Thursday, October 30, 2008

 

٤ :٢١. پنجاه و نهمين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ٧ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



يادداشت ويراستار


جمعه دهم آبان ماه ١٣٨٧ خورشيدي
(٣١ اكتبر ٢٠٠٨)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.


You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright © 2005- 2008


All Rights Reserved.






١. "جشن ِ آبانگان" بر همه‌ي ِ ايرانيان فرخنده‌باد!


دهم آبان (آبان روز از آبان ماه) در گاه‌شمار ِ باستاني‌ي ِ ايرانيان، جشن ِ بزرگ ِ نيايش و ستايش و گرامي‌داشت ِ ارِدْويسور اناهيتا، ايزدْبانوي ِ نگاهبان ِ آبهاي ِ روي ِ زمين و زداينده‌ي ِ ألايش‌ها و نا‌پاكي‌ها از گستره‌ي ِ‌ زندگي‌ي ِ مردمان است (← اوستا، كهن‌ترين سرودها و متن‌هاي ايراني، گزارش و پژوهش ِ جليل دوستخواه، انتشارات مرواريد، چاپ يازدهم، تهران- ١٣٨٦، ج ٢، ص ٨٩٣).


٢. جُنگ ِ بزرگي از موز‌يك، ترانه، شعر و آواز ايراني


در اين جا بشنويد ↓
http://www.parsimusic.com/


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از دكتر سيروس رزاقي‌پور، كتابخانه‌ي ِ ايرانيان- سيدني


٣. روز ِ ملّي‌ و جهاني ي ِ "كورش ِ بزرگ"، گرامي باد!









هشتم آبان ماه (/٢٩ اُكتبر)، روز ِملّي‌ و جهاني ي ِ "كورش ِ بزرگ" است. ايرانيان و برخي از جُز ْايرانيان ِ ارج گزار ِ آن بزرگْمرد، در ايران و ديگرْ سرزمين‌ها، در همايش‌هاي ِ پُرشوري اين روز مهمّ ِ ايراني- جهاني را جشن گرفتند.
ايرانيان شهربند در سيدني‌ي ِ استراليا نيزبه همين انگيزه، در روز يك‌شنبه پنجم آبان (/٢٦اُكتبر)، در بوستان ِ باي‌سِنتنيال (كنار ِدهكده‌ي ِ اُلمپيك)، در پاي ِ تنديس ِ كورش – كه در سال ١٣٧٣(/ ١٩٩٤)، در آن جا برافراشته‌شد – گردآمدند و ساعتها به سخنراني و سرودخواني و نغمه‌سرايي و دست‌افشاني و پاي‌كوبي پرداختند.











درباره ي اين بزرگداشت در ديگر شهرهاي ايران و جهان ↓









٤. ويرايش ِ يك نادرستي (سهو ِ ويراستار) و درست‌گرداني‌ي ِ خاستگاه يك مطلب


در درآمد ٤: ٢٠، زيرْبخش ١، مطلبي را درباره‌ي هزاره‌ي سرایش شاهنامه با انتساب آن به استاد دكتر رجبی آوردم. امّا ايشان در رايانْ پيامي به اين دفتر، آن مطلب را پيشْ‌بُرد ِ نوشته‌ي ِ ديگری ‌شمرده و يادآورشده‌اند:
" نوشته ای كه از زبان من دربارۀ هزاره‌ي سرایش شاهنامه‌ي فردوسی آورده اند، از من نیست و من اصولا سواد اظهار نظر در این باره را ندارم."
*
ويراستار براي اين سهو خود، از استاد ارجمند و خوانندگان گرامي، پوزشْ‌مي‌خواهد.


٥. اردشير مُحصّص، شانه به شانه ي ِ طرّاحان ِ جهان


گفت و شنود ِ ناصر زراعتي با نيك ْ‌زاد ِ نُجومي، نگارگر ِ شهربند ِ غُربت ِ نيويورك را در اين جا ↓
بشنوید


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از ناصر زراعتی - سوئد


٦. مجموعه‌اي از ٤٦١ نماي ِ ديدني از مردم، زيست ْ‌محيط و هنر و فرهنگ ِ ايران


در اين جا ببينيد ↓
http://www.worldisround.com/articles/73022/index.html


Click on pictures to make them larger size.


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از دكتر سيروس رزاقي‌پور، كتابخانه‌ي ِ ايرانيان- سيدني


٧. رهنمود و پيوند به هيجده گفتار ِ ادبي، تاريخي و جامعه‌شناختي


در اين جا بخوانيد ↓



1- The Spirit of Iranian and Political Despotism in a Conversation with Dr. Ramin Jahanbagloo, by Radio Farda




Evolution of Islamists-2 (Religious Revision), by Dr. Esmail Nooriala You can also refer to:
http://www.newsecularism.com/Nooriala/101708-New-Religious-Revisionism.htm


Temperament and Characteristic of Iranian in Ferdowsi's Shahnameh, by Zagros Zand


You can also refer to:
http://www.fakouhi.com/node/2841


The Position of Human in Economic Development, by Dr. M. Jaam Saaz You can also refer to:


And also please see the below links:



خاستگاه: رايانْ‌پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


Thursday, October 23, 2008

 

:٤:٢٠. پنجاه و هشتمين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ١١زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



يادداشت ويراستار


جمعه سوم آبان ماه ١٣٨٧ خورشيدي
(٢٤ اكتبر ٢٠٠٨)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.


You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site.
No need for permission to use the site as a link.


Copyright © 2005- 2008


All Rights Reserved.



١. هزاره‌ي سرايش شاهنامه: رويكرد پرشور ايرانيان به اين شناخت‌نامه‌ي بزرگ ملي


استاد دكتر پرويز رجبي در رايان پيامي به اين دفتر، نوشته‌اند:


درود بر شما. امسال هزارمین سال سرایش شاهنامۀ فردوسی بزرگ است که بی گمان ماندگاری ما در گرو تلاش سترگ اوست. با همه دل و جان بر او آفرین برانیم و گرامی اش داریم. به یادوند هزارمین سال سرایش این نامۀ پارسی که گویی می توان ان را کتاب مقدس «ایرانی بودن» خواند، کوششهای ادبی و هنری چندی در سراسر گیتی به اجرا درآمد که از آن هزاران، یکی هم کار آقای علیرضا قربانی است که در آلبوم «از خاک» گستردگی و انتشار یافته است. پیوست این ایمیل، نخستین کار در آن آلبوم است.درود و پایندگی مر این سرزمین مهر را باد که زنده یاد اخوان ثالث در يكي از آخرین سروده هایش، احساس خود را بدان چنین توصیف نمود:
ز پوچ جهان، هیچ اگر دوست دارم / تورا ای کهن بوم و بر دوست دارمترا ای کهن پیر ِ جاوید برنا / تورا دوست دارم، تورا دوست دارم


گزينه‌اي از بيت‌هاي شاهنامه را با صداي علیرضا قربانی، در اینجا بشنوید .



با سپاس از گیتي بانو مهدوي براي تبديل ‌كردن پرونده‌ي پيوست رايان پيام به پرونده‌ي شنيداري
[Mp3]


نيز در همين گستره:
هم‌دلي و هم‌زباني‌ي دوست‌داران شاهنامه: نامه‌ي مهرآميز يك بانو به مدير نشست‌هاي شاهنامه پژوهي در شبكه‌ي جهاني



رونوشت رايان پيام بانو پروانه اسماعیل زاده را كه از تهران به بانو گیتی مهدوي مدير کتابخانه ی گویا و بنيادگذار و گرداننده‌ي نشست‌هاي شاهنامه پژوهي در شبكه‌ي جهاني (يا به تعبير من: "كدبانوي خيمه‌سراي شاهنامه پژوهي ") فرستاده و گیتی بانو نيز آن را از دفتر كتابخانه به اين دفتر فرستاده‌‌است كه در دنباله مي‌آورم. ↓
با درودهای فراوان بر خانم گیتی مهدوي


نزدیک به سه ماه است که به کلاسهای شاهنامه خوانی در فرهنگ‌سرای ابن سینا در نزدیکی خانه مان در تهران می روم. استاد مان شاهنامه خوان بزرگوار امیر صادقی هستند. این بود که در جستجوی اینترنتی در باره ی شاهنامه به کتابخانه ی گویا رسیدم. چندی است که نشست های پر بار شما را که هم درس شاهنامه‌خوانی است و هم درس هم‌اندیشی و نیک رفتاری و... چندین بار با جان ودل گوش می‌دهم و از این گفتگوها بسیار شادمان می شوم. هم اکنون نزدیک نشست بیستم هستم. فایلها را روی گوشی موبایلم قرارداده ام و در آشپزخانه و هنگام ورزش شبانه در پارک و در راه خانه و شرکت همیشه به کار گوش دادن صدای دل‌نشین شما سرگرم هستم. برای فرزندم و دوستانم هم فایلها را بلوتوس کردم و آنها هم گوش‌می‌دهند و استفاده می کنند.
پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از راه همین نشست‌ها یافته‌ام. یکی از آن ها را برایتان می نویسم: ایرج همیشه برای پرسشی بود و هست ایرج را به گونه ای دیگر دوست داشته و دارم ولی در یکی از نشست ها پاسخ خوبی گرفتم و مرا تا اندازه ای خشنودکرد.
با خود گفتم این بی‌مهری است که این همه سودبری کنم و شما خبر نداشته باشید. این بود که بر آن شدم پیامی برای شما بنویسم و سپاس بی پایان خود را از این همه تلاش همگی‌ي شما بیان نمایم.


کوچک همه ی شما
پروانه اسماعیل زاده
http://parvazbaparwane.blogspot.com/


ويراستار در پاسخ به بانو اسماعیل زاده نوشت:


درود
بانو اسماعيل زاده ي ارجمند
امروز دوستم گیتی بانو مهدوي رونوشت نامه اي را كه برايش فرستاده بوديد براي من فرستاد
بسيار خشنود شدم كه شما هم از راه دور به گروه ما روي آورده و شنونده ي برنامه هاي ضبط شده ي نشست هاي شاهنامه شناسي شده ايد
نامه تان را به عنوان خبري خوش براي دوستداران شاهنامه جمعه ي آينده در تارنماي ايران شناخت نشرخواهم داد


كوشا و شادكام باشيد


بدرود


جليل دوستخواه


و ايشان در رايان پيامي ديگر، نوشتند:


با درودهای فراوان برآقای دکتر دوستخواه گرامی


شب پیش که برای نخستین بار ایمیل شما را خواندم نمی دانید چه حالی داشتم. ابتدا باورم نمی شد ماتم برده بود که شما با این همه وقت گران و ارزشمندتان برایم پاسخی آن هم اینچنین نوشته اید. پس از چند بار خواندن آن به آرامی از جایم برخاستم و نزد همسرم که این روزها سخت گرفتار سکته ی مغزی مادر پیرش است رفتم و پاسخ شما و خانم گیتی را برایش باز گو کردم او محو تماشای من شده بود سبکبالی ام را احساس میکرد سخنی نگفت ولی لبخند زیبایی به من زد.
همسرم هم از شنوندگان فایلهای گوشی من است گاهی که در خانه جابجا می شوم و گوشی ام را که مشغول پخش شاهنامه خوانی است با خودم می برم یک باره بلند می گوید: اونو با خودت کجا می بری.
برمی گردم و گوشی ام را کنارش می گذارم.


استاد شاهنامه خوان امیر صادقی همیشه می گوید: این که می گویند" شاهنامه آخرش خوش است" نه این که شاهنامه پایان خوشی دارد !پایان شاهنامه خوش نیست !خیلی هم ناخوش است! آن اثری که خواند ن شاهنامه بر شما می گذارد خوش است.
از این خوشی که جمع شما و فردوسی به من و همسرم دادید سپاسگزارم.
ناشکیبايانه چشم به راه جمعه در ایران شناخت هستم.


شاد و تندرست باشید.


کوچک شما
پروانه اسماعیل زاده
http://parvazbaparwane.blogspot.com/


٢. جايزه‌ي يك عمر پژوهش ايران‌شناختي براي بانويي ايراني



The International Society for Iranian Studies is proud to announce the recipients of ISIS 2008 Life-Time Achievement Awards:

Life-Time Service to Iranian Studies Award
For a Scholar Residing and Working outside Iran :
Dr. Nikki R. Keddie
(Professor Emerita, UCLA Department of History)


Life-Time Service to Iranian Studies Award
for a Scholar Residing and Working in Iran :
Dr. Mansoureh Ettehadieh
(Director of Nashr-e Tarikh-e Iran; retired Professor of History, University of Tehran; & Visiting Professor at the Foundation for Iranian Studies, Tehran)


Please join us for the awards ceremony
on Saturday, November 22, 2008, 3:00-4:00 p.m.,
Coolidge Room, Marriott Wardman Park Hotel, Washington D.C.


Middle East Studies Association conference registration is required: http://www.mesa.arizona.edu/annual/current.htm




٣. طرح ديگري از "سه تفنگدار طرح‌طنزنگاري و طنزنويسي‌ي ايران معاصر"


پيش از اين، طرحي را كه خاتعلي از سه تفنگدار طرح‌طنزنگاري و طنزنويسي‌ي ايران معاصر (بيژن اسدي‌پور و زنده‌يادان پرويز شاپور و عمران صلاحي) كشيده‌است، در همين تارنما نشردادم. همچنين در درآمد ديگري، از هنرمند چيره دست طرح‌طنزنگار و تنديس ساز ميهن‌مان احمد سخاورز، سخن‌گفتم و نمونه‌هايي از كارهاي او را عرضه‌داشتم.

استاد سخاورز در كنار يكي از آفريده‌هايش



اكنون طرح ديگري از سه تفنگدار، اثر استادانه‌ي سخاورز را -- كه بيژن اسدي پور به اين دفتر فرستاده‌است -- با آفريني به طرح‌طنزنگار و سپاسگزاري از بيژن، پيشكش دوستداران فرهنگ و هنر مي‌كنم. ↓



٤.كیستی، چیستی و مناسبت آن‌ها با یكدیگر: پژوهشي ژرفانگرانه و آگاهاننده از ،،آرامش دوستدار،،


در اين جا بخوانيد ↓
http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/50/


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


٥. مُحصص، مرد تنها: يادي ديگر از هنرمند بزرگ روزگارمان


گفتار خواندني ي ناصر زراعتی را در اين جا بخوانيد ↓
http://radiozamaaneh.com/morenews/2008/10/post_991.html


سه طرح‌ ديگر از مُحصص را نيز در اين جا مي آورم ↓








خاستگاه: رايانْ‌پيامي از ناصر زراعتی - سوئد


٦. کوروش در تصور غربی و ایرانی: گزارشي از يك همايش كوروش‌شناختي در فرانسه


شنبه هيجدهم اکتبر ۲۰۰۸ (/۲۷ مهر ۱۳۷۸) همایشی یک روزه در شهر تولوز در جنوب فرانسه برگزار ‌شد که عنوان «کوروش در تصور غربی و ایرانی» را بر تارک خود داشت. . .




متن كامل گزارش اين رويداد مهم فرهنگي را در اين جا بخوانيد ↓
http://radiozamaaneh.com/morenews/2008/10/post_990.html


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


٧. درباره‌ي كُنش همسايه‌اي ناهم‌دل: توهین به ایرانیان در دُبی!


٢٥مهر١٣٨٧- ساعت هفت و بيست و هفت دقيقه


بی شرمی‌ي مأموران اماراتی‌ي فرودگاه دُبی علیه مسافران بی‌گناه ایرانی


منبع نویسنده: وب سایت ایران ب ب ب


فاجعه‌ي رفتار تکان دهنده‌ي مأموران فرودگاه دُبی با مسافران و گردشگران ایرانی


مأموران فرودگاه دُبی به دلیل آنچه دریافت گزارشی مبنی بر احتمال حمل مواد مخدر توسط یکی از مسافران ایرانی‌ي پرواز تهران - دُبی در روز پنجشنبه ١٤ شهریور، ضمن رفتاری بسیار شدید و وحشیانه اقدام به بازرسی و لخت‌کردن تمامی‌ي ١٥٢ نفر مسافران این پرواز اعم از زن و مرد نمودند. به گزارش شاهدان عینی که خود هم از مسافران این پرواز بوده اند، پلیس دُبی پس از نگهداری‌ي ٤ ساعته تمامی مسافران در فرودگاه دُبی (به صورت سر پا) و سپس كنترل گذرنامه‌هاي آنها تمامی مسافران را اعم از زن و مرد و کودک را به سالن بازرسی ویژه هدایت کرده‌اند.


در سالن ویژه‌ي بازرسی فرودگاه سالن شماره ٢ فرودگاه دبی از همه خواستند تمام لباسهای خود و حتی لباسهای زیر خود را دراورند و اقدام به بازرسی مسافران این پرواز (که اکثرا خانواده ها هم بودند) نمودند. همچنین در پی گستاخی پلیس فرودگاه امارات تمامی زن ها و دختر ها را توسط پلیس مرد کاملا برهنه کردند و حتی از فرو بردن دست در درون اندام تناسلی بانوان و دختران هم کوتاهی نکردند.


شاهدان عینی از فریاد و گریه و شیون زنان و دختران ایرانی در سالن بازرسی 2 حکایت میکنند که تمامی فضای سالن شماره ٢ فرودگاه دُبی را پر کرده بود. یکی دیگر از شاهدان این پرواز می‌گوید که زنان و دختران را پس از بازسی وحشیانه از سالن بازرسی به سوی سالن خروجی فرودگاه دُبی هدایت می‌کردند در حالی که به آنها حتی اجازه نداده بودند لباس های زیر خود را هم به تن کنند و در حالی انها را یکی یکی ازسالن بازرسی ویژه خارج می‌کردند که زن ها و دختران گریه کنان فقط لباس‌های خود را در دست داشتنند و نه بر تن!یکی دیگر از مسافران زن این پرواز می‌گوید که در اثر برخورد وحشیانه و خشن پلیس دُبی در حال بازرسی بدنی از مسافران دختر بکارت یکی از دختران ایرانی پاره شده است و فریادها و گریه‌های این دختران و زنان در فرودگاه و متعاقب ان اعتراض شوهران و خانواده های دیگر ایرانی بازرسی شده باعث شد که پلیس فرودگاه با باتوم اقدام به ضرب و شتم وحشیانه‌ي تمامی مسافران دربند در سالن بازرسی را به همراه داشته باشد. از طرفی در نهایت، بعد از ٣ ساعت بازرسی ویژه‌ي بدنی‌ي تک تک مسافران ایرانی، مشخص شد که هیچ یک از آنها هیچ مورد خلافی به همراه نداشته‌اند و مأموران فرودگاه دُبی عمدا و فقط به خاطر ارعاب و تحقیر ایرانیان عازم دبی این حرکت زشت و بدور از انسانیت را انجام داده‌اند.


واکنش سفارت جمهوری اسلامی در دُبی:


پس از مراجعه‌ي حضوری‌ي چند تن از مسافران ایرانی به سرکنسولگری‌ي جمهوری اسلامی در دُبی ابتدا از ورود این افراد به ساختمان کنسولگری جلوگیری به عمل آمد. ولی پس از ورود چند نفر و باز گفتن واقعیت ماجرا برای مسئولان جمهوری اسلامی در دُبی به انها قول داده شد که پی‌گیر ماجرای اتفاق افتاده شوند. همچنین یکی از ٣ نفر از دختراني که با جراحت... مواجه شده بودند برای اثبات موضوع به پزشکی قانونی ارسال شد که حقیقت ادعا اثبات شود. از طرفی بعضی از خبرنگاران رسانه های گروهی با معاون سرکنسولگری جمهوری اسلامی در دُبی قرار مصاحبه گرفتنند که ایشان از پذیرفتن خبرنگاران خودداری کردند و با تعجب فراوان ایشان خطاب به مراجعه کنندگان تمامی ماجرای اتفاق افتاده را تکذیب کردند و گفتنند موضوع مهمی اتفاق نیفتاده و ماجرای گفته شده فقط شایعه است! یک روز بعد از تکذیب ماجرا توسط کنسولگری‌ي ایران در دُبی، سفارت جمهوری اسلامی در ابوظبی با تایید ضمنی‌ي خبر برخورد وحشیانه‌ي مأموران فرودگاه دُبی با مسافران ایرانی و پاره شدن بکارت یکی از دختران ١٥ ساله این ماجرای را یک اقدام عادی در فرودگاه دُبی خواند ولی گفتند که در این زمینه با فرمانده پلیس فرودگاه دُبی صحبت و موضوع پیش آمده را بررسی کرده اند. ولی در نهایت، افزودند که ما هم نسبت به این موضوع، بخصوص لخت کردن زنان و دختران توسط پلیس مرد و متعاقب ان ضرب و شتم مسافران ایرانی، آن‌ هم در چنین فضا و شرایطی، اعتراض کرده ایم. ولی متأسفانه در این زمینه اقدام بیشتری از دست ما ساخته نیست، زیرا این موضوع در اختیار و صلاحدید مأموران فرودگاه دُبی می‌باشد.


خاستگاه : تارنماي ِ ایران ب ب ب


٨. دو در‌يچه‌ به داستان نویسی‌ی امروز فارسی‌


داستانی سنتی در قالبی مدرن نقد نوشين شاهرخي بر داستان كوتاه "چند روایت معتبر درباره‌ی برزخ" نوشته‌ی مصطفی مستور را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1252


همچنین معشوقه‌ي سنتي، از همين ناقد، در نقد رُمان "و دیگران" نوشته‌ی محبوبه میرقدیری را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1237


خاستگاه : رايانْ پيامي از نوشين شاهرخي - آلمان


٩. زبان مادری، معبد قدسی‌ي این روزگار: پیشنهادي براي اعلام روز زبان مادري در ايران


گفتار هیوا مسیح در اين زمينه را در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-378.aspx


خاستگاه : رايانْ پيامي از مسعود لقمان، دفتر روزنامك- تهران


١٠. "نقدها را بود آيا كه عياري گيرند؟": چالشي ويرانگر يا گفتماني سازنده؟


در پي نشر نقد آقاي احمد افرادي بر نوشته‌هاي آقاي علي میرفطروس در پنجاه و هفتمين هفته‌نامه‌ي ايران‌ شناخت، آقاي مسعود لقمان، در رايان پيامي از دفتر روزنامك در تهران – كه خواسته‌است متن آن نشرنيابد – برافروخته و كلافه از آنچه در بررسي و نقد نوشته‌هاي آقای میرفطروس به گفتاورد از تارنماي عصر نو در ايران‌شناخت بازنشرداده‌شده‌است، نگارنده‌ي اين يادداشت را با لحني و واژگاني نكوهيده و تهمت‌هايي را بر او روادانسته‌است كه يادآور لحن و زبان آن – به تعبير "فروغ فر ّخ‌زاد" – "مجله‌ي ِ پست ِ پنج ريالي" در برخورد با اين و آن در چهل و چند سال پیش از اين است!
وي، به نوشته‌اي با عنوان برای بالابردن سطح گفتمان بکوشیم از رامون (كه كيستي ي او بر من روشن نيست) و در ردّ ِ نقد ِ آقاي افرادي بر كتاب آقاي میرفطروس نگاشته شده است، بازبُرد داده و مرا به خواندن آن فراخوانده است تا پيرانه‌سر دريابم كه "نقد" يعني چه! ("دستم بگرفت و پا به پا بُرد/ تا شيوه ي نقد كردن آموخت!").
لقمان از من خواسته است كه اين نوشته را در ايران شناخت بازنشردهم. من هم، پيوندنشاني‌ي آن را در اين جا مي‌آورم تا بداند كه از خواندن يا شنيدن ديدگاه‌هاي ديگران – هرچه باشد – واهمه و پروا و پرهيزي ندارم و همانا حق بررسي و نقد متقابل هر نوشته يا گفته‌اي را نيز براي خود، نگاه‌خواهم‌داشت‌. ↓
http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.html


او خواندن نقد آقاي تهمورث كياني با عنوان بیست و هشتم مرداد ماه، خیزش مردمی یا کودتا؟!- نگاهي به كتاب تازه‌ي آقاي علي میرفطروس را در اخبار روز، يکشنبه ۲٨ مهر١٣٨۷ / ۱۹ اکتبر ۲۰۰٨ را نيز به من سفارش كرده‌است↓
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17680

مي گويم اين نقد را ديده و خوانده بودم. جنبه هاي مثبت و سودمند وروشنگر چشم گيري دارد‌‌؛ اما ناگفته ها و فروگذاشته هايي نيز در آن هست كه به يك پارچگي ي آن، آسيب جدي مي‌رساند و مانع شناخت فراگير و بازدارنده ي (جامع و مانع) موضوع نقد مي‌گردد.
به هر روي، فراتر از آنچه در نيم سده ي گذشته در ايران و جز ايران درباره ي كودتاي سال سي و دو (پنجاه و سه ي ميلادي) نشريافته است، هنوز هم چيزي از اهميت مسأله و نياز به پژوهش هاي گسترده تر و ژرف تر كاسته نشده است.
هر نوشته اي در اين زمينه، نياز به بررسي و نقد دقيق وعيارسنجي ي عميق دارد تا ديگر كسي نتواند همچون قبله ي عالم، لخت مادرزاد در برابر آيينه ي قدي بايستد و بگويد: اين منم طاووس عليين شده! في الواقع از خودمان خوشمان آمد!


آقای پیام جهانگیری نيز، در رايانْ پيامي از شيراز، بي‌تاب و شتاب‌زده و – به گفته‌ی خودش – شگفت‌زده‌ از بازنشر همان نقد، بي هيچ گونه بررسي و تحليل بردبارانه و فرهيخته و سازنده‌اي از درونْمايه‌ي آن، به كلّي‌گويي و ارزشْ داوري – آن هم با واژگاني مبتذل و روزمر ّه و به‌دور از شأن و پا يگاه خود (كه من بر آنها تأكيد كرده‌ام) – نشسته و چنين نوشته‌ است ↓
درود بر شما جناب دکتر دوستخواه ارجمند،


راستش من خیلی از مطلب بی ارزشی که شما در نقد استاد عزیز دکتر علی میرفطروس بدان لینک داده‌اید شگفت زده شده‌ام. انتقاد، برای ارتقاء و بهبود نقاط ضعف بسیار ضروری ست، اما نقد علمی با هوچی‌بازی و تخریب شخصیت تفاوت دارد. این مطلب آن قدر مضحک است که تنها درج آن در وبلاگ‌های شخصی رواست. ظاهراً شما این مطلب را بار دیگری نیز درج نموده بودید و دکتر رامون به آن پاسخ داده بودند. حال چرا و به دلیل دوباره کاری کرده و این مطلب بی ارزش را بر روی سایت قرار داده اید جای بسی تأمل دارد. اصلاً نمی دانم چرا مدتی ایست شما به پاسخ های آبکی از افراد غیرمتخصص برای کوبیدن دوستان تان (مسعود لقمان عزیز و دکتر میرفطروس نازنین) روی آورده اید.
به عنوان دوستدار و دلسوز شما استاد گرامی و تارنمای ارزشمند ایران شناخت - که آن را خانۀ خود می دانم - رویکردهای تقابلی اخیرتان را به مصلحت نمی بینم.
جسارت های مرا خواهید بخشید،
شاد و تندرست باشید،

پیام جهانگیری


ويراستار يادآوري مي‌كند كه هفته‌ي پیش، نخستين باري بود كه در تارنماي عصر نو به اين نقد برخورد و با مجموع ارزيابي و شناخت خود از موضوع و فضاي آشكار و نهان ِ پیرامون ِ آن، آن را آگاهاننده، روشنگر، رهنمون و شبهه‌زدا تشخيص‌داد و به باز ْنشرش دست‌زد. "مي‌گويم و مي‌آيمش از عهده برون!"


و سرانجام، شخص آقای ميرفطروس (همانا با نام واقعي‌ي ِ خود) ، تنها به قاضي رفته و خوش ْحال بازگشته، به پیش صحنه آمده و در رايانْ پيامي‌ به اين نگارنده، چنين نوشته‌است ↓


برای انتشار در سایت «ایران شناخت»


سخنی با دوست
(با دکتر جلیل دوستخواه)


دوست بزرگوارم جناب آقای دکتر دوستخواه


ما طرفداری ِ خورشید حقیقت کردیم
آن زمانی که هُما، سُخرهء خفّاش نبود


با درود فراوان و آرزوی سلامتی و سرفرازی. این دوّمین باری ست که من در بارهء دکتر محمّد مصدّق و کتاب جدیدم با شما سخن می گویم.


ظاهراً کتاب «دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» (که متأسّفانه در زمانی کوتاه به چاپ دوم رسیده است!) و نیز باز چاپ بحث قدیمی ِ من با نام «نکاتی در بارهء دوران رضا شاه» (در سایت روزنامک)، خوشایند جنابعالی نبوده آنچنانکه نه تنها مرا «مصدّق ستیز» نامیده اید، بلکه حتّی«ایران ستیز» نیز دانسته اید!!، نمی دانم که آیا شما به تَبَعات حقوقی و قانونی این‌ گونه اتّهامات خطرناکِ «ضد امنیّتی»، آگاه هستید یا نه؟ امّا در هر حال بقول بایزید بسطامی:
-«نیکا شهری که بدَش من باشم!» .


اینکه شما ایران را مترادف ِ« دکترمصدّق» می دانید، البتّه حقّ طبیعی شما ست، امّا آیافکر نمی کنید که این اعتقادِ شما شباهت شگفتی با شعار ِ فاشیستی «ایران رجوی! رجوی ایران!» دارد؟...
متأسّفانه شما مدّتی است که در عصبیّتی نا شایست و بدور ازمقام و منزلت علمی خود، کوشیده اید تا مخالفان نظری تان را سرکوب یا « بی اعتبار» سازید و در این راه، حتّی به هر خس و خاشاکی «تمسّک» جُسته اید، چاپ ِسئوآل انگیز و غیر موجّهء مقالهء کهنهء فردی بنام افرادی می تواند در شمار ِهمین تمسّک ها و تشبّث ها باشد، این اقدام در عین حال، می تواند نوعی «واکنش دفاعی» در برابر انتقادات شاگردان و دانشجویان شما در سایت «روزنامک» باشد که بر خلاف نسل شما نمی خواهند تاریخ معاصر ایران را به روایت حزب توده و «سیاه و سفید» ببینند! وگرنه، پرسیدنی است: شما که سال ها پیش مقالهء ارجمند ِ«پژوهشی در شاهنامه» را به من هدیه کرده اید (حماسهء ایران، ص357، نشر باران، 1999)، و در نقد ارزشمندی بر کتاب «عمادالدّین نسیمی» (نشریهء کاوه، چاپ آلمان، شمارهء 82، صص 144-148 ) مرا «پژوهنده ای پویا و نستوه» نامیده اید، و نیز شما که سال ها مُبشّر و مُبلّغ ِباورهای بهی در ستایش ِ«پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک» بوده اید، اینک چرا و چگونه یک بحث تاریخی و علمی را به منازعات شخصی و تهمت زنی های حقیر، تنزّل داده اید؟!


شما که «آنهمه» در مندرجات «نشریهء تلاش»، دقیق بوده اید و یا کتاب ارسالی و اهدائی من، («برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز») را خوانده اید، آیا – واقعاً - نمی دانید که به مقالهءفردی - بنام افرادی - (که یادآور «افشاگری» های نویسندگان برنامهء «هویّت» است)، سال ها پیش، از طرف من، و نیز توسّط آقای دکتر رامون و دیگران، پاسخ دقیق و روشن داده شده است [1] اگر نه! آیا بهتر و شایسته تر نبود که شما پیش از نشر آن جعلیّات، از این کمینه در بارهء کمّ و کیف آن به اصطلاح «نقد»، پرسش می کردید؟. شما نیک می دانید که بسان برادر ِ«حاتم طائی»،برای افرادی اینچنین،«بدنامی»از«گمنامی» بهتر است لذا اگر آن جوانک ِجویای نام، پس از گذشت سال ها، هنوز نیز بر طبل ِ «آوازه گری » هایش می کوبد، بر وی حرَجَی نیست، آنهم در زمانهء پَستی که «سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند»، امّا شما که حدود 50 سال با شاهنامهء فردوسی، «همدل و همراز» بوده اید، با انتشار این جعلیّات و جوّسازی ها ، نَسَب به اخلاق یا آئین جوانمردی ِ کدامین شخصیّت شاهنامه می برَید؟ و یا چگونه جعلیّات این فرد را «روشنْ‌گر ِ نكته‌های كليدی و مهمّی در شناخت ِ راستين و بی خدشه و تحريف ِ رويدادهای يك سده‌ء اخير در تاريخ ِ ميهن ِ ما» می دانید»؟!
آیا باید از زبان فرزانهء توس گفت:
نهان گشت آئین فرزانگان
پراکنده شد نام دیوانگان


دربارهء دوران رضاشاه آیا شایسته نبود که دانشی مردی چون شما بجای توسّل به گفته های فردی بی هویّت ،به گفته های استاد احسان یارشاطر، زنده یاد شاهرخ مسکوب، دکتر جمشید بهنام، دکتر ماشاالله آجودانی و دیگران، استناد می کرد که رضا شاه را«قهرمان انقلاب مشروطیّت» و یا « خَلفَ ِصدق انقلاب مشروطیّـت» و... نامیده اند؟ آیا این امر نشانهء آنست که شما هنوز نیز زندانی ِ باورهای آن «حزب طراز نوین» (حزب توده) هستید؟
شما که در قتل نویسنده و شاعرِ جان شیفته، مرتضی کیوان، عضو حزب تودهء ایران توسط رژیم شاه، مرثیه ها ساز کرده اید، آیا فراموش نموده اید که رفقای شما نیز در «حمّام فین حزب توده» بقول استاد مهرداد بهار: در صدد ِقتل خلیل ملکی، یعنی یکی از شریف ترین و برجسته ترین روشنفکران ایران، بودند؟ (آنهم در زندان« فلک الافلاک»!). ملاحظه می کنید که تاریخ معاصر ایران، تنها، «تاریخ صحرای کربلای»ی شمایان نیست بلکه:
گر رسم شود که مست گیرند
در شهر هر آنکه هست گیرند!


راستی را! شما که در سال های جوانی در همان «حزب طراز نوین»، دکتر مصدّق را «نوکر امپریالیسم» و «پیر کفتار ِ خِرفت» نامیدید وبا اقدامات ایران‌سوز، باعث تضعیف و شکست نهضت ملّی گردیدید، اینک چگونه به طلبکاری از کسی برخاسته اید که در سراسر کتاب خود، مصدّق را «ایران پرست ِ پُرشور»، «یکی از برجسته ترین،شریف ترین ،فساد ناپذیرترین و پاک ترین نمایندگان مشروطه خواهی»، و... نامیده است.
به نظر من: انسان باید دارای جانی عرفانی و ذهنیّتی عقلانی باشد تا چونان شاهرخ مسکوب، صادقانه و شجاعانه، رسوبات آن «حزب طراز نوین» را از ذهن و زبان بزُداید تا بسان آئینه ای زلال، درک و دریچهء روشنی از دوران رضا شاه در برابر اکنونیان و آیندگان بگشاید.


دکتر دوستخواه عزیز!
به طوری که در دیباچهء کتاب «دکتر محمّد مصدّق...» نیزگفته ام: تاریخ معاصر ایران چونان آئینهء شکسته ای است که تصاویر کج و معوجی از مردان سیاسی ما ارائه می دهد، خصوصاً که این «آئینه» به زنگار ِ ایدئولوژی های فریبا (چه دینی و چه لنینی) نیز آغشته است. بر ما است که با روانی روشن و ذهنیّتی بی تعصّب و آزاد، تکّه تکّه های این آینهء شکسته را در کنار هم بگذاریم و از آن، منشوری سازیم تا ابعاد چندگانهء شخصیّت ها و رویدادهای تاریخ معاصر ایران را بازنماید، طبیعی است که در بارهء این شخصیّت سیاسی یا آن رویداد تاریخی، من و شما چه بسا نظر مشترک یا مُشابهی نداشته باشیم، ولی اهمیّت کار در این است که با همهء اختلافات نظری، با فروتنی و فرزانگی، مشترکاً در غنای فرّ و فرهنگ ایران بکوشیم چرا که به ‌قولی: «در جامعه ای که همه، یک‌جور می اندیشند، دیگر کسی نمی اندیشد!».


با این امید ، ضمن آزروی خُجستگی های فراوان در هفتاد و پنجمین سال تولّد شما، امیدوارم که از گُجستگی های افرادی از آن دست، در امان باشید!


با عرض پوزش و احترام
دوستدار
علی میر فطروس
پاریس 20 اکتبر2008
________________________
1.در این باره نگاه کنید به: نشریهء تلاش، شمارهء 11، آذر- دی 1381، صص 16-18،خصوصاً به زیرنویس شمارهء9 در صفحهء20؛ برخی منظره ها و مناظره ها در ایران امروز، علی میر فطروس، صص117-122.
ونیز نگاه کنید به لينک های زیر:
http://www.mirfetros.com/ma_qui_hastim.htm
http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.html
* * *
ويراستار يادآوري مي‌كند كه:
نگارنده‌ي پیام، در برخورد با منتقد كار خود، به شيوه‌ي ابتكاري‌ي تازه‌اي دست‌يافته‌است كه بر پايه‌ي آن، مي‌توان مخاطب را هم "دوست"، "دوست بزرگوار" و مانند آن خواند و خطاب خود بدو را با " درود فراوان و آرزوی سلامتی و سرفرازی" براي او آغازكرد و با "آزروی خُجستگی های فراوان در هفتاد و پنجمین سال تولّد" و "عرض پوزش و احترام" و مهر ْواژه‌ي "دوستدار" پيش از امضا، به پايان رساند و در همان پیام، بدترين دشنام‌ها و ناسزاها را بي‌دريغ و با گشاده‌دستي‌ي هرچه تمامتر، نثار او كرد و فراتر از آن، تهمت‌هايي يكسره ساختگي و با درون ْ‌مايه‌اي خندستاني بر او برشمرد و در آخر كار هم، نعل وارونه زد و با طلب‌كاري، در پوشش زشت‌ترين پرونده‌سازي‌ها، به منظور هراس‌افكني در دل مخاطب، از "تَبَعات حقوقی و قانونی این‌ گونه اتّهامات خطرناکِ «ضد امنیّتی»، دم زد! (چشم همه‌ي شيفتگان فضل و كمال "حضرت استادي " روشن!)
به راستي كه -- به گفته ي فردوسي -- "سخن ها به كردار بازي بود!"
........................................................
"يك سينه سخن دارم، هين شرح دهم يا نه؟"


امّا وقت تباه كردن هم حدّ ي دارد! هرآنچه را كه بايد در اين صفحه بياورم، آوردم. اكنون ديگر نوبت خواننده‌ي تيزبين و نكته‌سنج است كه سره را از ناسره و "مار" را از"نقش مار" بازشناسد و آن "غربال به دستِ از عقب ِ كاروان ْ آينده " هم – كه نيماي بزرگ گفت – در راه است. بانگ خشمگينانه‌ي ِ شاملوي بزرگ هم در گوش جانم طنين‌افكن است:
"بس‌كنيد ادامه‌ي ِاين عَبَث را كه مَلال ْانگيزست!"



فراخوان براي امضاي سپاس نامه اي خطاب به سردبير نشنال جئوگرافيك . ١١


Petition, Thanking National Geography
Posted by: "Farrokh Javid"


Farrokh Javid znamoderator
Wed Oct 1, 2008 11:18 pm (PDT)


Dear Friends:
As you know, the prestigious National Geographic magazine, published anextensive article regarding ancient Iran (Persia) in their August 2008 issueand reflected some of the glory of our past history and civilization in 34 pages and many colorful pictures plus a map showing the Persian Empire.We, at Khorsheed.com <http://khorsheed.com/> online publication aswell as "Be-Donbaal- e Khorsheed"radio show on KRSI in Los Angeles, have prepared a petition addressed totheeditor-in-chief of the magazine to express our appreciation. So, pleaseopenthe following link and sign it.http://www.petitiononline.com/gulf2008/petition.html<http://www.petitiononline.com/gulf2008/petition.html>

Friday, October 17, 2008

 

-روزي سياه و خونين در تاريخ معاصر - سوگ يادي براي جان باختگان راه آزادي ي ايران:بيست و هفتم مهرماه ١٣٣٣ خورشيدي



▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀


يادداشت ويراستار


شنبه بيست و هفتم مهرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٨ اكتبر ٢٠٠٨)


روزهاي سياه و خونين در تاريخ ِ آشفته ي ميهن رنج بردار ما كم نبوده است و كدام ايراني ي نيك انديش و ميهن دوستي است كه – دست كم – شماري از اين روزهاي – به گفته ي ذبيح بهروزهمچون ظلمات جهل تاريك و همانند كشتارگاه، خونين را به ياد نداشته باشد و با يادكرد از آنها آشفته جان و آسيمه سر نشود؟
يكي از اين گونه روزها در تاريخ سده ي اخير، روز شوم و فاجعه آميز ۲۷مهر ١٣٣٣ بود. در پي كودتاي سياه و ايران بربادده آمريكايي- انگليسي- درباري ي ٢٨ امرداد ١٣٣٢(١٩اوت ١٩٥٣)، حكومت دست نشانده ي نظاميان، دست به بازداشت و شكنجه و كشتار گسترده ي مبارزان راه استقلال و آزادي ي ايران زد. حكومت تباهكار كودتا در تابستان ١٣٣٣ با ياري ي مستشاران آمريكايي در ارتش، توانست سازمان نظامي ي حزب توده ي ايران را كشف كند. صدها تن از افسران ميهن دوست، در تهاجمي شبيخون وار بازداشت و شكنجه شدند و در بيدادگاه هاي نظامي ي شاه فرموده به حبس از چندين تا چند ده سال و دهها تن از ميان آنان به اعدام محكوم گرديدند.
نخستین گروه افسران توده ای(سرهنگ سیامک، سرهنگ مبشری، سرهنگ عزیزی، سرگرد عطارد، سرگرد وزیریان، سروان مدنی، سروان واعظ قائمی، سروان شفا و ستوان افراخته
همراه با مرتضي كيوان – كه غيرنظامي بود؛ اما در خدمت سازمان افسران قرارداشت – در بامداد چنين روزي تيرباران شدند.
جلادان حكومت كودتايي ي شاه، تنها به كشتار آن دليرمردان ميهن دوست خرسند نبودند و در فاصله ي دوماهه ي از بازداشت تا اعدام با چنان درنده خويي و ددمنشي به آزار و شكنجه ي آنان دست زدند كه هيچ مهاجمي در كشور بيگانه و با دشمن نمي كند! از جمله تمام بندهاي انگشتان كيوان را شكستند و چشمان او را با لگد، كوركردند!

كيوان در سياه چال و شكنجه گاه كودتاچيان


مرتضي كيوان، محقق، شعرشناس، فرهيخته و از همه برتر انساني والا، يك ايراني ي نمونه و بيدريغ در ميهن دوستي و خدمت به هم نوعان بود.


ديدار شاعران و اهل ادب
از چپ به راست: مرتضي كيوان،احمد شاملو،
نيما يوشيج، سياوش كسرايي و هوشنگ ابتهاج


شمه اي از منش والاي او را مي توان در كتاب مرتضي كيوان، گرد آورده ي شاهرخ مسكوب، بازشناخت. يادش گرامي باد!




خون گريستن نيما يوشيج براي كيوان




سوگ سرود احمد شاملو براي كيوان


۱


سال ِ بد
سال ِ باد
سال ِ اشک
سال ِ شک
سال ِ روزهای ِ دراز
و استقامت های ِ کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سال ِ پست
سال درد
سال ِ عزا
سال ِ اشک ِ پوری
سال ِ خون ِ مرتضی
سال ِ کبیسه . . .


۲


زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتی مرگ دام نیست
چرا که یاران ِ گم شده آزادند
آزاد و پاک




جمعه ٣۰ مهرماه ۱٣٣٣ یعنی یک سال و یک ماه پس از کودتای ۲٨ مرداد، مجله ي تهران مصور عکس اعدام شدگان روز ۲۷مهر را منتشرکرد (نفر يكم از سوي راست، مرتضی کیوان است).


تهران مصور! به راستي كه چه تصويري بهتر و گوياتر از اين مي توانست چهره ي هولناك آن روزها و آن سال هاي تهران كودتازده را مصور گرداند؟!


جای آن دارد که شعر «میخک سپید» يكي از نخستين سروده هاي كيوان را در اين جا نقل کنم.

ای میخک سپید چه می گوید
گلبرگ های نازک زیبایت؟
کین آرزوی مرده روان گیرد
ز آهنگ ساحرانه شیوایت


سرمایه نشاط به من بخشد
آرامشی که هست در اندامت
در خلق آروزی طلب کوشد
خاموشی و سکوت دلارامت


گلبرگ پر فروغ درخشانت
صد آرزوی خفته کند بیدار
وز داروی سکوت تو می گردد
دیوانه حریص هوس هشیار


آهسته آن نگار فسونگر را
خواندم به پیش و نرم بدو گفتم
«سرمایه نشاط شد دستم
بس کز امید وصل گهر سفتم»


بوسیدم آن لبان چو یاقوتش
وز غصه های گم شده بگسستم
وان میخک سپید معطر را
بر حلقه های گیسوی او بستم


ای میخک سپید بمان جاوید
بر زلف آن فسونگر خوش اندام
وز آرزوی خفته دیرینه
بر گوش وی فسانه بخوان آرام؛


زان آرزو که خفته ز ناکامی
در غرفه های کاخ دل حیران
زان پس که بس ز کوشش بی فرجام
پیموده راه اصل ورا شادان


ای مایه نشاط من! ای میخک!
بس کن دگر فسانه خاموشی
کاین راز سر به مهر نمی ماند
پیوسته در پناه فراموشی


بیرون کشد ز پرده ی پندارم
این راز ساحرانه ی وهم انگیز
بس خنده می زند چو مروارید
آن برگ های روشن شوق آمیز


کن عشق خواب رفته دیرین را
زآهنگ مهرپرور خود بیدار
برخوان سرود شادی و سرمستی
ای میخک، ای الهه ی افسونکار!


مرتضی کیوان
هفتم اسفند ۱٣۲۶
* * *
هم میهن دل و جان سوخته اي به نام احمد زاهدی لنگرودی نيز سوگ يادي براي مرتضی کیوان نوشته است، كه چنين آغازمي شود:


کیوان که بود؟
به بهانه ي ۲۷ مهر، سال گرد اعدام مرتضی کیوان


باید همواره از کیوان و به قول احمد شاملو: «عموها» در هر شرایطی و در هر مکانی، یاد کنیم تا از یاد نبریم در این سرزمین امروز اخته و یخ بسته، چه انسان هایی با چه جان فشانی ها برای ما زیستند و برای ما درگذشتند ...
اخبار روز:
http://www.akhbar-rooz.com/
چهارشنبه ۲۴ مهر ۱٣٨۷ - ۱۵ اکتبر ۲۰۰٨


متن كامل اين سوگ ياد را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17627

Thursday, October 16, 2008

 

گفتمان انديشه و فلسفه و ادب و فرهنگ در تاريخ ايران: گفت و شنود عرفان قانعي فرد با جليل دوستخواه


يادداشت دوم ويراستار

جمعه بيست و ششم مهرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٧اكتبر ٢٠٠٨ )

دكتر عرفان قانعي فرد‍، زبان شناس، پژوهنده و فرهنگ نويس ِ پويا و كوشا، متن گفت و شنودي را كه چند سال ِ پيش در سفري به استراليا در دو نشست با اين نگارنده انجام داد‍، ديروز (پنجشنبه٢٥ مهر/ ١٦اكتبر) به منظور ابراز مهر و لطف به دارنده ي اين قلم، در هنگام هفتاد و پنجمين سال ِ زادروزش (كه همانا در ١٥شهريور/ ٦ سپتامبر بود و نه در ٢٥مهر/ ١٦اكتبر) در بخش ِ فرهنگي ي ِ خبرنامه ي ِ گويا
[Gooya News]
انتشارداده است.نگارنده با سپاسگزاري ي ِ فراوان از لطف ِ اين دوست فرهيخته، براي رساندن ِ پيام و برداشت ِ فرهنگي ي ِ خود به شمار ِ هرچه بيشتري از هم ميهنان و هم فرهنگان ِ گرامي، پيوندنشاني به متن ِ اين گفت و شنود را در اين جا مي‌آورد. ↓
http://news.gooya.com/culture/archives/077728.php

متن همين گفت و شنود را در اين جا نيز مي توانيد بخوانيد. ↓
http://www.savepasargad.com/New-050508/06.Articles-Reports/mosahebeh%20ba%20Dr.%20Doshtkhah.htm


با تشكر از بانو شکوه ميرزادگي از كميته ي بين المللي ي نجات ميراث باستاني ي دشت پاسارگاد - كلرادو - أمريكا

 

يك نشاني‌ي از قلم افتاده: پيوستي بر درآمد ِ ٤: ١٩، زيرْ بخش ِ ٢



ياد آوری ي ِ ويراستار

جمعه بيست و ششم مهرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٧اكتبر ٢٠٠٨ )


در درآمد ِ ٤: ١٩- زيرْ بخش ِ ٢، پيوند نشاني‌ي ِ بخش ِ د وم گفتار آقاي احمد افرادي، از قلم افتاده ‌است كه در این جا مي آورم ↓
http://www.asre-nou.net/1385/farvardin/4/m-afradi2.html

 

پنجاه و هفتمين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ٢١ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني .١٩:٤



يادداشت ويراستار


جمعه بيست و ششم مهرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٧اكتبر ٢٠٠٨ )

گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.





You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright © 2005- 2008


All Rights Reserved.





١. بررسي و ارزيابي‌ي ِ كتابي تازه در گستره‌ي ِ انديشه و فرهنگ ِ ايراني


آرامش دوستدار



در گستره‌ي ِ پژوهش در فرهنگ ايراني و پايگاه انديشه در آن، چهره اي شاخص و نامي بلندآوازه‌است
چهارمین کتاب او «خویشاوندی پنهان» (انتشارات فروغ ـ نشر دنا، کلن ۱۳۸۷، ۳۲۰ صفحه) منتشر شد. این کتاب دربرگیرنده‌ی مجموعه مقالات و بررسی‌هایی است که نویسنده به تازگی یا در سال‌های گذشته به رشته‌ی نگارش درآورده است.
فرج سركوهي روزنامه‌نگار و ناقد، كتاب تازه ي دوستدار را بررسيده و ارزيابيده‌است. در اين جا بخوانيد ↓
http://www.radiofarda.com/Article/2008/10/10/f6_Book_Review.html

خاستگاه: تارنماي راديو فردا


در همين زمينه، گفتار بهرام محبّي را در خبرنامه‌ي ِ ايران امروز بخوانيد ↓
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/16752/


٢. تحليل ِ انتقادي‌ي ِ گونه‌اي از «تاريخْ‌نگاري»ي ِ معاصر




"تاریخ به راه ِ راست رود كه روا نیست در تاریخ، تبذیر و تحریف کردن "
(ابوالفضل بيهقی)





آقاي احمد افرادي، گفتاري تحليلي و انتقادي و مستند و مويْ‌شكافانه، درباره‌ي ِ شيوه و شگرد ِ كار ِ آقاي علي ميرفطروس در نگرش به تاريخ ِ معاصر ِ ايران را در دو بخش، در تارنماي عصر ِ نو نشرداده كه روشنْ‌گر ِ نكته‌هاي كليدي و مهمّي در شناخت ِ راستين و بي خدشه و تحريف ِ رويدادهاي يك سده‌ي اخير در تاريخ ِ ميهن ِ ماست.
متن ِ هر دو بخش ِ اين تحليل ِ آگاهاننده و شُبهه‌زَدا را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.asre-nou.net/1385/farvardin/4/m-afradi.html






اين هم گفتار آقاي علي ميرفطروس در نگرش به تاريخ ِ معاصر ِ ايران (دوران رضاشاه) که آقاي مسعود لقمان، از دفتر روزنامك در تهران فرستا ده است ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-372.aspx


٣. همايش ِ بزرگ ِ پير ِ مُغان: بزرگْ‌داشت ِ «حافظ» در روز ِ ويژه‌ي ِ او


بيستم مهرماه ، روز ِ بزرگْ‌داشت ِ حافظ است. به همين مناسبت، شنبه‌ي گذشته همايشي در تهران


برگزارشد. درباره‌ي ِ اين آيين ِ فرهنگي‌ي ِ ملّي، در اين جا بخوانيد ↓
http://reirazi.persianblog.ir/post/466/%d9%87%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4_%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af_%d9%be%db%8c%d8%b1_%d9%85%d8%ba%d8%a7%d9%86



درآمدي در همين زمينه را در اين جا بخوانيد و با كوبه‌زدن روي ِ پيوندْنشاني‌ها‌ي ِ زير ِ درآمد، گفتارهاي همايش را دريابيد و مطالعه‌كنيد ↓


درودی چو نور دل پارسایان / بدان شمع خلوتگه پارسایی (لسان الغیب)

بيستم مهر بزرگْ‌‌داشت لسان الغیب حافظ شیرازست. به قول دکتر محمّدعلي اسلامي ندوشن، حرف ِ حافظ، حرف ِ مردم است. حرف گذشته ی دور و دراز یک کشور. تمام نشدنی است، برای این‌ که حرف این حافظ، سخن‌گوی ضمیر ناآگاه ایرانی است. حرف گذشته ی دور و دراز یک کشور. حافظ فشرده ی کل تاریخ ایران را در این مجموعه نسبتا کم حجم جای داده، که یکی از عجایب است. بدین گونه می توان گفت که حافظ یک شاهنامه ی کوچک را در دیوانش جای داده، یک مولانای فشرده شده، و سعدی بیشتر از همه، برای اینکه در بیان و کلام و سبک و روش او دنباله رو سعدی است. تفکر خیامی نیز بر آنها اضافه می شود. یعنی می توان گفت که او خلاصه این چهار تن است البته از همه کتابهای ارزشمند دیگر بهره برده.به قول خود حافظ "قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند". گوته پُرآوازه‌ترین شاعر آلمانی‌ خود را وامدار شعر حافظ می داند و سخت شیفته این شاعر ایرانی است و گوته از حافظ به عنوان استاد معنوی خویش نام می‌برد و با الهام از او «دیوان غربی - شرقی» خویش را می‌نگارد. در واقع نگاه هستی شناسانه گوته، سخت متأثر از حافظ بود و این امر تا آنجا پیش رفت که گوته، خود اعترافی صریح در این زمینه دارد. در عالم خیال این احساس به گوته دست می دهد که زمانی در وجود حافظ زندگی می کرده است و همان طور که از شعرهای گوته مشخص است حافظ را همزاد خویش می نامد. شعری که دری پی می آید از اوست:



ای حافظ ،
سخن تو همچون ابدّیت بزرگ است،
زیرا آن را آغاز و انجامی نیست...

اگر روزی دنیا به سر آید،
ای حافظ آسمانی،
آرزو دارم که تنها با تو باشم و در کنار تو باشم.
همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم،
زیرا این افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است.


نام حافظ ده بار در مجموعه آثار فردریش نیچه، به چشم می خورد. بدون تردید دل بستگی و وابستگی یوهان وولف گانگ گوته به حافظ و ستایشی که وی در دیوان غربی- شرقی از حافظ و حکمت شرقی او به عمل آورده، در کشاندن نیچه به سوی حافظ نقش بسیار ارزنده ای داشته است. نیچه فاخرترین فیلسوف غرب، مردی که در پی دگرگونی سازی همه ارزش هاست. کسی که به یاری فلسفه چکش، در پی بت شکنی است، نیچه همه بزرگان ادب و فلسفه غرب را از عهد باستان تا زمان خود، به زیر سوال برد و بطلان نظرات آنان را اعلام کرد اما از دو شرقی، یعنی زرتشت و حافظ به گونه دیگری سخن می راند. نیچه از حافظ چنان سخن می راند که تصویر "ابرمرد"ی که او در پی خلق آن یا به گفته دیگر "انسان آرمانی" نیچه بود.
شکرشکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ)
نیچه، حافظ را در سروده ای نيز به تصویرکشيده است.

همیشه منتظریم که فرنگی ها از مشاهیر فرهنگی و ادبی ما حرف بزنند!

حافظ مخاطب‌شناس‌ترین شاعر شعر فارسی است

حافظ معجز‌ه‌گر و جادوگر زبان است

مکتب حافظ شمول معنایی شعر حافظ و تاویل­های یکسونگرانه

ویژه نامه مهرگان

اگر سیره قدما ادامه می یافت، امروز حافظ تر از حافظ هم داشتیم

غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم

تصحیح دسته جمعی دیوان حافظ نتیجه بخش نیست

حافظ جوهره‌ی فرهنگ ما را به زبان عشق می‌گوید

حافظ هنوز با ما زندگی می‌کند و با ما می‌خندد

درباره على اصغر دادبه

حافظ همراه رنجهای ماست

حافظ بند از بند ادبیات اروپا گسست

زبان شعر حافظ در خدمت درد مردم است

جشن مهرگان بر ملت بزرگ ایران همایون و خجسته باد

جشن مهرگان به روایت لغت نامه شادروان دهخدا

توانایی زبان فارسی در معادل‌سازی زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزه‌ی فرهنگ ایران(دکتر پرویز ورجاوند)



فرّ ِ ایران را می ستاییم!


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از محسن قاسمي شاد- تهران


٤. «كوچه‌ي ِ استاد تاج ِ اصفهاني» نه هيچ نام ِ ديگري!


کوچه ای هست به نام «استاد تاج اصفهانی» در محلّه‌ی عباس آباد اصفهان که خیابان اردیبهشت را به خیابان آذر وصل می کند. در تابلوهای جدید کوچه ها، شهرداری این کوچه را «ارشاد» نامیده است. مردم «ارشاد» را پاک کرده اند و به خطی نسبتا خوش نوشته اند استاد تاج اصفهانی!
آری! ارشاد و هیچ نامی از این دست، هرگزنمی تواند اردیبهشت را به آذر وصل کند. این تاج اصفهانی ست با آن صدای اصفهانی که اردیبهشت را به آذر، و فصل های زندگی و روزگار ما را به فصلی و روزگاري دیگر وصل می کند.


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از آرش اخوّت - اصفهان، با پيوند به تارنماي او ↓
http://www.arashcube.blogspot.com/


افزوده‌ي ِ ويراستار


بخشي از آغاز ِ آواز ِ بلندْآوازه‌ي ِ به اصفهان رَو... يادگار ِ ماندگار ِ استاد تاج اصفهاني (در نيمه‌ي ِ دوم پرونده‌ي ِ آوايي‌ي ِ زير، پس از آواز ِ قوامي) ↓
http://www.iranmelody.com/Farsi/mp3/more.cfm?ID=mp101



و آتش ِ دل (اجراي ِ يك آواز در آرامگاه حافظ - در فيلمي ويديويي) ↓
http://www.4shared.com/file/24500601/c4d77c8c/atash-del-taj-esfahanidelawazblogfacom.html


٥. رويْ‌كرد به آموزه‌ي ِ انساني و فرهنگي‌ي ِ «زرتشت» در استراليا


بر پايه‌ي ِ گزارش ِ شبكه‌ي جهاني‌ي ِ خبري‌ي ِ زرتشتيان

(WZNN)

– كه در اين هفته، بدين دفتر رسيد – بانو دينا مك اينتاير






(Dina McIntyre J.D.)

نويسنده و حقوقدان ِ زرتشتي، در ماه سپتامبر، به فراخوان ِ سه انجمن زرتشتيان در استراليا، به اين كشور آمده و در شهرهاي سيدني، ملبورن و پِرث سخنرانيايي درباره ي آموزه‌ي ِ انساني و فرهنگي‌ي ِ زرتشت ايراد كرده و در ديدارهايي جداگانه با دانشگاهيان و فرهيختگان ِ اين سرزمين از ارزش‌هاي ِ فرهنگ ِ كهن ِ ايراني سخن‌گفته‌است.
متن ِ اين گزارش را در اين جا بخوانيد ↓
http://wznn.net/post-53.aspx





خاستگاه: رايانْ‌پيامي از گزارشگر ِ شبكه‌ي جهاني‌ي ِ خبري‌ي ِ زرتشتيان


٦. نخستين دانشجوي ايراني در «دانشگاه آكسفورد» و نخستين مترجم ِ دو اثر ِ «شكسپير» به فارسي


نخستین ایرانی که به دانشگاه آکسفورد راه یافت، ابوالقاسم خان ناصرالملک بود. او بعدها نایب السلطنه احمد شاه شد و دو نمایشنامه از شکسپیر را نیز به فارسی شیوایی ترجمه کرد.
داستان شورانگیز بازرگان وندیکی" از معدود کتاب هایی است که فاصله زمانی میان پایان تهیه و چاپ آن بیش از ۹۰ سال است. این داستان را بعدا در شکل هایی دیگر خوانده ایم، چون این همان نمایشنامه "تاجر ونیزی" ویلیام شکسپیر، شاعر سده ۱۶ میلادی انگلیس است. اما نخستین ترجمه آن به زبان پارسی سال ۱۹۱۷ میلادی توسط ابوالقاسم خان ناصرالملک انجام شد و اخیرا به کوشش فریدون علاء، نوه مترجم به چاپ رسیده است.
قبلا درباره موجودیت این ترجمه اطلاع چندانی در دست نبود. برای نمونه، سیروس غنی، پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا، در کتاب تازه اش با نام "شکسپیر، ایران و شرق" که امسال منتشر شد و در آن نام همه آثار ترجمه شده شکسپیر به فارسی آمده است، می نویسد:
"ابوالقاسم قراگوزلو، ملقب به ناصرالملک دوم (۱۸۶۳-۱۹۲۷) از خاندان ایلی معروفی در غرب ایران بود. پدربزرگ او محمدخان ناصرالملک رئیس قوم قراگوزلو بود و با دربار قاجار پیوند نزدیکی داشت. وی به عنوان وزیر خارجه، ناصرالدین شاه را در دومین سفرش به فرنگ همراهی کرد. او نوه اش را با خود برد و در کالج "بی لیول" آکسفورد نام نویس کرد (۱۸۷۹-۱۸۸۲). ابوالقاسم خان به ایران برگشت و سرانجام طی سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ نایب السلطنه احمد شاه نوجوان شد. سپس او به اروپا رفت و تا آخرین سال عمرش آن جا ماند. ترجمه اتللوی او کار شایان تقدیر، اما عاری از نظم و شعر است. او شاید نمایشنامه "تاجر ونیزی" را هم برگردانده باشد، ولی هیچ نسخه ای از آن در دست نیست."
خوشبختانه، اکنون نسخه ای از "داستان شورانگیز بازرگان وندیکی" را در دست داریم که آن هم به مانند اتللوی ناصرالملک منثور است. اما نثر آن از زبان نوشتاری رایج در عهد قاجار بسیار متفاوت است و بیشتر به نثر امروزی می ماند، با بیانی شیوا و پارسی ای روشن. ناصرالملک در دیباچه کتابش درباره هنر ویلیام شکسپیر می نویسد:
"(او) برای مجسم ساختن حالات و طبع و خوی اشخاص، زشت و زیبا را چون سایه و روشن در پرده نقاشی با رنگ های هوای دل انسانی چنان به هم آمیخته و چندان استادی و هنر به کار برده که گویی روح در آنها دمیده است."
پاره ای از "مجلس دوم" این داستان، گویای کیفیت بیان مترجم است:
"پرسیا: نریسا، راستی، تن خرد من از این جهان بزرگ فرسوده است.نرسیا: خانم، جا داشت هرگاه گرفتاری شما به فراوانی خوشبختی شما بود. مگر آنکه می بینیم دارنده از سیری ناخوش است، چنان که بی چیز از گرسنگی. پس نه کم سعادتی است میانه جویی. زیادت زودتر به پیری کشاند، کفایت زندگانی را درازتر گرداند.پرسیا: نصیحتی است پسندیده و به بیانی سنجیده.نرسیا: آنگاه پسندیده تر گردد که از آن پیروی شود."
در متن داستان، ندرتا می توان با اصطلاحاتی قدیمی به مانند "شیشه ساعت نما" (به معنای "ساعت شنی") روبرو آمد که آن هم با توضیحات مترجم همراه است: "در قدیم دو گوی بلورین میان تهی را با لوله ای باریک به هم پیوسته و در یکی از آنها ریگ نرم می ریختند و از جریان ریگ از این به آن، میزان وقت را می گرفتند."
از ابوالقاسم ناصرالملک تنها دو ترجمه از آثار ویلیام شکسپیر به جا مانده است و با وجود قدرت آشکارش در نویسندگی ظاهرا چیز دیگری ننوشته است.
فریدون علاء در پیشگفتار خود برای این کتاب چگونگی مبادرت ناصرالملک به ترجمه نمایشنامه های شکسپیر را این گونه توضیح می دهد:
"به گفته فرزند ایشان، حسین علی قراگوزلو، شبی در حضور جمعی از دوستان، نام شکسپیر به میان آمد و یکی از حضار اظهار نمود که ترجمه منظومات و نقل معانی و عبارات آن شاعر شهیر به زبان فارسی امکان پذیر نمی باشد. ناصرالملک با این عقیده موافق نبود و از راه آزمایش و تفنن در صدد برآمد چند سطر از یکی از آثار نویسنده را ترجمه نماید و به این منظور تصادفا نمایشنامه اتللو انتخاب گردید. تفریح یک شب و ترجمه چند جمله ایشان را بر آن داشت که تمام داستان را به فارسی درآورد و به فاصله چند سال بر اثر اصرار دوستان به ترجمه "بازرگان ونیزی" پرداخت که اینک، در حدود چهل و پنج سال بعد از انتشار اول اتللو، همراه با متن انگلیسی و نقاشی های فاطمه علاء (دختر ناصرالملک) به چاپ می رسد."
گذشته از القاب و مقام های دولتی و ترجمه دو اثر شکسپیر به پارسی، نکته دیگری از زندگی نامه ابوالقاسم خان ناصرالملک او را از چهره های برجسته دوره قاجار کرده است: به نوشته فریدون علاء در پیشگفتار بازرگان وندیکی، ابو القاسم خان نخستین ایرانی (و از نخستین مسلمانانی) بود که به دانشگاه آکسفورد راه یافت. چون تا قبل از آن، در انگلستان ملکه ویکتوریا قانونی حاکم بود که ورود نمایندگان ادیانی غیر از مذهب رسمی انگلستان را منع می کرد و آن قانون تازه ملغی شده بود.
دفتر مطبوعاتی دانشگاه آکسفورد در پاسخ به پرسش‌ درباره صحت و سقم این ادعا تایید کرد که در سال ۱۸۷۱ ورود غیر انگلیکان ها به دانشگاه آکسفورد ممکن شد و ظاهرا ناصرالملک نخستین دانشجوی ایرانی در آکسفورد بوده است. در فهرست موسوم به "دانشجوهای هندی و غیره نام نویس شده" که دانشگاه آکسفورد در اختیار ما قرار داد، نام ابوالقاسم خان ناصرالملک در آغاز آمده است و در واقع، بنا به اسناد موجود، او نخستین دانشجوی ایرانی آکسفورد بوده و از جمله نخستین دانشجوهای مسلمان آن.


داستان شورانگیز بازرگان وندیکی (تاجر ونیزی)

منظومه‌ي شاعر معروف ویلیم شکسپیر

ترجمه‌ي ابوالقاسم خان ناصر الملک

به کوشش فریدون علاء

انتشارات نیلوفر- تهران


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از فرامرز- گروه ِ آريابوم


٧. به پيشْ‌باز ِ هشتم آبان (٢٩اكتبر)، روز ِ جهاني‌ي ِ «كورش بزرگ»



بيانْ‌نامه‌ي ِ كميته‌ي ِ جهاني‌ي ِ پاسداري از ميراث ِ پاسارگاد و نامه‌ي همان نهاد به وزير فرهنگ ِ بريتانيا در مورد ِ ثبت ِ جهاني‌ي ِ استوانه‌ي ِ فرمان ِ كورش را در اين جا بخوانيد ↓
https://savepasa.ipower.com/index.htm


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از شكوه ميرزادگي، دفتر ِ كميته‌ي ِ جهاني‌ي ِ پاسداري از ميراث ِ پاسارگاد - آمريكا


٨. سروده‌اي به نام «ميهن» و چند نوشتار خواندني‌ي ديگر در روايت ِ روزآمد ِ تارنماي «بیژن باران»، ويژه‌ي ِ شعر و نقد ِ شعر


در اين جا بخوانيد ↓
http://bejanbaran.blogfa.com/


٩. درباره‌ي جهاني‌شدن ادبيات ايران: گفت و شنودی با محمد کلباسي




در اين جا بخوانيد ↓
http://www.persian-language.org/










١٠. در گذشت ِ «پیتر آوری»، ایران شناس ِ برجسته‌ی ِ بریتانیایی


پیتر آوری ایران شناس ِ برجسته‌ی ِ بریتانیایی روز ١٥ مهر ١٣٨٧(٦ اکتبر ٢٠٠٨) در سن ٨٥ سالگی در گذشت. آوری از بزرگ‌ترین ایران شناسان ِ نسل ِ خود به حساب می‌آمد و ویراستار و از نویسندگان ِ اصلی‌ی جلد هفتم تاریخ ایران کمبریح (از نادر شاه تا جمهوری اسلامی - ١٩٩١) بود. وی که مقام استادی‌ی زبان فارسی را در دانشگاه کمبریج داشت پس از بازنشستگی به عضویت دائم کالج کینگز در آمد. آوری مترجم آثار مهمی از ادبیات ایران از جمله رباعیات خیام، دیوان حافظ و منطق الطیر عطار بود. آوری که از سال ١٩٤٦ وارد مدرسهی مطالعات شرقی و آفریقاییی دانشگاه لندن شده و به تحصیل زبان های فارسی و عربی پرداخته بود، سپس در عراق، و ایران در شرکت نفت، مشغول به کار شد و در طول عمر پر بار خود زبان فارسی را به صدها تن از علاقمندان آن در سراسر جهان آموزش داد. آثار آوری از بزرگترین گنجینه های ادبیات فارسی به زبان انگلیسی به شمار می آیند ↓
http://www.fakouhi.com/node/2834http://en.wikipedia.org/wiki/Peter_Avery

و در شبکه‌ی ِ جهانی ↓

درباره آوری در کمبریج

آثار آوری در آمازون

درباره رباعیات خیام آوری


خاستگاه : رايانْ پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١١. نامه‌ی سرگشاده‌ی گروهی از دانشگاهیان: اعلام نگرانی در باب سرنوشت دانشگاه


در اين جا بخوانيد ↓
http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?34776http://www.fakouhi.com/node/2837http:/



خاستگاه : رايانْ پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١٢. نهادينه‌شدن ِ رويْ‌كرد ِ نسل ِ جوان به بُِنيادهاي ِ فرهنگ ِ ايراني


سروده ا‌ي از: حبيب مهدوي

ماه مهر است و دگرشعري چُنان بايدنوشت
آنچُنان كآرد بهاري در خزان بايدنوشت
گرچه آغازد خزان، ليك ار هنرمندي گلم
دفتر و ديوان گل را در خزان بايدنوشت
و اندر اين ماهي كه نامش مهرباني داده اند
مهرباني را به متن ِ لوح ِ جان بايدنوشت
مهرگان و تيرگان وجشن ِ داراب و سَده
جمله در تقويم ِ ما ايرانيان بايدنوشت
ننگ باشد رنگ ِ تازي، پارسي فرهنگ را
نام ِ ما بَرشُسته از ننگ ِ زمان بايدنوشت
مهربانان، مهرباني را كه در آيين ِ ماست
بُرده در گهنامه، نامش مهرگان بايدنوشت
پور ِ ايران داستان‌ها دارد از اين آب و خاك
داستان را از زبان ِ راستان بايدنوشت



١٣. منش و ویژگی‌های ایرانی در شاهنامه‌ی فردوسی (پژوهشی از: زاگرس زند)




چکیده ی پژوهش:


یکی از بنیادین ترین بخش های فرهنگ یک ملت، هویت آن ملت می باشد و منش و ویژگی های فرهنگی هر ملتی در ساختار هویتی آن ملت بسیار دارای اهمیت است. برای اینکه بدانیم "که"هستیم وویژگی های ما با نام ایرانی در جهان امروز کدام اند و برویژگی های خوب خود پای بفشاریم و ویژگی های ناپسند خود را بپیراییم، بایسته است که پیشینه ی فرهنگی خود را واکاویم. "شاهنامه ی ورجاوند" فردوسی بزرگ ، گسترده ترین و ژرف ترین آگاهی ها را به پژوهنده ی این میدان می دهد تا به روشنی با "ایرانی ِاستوره ای" و "ایرانی ِآرمانی" و نیز با "فرهنگ کهن ایرانی" و ریشه ها و آبشخور های آن آشنا گردد. در این جستار ٤٤٥٣ بیت نخستین،یعنی از آغاز پیشدادیان تا آغاز کیانیان بررسی و منش ها ، ویژگی ها ، رفتارها و اندیشه های فرهنگی بارز ایرانیان واکاوی و موشکافی شده و در باره هر کدام، بیت ها و نمونه های در پیوند با آن آورده شده است. در این میان ده ویژگی ِ؛جایگاه شهریاری، سپندینگی شهریاری، جانشینی پسر پس از پدر، وابستگی خانوادگی، ستیز خوبی و بدی، میانه روی بخردانه، آیین سوگ واری، نفرین کردن دشمن، تلاش آدمی در کنار دعا و کین خواهی آورده و واکاوی شده است. به کوتاهی برای هر ویژگی ریشه های روانشناسی یا اجتماعی در پیوند با آن بیان و هر ویژگی با جامعه ی امروز ایران سنجیده شده است.


واژگان کلیدی: شاهنامه ی فردوسی، استوره های ایرانی، منش ایرانی، ویژگی‌های ایرانی، روحیات ایرانی، خلق و خوی ایرانی.
برای مطالعه‌ی این مقاله بر اینجا کوبه بزنید.


١٤. کامیابی‌ی ِ یک هنرمند ِ ايراني در غربت ِ آمریکا



[Tâ in jâ rasîde-bûdam ke be sabab-e yek nâ-be-hanjâri-ye nâgahâni dar kârkard-e Fârsi-nevîs-e râyângaram, nâchâr-šodam ke donbâle-ye in dar-âmad râ be xatt-e Latin benevîsam. Vîrâstâr]


Hâmed Nîkpay, navâzande va xânande-ye šahr-band-e γorbat dar California – ke se sâl-e piš az in, dar hamin târnamâ (→ Neveštehâ-ye pîšin, 20 October 2005, Dar-âmad-e 145) az û va honaraš soxan-goftam va be nemûnehâyi az kârhâyaš peyvand-dâdam – be-tâzegi majmû'e-ye jadîdi az kârhâyaš râ našr-dâde-ast.
Bâ ârezû-ye kâm-yâbi-ye bištar barâ-ye in navâzande va xonyâgar-e javân o pûyâ, yd-yâd-âvari mî-konam:
1) Goft-o-šanûd-e Kâmbîz Hosseynî az Sedâ-ye AmericaHâmed Nîkpay dar yek film-e videoi ↓
V.O.A ( voice of America):

http://www.youtube.com/watch?v=W0sBTO8zWHo


Hâmed Nîkpay New Album:


2) Sar-âγâz-e yeki az baxš-hâ-ye majmû'e-ye jadîd-e Hâmed Nîkpay dar yek film-e videoi ↓http://www.youtube.com/watch?v=B3TgjBC1qxc



3) Šast-o-yek tasvîr-e dîdanî az yek barnâme-ye honari-ye moštarak bâ se honarmand-e nâm-dâr be monâsebat-e bozorg-dâšt-e Mowlavi ↓Hâmed Nîkpay âxerin Concert bâ Sûsan Deyhîm, Šâhrox Moškin-qalam va Farzin Farhâdi ↓http://www.iranian.com/main/image/36917


15. Tavallodi dîgar va panj she'r-e afzûn bar ân, az Forûγ Farrox-zâd bâ sedâ-ye "Nîkî Karîmî", honar-mand-e cinema, ham-râh bâ music-e matn
http://bahmanfileha.diinoweb.com/files/niki-karimi/tavalodi-digar/128

16. Mojde-ye našr-e harf-e "P" dar An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics English-French-Persian





فرهنگ ِ ریشه شناختی‌ی ِ اخترشناسی و اخترفیزیک ↓

http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/P_v1.html




In mojde dar râyân-payâmi az dûst-e arjmand âqâ-ye Dr. Mohammad Heydari-Malâyeri, Ostâd-e nepâhešgâh-e (/rasad-xâne-ye) Paris va mo'allef-e in Farhang-e jahâni, be in daftar rasid.
Baa âfarin va shâd-bâš be in dûst-e dânešmand o pûyâ, in xabar-e xoš râ be âgâhi-ye dûst-dârân-e dâneš o farhang, mi-rasânam.


17. Šowrâ-ye gostareš-e Zabân-e Fârsi: Yek târnamâ-ye farhangi-ye sûdmand


Dar in jâ ↓
http://www.persian-language.org/


18. Dîdâri az bâzâr-e kohan va dîdanî-ye Tabriz


Film-e Videoi dar in jâ ↓ http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Tabriz_bazzar_test/tabriz_high.html

Xâstgâh: râyân-payâmi az Mohammad Jalâlî-Čîme (M. Sahar)-Paris


19. Âzmûn-e soxan-varî: xâtere-i az javânî-ye M. T. Bahâr (Malek-al-šo'arâ)






پدر محمد تقی بهار نیز مانند خود او لقب ملک الشعرایی داشته است. وقتی بهار جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به امتحانی بسیار دشوار مکلف نمودند.
امتحان از این قرار بود که بهار می‌بایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژه‌هایی که به او گفته می‌شد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده همۀ آن واژه ها باشد.
اولین گروه واژه‌ها، از این قرار بود:
خروس، انگور، درفش، سنگ
و بهار چنین سرود:
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصۀ مشت است و درفش
جور تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست

سپس واژه های:
تسبیح ، چراغ ، نمک ، چنار
بهار سرود:
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید ا نو ا ر
کس شهد ندیده است در کام نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار

و در آخر:
گل رازقی ، سیگار ، لاله ، کشک
و بهار چنین سرود:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک
در دیدۀ مه ز دود سیگار تو اشک
گفتم که چو لاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک


بهار خود می گوید: در آن مجلس جوانی بود طناز و خودساز که از رعنایی به رعونت ساخته و از شوخی به شوخگنی پرداخته با این امتحانات دشوار و رباعیات بدیهه باز هل من مزید گفته و چهارچیز دیگر به کاغذ نوشت و گفت تواند بود که در آن اسامی تبانی شده باشد و برای اذعان کردن و ایمان آوردن من ، بایستی بهار این چهار چیز را بسراید:
آینه ، اره ، کفش ، غوره
*
من برای تنبیه آن شوخ چشم دست اطاعت بر دیده نهاده ، وی را هجایی کردم که منظور آن شوخ هم در آن هجو به حصول پیوست و آن این است:
چون آینه نورخیز گشتی احسنت !
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت!
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی احسنت!


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور- استراليا



20. Namâyi az Mâh dar čašm-andâz-e miyân-e do manâre-ye Masjed-e Jâme'-e Abbâsî (/Masjed-e Šâh/Imâm) dar janûb-e Meydân-e Naqš-e Jahân (/Šâh) dar Isfahan


Mohammad Soltâni (/Soltân-al-Kottâbî) dar yek râyân-payâm az Isfahan be in daftar nevešte-ast ↓


Hi to all

On Wednesday, early in the morning I went behind Jaame'-e Abbasi Mosque of Isfahan. I planed to photograph the Moon beside Minarets of the Mosque; but I could'nt do this because the suitable location was on the roof of a house! So I dicided to take two pictiures & combine them by photoshop.

Here is the photo information:
Pictiure of the Moon

Time:4:59

Focal length:60mm

F-number: F/3.5Exposure

Time: 1/200 sIso

Speed:80
Pictiure of the Mosque:

Time:5:31

Focal length:34mm

F-number: F/3.5

Exposure time: 30

Iso speed:80

Sunrise:6:07

Moonset: 07:45




21. Farâxân-e Anjoman-e Film barâ-ye hozûr dar hamâyeš-e vije-ye namâyeš-e filmi dar-bâre-ye zendegi va kârhâ-ye "Sâdeq Hedâyat"



Dear Friends of The Film Society:
After a few months of vacation, we are meeting on Sunday October 19, 2008, at 7:00 PM at our usual place:
Felicia Mahood Auditorium 11338 Santa Monica Blvd.LOS ANGELES, CA 90025


Info: 818-667-8846

http://www.filmsocietyhf.org/


Our New email:

http://au.mc511.mail.yahoo.com/mc/compose?to=info@filmsociety
We will be screening a new feature film by Xosrow Sînâî called:
Talking With a Shadow
A fascinating examination of the life and works of Sâdegh Hedâyat


We are looking forward to seeing you again.
We appreciate your support.
Special guest:
Mahmûd Behrûziyân
Screen and Stage Actor, will be reading a short story by Sâdeq Hedâyat

Xâst-gâh: Râyân-payâmi az Anjoman-e Film- California, USA.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?