Friday, December 25, 2009
ویژه نامهی ِ یلدا (۳): پیوستی دیگر بر نشردادههای ِ پیشین
يادداشت ويراستار
شنبه پنجم دی ماه ۱۳۸۸
(بیست و ششم دسامبر ۲۰۰۹)
در پی ِ نشر ِ دو بخش ِ پیشین ِ ویژهنامهی ِ یلدا، به دو کار ِ تازه در این زمینه، دستیافتم که در این پیوست میآورم و به دوستداران فرهنگ ایرانی، فرهنگ ِ ستیز با شب ِ یلدای ِ دیرپای ِ این میهن و شادمان از زایش ِ مهر و تابش ِ خورشید ِ تیزاسب ِ جهانافروز، پیشکشمیکنم.
"خواب و خیال" و "مرغ دریا"
دو غزل یلدایی از هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)
خواب و خیال
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
مرغ دریا
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگِ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خطِ چلیپا زد و رفت
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به تنگایِ قفس
ناله ای در غم مرغانِ هم آوا زد و رفت
خاستگاه: اخبار روز
سهشنبه ۱ دی ۱٣٨٨ - ۲۲ دسامبر ۲۰۰۹
گفت و شنود ِ پانزدهدقیقهای: چکیدهای است از همسخنیی ِ نوشین شاهرخی با جلیل دوستخواه، جلال خالقی مطلق، پرویز رجبی و رضا مرادی غیاثآبادی در بارهی ِ یلدا و پیشینهی ِ آن ↓