Thursday, October 24, 2013
احسان یارشاطر: وطن من آن جاست که بتوانم
برای ایران کار کنم.
امیر پیام
بیبیسی
به روز شده: 22:01 گرينويچ - پنج شنبه 04 ژوئيه 2013
- 13 تیر 1392
·
احسان یارشاطر از زمان پیروزی
انقلاب اسلامی به ایران نرفته و میگوید "مطلقا" تمایلی برای بازگشت به
کشور ندارد
این روزها در لابلای بحثهایی
سیاسی اینجا و آنجا، بسیارند کسانی که میگویند "ایرانیان خارج از کشور حق
اظهار نظر در مورد ایران را ندارند". اما احتمالا همین افراد هم حاضرند در
میان 'قطعیت' نظریه خود پرانتزی به بزرگی کلیکاحسان یارشاطرباز کنند.
تلاش بیوقفه او برای گردآوری کلیکایرانیکا، باعث شده تا از این دانشنامه به
عنوان "بزرگترین و جامع ترین پروژه ایرانشناسی" یاد شود. به عبارت دیگر،
به کوشش احسان یارشاطر، بزرگترین پروژه ایرانشناسی، در خارج از ایران، در حال
تکمیل شدن است.
اما خود کلیکاحسان
یارشاطر گوشاش به این حرفها و چنین
نتیجه گیریهایی بدهکار نیست. می گوید: "اینجایی که الان هستم بهترین جایی
است که میتوانستم ایرانیکا را تهیه کنم."
"برای تهیه ایرانیکا که به زبان
انگلیسی است، علاوه بر بودجه شما به ایرانشناسان برجسته ای نیاز دارید که بتوانند
بهترین مقالات را برای مدخلهای دانشنامه تهیه کنند. متاسفانه بعد از انقلاب،
ایرانشناسی در جهان تضعیف شد؛ چرا که اولا رفت و آمدهای آکادمیک به ایران بسیار
کمتر شد و به همین نسبت هم تمایل به ایرانشناسی و دسترسی ایرانشناسان غربی به
ایران کاهش یافت. به همین علت، سرعت تکمیل ایرانیکا حالا فقط به بودجه محدود نمیشود
بلکه به کمبود ایرانشناس برجسته هم ارتباط دارد."
کلیکاحسان
یارشاطر ۹۲ سال سن دارد. یعنی برابر عرف قوانین کار تا حالا باید دو بار
بازنشسته میشد. اما هنوز روزی ۸ ساعت کار میکند. این کار کردن، اول هفته و آخر
هفته هم نمیشناسد. هشت ساعت در روز، هفت روز هفته، ۳۶۵ روز سال. با این حال، بعد
از این همه سال، نسخه چاپی ایرانیکا به جلد پانزده رسیده و تا جلد ۴۵ که قرار است
آخری باشد راه زیادی مانده است.
"این اواخر فکر کردیم که شاید بهتر
است با تعیین تاریخ پایان، به اتمام گردآوری ایرانیکا سرعت ببخشیم. سال ۲۰۲۰ را به
عنوان زمان نهایی تکمیل ایرانیکا انتخاب کرده ایم."
احسان یارشاطر به تقویم میلادی
سال ۱۹۲۰ متولد شده است. اگر قرار باشد ایرانیکا در سال ۲۰۲۰ تکمیل شود، این
همزمان با ۱۰۰ سالگی او خواهد بود.
احسان یارشاطر از زمان پیروزی
انقلاب اسلامی به ایران نرفته و میگوید "مطلقا" تمایلی برای بازگشت به
کشور را ندارد، به خصوص که شنیده کوچه و خیابانها دیگر شکل و شمایلی از ایام قدیم
را ندارند
برای خودش اما خیلی فرقی نمیکند
که آن روز کجا باشد. اصولا احسان یارشاطر را نمیتوان به زمان و مکان محدود کرد.
"برای من فرقی نمیکند که در
بهترین برجهای نیویورک باشم یا در زیباترین ویلاهای لس آنجلس، همان قدر که ابزار
کارم فراهم باشد، برایم کافی است. اگر بگویند ابزار کارت را میدهیم اما ناچاری تا
آخر عمر فقط نان و پنیر و گوجه بخوری، قبول میکنم."
او از زمان پیروزی انقلاب اسلامی
به ایران نرفته؛ میگوید "مطلقا" تمایلی برای بازگشت به کشور ندارد، به
خصوص که شنیده کوچه و خیابانها دیگر شکل و شمایلی از ایام قدیم ندارند. با این
حال، چه کسی است که بتواند بگوید یارشاطر در تمامی این سالها، هر روز و هر لحظه در
ایران نبوده است؟
"وطن برای من جایی است که بتوان
برای ایران کار کرد، نوشت، منتشر کرد و فرهنگ ایران را بهتر شناساند."
آپارتمان محل زندگی و دفتر کار او
هر دو در یک ساختمان و یک طبقه واقع شده اند. فاصله میان این دو آپارتمان چند
ثانیه بیشتر نیست اما زمانی که برای باز کردن درها باید صرف کرد، کمی بیشتر از چند
ثانیه است؛ لرزش دستها، تمرکز یارشاطر را بر هم میزند. کلید در را به راحتی از
میان دسته کلید انتخاب کرده، اما لرزش دست مجالش نمیدهد تا آن را خیلی راحت در
دهانه قفل بیندازد.
صدایش هم متاثر از همین بیماری
است. با این وجود، لقوه هیچ آسیبی به دانش و حافظه او نزده است. خاطراتش از روزی
که برای نخستین بار بودجه ایرانیکا را از کلیکبنیاد ملی
علوم انسانی آمریکا مطالبه کرده بود، مثل روز روشن و
نزدیک است.
"از بخت بد من، آن روزها ایام
گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا بود. در واشنگتن نمیشد اسم ایران را آورد. اما
چون فکر می کردم در دنیا حتما کسان دیگری هم هستند که مانند من معتقدند سیاست
نباید در کار علم دخالت کند، جرات کردم و رفتم. همان ابتدا به رئیس بنیاد گفتم که
از اوضاع خبر دارم اما این کاری است که میخواهم بکنم. او گفت این کار شما از همان
دسته کارهایی است که ما اصولا حمایت میکنیم، با این حال، شما باید تقاضا و طرحی
کامل با جزئیات بیاورید تا در شورای ما بررسی شود. گفتم دفتر کوچک و منشی و دبیری
که الان تدارک دیده ام را نمیتوانم معطل این زمان رسیدگی کنم و نگرانم که اگر
آنها را از دست دهم، دیگر نظیرشان را پیدا نکنم. مرد سنجیدهای بود. مردانگی کرد.
گفت من از بودجه اختصاصی که در اختیارم هست به شما ۱۷ هزار و ۵۰۰ دلار میدهم تا
شما خودتان را سرپا نگهدارید و ما فرصت بررسی کار شما را پیدا کنیم. همان بودجه در
آن ایام دفتر ایرانیکا را حفظ کرد."
تابلویی از سهراب سپهری در خانه
احسان یارشاطر
خانه یارشاطر پر است از عتیقهجات
و آثار نفیس هنری. نقاشی از کلیکسهراب
سپهری که در گوشه دیوار اتاق پذیرایی
آویزان است فقط یکی از آنهاست. او برای تامین مخارج ایرانیکا، بارها ناچار به فروش
مجموعههای قیمتی خود شده. از خیلی از آنها اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک
نگهداری میشود. آخرین آنها مجسمه "بوسه" بود که در حراج کریستی نیویورک
۶ میلیون دلار به فروش رفت.
"خانم مدیر حراج کریستی به من زنگ
زد. گفت چرا شما امروز در محل حراج نبودید؟ گفتم به بودن من که احتیاجی نبود. شما
کار خودتان را بلدید و انجام میدهید. گفت میدانید که مجسمه چند فروخته شد؟ گفتم
نه. گفت ۶ میلیون دلار. این حدود ۹ برابر قیمت اولیهای بود که پیشتر یکی از
عتیقه شناسان حراج کریستی به من گفته بود و فکر فروختن آن را در ذهن من کاشته بود."
تاریخچه زندگی یارشاطر پر است از
این حراجیها. پر است از این پولها که آمده و رفته و همگی خرج تهیه ایرانیکا شده.
مانند روزها، ماهها و سالهای عمر او که یکی یکی پیشکش گردآوری ایرانیکا شده. اما
به عقیده کسانی که احسان یارشاطر را میشناسند، آنچه او هیچگاه به حراج نگذاشته
"ایران و تلاش برای شناساندن فرهنگ ایران" است.
بشنوید: گفتگوی احسان یارشاطر با برنامه رادیویی چمدان
قطعه استفاده شده در این گزارش از
آثار برجسته کلیکآنتونیو
ویوالدی موسیقیدان ایتالیایی قرن هفدهم
است که خواننده اپرا کلیکسیسیلیا
برتولی (کلیککلیکCecilia Bartoli) آن را اجرا کرده است.