و گردن، برتر بودم و گاهی آموزگاران، در کارهایی مانند بررسیی مشق شب و تصحیح املای شاگردان، نقشِ «کمک آموزگار» را به من وامیگذاشتند. بخشی از تجربهی به «مکتب خانه» رفتنم را در گفتاری به زبان انگلیسی در دانشنامهی ایرانیکا آوردهام. پس از گذرانیدن دورهی دو سالهی آموزش در مکتبخانه، سالهای ١٣١٩تا ١٣٢۵ را به آموزش ابتدایی در دبستان پهلوی، و سالهای ١٣٢۵ تا ١٣٢٩ را در دبیرستان ادب (کالج پیشین) و سالهای ١٣٢٩ تا ١٣٣١ را در دانشسرای مقدّماتیی شبانه روزیی اصفهان گذراندم و مدرک آموزگاریی دبستان در روستاها را گرفتم. در همین سالها بود که جنبش ملّی کردن صنعت نفت ایران، جامعه را به التهاب و تلاطم درآورد و من نیز، مانند هزاران جوان دیگر، به آن جنبش، پیوستم و پرشور و سرسخت، به میدان مبارزه درآمدم. یکی دو بار هم با پلیس درگیر شدم و به بازداشتهایی کوتاهمدّت، دچار گردیدم. در همین سالها بود که به مطالعهی آزاد فرهنگی، روی آوردم و بر اثر خواندن «راهنمای گردآوریی فرهنگ توده»، اثر صادق هدایت، نخستین کارِ پژوهشیی خود، گردآوریی مادّههای فرهنگ گویش/ گونه/ لهجهی فارسیی اصفهانی را آغازکردم که در دههی چهل هم با دوست زندهیادم هوشنگ گلشیری، نویسندهی نامدار، در زمینهی آن، همکاری داشتم. این کار پُرحجم، پس از بیش از نیم سده، هنوز ادامه دارد و اکنون، شمارِ برگه نوشتهها (فیشها)ی آن به چهلهزار رسیده است. هم اکنون، متن گستردهی این فرهنگ، در دست تدوین و ویرایش نهایی است و امیدوارم که بتوانم، سرانجامِ آن را ببینم. آیا پس از پایان تحصیلات، در ایران تدریس و کارهای فرهنگی کردید؟
بله. در سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۶ در اصفهان و تهران، در دبستان و دبیرستان، درس دادم و از سال ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۶۰ در دانشگاههای اصفهان و جُندیشاپور اهواز (و در ضمن، در فرصتِ پژوهشیی یک ساله در دانشگاه درهام، در ایالت یورکشایر انگلستان)، تدریس کردم.
در چه سالی ایران را ترک کردید و به چه قصدی به استرالیا رفتید؟
من و خانوادهام در سال ۱۳۷۰ خورشیدی / ۱۹۹۱ میلادی، به استرالیا کوچیدیم. پیش از ما، فرزندان مان آناهیتا و سیاوش، برای آموزش دانشگاهی به استرالیا رفته بودند و برای این که همهی خانواده، در یک جا و در کنار هم باشیم، من و همسرم فرشته و خواهر و برادر کوچکتر خود فروغ (رُزیتا) و نیما را به سرزمین «داوناَندِر»، فراخواندند و ماهم ناگزیر، بار سفر بستیم و کوچیدیم.
در استرالیا، در چه رشتهای تدریس میکنید؟
در استرالیا، عهدهدار تدریس رسمی و دانشگاهی نشدم و جدا از درسهای شاهنامهپژوهی و حافظشناسی برای ایرانیان، بیشتر وقتم را به پژوهش و نگارش کتابها و گفتارهایم و نیز ترجمهی پژوهشهای ایران شناختی، میگذرانم.
سفری هم به نیویورک، آمدید. کمی از آن، بگویید.
بله؛ سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳خورشیدی / ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴میلادی را به فراخوان مرکز ایران شناسیی دانشگاه کلمبیا، در نیویورک گذراندم و در دفتر دانشنامهی ایرانیکا، با استادم دکتر احسان یارشاطر، در کار ویراستاریی دانشنامه و نوشتنِ چند درآمدِ آن، همکاری کردم. و همزمان در چند دانشگاه و نیز در همایشهای ایرانیان سخنرانی داشتم.
لطفاً کمی هم از نوشتهها و کتابهایتان بگویید.
ابتدا از کارهای نشریافته بگویم. «اوستا، نامهی مینَویی آیینِ زرتشت، بازنگری و بازنگاریی گزارش اوستای استاد ابراهیم پورداود، با نگرش و ویرایشِ استاد»، را انتشارات مروارید در تهران به چاپ رساند. این کتاب تا سال ۱۳۶۲، شش بار چاپخش شد و از آن پس _ به درخواست نگارنده _ دیگر بازنشر نیافت. در سال ۱۳۸۰ خ. / ۲۰۰۱م.، بازچاپی از این اثر، با دبیرهی سیریلیک، ، همزمان، در دوشنبه پایتخت تاجیکستان و تاشکند پایتخت ازبکستان، نشر یافت. در سال ۱۳۴۲، «هیمالیا، برگزیدهی شعرِ پانزده تن از شاعران اردوزبان با زندگینامهی کوتاه آنان»، گزارشی با همکاری دکتر علیرضا نقوی توسط انتشارات طهوری در تهران به چاپ رسید. کتاب «آفرینش و رستاخیز، پژوهشی معنیشناختی در جهانبینیی قرآنی»، نگارش شینیا ماکینو، پژوهشگر ژاپنی، دوبار در سالهای ۳۶۳۱ و ۵۷۳۱ توسط انتشارات امیرکبیر در تهران به چاپ رسید. در سالهای ۱۳۵۳و ۱۳۶۲ کتاب «آیینها و افسانههای ایران و چین باستان، پژوهشی سنجشی، اثری از جهانگیر کووِرجی کویاجی، پژوهشگرِ پارسی» را انتشارات جیبی (با بُرشِ رُقعی) دوبار چاپ کرد. سال۱۳۷۱، «اوستا، کهنترین سرودها و متنهای ایرانی _ گاهان پنجگانهی زرتشت و متنهای نواوستایی» (همراه یادداشتهای گستردهی روشنگرانه) به فرخندگیی سه هزارمین سال زادروزِ زرتشت در دو جلد توسط انتشارات مروارید در تهران منتشر شد. شانزدهمین چاپ این اثر، در سال ۱۳۹۱، نشریافت. «پژوهشهایی در شاهنامه»، اثری از جهانگیر کووِرجی کویاجی، پژوهشگرِ پارسی، در سال ۱۳۷۵ در نشرِ زنده رود اصفهان چاپ شد. «حماسهی ایران، یادمانی از فراسوی هزارهها، بیست گفتار و نقد ِ ایران شناختی»، در سال ۱۳۷۸ توسط نشر باران در استکهلم، سوئد منتشر شد. در سال۱۳۸۰، «بُنیادهای اسطوره و حماسهی ایران، شانزده گفتار در اسطوره شناسی و حماسه پژوهیی سنجشی»، با پیوستِ دو نقدِ روش شناختی از دکتر مهرداد بهار، ویراستِ دوم از گزارش دو کتاب جهانگیر کوورجی کویاجی منتشر شد و در سال ۱۳۸۳تجدید چاپ گردید.
«هفتخانِ رستم، بازنوشت و گزارشِ داستانی از شاهنامهی فردوسی» در سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات ققنوس، در تهران انتشاریافت. در سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۶، دو چاپ از «رهیافتی به گاهان پنجگانهی زرتشت و متنهای نواوستایی»، گزارشی از کتابِ «اوستا ریدر» (به انگلیسی) ، پژوهش هانس رایشلت، ایرانشناس آلمانی، را انتشارات ققنوس به بازار برد. این اثر، از همان هنگام نشر، کتاب درسیی دورهی کارشناسیی ارشد زبانهای باستانیی ایران در دانشگاه تهران بوده است. کتاب «ایران شناخت، بیست گفتارِ پژوهشیی ایران شناختی، یادنامهی استاد ا. و. ویلیامز جکسن، به سفارش استاد ابراهیم پورداود را نشر آگه در سال ۴۸۳۱ منتشر کرد. در طی این سالها در کنار پژوهشهایی که به قواره کتاب به چاپ رسیدهاند مقالات بسیاری نیز در نشریات مربوط به ایران به چاپ رسیدهاند. موضوع آنها نیز در چارچوب زبان شناختی، شاهنامه، متون اوستایی، بررسیهای جامعهشناسانه، ادبی و غیره بودهاند. کتابهای زیر هم در فراروندِ ویرایش و سامان بخشیی واپسین هستند: الف. فرهنگ فارسیی اصفهانی، پژوهشی در گونه / لهجه/ گویشی از زبان فارسی. ب. ایرانی ماندن و جهانی شدن: ده گفتمان، دفتری از بررسیها، پژوهشها و نقدهای ایران شناختی همراه با سه پیوست.
سبک نوشتاریی شما و تلاش برای انصراف از کاربُردِ لغات غیرفارسی، قابل تقدیر است؛ ولی گاهی درک آنها به خاطر نامأنوس بودن لغاتی که زیاد متداول نیست، برای ناآشنایان به سبکِ شما، مشکل است. لطفاً کمی در این باره برایمان بگویید.
زبان فارسیی امروز در چالش با زبان سنّتیی عربیمآب از یک سو و زبان نوظهور غربزده و درآمیخته باانبوهی از وامواژهها از زبانهای باختری، روزگار دشواری را میگذراند و برای نگاهبانی از ساختار بُنیادین آن و رنگ باختنش در برابر زبانهای دیگر، خویشکاری هریک از ما ایرانیان است که با دل سوزیی بسیار، از نا به هنجاریهای زیانبار در آن، پرهیز و پیشگیری کنیم و نگذاریم این مردهریگ ارجمند هزارهها و سدههای پیشین، آسیب بیند. من برداشتهایم را در این زمینه، در گفتاری با عنوان زبان فارسی از آشوب تا سامان، در کتاب ایرانی ماندن و جهانی شدن، آوردهام که امیدوارم بزودی نشر یابد و با رویکردِ دوستدارانِ پایداری و شکوفاییی این زبان، رو به رو شود. به کوتاهی بگویم و بگذرم که من در کار زبان، با هردو گرایش زیادهروانهی کهنباوریی ایستا و نوگردانیی بیبند و بار، ناهمداستانم و سرهنویسی و جایگزین کردنِ واژههای شناخته و جاافتاده با واژههای برگرفته از پستوهای دیر و دورماندهی زبان را ناروا میدانم.
از علاقهتان به شاهنامه و بزرگ مردِ توس، بگویید.
گرایش من به گنج شایگان شاهنامه و گنجور حکیم و فرزانهی آن، از روزگار نوجوانیام، آغاز شد و سپس در جوانی و میانسالی، با ژرفاکاویهای پژوهشی و دانشگاهی، در نهانخانهی دل و جانم، جاخوش کرد و نهادینه شد. پایاننامهی من در دورهی دکتری در دانشگاه تهران، با نام آیین پهلوانی در ایران باستان، در بیشتر از ۸۰۰ صفحه، در سال ۱۳۴۷ سامان یافت.
سایت اینترنتی شما بسیار جالب است. انگیرهی شما از نشر آن، چیست؟
خواست شما، سامانهی «ایران شناخت»۱ است. از رویکردِ همدلانه تان سپاسگزارم. من این سامانه را در نزدیک به یک دههی پیش ازین، پدید آوردم تا در کنار کارهای پژوهشی ام، دریچهای باشد به پدیدارهای روزآمد و نو به نوِ جهانِ فرهنگ و ادب، و پذیرهی گرم و پرشور دوستداران پویاییی فرهنگی، همچون شما، مایهی دل گرمیی من به پی گیریی این خویشکاری بوده است.
شما با دوست زنده یاد من، دکتر پرویر رجبی، آشناییی زیادی داشتید. کمی از خصوصیّات او بگویید.
من در سالهای پایانیی دوران پهلوی با دکتر رجبی آشنا شدم و دوستی ما از آن هنگام شکل گرفت. او تازه از سفر آموزشی خود به آلمان بازگشته و درخواست کار در گروه تاریخ دانشکده ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان را داده بود که من هم در همانجا، در گروه زبان و ادبیّات فارسی، کار میکردم. درخواست او پذیرفته شد و او برای آغاز کارش به دانشگاه آمد. برای من شورانگیز بود که با یک دانشآموخته در آلمان آشنا شوم و در هوای تازهی آموزش و پژوهش در سرزمین آلمان، که از دیرباز با کارهای والای دانشمندانش در گستره ایرانشناسی آشنایی داشتم، دم زنم. دکتر رجبی که پایاننامه دانشگاهیاش را با دانشمند گرانمایهای همچون «والتر هینتس» گذرانده بود، برای من دریچهای بود به جهان ایرانشناسی و بهویژه ایرانشناسیی بسیار ژرف و گسترده و ارجمند آلمانیها. استاد رجبی، پس از استاد زندهیادم ابراهیم پورداوود که در آلمان آموزش دیده و دستآورد اوستاپژوهیی دانشمندان آلمانی را پشتوانه گزارش اوستای ارزشمند خود کرده بود، مرا در حال و هوای کارهای دانشمندان آن سرزمین قرار میداد. اما دریغ که درنگ «دکتر رجبی» در دانشگاه اصفهان، دیری نپایید و بنا بر معمولِ آن زمان، «ساواک» پرید در میان معرکه و مقرر کرد که ایشان نباید کار آموزشی داشته باشند. من که خود سالها بنا بر همین امر جابرانه و زورگویانه، در تبعید و تخته بندِ یک کار تحمیلیی اداری بودم، وضع دکتر رجبی را بخوبی درمییافتم. به هر روی او ناخواسته به وزارت علوم و آموزش عالی، انتقال یافت و محکوم به پشتمیزنشینی شد! اما او بیدی نبود که از این بادها بلرزد و در همان تنگنای عُزلت و عُسرت و دوری از محیط آموزشی و پژوهشیی کارش، کُنش دانشی و پژوهشیاش را از دست، فرو ننهاد و با نگارش کتابها و گفتارهای ارجمندش، خویشکاری ورزید و با سربلندی به فرهنگ ایران خدمت کرد. دکتر رجبی پس از فروپاشی نظام پیشین، در «دایرةالمعارف بزرگ اسلامی» به کار پرداخت که هرچند دانشگاه نبود؛ ولی از دیدگاه پژوهشی، دستِ کمی از آن نداشت و بسیار مغتنم بود. امّا شوربختانه پیش آمدِ سکتهی مغزی، نیمی از تنِ او را فلج کرد و از کار بازداشت و خانهنشین کرد. با این حال، این بار نیز، او اراده نستوه خویش را به نمایش گذاشت و در وضعی دشوار و تابسوز به کارهای پژوهشیگرانسنگ خود ادامه داد و اثرهای ارجمندش را یکی پس از دیگری به دوستداران تاریخ و فرهنگ سرزمینش عرضه کرد. او براستی، مِصداقِ این بیتِ صائب تبریزی شد: ترسم به عَجز حَمل نماید؛ وگرنه من شرمنده میکنم به تحمّل، زمانه را! کارهای دکتر رجبی، همه والا و پرارزشاند؛ اما پژوهشهای تاریخی او، بنا بر زمینههای ویژه آموزشیاش، از اهمیت بیشتری برخوردارند.
دکتر رجبی در کارش کوشیده است و از عهده برآمده است که افق تازهای را در گسترهی تاریخشناسی و تاریخ نگاری، به ایرانیان نشان دهد که حرف تازهای در میان برداشتهای معمول تاریخیگری و کارِ نو و دریافتهایِ نوآیین خویش، سخت چشمگیرست. دریافتهای دکتر رجبی در گستره تاریخ، از رویکرد پژوهندگان و کانونهای پژوهشی در این زمینه، در همه جا برخوردار بوده و با پذیرشِ گرمِ ایرانیان و جز ایرانیان رو به رو شده است. یک نمونهی آن، برداشت و داوریی پروفسور هاید ماری کخ، ایرانشناس آلمانی است: «پرویز رجبی کسی است که مشکلات و بیماری خود را نادیده گرفته و به شکل خستگیناپذیری برای خدمت به فرهنگ ملت خود کار میکند.» هرگاه بخواهم دکتر رجبی را در یک عبارت، توصیف کنم، باید بگویم او پیشگامِ کوشش و کُنشِ نوینی در کارِ شناختِ تاریخِ گرانبار ایران بود و بر هر ایرانیی راستین و ایران دوستی است که کارش را ارج بگذارد و از این سرچشمهیِ فیضبخش، سیراب شود. پایداری دکتر رجبی، حتی در وضع دشوار سالهای پایانیی زندگیاش، مایهی شگفتیزدگیی همگان بود. دکتر پرویز رجبی، روشنگرِ هزارهها و سدههای تاریخِ ایران بود. او تاریخنگار آگاه و روشنگری به شمار میآمد که ارزشهای والای فرهنگ ایرانی را نیک میشناخت و در شناساندن آنها به هم میهنانش و به جهانیان، سنگ تمام گذاشت و در سخ ترین و رنجبارترین سالهای زندگانیی خود نیز دست از تلاش سازنده اش برنداشت. ایرانیان قدردان و حق شناس نیز ارج او و والاییی کارش را بخوبی شناختند و او را بر سکوی افتخارِ ماندگارانِ تاریخ و فرهنگ ایران، جای دادند! ستایش سرود من برای گرامی داشت رجبی (که در شب ویِژه او در تهران، خوانده شد)، چُنین است:
همو بود کو گشت ایرانشناس بر او باد از ایرانیان صد سپاس! اگرچه نبودش جهان خود به کام نه از راه ماند و نه شد سُستْ گام در این راهِ دشوار پوینده شد زِ نَسْتوهی اش چرخْ شرمنده شد! به کفْ شمعِ دانش، به دلْ شورِ کار نه آرام بودش به جان، نه قرار «پژوهندهی روزگارِ نُخُست گذشتهْ سَخُنها همی بارْجُست» پژوهید و کوشید و کاوید بس که یابَد به گنجِ نیا دسترس ز دیرینِگان بازْجوید نشان هم از تلخْ کامان، هم از سرْخوشان «که گیتی به آغاز چون داشتند که ایدون به ما خواربگذاشتند» پس از پویش اندر نِشیب و فَراز پس از کوشش و کار و رنجِ دراز بیاراست گنجی نو از باستان که گوید به ما از نیا داستان پژوهیم و یابیم ازیشان خبر ز روزِ بزرگی، ز شامِ خطر به ما گفت: ایران نه امروزی است سزاوارِ ما دانشْاندوزی است بکوشیم و ایرانشناسی کنیم نه چون خیرگان ناسپاسی کنیم یکایک به گنجِ نیا رو کنیم نه افسون کنیم و نه جادو کنیم کلیدِ رهاییی ما دانش است جُزْ آن، هرچه باشد، همه کاهش است «توانا بُوَد هرکه دانا بُوَد زِ دانش دلِ پیر، بُرنا بُودَ» «به دانش، زِ دانندگان راهْ جوی به گیتی بپوی و به هرکس بگوی» «زِ هر دانشی چون سَخُن بشنوی زِ آموختن یک زمان نَغْنَوی» «چو دیداریابی به شاخِ سَخُن بدانی که دانش نیاید به بُن» نگهداریی میهنْ آیینِ ماست پرستیدنِ آن، نه ما را سزاست نه ما برتریم از کسانِ دگر نه دیگر کسان، هم زِ ما خوارتر!
اندرز شما به نسلهای جوان ایرانی، چه در درون و چه در فراسوی میهن، چیست؟
راستش، من به اثربخشیی اندرز در جوانان، چندان باوری ندارم و بر آنم که هرکس باید از آزمونهای گوناگون زندگی اش، درس بیاموزد و راه درست را بیابد و در پیش گیرد. به گفتهی ابوعبدالله جعفر رودکی، پدر شعر فارسی:
«هرکه نامُخت از گذشتِ روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار!» با این حال، هرگاه قرار باشد که با جوانان کنونی، سخنی درین زمینه بگویم، خواهم گفت: «عزیزان من! بکوشید تا میراث گرانبار نیاکانمان را بخوبی بشناسید و از آن بیامورید و در جهان پُرتنش و پیچیدهی کنونی، با دستِ پُر و شایستگی به کارزار زندگی گام بگذارید و آزاده و سربلند و آگاه و فرهیخته بمانید.»
از تجربههای بد و خوبی که در راه پر پیچ و خم آموزش و کارهای بزرگ فرهنگی تان داشتهاید، بگویید.
آزمودهها و آموختههایم در درازنای هشت دهه زندگی، بسیار و گسترده و گوناگون است. برخی از آنها را در متن یا پینوشت گفتارها و کتابهایم و نیز در گفت و شنود با پارهای از رسانهها، بازگفتهام که دست یابی بدانها چندان دشوار نیست و بازآوردن آنها در چارچوب این گفت و شنود، نمیگنجد.
اگر مطلبهای بیشتری دارید که لازم به گفته شدن باشد، بیان کنید.
از لطف شما و این که فرصت این پرسش و پاسخ و سخن گفتن با خوانندگان گرامیی «میراث ایران» را به من دادید، بسیار سپاسگزارم. دیگرعرضی ندارم.
۱٫ (http://iranshenakht.blogspot.com.au/)
|
|
|
An Interview with Jalil Doostkhah
An Interview with Jalil Doostkhah – Iranologist and researcher – Shahrokh Ahkami
Please tell us about your childhood, including your elementary, secondary schools courses and your higher education?
I was born in Isfahan – Iran, in 1933. I began my earlier educational course at Maktabkhâne. During the years 1940-1951, I continued my education at elementary school secondary school, and Teacher’s Training College. From 1957 to 1968, I was a student of literature and humanities at Faculty of Literature & Human Sciences,Tehran University and I graduated as a Doctor of Persian Literature & Human Sciences (PhD.).
Did you teach after your
educational courses?
Yes, I was teaching at elementary and secondary schools in Isfahan & Tehran from 1952 to 1968 and as a professor at the Universities of Isfahan and Ahvaz (Jondishapur) as well as one year at Durham University, Yorkshire -UK. (1969-1981).
Meanwhile I worked also with my late professor Dr .Mohammd Mo’inas his assistant editor at Loghat-nâme-ye Dehkhodâ (Dehkhoda Encycopaedic Dictionary) and Farhang-e Fârsi (A Persian Dictionary).
When did you leave Iran and what was your aim in moving to Australia?
Before I migrated to Australia, my elder daughter Anahita had gone to Germany and my elder son Siyavash, had gone to Australia.
The rest of the family: Fereshteh; my wife, Rozita; my younger daughter, Nima; my younger son and myself joined Siyavash in Australia in 1991. Anahita came to Australia 3 years later.
What did you teach in
Australia?
I did not undertake any formal teaching in Australia. I have been very busy with my own research and also participating in seminars and giving lectures at the universities as a guest speaker. Another activity that I was involved with was participating in more than forty Shâhnâme Research meetings at Audio Library, Online, Ketabkhaneyegooya.blogspot.com.au.
Once you were in the United States how did you find it?
I was invited by the Centre For Iranian Studies at Columbia University, I worked as an assistant editor of Encyclopaedia Iranica under the super vision of Prof.Dr.EhsanYarshater(1993-1994).
Please tell us about your works.
My works include the following published books and articles:
1. Avestâ, a simplified of my late Prof. Ebrâhîmpûrdâvûd’s translation, under his supervision.One vol., Morvaridpublications-Tehran. 6 editions- 1964 -1987 (Plus 2 editions in Cyrilic (Rusian) scripts – Tajikestan& Uzbakestan).
2. Himaliya: An antology of Urdu poems, Translated with Co-operation of Dr. S. A. Naqavi, Tahûrî publications-Tehran-1963.
3. A translation of Creation and Termination, A Semantic Study of the Qur’ânic World View, by Shinya Makino, Ph.D., Keio Professor at Tokyo University for Foreign Studies, Lecturer at Keio University. Amirkabir Pub., Tehran – 1984 & 1996.
4. Cults & Legend of Ancient Iran& China, by SIR. J. C.Coyajee, late principal, PRESIDECY COLLEGE, CALCUTTA, Pocketbook pub., Tehran- 1974, 1983, 2001 & 2004.
5. Avesta, The Most Ancient Iranian Cultural Texts, 2 Vols. (In commemoration of the Third Millennium of Zoroaster’s Birthday, Announced by Unesco). Morvarid Publications-Tehran, 1992-2012- Sixteen Editions.This is my best seller work.
6. Studies In Shahnameh, by SIR. J. C. Coyajee (No. 4), Zanderoud Pub., Isfahan- 1996.
7. The Origins of the Iranian Mythology and Epics, by SIR. J. C. Coyajee(No. 4) Agah Pub., Tehran- 2001 &2006.
8. The Iranian Epics, A Monument from beyond the millenniums. First ed.: Bârân Pub., – Sweden, 2001, second ed.: Agah pub. -Tehran -2002.
9. Seven Adventures (Haft Khân) of Rostam, Qoqnûs Pub., Tehran – 2004.
10. Rahyâfti be Gâhân-e Zartoshtvamatnhâ-ye now-Avestâyi(An approach to Zoroaster’s five Hymns & New Avestan Texts (A Persian translation of AvestâReader,Texts, Notes, Glossary & Index, by Hans Reichelt) – Qoqnûs Pub. , Two eds. Tehran – 2004 & 2007. This work is the textbook of The Ancient Iranian Languages at a postgraduate course at Tehran University.
11.Irânšenâkht,Twenty researches.(Prof. Jackson Memorial Volume, Papers on Iranian Subjects, Written by several scholars (The Persian translation was a recommendation of Prof. Ebrahim Pûrdâvûd.), Agah pub.Tehran-2005.
12. Some articles and book reviews in the literary magazines and periodicals (inside Iran & abroad):Râhnamâ-ye Ketâb, Payâm-e Navin, Payghâm-e Emrûz-e haftegi, Negâh-e Now, Kelk, Bokhara&Jahân-e ketâb(Tehran), Jong&Zanderûd(Isfahan), Irân-Nâme, Irân-šenâsi, Bar-rasi-ye Ketâb /Book Review) &Daftar-e Honar(USA.), Fasl-e ketâb (U.K.), Ārash (France). Iran & Caucasus (Arminia).
13. In process of publication:An edited version of The Narator’s Šâhahnâme, by late famous narrator (Naqqâl)AbbâsZarirî, ۵ Vols. Kârnâme Pub.- Tehran. A Persian Dictionary of Isfahânian Dialect.Remaining Iranian & becoming Universal, a collection of ten discourses on Iranian subjects.
Persian words are admirable, but sometimes your selected words are unfamiliar and
understanding them is
difficult for the public. Please comment on this?
These days the Persian language is facing a lot of difficult problems and many of Persians including myself are challenging them. As a matter of fact, I believe neither to use unlimited loan Arabic or Western, nor pure Persian words (So called Sare-nevisi).
The language in its nature and structure is a live and dynamic phenomenon and the speakers and users of any languages, should always be the guardian of it, otherwise it will face a critical situation.
Here I refer you to an article on “The Persian Language from disturbance to order” by myself written in my forthcoming book “Remaining Iranian & becoming Universal.”
Tell us about your opinion of Ferdowsi and Shahname.
My interest in Shahname treasure and the great Ferdowsi, began from my childhood and continues up to now. It has had a very big effect on me. It has become institutionalized and my main emotion in life.
You have an interesting
web-site, what is your motivation in publishing it?
You mean my web site: Iranshenakht (http://iranshenakht.blogspot.com.au. Thank you for your attention towards this cultural work.
Nearly one decade ago, I began to publish this electronic media and wanted to open a window beyond my academic works towards the current aspects of the contemporary cultural life and updated and dynamic aspects of actions. In this regards my experience was very positive and successful and I am satisfied of it.
You were friends with my late
friend Dr. Parviz Rajabi. Would you please tell us something on his
characteristics and his
research?
My friendship with Dr. Rajabi, began in the final years of the Pahlavi Regime, when he came back to Iran from his educational journey to Germany and joined the University of Isfahan to work as a Professor of History. But our visit in Isfahan was very short; as usual SAVAK did not let him to teach and he was sent to Tehran to undertake an office-job in the Ministry of Science and Higher Education, but our friendship became deeper and continued until his sorrowful death in 2012.
Dr.Rajabi was representative of a new generation of the Iranian historians and was admired by both Iranians and non-Iranians like Prof. Hide Mary Kokh, a German archaeologist and Iranologist, who recognized and validated his unique work, he stated about him:”Parviz Rajabi is such a person who has turned a blind eye on his personal problems and tirelessly works on service to his nation’s culture.”
Rajabi was Indeed a distinct example of this line of Sâeb of Tabriz:
“I am afraid that the time will consider my tolerance, as an inability¸ otherwise I would make it shameful!”
All of Dr.Rajabi’s research are outstanding, among them Hazârehâ-ye gom-šode (The Lost Millenniums) – 5 Vols and Sadehâ-ye gom-šode (The Lost Centuries) -10 Vols are unique.
What is your advice to the younger Iranian generations at home & abroad?
As a matter of fact, I believe that advice will not be accepted nor effective. My own experiences showed me that everyone and each generation must learn from their own experiences. As Rûdaki – the father of Persian Poetry–said:
“One who didn’t learn through
passing of the times,
would never learn from any teacher!”
What are the best experiences that you have had during your educational and cultural life?
I have had a lot of sweet and bitter experiences during the eight decades of my life which I have pointed to some of them in my books and articles and are available to the readers.
Do you have any additional thing to say?
I would like to thank you for organizing this interview.
I wish you and your colleagues more success in your useful and impressive cultural job.