Thursday, October 23, 2008

 

:٤:٢٠. پنجاه و هشتمين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ١١زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



يادداشت ويراستار


جمعه سوم آبان ماه ١٣٨٧ خورشيدي
(٢٤ اكتبر ٢٠٠٨)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.


You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site.
No need for permission to use the site as a link.


Copyright © 2005- 2008


All Rights Reserved.



١. هزاره‌ي سرايش شاهنامه: رويكرد پرشور ايرانيان به اين شناخت‌نامه‌ي بزرگ ملي


استاد دكتر پرويز رجبي در رايان پيامي به اين دفتر، نوشته‌اند:


درود بر شما. امسال هزارمین سال سرایش شاهنامۀ فردوسی بزرگ است که بی گمان ماندگاری ما در گرو تلاش سترگ اوست. با همه دل و جان بر او آفرین برانیم و گرامی اش داریم. به یادوند هزارمین سال سرایش این نامۀ پارسی که گویی می توان ان را کتاب مقدس «ایرانی بودن» خواند، کوششهای ادبی و هنری چندی در سراسر گیتی به اجرا درآمد که از آن هزاران، یکی هم کار آقای علیرضا قربانی است که در آلبوم «از خاک» گستردگی و انتشار یافته است. پیوست این ایمیل، نخستین کار در آن آلبوم است.درود و پایندگی مر این سرزمین مهر را باد که زنده یاد اخوان ثالث در يكي از آخرین سروده هایش، احساس خود را بدان چنین توصیف نمود:
ز پوچ جهان، هیچ اگر دوست دارم / تورا ای کهن بوم و بر دوست دارمترا ای کهن پیر ِ جاوید برنا / تورا دوست دارم، تورا دوست دارم


گزينه‌اي از بيت‌هاي شاهنامه را با صداي علیرضا قربانی، در اینجا بشنوید .



با سپاس از گیتي بانو مهدوي براي تبديل ‌كردن پرونده‌ي پيوست رايان پيام به پرونده‌ي شنيداري
[Mp3]


نيز در همين گستره:
هم‌دلي و هم‌زباني‌ي دوست‌داران شاهنامه: نامه‌ي مهرآميز يك بانو به مدير نشست‌هاي شاهنامه پژوهي در شبكه‌ي جهاني



رونوشت رايان پيام بانو پروانه اسماعیل زاده را كه از تهران به بانو گیتی مهدوي مدير کتابخانه ی گویا و بنيادگذار و گرداننده‌ي نشست‌هاي شاهنامه پژوهي در شبكه‌ي جهاني (يا به تعبير من: "كدبانوي خيمه‌سراي شاهنامه پژوهي ") فرستاده و گیتی بانو نيز آن را از دفتر كتابخانه به اين دفتر فرستاده‌‌است كه در دنباله مي‌آورم. ↓
با درودهای فراوان بر خانم گیتی مهدوي


نزدیک به سه ماه است که به کلاسهای شاهنامه خوانی در فرهنگ‌سرای ابن سینا در نزدیکی خانه مان در تهران می روم. استاد مان شاهنامه خوان بزرگوار امیر صادقی هستند. این بود که در جستجوی اینترنتی در باره ی شاهنامه به کتابخانه ی گویا رسیدم. چندی است که نشست های پر بار شما را که هم درس شاهنامه‌خوانی است و هم درس هم‌اندیشی و نیک رفتاری و... چندین بار با جان ودل گوش می‌دهم و از این گفتگوها بسیار شادمان می شوم. هم اکنون نزدیک نشست بیستم هستم. فایلها را روی گوشی موبایلم قرارداده ام و در آشپزخانه و هنگام ورزش شبانه در پارک و در راه خانه و شرکت همیشه به کار گوش دادن صدای دل‌نشین شما سرگرم هستم. برای فرزندم و دوستانم هم فایلها را بلوتوس کردم و آنها هم گوش‌می‌دهند و استفاده می کنند.
پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از راه همین نشست‌ها یافته‌ام. یکی از آن ها را برایتان می نویسم: ایرج همیشه برای پرسشی بود و هست ایرج را به گونه ای دیگر دوست داشته و دارم ولی در یکی از نشست ها پاسخ خوبی گرفتم و مرا تا اندازه ای خشنودکرد.
با خود گفتم این بی‌مهری است که این همه سودبری کنم و شما خبر نداشته باشید. این بود که بر آن شدم پیامی برای شما بنویسم و سپاس بی پایان خود را از این همه تلاش همگی‌ي شما بیان نمایم.


کوچک همه ی شما
پروانه اسماعیل زاده
http://parvazbaparwane.blogspot.com/


ويراستار در پاسخ به بانو اسماعیل زاده نوشت:


درود
بانو اسماعيل زاده ي ارجمند
امروز دوستم گیتی بانو مهدوي رونوشت نامه اي را كه برايش فرستاده بوديد براي من فرستاد
بسيار خشنود شدم كه شما هم از راه دور به گروه ما روي آورده و شنونده ي برنامه هاي ضبط شده ي نشست هاي شاهنامه شناسي شده ايد
نامه تان را به عنوان خبري خوش براي دوستداران شاهنامه جمعه ي آينده در تارنماي ايران شناخت نشرخواهم داد


كوشا و شادكام باشيد


بدرود


جليل دوستخواه


و ايشان در رايان پيامي ديگر، نوشتند:


با درودهای فراوان برآقای دکتر دوستخواه گرامی


شب پیش که برای نخستین بار ایمیل شما را خواندم نمی دانید چه حالی داشتم. ابتدا باورم نمی شد ماتم برده بود که شما با این همه وقت گران و ارزشمندتان برایم پاسخی آن هم اینچنین نوشته اید. پس از چند بار خواندن آن به آرامی از جایم برخاستم و نزد همسرم که این روزها سخت گرفتار سکته ی مغزی مادر پیرش است رفتم و پاسخ شما و خانم گیتی را برایش باز گو کردم او محو تماشای من شده بود سبکبالی ام را احساس میکرد سخنی نگفت ولی لبخند زیبایی به من زد.
همسرم هم از شنوندگان فایلهای گوشی من است گاهی که در خانه جابجا می شوم و گوشی ام را که مشغول پخش شاهنامه خوانی است با خودم می برم یک باره بلند می گوید: اونو با خودت کجا می بری.
برمی گردم و گوشی ام را کنارش می گذارم.


استاد شاهنامه خوان امیر صادقی همیشه می گوید: این که می گویند" شاهنامه آخرش خوش است" نه این که شاهنامه پایان خوشی دارد !پایان شاهنامه خوش نیست !خیلی هم ناخوش است! آن اثری که خواند ن شاهنامه بر شما می گذارد خوش است.
از این خوشی که جمع شما و فردوسی به من و همسرم دادید سپاسگزارم.
ناشکیبايانه چشم به راه جمعه در ایران شناخت هستم.


شاد و تندرست باشید.


کوچک شما
پروانه اسماعیل زاده
http://parvazbaparwane.blogspot.com/


٢. جايزه‌ي يك عمر پژوهش ايران‌شناختي براي بانويي ايراني



The International Society for Iranian Studies is proud to announce the recipients of ISIS 2008 Life-Time Achievement Awards:

Life-Time Service to Iranian Studies Award
For a Scholar Residing and Working outside Iran :
Dr. Nikki R. Keddie
(Professor Emerita, UCLA Department of History)


Life-Time Service to Iranian Studies Award
for a Scholar Residing and Working in Iran :
Dr. Mansoureh Ettehadieh
(Director of Nashr-e Tarikh-e Iran; retired Professor of History, University of Tehran; & Visiting Professor at the Foundation for Iranian Studies, Tehran)


Please join us for the awards ceremony
on Saturday, November 22, 2008, 3:00-4:00 p.m.,
Coolidge Room, Marriott Wardman Park Hotel, Washington D.C.


Middle East Studies Association conference registration is required: http://www.mesa.arizona.edu/annual/current.htm




٣. طرح ديگري از "سه تفنگدار طرح‌طنزنگاري و طنزنويسي‌ي ايران معاصر"


پيش از اين، طرحي را كه خاتعلي از سه تفنگدار طرح‌طنزنگاري و طنزنويسي‌ي ايران معاصر (بيژن اسدي‌پور و زنده‌يادان پرويز شاپور و عمران صلاحي) كشيده‌است، در همين تارنما نشردادم. همچنين در درآمد ديگري، از هنرمند چيره دست طرح‌طنزنگار و تنديس ساز ميهن‌مان احمد سخاورز، سخن‌گفتم و نمونه‌هايي از كارهاي او را عرضه‌داشتم.

استاد سخاورز در كنار يكي از آفريده‌هايش



اكنون طرح ديگري از سه تفنگدار، اثر استادانه‌ي سخاورز را -- كه بيژن اسدي پور به اين دفتر فرستاده‌است -- با آفريني به طرح‌طنزنگار و سپاسگزاري از بيژن، پيشكش دوستداران فرهنگ و هنر مي‌كنم. ↓



٤.كیستی، چیستی و مناسبت آن‌ها با یكدیگر: پژوهشي ژرفانگرانه و آگاهاننده از ،،آرامش دوستدار،،


در اين جا بخوانيد ↓
http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/50/


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


٥. مُحصص، مرد تنها: يادي ديگر از هنرمند بزرگ روزگارمان


گفتار خواندني ي ناصر زراعتی را در اين جا بخوانيد ↓
http://radiozamaaneh.com/morenews/2008/10/post_991.html


سه طرح‌ ديگر از مُحصص را نيز در اين جا مي آورم ↓








خاستگاه: رايانْ‌پيامي از ناصر زراعتی - سوئد


٦. کوروش در تصور غربی و ایرانی: گزارشي از يك همايش كوروش‌شناختي در فرانسه


شنبه هيجدهم اکتبر ۲۰۰۸ (/۲۷ مهر ۱۳۷۸) همایشی یک روزه در شهر تولوز در جنوب فرانسه برگزار ‌شد که عنوان «کوروش در تصور غربی و ایرانی» را بر تارک خود داشت. . .




متن كامل گزارش اين رويداد مهم فرهنگي را در اين جا بخوانيد ↓
http://radiozamaaneh.com/morenews/2008/10/post_990.html


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


٧. درباره‌ي كُنش همسايه‌اي ناهم‌دل: توهین به ایرانیان در دُبی!


٢٥مهر١٣٨٧- ساعت هفت و بيست و هفت دقيقه


بی شرمی‌ي مأموران اماراتی‌ي فرودگاه دُبی علیه مسافران بی‌گناه ایرانی


منبع نویسنده: وب سایت ایران ب ب ب


فاجعه‌ي رفتار تکان دهنده‌ي مأموران فرودگاه دُبی با مسافران و گردشگران ایرانی


مأموران فرودگاه دُبی به دلیل آنچه دریافت گزارشی مبنی بر احتمال حمل مواد مخدر توسط یکی از مسافران ایرانی‌ي پرواز تهران - دُبی در روز پنجشنبه ١٤ شهریور، ضمن رفتاری بسیار شدید و وحشیانه اقدام به بازرسی و لخت‌کردن تمامی‌ي ١٥٢ نفر مسافران این پرواز اعم از زن و مرد نمودند. به گزارش شاهدان عینی که خود هم از مسافران این پرواز بوده اند، پلیس دُبی پس از نگهداری‌ي ٤ ساعته تمامی مسافران در فرودگاه دُبی (به صورت سر پا) و سپس كنترل گذرنامه‌هاي آنها تمامی مسافران را اعم از زن و مرد و کودک را به سالن بازرسی ویژه هدایت کرده‌اند.


در سالن ویژه‌ي بازرسی فرودگاه سالن شماره ٢ فرودگاه دبی از همه خواستند تمام لباسهای خود و حتی لباسهای زیر خود را دراورند و اقدام به بازرسی مسافران این پرواز (که اکثرا خانواده ها هم بودند) نمودند. همچنین در پی گستاخی پلیس فرودگاه امارات تمامی زن ها و دختر ها را توسط پلیس مرد کاملا برهنه کردند و حتی از فرو بردن دست در درون اندام تناسلی بانوان و دختران هم کوتاهی نکردند.


شاهدان عینی از فریاد و گریه و شیون زنان و دختران ایرانی در سالن بازرسی 2 حکایت میکنند که تمامی فضای سالن شماره ٢ فرودگاه دُبی را پر کرده بود. یکی دیگر از شاهدان این پرواز می‌گوید که زنان و دختران را پس از بازسی وحشیانه از سالن بازرسی به سوی سالن خروجی فرودگاه دُبی هدایت می‌کردند در حالی که به آنها حتی اجازه نداده بودند لباس های زیر خود را هم به تن کنند و در حالی انها را یکی یکی ازسالن بازرسی ویژه خارج می‌کردند که زن ها و دختران گریه کنان فقط لباس‌های خود را در دست داشتنند و نه بر تن!یکی دیگر از مسافران زن این پرواز می‌گوید که در اثر برخورد وحشیانه و خشن پلیس دُبی در حال بازرسی بدنی از مسافران دختر بکارت یکی از دختران ایرانی پاره شده است و فریادها و گریه‌های این دختران و زنان در فرودگاه و متعاقب ان اعتراض شوهران و خانواده های دیگر ایرانی بازرسی شده باعث شد که پلیس فرودگاه با باتوم اقدام به ضرب و شتم وحشیانه‌ي تمامی مسافران دربند در سالن بازرسی را به همراه داشته باشد. از طرفی در نهایت، بعد از ٣ ساعت بازرسی ویژه‌ي بدنی‌ي تک تک مسافران ایرانی، مشخص شد که هیچ یک از آنها هیچ مورد خلافی به همراه نداشته‌اند و مأموران فرودگاه دُبی عمدا و فقط به خاطر ارعاب و تحقیر ایرانیان عازم دبی این حرکت زشت و بدور از انسانیت را انجام داده‌اند.


واکنش سفارت جمهوری اسلامی در دُبی:


پس از مراجعه‌ي حضوری‌ي چند تن از مسافران ایرانی به سرکنسولگری‌ي جمهوری اسلامی در دُبی ابتدا از ورود این افراد به ساختمان کنسولگری جلوگیری به عمل آمد. ولی پس از ورود چند نفر و باز گفتن واقعیت ماجرا برای مسئولان جمهوری اسلامی در دُبی به انها قول داده شد که پی‌گیر ماجرای اتفاق افتاده شوند. همچنین یکی از ٣ نفر از دختراني که با جراحت... مواجه شده بودند برای اثبات موضوع به پزشکی قانونی ارسال شد که حقیقت ادعا اثبات شود. از طرفی بعضی از خبرنگاران رسانه های گروهی با معاون سرکنسولگری جمهوری اسلامی در دُبی قرار مصاحبه گرفتنند که ایشان از پذیرفتن خبرنگاران خودداری کردند و با تعجب فراوان ایشان خطاب به مراجعه کنندگان تمامی ماجرای اتفاق افتاده را تکذیب کردند و گفتنند موضوع مهمی اتفاق نیفتاده و ماجرای گفته شده فقط شایعه است! یک روز بعد از تکذیب ماجرا توسط کنسولگری‌ي ایران در دُبی، سفارت جمهوری اسلامی در ابوظبی با تایید ضمنی‌ي خبر برخورد وحشیانه‌ي مأموران فرودگاه دُبی با مسافران ایرانی و پاره شدن بکارت یکی از دختران ١٥ ساله این ماجرای را یک اقدام عادی در فرودگاه دُبی خواند ولی گفتند که در این زمینه با فرمانده پلیس فرودگاه دُبی صحبت و موضوع پیش آمده را بررسی کرده اند. ولی در نهایت، افزودند که ما هم نسبت به این موضوع، بخصوص لخت کردن زنان و دختران توسط پلیس مرد و متعاقب ان ضرب و شتم مسافران ایرانی، آن‌ هم در چنین فضا و شرایطی، اعتراض کرده ایم. ولی متأسفانه در این زمینه اقدام بیشتری از دست ما ساخته نیست، زیرا این موضوع در اختیار و صلاحدید مأموران فرودگاه دُبی می‌باشد.


خاستگاه : تارنماي ِ ایران ب ب ب


٨. دو در‌يچه‌ به داستان نویسی‌ی امروز فارسی‌


داستانی سنتی در قالبی مدرن نقد نوشين شاهرخي بر داستان كوتاه "چند روایت معتبر درباره‌ی برزخ" نوشته‌ی مصطفی مستور را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1252


همچنین معشوقه‌ي سنتي، از همين ناقد، در نقد رُمان "و دیگران" نوشته‌ی محبوبه میرقدیری را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1237


خاستگاه : رايانْ پيامي از نوشين شاهرخي - آلمان


٩. زبان مادری، معبد قدسی‌ي این روزگار: پیشنهادي براي اعلام روز زبان مادري در ايران


گفتار هیوا مسیح در اين زمينه را در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-378.aspx


خاستگاه : رايانْ پيامي از مسعود لقمان، دفتر روزنامك- تهران


١٠. "نقدها را بود آيا كه عياري گيرند؟": چالشي ويرانگر يا گفتماني سازنده؟


در پي نشر نقد آقاي احمد افرادي بر نوشته‌هاي آقاي علي میرفطروس در پنجاه و هفتمين هفته‌نامه‌ي ايران‌ شناخت، آقاي مسعود لقمان، در رايان پيامي از دفتر روزنامك در تهران – كه خواسته‌است متن آن نشرنيابد – برافروخته و كلافه از آنچه در بررسي و نقد نوشته‌هاي آقای میرفطروس به گفتاورد از تارنماي عصر نو در ايران‌شناخت بازنشرداده‌شده‌است، نگارنده‌ي اين يادداشت را با لحني و واژگاني نكوهيده و تهمت‌هايي را بر او روادانسته‌است كه يادآور لحن و زبان آن – به تعبير "فروغ فر ّخ‌زاد" – "مجله‌ي ِ پست ِ پنج ريالي" در برخورد با اين و آن در چهل و چند سال پیش از اين است!
وي، به نوشته‌اي با عنوان برای بالابردن سطح گفتمان بکوشیم از رامون (كه كيستي ي او بر من روشن نيست) و در ردّ ِ نقد ِ آقاي افرادي بر كتاب آقاي میرفطروس نگاشته شده است، بازبُرد داده و مرا به خواندن آن فراخوانده است تا پيرانه‌سر دريابم كه "نقد" يعني چه! ("دستم بگرفت و پا به پا بُرد/ تا شيوه ي نقد كردن آموخت!").
لقمان از من خواسته است كه اين نوشته را در ايران شناخت بازنشردهم. من هم، پيوندنشاني‌ي آن را در اين جا مي‌آورم تا بداند كه از خواندن يا شنيدن ديدگاه‌هاي ديگران – هرچه باشد – واهمه و پروا و پرهيزي ندارم و همانا حق بررسي و نقد متقابل هر نوشته يا گفته‌اي را نيز براي خود، نگاه‌خواهم‌داشت‌. ↓
http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.html


او خواندن نقد آقاي تهمورث كياني با عنوان بیست و هشتم مرداد ماه، خیزش مردمی یا کودتا؟!- نگاهي به كتاب تازه‌ي آقاي علي میرفطروس را در اخبار روز، يکشنبه ۲٨ مهر١٣٨۷ / ۱۹ اکتبر ۲۰۰٨ را نيز به من سفارش كرده‌است↓
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17680

مي گويم اين نقد را ديده و خوانده بودم. جنبه هاي مثبت و سودمند وروشنگر چشم گيري دارد‌‌؛ اما ناگفته ها و فروگذاشته هايي نيز در آن هست كه به يك پارچگي ي آن، آسيب جدي مي‌رساند و مانع شناخت فراگير و بازدارنده ي (جامع و مانع) موضوع نقد مي‌گردد.
به هر روي، فراتر از آنچه در نيم سده ي گذشته در ايران و جز ايران درباره ي كودتاي سال سي و دو (پنجاه و سه ي ميلادي) نشريافته است، هنوز هم چيزي از اهميت مسأله و نياز به پژوهش هاي گسترده تر و ژرف تر كاسته نشده است.
هر نوشته اي در اين زمينه، نياز به بررسي و نقد دقيق وعيارسنجي ي عميق دارد تا ديگر كسي نتواند همچون قبله ي عالم، لخت مادرزاد در برابر آيينه ي قدي بايستد و بگويد: اين منم طاووس عليين شده! في الواقع از خودمان خوشمان آمد!


آقای پیام جهانگیری نيز، در رايانْ پيامي از شيراز، بي‌تاب و شتاب‌زده و – به گفته‌ی خودش – شگفت‌زده‌ از بازنشر همان نقد، بي هيچ گونه بررسي و تحليل بردبارانه و فرهيخته و سازنده‌اي از درونْمايه‌ي آن، به كلّي‌گويي و ارزشْ داوري – آن هم با واژگاني مبتذل و روزمر ّه و به‌دور از شأن و پا يگاه خود (كه من بر آنها تأكيد كرده‌ام) – نشسته و چنين نوشته‌ است ↓
درود بر شما جناب دکتر دوستخواه ارجمند،


راستش من خیلی از مطلب بی ارزشی که شما در نقد استاد عزیز دکتر علی میرفطروس بدان لینک داده‌اید شگفت زده شده‌ام. انتقاد، برای ارتقاء و بهبود نقاط ضعف بسیار ضروری ست، اما نقد علمی با هوچی‌بازی و تخریب شخصیت تفاوت دارد. این مطلب آن قدر مضحک است که تنها درج آن در وبلاگ‌های شخصی رواست. ظاهراً شما این مطلب را بار دیگری نیز درج نموده بودید و دکتر رامون به آن پاسخ داده بودند. حال چرا و به دلیل دوباره کاری کرده و این مطلب بی ارزش را بر روی سایت قرار داده اید جای بسی تأمل دارد. اصلاً نمی دانم چرا مدتی ایست شما به پاسخ های آبکی از افراد غیرمتخصص برای کوبیدن دوستان تان (مسعود لقمان عزیز و دکتر میرفطروس نازنین) روی آورده اید.
به عنوان دوستدار و دلسوز شما استاد گرامی و تارنمای ارزشمند ایران شناخت - که آن را خانۀ خود می دانم - رویکردهای تقابلی اخیرتان را به مصلحت نمی بینم.
جسارت های مرا خواهید بخشید،
شاد و تندرست باشید،

پیام جهانگیری


ويراستار يادآوري مي‌كند كه هفته‌ي پیش، نخستين باري بود كه در تارنماي عصر نو به اين نقد برخورد و با مجموع ارزيابي و شناخت خود از موضوع و فضاي آشكار و نهان ِ پیرامون ِ آن، آن را آگاهاننده، روشنگر، رهنمون و شبهه‌زدا تشخيص‌داد و به باز ْنشرش دست‌زد. "مي‌گويم و مي‌آيمش از عهده برون!"


و سرانجام، شخص آقای ميرفطروس (همانا با نام واقعي‌ي ِ خود) ، تنها به قاضي رفته و خوش ْحال بازگشته، به پیش صحنه آمده و در رايانْ پيامي‌ به اين نگارنده، چنين نوشته‌است ↓


برای انتشار در سایت «ایران شناخت»


سخنی با دوست
(با دکتر جلیل دوستخواه)


دوست بزرگوارم جناب آقای دکتر دوستخواه


ما طرفداری ِ خورشید حقیقت کردیم
آن زمانی که هُما، سُخرهء خفّاش نبود


با درود فراوان و آرزوی سلامتی و سرفرازی. این دوّمین باری ست که من در بارهء دکتر محمّد مصدّق و کتاب جدیدم با شما سخن می گویم.


ظاهراً کتاب «دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» (که متأسّفانه در زمانی کوتاه به چاپ دوم رسیده است!) و نیز باز چاپ بحث قدیمی ِ من با نام «نکاتی در بارهء دوران رضا شاه» (در سایت روزنامک)، خوشایند جنابعالی نبوده آنچنانکه نه تنها مرا «مصدّق ستیز» نامیده اید، بلکه حتّی«ایران ستیز» نیز دانسته اید!!، نمی دانم که آیا شما به تَبَعات حقوقی و قانونی این‌ گونه اتّهامات خطرناکِ «ضد امنیّتی»، آگاه هستید یا نه؟ امّا در هر حال بقول بایزید بسطامی:
-«نیکا شهری که بدَش من باشم!» .


اینکه شما ایران را مترادف ِ« دکترمصدّق» می دانید، البتّه حقّ طبیعی شما ست، امّا آیافکر نمی کنید که این اعتقادِ شما شباهت شگفتی با شعار ِ فاشیستی «ایران رجوی! رجوی ایران!» دارد؟...
متأسّفانه شما مدّتی است که در عصبیّتی نا شایست و بدور ازمقام و منزلت علمی خود، کوشیده اید تا مخالفان نظری تان را سرکوب یا « بی اعتبار» سازید و در این راه، حتّی به هر خس و خاشاکی «تمسّک» جُسته اید، چاپ ِسئوآل انگیز و غیر موجّهء مقالهء کهنهء فردی بنام افرادی می تواند در شمار ِهمین تمسّک ها و تشبّث ها باشد، این اقدام در عین حال، می تواند نوعی «واکنش دفاعی» در برابر انتقادات شاگردان و دانشجویان شما در سایت «روزنامک» باشد که بر خلاف نسل شما نمی خواهند تاریخ معاصر ایران را به روایت حزب توده و «سیاه و سفید» ببینند! وگرنه، پرسیدنی است: شما که سال ها پیش مقالهء ارجمند ِ«پژوهشی در شاهنامه» را به من هدیه کرده اید (حماسهء ایران، ص357، نشر باران، 1999)، و در نقد ارزشمندی بر کتاب «عمادالدّین نسیمی» (نشریهء کاوه، چاپ آلمان، شمارهء 82، صص 144-148 ) مرا «پژوهنده ای پویا و نستوه» نامیده اید، و نیز شما که سال ها مُبشّر و مُبلّغ ِباورهای بهی در ستایش ِ«پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک» بوده اید، اینک چرا و چگونه یک بحث تاریخی و علمی را به منازعات شخصی و تهمت زنی های حقیر، تنزّل داده اید؟!


شما که «آنهمه» در مندرجات «نشریهء تلاش»، دقیق بوده اید و یا کتاب ارسالی و اهدائی من، («برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز») را خوانده اید، آیا – واقعاً - نمی دانید که به مقالهءفردی - بنام افرادی - (که یادآور «افشاگری» های نویسندگان برنامهء «هویّت» است)، سال ها پیش، از طرف من، و نیز توسّط آقای دکتر رامون و دیگران، پاسخ دقیق و روشن داده شده است [1] اگر نه! آیا بهتر و شایسته تر نبود که شما پیش از نشر آن جعلیّات، از این کمینه در بارهء کمّ و کیف آن به اصطلاح «نقد»، پرسش می کردید؟. شما نیک می دانید که بسان برادر ِ«حاتم طائی»،برای افرادی اینچنین،«بدنامی»از«گمنامی» بهتر است لذا اگر آن جوانک ِجویای نام، پس از گذشت سال ها، هنوز نیز بر طبل ِ «آوازه گری » هایش می کوبد، بر وی حرَجَی نیست، آنهم در زمانهء پَستی که «سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند»، امّا شما که حدود 50 سال با شاهنامهء فردوسی، «همدل و همراز» بوده اید، با انتشار این جعلیّات و جوّسازی ها ، نَسَب به اخلاق یا آئین جوانمردی ِ کدامین شخصیّت شاهنامه می برَید؟ و یا چگونه جعلیّات این فرد را «روشنْ‌گر ِ نكته‌های كليدی و مهمّی در شناخت ِ راستين و بی خدشه و تحريف ِ رويدادهای يك سده‌ء اخير در تاريخ ِ ميهن ِ ما» می دانید»؟!
آیا باید از زبان فرزانهء توس گفت:
نهان گشت آئین فرزانگان
پراکنده شد نام دیوانگان


دربارهء دوران رضاشاه آیا شایسته نبود که دانشی مردی چون شما بجای توسّل به گفته های فردی بی هویّت ،به گفته های استاد احسان یارشاطر، زنده یاد شاهرخ مسکوب، دکتر جمشید بهنام، دکتر ماشاالله آجودانی و دیگران، استناد می کرد که رضا شاه را«قهرمان انقلاب مشروطیّت» و یا « خَلفَ ِصدق انقلاب مشروطیّـت» و... نامیده اند؟ آیا این امر نشانهء آنست که شما هنوز نیز زندانی ِ باورهای آن «حزب طراز نوین» (حزب توده) هستید؟
شما که در قتل نویسنده و شاعرِ جان شیفته، مرتضی کیوان، عضو حزب تودهء ایران توسط رژیم شاه، مرثیه ها ساز کرده اید، آیا فراموش نموده اید که رفقای شما نیز در «حمّام فین حزب توده» بقول استاد مهرداد بهار: در صدد ِقتل خلیل ملکی، یعنی یکی از شریف ترین و برجسته ترین روشنفکران ایران، بودند؟ (آنهم در زندان« فلک الافلاک»!). ملاحظه می کنید که تاریخ معاصر ایران، تنها، «تاریخ صحرای کربلای»ی شمایان نیست بلکه:
گر رسم شود که مست گیرند
در شهر هر آنکه هست گیرند!


راستی را! شما که در سال های جوانی در همان «حزب طراز نوین»، دکتر مصدّق را «نوکر امپریالیسم» و «پیر کفتار ِ خِرفت» نامیدید وبا اقدامات ایران‌سوز، باعث تضعیف و شکست نهضت ملّی گردیدید، اینک چگونه به طلبکاری از کسی برخاسته اید که در سراسر کتاب خود، مصدّق را «ایران پرست ِ پُرشور»، «یکی از برجسته ترین،شریف ترین ،فساد ناپذیرترین و پاک ترین نمایندگان مشروطه خواهی»، و... نامیده است.
به نظر من: انسان باید دارای جانی عرفانی و ذهنیّتی عقلانی باشد تا چونان شاهرخ مسکوب، صادقانه و شجاعانه، رسوبات آن «حزب طراز نوین» را از ذهن و زبان بزُداید تا بسان آئینه ای زلال، درک و دریچهء روشنی از دوران رضا شاه در برابر اکنونیان و آیندگان بگشاید.


دکتر دوستخواه عزیز!
به طوری که در دیباچهء کتاب «دکتر محمّد مصدّق...» نیزگفته ام: تاریخ معاصر ایران چونان آئینهء شکسته ای است که تصاویر کج و معوجی از مردان سیاسی ما ارائه می دهد، خصوصاً که این «آئینه» به زنگار ِ ایدئولوژی های فریبا (چه دینی و چه لنینی) نیز آغشته است. بر ما است که با روانی روشن و ذهنیّتی بی تعصّب و آزاد، تکّه تکّه های این آینهء شکسته را در کنار هم بگذاریم و از آن، منشوری سازیم تا ابعاد چندگانهء شخصیّت ها و رویدادهای تاریخ معاصر ایران را بازنماید، طبیعی است که در بارهء این شخصیّت سیاسی یا آن رویداد تاریخی، من و شما چه بسا نظر مشترک یا مُشابهی نداشته باشیم، ولی اهمیّت کار در این است که با همهء اختلافات نظری، با فروتنی و فرزانگی، مشترکاً در غنای فرّ و فرهنگ ایران بکوشیم چرا که به ‌قولی: «در جامعه ای که همه، یک‌جور می اندیشند، دیگر کسی نمی اندیشد!».


با این امید ، ضمن آزروی خُجستگی های فراوان در هفتاد و پنجمین سال تولّد شما، امیدوارم که از گُجستگی های افرادی از آن دست، در امان باشید!


با عرض پوزش و احترام
دوستدار
علی میر فطروس
پاریس 20 اکتبر2008
________________________
1.در این باره نگاه کنید به: نشریهء تلاش، شمارهء 11، آذر- دی 1381، صص 16-18،خصوصاً به زیرنویس شمارهء9 در صفحهء20؛ برخی منظره ها و مناظره ها در ایران امروز، علی میر فطروس، صص117-122.
ونیز نگاه کنید به لينک های زیر:
http://www.mirfetros.com/ma_qui_hastim.htm
http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.html
* * *
ويراستار يادآوري مي‌كند كه:
نگارنده‌ي پیام، در برخورد با منتقد كار خود، به شيوه‌ي ابتكاري‌ي تازه‌اي دست‌يافته‌است كه بر پايه‌ي آن، مي‌توان مخاطب را هم "دوست"، "دوست بزرگوار" و مانند آن خواند و خطاب خود بدو را با " درود فراوان و آرزوی سلامتی و سرفرازی" براي او آغازكرد و با "آزروی خُجستگی های فراوان در هفتاد و پنجمین سال تولّد" و "عرض پوزش و احترام" و مهر ْواژه‌ي "دوستدار" پيش از امضا، به پايان رساند و در همان پیام، بدترين دشنام‌ها و ناسزاها را بي‌دريغ و با گشاده‌دستي‌ي هرچه تمامتر، نثار او كرد و فراتر از آن، تهمت‌هايي يكسره ساختگي و با درون ْ‌مايه‌اي خندستاني بر او برشمرد و در آخر كار هم، نعل وارونه زد و با طلب‌كاري، در پوشش زشت‌ترين پرونده‌سازي‌ها، به منظور هراس‌افكني در دل مخاطب، از "تَبَعات حقوقی و قانونی این‌ گونه اتّهامات خطرناکِ «ضد امنیّتی»، دم زد! (چشم همه‌ي شيفتگان فضل و كمال "حضرت استادي " روشن!)
به راستي كه -- به گفته ي فردوسي -- "سخن ها به كردار بازي بود!"
........................................................
"يك سينه سخن دارم، هين شرح دهم يا نه؟"


امّا وقت تباه كردن هم حدّ ي دارد! هرآنچه را كه بايد در اين صفحه بياورم، آوردم. اكنون ديگر نوبت خواننده‌ي تيزبين و نكته‌سنج است كه سره را از ناسره و "مار" را از"نقش مار" بازشناسد و آن "غربال به دستِ از عقب ِ كاروان ْ آينده " هم – كه نيماي بزرگ گفت – در راه است. بانگ خشمگينانه‌ي ِ شاملوي بزرگ هم در گوش جانم طنين‌افكن است:
"بس‌كنيد ادامه‌ي ِاين عَبَث را كه مَلال ْانگيزست!"



فراخوان براي امضاي سپاس نامه اي خطاب به سردبير نشنال جئوگرافيك . ١١


Petition, Thanking National Geography
Posted by: "Farrokh Javid"


Farrokh Javid znamoderator
Wed Oct 1, 2008 11:18 pm (PDT)


Dear Friends:
As you know, the prestigious National Geographic magazine, published anextensive article regarding ancient Iran (Persia) in their August 2008 issueand reflected some of the glory of our past history and civilization in 34 pages and many colorful pictures plus a map showing the Persian Empire.We, at Khorsheed.com <http://khorsheed.com/> online publication aswell as "Be-Donbaal- e Khorsheed"radio show on KRSI in Los Angeles, have prepared a petition addressed totheeditor-in-chief of the magazine to express our appreciation. So, pleaseopenthe following link and sign it.http://www.petitiononline.com/gulf2008/petition.html<http://www.petitiononline.com/gulf2008/petition.html>



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?