Sunday, October 24, 2010

 

نگرشی عبرت آموز به پیام ِ جاودانه ی حماسه ی ملی ی ایران - پیوستی بر «ایران شناخت ِ شش: پنج»


"به نام ِ خداوند ِ جان و خِرَد
کزین برتر اندیشه برنگذرد!"
فردوسی

چرا با خِرَد ِ جمعی، برای نگهبانی از جان و آزادی ی خود، هم پیمان نمی شویم؟

گوهر و بُن مایه ی آزادی چیست؟ آیا بدون آن می توان به هیچ آرمانی و آرزویی دست یافت؟ آزادی خود آرمان است. بدون بُن ـ مایه و گوهر آزادی به هیچ آرمانی نمی توان دست یافت. این آرمان و آرزو هر چه می خواهد باشد؛ خدا ، مذهب، سوسیالیسم، استقلال، عدالت یا داد، سکولاریته، جمهوری، هنر، عشق یا مهر و هر آنچه که شما دلتان می خواهد یا آرزو می کنید. بدون گوهر و بُن مایه ی آزادی به هیچ یک از اندیشه هامان یا آرزوهامان نمی توانیم دست بیابیم. گوهر و بُن مایه ی آزادی جان و خِرَد است. بدون جان ، مردم یا انسان بی معنا است و بدون خِرَد و خِرَدورزی، جان راه به جایی نمی برد و در گمراهی می میرد.
خداوند و دارنده ی جان و خِرَد مردم است. مردم یعنی من ، تو ، او ، ما ، شما و ایشان. در زبان پارسی هر یک از این شش واژه، هم نرینه است و هم مادینه و واژه ی مردم نیز هم زن وهم مرد را دربرمی گیرد. مردی، نرینگی نیست بلکه رادی است. مرد هم از زن زاییده شده است و "مر یا مار "، هم برای مرد و هم برای زن، مادر و دایه است. نویسنده ، آفریننده و معمار فرهنگ ایران فردوسی، از توانایی و خِرََد ِ خداوند ِ جان و خِرَد، آگاهی داشته است. گواه این آگاهی، همان فرهنگی است که در خطه ی پهناور ایران، هزار سال است از جان و خِرَد و مردم ما، نگهبانی کرده است. در نگهبانی و پشتیبانی از جان و خِرَد ِ مردم، کسی نباید به آیین و زبان و مرام مردمان ، کاری داشته باشد.
بُن مایه و گوهر آزادی جان است . بدون جان هستی بی معنا است، آزادی بی معنا است و آرمان و مذهب و خدا و سوسیالیسم و عدالت و هر آنچه در هستی هست، بی معنا است. بنابراین هرکسی جان را گرامی ندارد، هر مرام و آیینی داشته باشد از آدمی بودن، به دور است و آرمانش نیز هیچ ارزشی نخواهد داشت. کسی که دیگری را می کشد و یا از کشته شدن کسی خشنود می شود، هر مرامی که داشته باشد بیهوده است، خواه کمونیست باشد، مسلمان باشد، پیرو و باورمند به موسا یا عیسا و یا زرتشت باشد.
نخستین و برترین بُن مایه ی آزادی ، گرامی داشتن جان است. همه ی کسانی که جان را گرامی می دارند و کشتن و کشته شدن و پژمردن و آزار مردم را نمی پسندند و دوست ندارند، می توان آن ها را پیرو یک مرام یا یک جبهه و یا یک سازمان و حزب دانست. آیا شما خود را دارای چنین مرامی می دانید و آیا جای خود را در چنین دایره ای می بینید؟
خِرَد فرمانده و نگهبان جان و تن است؛ و تن ، وطن است. آیا شما به خِرَد باور دارید؟ آیا خِرَد ِ تو با خِرَد ِ من و خِرَد ِ او می تواند فرمانده و نگهبان جان و تن ما و شما و ایشان و وطن همگی ما باشد؟ آیا با یکی شدن خِرَد ِ ما، نیروی ما، برای نگهبانی جان همه ی ما و همه ی جهان و جان جهان کافی نیست؟ آیا نمی شود که ما خِرَد ِ خود را با هم به نگهبانی جانان خود یعنی جان همه بگماریم. آیا شما می توانید و می خواهید تا در یک جبهه ی بزرگ با ما هم پیمان بشوید؟ این جان ها و خِرَدهای به هم پیوسته، می توانند به یکدیگر یاری دهند و مایه ی بهروزی ی مردم میهن ما شوند .
شما به عنوان یک آدم اگر جان آدمی و مردم را گرامی می دارید و می خواهید که مردم ایران را به بهروزی رهنمون شوید، باید خرد و نیروی خود را با خرد و نیروی هم میهنان خود یکی کنید و در این سه تایی که یکی است هم پیمان شوید. این سه اصل بنیادین این ها هستند : ۱ ـ جان ، ۲ ـ خرد و ۳ ـ مردم ما یعنی میهن ما. آن مرام و آیینی که جان خود و جان مردم را گرامی نمی داند، آزادی را نمی شناسد و آزادی دیگران را هم برنمی تابد، به هیچ نمی ارزد. باید همه ی سخن های گزاف و تئوری بافی ها را دور بریزیم!
 "دو صد گفته چون نیم کردار نیست!"
بیایید خردهایمان را به هم پیوند بزنیم و هم پیمان شویم تا از جان و آزادی خود و استقلال میهنمان نگهبانی و پشتیبانی کنیم!

منوچهر تقوی بیات

استکهلم ـ بیست و نهم مهرماه ۱۳۸۹ خورشیدی برابر با ۲۱ اکتبر ۲۰۱۰ میلادی



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?