Thursday, October 16, 2008

 

پنجاه و هفتمين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ٢١ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني .١٩:٤



يادداشت ويراستار


جمعه بيست و ششم مهرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٧اكتبر ٢٠٠٨ )

گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.





You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright © 2005- 2008


All Rights Reserved.





١. بررسي و ارزيابي‌ي ِ كتابي تازه در گستره‌ي ِ انديشه و فرهنگ ِ ايراني


آرامش دوستدار



در گستره‌ي ِ پژوهش در فرهنگ ايراني و پايگاه انديشه در آن، چهره اي شاخص و نامي بلندآوازه‌است
چهارمین کتاب او «خویشاوندی پنهان» (انتشارات فروغ ـ نشر دنا، کلن ۱۳۸۷، ۳۲۰ صفحه) منتشر شد. این کتاب دربرگیرنده‌ی مجموعه مقالات و بررسی‌هایی است که نویسنده به تازگی یا در سال‌های گذشته به رشته‌ی نگارش درآورده است.
فرج سركوهي روزنامه‌نگار و ناقد، كتاب تازه ي دوستدار را بررسيده و ارزيابيده‌است. در اين جا بخوانيد ↓
http://www.radiofarda.com/Article/2008/10/10/f6_Book_Review.html

خاستگاه: تارنماي راديو فردا


در همين زمينه، گفتار بهرام محبّي را در خبرنامه‌ي ِ ايران امروز بخوانيد ↓
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/16752/


٢. تحليل ِ انتقادي‌ي ِ گونه‌اي از «تاريخْ‌نگاري»ي ِ معاصر




"تاریخ به راه ِ راست رود كه روا نیست در تاریخ، تبذیر و تحریف کردن "
(ابوالفضل بيهقی)





آقاي احمد افرادي، گفتاري تحليلي و انتقادي و مستند و مويْ‌شكافانه، درباره‌ي ِ شيوه و شگرد ِ كار ِ آقاي علي ميرفطروس در نگرش به تاريخ ِ معاصر ِ ايران را در دو بخش، در تارنماي عصر ِ نو نشرداده كه روشنْ‌گر ِ نكته‌هاي كليدي و مهمّي در شناخت ِ راستين و بي خدشه و تحريف ِ رويدادهاي يك سده‌ي اخير در تاريخ ِ ميهن ِ ماست.
متن ِ هر دو بخش ِ اين تحليل ِ آگاهاننده و شُبهه‌زَدا را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.asre-nou.net/1385/farvardin/4/m-afradi.html






اين هم گفتار آقاي علي ميرفطروس در نگرش به تاريخ ِ معاصر ِ ايران (دوران رضاشاه) که آقاي مسعود لقمان، از دفتر روزنامك در تهران فرستا ده است ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-372.aspx


٣. همايش ِ بزرگ ِ پير ِ مُغان: بزرگْ‌داشت ِ «حافظ» در روز ِ ويژه‌ي ِ او


بيستم مهرماه ، روز ِ بزرگْ‌داشت ِ حافظ است. به همين مناسبت، شنبه‌ي گذشته همايشي در تهران


برگزارشد. درباره‌ي ِ اين آيين ِ فرهنگي‌ي ِ ملّي، در اين جا بخوانيد ↓
http://reirazi.persianblog.ir/post/466/%d9%87%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4_%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af_%d9%be%db%8c%d8%b1_%d9%85%d8%ba%d8%a7%d9%86



درآمدي در همين زمينه را در اين جا بخوانيد و با كوبه‌زدن روي ِ پيوندْنشاني‌ها‌ي ِ زير ِ درآمد، گفتارهاي همايش را دريابيد و مطالعه‌كنيد ↓


درودی چو نور دل پارسایان / بدان شمع خلوتگه پارسایی (لسان الغیب)

بيستم مهر بزرگْ‌‌داشت لسان الغیب حافظ شیرازست. به قول دکتر محمّدعلي اسلامي ندوشن، حرف ِ حافظ، حرف ِ مردم است. حرف گذشته ی دور و دراز یک کشور. تمام نشدنی است، برای این‌ که حرف این حافظ، سخن‌گوی ضمیر ناآگاه ایرانی است. حرف گذشته ی دور و دراز یک کشور. حافظ فشرده ی کل تاریخ ایران را در این مجموعه نسبتا کم حجم جای داده، که یکی از عجایب است. بدین گونه می توان گفت که حافظ یک شاهنامه ی کوچک را در دیوانش جای داده، یک مولانای فشرده شده، و سعدی بیشتر از همه، برای اینکه در بیان و کلام و سبک و روش او دنباله رو سعدی است. تفکر خیامی نیز بر آنها اضافه می شود. یعنی می توان گفت که او خلاصه این چهار تن است البته از همه کتابهای ارزشمند دیگر بهره برده.به قول خود حافظ "قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند". گوته پُرآوازه‌ترین شاعر آلمانی‌ خود را وامدار شعر حافظ می داند و سخت شیفته این شاعر ایرانی است و گوته از حافظ به عنوان استاد معنوی خویش نام می‌برد و با الهام از او «دیوان غربی - شرقی» خویش را می‌نگارد. در واقع نگاه هستی شناسانه گوته، سخت متأثر از حافظ بود و این امر تا آنجا پیش رفت که گوته، خود اعترافی صریح در این زمینه دارد. در عالم خیال این احساس به گوته دست می دهد که زمانی در وجود حافظ زندگی می کرده است و همان طور که از شعرهای گوته مشخص است حافظ را همزاد خویش می نامد. شعری که دری پی می آید از اوست:



ای حافظ ،
سخن تو همچون ابدّیت بزرگ است،
زیرا آن را آغاز و انجامی نیست...

اگر روزی دنیا به سر آید،
ای حافظ آسمانی،
آرزو دارم که تنها با تو باشم و در کنار تو باشم.
همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم،
زیرا این افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است.


نام حافظ ده بار در مجموعه آثار فردریش نیچه، به چشم می خورد. بدون تردید دل بستگی و وابستگی یوهان وولف گانگ گوته به حافظ و ستایشی که وی در دیوان غربی- شرقی از حافظ و حکمت شرقی او به عمل آورده، در کشاندن نیچه به سوی حافظ نقش بسیار ارزنده ای داشته است. نیچه فاخرترین فیلسوف غرب، مردی که در پی دگرگونی سازی همه ارزش هاست. کسی که به یاری فلسفه چکش، در پی بت شکنی است، نیچه همه بزرگان ادب و فلسفه غرب را از عهد باستان تا زمان خود، به زیر سوال برد و بطلان نظرات آنان را اعلام کرد اما از دو شرقی، یعنی زرتشت و حافظ به گونه دیگری سخن می راند. نیچه از حافظ چنان سخن می راند که تصویر "ابرمرد"ی که او در پی خلق آن یا به گفته دیگر "انسان آرمانی" نیچه بود.
شکرشکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ)
نیچه، حافظ را در سروده ای نيز به تصویرکشيده است.

همیشه منتظریم که فرنگی ها از مشاهیر فرهنگی و ادبی ما حرف بزنند!

حافظ مخاطب‌شناس‌ترین شاعر شعر فارسی است

حافظ معجز‌ه‌گر و جادوگر زبان است

مکتب حافظ شمول معنایی شعر حافظ و تاویل­های یکسونگرانه

ویژه نامه مهرگان

اگر سیره قدما ادامه می یافت، امروز حافظ تر از حافظ هم داشتیم

غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم

تصحیح دسته جمعی دیوان حافظ نتیجه بخش نیست

حافظ جوهره‌ی فرهنگ ما را به زبان عشق می‌گوید

حافظ هنوز با ما زندگی می‌کند و با ما می‌خندد

درباره على اصغر دادبه

حافظ همراه رنجهای ماست

حافظ بند از بند ادبیات اروپا گسست

زبان شعر حافظ در خدمت درد مردم است

جشن مهرگان بر ملت بزرگ ایران همایون و خجسته باد

جشن مهرگان به روایت لغت نامه شادروان دهخدا

توانایی زبان فارسی در معادل‌سازی زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزه‌ی فرهنگ ایران(دکتر پرویز ورجاوند)



فرّ ِ ایران را می ستاییم!


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از محسن قاسمي شاد- تهران


٤. «كوچه‌ي ِ استاد تاج ِ اصفهاني» نه هيچ نام ِ ديگري!


کوچه ای هست به نام «استاد تاج اصفهانی» در محلّه‌ی عباس آباد اصفهان که خیابان اردیبهشت را به خیابان آذر وصل می کند. در تابلوهای جدید کوچه ها، شهرداری این کوچه را «ارشاد» نامیده است. مردم «ارشاد» را پاک کرده اند و به خطی نسبتا خوش نوشته اند استاد تاج اصفهانی!
آری! ارشاد و هیچ نامی از این دست، هرگزنمی تواند اردیبهشت را به آذر وصل کند. این تاج اصفهانی ست با آن صدای اصفهانی که اردیبهشت را به آذر، و فصل های زندگی و روزگار ما را به فصلی و روزگاري دیگر وصل می کند.


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از آرش اخوّت - اصفهان، با پيوند به تارنماي او ↓
http://www.arashcube.blogspot.com/


افزوده‌ي ِ ويراستار


بخشي از آغاز ِ آواز ِ بلندْآوازه‌ي ِ به اصفهان رَو... يادگار ِ ماندگار ِ استاد تاج اصفهاني (در نيمه‌ي ِ دوم پرونده‌ي ِ آوايي‌ي ِ زير، پس از آواز ِ قوامي) ↓
http://www.iranmelody.com/Farsi/mp3/more.cfm?ID=mp101



و آتش ِ دل (اجراي ِ يك آواز در آرامگاه حافظ - در فيلمي ويديويي) ↓
http://www.4shared.com/file/24500601/c4d77c8c/atash-del-taj-esfahanidelawazblogfacom.html


٥. رويْ‌كرد به آموزه‌ي ِ انساني و فرهنگي‌ي ِ «زرتشت» در استراليا


بر پايه‌ي ِ گزارش ِ شبكه‌ي جهاني‌ي ِ خبري‌ي ِ زرتشتيان

(WZNN)

– كه در اين هفته، بدين دفتر رسيد – بانو دينا مك اينتاير






(Dina McIntyre J.D.)

نويسنده و حقوقدان ِ زرتشتي، در ماه سپتامبر، به فراخوان ِ سه انجمن زرتشتيان در استراليا، به اين كشور آمده و در شهرهاي سيدني، ملبورن و پِرث سخنرانيايي درباره ي آموزه‌ي ِ انساني و فرهنگي‌ي ِ زرتشت ايراد كرده و در ديدارهايي جداگانه با دانشگاهيان و فرهيختگان ِ اين سرزمين از ارزش‌هاي ِ فرهنگ ِ كهن ِ ايراني سخن‌گفته‌است.
متن ِ اين گزارش را در اين جا بخوانيد ↓
http://wznn.net/post-53.aspx





خاستگاه: رايانْ‌پيامي از گزارشگر ِ شبكه‌ي جهاني‌ي ِ خبري‌ي ِ زرتشتيان


٦. نخستين دانشجوي ايراني در «دانشگاه آكسفورد» و نخستين مترجم ِ دو اثر ِ «شكسپير» به فارسي


نخستین ایرانی که به دانشگاه آکسفورد راه یافت، ابوالقاسم خان ناصرالملک بود. او بعدها نایب السلطنه احمد شاه شد و دو نمایشنامه از شکسپیر را نیز به فارسی شیوایی ترجمه کرد.
داستان شورانگیز بازرگان وندیکی" از معدود کتاب هایی است که فاصله زمانی میان پایان تهیه و چاپ آن بیش از ۹۰ سال است. این داستان را بعدا در شکل هایی دیگر خوانده ایم، چون این همان نمایشنامه "تاجر ونیزی" ویلیام شکسپیر، شاعر سده ۱۶ میلادی انگلیس است. اما نخستین ترجمه آن به زبان پارسی سال ۱۹۱۷ میلادی توسط ابوالقاسم خان ناصرالملک انجام شد و اخیرا به کوشش فریدون علاء، نوه مترجم به چاپ رسیده است.
قبلا درباره موجودیت این ترجمه اطلاع چندانی در دست نبود. برای نمونه، سیروس غنی، پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا، در کتاب تازه اش با نام "شکسپیر، ایران و شرق" که امسال منتشر شد و در آن نام همه آثار ترجمه شده شکسپیر به فارسی آمده است، می نویسد:
"ابوالقاسم قراگوزلو، ملقب به ناصرالملک دوم (۱۸۶۳-۱۹۲۷) از خاندان ایلی معروفی در غرب ایران بود. پدربزرگ او محمدخان ناصرالملک رئیس قوم قراگوزلو بود و با دربار قاجار پیوند نزدیکی داشت. وی به عنوان وزیر خارجه، ناصرالدین شاه را در دومین سفرش به فرنگ همراهی کرد. او نوه اش را با خود برد و در کالج "بی لیول" آکسفورد نام نویس کرد (۱۸۷۹-۱۸۸۲). ابوالقاسم خان به ایران برگشت و سرانجام طی سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ نایب السلطنه احمد شاه نوجوان شد. سپس او به اروپا رفت و تا آخرین سال عمرش آن جا ماند. ترجمه اتللوی او کار شایان تقدیر، اما عاری از نظم و شعر است. او شاید نمایشنامه "تاجر ونیزی" را هم برگردانده باشد، ولی هیچ نسخه ای از آن در دست نیست."
خوشبختانه، اکنون نسخه ای از "داستان شورانگیز بازرگان وندیکی" را در دست داریم که آن هم به مانند اتللوی ناصرالملک منثور است. اما نثر آن از زبان نوشتاری رایج در عهد قاجار بسیار متفاوت است و بیشتر به نثر امروزی می ماند، با بیانی شیوا و پارسی ای روشن. ناصرالملک در دیباچه کتابش درباره هنر ویلیام شکسپیر می نویسد:
"(او) برای مجسم ساختن حالات و طبع و خوی اشخاص، زشت و زیبا را چون سایه و روشن در پرده نقاشی با رنگ های هوای دل انسانی چنان به هم آمیخته و چندان استادی و هنر به کار برده که گویی روح در آنها دمیده است."
پاره ای از "مجلس دوم" این داستان، گویای کیفیت بیان مترجم است:
"پرسیا: نریسا، راستی، تن خرد من از این جهان بزرگ فرسوده است.نرسیا: خانم، جا داشت هرگاه گرفتاری شما به فراوانی خوشبختی شما بود. مگر آنکه می بینیم دارنده از سیری ناخوش است، چنان که بی چیز از گرسنگی. پس نه کم سعادتی است میانه جویی. زیادت زودتر به پیری کشاند، کفایت زندگانی را درازتر گرداند.پرسیا: نصیحتی است پسندیده و به بیانی سنجیده.نرسیا: آنگاه پسندیده تر گردد که از آن پیروی شود."
در متن داستان، ندرتا می توان با اصطلاحاتی قدیمی به مانند "شیشه ساعت نما" (به معنای "ساعت شنی") روبرو آمد که آن هم با توضیحات مترجم همراه است: "در قدیم دو گوی بلورین میان تهی را با لوله ای باریک به هم پیوسته و در یکی از آنها ریگ نرم می ریختند و از جریان ریگ از این به آن، میزان وقت را می گرفتند."
از ابوالقاسم ناصرالملک تنها دو ترجمه از آثار ویلیام شکسپیر به جا مانده است و با وجود قدرت آشکارش در نویسندگی ظاهرا چیز دیگری ننوشته است.
فریدون علاء در پیشگفتار خود برای این کتاب چگونگی مبادرت ناصرالملک به ترجمه نمایشنامه های شکسپیر را این گونه توضیح می دهد:
"به گفته فرزند ایشان، حسین علی قراگوزلو، شبی در حضور جمعی از دوستان، نام شکسپیر به میان آمد و یکی از حضار اظهار نمود که ترجمه منظومات و نقل معانی و عبارات آن شاعر شهیر به زبان فارسی امکان پذیر نمی باشد. ناصرالملک با این عقیده موافق نبود و از راه آزمایش و تفنن در صدد برآمد چند سطر از یکی از آثار نویسنده را ترجمه نماید و به این منظور تصادفا نمایشنامه اتللو انتخاب گردید. تفریح یک شب و ترجمه چند جمله ایشان را بر آن داشت که تمام داستان را به فارسی درآورد و به فاصله چند سال بر اثر اصرار دوستان به ترجمه "بازرگان ونیزی" پرداخت که اینک، در حدود چهل و پنج سال بعد از انتشار اول اتللو، همراه با متن انگلیسی و نقاشی های فاطمه علاء (دختر ناصرالملک) به چاپ می رسد."
گذشته از القاب و مقام های دولتی و ترجمه دو اثر شکسپیر به پارسی، نکته دیگری از زندگی نامه ابوالقاسم خان ناصرالملک او را از چهره های برجسته دوره قاجار کرده است: به نوشته فریدون علاء در پیشگفتار بازرگان وندیکی، ابو القاسم خان نخستین ایرانی (و از نخستین مسلمانانی) بود که به دانشگاه آکسفورد راه یافت. چون تا قبل از آن، در انگلستان ملکه ویکتوریا قانونی حاکم بود که ورود نمایندگان ادیانی غیر از مذهب رسمی انگلستان را منع می کرد و آن قانون تازه ملغی شده بود.
دفتر مطبوعاتی دانشگاه آکسفورد در پاسخ به پرسش‌ درباره صحت و سقم این ادعا تایید کرد که در سال ۱۸۷۱ ورود غیر انگلیکان ها به دانشگاه آکسفورد ممکن شد و ظاهرا ناصرالملک نخستین دانشجوی ایرانی در آکسفورد بوده است. در فهرست موسوم به "دانشجوهای هندی و غیره نام نویس شده" که دانشگاه آکسفورد در اختیار ما قرار داد، نام ابوالقاسم خان ناصرالملک در آغاز آمده است و در واقع، بنا به اسناد موجود، او نخستین دانشجوی ایرانی آکسفورد بوده و از جمله نخستین دانشجوهای مسلمان آن.


داستان شورانگیز بازرگان وندیکی (تاجر ونیزی)

منظومه‌ي شاعر معروف ویلیم شکسپیر

ترجمه‌ي ابوالقاسم خان ناصر الملک

به کوشش فریدون علاء

انتشارات نیلوفر- تهران


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از فرامرز- گروه ِ آريابوم


٧. به پيشْ‌باز ِ هشتم آبان (٢٩اكتبر)، روز ِ جهاني‌ي ِ «كورش بزرگ»



بيانْ‌نامه‌ي ِ كميته‌ي ِ جهاني‌ي ِ پاسداري از ميراث ِ پاسارگاد و نامه‌ي همان نهاد به وزير فرهنگ ِ بريتانيا در مورد ِ ثبت ِ جهاني‌ي ِ استوانه‌ي ِ فرمان ِ كورش را در اين جا بخوانيد ↓
https://savepasa.ipower.com/index.htm


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از شكوه ميرزادگي، دفتر ِ كميته‌ي ِ جهاني‌ي ِ پاسداري از ميراث ِ پاسارگاد - آمريكا


٨. سروده‌اي به نام «ميهن» و چند نوشتار خواندني‌ي ديگر در روايت ِ روزآمد ِ تارنماي «بیژن باران»، ويژه‌ي ِ شعر و نقد ِ شعر


در اين جا بخوانيد ↓
http://bejanbaran.blogfa.com/


٩. درباره‌ي جهاني‌شدن ادبيات ايران: گفت و شنودی با محمد کلباسي




در اين جا بخوانيد ↓
http://www.persian-language.org/










١٠. در گذشت ِ «پیتر آوری»، ایران شناس ِ برجسته‌ی ِ بریتانیایی


پیتر آوری ایران شناس ِ برجسته‌ی ِ بریتانیایی روز ١٥ مهر ١٣٨٧(٦ اکتبر ٢٠٠٨) در سن ٨٥ سالگی در گذشت. آوری از بزرگ‌ترین ایران شناسان ِ نسل ِ خود به حساب می‌آمد و ویراستار و از نویسندگان ِ اصلی‌ی جلد هفتم تاریخ ایران کمبریح (از نادر شاه تا جمهوری اسلامی - ١٩٩١) بود. وی که مقام استادی‌ی زبان فارسی را در دانشگاه کمبریج داشت پس از بازنشستگی به عضویت دائم کالج کینگز در آمد. آوری مترجم آثار مهمی از ادبیات ایران از جمله رباعیات خیام، دیوان حافظ و منطق الطیر عطار بود. آوری که از سال ١٩٤٦ وارد مدرسهی مطالعات شرقی و آفریقاییی دانشگاه لندن شده و به تحصیل زبان های فارسی و عربی پرداخته بود، سپس در عراق، و ایران در شرکت نفت، مشغول به کار شد و در طول عمر پر بار خود زبان فارسی را به صدها تن از علاقمندان آن در سراسر جهان آموزش داد. آثار آوری از بزرگترین گنجینه های ادبیات فارسی به زبان انگلیسی به شمار می آیند ↓
http://www.fakouhi.com/node/2834http://en.wikipedia.org/wiki/Peter_Avery

و در شبکه‌ی ِ جهانی ↓

درباره آوری در کمبریج

آثار آوری در آمازون

درباره رباعیات خیام آوری


خاستگاه : رايانْ پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١١. نامه‌ی سرگشاده‌ی گروهی از دانشگاهیان: اعلام نگرانی در باب سرنوشت دانشگاه


در اين جا بخوانيد ↓
http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?34776http://www.fakouhi.com/node/2837http:/



خاستگاه : رايانْ پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١٢. نهادينه‌شدن ِ رويْ‌كرد ِ نسل ِ جوان به بُِنيادهاي ِ فرهنگ ِ ايراني


سروده ا‌ي از: حبيب مهدوي

ماه مهر است و دگرشعري چُنان بايدنوشت
آنچُنان كآرد بهاري در خزان بايدنوشت
گرچه آغازد خزان، ليك ار هنرمندي گلم
دفتر و ديوان گل را در خزان بايدنوشت
و اندر اين ماهي كه نامش مهرباني داده اند
مهرباني را به متن ِ لوح ِ جان بايدنوشت
مهرگان و تيرگان وجشن ِ داراب و سَده
جمله در تقويم ِ ما ايرانيان بايدنوشت
ننگ باشد رنگ ِ تازي، پارسي فرهنگ را
نام ِ ما بَرشُسته از ننگ ِ زمان بايدنوشت
مهربانان، مهرباني را كه در آيين ِ ماست
بُرده در گهنامه، نامش مهرگان بايدنوشت
پور ِ ايران داستان‌ها دارد از اين آب و خاك
داستان را از زبان ِ راستان بايدنوشت



١٣. منش و ویژگی‌های ایرانی در شاهنامه‌ی فردوسی (پژوهشی از: زاگرس زند)




چکیده ی پژوهش:


یکی از بنیادین ترین بخش های فرهنگ یک ملت، هویت آن ملت می باشد و منش و ویژگی های فرهنگی هر ملتی در ساختار هویتی آن ملت بسیار دارای اهمیت است. برای اینکه بدانیم "که"هستیم وویژگی های ما با نام ایرانی در جهان امروز کدام اند و برویژگی های خوب خود پای بفشاریم و ویژگی های ناپسند خود را بپیراییم، بایسته است که پیشینه ی فرهنگی خود را واکاویم. "شاهنامه ی ورجاوند" فردوسی بزرگ ، گسترده ترین و ژرف ترین آگاهی ها را به پژوهنده ی این میدان می دهد تا به روشنی با "ایرانی ِاستوره ای" و "ایرانی ِآرمانی" و نیز با "فرهنگ کهن ایرانی" و ریشه ها و آبشخور های آن آشنا گردد. در این جستار ٤٤٥٣ بیت نخستین،یعنی از آغاز پیشدادیان تا آغاز کیانیان بررسی و منش ها ، ویژگی ها ، رفتارها و اندیشه های فرهنگی بارز ایرانیان واکاوی و موشکافی شده و در باره هر کدام، بیت ها و نمونه های در پیوند با آن آورده شده است. در این میان ده ویژگی ِ؛جایگاه شهریاری، سپندینگی شهریاری، جانشینی پسر پس از پدر، وابستگی خانوادگی، ستیز خوبی و بدی، میانه روی بخردانه، آیین سوگ واری، نفرین کردن دشمن، تلاش آدمی در کنار دعا و کین خواهی آورده و واکاوی شده است. به کوتاهی برای هر ویژگی ریشه های روانشناسی یا اجتماعی در پیوند با آن بیان و هر ویژگی با جامعه ی امروز ایران سنجیده شده است.


واژگان کلیدی: شاهنامه ی فردوسی، استوره های ایرانی، منش ایرانی، ویژگی‌های ایرانی، روحیات ایرانی، خلق و خوی ایرانی.
برای مطالعه‌ی این مقاله بر اینجا کوبه بزنید.


١٤. کامیابی‌ی ِ یک هنرمند ِ ايراني در غربت ِ آمریکا



[Tâ in jâ rasîde-bûdam ke be sabab-e yek nâ-be-hanjâri-ye nâgahâni dar kârkard-e Fârsi-nevîs-e râyângaram, nâchâr-šodam ke donbâle-ye in dar-âmad râ be xatt-e Latin benevîsam. Vîrâstâr]


Hâmed Nîkpay, navâzande va xânande-ye šahr-band-e γorbat dar California – ke se sâl-e piš az in, dar hamin târnamâ (→ Neveštehâ-ye pîšin, 20 October 2005, Dar-âmad-e 145) az û va honaraš soxan-goftam va be nemûnehâyi az kârhâyaš peyvand-dâdam – be-tâzegi majmû'e-ye jadîdi az kârhâyaš râ našr-dâde-ast.
Bâ ârezû-ye kâm-yâbi-ye bištar barâ-ye in navâzande va xonyâgar-e javân o pûyâ, yd-yâd-âvari mî-konam:
1) Goft-o-šanûd-e Kâmbîz Hosseynî az Sedâ-ye AmericaHâmed Nîkpay dar yek film-e videoi ↓
V.O.A ( voice of America):

http://www.youtube.com/watch?v=W0sBTO8zWHo


Hâmed Nîkpay New Album:


2) Sar-âγâz-e yeki az baxš-hâ-ye majmû'e-ye jadîd-e Hâmed Nîkpay dar yek film-e videoi ↓http://www.youtube.com/watch?v=B3TgjBC1qxc



3) Šast-o-yek tasvîr-e dîdanî az yek barnâme-ye honari-ye moštarak bâ se honarmand-e nâm-dâr be monâsebat-e bozorg-dâšt-e Mowlavi ↓Hâmed Nîkpay âxerin Concert bâ Sûsan Deyhîm, Šâhrox Moškin-qalam va Farzin Farhâdi ↓http://www.iranian.com/main/image/36917


15. Tavallodi dîgar va panj she'r-e afzûn bar ân, az Forûγ Farrox-zâd bâ sedâ-ye "Nîkî Karîmî", honar-mand-e cinema, ham-râh bâ music-e matn
http://bahmanfileha.diinoweb.com/files/niki-karimi/tavalodi-digar/128

16. Mojde-ye našr-e harf-e "P" dar An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics English-French-Persian





فرهنگ ِ ریشه شناختی‌ی ِ اخترشناسی و اخترفیزیک ↓

http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/P_v1.html




In mojde dar râyân-payâmi az dûst-e arjmand âqâ-ye Dr. Mohammad Heydari-Malâyeri, Ostâd-e nepâhešgâh-e (/rasad-xâne-ye) Paris va mo'allef-e in Farhang-e jahâni, be in daftar rasid.
Baa âfarin va shâd-bâš be in dûst-e dânešmand o pûyâ, in xabar-e xoš râ be âgâhi-ye dûst-dârân-e dâneš o farhang, mi-rasânam.


17. Šowrâ-ye gostareš-e Zabân-e Fârsi: Yek târnamâ-ye farhangi-ye sûdmand


Dar in jâ ↓
http://www.persian-language.org/


18. Dîdâri az bâzâr-e kohan va dîdanî-ye Tabriz


Film-e Videoi dar in jâ ↓ http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Tabriz_bazzar_test/tabriz_high.html

Xâstgâh: râyân-payâmi az Mohammad Jalâlî-Čîme (M. Sahar)-Paris


19. Âzmûn-e soxan-varî: xâtere-i az javânî-ye M. T. Bahâr (Malek-al-šo'arâ)






پدر محمد تقی بهار نیز مانند خود او لقب ملک الشعرایی داشته است. وقتی بهار جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به امتحانی بسیار دشوار مکلف نمودند.
امتحان از این قرار بود که بهار می‌بایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژه‌هایی که به او گفته می‌شد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده همۀ آن واژه ها باشد.
اولین گروه واژه‌ها، از این قرار بود:
خروس، انگور، درفش، سنگ
و بهار چنین سرود:
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصۀ مشت است و درفش
جور تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست

سپس واژه های:
تسبیح ، چراغ ، نمک ، چنار
بهار سرود:
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید ا نو ا ر
کس شهد ندیده است در کام نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار

و در آخر:
گل رازقی ، سیگار ، لاله ، کشک
و بهار چنین سرود:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک
در دیدۀ مه ز دود سیگار تو اشک
گفتم که چو لاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک


بهار خود می گوید: در آن مجلس جوانی بود طناز و خودساز که از رعنایی به رعونت ساخته و از شوخی به شوخگنی پرداخته با این امتحانات دشوار و رباعیات بدیهه باز هل من مزید گفته و چهارچیز دیگر به کاغذ نوشت و گفت تواند بود که در آن اسامی تبانی شده باشد و برای اذعان کردن و ایمان آوردن من ، بایستی بهار این چهار چیز را بسراید:
آینه ، اره ، کفش ، غوره
*
من برای تنبیه آن شوخ چشم دست اطاعت بر دیده نهاده ، وی را هجایی کردم که منظور آن شوخ هم در آن هجو به حصول پیوست و آن این است:
چون آینه نورخیز گشتی احسنت !
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت!
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی احسنت!


خاستگاه: رايانْ‌پيامي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور- استراليا



20. Namâyi az Mâh dar čašm-andâz-e miyân-e do manâre-ye Masjed-e Jâme'-e Abbâsî (/Masjed-e Šâh/Imâm) dar janûb-e Meydân-e Naqš-e Jahân (/Šâh) dar Isfahan


Mohammad Soltâni (/Soltân-al-Kottâbî) dar yek râyân-payâm az Isfahan be in daftar nevešte-ast ↓


Hi to all

On Wednesday, early in the morning I went behind Jaame'-e Abbasi Mosque of Isfahan. I planed to photograph the Moon beside Minarets of the Mosque; but I could'nt do this because the suitable location was on the roof of a house! So I dicided to take two pictiures & combine them by photoshop.

Here is the photo information:
Pictiure of the Moon

Time:4:59

Focal length:60mm

F-number: F/3.5Exposure

Time: 1/200 sIso

Speed:80
Pictiure of the Mosque:

Time:5:31

Focal length:34mm

F-number: F/3.5

Exposure time: 30

Iso speed:80

Sunrise:6:07

Moonset: 07:45




21. Farâxân-e Anjoman-e Film barâ-ye hozûr dar hamâyeš-e vije-ye namâyeš-e filmi dar-bâre-ye zendegi va kârhâ-ye "Sâdeq Hedâyat"



Dear Friends of The Film Society:
After a few months of vacation, we are meeting on Sunday October 19, 2008, at 7:00 PM at our usual place:
Felicia Mahood Auditorium 11338 Santa Monica Blvd.LOS ANGELES, CA 90025


Info: 818-667-8846

http://www.filmsocietyhf.org/


Our New email:

http://au.mc511.mail.yahoo.com/mc/compose?to=info@filmsociety
We will be screening a new feature film by Xosrow Sînâî called:
Talking With a Shadow
A fascinating examination of the life and works of Sâdegh Hedâyat


We are looking forward to seeing you again.
We appreciate your support.
Special guest:
Mahmûd Behrûziyân
Screen and Stage Actor, will be reading a short story by Sâdeq Hedâyat

Xâst-gâh: Râyân-payâmi az Anjoman-e Film- California, USA.




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?