Thursday, December 31, 2009
هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ۲۹، فراگیر ِ ۱۷ درآمد ِ خواندنی، دیدنی و شنیدنی در ۸ بخش
*(چکیدهی ِ همهی ِ آزمون ها و گفتمانها)*
"... بگفتا: من دلی پُرپیچ دارم
اگر «ایران» نباشد، هیچ دارم!"
يادداشت ويراستار
جمعه یازدهم دی ماه ۱۳۸۸
(یکم ژانویه ۲۰۱۰)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.
Copyright-Iranshenakht © 2005- 2010
All Rights Reserved
۱. سپاس گزاریی ِ یک دانشجوی ِ امروز استادشده، از استاد ِ خود: بوسهی ِ استاد «شجریان» بر دستِ استاد «جلیل شهناز»
خاستگاه: رایان پیامی از امین فیضپور
۲. پژوهشی در بارهی ِ ساز ِ «نِی» و گونهها و ویژگیهای ِ آن
در این جا بخوانید و نمونهای از نوای ِ نی ِ بختیاری را بشنوید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از هوشنگ سامانی (بازبُرد به تارنگاشت ِ موسیقی ِ ما)
۳. اجرای ِ برنامهی ِ ساز و آواز ِ «گروه ِ شمس» در اوکراین (با همکاریی ِ تنی چند از هنرمندان ِ اوکراینی)
در این جا ببینید و بشنوید. ↓
۴. تصنیف ِ «آمد نسیم ِ صبحدم»، اثری از "عبدالقادر مراغه ای" نطریّهپرداز و موسیقیدان ِ کهن ِ ایرانی با آواز ِ «سپیده رییسسادات»
A song by "Sapide Ra'is-Saadaat:"Amad Nasim-e Sobh-dam"
در بارهی ِ عبدالقادر مراغه ای در این جا بخوانید و این ترانهی ِ شورانگیز را بشنوید. ↓
همچنین در بارهی ِ این چهرهی ِ نامدار ِ فرهنگ ِ ایرانی، در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی
۱. اعتراف ِ تاریخیی ِ دیگری به دخالت ِ ناروای ِ دولت ِ بریتانیا در کودتای ۲۸امرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳)
پیش از این، اعتراف ِ آشکار ِ جک استراو؛ وزیر امور ِ خارجهی ِ پیشین بریتانیا به دست داشتن در تدارک و اجرای ِ کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) در این تارنگاشت، نشریافت. اکنون تاریخ ورق خورده و جانشین ِ کنونیی ِ آن وزیر، یعنی دیوید میلیبند،
در پاسخ به پرسش ِ عنایت فانی در تلویزیون فارسیی ِ بی. بی. سی.
– هرچند محافظهکارانهتر و سیاستمدارانهتر از سلف ِ خویش – به آن دخالت و اقدام ِ ایرانستیزانه و تباه کارانه، مهر ِ تأیید می گذارد که سند ِ معتبر ِ دیگری است بر بیپایگیی ِ ادّعای خندستانیی ِ دربار ِ پهلوی در «قیام ِ ملّی» (؟!) خواندن ِ آن رویداد ِ سیاه و نعل ِ وارونه زدنهای ِ «آسیبشناسان» ِ آن فراروند در «جنبش ِ خودجوش ِ مردمی» (؟!) قلمدادکردن ِ آن توطئهی ِ ننگین ِ بیگانهساخته.
فانی: ... مسألهی ِ دیگری که برای چند دهه مطرح است، مداخلهی ِ بریتانیا در کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲(۱۹ اوت ۱۹۵۳) است. شاید روشن کردن موضع بریتانیا در قبال چنان موضوعی مفید باشد.
میلیبند : فکر می کنم مهم ّ است که از تاریخ درس بگیریم ولی خود رااسیر آن نکنیم. یقین دارم همه طرف های درگیر، مرتکب اشتباهاتی شده اند. می گویم اشتباه حتما در تاریخ ما هم وجود داشته. اما حالا باید نگاه مان به امروز و آینده باشد. از گفت و گویی صادقانه دربارهی ِ کجرویهای گذشته، استقبال می کنم؛ ولی در عین ِ حال، از تیره کردن گذشته سودی نمی بریم . نباید در گذشته زندگی کنیم. نگذاریم که لغزشهای گذشته، زمان حال و آینده را تحت تاثیر قراربدهد.
خاستگاه: رایان پیامی از رضا مرادی غیاثآبادی
۲. خبرنامهی ِ شمارهی ِ ۳ ی ِ برنامهی ِ پژوهشیی ِ «ساسانیکا»
Thank you for your interest in Sasanika: Late Antique Near East Project. Our latest Newsletter is released and you can find it at:
http://www.humanities.uci.edu/sasanika/bulletin/Newsletter-3.html
You can also access our previously released Newsletters from our home page: http://www.sasanika.com/
It is our aim at Sasanika to bring to light the importance of the Sasanian civilization in the context of late antique and world history. We hope to provide our readers with information and resources required for the study of this important period of the world history. Please consider helping us in our efforts by pledging at: http://www.humanities.uci.edu/sasanika/pdf/PledgeForm2.pdf
خاستگاه : رایان پیامی از هاله عِمرانی- گروه ِ ساسانیکا در دانشگاه کالیفرنیا، پردیس ِ ایروین
The Sasanika Team
۳. بُن مایه های ایرانیی ِ نماد ِ جهانی ی ِ دارو و درمان
در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایانپیامی از دکتر شاهین سپنتا
۱. ایستایی و تکرار یا پویایی و پیشرفت؟: فرهنگ معین، فرزندِ یتیم ِ تاریخ ِ ادبیّات ِ ایران
گفتار انتقادی و روشنگرانه ی ِ اسد سیف در این زمینه را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: تارنگاشت ِ شهرزاد نیوز
۲.نقدی آگاهاننده و شیوا بر پژوهشی کلیدی در تاریخ و فرهنگ ِ ایران
بخش یکم ِ نقد ِ دکتر احمد اشرف بر کتاب ِ پنج جلدیی ِ تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقالی از عصر ساسانی به عصر ِ اسلامی
پژوهش ممتاز و بیهمتای ِ استاد ِ زندهیاد دکتر محمّد محمّدی ملایری را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه : رایان پیامی از مسعود لقمان
۱. تبلیغات دولتی و آثار بی خطر... : دو نامهی ِ تازه نشریافته از «احمد شاملو» به «کلارا خانس»، شاعر ِ اسپانیولی
۱
كلارا خانس عزيز بزرگوار،
با عميقترين سلام قلبى.
مدتها از شما بىخبربودم، تا حدى كه حتا نه من و نه آيدا همسرم توفيق پيدا نكرديم در جريان سال نو سلامهاى قلبىمان را با ارسال كارت كوچكى به شما تبريک بگوئيم و بگوئيم چهقدر دوستتان داريم در صورتى كه شما خود در هيچ فرصتى ما را فراموش نكردهايد. حقيقت اين است كه من از چهارده ماه قبل مدام گرفتار بيمارستان بودهام كه ناچار مىبايست به قطع پايم تن بدهم و پس از آن هم تمام اين مدت را براى تهيهى پروتز گرفتارى داشتهام كه هنوز هم معلوم نيست اين مشكل تا كى گريبانگيرم خواهد بود. در هرحال به هيچوجه نمىخواستم با طرح اين مسأله باعث ناراحتى شما بشوم.
اكنون موضوع عدم امكان شركت جستن در مراسم سدهى لوركا كه در نامهتان مطرحكردهايد و از همهچيز گذشته فرصتى براى ديدار شخص شما و آقاى آدونيس عزيز من بود كه بيست و چهار سال پيش در امريكا افتخار بسيار خوشايند آشنائى با ايشان براى من و آيدا فراهم آمد. در واقع باز هم یک محروميت ديگر كه مجدداً ازدسترفتن پا انگيزهى آن مىشود
در هر حال، كلاراى عزيز، با وضعى كه عرض شد واقعاً هزار بار متأسفم كه امكانات دلانگيز ديدار شما و آقاى آدونيس و شركت در مراسم سدهى لوركا را یکجا از دستمىدهم.
كلاراى عزيز، سلامهاى قلبى آيدا و مرا بپذير و بخصوص واسطهى ابلاغ آن به آقايان آدونيس و سهند باش.
و اما دعوت شخص شما به ايران براى هر مدت كه بتوانيد بهقرار هميشه در جاى خود باقىست. نخواهيم گذاشت بهتان بد بگذرد. یک تلگراف بزنيد كه مىآييد تا همهچيز بىدرنگ آمادهشود. اگر بدانيد چهقدر خوشحال خواهيم شد یک لحظه هم ترديد نخواهيد كرد.
Revista de Occidente
" كه شعر من در آن چاپ شده بود به طرز عجيب غير قابل باورى توسط معاون وزارت فرهنگ كه به ديدارم آمده بود تا خودش را برايم لوس كند، بهدستم رسيد. آخر، سالهاست كه محمولهى پستى براى من نمىرسد!ـ وصول نامهى ۳۰ مارس شما هم ظاهراً نشانهى تغيير جو سياسى كشور است، همچنان كه اجازهى انتشار دفتر اخير چند شعر من كه با اين نامه براى شما و آقاى سهند پست كردهام.
چشم به راه آن تلگراف كوچكيم كه ما را یک دنيا خوشحال مىكند.
احمد شاملو
دهكده،
اول اردیبهشت ۷۲
۲۰ / ۴ / ۹۳
۲
خانم خانس گرامى،
با سلامهاى قلبى.
نخست اينكه در ارسال پاسخ نامه پرمهرتان تأخير نكردهام. نامهی مورخ سوم مارس شما تازه پريروز –
۱۸ / ۴ / ۹۳
–
به من رسيد؛ چون پست ما را براى صرفهجوئى اقتصادى با حلزون توزيع مىكنند!
بگذريم ...
ما در فارسى قيد بسيار زيبا و گويائى داريم كه از "نوازندگى" ريشه گرفته و بهش "دست گرمى" گفتهمىشود و عبارت است از نواختن قطعهی كوتاهى پيش از شروع اركستر، به قصد گرم شدن انگشتان نوازنده و آماده شدنش براى اجراى برنامه اصلى. مىخواهم بگويم من هم ديروز به قصد آماده شدن براى ترجمهی شعرهاى شما -- كه واقعاً اميدوارم كمتر از اجراى موسيقى نباشد-- به تمام معنى "دست گرمى" كردم و تا صفحهی ۲۵ Hacia el Alba
نُه شعر را به فارسى برگرداندم.
نُه شعر را به فارسى برگرداندم.
در مورد ترجمه شعر به فارسى نكاتى هست كه بايد با شما مطرح كنم:
در فارسى يكى از خصوصيات مهم شعر اين است كه بايد در بافت زبان ارائه شود. شعرى كه نتواند استوار به گردهی زبان بنشيند عاميانه و بىتعارف گفته باشم "عوامانه" تلقى مىشود. متأسفم كه ناگزيرم به آوردن اين نمونهی تلخ متوسل بشوم: امروز رژيم ما كه سخت در تكاپوست تا فرهنگى از آن خود به مردم تحميل كند به شدت چنگ در دامن سهراب سپهرى و شهريار زدهاست و مدام مشغول تبليغ اين دو در رسانههاى گروهىست فقط به اين دليل ساده كه آثار اين دو تن آثار "بىخطر"ى است و مثل آدامس مىتوان به دست بچه داد كه بجود و نقنق نكند. [..] صحبت منحرف شد. منظورم اين بود كه حتا شعر ترجمه اگر با زبانى كاملاً درخور به فارسى درنيايد مورد اعتناى شعرخوانان قرار نخواهد گرفت. در چند شعرى كه به رسم "دستگرمى" از شما ترجمه كردهام با در نظر گرفتن اين اصل بايد توجه كنيد نه با توقع ترجمهی كلمه به كلمه و بهخصوص خواهشم اين است كه به آكوستیک كلماتى كه به كار رفته توجه ويژه بفرمائيد. (ضمناً همينجا گفتهباشم كه در ميان اين شعرها، شعر صفحهی ۱۳ بيش از بقيه به دل من نشست.)
من هم كاملاً با شما موافقم كه برگرداننده شعر، نه فقط اهل زبان ميزبان بل كه بايد شاعر آن زبان باشد. متأسفانه نمىتوانم به خواهشتان مبنى بر ارسال ترجمههائى از شعرهايم به زبانهاى ديگرجواب مثبتى بدهم. اين شعرها از ژاپنى تا فنلاندى نه فقط بهطور پراكنده بل كه حتا به صورت مجموعه بهچاپ رسيده اما ترجمههاى آلمانى و فرانسه و انگليسىشان را كه ديدهام روزها و روزها بيمارم كرده است. كارى كه آن مترجمان با آن شعرها كردهاند حضرت سن ژرژ با اژدها نكرده.
از آن جائى كه من خودم را سخت بدهكار و -- اگر ادعاى خودبينانهاى نباشد -- خودم را فرزند شعرى و حتا رفتارى شعر اسپانيا حساب مىكنم براى شما پيشنهاد عملىترى دارم: چند هفته ديگر تعطيلات تابستانى است. يك چمدان كوچک برداريد بيائيد پيش ما. هم شما جاهاى نديده مىبينيد، هم آيداى عزيز واقعاً تنهاى من با شما همدم مغتنمى پيدا مىكند، هم ما بىواسطه غير به شعر يكديگر مىپردازيم، هم من شاعر ديگرى به وطنام پيشكش مىكنم و هم اين آرزو كه با شعرم به وطن شعرىام اسپانيا سپاس گذاشته باشم (و آرزوى بزرگ هميشگىام بوده) لباس عمل مىپوشانم. ديدن شهرهائى مثل بم و اصفهان وسوسهتان نمىكند؟ اين بهترين شرايط ممكن براى كار ترجمه متقابل شعر است. ضمناً گفته باشم كه هم خانه جاى راحتىست و هم هزينهئى نخواهيد داشت. (از بابت توضيح غير شاعرانهی اخيرعذرمىخواهم ولى بر آن تأكيد مىكنم).
با سلامهاى از صميم قلب.
احمد شاملو
خاستگاه: نشریّه ی ِ روزآنلاین - چهارشنبه دوم دی ماه ۱۳۸۸
۲. شعری سه زبانی (فارسی- انگلیسی - عربی) از «محمود کیانوش»
در این جا ↓
خاستگاه : رایان پیامی از مهدی خطیبی
نوشین شاهرخی، بانوی ِ پویای ِ راه ِ زرّین ِ ادب ِ فارسی و فرهنگ ِ ایرانی جُنگی خواندنی و ستودنی از تازههای ِ راهنوردیی ِ پُرکشش و کوشش ِ خود را به دوستداران این ادب و فرهنگ، پیشکش کردهاست.
با آفرین و درودی بر این فرزند ِ شایستهی ِ ایران، بخوانیم. ↓
www.noufe.com
خاستگاه: رایان پیامی از نوشین شاهرخی
نشر ِ سومین دفتر ِ مجلّه ی هنر و باستانشناسیی ِ آسیای ِ دَرونی از سوی ِ انجمن ِ جهانیی ِ پژوهشهای ِ ایرانشناختی
[ISIS] Journal of Inner Asian Art & Archaeology 3
With apologies for cross-posting, Lilla Russell-Smith and I are pleased to announce the publication of volume 3 of the Journal of Inner Asian Art and Archaeology, with a section on Khotan edited by Ursula Sims-Williams:
Vol. 3 (2008)
CONTENTS:
• Philip DENWOOD, “The Tibetans in the West, Part I”
• Géza FEHÉRVÁRI, “The Lions of Ghazni”
• Imre GALAMBOS, “The Third Ōtani Expedition at Dunhuang. Acquisition of the Japanese Collection of Dunhuang Manuscripts”
• Sascha PRIEWE, “The ‘Stein Loan Collection’: Ceramics and Buddhist Art from the Silk Roads in the Victoria and Albert Museum”
• Elizabeth Rosen STONE, “Some Begram Ivories and the South Indian Narrative Tradition: New Evidence”
The Kingdom of Khotan to AD 1000: A Meeting of Cultures
Guest-edited by Ursula Sims-Williams
• Ursula SIMS-WILLIAMS, Introduction
• DUAN Qing, “Bisā- and Hālaa- in a New Chinese-Khotanese Bilingual Document”
• Hiroshi KUMAMOTO, “A St. Petersburg Bilingual Document and Problems of the Chronology of Khotan”
• Mauro MAGGI and Anna FILIGENZI, “Pelliot tibétain 2222: a Dunhuang Painting with a Khotanese Inscription”
• Giuliana MARTINI, “Tracing the sources of the Book of Zambasta: the Case of the Yakṣa Painter Simile and the Ratnakūṭa”
• RONG Xinjiang and WEN Xin, “Newly Discovered Chinese-Khotanese Bilingual Tallies”
• Prods Oktor SKJÆRVØ, “The End of Eighth-Century Khotan in Its Texts”
• Tsuguhito TAKEUCHI, “Tshar, srang, and tshan: Administrative Units in Tibetan-ruled Khotan”
• ZHANG Guangda and RONG Xinjiang, “On the Dating of Khotanese Documents from the Area of Khotan”
• ZHANG Yuzhong, QU Tao and LIU Guorui, “A Newly Discovered Buddhist Temple and Wall Paintings at Dandan-Uiliq in Xinjiang”
• ZHAO Feng and WANG Le, “Textiles and Clothing Excavated from the Tombs of Buzak in Khotan”
• Book Reviews
For more information, please visit www.brepols.net or http://www.brepols.net/publishers/periodicals.htm#JIAA
Best holiday wishes,
Judith Lerner
Inline Attachment Follows: 453067195.txt
Listserv mailing list
Judith Lerner
ISIS دفتر
«گرمابهی ِ گنجعلی خان» ِ کرمان: موزهی ِ بیهمتای ِ مردمشناسی
گرمابهی ِ گنجعلي خان اثري بديع از نقاشي ها، مقرنس كاري ها، كاشيكاري ها و گچبریهاي زيبا همراه با
استفاده از تزيينات سنگيی ِ بسيار ظريف است. آب مورد نياز اين گرمابه، از قناتي تأمين مي شد كه مظهر آن درميدان گنجعلي خان بود. خروج فاضلاب آن نيز با درنظر گرفتن مسائل بهداشتي و زيست محيطي بوده است.
اين گرمابه، ۲۶ متر درازا، ۳۰متر پهنا و نزدیک به حدود ۱۳۰۰ متر مربع، زيربنا دارد كه شامل سردر،
دالان ِ ورودي، رختكن، هشتيی ِ حدّ ِ فاصل ِ گرمخانه، خزينه، چال ِ حوض، بخش خصوصي و تون است.
خاستگاه: رایانپیامی از دکتر سیروس رزّاقیپور
تمدّن ِ کاریزی: قنات ِ قصبهی ِ گناباد، يك اسطوره
يكي از عمدهترين ويژگيهاي تمدن كاريزي صلحجويي و رسيدن به اهداف از راه گفتگو و مذاكره است. در منطقهاي كه قنات منشأ اصلي آب و فعاليت است يعني در پهنهاي كه در شرق كوههاي مركزي ايران و در جنوب كوههاي البرز (از شرق قزوين به بعد) تا كنارههاي درياي عمان و از شرق تا كوههاي هندوكُش و كوههاي مركزي افغانستان، در شمال شرق تا چمنزارهاي وسيع آسياي مركزي واقع است، هيچگاه خاستگاه حكومتهاي جنگجوي بزرگ و عالمگير نبوده است و هرگز از اين پهنهي لشكرهاي بزرگ برنخاستهاند و هيچگاه كشورگشايان بزرگ متولد نشدهاند. اين بدان دليل است كه پتانسيلهاي طبيعي اجازه اين كار نميداده است. محدوديت پوشش گياهي و بهخصوص منابع مرتعي و محدوديت شديد آب اجازه رشد و تكامل حكومتهاي صحرانشين (استپي) و يا فئودالي را نداده است. در اين پهنه وسيع كه جز به مدد آب قنات، آب شرب و زراعت بهدست نميآيد، زمينها در قطعات كوچك و بهصورت خردهمالكي، با توليد محصول زراعي كم و مازاد توليدي كمتر است. از قديمالايام مردمان اين مناطق براي جبران كسري نيازهاي خود، به صنايع دستي و تجارت روي آوردهاند. خردهمالكان، خردهدامداران، صنعتگران و تجّار، جز به صلح و آرامش نميانديشند و در زمان صلح و آرامش است كه سود ميبرند. برعكس كسانيكه ميخواستند كسري نيازهاي خود را از راه چپاول، غارت و كشورگشايي بهدست آورند و دنبال جنگ و ناامني بودند. سود مردمان تمدن كاريزي در آرامش و صلح بود و سود تمدنهاي استپي (مرتعي) مجاور اين تمدن، در جنگ و جدال و غارت و چپاول.
سود مردمان تمدن كاريزي يعني مردمان شهرهايي كه بيشتر تجارتپيشه و صنعتگر هستند در مذاكره، گفتگو، ساماندهي روابط شهر و روستا، تفاهم و صلح، راستگويي و درستكرداري بوده است. تاجر جز با راستي و صنعتگر جز با درستكاري سود نميبرد در عوض فئودالها و صحرانوردان جز با خدعه و نيرنگ، استثمار، جنگ و خونريزي نويدي حاصل نميكنند.
محدوديت منابع طبيعي و منابع آب در مناطقي كه قنات منبع اصلي آب آن است در طول هزاران سال، خود موجب بروز رفتاري صلحجويانه، تاجرمسلك و مذاكرهگر شده است.
همانطور كه گفته شد اثبات اين نظريه يعني وجود يك تمدن كاريزي و تفاوتهاي اين تمدن با تمدنهاي ديگر بهخصوص در زمينههاي صلح و دوستي در اين مختصر نميگنجد. بر مبناي اين نظريه، قنات را چيزي فراتر از يك تكنولوژي سنتي تأمين آب و سرمنشأ ايجاد روستاها و شهرها ميداند. اخلاق و فرهنگي كه جهان امروز نياز مبرمي بدان دارد يعني تمدني كه خوي و خصلت و رفتار مردمان آن، سختكوشي، تلاش، توليد محصولات گرانقيمت كشاورزي، صنعتي و خدماتي و تجاري و مبادله آن از طريق مذاكره و گفتگو است. يعني همان اخلاق عملي كه جهان امروز تشنه آن است (لذا فرزندان اين تمدن طرفداران بحث گفتگوي بين فرهنگها و تمدنها هستند). شايد كه فرزندان اين تمدن اصولاً چيز ديگري جز صلحدوستي و گفتگو را هرگز نتوانند مطرح كنند. چون در تاريخ، فرهنگ و تمدن آنها چيز ديگري جز صلحجويي نيست. اصولاً در ادبيات اين مناطق، ادبيات حماسي نضج چنداني نگرفته است. پهلوانان و قهرمانان اين مناطق معمولاً كشتيگيران و مسابقهگران هستند تا جنگجويان حرفهاي كه شهرت خود را در ميدانهاي نبرد بهدست ميآورند
افسانههاي اين مناطق حول محور آب قنات و طاهر آبشناس و امثالهم دور ميزند و حتي به اصطلاح امروزي سوپرمنهاي آنها كساني هستند كه هر روز يك قنات حفر ميكردند و يا طي چند ثانيه دلو پر خاك را از ته چاه بيرون ميدادند. تقريباً تمامي پهلوانان شاهنامه چه مثبت و چه منفي متعلق به تمدن فئودالي و تمدن استپي و صحرانوردي هستند. افسانههاي تمدن قناتي پهلوانان جنگاور و خونريز ندارد.
از سوي ديگر قنات مظهر تمام و كمال پيشرفت علوم عملي، فنآوري و تكنولوژي چندين هزارساله بشر است. ميتوان ادعا كرد در ساخت يك قنات بايد بيشتر از علوم متعدد ياري جست تا در ساخت اهرام مصر، در عين حال قنات مظهر مديريتهاي مردمي، تعاون و همياري، گذشت و همكاري و مستمر و چندهزارساله بشر است. حفر يك قنات جز با اتفاق ايجاد نميشود و خشكشدن قنات جز با نفاق.
قنات قصبه گناباد
در گذشته هاي دور حداقل حدود 10 قرن قبل آب قنات قصبه تا حوض سرخ و احتمالاحوض الحبيب برده مي شده است و اين بدين معني است که قنات قصبه گناباد با عمق چاه حدود 300متر (که از نظر طول بلندتر از برج ايفل است) از شگفت انگيزترين دستاوردهاي تمدن ايران محسوب مي شود.
باورها درباره قنات قصبه
قدمت ، طول و عمق پرآبي قنات موجب شده است كه از قديم الايام براي مردم باورهاي متعددي درباره اين قنات پديد آيد كه مهمترين آنها به شرح زير است :
یک) ديو: باور بسياري بر اين بوده است كه حفر قنات قصبه كار ديوان است. امروزه اين حرف را فقط پيران قبول دارند و افسانه هاي متعدد درباره آن مي گويند. در گذشته اين باورها عمومي تر بوده است . در همان گذشته هم مقنيان به اين مسأله اعتقاد نداشته اند.
دو) قد بلند بودن مقني هاي حفار قنات: مقني ها به استناد بلندي فاصله زينه ها (جاپاها) معتقدند كه كساني كه اين قنات را حفر مي كرده اند حدود 20 سانتي متر بلند قدتر از قد متوسط آدمهاي امروزي بوده اند . اما اين باور با گشودن سر دهها چاه و اندازه گيري دقيقه زينه ها نمي تواند يك شاهد علمي باشد .
سه) قنات قصبه افتخار آفرين: همان گونه كه پاریسي ها به داشتن برج ايفل و اصفهاني ها به داشتن ميدان نقش جهان و يزديها به داشتن مسجد جامع كبير و امير چقماق افتخار مي كنند، مردم گناباد هم به داشتن قنات قصبه كه باحتمال بسيار زياد عميق ترين قنات دنياست، افتخار مي كنند . اميد است اين افتخار تبديل به انجام كارهايي شود كه اولأ آب قنات اضافه شود و بعد قنات به عنوان يك اثر باستاني ثبت شود و فعاليتهایی جهت جذب جهان گرد براي بازديد از قنات انجام گيرد و از همه مهمتر، اين علاقه عمومي تبديل به علائق مادي گردد.
آب لوله كشي شهر شور و تقريبا غير قابل شرب است . بنابراين از قديم الايام آب قنات خشويي (يا خشواويي حدود 25 كيلومتر طول و عمق مادر چاه حدود 250 متر و دبي متوسط 50 ليتر در ثانيه) به آب انبارها مي رفته است و مردم ازآن استفاده مي كردند.
مظهر قنات درارتفاع حدود 1100 متري در جنوب شرقي شهر گناباد فعلي و يا در جنوب محلة معروف به قصبه شهر قراردارد . در طول تاريخ محل مظهر چندين بار جابجا شده است. جهت كلي رشته هاي اصلي ،جنوب غربي- شمال شرقي است. آب قنات قصبه در حال حاضر در كشتزارهاي محله قصبه شهر و نوغاب واقع در شرق شهر گناباد قابل شرب مي شود.
حفر سرکولي
قنات بر خلاف تصور عده اي بهره برداري از اولين سفره آبي نيست، بلکه ميله چاهها با روش سرکولي آب چندين سفره آبي به کوره هاي قنات منتقل شود.
حفر هر چاه يا ميله معمولا از سطح زمين و از بالا آغاز مي شود ولي در بخش تره کار قنات ادامه حفر آن تا پايان امکان پذير نيست زيرا وقتي چاه به سطح ايستابي سفره زيرزميني رسيد با وسايل سنتي امکان ادامه کار مقدور نيست. در اين مرحله ادامه حفر چاه تا کوره اصلي قنات از طريق ((سرکولي)) امکان پذير است. سرکولي به کندن چاه از پايين به بالا گفته مي شود. به نتيجه رسيدن کار، مستلزم انجام محاسبات دقيقي است که بايد توسط استاد مقني صورت گيرد. براي انجام کار نخست مقني در سر چاهي که از رو کنده است چوب يا محوري عمودي نصب مي کند و از سر آن عمود نخي به عمود ديگر در سر چاه قبلي که کاملا حفر شده و به کوره قنات رسيده است مي بندد، آنگاه در سر چاه اخيرالذکر چوبي افقي در امتداد دقيق نخي که بين دو چاه بسته شده نصب مي کند و به دو سر چوب افقي دو نخ مي بندد و به سر هر يک از نخها شاغول يا شيئي سنگين مي بندد تا نخها به طور کاملا عمود به انتهاي چاه برسد و ثابت بماند. براي ثابت نگاه داشتن نخها مقني سر چاه را مي بندد تا وزش باد آنها را جابجا نکند. به مجموعه اين اعمال ((قراول)) مي گويند.
واژه سرکولي از يک اسم و يک مصدر ترکيب شده است. قسمت اول يا اسم به معناي بالا و قسمت دوم يا مصدر به معناي کندن مي باشد.
مرجع : كتاب قنات قصبه گناباد ، يك اسطوره، تألیف : محمد حسين پاپلي يزدي و همكاران
خاستگاه: رایانپیامی از فرشید ابراهیمی
ویراستار می گوید:
تصویرهای دیدنی و شگفتی انگیزی از این شاهکار، همراه با این گزارش بود. دریغ که به سبب ِ اشکالی فنّی (شاید بالا بودن ِ حجم ِ تصویرها) نتوانستم آنها را در این صفحه بیاورم.
۱. «یلدا»ی ایرانی و همتاهای ی باختریی ِ آن: پژوهشی آگاهاننده از «استاد علی اکبر جعفری»
Winter Solstice, Yule, Yuletide, Yalda
Ali A. Jafarey & gt
Buena Park, Southern California
All storing or migrating animals, from the tiniest insect to the largest mammal, are well acquainted with the changes of seasons. They have their "calendar." They know the approach of spring, summer, autumn and winter and prepare to come in open, migrate from a fixed place to another, begin storing and/or prepare to retire or hibernate in their winter quarters.
Mankind has been doing the same since its evolution and then the dispersion into different lands. We have signs of how humans have closely observed the movements of the sun, the moon and the stars since thousands of years. We have records of how they knew the solar calendar for their day-to-day living since cave days. This climate and calendar consciousness has been common to humans all over the world. They have known the equinoxes and solstices in both hemispheres.
Their preparations to adjust to the seasonal changes have evolved into ceremonies that begin with each change. Obviously, where seasonal changes have been more marked, the recognition was more accurate and where it did not matter much, the change brought hardly any marked change in life.
The people for whom winter meant quite an experience, paid more attention to theWinter Solstice, the people to whom spring brought new life, welcomed the Vernal Equinox and the people who depended more on seasonal rains, hailed the beginning of monsoon as their festive time.
History shows that the people nearer to the North Pole were more concerned with the Winter Solstice than any other people. The Nordic people, comprising of the Celts and Germanics, have been paying attention comparatively to the very longest night more thanothers. They are the people for whom the Winter Solstice, the turn to have more of the sunlight meant much. Samhain of the Celts and Yule of the Germanics stand for Winter Solstice. For them, it was a "rebirth" of the sun whose light had shortened to few hours a day. And once an idea gets a community, imagination wanders and wonders to create a myth around it. Yule and Yuletide meant the re-death and re-birth of the Sun god. It may be added here that many scholars of Nordic studies think that "yule" means "wheel" and that it stands for the "Wheel of the Sun" and the solar cycle.
Santa Claus, with a number of other names, is yet another sign that the Winter Solstice of Christianity has its roots far into the North of Nordics.
Meanwhile, the people on the Mediterranean were also paying more attention to the seasonal changes. The sun played a very bright part in their life. They too noticed the longest night, of course shorter than what the Nordics went through, that heralded the lengthening of daylight - the "growing" Sun. Their myth had made the sun "Invictus," unconquerable, yet they imagined it dwindling only to take birth out of the rock as a full grown strong, young man, and not a baby.
Time brought the two peoples together and they found certain beliefs common. That gave the Winter Solstice celebration of the rebirth of the Sun (god) a new impetus to Europe and the eastern coast of the Mediterranean - today's Turkey and the Near East .
The two terms "Yule" and "Yuletide - Yule time" traveled to the eastern Mediterranean . Meanwhile, we know that the First Ecumenical Council held in Nicea in 325 CE under Emperor Constantine (about 274-337 CE), himself an overt convert from Solar henotheism to Christianity, made Christianity the state religion of the Byzantine Empire and that Yuletide was declared to become the Birthday of Jesus.
One can guess that "Yuletide" connected to the "re-birth" sounded to the Semitic ears of the Syriac people so similar to "yalda," the word for "birth." "Yalda" easily replaced "Yuletide" and quite correctly for the Semitic Christians. It made sense.
Meanwhile, in the Iranian Plateau with its well-marked four seasons, the Vernal Equinox was the beginning of the New Solar Year - Nowruz. It has all along been the greatest national festival for the Iranians. But their true tropical calendar had also the first day/date of the fourth month Tir on the beginning of the Summer Solstice, Autumnal Equinox on the first day of the seventh month - Mehr, and the Winter Solstice on the first day of the ninth month Dey. The four seasons began/begin on the first day of each quarter in their turn. Winter on the Plateau also means more of indoor living. The Solstice for them was the beginning of the 40 very cold days of the winter time. They called it "Chelle-ye Zemestan - Winter Forties" compared with "Chelle-ye Tabestan - Summer Forties," the very hot days of summer.
Winter Solstice was also celebrated by the Assyrian and Chaldean Iranians as "Yalda." We have Iranian astrologists, historians and poets of early 10th century CE mention "Yalda, 25th December," as the Birthday of Jesus.
And now for decades we have daily newspapers, radio and television in modern Iran . Their commentators have dramatized and generalized it so much so that the entire Iranian nation, knowingly and unknowingly, celebrates Yalda more as the night of the rebirth of the "Sun" than connect it with the birth of Jesus who is the "Son" of God for Christians and the Prophet of God for Muslims!
Hardly any person cares to re-think and realize that the pre-Zarathushtrian mythology does not speak at all about the births and deaths of its gods and goddesses - Sun, Moon, Wind, Cloud, Thunder, Rain, Rivers, Waters and a long list of other visible (daeva/deva) deities, and Varuna, Mithra , Airyaman and other invisible (ahura/asura) beings. They have always been there. No birth, no death, no dates!
Again, hardly any person cares to re-think and realize that "Good Conscience," the Good Religion founded by Zarathushtra Spitama has no myth and legend to entertain any person fond of fiction. It speaks of the Fact of Good Life and how to live it all along perfection, immortality and Ushta, Radiant Happiness.
The only birthday celebrated in the Avesta is the Birthday of Zarathushtra, a unique human personality of Good Guidance for all times and climes.
But the Iranians have, like many other nations, finding reasons and excuses to celebrate as many joyful occasions as they can make it! Yalda is one of them. Happy Yalda to all!
Ali A. Jafarey
28 Azar 3740 ZRE = 19 December 2002 CE.
PS. This was just a note. I have a long essay in English and Persian on the subject. I leave it for a more appropriate occasion.
Re-posted: 30 Azar 3747 = 21 December 2009
۲. متّه به خشخاش - دو: وبلاگ بهتر است یا بلاگ؟
پژوهش ِ کوتاه، خواندنی و آموزندهی ِ فرشته مولوی را در تارنگاشت ِ مُشت ِ خاکستر بخوانید. ↓
http://www.fereshtehmolavi.net/Farsi/farsi-mainpage.htm
*(یادآوری )*
شماره ی پسین ِ ایران شناخت، به سبب ِ در سفر بودن ِ ویراستار،
شماره ی پسین ِ ایران شناخت، به سبب ِ در سفر بودن ِ ویراستار،
در هفته ی ِ آینده نشرنخواهدیافت
و زمان ِ نشر ِ آن، جمعه ۲۵دی ماه ۱۳۸۸(۱۵ ژانویه ۲۰۱۰) خواهدبود
Friday, December 25, 2009
ویژه نامهی ِ یلدا (۳): پیوستی دیگر بر نشردادههای ِ پیشین
يادداشت ويراستار
شنبه پنجم دی ماه ۱۳۸۸
(بیست و ششم دسامبر ۲۰۰۹)
در پی ِ نشر ِ دو بخش ِ پیشین ِ ویژهنامهی ِ یلدا، به دو کار ِ تازه در این زمینه، دستیافتم که در این پیوست میآورم و به دوستداران فرهنگ ایرانی، فرهنگ ِ ستیز با شب ِ یلدای ِ دیرپای ِ این میهن و شادمان از زایش ِ مهر و تابش ِ خورشید ِ تیزاسب ِ جهانافروز، پیشکشمیکنم.
"خواب و خیال" و "مرغ دریا"
دو غزل یلدایی از هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)
خواب و خیال
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
مرغ دریا
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگِ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خطِ چلیپا زد و رفت
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به تنگایِ قفس
ناله ای در غم مرغانِ هم آوا زد و رفت
خاستگاه: اخبار روز
سهشنبه ۱ دی ۱٣٨٨ - ۲۲ دسامبر ۲۰۰۹
گفت و شنود ِ پانزدهدقیقهای: چکیدهای است از همسخنیی ِ نوشین شاهرخی با جلیل دوستخواه، جلال خالقی مطلق، پرویز رجبی و رضا مرادی غیاثآبادی در بارهی ِ یلدا و پیشینهی ِ آن ↓
Thursday, December 24, 2009
فرخنده باد یلدا! (بخش ۲) و هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ۲۸، فراگیر ِ ۱۲ درآمد ِ خواندنی، دیدنی و شنیدنی
فرخنده باد یلدا!
(بخش ۲)
نگرشها و پژوهشهایی در بارهی ِ پیشینه و بنیاد این جشنآیین و پیوند ِ زادروز مسیح (کریسمس) با آن
You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.
Shahnshah, Shah Bahram Varjavand
Civilisation and the origins of mankind are linked to the continent of Africa according to the very greatest minds of a host of sciences and studies. Scholars and academics that in each successive generation have upheld the virtues and attributes of Greeks, Romans and such like that laid down the foundations of modern day Europe, the US of A and indeed much of the entire world. Occasionally nations such as China and India with much longer histories may intervene and give challenge but ultimately it is the western model on which all others take as their base upon which to build and establish their own economies, cultures and social order etc, etc.
To therefore acknowledge not just greatness but a supremacy of religious beliefs that transformed one nation to create and enjoy Empires the like of which have never existed anywhere else upon the face of the earth, is therefore simply one step too far - and so we find Iran relegated to realm of fiction, legend and myths in the libraries of the world. Yes some scholars and academics will uphold our past great Achemenian, Parthian and Sassanian Zoroastrian Empires but always there is the sense that Iran can not compare with western civilisation, its faiths and the cultures which now include others from Asia and The Middle East.
Sadly to all of this we must never forget that it is in the very best interests of many from times past and even the present to openly alter and misrepresent the history of Iran so that they can keep control of this land and its peoples. For the reality is that even though Iran remains as an enigma and unknown factor to most, still such is the measure of fear created by our past history, that everyone sees Iran as a threat to world peace and development.
The world of academia has embraced all things Iranian much as it has made studies of many other lands and cultures with their indigenous faiths and come up with their own version of the truth as based upon translations of The Avesta, in which the vast majority of all of our religious prayers are set down. Yet the fact that their Avestan dictionaries contain but a fraction of Avestan words and that for each and every Avestan prayer one can find a seemingly infinite number of different translations is always ignored. For ultimately the aim of such research and study is to make money, gain influence and power, so why listen to those who would seek to derail such a train?
As a result there are two diametrically opposing views of ancient Iran and its true state religion of Mazdayasni Zarathushti Din. The question being to which side and to whom does one give their loyalty and faith towards?
Those of you who wish to obtain a more concise explanation of such matters may approach us at any time for such information but as it is not our way to dwell upon the darkness we shall simply move forwards and focus on what was, is and shall be in the future.
To us the history of Iran and indeed that of the whole world all began with one Soshyos Saheb who chose people such as one Noah to build arks etc and save both themselves and some animals and plants. With respect to Iran this Rainidar took the masses of our people to a place of safety in the north polar ice cap. For by that time our earth’s orbit around the sun had decayed to the point where one earth year came to some 360 days and so both polar ice caps melted and the planet was engulfed in a deluge of catastrophic proportions. After many hundreds of thousands of years Soshyos now to be known as one Gayomard Ner Asho, ie the first man on earth, leads our Mazdayasni people back into Iran and so once again there begins a new Zarvane Daregho Khadhat…in which the most important people to come are…
THE Prophet of Prophets Who in this age merged Mazdayasni Din with Zarathushti Din to create The Mazdayasni Zarathushti Din.
The Pak Magav Anjuman and especially 180 Pak Saroshavarez Sahebs,
9 Ner Asho,
9 Abedan-e-Abed Sahebs and finally a host of others from whose ranks it is also possible to have some who are of Divine nature and so far exalted above us mere mortals of human form and origin.
The full list of Ner Asho are:
Gayomard
Shyamak
Agreras
Shiavax and finally
Chandraghaas where Chandra means moon and ghaas refers to the aspect of being able to win over any opponent. So Chandraghaas by virtue of his mind could defeat anyone on earth.
To this roll call come the 4 Rainidar as yet to appear in our world.
THE 100th Rainidar Saheb Shahnshah Shah Behram Varjavand.
THE 101st Rainidar Saheb Hoshedar Baami.
THE 102nd Rainidar Saheb Hoshedar Maah and finally.
THE 103rd Rainidar Saheb of Soshyos at time of next global deluge in some half a millions of years along with the aspect of the monstrous evil form of Zohak being released from his prison to rule for some 1,000 years before by the grace of Pak Dadar Ahuramazda our legendary warrior Kersasp is also brought forth to fight and kill this brute force of darkness and evil.
We need but to go back to the reign of Shahpour the second to find one Dastoor Adarbad Marespand Saheb who was the 99th Rainidar - where this word Rainidar means one who comes to show us the way and so there was set in motion the divine forces ready for coming of Cyrus the Great and start of a new Achemenian Mazdayasni Zarathushti Empire of Iran.
Barely had the dust settles upon the destruction of this Empire than one Dastoor Arda-e-Viraf with help of many other Dastoors brought back the writings and holy book of our religion for the masses and so there was born The Parthian Mazdayasni Zarathushti Empire of Iran.
Once again with the passage of time this Empire too breaks up and then by the grace of Pak Dadar Ahuramazda with help of Dastoors and the faith one Ardeshir-e-Babekan comes forth to win and unite each province until once more we have a unified and new Mazdayasni Zarathushti Sassanian Empire of Iran…
And now we await the coming of The 100th Rainidar Saheb Shahnshah Shah Behram Varjavand.
With best wishes,
Cyrus Cooper,
Greater London, UK
جشن ِ بزرگ ِ «یلدا»، زادروز ِ مهر (/میترا) بر همهی ِ دوستداران ِ فرهنگ ِ ایرانی و آرزومندان پیروزیی ِ روشنایی بر تیرگی، فرخندهباد!
"یلدا" پاس و سپاس ِ امید در جان و جهان ِ ایرانی
خسرو باقرپور
میتولوژی ایرانی بر این باور است که تهاجم سرنوشت ساز اهریمن بر میترا یا مهر در این شب صورت می گیرد. میترا الهه ی دوستی و روشنایی و محبت و صفای روان است و هرگز مباد در این نبرد تنها بماند، پس باید شب را به یاد و نام مهر متبرک کرد و نوشید و روشن شد! ... ↓
در بلندترین و تاريک ترين شب ِ سال، پيروزیی ِ روشنایی را باور کنيم ↓.
درخت سرو در «شب یلدا» به یاد ِ جوانان ِآزادهی ِ میهن
در این جا بخوانید. ↓
↓
http://www.mardomak.org/photos/yalda_night/
و سرانجام، زنجیره ای از گفتارها و پژوهشها در بارهی ِ جشن ِ یلدا را در این جا بخوانید. ↓
و گفت و شنود ِ خواندنیی ِ گزارشگر ِ رادیو فردا با رضا مرادی غیاث آبادی را در این جا ↓
http://www.radiofarda.com/content/f35_Yalda/1908944.html
و نیز گفت و شنود ِ گزارشگر ِ همان رادیو با شکوه میرزادگی را در این جا ↓
و این اثر هنری ی ِ دیدنی را:
هدیه ی شب یلدا
کار ِ وانشا رودبارکی
کار ِ وانشا رودبارکی
خاستگاه: روزآنلاین
و این پژوهش در باره ی پیشینه ی نام ِ یلدا از:
جواد مفترد
نظری بر نام یلدا
سید حسن تقی زاده در مفصلترین و اساسی ترین بحث خود تحت نام "گاهشماریهای قدیم ایرانی" به توجه ایرانیان باستان به اعتدال ربیعی (ایام عید نوروز بهاری)، اعتدال خریفی (ایام مهرگان پاییزی) و دو مقطع سال با تقسیم شش ماهه به دو فصل تابستانی و زمستانی سال، در کتاب پهلوی بندهشن یعنی میذیوی شم (جشن نیمه تابستان در اوایل تیر ماه) و میذیائیری (جشن نیمه سال در اواخر آذر ماه) سخن رانده است؛ بدون اینکه بتواند یا بخواهد این مقاطع که روزههای عطف طولانیترین روز و کوتاهترین شبهای پیوسته بدان یا عکس آنها قرار داشته اند مورد توجه قرار دهد؛ این در حالی است که کتاب پهلوی بر روی این ویژگی این ایام به شدت تأکید میورزد: "بندهشن مخصوصاً تصریح دارد که از میذیوی شم تا میذیائیری شبها دراز میشود و از میذیائیری تا میذیوی شم شبها کوتاه و روزها دراز میشود. بندهشن گاهنبار میذیوی شم یعنی نخستین روز از پنج روز آن گاهنبار را یازده تیر می داند (که مصادف با ایام جشن تیرگان) است و میذیائیری در حدود اوایل دی و آخر آذر واقع میگردد (که می دانیم ایام شب یلدا است)". از مطلب اخیر به وضوح معلوم میشود که میذیائیری (یعنی جشن نیمه و وسط سال) همان است که ما امروزه یلدا گوئیم و آن را نامی سریانی به معنی میلاد تصور میکنیم. در حالی که کلمه یلدا علی القاعده صورت پهلوی کلمه مرکب اوستایی "یار- دا" یعنی مقطع و تقسیم سال است. چون حرف "ر" اوستایی علی القاعده به "ل" قابل تبدیل بوده است؛ چنانکه نام اوستایی هربرز در پهلوی به البرز تبدیل گردیده است.
نام و نشان کریسمس (به یونانی و رومی به تولد [عیسی] کرسیتوس معنی در اصل تولد ایزد نور=مهر/آپولون) که معادل اروپایی نام یلدا است، معلوم می دارد که در شمال بین النهرین، محل تلاقی فرهنگ های ایرانی (مادی، میتانی، کپاتوکیایی)، سامی و یونانی و رومی بوده است، هر دو معنی تولد ایزد نور و خورشید (مهر، خورشید شکست ناپذیر) از آن مستفاد می شده است. امّا اساس و تقدم و اصل و فرع با کدام معنی بوده است به ظاهر قضاوت سخت است؛ ولی به هر حال کلمه یلدای ایرانی با توجه به معادل پهلوی دیگر آن یعنی میذیائیری (نیمه و وسط سال)، به همین معنی تقسیم سال بوده است. خصوصاً اینکه نزد ایرانیان سنت و نام و نشان خدایگانی این نام و عید آن را همراهی نمی کنند.
يادداشت ويراستار
جمعه چهارمم دی ماه ۱۳۸۸
(بیست و پنجم دسامبر ۲۰۰۹)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
Copyright-Iranshenakht © 2005- 2009
All Rights Reserved
۱. فردوسی نگاهبان ِ گنجینهی ِ زبان و ادب ِ فارسی و فرهنگ ِ ایرانی، نگران ِ آینده و سرنوشت ِ این مُردهریگ ِ کهن
تندیس ِ خداوندگار ِ زبان و ادب ِ فارسی و فرهنگ ِ ایرانی، حکیم ابوالقاسم فردوسی در برابر ِ کتابخانهی ملّیی ِ ایران در تهران، از یک سو نمایشگر ِ بزرگداشت ِ سزاوار ِ نقشورزیی ِ کلیدیی ِ او در زندهکردن این میراث ِ بزرگ ِ نیاکان ماست و از سوی دیگر با طرحی نو و ابتکاری که دارد، نماد ِ گویای ِ دلواپسیی ِ او برای ِ آیندهی ِ این زبان و ادب و فرهنگ و چشم به راهیاش برای ِ پویش و کوشش ِ رهایی بخشان ِ نویددادهشده و «فِرَشکَردکِرداران» / نوکنندگان ِ جهان و زندگی (بخوان: نسل ِ جوان و پویا و آیندهساز ِ امروز ِ میهن) است.
گویی شاعر ِ بزرگ ِ ملّیمان، با دلواپسی و پریشانحالی، پرسش ِ دردمندانهی ِ شاگرد و رهرو ِ راه و همسایه ی ِ همیشگیاش مهدی اخوان ثالث
را بر زبان میآورد که:
را بر زبان میآورد که:
"...
مگر دیگر فروغ ِ ایزدی آذر مقدّس نیست؟
مگر آن هفت انوشه، خوابشان بس نیست؟
زمین گندید؛ آیا بر فراز ِ آسمان کس نیست؟
*
گسسته است زنجیر ِ هزار اهریمنیتر زان که در بند ِ دماوند است!
پشوتن مردهاست آیا؟
و برف ِ جاودانبارنده سام ِ گُرد را سنگ ِ سیاهی کردهاست آیا؟..." ۱
_______________________
۱. بخشی از شعر ِ بلند ِ قصّهی ِ شهر ِ سنگستان، سرودهی ِ مهدی اخوان ثالث (م. امید)، نخستین نشر در کتاب ِ از این اوستا، انتشارات مروارید، تهران-۱۳۴۴و آخرین چاپخش در کتاب ِ باغ ِ بیبرگی، یادنامهی ِ مهدی اخوان ثالث (م. امید) به اهتمام ِ مرتضی کاخی، چاپخش ِ یکم نشر ِ ناشران، تهران - ۱۳۷۰ و دومین چاپخش انتشارات زمستان، تهران - ۱۳۷۹، ص ص ۴۹۵- ۵۰۳.
فرستندهی ِ عکسهای ِ تندیس ِ فردوسی: بانو پروانه اسماعیلزاده از کانون ِ ایران ِ بزرگ- تهران
۲. «بهرامِِ وَرجاوَند»، یکی از رهاییبخشان ِ نویددادهشده: دیدگاه ِ مزداپرستان در بارهی ِ پیشآیندها بر بنیاد ِ روایت های کهن و آموزهی ِ زرتشتیگریی ِ روزگار ِ ساسانیان
Civilisation and the origins of mankind are linked to the continent of Africa according to the very greatest minds of a host of sciences and studies. Scholars and academics that in each successive generation have upheld the virtues and attributes of Greeks, Romans and such like that laid down the foundations of modern day Europe, the US of A and indeed much of the entire world. Occasionally nations such as China and India with much longer histories may intervene and give challenge but ultimately it is the western model on which all others take as their base upon which to build and establish their own economies, cultures and social order etc, etc.
To therefore acknowledge not just greatness but a supremacy of religious beliefs that transformed one nation to create and enjoy Empires the like of which have never existed anywhere else upon the face of the earth, is therefore simply one step too far - and so we find Iran relegated to realm of fiction, legend and myths in the libraries of the world. Yes some scholars and academics will uphold our past great Achemenian, Parthian and Sassanian Zoroastrian Empires but always there is the sense that Iran can not compare with western civilisation, its faiths and the cultures which now include others from Asia and The Middle East.
Sadly to all of this we must never forget that it is in the very best interests of many from times past and even the present to openly alter and misrepresent the history of Iran so that they can keep control of this land and its peoples. For the reality is that even though Iran remains as an enigma and unknown factor to most, still such is the measure of fear created by our past history, that everyone sees Iran as a threat to world peace and development.
The world of academia has embraced all things Iranian much as it has made studies of many other lands and cultures with their indigenous faiths and come up with their own version of the truth as based upon translations of The Avesta, in which the vast majority of all of our religious prayers are set down. Yet the fact that their Avestan dictionaries contain but a fraction of Avestan words and that for each and every Avestan prayer one can find a seemingly infinite number of different translations is always ignored. For ultimately the aim of such research and study is to make money, gain influence and power, so why listen to those who would seek to derail such a train?
As a result there are two diametrically opposing views of ancient Iran and its true state religion of Mazdayasni Zarathushti Din. The question being to which side and to whom does one give their loyalty and faith towards?
Those of you who wish to obtain a more concise explanation of such matters may approach us at any time for such information but as it is not our way to dwell upon the darkness we shall simply move forwards and focus on what was, is and shall be in the future.
To us the history of Iran and indeed that of the whole world all began with one Soshyos Saheb who chose people such as one Noah to build arks etc and save both themselves and some animals and plants. With respect to Iran this Rainidar took the masses of our people to a place of safety in the north polar ice cap. For by that time our earth’s orbit around the sun had decayed to the point where one earth year came to some 360 days and so both polar ice caps melted and the planet was engulfed in a deluge of catastrophic proportions. After many hundreds of thousands of years Soshyos now to be known as one Gayomard Ner Asho, ie the first man on earth, leads our Mazdayasni people back into Iran and so once again there begins a new Zarvane Daregho Khadhat…in which the most important people to come are…
THE Prophet of Prophets Who in this age merged Mazdayasni Din with Zarathushti Din to create The Mazdayasni Zarathushti Din.
The Pak Magav Anjuman and especially 180 Pak Saroshavarez Sahebs,
9 Ner Asho,
9 Abedan-e-Abed Sahebs and finally a host of others from whose ranks it is also possible to have some who are of Divine nature and so far exalted above us mere mortals of human form and origin.
The full list of Ner Asho are:
Gayomard
Shyamak
Agreras
Shiavax and finally
Chandraghaas where Chandra means moon and ghaas refers to the aspect of being able to win over any opponent. So Chandraghaas by virtue of his mind could defeat anyone on earth.
To this roll call come the 4 Rainidar as yet to appear in our world.
THE 100th Rainidar Saheb Shahnshah Shah Behram Varjavand.
THE 101st Rainidar Saheb Hoshedar Baami.
THE 102nd Rainidar Saheb Hoshedar Maah and finally.
THE 103rd Rainidar Saheb of Soshyos at time of next global deluge in some half a millions of years along with the aspect of the monstrous evil form of Zohak being released from his prison to rule for some 1,000 years before by the grace of Pak Dadar Ahuramazda our legendary warrior Kersasp is also brought forth to fight and kill this brute force of darkness and evil.
We need but to go back to the reign of Shahpour the second to find one Dastoor Adarbad Marespand Saheb who was the 99th Rainidar - where this word Rainidar means one who comes to show us the way and so there was set in motion the divine forces ready for coming of Cyrus the Great and start of a new Achemenian Mazdayasni Zarathushti Empire of Iran.
Barely had the dust settles upon the destruction of this Empire than one Dastoor Arda-e-Viraf with help of many other Dastoors brought back the writings and holy book of our religion for the masses and so there was born The Parthian Mazdayasni Zarathushti Empire of Iran.
Once again with the passage of time this Empire too breaks up and then by the grace of Pak Dadar Ahuramazda with help of Dastoors and the faith one Ardeshir-e-Babekan comes forth to win and unite each province until once more we have a unified and new Mazdayasni Zarathushti Sassanian Empire of Iran…
And now we await the coming of The 100th Rainidar Saheb Shahnshah Shah Behram Varjavand.
With best wishes,
Cyrus Cooper,
Greater London, UK
خاستگاه : رایان پیامی از سیروس کوپر- لندن
۳. اصفهان و اصفهانی از دیدگاه ِ جهانگردان ِ نامدار ِ ایرانی و جُزایرانی
دو گفتار ِ خواندنی از محمّد جمشیدپور، در این جا ↓
خاستگاه : رایان پیامی از محمّد جمشیدپور
۴. ساخت ِ نخستین بربت (/بربط/ عود) الکتریکی در ایران
گفت و شنود با استاد جعفر عابدینی
سازندهی ِ این ساز را در تارنمای ِ بربَتنواز بخوانید و تصویرهایی از کارهای او را ببینید. ↓
خاستگاه: رايانْ پيامي از اسد هفشجانی
۵. تازههای ِ تارنمای ِ «رضا مُرادی غیاثآبادی»، شمارهی ِ ۲۳: چند روشنگریی ِ بایسته در بارهی ِ برخی نوشتارها و گفتارها و کردارهای ِ جنجالی و غوغاگرایانه و به دور از هنجارهای راستین ِ پژوهشی در گسترهی ِ تاریخ و فرهنگ ِ ایران
در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از رضا مُرادی غیاثآبادی
۶. رونماییی ِ کتاب ِ دوزبانیی ِ اطلس ِ سیمای طبیعی یزد در همایش پرشور ِ دوستداران ِ اصفهانیی ِ زیستمحیط و باورمندان به کوشش برای پاسداری از میراث ِ طبیعی
نمونهای از تصویرهای ِ دیدنیی ِ آمده در این اطلس:
کاراکال در منطقهی حفاظت شده و جنگل ِ باغ ِ شادی
ص ۱۴۵، اطلس سیمای طبیعی استان یزد
متن ِ گزارش ِ همایش ِ اصفهان و شناختنامهی ِ کوتاه ِ این کتاب ِ ارزشمند و مهمِّ را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رايانْ پيامي از شاهین سپنتا
۷. بدرودنامهی ِ انسانی والا و نویسندهای توانا: آموزهی ِ زندگی و پویایی
A GENIUS SAYS GOODBYE
گابریل گارسیا ماركز
Gabriel García Márquez
نویسندهی بزرگ آمریكای لاتین به واسطه عوارضی در مزاج و سلامتاش از بیماری سرطان لنفاوی، از زندگی اجتماعی خود خداحافظی كرده و نامهای به دوستانش فرستاده است که خواندن آن را به شما توصیه میكنم، چرا که این نوشتهی کوتاه، حقیقتاً الهامبخش است. (مهدی جلیلخانی در تارنمای ِ بوی ِ کاغذ)
متن ِ بدرودنامهی ِ مارکز را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایانپیامی از مهدی جلیلخانی
۸. پیوندنشانیی ِ چند برنامهی ِ رقص ِ گروهیی ِ همسایگان ِ گرجیی ِ ما: نواها و نغمههایی آشنا و شورانگیز و گوشنواز برای ما ایرانیان
در این جا ↓
خاستگاه: رایانپیامی از اسد هفشجانی
۹. پاسخ ِ ادبی و شیوای ِ «استاد دکتر جلال خالقی مطلق» به شادباش پیام های ِ دوستان برای هفتادمین سال ِ زادروزش
سپاسگزاری یِ ِ جلال خالقی مطلق
از همهی دوستان و همکاران عزیز، بانوان نیلوفر احمدپور، نوشین شاهرخی و آقایان دکتر محمود امید- سالار، دکتر ابوالفضل خطیبی، دکتر جلیل دوستخواه، مسعول لقمان، دکتر رضا مرادی غیاثآبادی و خسرو ناقد که بنده را به مناسبت هفتادسالگیام به پیامی گرم نواختهاند از بن دل سپاسگزارم و برای همگی آنها از خداوند بزرگ تندرستی و توفیق آرزومندم.
هفتادسال گویی به یک چشمزدن گذشت:
آری، آری، چـــه زندگـی زود گذشـــت
گویـــی که نبــود یا دمــی بود، گذشــت
گفتیم ز آتشش دمـی گـرم شـــدیــم
آتش همه دود بــود و چــون دود گذشـت
آری زود گذشت و بر سر کار و کارها گذشت و چون به خود مینگرم میگویم:
بنگر که ز من کنون چه برپاماندهســـت/ در دست چهام ز شــور دریا مانــدهست:
روز و مـــــه و ســـال، آب دریا را خـــورد / یک بادیه شورهزار بر جــای ماندهســت!
<ذق>
و با اینهمه:
<ذق>
مــــن در دل خود بــــس آرزوهـــــا دارم / با خویشــــــتنم بــــگومــــــگوهــــا دارم
پیمانهی عمر پر شـد افسوس افسوس/ بــا بــــاده هنــــــوز گفتــــــگوهــــا دارم
و هنوز کارهای ناکرده مانده است و در رگ تاک، بادهی ناخورده بسیار؛ اگر کلاغ پیر امان دهد:
نشــسته است خزان مرا کلاغـــی پــیر/ که هرچه پیشهکنم، پیسهمیزند بم و زیر:
چو اهل گردم، خوانََد که زود باشد، زود! / چو عشق ورزم، خواَند که دیر باشـد، دیر!
خاستگاه: تارنمای ِ ادبی ی ِ «نوف» به سردبیریی ِ نوشین شاهرخی
۱۰. غزل دیگری از «اسماعیل خویی»، شاعر ِ توانا و دلآگاه ِ روزگارمان
خواهم به دل کز این شبِ غم زا برم تو را:
تا شادی ی شکفته ی فردا برم تو را.
می پژمُرد دلِ تو در این تیره تنگنا:
باید به روشنای ثریا برم تو را.
بینم در این فرود، در این پست، ناخوشی:
خواهد دل ام به اوج، به بالا، برم تو را.
جان ات رمد ز صحبتِ آلودگانِ دون:
وقت است تا به ناب، به والا، برم تو را.
شایان تیز بالی ات اینجا چکاد نیست:
می شاید ار به قاف، به عنقا، برم تو را.
بر فرشِ خاک پژمُری، ای آفتاب روی!
باید که تا به عرشِ مسیحا برم تو را.
در ماهی ی تنِ تو می یابم دل نهنگ:
خواهد دل ام که تا دلِ دریا برم تو را.
خس نیستی که بر سرِ هر موج بگذری:
شایانی-ای گُهر!-که به ژرفا برم تو را.
زیبایی ی توافسُرد اینجا، دراین مغاک؛
می دانم این که باید از اینجا برم تورا.
جانا! ولی هزار دل اینجا سرای توست:
آخر چگونه زین همه دل ها برم تو را!
دهم شهریور ٨٨،
بیدرکجای لندن
خاستگاه: تارنمای ِ اخبار روز:
۱۱. عکسهایی از بایگانیی ِ ملّیی ِ افغانستان
نگاره ای از دست نوشتی از شاهنامه ی فردوسی. با ۱۴۰ نگاره
از محمد سمیع محمد شفیع و به خط عبدالرزاق
که در ۷۰۰ برگ در سال ۱۰۴۴ هـ ق. نوشته شده است.
در این جا بخوانید و ببینید. ↓
خاستگاه: تارنمای ِ بخش فارسی ی ِ بی. بی. سی.
۱۲. پژوهشی گسترده در بارهی ِ زندگی و اثرهای حکیم عمر خیّام
حکیم غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی) به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شدهاست. او از ریاضیدانان، ستارهشناسان و شُعرای بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و دارای لقب حجةالحق بودهاست، ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست.
شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند. هر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار بعید مینماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند؛ اما این استادی ی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
همچنین از وی هماکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای ماندهاست
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و اختر شناسی را فراگرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود]
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادلههای درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله با نظام الملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلالالدين ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را بهعهده گیرد. او هجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه میشود و در همین سالها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم میکند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلالالدين ملکشاه شهرهاست، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام بهعنوان اختربین در دربار خدمت میکرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سالها(۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها را شرح میدهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آنجا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سالها نوشته شدهاست. غلامحسین مراقبی گفتهاست که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر بر نگزید.
در زمان خیام فرقههای مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحثها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاست نامهٔ خواجه نظام الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد: 1ـ سقوط دولت آل بویه 2ـ قیام دولتِ سلجوقی 3ـ جنگهای صلیبی 4ـ ظهور باطینان و ... در اوایل دوران زندگي خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضیِ سمرقندی او را «حجهالحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و مابعدالطبیعه یاد میکنند. خیام در سال 480 هجری قمری از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی مأموریت گرفت تا تقویم زمان خود را اصلاح كند.
مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷-۵۲۰ هجری میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره نویسان نیز وفات او را ۵۱۶ نوشتهاند،اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بودهاست .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور،در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع میباشد، قرار گرفتهاست.
خیام زندگیاش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بیخبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکردهاند. صادق هدایت در این باره میگوید.
گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده [است.]
قدیمیترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شدهاست، کتاب فریدة العصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شدهاست. کتاب دیگر مرصادالعباد نجمالدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شدهاست نجمالدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکردهاست. کتابهای قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمدهاست و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفتهاند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شدهاست و همچنین مجموعهای تذکرهمانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.
با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست میآید. این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان میدهد. با کمک این رباعیها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار میشود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبودهاست بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکتهبینیهای فلسفی خود را در قالب شعر بیان کردهاست
تصحیح های ِ رباعی های ِ خیّام
شهرت خیّام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسیاست که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آوردهآست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست. تا پیش از تصحیحات علمی مجموعههایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعههایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.» بیمبالاتی نسخهنویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخههای خطی دیده میشود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را بهعمد تغییر دادهاند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی میگوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس میخوارگی کردهاست و رباعیای گفتهاست از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت دادهاست. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سرودهاند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمدهاست.
نخستین تصحیح معتبر رباعی های ِ خیّام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعی های ِ خیّام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصلتر و علمیتر و با مقدمهای طولانی با نام ترانههای خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعی ها زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانستهاند.
مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیّام
صادق هدایت در ترانههای خیّام، دستهبندی کلیای از مضامین رباعی های ِ خیّام ارائه میدهد و ذیل هر یک از عناوین رباعیهای مرتبط با موضوع را میآورد:
• راز آفرینش
• درد زندگی
• از ازل نوشته
• گردش دوران
• ذرات گردنده
o در کل اشاره به این مضمون است که چون بمیریم ذرات تن ما پراکنده شده و از گِلِ خاک ما کوزه خواهند ساخت. این درواقع به یک معنا هم از ایراداتیاست که به معاد جسمانی وارد ساختهاند. چرا که وقتی ذرات تن اشخاص با گذشت زمان در تن دیگران رود رستاخیز جسمانی هر دوی آنان چگونه ممکن است.
• هر چه باداباد
• هیچ است
• دم را دریابیم
خیام و ریاضیات
پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرقزمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بودهاست. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضیدانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبودهاست،میتوان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد. قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم عصر خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین مینویسد:
« خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقهبندی تحسینآوری از این معادلات آوردهاست، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجستهترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجستهترین آنها در این علم است. »
خیام در مقام ریاضیدان و ستارهشناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده میکند. او معادلات درجه دوم را از روشهای هندسی اصول اقلیدس حل میکند و سپس نشان میدهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مخروطها با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.» مسلم است که خیام در رسالههایش از وجود جوابهای منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشتهاست و جواب صفر را نیز در نظر نمیگرفته است
یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر میرسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لیدن در هلند قرار دارد.
درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژهای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کردهاست و ادعا میکند قواعدی برای بسط دوجملهای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است.
، به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شدهاست. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبانها آن را به نام مثلث پاسکال میشناسند که البته خدشهای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.
خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداختهاست و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مسالهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایههای بینیمپرده، با نیمپردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح میدهد.
مهمترین دستآوردها
• ابداع نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس
• «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام دادهاست.»
• او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق میافتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطیای که وی از آنها استفاده میکند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.»
• «نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمیتوان عموماً با تبدیل به معادلههای درجهٔ دوم حل کرد، اما میتوان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.»
• «در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساویالساقین که خیام فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجهبودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.»
• به خاطر موفقیت خیام در تعیین ضرایب بسط دو جملهای (بینوم نیوتن)که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جملهایها «دو جملهای خیام-نیوتن» نامیده میشوند.
پیروان خیام
صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کردهاست، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به شمار میآید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفهٔ خیام نمیرسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کردهاست و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن میشود. اما خیام این پرده پوشی را ندارد. برای نمونه حافظ دربارهٔ بهشت با ترس سخن میگوید:
باغ فـردوس لطیـف است و لیکن زنهار / تو غنیمت شمر این سایه ی بید و لب ِ کشت
اما خیام بدون پردهپوشی میگوید:
اما خیام بدون پردهپوشی میگوید:
گویند بهشت و حور عین خواهد بود/ آن جا میناب و انگبین خواهد بود
گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟ / چون عاقبت کار چنین خواهد بود
در جهان، خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شدهاست. هرچند که اوج شناخت جهان از خیام را میتوان پس از ترجمه شعرهای وی به وسیله فیتز جرالد دانست. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران شماری از شعرهای ترجمهشده به وسیله ادوارد فیتزجرالد را سروده خیام نمیدانند و این خود سبب تفاوتهایی در شناخت خیام در نگاه ایرانیها و غربیها شدهاست. تأثیرات خیام بر ادبیات غرب از مارک تواین تا تی.اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفکران جهان تبدیل کردهاست
خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف کرد.
او میزان الحکمه را درباره فیزیک و لوازم الامکنه را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شدهاست. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانههای لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد .
رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم.
• رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها.
• رساله میزانالحکمه.«راهحل جبری مسالهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه(آلیاژ) معینی به وسیلهٔ وزنهای مخصوص بدست میدهد.»
• قسطاس المستقیم
• رسالهٔ مسائل الحساب، این اثر باقی نماندهاست.
• القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری دربارهٔ موسیقی.
• رساله کَون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشتهاست و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شدهاست.
• رساله روضةالقلوب در کلیات وجود
• رساله ضیاء العلی
• رسالهای در صورت و تضاد
• ترجمه خطبه ابن سینا
• رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
• رساله مشکلات ایجاب
• رسالهای در طبیعیات
• رسالهای در بیان زیگ ملکشاهی
• رساله نظام الملک در بیان حکومت
• رساله لوازمالاکمنه
• اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست.
• نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی ماندهاست. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن.
• رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
• عیون الحکمه
• رساله معراجیه
• رساله در علم کلیات
• رساله در تحقیق معنی وجود
خاستگاه: رایان پیامی از فرشید ابراهیمی