Monday, January 27, 2014
پور سینا / ابن سینا/ ابوعلی سینا، ایرانی ی جهانی شده و تأثیر گذار در دانش و فلسفه ی باخترزمین
ملاحظاتی در تاثیرات ابن سینا بر علم و فلسفه ی جهانی
• آنچه که ورای این دانسته های مشهور در مورد ابن سینا مهم است، ولی دست ِ کم در ایران شناخته نیست، تحقیقات و تاثیرات جهان ساز او در روش شناسی (متدولوژی) علمی و نیز تحقیقاتش در مبانی علوم تجربی (فیزیک) و در فلسفه روانشناسی است که من خلاصه ای از آنرا در این مقاله می آورم ...
يکشنبه ۶ بهمن ۱٣۹۲ - ۲۶ ژانويه ۲۰۱۴
خلاصه و منظور: شهرت علمی عمومی شیخ الرئیس ابو علی ابن سینا در جهان و خصوصأ ایران به دانش پزشکی و فلسفی اوست (1). کمااینکه کتاب معروف وی «قانون» تا قرن هفدم میلادی در دانشکده های طبی جهان تدریس می شد و آراء علمی ـ فلسفی وی بواسطه شرحیاتی که «ابن رشد اندلسی» بر آثار او نوشته است در سراسر اروپا رایج و موثر شده اند. ازاینروست که برجسته ترین مورخین علوم نظیر «جرج سارتن» او را مشهورترین عالِم اسلامی دانسته و همکارانش آثار ابن سینا را بعنوان اوج فلسفه قرون وسطی جهان! معرفی کرده اند. اما آنچه که ورای این دانسته های مشهور در مورد ابن سینا مهم است، ولی دستکم در ایران شناخته نیست، تحقیقات و تاثیرات جهانساز او در روش شناسی (متدولوژی) علمی و نیز تحقیقاتش در مبانی علوم تجربی (فیزیک) و در فلسفه روانشناسی است که من خلاصه ای از آنرا در این مقاله می آورم. این تحقیقات و تاثیرات شامل «تجربی سازی علم»، ابداع کمیت "مِیل" یا "پتانسیل" و یا "اندازه حرکت" در علم فیزیک و طرح "تجربه فکری" «انسان معلق» (2) در توضیح روان از دید علم پزشکی قدیم است.
..........
تفاوت روش علم در شرق قدیم (تمدن های سومری، بابلی در بین النهرین و مصر) با روال بعدی علم در یونان این بود که علوم اولیه شرقی نظیر "حساب" و "هندسه" بر پایه تجارب! مستمر نظیر اندازه گیری مسحات، شمارش و مشاهدات طولانی نجومی شکل گرفته بودند. در حالیکه چون یونانیان علم و فلسفه اولیه را از فرهنگهای بین النهرین، مصر، مینوی (جزیره کِرت) و آسیای صغیر (مکتب ملطی یا میله) فرا گرفته بودند؛ لذا آنان عادت بر این یافتند که اندیشه های برگرفته از شرق را به صرف تفکر! ادامه و تکمیل کنند. عادتی که در ادامه به ایجاد فلسفه یونانی و منطقی که برای تصحیح و ترتّب آن فلسفه ضروری بود، انجامید. نتیجه این بود که در طی قرون بعدی خصیصه تجربی علم در یونان و اروپا از میان رفت و پس از تعطیل هزارساله تفکر در اروپای قرون وسطی (قرن سوم تا سیزدهم میلادی) بقایای علم در اروپا منحصر به مقولات اندیشه گشت. و یعنی با تعطیل اندیشه در اروپا، علم و فلسفه نیز مگر در شرق! تعطیل شد. از اینروست که مورخین علوم تجدید حیات علم را در قرون وسطی در شرق سراغ گرفته و آنرا مدیون مساعی دوتن از برجستگان تاریخ علم بواسطه "تجربی کردن علم" دانسته اند (3). این دو دانشمند ابو علی الحسن ابن الحسین (الحسن) ابن الهیثم (تقریبأ متولد سال 956 میلادی در بصره (اهواز) و متوفی در سال 1039 میلادی در قاهره) (4)؛ و ابو علی الحسین ابن عبدالله ابن سینا (متولد سال 980 میلادی در افشنه بخارا و متوفی در سال 1037 میلادی در همدان) بودند (5).
اما سهم ابن سینا در تجربی سازی علم بجهت استدلال عمومی وی در ضرورت روشهای تجربی علوم، نفوذ بارز او در فلسفه علمی جهان و اساسی بودن زمینه تحقیقات علمی او در علم الحرکات (مکانیک) اساسی تر از آن «ابن هیثم» بوده است. کمااینکه او در بخش "البرهان" شفا پس از اعتراض به نظر ارسطو که مطابق اندیشه یونانی "روش استقراء" را کافی به تحقیق "اصول اولیه" علم حتی در "علوم قیاسی" می دانست، "تجربه" را بعنوان روش تحقیق یا متد علمی اساسی علوم تعیین می کند. و تذکر می دهد که "هرچند تجربه نیز قادر به یافتن "اصول مطلق" یا اولیه علم نیست، اما تجربه قادر به کشف "اصول مشروط" عمومی علم می باشد" (6). مورخین علوم وارد کردن "تجربه بعنوان روش ضروری تحقیق علمی" وسیله ابن سینا را مهمترین تغییری در فلسفه علوم می شناسند که سبب پیشرفت و تجدید حیات علم در دوران رنسانس و عصر کنونی شده است (3). کمااینکه بدون این تغییر "متدولوژی علم" و فلسفه علوم، و یعنی تاسیس مستدل "روشهای تجربی در علم" وسیله ابن سینا و نمایش توانائی هائی این روش بواسطه تجارب مطرح شده وسیله او در مبحث مکانیک و نیز توسط ابن هیثم در «علم اپتیک»، تجدید حیات و پیشرفت علم در ادوار بعدی (رنسانس) و دوران معاصر میسر نمی شد.
یاد آوری این نکته ضروری است که در هزارسال قرون وسطی علم و فلسفه در اروپا تعصیل گشته و پس از آن نیز اندیشه فلسفی اروپا تحت تاثیر کلیسای مسیحی منحصر به تفکر دینی مغایر با تجربه شده بود. لذا تجربی سازی علم و تدریجأ فلسفه به دنبال آن تحت تاثیر رواج نظریات ابن سینا در اروپا را باید از مهمترین عوامل احیاء اندیشه فلسفی و علمی در اروپا تلقی کرد. همچنانکه نه تنها تاسیس «نظریه کوانتوم» بدون تجربه گرایی (مطالعه طیف جسم سیاه) و اتکاء به تجارب مستمر «طیف نگاری» ممکن نمی شد. بلکه ایجاد «نظریه نسبیت» نیز بدون تجربه گرایی (ترتّب قوانین حرکت مطابق موضع ناظر) و اتکاء به «تجارب مایکلسن ـ مورلی» میسر نمی گشت (7).
تجربه گرائی ابن سینا و اثر متدیک روش تجربی او در علوم دقیقه را مثلأ می توان در استدلال تجربی او در اعتراض به ارسطو در مبحث حرکت علم فیزیک ملاحظه کرد که بنظر مورخین علوم نظیر «سامبورسکی» بواسطه طرح خاصیت "میل" یا "پتانسیل" در اندیشه علمی غرب تاثیر شگرفی داشته است (3):
ارسطو در «فیزیک» نوشته بود که: "حرکات بر دوقسم اند، حرکات طبیعی که نیازی به نیرو ندارند و حرکات اجباری (قسری) که نیازمند نیرو هستند". ابن سینا در «شفا» در اعتراض بر این نظر بعد از توضیح تجربه! به سکون آوردن یک جسم متحرک بوسیله اعمال نیروئی در جهت مخالف حرکت آن، استدلال میکند که: "چون حتی برای توقف هر متحرکی و آوردنش به سکون نیاز به نیروی بازدارنده ایست، پس هر حرکتی توام با نیروئی است که مخالف با نیروی بازدارنده عمل می کرده است. و لذا هر متحرکی «میل» ای از محرّک دریافت می کند که حرکت اورا در تفاصل با محرک سبب می شده است" (نقل به مضمون ترجمه (2 ، 3 )). لذا شیخ الرئیس نظریه ارسطو را در اینکه حرکات طبیعی احتیاج به نیرو ندارند، رد می کند. مطالعه دقیق این متن از شفا روشن می کند که ابن سینا در تاریخ اولین عالمی است که (در حدود امکانات آن عصر) اولأ بدرستی به نیرو و نیز به «میل» بعنوان مقوله ای کمّی! نگریسته است. و ثانیأ «میل» را معطوف به اثر و ارتباط میان دو عامل و یعنی محرک و متحرک ارزیابی کرده است. به این لحاظ است که این خاصیت «میل» و اثر محرک بر متحرک بعد ها معادل آن کمیت پتانسیل یا اندازه حرکتی انگاشته می شود که محرک داراست. کمااینکه در علم معاصر نیز حرکت زمین به دور خورشید ناشی از نیروی جاذبه خورشید یا پتانسیل جاذبه ای خورشید (موثر بر زمین) تلقی می شود.
لذا مورد دوم از تحقیقات و ابداع اساسی ابن سینا در علم فیزیک همین صورتبندی نظریه «میل» (به لاتین «ایمپتوس» (8)) یا «اندازه حرکت» (9) و یا «پتانسیل» (10) بواسطه تجربه گرائی مذکور در کتابش «شفا» است که امروزه بخش اعظم علم فیزیک مدرن نظیر "مدل استاندارد فیزیک" متکی بر عملکرد نظری آنست (11). احتمالأ این ابداع علمی مهم متاثر از اندیشه های علمی فیلسوف عرب «الکِندی» (الکیندی) (12) در توام دیدن "جرم" و " حرکت" اجسام متحرک، و در اندیشه های ابتدائی غیر ارسطوئی تنها فیلسوف غیر اسلامی قرون وسطی در اروپا «یوهانس فیلوفونس» (13) بوده است. بنظر مورخین علوم صورتبندی یا طرح علمی نظریه «میل» یا پتانسیل در فیزیک وسیله ابن سینا نیز معادل طرح «قانون ماند (اینرسی)» در فیزیک است (2 ، 3 )). اما ارجحیت ابن سینا بعنوان یک عالم تجربی نسبت به همعصرانش نظیر "ابوبکر رازی" در اینست که ابن سینا برخلاف آنان معتقد به مقولاتی نظیر مکان مطلق نبود. و همواره در حد امکانات اندیشه، روش و بیان آن عصر! سعی در پرهیز از استفاده از مقولات مطلق کرده است. و گرنه قادر به طرح علمی نظریه یاد شده «میل» نمی بود. یادآوری این نکته لازم است که حتی اصطلاح عمومی و اساسی ریاضی کمیت پتانسیل در لاتین "التصاق متمایل" (14) دقیقأ ترجمه اصطلاح "میل" وضع شده وسیله ابن سینا به لاتین است. چه اصطلاح "آفینیتی" در لاتین "میل" یا "تمایل" معنی میدهد (14،1). و این مورد نشان میدهد که کمیت پتانسیل و صورتبندی عمومی ریاضی آن مشخصأ . مستقیمأ از نظر ابن سینا ترجمه و اقتباس شده است.
برای ملاحظه علل و زمینه این ابداع علمی وسیله ابن سینا باید دانست که بحث "قوه و فعل" یکی از مباحث مهم فلسفه ابن سینا بوده است که در بحث متعاقب ارجحیت "نیرو یا اندازه حرکت" در فیزیک کلاسیک اروپای بعد از قرون وسطی موثر واقع شده است (15). از اینرو، همچنان که از معانی اصطلاحات مذکور و مباحث مربوطه در فلسفهی اسلامی بر می آید، "قوه" برخلاف "فعل" به منزلهی "قابلیت" موجود ماده به وجهی انفعالی و یعنی بصورت غیر "فعال" شناخته می شده است. لذا خصیصهی "قوه" قابل تعبیر به و تحویل به خصیصهی "میل" بوده، و از اینرو چنین بنظر می رسد که زمینهی طرح نظریهی "میل" در مکانیک به وسیلهی ابن سینا مرجوع به بحث "قوه و فعل" در فلسفهی اسلامی بوده است.
این مبحث در ارتباط با مبحث "مکان مطلق و نسبی" شاید مهمترین مبحث هنوز مطرح علم معاصر است. چه اگر دقت شود ابن سینا در اعتراض به نظر ارسطو در مورد "حرکت طبیعی غیر نیازمند به نیرو" بود که کمیت "میل" را طرح کرده است. اما علت آن نظر ارسطو اعتقاد وی به "مکان مطلق" بود (3). لذا ابن سینا در واقع در اعتراض به اعتقاد ارسطو به "مکان مطلق" است که کمیت "میل" را برای حل بحث "حرکت" طرح کرده است. کمااینکه ابن سینا به تصور کلی ارسطو از توام بودن "مکان و ظرف (ماده)" معترض است که منجر به تصور مکان مطلق وسیله ارسطو شده است. از آنجائیکه تکامل کمیت "میل" به "پتانسیل" و "التصاق" و تبدیل "نیرو" به کمیت ریاضی "انحناء" مشتق از همان "التصاق" در نظریه نسبیت سبب جایگزینی مکان نسبی بجای مکان مطلق ارسطو و اصحابش نظیر نیوتن و کانت شد، لذا شایسته اینست که اعتراض ابن سینا به مکان ارسطوئی را سرآغاز تصحیح اعتقاد علم نسبت به مکان مطلق و اتکاء آن به مکان نسبی بدانیم.
مورد دیگر از تاثیرات جهانی فلسفه ابن سینا که تاکنون کم توضیح و تحلیل شده است اقتباس «دکارت» (14) و «دیوید هیوم» (15) از "تجربه فکری" (16) «مرد معلق»" ابن سینا برای توضیح علمی «روان» انسان در روانشناسی است (17).
در بخش «روانشناسی» کتاب «شفا» پس از اینکه ابن سینا در طی یک «تجربه فکری» (18) خلق شدن شخص کوری را معلق در هوا فرض کرده و در مورد "تفکر او نسبت به وجود خویش در عین عدم تماس و تجربه معمول وی با محیط و لذا عدم امکان درک اعضایش" بحث میکند (19): با این استدلال که "اگر می گذاشتیم شخص مذکور بیاندیشید که آیا او وجود خویشتن خویش را تایید می کند؛ شکی نیست که او وجود خویش را تایید می کرد، اما نه واقعیت اعضاء داخلی و خارجی خویش را" (20). این مثال «مرد معلق» چنان در اروپا تا قرون اخیر مشهور بود که حتی پس از عصر دکارت فلاسفه ای نظیر «دیوید هیوم» نیز استدلال خود را در روانشناسی بر آن استوار کرده اند. کمااینکه نفوذ دانش پزشکی ابن سینا در اروپا و مخصوصأ در فرانسه تا به امروز مداوم بوده است (21). لذا با توجه به معروفیت علمی و فلسفی ابن سینا مخصوصأ در اروپای عصر دکارت و شهرت تجربه فکری مرد معلق ابن سینا در اروپا روشن است که آنچه دکارت شش قرن پس از او درمورد "دوالیسم جسم و روان" با سخن معروف "می اندیشم پس هستم" بیان کرده، به اتکاء و اقتباس سخن ابن سینا بوده است. چه اگر کسی نوشته دکارت را در این مورد به دقت بخواند، متوجه می شود که محتوی نوشته دکارت: "آنگاه بادقت مطالعه کردم که چه هستم و دیدم که می توانم قائل شوم که مطلقأ تن ندارم ... اما نمی توانم تصور کنم که خود وجود ندارم. ... و بنابرین این من یعنی روح (نفس) که بواسطه او آنچه هستم هستم، کاملأ از تنم متمایز است ... و اگر هم تن نمی بود روح تمامأ همان بود که هست" (22)؛ عین نظر مذکور ابن سینا در بالا در "تایید وجود خویش در عین عدم تایید تن یا بدن خویش" است که آوردم. چه "قائل شدن به نداشتن تن" به اصطلاح دکارت در واقع تکرار همان "عدم تایید اعضاء داخلی و خارجی" تشکیل دهنده "تن" در نظر ابن سیناست (20). کمااینکه ابن سینا بعنوان پزشک و جراح به تن همچون مجموعه اعضاء تشکیل دهنده اش می نگریسته است. همچنانکه نه تنها "نا توانی تصور عدم وجود خویش" در بیان دکارت نیز تکرار (نفی در نفی) "تایید وجود خویش" در نوشته ابن سیناست. بلکه اشاره دکارت به "تمایز روح از تن" یادآور " روانش بعنوان چیزی غیر از جسم (اش)" در استدلال ابن سینا بنظر می رسد (20).
از سوی دیگر مسلم است که چون دکارت اهل اندیشه و کمتر اهل تجربه بوده است، لذا نوع "مطالعه" یاد شده در نوشته او علی الاصول مرجوع به مطالعه نظریات دیگرانی می بوده است که اهل تجربه با تن و بدن و یعنی نظیر ابن سینا طبیب بوده اند. و نیز برای تاکید آنچه که به آن قائل خواهد شد، دکارت نیازمند نظری باصطلاح "قابل تجربه " همچون نظر ابن سینا بوده که امکان صحت نظر خویش را در عصری که اروپا متمایل به استدلال تجربی میگشت، تایید کند. همچنانکه نظر و استدلال دکارت در این مورد برخلاف نظر ابن سینا بسیار کلی و به لحاظ منطقی تعمیمی از نظریاتی بنظر می رسد که در نوشته دکارت موجود نیستند. اما جزئیاتی که تعمیمشان بتواند منجر به نظر دکارت بشود، صرفأ در استدلال ابن سینا در "تجربه فکری انسان معلق" موجودند. یعنی دکارت هیج دلیل و توجیهی منطقی برای نتیجه گیری خود اراءه نمی دهد که چرا "می اندیشم، پس هستم". در حالیکه ابن سینا در "تایید روان بعنوان چیزی غیر از بدن" استدلال بر اساس تجربهی فکری یاد شده کرده است. لذا محتوی نظر، نحوه استدلال دکارت و جوّ فکری اروپای بعد از رنسانس که در متن آن این نظر مطرح شده است، همه نشان می دهند که نظر دکارت متکی بر نظریات و اندیشه های تجربه گرایانه مشهور اروپای معاصرش بوده اند. اما تنها نظری که در این مورد مشخص در اروپای آنعصر از شهرت کافی برخوردار بوده است، نظر ابن سینا در رابطه با "تجربه فکری انسان معلق" بوده است، چنان که حتی بر «دیوید هیوم» نیز موثر واقع شده است.
لازم به یاد آوری است که تفّوق استدلال تجربی ابن سینا بر تخیل ذهنی اقتباس دکارت از او در اینست که ابن سینا بعنوان عالم تجربی به روان نگریسته و در توضیح آن بر اساس تجربه فکری مستعمل در علم استدلال کرده است (23). اما دکارت همچنانکه خود معترف است صرفأ "اندیشیده است". و به همین دلیل، یعنی رجوع و تکیه به تجربه است که ابن سینا توانسته پیشتر ابداع کند و دکارت پس از او ملزم به اقتباس از او بوده است! همچنانکه بنظر من همه فلسفه علمی پیش از آنکه بصورت مجرد بیان شود به تجربه دریافت شده است.
لذا سخن معروف "می اندیشم پس هستم" بعنوان اصل نخستین فلسفه دکارت، اقتباس مستقیم نظر ابن سینا است. و این تنها اهمال تحقیقی نظر اندیشه "اروپا مرکز" خصوصأ در قرون پیش بوده است که منجر به انتساب اصل این اندیشه به دکارت شده است (24).
حواشی و توضیحات:
(1) برای شرح حال ابن سینا بنگرید به زندگینامه اش به تقریر او و تحریر شاگردش ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی (980 تا 1038 میلادی). اهمّ آثار معروف ابن سینا در علوم و فلسفه عبارتند از کتابهای، "شفا" (در علم و فلسفه)، "قانون" (در طب) و "دانشنامه علائی" (در علم و فلسفه).
(2) schwebende Mann: suspending man: Floating man.
(3) بنگرید به:
1) G. Sarton, „Introduction to the history of science” (Carnegie Institution of Washington, 1921).
یا ترجمه فارسی آن: جرج سارتن، "مقدمه بر تاریخ علم"، انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران، 1389؛ و مثلأ کتاب:
2) S. Sambursky, „Der Weg der Physik“, (dtv., Germany, 1978).
(4) Alhazen.
(5) Avicenna.
(6) غیر از مورخینی که در حاشیه سوم آوردم، در سالهای اخیر نیز دیگران به تاثیر تجربه گرایی ابن سینا در علم جهانی و خصوصأ مشابهت نظر وی در ضرورت روش تجربی علم با متدولوی جدید علوم نوشته اند. مثلأ رجوع کنید به:
McGinnis, Jon (July 2003). "Scientific Methodologies in Medieval Islam". Journal of the History of Philosophy 41 (3): 307–327.
(7) Spectroskopy; Michelson – Morley experiment.
(8) Impetus.
(9) Impuls.
کمّیت «اندازه حرکت» در علم فیزیک معادل حاصلضرب جرم در سرعت است. این کمیت در مکانیک ریاضی یا توضیح دقیق ریاضی مکانیک (هندسه «سیمپلکتیک») معادل «پتانسیل حرکت» تلقی می شود (10).
(10) Potential („gauge” potential), in mathematics: (connexion).
کمیت پتانسیل در فیزیک کلاسیک و در فیزیک جدید (پتانسیل "مطابق اندازه")، و در تلقی ریاضیش در هندسه (التصاق) یا (ارتباط) نامیده می شود. اصطلاح "التصاق" را مرحوم محسن هشترودی که تخصصش در هندسه بود برای اصطلاح "کنکسیون" فرانسوی طرح کرده است. در «نظریه نسبیت عمومی اینشتین» که مبنای ریاضیش هندسه ریمانی است، نیروی جاذبه وارد بر جسم معادل کمیت انحناء فضائی محسوب می شود که حرکت جسم در آن صورت می گیرد. لذا همچنانکه نیرو را «مشتق» اندازه حرکت تعریف کرده اند، انحنای مذکور نیز مشتق پتانسیل یا التصاق مربوطه قلمداد می شود. لازم به یاد آوری است که بعضی از مصطلحات و "کمیات" علوم جدید نظیر "نیرو" و یا "انرژی" که از لحاظ کلی و ریاضی "پتانسیل" محسوب می شود، هنوز تعاریق دقیق جامع و مانعی ندارند تا بتوان آنها را بر توضیح ابن سینا از «میل» ترجیح داد. کمااینکه حتی برای کمیت متداول "جرم" نیز تعریف علمی دقیقی ارائه نشده است.
(11) Standard model of physics.
(12) Alkindi.
ابو یوسف یعقوب ابن اسحاق الکندی فیلسوف عرب (متولد کوفه حدود 801 تا 873 میلادی).
(13) Johannes Philophones (ca. 485 – ca. 555).
(14) Affine connection.
(14, 1) Affinity.
(15) Force or momentum.
(16) Des Cartes, Rene (1596 – 1650).
(17) David Hume (1711 – 1776).
(18) Gedanken-Experiment (thought experiment).
(19) در مورد طرح تجربه فکری "انسان معلق" وسیله ابن سینا اما نه تاثیر پذیری مشخص دکارت از وی مراجعه کنید به منابع زیر:
Hasse, Dag Nikolaus (2000). Avicenna's De Anima in the Latin West. London: Warburg Institute. p. 81.
Nader El-Bizri, The Phenomenological Quest between Avicenna and Heidegger (Binghamton, N.Y.: Global Publications SUNY, 2000), pp. 149–171.
Nader El-Bizri, "Avicenna's De Anima between Aristotle and Husserl," in The Passions of the Soul in the Metamorphosis of Becoming, ed. Anna-Teresa Tymieniecka (Dordrecht: Kluwer Academic Publishers, 2003), pp. 67–89.
Nasr, Seyyed Hossein; Oliver Leaman (1996). History of Islamic philosophy. Routledge. pp. 315, 1022–3.
(20) بنگرید به متن عربی کتاب شفای ابن سینا، "الفن السادس من الطبیعیات (علم النفس) من کتاب الشفا". و در منابع لاتین مثلأ به:
G. Sarton, “Introduction to the history of science” (Carnegie Institution of Washington, 1921), volume I, page 694.
متن کامل نوشته ابن سینا در این مورد به ترجمه راقم از منبع آلمانی چنین است (محتوی پرانتز اضافات مترجم است):
" فرض کنیم که انسانی به یک باره خلق شده و کاملأ رشد کرده و بالکل شکل یافته است، اما نگاه او ممنوع از رویت همه اعیان خارجی است؛ او در هوا یا معلق در فضا خلق شده و جریان های قابل حس هوایی که حامل اوست به او نمی رسند. اعضای بدنش از هم جدا شده و تماسی با هم ندارند، تا یکدیگر را حس کنند. سپس بگزاریم که شخص مذکور بیاندیشد، که آیا وجود خویشتن خویش را تایید می کند. شکی نیست که او وجود خویش را تایید میکند، اما نه واقعیت اعضاء و جوارح داخلی بدنش را.
کسی که این را تایید کند، وسیله ای دارد که او را متوجه روانش بعنوان چیزی غیر از جسم (اش) کند، اما نیز (او را) متوجه این (می کند) که او آشنا به هستی خویش و واقف به آن است."
(21) نه تنها دانشگاه های متعددی در دنیا به اسم ابن سینا هستند، بلکه در شهرت ابن سینا در اروپا این کافی است که به روایت ایرانیان ساکن پاریس تنها در این شهر دو بیمارستان به اسم "ابن سینا" وجود دارد!
(22) برای نظر دکارت بنگرید به اصل فرانسه یا ترجمه فارسی نوشته دکارت "در روش راه بردن عقل ..." به ترجمه محمد علی فروغی در کتاب «سیر حکمت در اروپا» و یا در کتاب «فلسفه علمی»، جلد اول، کتابهای جیبی، 1348 و 1338. یاد آوری این نکته ضروری است که ترجمه فروغی با متن اصلی کاملأ مطابق نیست! در زیر ترجمه آلمانی متن را که برای راقم مطمئن تر است می آورم:
2. Dann, mit Aufmerksamkeit untersuchend, was ich denn wäre, und beobachtend, dass ich mir einbilden könnte, dass ich keinen Körper hätte und dass es keine Welt gäbe, noch einen Ort, wo ich wäre, aber dass ich deswegen nicht vorgeben könnte, dass ich selbst nicht wäre; ganz im Gegenteil, aus dem sogar, dass ich an der Wahrheit der anderen Dinge zu zweifeln dachte, folgte sehr offensichtlich [évidemment] und sicher, dass ich sei; dagegen, sobald ich nur aufgehört hätte zu denken, selbst wenn alles übrige, was ich mir jemals vorgestellt habe, wahr gewesen wäre, hätte ich doch keinen Grund mehr zu der Überzeugung, dass ich gewesen sei: Ich erkannte daraus, dass ich eine Substanz bin, deren ganzes Wesen oder deren Natur nichts ist, außer zu denken, und die, um zu sein, keinen Ort braucht, noch von irgendeiner materiellen Sache abhängt. So dass dieses Ich, das heißt die Seele, durch die ich das bin, was ich bin, völlig verschieden ist vom Körper, ja dass sie sogar leichter zu erkennen ist als er, und dass, selbst wenn er überhaupt nicht wäre, sie nicht aufhörte alles das, was sie ist, zu sein.
(23) در علم معاصر نیز استدلال اینشتین در تاسیس «نظریه خصوصی نسبیت» در مقاله معروف وی در سال (1905) متکی بر تحلیل وی از "تجربه فکری" «سوار شدن بر روی اشعه نور» است. همچنین استدلال «ورنر هایزنبرگ» در تاسیس اصل مشهور «عدم قطعیت» فیزیک کوانتومی در مقاله معرفش (1927) نیز متکی بر تحلیل وی از "تجربه فکری" «برخورد ذره نور (فوتون) به الکترون» است. احتمالأ اولین مورد مدّون "تجربه فکری" در علم و فلسفه همان "مُثل افلاطون" یا "غار افلاطون" است که به احتمال متاثر از افسانه های قدیمی شرقی بوده است که "فیثاغورثیان" به اروپا منتقل کرده بودند. لازم به یاد آوری است که تا نیمه دوم قرن بیستم نیز ذکر منبع و مرجع نظریات حتی در نوشته های علمی اروپا چندان رایج نبود، چه رسد به نوشته های فلسفی قرن هفدهم میلادی.
(24) در مورد روش نادرست عدم معرفی مراجع و منابع اندیشه های علمی در آن عصر و در مورد شخص دکارت کافی است دقت شود که «قانون انکسار نور» که کشف آن به دکارت ( و «سنل») نسبت داده می شود؛ قرنها پیش از او ابتدا وسیله «ابن سهل» (تقریبأ متولد سال 940 و متوفی در سال 1000 میلادی) در بغداد کشف شده و متعاقبأ بواسطه تعمیم و صورتبندی مشابهی وسیله ابن هیثم مشهور در اروپا معروف شده بود. قدر مسلم اینست که دکارت از کارهای ابن هیثم در «اپتیک» که میان علمای اروپا مشهور بودند، باخبر بوده است. متاسفانه تنها در دهه های اخیر است که کیفیت تحقیقات ابن سهل و ابن هیثم در این موارد از طریق ترجمه های دقیق میان مورخین علوم غربی انعکاس یافته و آنان به تاثیر اساسی ایندو عالم شرقی، مخصوصأ بواسطه شهرت آثار ابن هیثم در تاسیس علم اپتیک، واقف شده اند. لذا اگر که مورخین غربی هنوز در مورد تاثیر تحقیقات ابن سهل و یا ابن هیثم بر دکارت مرددند، این امر ناشی از تاخیر در ترجمه های دقیق معاصر ماست. چه اهل علم نظیر دکارت به سبب آشنائی به مبانی مباحث علمی مربوطه، به صرف دقت در بعضی از نتایج متقدمین بدون احتیاج به ترجمه کامل و دقیق آثار آنها، قادر به درک و اقتباس از نظریات آنان بوده اند.
فرهاد قابوسی، استاد محقق
خاستگاه: فصلنامه ی ِ «ایران نامه» ، سال 28، شماره ی 4 - زمستان 2013
..........
تفاوت روش علم در شرق قدیم (تمدن های سومری، بابلی در بین النهرین و مصر) با روال بعدی علم در یونان این بود که علوم اولیه شرقی نظیر "حساب" و "هندسه" بر پایه تجارب! مستمر نظیر اندازه گیری مسحات، شمارش و مشاهدات طولانی نجومی شکل گرفته بودند. در حالیکه چون یونانیان علم و فلسفه اولیه را از فرهنگهای بین النهرین، مصر، مینوی (جزیره کِرت) و آسیای صغیر (مکتب ملطی یا میله) فرا گرفته بودند؛ لذا آنان عادت بر این یافتند که اندیشه های برگرفته از شرق را به صرف تفکر! ادامه و تکمیل کنند. عادتی که در ادامه به ایجاد فلسفه یونانی و منطقی که برای تصحیح و ترتّب آن فلسفه ضروری بود، انجامید. نتیجه این بود که در طی قرون بعدی خصیصه تجربی علم در یونان و اروپا از میان رفت و پس از تعطیل هزارساله تفکر در اروپای قرون وسطی (قرن سوم تا سیزدهم میلادی) بقایای علم در اروپا منحصر به مقولات اندیشه گشت. و یعنی با تعطیل اندیشه در اروپا، علم و فلسفه نیز مگر در شرق! تعطیل شد. از اینروست که مورخین علوم تجدید حیات علم را در قرون وسطی در شرق سراغ گرفته و آنرا مدیون مساعی دوتن از برجستگان تاریخ علم بواسطه "تجربی کردن علم" دانسته اند (3). این دو دانشمند ابو علی الحسن ابن الحسین (الحسن) ابن الهیثم (تقریبأ متولد سال 956 میلادی در بصره (اهواز) و متوفی در سال 1039 میلادی در قاهره) (4)؛ و ابو علی الحسین ابن عبدالله ابن سینا (متولد سال 980 میلادی در افشنه بخارا و متوفی در سال 1037 میلادی در همدان) بودند (5).
اما سهم ابن سینا در تجربی سازی علم بجهت استدلال عمومی وی در ضرورت روشهای تجربی علوم، نفوذ بارز او در فلسفه علمی جهان و اساسی بودن زمینه تحقیقات علمی او در علم الحرکات (مکانیک) اساسی تر از آن «ابن هیثم» بوده است. کمااینکه او در بخش "البرهان" شفا پس از اعتراض به نظر ارسطو که مطابق اندیشه یونانی "روش استقراء" را کافی به تحقیق "اصول اولیه" علم حتی در "علوم قیاسی" می دانست، "تجربه" را بعنوان روش تحقیق یا متد علمی اساسی علوم تعیین می کند. و تذکر می دهد که "هرچند تجربه نیز قادر به یافتن "اصول مطلق" یا اولیه علم نیست، اما تجربه قادر به کشف "اصول مشروط" عمومی علم می باشد" (6). مورخین علوم وارد کردن "تجربه بعنوان روش ضروری تحقیق علمی" وسیله ابن سینا را مهمترین تغییری در فلسفه علوم می شناسند که سبب پیشرفت و تجدید حیات علم در دوران رنسانس و عصر کنونی شده است (3). کمااینکه بدون این تغییر "متدولوژی علم" و فلسفه علوم، و یعنی تاسیس مستدل "روشهای تجربی در علم" وسیله ابن سینا و نمایش توانائی هائی این روش بواسطه تجارب مطرح شده وسیله او در مبحث مکانیک و نیز توسط ابن هیثم در «علم اپتیک»، تجدید حیات و پیشرفت علم در ادوار بعدی (رنسانس) و دوران معاصر میسر نمی شد.
یاد آوری این نکته ضروری است که در هزارسال قرون وسطی علم و فلسفه در اروپا تعصیل گشته و پس از آن نیز اندیشه فلسفی اروپا تحت تاثیر کلیسای مسیحی منحصر به تفکر دینی مغایر با تجربه شده بود. لذا تجربی سازی علم و تدریجأ فلسفه به دنبال آن تحت تاثیر رواج نظریات ابن سینا در اروپا را باید از مهمترین عوامل احیاء اندیشه فلسفی و علمی در اروپا تلقی کرد. همچنانکه نه تنها تاسیس «نظریه کوانتوم» بدون تجربه گرایی (مطالعه طیف جسم سیاه) و اتکاء به تجارب مستمر «طیف نگاری» ممکن نمی شد. بلکه ایجاد «نظریه نسبیت» نیز بدون تجربه گرایی (ترتّب قوانین حرکت مطابق موضع ناظر) و اتکاء به «تجارب مایکلسن ـ مورلی» میسر نمی گشت (7).
تجربه گرائی ابن سینا و اثر متدیک روش تجربی او در علوم دقیقه را مثلأ می توان در استدلال تجربی او در اعتراض به ارسطو در مبحث حرکت علم فیزیک ملاحظه کرد که بنظر مورخین علوم نظیر «سامبورسکی» بواسطه طرح خاصیت "میل" یا "پتانسیل" در اندیشه علمی غرب تاثیر شگرفی داشته است (3):
ارسطو در «فیزیک» نوشته بود که: "حرکات بر دوقسم اند، حرکات طبیعی که نیازی به نیرو ندارند و حرکات اجباری (قسری) که نیازمند نیرو هستند". ابن سینا در «شفا» در اعتراض بر این نظر بعد از توضیح تجربه! به سکون آوردن یک جسم متحرک بوسیله اعمال نیروئی در جهت مخالف حرکت آن، استدلال میکند که: "چون حتی برای توقف هر متحرکی و آوردنش به سکون نیاز به نیروی بازدارنده ایست، پس هر حرکتی توام با نیروئی است که مخالف با نیروی بازدارنده عمل می کرده است. و لذا هر متحرکی «میل» ای از محرّک دریافت می کند که حرکت اورا در تفاصل با محرک سبب می شده است" (نقل به مضمون ترجمه (2 ، 3 )). لذا شیخ الرئیس نظریه ارسطو را در اینکه حرکات طبیعی احتیاج به نیرو ندارند، رد می کند. مطالعه دقیق این متن از شفا روشن می کند که ابن سینا در تاریخ اولین عالمی است که (در حدود امکانات آن عصر) اولأ بدرستی به نیرو و نیز به «میل» بعنوان مقوله ای کمّی! نگریسته است. و ثانیأ «میل» را معطوف به اثر و ارتباط میان دو عامل و یعنی محرک و متحرک ارزیابی کرده است. به این لحاظ است که این خاصیت «میل» و اثر محرک بر متحرک بعد ها معادل آن کمیت پتانسیل یا اندازه حرکتی انگاشته می شود که محرک داراست. کمااینکه در علم معاصر نیز حرکت زمین به دور خورشید ناشی از نیروی جاذبه خورشید یا پتانسیل جاذبه ای خورشید (موثر بر زمین) تلقی می شود.
لذا مورد دوم از تحقیقات و ابداع اساسی ابن سینا در علم فیزیک همین صورتبندی نظریه «میل» (به لاتین «ایمپتوس» (8)) یا «اندازه حرکت» (9) و یا «پتانسیل» (10) بواسطه تجربه گرائی مذکور در کتابش «شفا» است که امروزه بخش اعظم علم فیزیک مدرن نظیر "مدل استاندارد فیزیک" متکی بر عملکرد نظری آنست (11). احتمالأ این ابداع علمی مهم متاثر از اندیشه های علمی فیلسوف عرب «الکِندی» (الکیندی) (12) در توام دیدن "جرم" و " حرکت" اجسام متحرک، و در اندیشه های ابتدائی غیر ارسطوئی تنها فیلسوف غیر اسلامی قرون وسطی در اروپا «یوهانس فیلوفونس» (13) بوده است. بنظر مورخین علوم صورتبندی یا طرح علمی نظریه «میل» یا پتانسیل در فیزیک وسیله ابن سینا نیز معادل طرح «قانون ماند (اینرسی)» در فیزیک است (2 ، 3 )). اما ارجحیت ابن سینا بعنوان یک عالم تجربی نسبت به همعصرانش نظیر "ابوبکر رازی" در اینست که ابن سینا برخلاف آنان معتقد به مقولاتی نظیر مکان مطلق نبود. و همواره در حد امکانات اندیشه، روش و بیان آن عصر! سعی در پرهیز از استفاده از مقولات مطلق کرده است. و گرنه قادر به طرح علمی نظریه یاد شده «میل» نمی بود. یادآوری این نکته لازم است که حتی اصطلاح عمومی و اساسی ریاضی کمیت پتانسیل در لاتین "التصاق متمایل" (14) دقیقأ ترجمه اصطلاح "میل" وضع شده وسیله ابن سینا به لاتین است. چه اصطلاح "آفینیتی" در لاتین "میل" یا "تمایل" معنی میدهد (14،1). و این مورد نشان میدهد که کمیت پتانسیل و صورتبندی عمومی ریاضی آن مشخصأ . مستقیمأ از نظر ابن سینا ترجمه و اقتباس شده است.
برای ملاحظه علل و زمینه این ابداع علمی وسیله ابن سینا باید دانست که بحث "قوه و فعل" یکی از مباحث مهم فلسفه ابن سینا بوده است که در بحث متعاقب ارجحیت "نیرو یا اندازه حرکت" در فیزیک کلاسیک اروپای بعد از قرون وسطی موثر واقع شده است (15). از اینرو، همچنان که از معانی اصطلاحات مذکور و مباحث مربوطه در فلسفهی اسلامی بر می آید، "قوه" برخلاف "فعل" به منزلهی "قابلیت" موجود ماده به وجهی انفعالی و یعنی بصورت غیر "فعال" شناخته می شده است. لذا خصیصهی "قوه" قابل تعبیر به و تحویل به خصیصهی "میل" بوده، و از اینرو چنین بنظر می رسد که زمینهی طرح نظریهی "میل" در مکانیک به وسیلهی ابن سینا مرجوع به بحث "قوه و فعل" در فلسفهی اسلامی بوده است.
این مبحث در ارتباط با مبحث "مکان مطلق و نسبی" شاید مهمترین مبحث هنوز مطرح علم معاصر است. چه اگر دقت شود ابن سینا در اعتراض به نظر ارسطو در مورد "حرکت طبیعی غیر نیازمند به نیرو" بود که کمیت "میل" را طرح کرده است. اما علت آن نظر ارسطو اعتقاد وی به "مکان مطلق" بود (3). لذا ابن سینا در واقع در اعتراض به اعتقاد ارسطو به "مکان مطلق" است که کمیت "میل" را برای حل بحث "حرکت" طرح کرده است. کمااینکه ابن سینا به تصور کلی ارسطو از توام بودن "مکان و ظرف (ماده)" معترض است که منجر به تصور مکان مطلق وسیله ارسطو شده است. از آنجائیکه تکامل کمیت "میل" به "پتانسیل" و "التصاق" و تبدیل "نیرو" به کمیت ریاضی "انحناء" مشتق از همان "التصاق" در نظریه نسبیت سبب جایگزینی مکان نسبی بجای مکان مطلق ارسطو و اصحابش نظیر نیوتن و کانت شد، لذا شایسته اینست که اعتراض ابن سینا به مکان ارسطوئی را سرآغاز تصحیح اعتقاد علم نسبت به مکان مطلق و اتکاء آن به مکان نسبی بدانیم.
مورد دیگر از تاثیرات جهانی فلسفه ابن سینا که تاکنون کم توضیح و تحلیل شده است اقتباس «دکارت» (14) و «دیوید هیوم» (15) از "تجربه فکری" (16) «مرد معلق»" ابن سینا برای توضیح علمی «روان» انسان در روانشناسی است (17).
در بخش «روانشناسی» کتاب «شفا» پس از اینکه ابن سینا در طی یک «تجربه فکری» (18) خلق شدن شخص کوری را معلق در هوا فرض کرده و در مورد "تفکر او نسبت به وجود خویش در عین عدم تماس و تجربه معمول وی با محیط و لذا عدم امکان درک اعضایش" بحث میکند (19): با این استدلال که "اگر می گذاشتیم شخص مذکور بیاندیشید که آیا او وجود خویشتن خویش را تایید می کند؛ شکی نیست که او وجود خویش را تایید می کرد، اما نه واقعیت اعضاء داخلی و خارجی خویش را" (20). این مثال «مرد معلق» چنان در اروپا تا قرون اخیر مشهور بود که حتی پس از عصر دکارت فلاسفه ای نظیر «دیوید هیوم» نیز استدلال خود را در روانشناسی بر آن استوار کرده اند. کمااینکه نفوذ دانش پزشکی ابن سینا در اروپا و مخصوصأ در فرانسه تا به امروز مداوم بوده است (21). لذا با توجه به معروفیت علمی و فلسفی ابن سینا مخصوصأ در اروپای عصر دکارت و شهرت تجربه فکری مرد معلق ابن سینا در اروپا روشن است که آنچه دکارت شش قرن پس از او درمورد "دوالیسم جسم و روان" با سخن معروف "می اندیشم پس هستم" بیان کرده، به اتکاء و اقتباس سخن ابن سینا بوده است. چه اگر کسی نوشته دکارت را در این مورد به دقت بخواند، متوجه می شود که محتوی نوشته دکارت: "آنگاه بادقت مطالعه کردم که چه هستم و دیدم که می توانم قائل شوم که مطلقأ تن ندارم ... اما نمی توانم تصور کنم که خود وجود ندارم. ... و بنابرین این من یعنی روح (نفس) که بواسطه او آنچه هستم هستم، کاملأ از تنم متمایز است ... و اگر هم تن نمی بود روح تمامأ همان بود که هست" (22)؛ عین نظر مذکور ابن سینا در بالا در "تایید وجود خویش در عین عدم تایید تن یا بدن خویش" است که آوردم. چه "قائل شدن به نداشتن تن" به اصطلاح دکارت در واقع تکرار همان "عدم تایید اعضاء داخلی و خارجی" تشکیل دهنده "تن" در نظر ابن سیناست (20). کمااینکه ابن سینا بعنوان پزشک و جراح به تن همچون مجموعه اعضاء تشکیل دهنده اش می نگریسته است. همچنانکه نه تنها "نا توانی تصور عدم وجود خویش" در بیان دکارت نیز تکرار (نفی در نفی) "تایید وجود خویش" در نوشته ابن سیناست. بلکه اشاره دکارت به "تمایز روح از تن" یادآور " روانش بعنوان چیزی غیر از جسم (اش)" در استدلال ابن سینا بنظر می رسد (20).
از سوی دیگر مسلم است که چون دکارت اهل اندیشه و کمتر اهل تجربه بوده است، لذا نوع "مطالعه" یاد شده در نوشته او علی الاصول مرجوع به مطالعه نظریات دیگرانی می بوده است که اهل تجربه با تن و بدن و یعنی نظیر ابن سینا طبیب بوده اند. و نیز برای تاکید آنچه که به آن قائل خواهد شد، دکارت نیازمند نظری باصطلاح "قابل تجربه " همچون نظر ابن سینا بوده که امکان صحت نظر خویش را در عصری که اروپا متمایل به استدلال تجربی میگشت، تایید کند. همچنانکه نظر و استدلال دکارت در این مورد برخلاف نظر ابن سینا بسیار کلی و به لحاظ منطقی تعمیمی از نظریاتی بنظر می رسد که در نوشته دکارت موجود نیستند. اما جزئیاتی که تعمیمشان بتواند منجر به نظر دکارت بشود، صرفأ در استدلال ابن سینا در "تجربه فکری انسان معلق" موجودند. یعنی دکارت هیج دلیل و توجیهی منطقی برای نتیجه گیری خود اراءه نمی دهد که چرا "می اندیشم، پس هستم". در حالیکه ابن سینا در "تایید روان بعنوان چیزی غیر از بدن" استدلال بر اساس تجربهی فکری یاد شده کرده است. لذا محتوی نظر، نحوه استدلال دکارت و جوّ فکری اروپای بعد از رنسانس که در متن آن این نظر مطرح شده است، همه نشان می دهند که نظر دکارت متکی بر نظریات و اندیشه های تجربه گرایانه مشهور اروپای معاصرش بوده اند. اما تنها نظری که در این مورد مشخص در اروپای آنعصر از شهرت کافی برخوردار بوده است، نظر ابن سینا در رابطه با "تجربه فکری انسان معلق" بوده است، چنان که حتی بر «دیوید هیوم» نیز موثر واقع شده است.
لازم به یاد آوری است که تفّوق استدلال تجربی ابن سینا بر تخیل ذهنی اقتباس دکارت از او در اینست که ابن سینا بعنوان عالم تجربی به روان نگریسته و در توضیح آن بر اساس تجربه فکری مستعمل در علم استدلال کرده است (23). اما دکارت همچنانکه خود معترف است صرفأ "اندیشیده است". و به همین دلیل، یعنی رجوع و تکیه به تجربه است که ابن سینا توانسته پیشتر ابداع کند و دکارت پس از او ملزم به اقتباس از او بوده است! همچنانکه بنظر من همه فلسفه علمی پیش از آنکه بصورت مجرد بیان شود به تجربه دریافت شده است.
لذا سخن معروف "می اندیشم پس هستم" بعنوان اصل نخستین فلسفه دکارت، اقتباس مستقیم نظر ابن سینا است. و این تنها اهمال تحقیقی نظر اندیشه "اروپا مرکز" خصوصأ در قرون پیش بوده است که منجر به انتساب اصل این اندیشه به دکارت شده است (24).
حواشی و توضیحات:
(1) برای شرح حال ابن سینا بنگرید به زندگینامه اش به تقریر او و تحریر شاگردش ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی (980 تا 1038 میلادی). اهمّ آثار معروف ابن سینا در علوم و فلسفه عبارتند از کتابهای، "شفا" (در علم و فلسفه)، "قانون" (در طب) و "دانشنامه علائی" (در علم و فلسفه).
(2) schwebende Mann: suspending man: Floating man.
(3) بنگرید به:
1) G. Sarton, „Introduction to the history of science” (Carnegie Institution of Washington, 1921).
یا ترجمه فارسی آن: جرج سارتن، "مقدمه بر تاریخ علم"، انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران، 1389؛ و مثلأ کتاب:
2) S. Sambursky, „Der Weg der Physik“, (dtv., Germany, 1978).
(4) Alhazen.
(5) Avicenna.
(6) غیر از مورخینی که در حاشیه سوم آوردم، در سالهای اخیر نیز دیگران به تاثیر تجربه گرایی ابن سینا در علم جهانی و خصوصأ مشابهت نظر وی در ضرورت روش تجربی علم با متدولوی جدید علوم نوشته اند. مثلأ رجوع کنید به:
McGinnis, Jon (July 2003). "Scientific Methodologies in Medieval Islam". Journal of the History of Philosophy 41 (3): 307–327.
(7) Spectroskopy; Michelson – Morley experiment.
(8) Impetus.
(9) Impuls.
کمّیت «اندازه حرکت» در علم فیزیک معادل حاصلضرب جرم در سرعت است. این کمیت در مکانیک ریاضی یا توضیح دقیق ریاضی مکانیک (هندسه «سیمپلکتیک») معادل «پتانسیل حرکت» تلقی می شود (10).
(10) Potential („gauge” potential), in mathematics: (connexion).
کمیت پتانسیل در فیزیک کلاسیک و در فیزیک جدید (پتانسیل "مطابق اندازه")، و در تلقی ریاضیش در هندسه (التصاق) یا (ارتباط) نامیده می شود. اصطلاح "التصاق" را مرحوم محسن هشترودی که تخصصش در هندسه بود برای اصطلاح "کنکسیون" فرانسوی طرح کرده است. در «نظریه نسبیت عمومی اینشتین» که مبنای ریاضیش هندسه ریمانی است، نیروی جاذبه وارد بر جسم معادل کمیت انحناء فضائی محسوب می شود که حرکت جسم در آن صورت می گیرد. لذا همچنانکه نیرو را «مشتق» اندازه حرکت تعریف کرده اند، انحنای مذکور نیز مشتق پتانسیل یا التصاق مربوطه قلمداد می شود. لازم به یاد آوری است که بعضی از مصطلحات و "کمیات" علوم جدید نظیر "نیرو" و یا "انرژی" که از لحاظ کلی و ریاضی "پتانسیل" محسوب می شود، هنوز تعاریق دقیق جامع و مانعی ندارند تا بتوان آنها را بر توضیح ابن سینا از «میل» ترجیح داد. کمااینکه حتی برای کمیت متداول "جرم" نیز تعریف علمی دقیقی ارائه نشده است.
(11) Standard model of physics.
(12) Alkindi.
ابو یوسف یعقوب ابن اسحاق الکندی فیلسوف عرب (متولد کوفه حدود 801 تا 873 میلادی).
(13) Johannes Philophones (ca. 485 – ca. 555).
(14) Affine connection.
(14, 1) Affinity.
(15) Force or momentum.
(16) Des Cartes, Rene (1596 – 1650).
(17) David Hume (1711 – 1776).
(18) Gedanken-Experiment (thought experiment).
(19) در مورد طرح تجربه فکری "انسان معلق" وسیله ابن سینا اما نه تاثیر پذیری مشخص دکارت از وی مراجعه کنید به منابع زیر:
Hasse, Dag Nikolaus (2000). Avicenna's De Anima in the Latin West. London: Warburg Institute. p. 81.
Nader El-Bizri, The Phenomenological Quest between Avicenna and Heidegger (Binghamton, N.Y.: Global Publications SUNY, 2000), pp. 149–171.
Nader El-Bizri, "Avicenna's De Anima between Aristotle and Husserl," in The Passions of the Soul in the Metamorphosis of Becoming, ed. Anna-Teresa Tymieniecka (Dordrecht: Kluwer Academic Publishers, 2003), pp. 67–89.
Nasr, Seyyed Hossein; Oliver Leaman (1996). History of Islamic philosophy. Routledge. pp. 315, 1022–3.
(20) بنگرید به متن عربی کتاب شفای ابن سینا، "الفن السادس من الطبیعیات (علم النفس) من کتاب الشفا". و در منابع لاتین مثلأ به:
G. Sarton, “Introduction to the history of science” (Carnegie Institution of Washington, 1921), volume I, page 694.
متن کامل نوشته ابن سینا در این مورد به ترجمه راقم از منبع آلمانی چنین است (محتوی پرانتز اضافات مترجم است):
" فرض کنیم که انسانی به یک باره خلق شده و کاملأ رشد کرده و بالکل شکل یافته است، اما نگاه او ممنوع از رویت همه اعیان خارجی است؛ او در هوا یا معلق در فضا خلق شده و جریان های قابل حس هوایی که حامل اوست به او نمی رسند. اعضای بدنش از هم جدا شده و تماسی با هم ندارند، تا یکدیگر را حس کنند. سپس بگزاریم که شخص مذکور بیاندیشد، که آیا وجود خویشتن خویش را تایید می کند. شکی نیست که او وجود خویش را تایید میکند، اما نه واقعیت اعضاء و جوارح داخلی بدنش را.
کسی که این را تایید کند، وسیله ای دارد که او را متوجه روانش بعنوان چیزی غیر از جسم (اش) کند، اما نیز (او را) متوجه این (می کند) که او آشنا به هستی خویش و واقف به آن است."
(21) نه تنها دانشگاه های متعددی در دنیا به اسم ابن سینا هستند، بلکه در شهرت ابن سینا در اروپا این کافی است که به روایت ایرانیان ساکن پاریس تنها در این شهر دو بیمارستان به اسم "ابن سینا" وجود دارد!
(22) برای نظر دکارت بنگرید به اصل فرانسه یا ترجمه فارسی نوشته دکارت "در روش راه بردن عقل ..." به ترجمه محمد علی فروغی در کتاب «سیر حکمت در اروپا» و یا در کتاب «فلسفه علمی»، جلد اول، کتابهای جیبی، 1348 و 1338. یاد آوری این نکته ضروری است که ترجمه فروغی با متن اصلی کاملأ مطابق نیست! در زیر ترجمه آلمانی متن را که برای راقم مطمئن تر است می آورم:
2. Dann, mit Aufmerksamkeit untersuchend, was ich denn wäre, und beobachtend, dass ich mir einbilden könnte, dass ich keinen Körper hätte und dass es keine Welt gäbe, noch einen Ort, wo ich wäre, aber dass ich deswegen nicht vorgeben könnte, dass ich selbst nicht wäre; ganz im Gegenteil, aus dem sogar, dass ich an der Wahrheit der anderen Dinge zu zweifeln dachte, folgte sehr offensichtlich [évidemment] und sicher, dass ich sei; dagegen, sobald ich nur aufgehört hätte zu denken, selbst wenn alles übrige, was ich mir jemals vorgestellt habe, wahr gewesen wäre, hätte ich doch keinen Grund mehr zu der Überzeugung, dass ich gewesen sei: Ich erkannte daraus, dass ich eine Substanz bin, deren ganzes Wesen oder deren Natur nichts ist, außer zu denken, und die, um zu sein, keinen Ort braucht, noch von irgendeiner materiellen Sache abhängt. So dass dieses Ich, das heißt die Seele, durch die ich das bin, was ich bin, völlig verschieden ist vom Körper, ja dass sie sogar leichter zu erkennen ist als er, und dass, selbst wenn er überhaupt nicht wäre, sie nicht aufhörte alles das, was sie ist, zu sein.
(23) در علم معاصر نیز استدلال اینشتین در تاسیس «نظریه خصوصی نسبیت» در مقاله معروف وی در سال (1905) متکی بر تحلیل وی از "تجربه فکری" «سوار شدن بر روی اشعه نور» است. همچنین استدلال «ورنر هایزنبرگ» در تاسیس اصل مشهور «عدم قطعیت» فیزیک کوانتومی در مقاله معرفش (1927) نیز متکی بر تحلیل وی از "تجربه فکری" «برخورد ذره نور (فوتون) به الکترون» است. احتمالأ اولین مورد مدّون "تجربه فکری" در علم و فلسفه همان "مُثل افلاطون" یا "غار افلاطون" است که به احتمال متاثر از افسانه های قدیمی شرقی بوده است که "فیثاغورثیان" به اروپا منتقل کرده بودند. لازم به یاد آوری است که تا نیمه دوم قرن بیستم نیز ذکر منبع و مرجع نظریات حتی در نوشته های علمی اروپا چندان رایج نبود، چه رسد به نوشته های فلسفی قرن هفدهم میلادی.
(24) در مورد روش نادرست عدم معرفی مراجع و منابع اندیشه های علمی در آن عصر و در مورد شخص دکارت کافی است دقت شود که «قانون انکسار نور» که کشف آن به دکارت ( و «سنل») نسبت داده می شود؛ قرنها پیش از او ابتدا وسیله «ابن سهل» (تقریبأ متولد سال 940 و متوفی در سال 1000 میلادی) در بغداد کشف شده و متعاقبأ بواسطه تعمیم و صورتبندی مشابهی وسیله ابن هیثم مشهور در اروپا معروف شده بود. قدر مسلم اینست که دکارت از کارهای ابن هیثم در «اپتیک» که میان علمای اروپا مشهور بودند، باخبر بوده است. متاسفانه تنها در دهه های اخیر است که کیفیت تحقیقات ابن سهل و ابن هیثم در این موارد از طریق ترجمه های دقیق میان مورخین علوم غربی انعکاس یافته و آنان به تاثیر اساسی ایندو عالم شرقی، مخصوصأ بواسطه شهرت آثار ابن هیثم در تاسیس علم اپتیک، واقف شده اند. لذا اگر که مورخین غربی هنوز در مورد تاثیر تحقیقات ابن سهل و یا ابن هیثم بر دکارت مرددند، این امر ناشی از تاخیر در ترجمه های دقیق معاصر ماست. چه اهل علم نظیر دکارت به سبب آشنائی به مبانی مباحث علمی مربوطه، به صرف دقت در بعضی از نتایج متقدمین بدون احتیاج به ترجمه کامل و دقیق آثار آنها، قادر به درک و اقتباس از نظریات آنان بوده اند.
فرهاد قابوسی، استاد محقق
خاستگاه: فصلنامه ی ِ «ایران نامه» ، سال 28، شماره ی 4 - زمستان 2013