Tuesday, June 22, 2010

 

«ایران شناخت»- سال ششم، شماره ی یکم


ماهنامه ی الکترونیک ِ «ایران شناخت»، ویژه ی ِ پژوهش در زبان، ادب، فرهنگ، هنر و تاریخ ِ ایران، سال ششم - شماره ی یکم سه‌ شنبه یکم تیر ۱۳۸۹/ ۲۲ ژوئن ۲۰۱۰

بنیادگذار، سردبیر و ویراستار
جلیل دوستخواه

گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنگاشت، بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.

You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.

Copyright-Iranshenakht©2005-2010

همکاران این شماره:

احدزادگان آهنی، منیژه - دانمارک
احد صارمی، یاشار- آمریکا
اخبار ِ روز، نشریّه‌ی ِ الکترونیک (شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷)
بنیاد ِ پرویز شهریاری- ایران
پارسی، تورج - سوئد
پانویس- استرالیا
Socialist Studies تارنگاشت
تهامی‌نژاد، ابوالحسن - ایران
جبّاری، ک. ا. - آمریکا
خطیبی، ابوالفضل - ایران
دوستخواه، جلیل - استرالیا
رزّاقی‌پور، سیروس - استرالیا
رناسی، احمد - فرانسه
سپنتا، شاهین - ایران
شوکتی، حبیب - آمریکا
شهربراز - ؟
طیّبی ، رضا - ایران
علی‌احمدی، عقاب‌ - ایران
کاظمی، یاغش- ایران
کامشاد، حسن - انگلستان
میرزایی، علی - ایران
نفیسی، مجید - آمریکا
هفشجانی، اسد - استرالیا
یاسینی، ایرج - استرالیا


جشن ِ باستانی‌ی ِ «تیرگان» (سیزدهم تیر/ تیر روز از تیر ماه)
بر همه‌ی ِ د وستداران ِ فرهنگ ایرانی، فرخنده باد!*

  *در تصویر بالا، زمان تیرگان، دهم تیرماه نوشته شده؛ امّا سیزدهم درست است.


دست افشانی و پای کوبی ی جوانان ایرانی در جشن تیرگان- بریزبن (استرالیا) ↓
http://www.youtube.com/watch?v=g2jWkZS4nf0

در باره‌ی ِ «تیر» و «تیرگان»، ↓
اوستا
کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی

گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه
انتشارات مروارید- تهران
چاپ چهاردهم- ۱۳۸۸
ج ۲، ص ۹۶۶

درآمدهای ِ چهل گانه ی ِ این شماره ↓

۱. نگاهی دیگرگونه به کارنامه‌ی ِ «مصدّق»: تحلیلی گسترده و مستند از بخش مهمّ و سرنوشت‌سازی از تاریخ ِ معاصر ِ ایران

به مناسبت ِ ۲۶ خرداد، یکصد و بیست و هشتمین سال ِ زادروز ِ دکتر محمّد مصدّق

دکتر محمّد مصدّق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱- ۱۴ اسفند ۱۳۴۵)
طرح سیاه‌قلم از: نجف دریابندری

"آرام آرام مردن را آغازمی‌کنی
اگر به نواهای ِ زندگی گوش‌فراندهی
اگربَرده ی ِ عادت ِ خود شوی
اگر همیشه از یک راه ِ مکرّر بروی
آرام آرام، مردن را آغازکرده‌ای
اگر روزمَرِّگی را تغییرندهی
اگر رنگ‌های متفاوت به تن نکنی
اگر برای مطمئن، در نامطمئن خطرنکنی
*
امروز زندگی را آغاز کن
امروز خطر کن
امروز کاری بکن
مگذار به آرامی بمیری..."

پابلو نرودا

دکتر محمّد مصدّق – از هر دیدگاه که به کارنامه و نقش‌ورزی‌اش در راستای سرنوشت ِ مردم ایران بنگریم – شخصیّتی کلیدی و مهمّ و تأثیرگذار در رویدادهای زمانه‌اش و نیز فرارَوَند ِ تاریخ ِ معاصر ِ ما در نیم‌سده‌ی ِ پس از او تا به امروز، بوده‌است و هست و در هیچ‌گونه تحلیل و برداشت ِ تاریخ ِ این زمانه، نمی‌توان نقش و کارکرد او را نادیده‌گرفت و– در یک کلام – شناخت درست ِ تاریخ ِ روزگار  ما، بدون ِ شناختن ِ فراگیر ِ همه‌ی ِ سویه‌ی ِ منش و کنش ِ او، شدنی نیست و به سرانجامی پذیرفتنی، نخواهدرسید.
*
درون‌مایه‌ی ِ بخش ِ بزرگی از انبوه ِ کتاب‌ها و گفتارهایی که تا کنون در باره‌ی ِ این چهره‌ی ِ استثنایی و بحث‌انگیز ِ سده‌ی ِ اخیر، نشریافته، در یکی از دو قطب ِ افراط و تفریط، یعنی ستایش ِ شورمندانه و اغراق‌آمیز از یک سو یا نکوهش ِ غرض‌ورزانه و کین‌توزانه از دیگرسو، جای‌دارد و کم‌تر نمونه‌ ای از بررسی و تحلیل ِ واقع‌بینانه و ریشه‌جویانه‌ی ِ مستند و به دور از گرایش‌های افراطی‌ی ِ یک - ‌سویه، در میان ِ آنها به چشم می‌خورد.
*
به باور من، جُستار ِ روزبه کلانتری در این زمینه، می‌تواند یک نمونه‌ی ِ کم‌یاب از پژوهش ِ درست و دقیق و دانشی و باپشتوانه به‌شمارآید و – اگرچه چند سالی از زمان ِ نشر ِ آن می‌گذرد – همچنان تازه و خواندنی و آموزنده است و می‌تواند مِصداق ِ گفته‌ی ِ سپهری باشد: "چشم‌ها را باید شست / طور ِ دیگر باید دید."

در این جا، بخوانید و بیندیشید. (تا دیدگاه ِ شما چه باشد.) ↓
http://www.socialist-students.com/didgah/1387/didgah13871224-ruzbeh-mosadagh.htm

socialist-students خاستگاه: تارنگاشت
و نشریّه‌ی ِ الکترونیک ِ اخبار ِ روز
شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

۲. «دکتر محمّد مصدّق» و کارکرد ِ رسانه‌های همگانی در دوره ی ِ نخست‌وزیری‌اش: درس عبرتی از گوشه ای از تاریخ معاصر ایران

طرحی از سیمای ِ مصدّق
کار ِ بیژن اسدی پور

در این جا بخوانید. ↓
https://www.chebayadkard.com/chebayadkard/sokhan/20100524/matbooaat7.pdf

خاستگاه: رایان پیامی از منوچهر تقوی بیات

۳. نشستن ِ «بهرام گور» در "گنبد ِ سیاه" و افسانه گفتنِ ِ «نورَک»، شاهدخت ِ هندی: روی‌کردی به بخشی از «هفت پیکر (/ هفت گنبد) ِ نظامی‌ی ِ گنجه‌ای»

بازنویسی به نثر: یاغش کاظمی



نشستن ِ "بهرام گور" در گنبد ِ سیاه با شاهدخت ِ هندی
نگاره‌ای از روزگار صفویان، پرداخته ی کارگاه ِ شیراز

در این جا، بخوانید. ↓
http://asha.blogsky.com/

خاستگاه: رایان پیامی از یاغش کاظمی با برگیری از:
http://www.asia.si.edu/

۴. چرایی‌ی ِ افزایش ِ پُرشتاب ِ شمار ِ نویسنده‌های ِ زن و روایت‌های ِ ‌آنان (؟)

جُستار ِ فرشته مولوی در این زمینه را در این جا بخوانید ↓
http://www.fereshtehmolavi.net/Farsi/farsi-mainpage.htm

خاستگاه : رایان پیامی از فرشته مولوی

۵ . شش نوشتار ِ خواندنی‌ی ِ تازه در تارنگاشت ِ «شهربَراز»

یک) معرّفی‌ی ِ کتاب «نزهة المجالس» ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/05/blog-post_04.html

↓ دو) حکومت هزار ساله‌ی ترکان بر ایران؟
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/05/blog-post_06.html

سه) تحریف میراث ایران در «کشور»های عربی ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/05/blog-post_24.html

↓ چهار) نام دریای شمال ایران
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/05/blog-post_26.html

پنج) «پرگار بی. بی. سی. روی ِ تصوّف»: بررسی و نقد ِ برنامه‌ای در باره‌ی ِ نقش و کارکرد ِ تصوّف در ایران از آغاز تا امروز ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/06/blog-post_16.html

شش) پزشک ِ مصری‌ی ِ «کمبوجیه»: سندی از روزگار هخامنشیان (تصویر و ترجمه‌ی ِ فارسی) ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/06/blog-post_19.html

خاستگاه: رایان پیامی از شهربَراز

۶. سروده‌ای پرشور در ستایش ِ ایران: شعرخوانی‌ی ِ والای بانویی جوان در انجمن ادبی‌ی ِ امیرکبیر

در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=bcyUdd28i6M

خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی

۷. نگاهی دیگر به داستان رستم و سهراب: پژوهشی نو در بنیاد و ساختار این تراژدی و بررسی و نقد و تحلیل ِ شماری از پژوهش‌های ایرانیان و جُزایرانیان در این زمینه


 بخش ِ نشریافته‌ی ِ گفتار ِ دکتر ابوالفضل خطیبی را 















در این جا، بخوانید. ↓
http://a-khatibi.blogspot.com/2010/04/blog-post.html

خاستگاه: رایان پیامی از ابوالفضل خطیبی

۸ .دروغ همیشه روسیاه است!

داریوش، شهریار هخامنشی:
اهوره مزدا این سرزمین را از دشمن، خشک‌سالی و دروغ نگاه‌ داراد!


خاستگاه: رایان پیامی از دکتر تورج پارسی

۹. آوازها و سرودها: یادی از هنرمندان میهن مان و ترانه‌ها و آوازهای خاطره انگیزشان



در این جا ↓
http://www.parand.se/arkiv.htm

خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی بر بنیاد ِ دادههای ِ تارنگاشت ِ پَرَند

۱۰. فراخوان ِ «انتشارات مزدا» برای نشر ِ اثرهایی از نویسندگان ِ تازه‌کار

Press Release

For many years, I have been receiving inquiries from aspiring writers, novelists and poets about publishing their manuscripts. Regretfully, I must reject some of them due to various constraints. Every time I do this, it breaks my heart because I know that the world as a whole misses out on the opportunity to experience the new ideas, stories, and experiences captured in those works.
*
At the outset of 30th anniversary of my publishing company, 1980-2010, I have taken the initiative to change this. I am pleased to announce the formation of a new book series, entitled “Premiere Series”, within Blind Owl Press, an imprint of Mazda Publishers, Inc. The aim of the "Premiere Series" is to assist many more promising new writers to get their first works published than was possible before. Although I still have rigorous standards for manuscripts (after all, the purpose of any publishing company is to produce quality works for the public), the "Premiere Series" will relax those standards slightly in order to facilitate the first-time publication of new authors, helping them to establish themselves within the world’s literary body.
*
Please circulate this announcement among your friends and colleagues interested in becoming published. I would be very happy to personally guide any up-and-coming authors through the framework of my press.

Sincerely yours,
Kamron A. Jabbari, Publisher,

Orange County, Southern California

Imprint: Blind Owl Press

Series: “Premiere Series”

http://www.mazdapub.com/

خاستگاه: رایان پیامی از ک. ا. جبّاری (مدیر انتشارات مزدا- کالیفرنیا)

۱۱. خیّام، نابغه‌ی ِ شکّ‌وَرز و پرسش‌گر: فیلمی مستند در باره‌ی ِ زندگی و پایگاه ِ والای «حکیم عمر خیّام

"جهانی ستایند خیّام را
که اندیشه ها بی کم و کاست گفت
نکرد عمر با یاوه گفتن تباه
نترسید از هیچ کس؛ راست گفت."

فرود هونر

در این جا ببینید و بشنوید↓
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2010/05/100520_omar_khayyam_documentary.shtml

۱۲. «حافظ ِ مستانه» : پایگاهی نو برای ِ دیوان حافظ در شبکه‌ی ِ جهانی

حافظ
کار: استاد حسین فرشچیان

از ویژگی‌های ِ این پایگاه، می توان به خواندن و شرح ِ غزل‌ها با صدای ِ استاد ِ زنده‌یاد، دکتر محمّدجعفرمحجوب اشاره کرد.


همچنین با دوبار چپ کوبه زدن (/ لفت کلیک) بر روی هر واژه، می توان شرح آن واژه را در لغت نامه‌یِ‌دهخدا‌ دید.
http://hafez.mastaneh.ir/

خاستگاه ِ درآمدهای ِ۱۱ و ۱۲: رایان پیام‌هایی از دکتر سیروس رزّاقی‌پور

۱۳. خبرنامه‌ی ِ شماره‌ی ِ ۱۸۱ نشست‌های شرح و تفسیر داستان‌های «مثنوی‌ی ِ معنوی و غزل‌های ِ شمس از "جلال الدّین مولوی" در شبکه‌ی ِ جهانی

در این جا ↓
http://newsletter-latest.blogspot.com/2010/05/newsletter-181-molana-online-session.html

خاستگاه: رایان پیامی از پانویس

۱۴. گفت و شنودهایی بی تکلّف با چند تن از اهل ادب و هنر ِ امروز

بانو زهره روحی در زنجیره‌ای از گفت و شنودهای پخته و سَخته اش با شماری از اهل ادب و هنر امروز: مجید نفیسی (شاعر- لوس آنجلس)، محمّدرحیم اخوّت (داستان نویس و ناقد ادبی- اصفهان)، نوشین نفیسی (نگارگر- اصفهان)، حسام الدّین نبوی‌نژاد (شاعر و مجلّه نگار- اصفهان)، سرور عبداللهی (نگارگر- کانادا) و مسعود غریبی (نگارگر-هلند)، نمودهایی از فرهنگ ِ پویای امروزمان را با ژرفانگری و تحلیلی آگاهانه، آفتابی‌کرده‌است.

متن این داد و ستدهای ِ فکری‌ی ِ آگاهاننده و آموزنده را در این جا، بخوانید. ↓
http://zohrerouhi.blogspot.com/

خاستگاه: رایان پیامی از مجید نفیسی

۱۵. چرا اژی‌دهاک در افسانه‌ی ایرانی نمی‌میرد؟

پاسخ ِ ابوالحسن تهامی‌نژاد (پژوهشگر و مترجم) به پُرسمان ِ "چرایی‌ی ِ پایان ِ کار ِ اژی دهاک (/ ضحّاک) در اسطوره و حماسه‌ی ِ ایران" ↓
افسانه یی که در شاه نامه با پادشاهی جمشید آغاز می شود و با پیروزی فریدون و شکست ضحاک (بیوراسپ) پایان می گیرد، از آن داستان هاست که به فرموده ی خود فردوسی باید با پرده بر گرفتن از راز و رمزها یش به معنای آن پی برد(ازاو هرچه اندر برد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد). گاه این افسانه دوران پیش از تاریخ و مه آلود روزگارانی را می نمایاند که اقوام آریایی هنوزدر کنار یک دیگرمی زیستند و به شاخه های هندی و ایرانی و اروپایی تقسیم نشده بودند؛ زیراکه شخصیت جمشید را در افسانه های هندی نیز می یابیم؛ و در پایان این افسانه می خوانیم که فریدون قلمروی خود را میان سه فرزندش، ایرج و سلم و تور، بخش می کند و از سهم ایرج است که هویتی سیاسی به نام ایران به وجود می آید.اما گاه فضای داستان به گونه یی ست که گویی داستان در ایران کهن پیش از تاریخ می گذرد، زیرا که شاه نامه جمشید را از پیشدادیان واز پادشاهان ایران می شمارد . به هرروی، زمان و مکان دراین داستان چندان اهمیتی ندارند، آنچه این داستان را شیرین و خواندنی می کند ، رویدادها وعناصر آنند که مرزهای زمان و مکان را از پیرامون داستان جدا می کنند وآن را برفراز همه ی زمان ها ومکان ها قرار می دهند و به همه ی اعصاروجای ها تعلقش می دهند. این افسانه افزون بردارا بودن فرازو فرود، اندوه وشادمانی و جذابیت هایی که لازمه ی هرداستان شیرین است، دارای بعد های سیاسی، مذهبی، اجتماعی و عبرت آموزی تاریخی نیز هست. بسیاری از عنصرها و بخش های آن آشکارا جنبه ی نمادین می گیرند ودر قلمروی بیرون از قلمرو زندگی مردمان جریان می یابند. مثلا خود جمشید، که به پادشاهی دراز 700 ساله دست می یابد و درطی سه دوره که هر یک پنجاه سال به درازا می کشد، به نو آوری ها ی شگرف دست می زند و مردمان را از روزگار بیابان گردی و شکارگری به دوران شهرنشینی وکشاورزی و صنعت گری می برد؛ او حتا رازهای گاه شماری و دریانوردی و پروازرا نیز در می یابد و پیروزمندانه دریا ها را می پیماید ودرآسمان ها به پرواز درمی آید ( به فر کیانی یکی تخت ساخت/ چه مایه در او گوهر اندر نشاخت؛ که چون خواستی دیو برداشتی / زهامون به گردون برافراشتی؛ چو خورشید تابان میان هوا / نشسته بر آن شاه فرمان روا). از این رو جمشید—جم درخشان—را می توان نماد ترقی خواهی وپیشرفت اقوام آریایی دانست. اما این جم درخشان درفرجامین سال های پادشاهی، خودرا با ایزدان آسمانی برابر می شمارد، مردم را به سه طبقه ی: ارتشتاران ، آتوربانان ( موبدان) و پیشه وران تقسیم می کند و در نتیجه مردمان از وی رو می گردانند وازضحاک که پادشاه اعراب است می خواهند فرمانروای آنان باشد. شخصیت نمادین دیگر در این افسانه ضحاک است. او نماد فرمانروایی ِستمگرانه است. او جم درخشان را با اره از میان می برد، به اهریمن دست دوستی می دهد ودر نتیجه از شانه های وی دو مار می رویند، که این خود نماد دیگری از کژروی ومردم ستیزی و تبدیل شدن به پاره یی از تن اهریمن است. نماد شگفت انگیز دیگراین افسانه خوراک مارهای شانه ی ضحاک است—مغز سر جوانان آریایی! اما، خوراک این مارها می توانست همچون خوراک همه ی مارهای دیگر جهان ازگوشت باشد، گوشت موشی زنده، گوشت پرنده یی کمیاب، گوشت یک ماهی زیبا و کمیاب که صیادان برای صیدش ناگزیربه پذیرفتن رنج سفرهای دریایی شوند، وحتا خوراک آن مارهامی توانست از گوشت تن جوانان باشد، از گوشت دست هاشان و یا حتا از گوشت قلب هاشان . پس آفریننده ی افسانه هدفی خاص را در نظر داشته که خوراک آن مارهارا مغز سر جوانان آریایی نوشته است؛ ضحاک برای تداوم حکومتش می بایست اندیشگی را ازجوانان آریایی می گرفت. همان جوانان که با اندیشه ها ی والای شان تحولی شگرف در زندگی آدمی پدیدآوردند می بایست به آیین ضحاکیان خویگر می شدند. ضحاک بیابان گرد و چادر نشین بود، و مردمی می خواست با ذهنیت و نگرش بیابان گردان تا حکومت او و خاندانش بی مقاومت جامعه تداوم بیابد؛ اما جوانان آریایی، که راه های نوین زندگی را دیده و تجربه کرده بودند، راه و آیین او را بر نمی تافتند و او برای ادامه دادن به سنت های چادر نشینی خود، باید مغز جوانان را از کار می انداخت . اکنون آن جوانان یا بایست ازترس مرگ می گریختند، به کوه ها پناه می بردند و نژادی کوه نشین ( کردها) را پدید می آوردند و یا مغز سرشان هدیه یی می شد برای ادامه ی حیات حکومت صحرا نشینان و مارهای شان.
*
فرمانروایی ضحاک یک هزارسال به درازا می کشد؛ نماد ی دیگردر این داستان -- به باور ایرانیان قدیم در پایان هر هزاره فریادرسی ونجات بخشی آشکار می شود. ضحاک در واپسین سال حکومتش از همگان می خواهد نام خودرا بر زیرطوماری بگذارندو گواهی دهند که اودادگرترین شهریار جهان بوده ست؛ و همین کار سرنگونی او را رقم می زند و یکی دیگر از شخصیت های نمادین را وارد داستان می کند-- کاوه را، که آهنگری ست ساده دل وسپس به نماد دلاوری و بی باکی تبدیل می شود.
کاوه برای دادخواهی به کناردروازه های کاخ شاهی می رود تا ازضحاک بخواهد تنها پسرش را که روزبانان( سپاهیان ضحاک ) گرفته و به کاخ برده اند آزاد کند تا مغزسر او نیز مانند سر صدها هزار جوان دیگر خوراک مارهای ضحاک نشود. در این زمان ضحاک بزرگان کشور را به بارگاه خوانده تا طوماری را امضا کنند و گواهی دهند که اودادگرترین شهریار گیتی ست و پادشاهی دادگرتر از او هیچ گاه نبوده ست. فریاد دادخواهی کاوه هنگامی در بارگاه به گوش می رسد که ضحاک از دادگری خود سخن می گوید و بزرگان کشوربا ناباوری گوش می کنند و از ترس جان ناگزیر از امضا کردن طومار می شوند. در این زمان ضحاک برای نشان دادن دادگری خود فرمان می دهد که مرد ستم دیده را به بارگاه آورند. کاوه به بارگاه می آید و ضحاک با ترش رویی از وی می پرسد که چه کسی بر وی ستم کرده ست. کاوه با فریادی دیگر که لرزه بر پیکر ضحاک می اندازد، می گوید که هیچ کس جز شخص شاه بر وی ستم روا نداشته زیرا به فرمان شاه است که تنها فرزند اورا گرفته اند تا مغزش را به مارهای شانه هایش دهند( یکی بی زبان مرد آهنگرم/ زشاه آتش آید همی بر سرم؛ اگر هفت کشور به شاهی تو راست/ چرا رنج و سختس همه بهر ماست؟ ). ضحاک فرمان می دهدکه فرزند او را آزاد کنند. هنگامی که فرزند او را باز می آورند، ضحاک از وی می خواهد که او نیز برآن طومار نام خود را بگذارد و گواهی دهد که در جهان پادشاهی به دادگری وی نبوده ست. کاوه با شنیدن این سخن، آتش خشمش چندان بالامی گیرد که طوماررا پاره می کند، کاخ را در هم می ریزد وبه همراه فرزندش بر سر بازار می آید، پیش بند چرمین آهنگری اش را همانند پرچمی بر سر چوبی می زند و از مردمان می خواهد که به زیر آن پرچم گرد آیند، به دنبالش روانه شوند و به سراغ فریدون روند تا به یاری او به یک باره ستم ضحاکیان را بر اندازند.
*
این بخش از افسانه نگرش جدایی تبارها و جدایی طبقه ها را در جامعه ی باستانی ایران به خوبی باز می تاباند؛ زیرا جنبشی که تنها به همت مردم می توانست به ثمر رسد، نیمه کاره می ماند تا کارهای اصلی به دست فریدون مه تبار و نژاده انجام گیرد.این نگرش روا نمی بیند که کاوه به یاری مردمان ضحاک را بر اندازد زیرا که او از توده ی مردم بود، و توده ی مردم می بایست همیشه در کار زمین و صنعت و دادو ستد می ماندند. برانداختن ضحاک، برابربود با پروانه یی بی چون وچرابرای پادشاهی آینده و این کار—برپایه ی این دیدگاه—می بایستی به دست فریدون انجام می پذیرفت که از مه تباران و از نژاد پادشاهان پیشین بود. به هرروی مردمان پرشماری گرد کاوه را می گیرندو برای یافتن فریدون به راه می افتند وسراانجام او را می یابند و به اومی پیوندند.
*
فریدون از آن پس جنگ های آزادی بخش را دنبال می کند و سرانجام ضحاک را در بیت المقدس شکست می دهد و با خواهران جمشید که در اسارت ضحاک بودند ازدواج می کند. ازدواج فریدون با ارنواز و شه نواز، خواهران جمشید، نیز بخشی دیگر از نمادهای این افسانه ست . این خواهران جمشید که فردوسی در این بخش از داستان از زیبایی و دلربایی های شان سخن می گوید، با احتساب ۷۰۰ سال پادشاهی جم و ۱۰۰۰ سال پادشاهی ضحاک اکنون ۱۷۰۰ ساله اند! اما پُر آشکار است که در این جاهم زبان رمزو راز سخن می گوید و مقصود آن است که فریدون، پادشاهی و سروری به گروگان رفته ی آریائیان را از چنگ تازیان بیرون می کشد، راه کشورداری ضحاکیان را در هم می ریزد و شیوه ی پادشاهی جمشید را پی می گیرد( نشست از بر تخت زرین اوی / بیفکند ناخوب آیین اوی ). اما درهنگامی که می خواهد با گرزه ی گاو سر مغز ضحاک را پریشان کند، سروش ِ امشاسپند از آسمان فرود می آید و ندا در می دهد که زمان او هنوز به پایان نیامده و باید به جای کشتن، او را به بند کشید و در جایی دور به زندان افکند تا مردمان از گزندش آسوده باشند(بیامد سروش خجسته، دمان / مزن، گفت: کاورا نیامد زمان؛ به کوه اندرون به بود بند اوی/ نیاید برش خویش و پیوند اوی ). و فریدون نیزبی درنگ او را با دوال هایی از چرم شیر می بندد و به کوه دماوندش می برد و در یکی از غارهای آن کوه به چارمیخ می کشد.
*
کشته نشدن ضحاک در این داستان را می توان از دیدگاه های مختلف بررسید. شاید بتوان این گونه تصور کرد که کشتن ضحاک را از این رو درست ندانسته اند که از انتقام روان او پس از مرگ می ترسیده اند؛ می ترسیده اند که روان او از پادشاه جوان و تازه بر تخت نشسته انتقامی هراسناک بگیرد و آینده ی کشوررا به خطر اندازد. ترس ازآسیب رسانی روان ها ی در گذشتگان در فرهنگ و آیین همه ی مردمان روزگارکهن وجود داشته است. نشانه ها ی آن در میان سنت ها و باورهای دینی بسیاری از مردمان این روزگار و از جمله زرتشتیان هنوزبرجاست.
*
نکشتن ضحاک را از این دیدگاه نیز می توان بررسی کرد که به چهار میخ کشیده شدن او در دماوند هشداری بوده ست برای مردم وبرای پادشاهان. هشداری برای مردمان تا پادشاهان دادگرخود را ارج بگزارند و بدانند اگر گوش به فرمان پادشاه نیک ورز نباشند بندهای ضحاک گسسته می شود و می آید تا دوباره شیوه ی ستمگری پیش بگیرد، مغز جوانان شان را به خورد مارهای شانه هایش دهد و روزگارشان را همچون روزگاران پیشین پریشان کند. و هشداری برای پادشاهان تا آنان نیز از راه دادگری به دور نروند و بدانند که اگر رسم ستمگری و بیداد پیشه کنند، چه بسا که بندهای ضحاک در دماوند گسسته شود و بیاید و با اره پیکرشان را به دو نیم کند.
اما نکته ی اصلی و درست ترین دیدگاه را در این زمینه خود شاهنامه بازتاب می دهد. در دوبیت شعر پیش، فرود آمدن شتابان امشاسپند سروش از آسمان مطرح می شود. سروش از آسمان فرود می آید و به فریدون می گوید که عمر ضحّاک به پایان نیامده و بایستی که او را در غاری به بند کشد. سروش یکی از امشاسپندان بزرگ در دیانت زرتشتی ست و در گاه شماری زرتشتیان یکی از روزهای ماه به نام این امشاسپند بزرگ خوانده می شود. اوست که پیام اهورامزدا را از فراز آسمان برای مردمان برگزیده به زمین می آورد. پس، در این داستان، آنچه سروش به فریدون می گوید در واقع، دیدگاه و خواست اهورامزدا ست. و آن چه اهورا مزدا می خواهد بنیاد گیتی و کیهان برآن است. او نمی خواهد که بنیاد جهان هستی را در هم بریزد.
ضحّاک را دراین داستان باید بیشتردر قالب موجودی فرامردمی و یا در جایگاه نماد در نظر آورد تا در قالب انسانی میرنده. و آنچنان که در داستان می بینیم او هزار سال پادشاهی می کند و تا پایان جهان هم در غاری از غارهای کوه دماوند درزندان می ماند. پس خود داستان هم او را به چشم موجودی انسانی نمی بیند واز ما نیز می خواهد که اورا به چشم پادشاهی عادی و میرنده نگاه نکنیم. ضحّاک، در واقع، بخشی از وجود اهریمن است و اهریمن و بخش های وجود او، بر پایه ی دیدگاه دوگانه باوری زرتشتی، از میان رفتنی نیستند. در دیانت زرتشتی چنین پنداشته می شود که جهان بر پایه ی دو بُن نیکی و بدی شکل گرفته است؛ و اگرنیمی از جهان سربه فرمان فروغ ونیکی دارد، نیم دیگرش زیرفرمان دروغ وتاریکی ست. این دو بُن تا پایان جهان ماندنی و بر قرارند اما باید تا پایان جهان در ستیز باشند تا سر انجام یکی از آن ها پیروز شود. و مردمان باید برای پیروزی اهورامزدا در جبهه ی نیکی ها باشند و با دوری کردن از دروغ وفریب وبدی ها اهورا مزدا را یاری کنند که بر اهریمن پیروز شود تا نیکی و روشنی سراسر جهان را فرابگیرد. ضحّاک از آن جاکه بخشی از ناپاکی ها و اهریمنی هاست باید دور داشته شود. از آنجا که به مردمان پند داده شده ست که از گناه و دروغ و فریب و اهریمنی ها دوری کنند، پس یکی از خویشکاری های فریدون، در جایگاه پادشاه آریائیان، آن است که تجسم درغ و گناه و فریب را از مردمان دور بدارد، و بهترین راه دور داشتن آن پتیاره به چهار میخ کشیدنش در کوه دماوند بوده ست تا بخشی از کوه گردد و از نظرها پنهان بماند..
درستی این دیدگاه با رویدادهای همانند در داستان های دیگر به اثبات می رسد. یکی از این داستان ها که همانندی کم رنگ؛ امّا نمادینی با داستان ضحاک دارد داستان تهمورس است که به نام تهمورس دیوبند شناخته می شود. در این داستان نیز، او اهریمن را به بند می کشد؛ امّا خونش را نمی ریزد. در این داستان، که پیش از داستان جمشید در شاهنامه می آید، اهریمن را تهمورس به افسون می بندد و چون باره یی بر او سوار می شود و گرد جهان را می گردد. دراین داستان نیز با سخن رمز گفته می شود که با پرهیز از گناه وبا نیایش اهورامزدا ودوری کردن از کارهای اهریمنی ( بستن و به بند کردن او) می توان بر اهریمن پیروز شد ( همچون استری بر او نشست ) و به شادی های بسیاری (مانند سفر به گرد جهان) رسید.
امّا داستان دیگری که همانندی درخشانی با پایان کار ضحّاک دارد، داستان پایان جهان درآخرت شناسی مانوی است. باید به یاد آورد که در کیش مانی هم پنداشته می شود که جهان هستی بر دو بُن نیک و بد استوار ست، درست همانند آیین زرتشت. با این تفاوت که فرمانروای نیکی وروشنی در کیش مانی زُروان نامیده می شود، ولی شهریار تاریکی ها و بدی ها همان اهریمن است. در کیش مانی هم مردمان وظیفه دارند که با روی گرداندن از گناهان وبه جای آوردن کارهای نیک به پیروزی زروان درپایان جهان یاری رسانند. و در پایان جهانْ هنگامی که همه چیز به مراد زروان به پیش می رود، وبیش ترینه ی نیکی ها (پرتوهای روشنی) به بهشت زروان پر می کشند، سامان آسمان ها و زمین ها در هم می ریزد، آتشی بزرگ افروخته می شود که از رهگذر آن باقیمانده ی روشنی ها به بهشت می روند. پس از آن ایزدان آسمانی، اهریمن را با بندهای سخت می بندند و در یکی از غارهای آسمان به بند می کشند ودر آن را با سنگی گران می پوشانند که تا جاویدان جاوید در آن بماند ( درست همان گونه که در داستان ضحّاک می بینیم ). از دیدگاه مانویت نیز در پایان جهان اهریمن شکست می خورد، کشته نمی شود. زیرا که اهریمن همچون زروان (یا اهورامزدا) وجودی ازلی و ابدی دارد واز میان رفتنی و کشته شدنی نیست.؛ اودر پایان جهان نیز برای همیشه نیمی ازجهان هستی باقی می ماند، اما توانایی اش برای دخالت در جهان نیکی ها برای همیشه از میان می رود.

خاستگاه: رایان پیامی از ابوالحسن تهامی نژاد

۱۶. نغمه‌ی شورانگیزی از موزیک ایرانی در بخش ِ جدامانده‌ای از ایران ِ بزرگ ِ فرهنگی

پیامی مهرآمیز از دوست:
"درود ...
... اگر تزارها آنها را جدا کردند، امّا زبان فرهنگی مان یک دل و یک جان است.
به راستی با دل و جان می خواند این بانوی خواننده. به یاد می آورم دختر تاجیک پیروزه رستم اوف (/ رستم زاده) را که شعر حافظ را با دل جان و پای‌کوبان می خواندو همچون حافظ در پی ِ طرح نو بود:
"بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم."

تصنیف "ای بُت ِ چین"(ساخته‌ی ِ علی اکبر شیدا) را با گلبانگ ِ یک خواننده‌ی ِ جوان ِ تاجیک (به نام ِ ؟) – و نه آن گونه که برخی نوشته اند، "خواننده‌ی ِ ازبک" – در این جا، بشنوید. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=iQbx0ErO4Bs

نمی دانم اشک شوق است یا حسرت که می بارم. به هر روی، هم آوا می شوم با میرزا قانعا شاعر بهبهانی‌ی ِ دوره ی صفویه :
"دریا برو کنارنشین شو که چشم من
بنیاد ِ گریه کرد؛ مبادا که تر شوی!"

با مهر همیشگی
تورج پارسی."

ویراستار:
همین تصنیف را استاد شجریان هم در جوانی، در جشن ِ هنر ِ شیراز خوانده است. ↓
http://khaandaniha.com/text/3061

۱۷. یادواره‌ی ِ دهمین سال ِ خاموشی‌ی ِ زودهنگام و خُسران‌بار «هوشنگ گلشیری»، نویسنده‌ی ِ نامدار ِ میهن مان


خاستگاه: رایان پیامی از فرزانه طاهری (/ گلشیری)

در همین زمینه، گزارش ویژه‌ی ِ رادیو فردا، فراگیر ِ بیان نامه ی «کانون نویسندگان ایران» را در این جا بخوانید. ↓
http://www.radiofarda.com/content/f4_Houshang_Golshiri_memorial_ten_years_after_die/2064355.html

۱۸. بیست و سه نمای ِ گردان ِ ۳۶۰ درجه از باغ‌ها و ساختمان‌های ِ تاریخی‌ی ِ شیراز*

http://www.stockholm360.net/list.php?id=shiraz
______________________
* برای دیدن ِ نمای بزرگ و گردان ِ هر تصویر، در زیر آن، بر
Fullscreen
چپ کوبه  (/ لفت کلیک) بزنید.

At the following link, twenty three 360 degree panoramic views of gardens and historic sites of Shiraz, Iran are presented. You may want to view them in full screen mode. Beautiful, and worth seeing.*
http://www.stockholm360.net/list.php?id=shiraz
_________________________
* To observe the full and turning view, please click on Fullscreen , under each picture.

خاستگاه: رایان پیام هایی هم‌زمان از منیژه احدزادگان آهنی و دکتر سیروس رزاقی‌پور

۱۹. دویست و پنج ترانه (/ رباعی) ی ِ نویافته از سنایی‌ی ِ غزنوی

گزارشی را در این زمینه همراه با شناخت‌نامه‌ی ِ سنایی، در این جا، بخوانید. ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/06/blog-post_11.html

خاستگاه: رایان پیامی از شهربراز

۲۰. نشر ِ دفتر تازه‌ای از «نگاه ِ نو»

سالاربانوی ِ کتاب ِ کودکان و نوجوانان

فصل‌نامه‌ی ِ ادبی - فرهنگی‌ی ِ نگاه ِ نو، شماره‌ی ِ ۸۵، بهار ۱۳۸۹، در ۱۴۰ صفحه، در خردادماه به این دفتر رسید.
درون‌مایه‌ی ِ این دفتر ِ تازه نیز، همانند ِ همه‌ی ِ دفترهای پیشین ِ این رسانه‌ی ِ فرهیخته‌ی ارجمند، طیف ِ گسترده‌ای از جُستارها، برداشت‌ها، نقدها، تحلیل‌ها، گزارش‌ها و یادواره‌ها در پهنه‌ی ِ فرهنگ و ادب ِ ایران و جهان است و ذهن و ضمیر ِ خواننده‌ی ِ جوینده و پوینده را به سزاواری، روزآمد و هم‌گام ِ زمان، نگاه‌می‌-د‌ارد.
بخش ِ ویژه و کانونی‌ی ِ این دفتر، روی‌کرد به کارنامه‌ی سرشار ِ توران میرهادی، سالاربانوی ِ کتاب ِ کودکان و نوجوانان دارد و فراگیر ِ گاه‌شمار ِ زندگی‌ی ِ سرشار ِ و کتاب‌شناسی‌ی ِ آثار او (شامل ِ ده‌ها عنوان کتاب و جُستار از ۱۳۳۳ تا ۱۳۸۹و چهار پژوهش در بررسی‌ی ِ سویه‌های گوناگون ِ کوشش و کنش ِ این انسان ِ والاست.


فرهنگ‌نامه‌ی ی کودکان و نوجوانان که کار تألیف و تدوین آن از سال ۱۳۵۵ آغازشد و نخستین جلد آن ( حرف آ) در سال ۱۳۷۱ و دوازدهمین جلد آن (حرف‌های چ -ح) در سال ۱۳۸۸ نشریافته، بزرگترین کار ِ بانو میرهادی است.

۲۱. سمفونی ی ِ شکوهمند و شورانگیز ِ «خلیج ِ فارس»

ارکستر ملّی‌ی ِ ایران به رهبری‌ی ِ «فرهاد فخرالدّینی»

شعر: «دکتر علی غضنفری»

آواز: «سالار عقیلی»



متن ِ این ترانه-سرود را در این جا بخوانید و پس از بارفروگذاری ی ِ پرونده، آن را گوش کنید و بر پدیدآورندگان ِ آن، درود و آفرین بگویید. ↓
http://iranchame.blogsky.com/1389/03/13/post-18/

خاستگاه: رایان‌یامی از شاهین سپنتا

۲۲. وطن! وطن!: شعری شورانگیز و آب در چشم گردان، از زنده‌یاد «سیاوش کسرایی» که در غربتی جان‌کاه با تلخکامی‌ی ِ دوری از میهن، چشم از جهان فروبست


وطن٬ وطن
نظر فکن به من، که من
به هر کجا٬غریب وار٬
که زیر آسمان دیگری غنوده ام
همیشه با تو بوده ام،
همیشه با تو بوده ام.
اگر که حال پرسی ام
تو نیک می شناسی ام
من از درون قصه ها و غصه ها بر آمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه چشم کدخدا
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
تنم ز رنج٬عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده ام
یکی ز چهره های بی شمار توده ام
چه غمگنانه سال ها
که بال ها
زدم به روی بحر بی کناره ات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت، موج های تو
که یاد باد اوج های تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پاره ها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب، دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشوده ام
گهر ز کام مرگ در ربوده ام
بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی
به بند مانده ام
شکنجه دیده ام
سپیده٬ هر سپیده جان سپرده ام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده ام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده ام
کنون اگر که خنجری میان کتف خسته ام
اگر که ایستاده ام
و یا ز پا فتاده ام
برای تو٬ به راه تو شکسته ام
اگر میان سنگ های آسیا
چو دانه های سوده ام
ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانه ای که بوده ام
سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است
دریچه های قلب باز کن
سرود شب شکاف آن ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می رسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سروده ام
نبود و بود برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچه او به سالیان
فشانده یا نشانده است
وطن! وطن!
تو سبز جاودان بمان که من
پرنده ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.

خاستگاه: رایان پیامی از ایرج یاسینی

.۲۳ راه ِ طولانی به خانه (بخش‌ ِ یکم : "میراث ِ پارسی" و "آفرینش"): برداشتی از کوچ ِ گروهی از ایرانیان به هندوستان، در سال ۹۹ هجری

http://asha.blogsky.com/

.۲۴ راه ِ طولانی به خانه (بخش‌ ِ دوم: "میراث ِ پارسی" و "آفرینش"): برداشتی از کوچ ِ گروهی از ایرانیان به هندوستان، در سال ۹۹ هجری

http://asha.blogsky.com/

خاستگاه ِ: رایان پیام هایی از یاغش کاظمی

.۲۵ شهر ِ غمگین ِ بارانی ِ من: شعری غریبانه و دردمندانه و یادمانی، از شاعر گیلانی‌ی ِ شهربند ِ غربت ِ غرب، «رضا مقصدی»


از تو دورم، من از تو چه دورم
شهر ِ غمگین ِ بارانی ِ من !
گرچه، ای همنشین ِ همیشه !
واژگان ِ درختان ِ سیبت
در کنار ِ انار ِ دلم نیست
مثل ِ لبخنده ی یک شقایق
عاشق ِ لحظه های صبورم .
با دل از رمز وُ راز ِ تو گفتم
با تو در کوچه باغت شکفتم
یک صدا، یک صدای صمیمی
از غزلواژه های تو گفته ست .
با بُلندای ِ آواز هایش
جان ِ ما را به دریا سپرده ست .
پیک وُ پیغام ِ« چمخاله*» یی تو !
آتش ِ هر نی وُ ناله یی تو !
تو منی، من تو ام تلخ وُ غمگین .
روی گلدان ِ ایوان ِ جانت
یادگار ِ دل ِ ما نوشته ست .
دست ِ شوریده ی سبز ِ نقاش
آهِ ما را چه آبی، کشیده ست .
این همان، آبی ِ عاشقان است .
رنگ ِ آهنگ ِ زیبای جان است .
شهر ِ من ! شهر ِ رنج وُ برنجم !
یک صدا، یک صدای صمیمی
درشب ِ شوم ِ دنباله دارت
از بُلندای ِ مِهرش فروریخت .
تا که با جان ِ باران، نشیند
با صدای «ندا » یش در آمیخت .
این صدا هم‌صدای غزل بود
با من وُ آرزو های من زیست .
کیست اینک نداند، نخوانَد :
این صدا از برای غزل بود .
شهر ِ غمگین ِ بارانی ِ من !
این تو وُ این غزل‌خوانی ِ من .

کلن - خرداد ۱۳۸۹
________________________
*چمخاله، بندری خیال انگیز در کنار لنگرود .

خاستگاه: رایان پیامی از رضا مقصدی

۲۶. راوی‌ی ِ حکایت ِ باقی: پیوند به سروده‌ها، نوشتارها، گفتارها و آوازهای ده‌ها تن از بزرگان ادب و هنر ِ روزگارمان

http://www.parand.se/arkiv.htm

خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی

۲۷. شعری تازه از «میرکسرا حاج سیّدجوادی»


"برهمه چیز، کتابت بُوَد؛ مگربر آب
واگرگذرکنی بردریا، از خون ِ خویش
بر آب کتابت کن تا آن کز پی تودرآید،
داند که عاشقان ومستان وسوختگان، رفته‌اند!"

شیخ ابوالحسن خرقانی
عارف نامدار (۳۵۲- ۴۲۵ ه. ق.)

«با خون ِ خود...»

"با خون ِ خود
برآب
کتابت کن ..."
سخن توست
ای شیخ ِ
خفته زیر ِ سنگ.
*
درگوشه ای،
سنگ بردار!
برخیز!
زندگی را
کنایت کن!
*
عاشقان آمدند
از پی ات.
سوختند!
خون ِ مارا
از دو چشم ِ سنگ
حکایت کن!
*
توتیای ِ ماست
خاک ِ گور ِ تو
شیخا!
زجرکُش شدیم
مرگ ِ ما را
ازاین دست،
روایت کن!

رایان پیامی از میرکسرا حاج سیّدجوادی

۲۸. فرهنگ، مردم سالاری و توسعه: گفت‌وگوهايي با صاحب‌نظران ايراني درباره‌ی ِ توسعه و فرهنگ

کتابی بایسته در هنگامی شایسته
در باره ی این کتاب – که به کوشش ِ علی میرزایی تدوین و تألیف شده است – در این جا بخوانید. ↓
http://www.ibna.ir/vdca0an0.49n6a15kk4.html

خاستگاه: رایان پیامی از: علی میرزایی با گزارشی از خبرگزاری کتاب ایران
 (IBNA)

۲۹. درد ِ مشترک!: بخشی از وصیّت‌نامه‌ی ِ «احمد شاملو»


«با زبان بگو،
با قلب بخواه
و
با عمل بنما
که ایران را پاینده می خواهی.
*
به نام اهورای پاک،
 پس از من تا ایران زنده است
بر مرگ من اشک مریزید.
*
با یک پرچم ایران کفن ام کنید
و بر سنگ مزارم بنویسید
زیر این توده ی خاک ،
میان استخوان هائی کم و بیش پوسیده ،
هنوز دلی به عشق ایران می تپد.
*
پس این جا تاملی کن
و بر خفته به یادی منتی گذار معبود من ایران ،
ایمان من ایران ،
خدای من ایران ،
آری، آری همه چیز من ایران بود.
پس اگر می خواهی، برای آرامش روح من دعایی بخوان بدین گونه:
....................
مرا تا زیر ِ بار ِ سنگین ِ معاصی ِ خویش از پا در نیفتم، نیرویی ببخشی،

به عظمت ایران دعایی کن

بگو: ایران پاینده باد!

و بخواه که: ایران پاینده بماند،

تا چون خواستی بتوانی که برای پایند گی ِ ایران فداکاری کنی

آری، همیشه بگو: پاینده باد ایران

با زبان بگو،

با قلب بخواه ،

و با عمل بنما

که
ایران را پاینده می‌خواهی.

خاستگاه: رایان پیامی از دکتر سیروس رزاقی پور

۲۹. گزارش تصویری‌ی ِ کوتاهی از کارنامه‌ی ِ «گردآفرید»، نخستین بانوی نقال ایران از زبان ِ خود ِ او

در این جا ↓
http://www.jadidmedia.com/images/stories/flash_multimedia/Gordtest/gordafarid_high.html

خاستگاه: رایان پیامی از دکتر حسن کامشاد

چشم انداز ِ آینده و پویایی و شورمندی‌ی ِ جوانان امروز ۳۰.

«فتح ِ شب»: یک کار گروهی و شکوهمند ِ موزیکی، ساخته‌ی ِ «مهین زرّین‌پنجه» ↓
http://www.youtube.com/watch?v=TktW0p2aL1Y&feature=player_embedded

خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی

۳۱. تازه‌ترین نشر ِ "رسانه"، یک رسانه‌ی ِ فرهنگی‌ی ِ تمام عیار در شبکه‌ی ِ رسانه‌های جهانی

در این جا ↓
http://rasaaneh.blogspot.com/

خاستگاه: رایان پیامی از حبیب شوکتی (سردبیر)

۳۲. "نمی‌خواهم بمیرم!"، سروده‌ای از «فریدون مشیری»


نمي خواهم بميرم، با كه بايد گفت؟

كجا بايد صدا سر داد؟

در زير كدامين آسمان،

روي كدامين كوه؟

كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه

كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد!

كجا بايد صدا سر داد؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است

زمين كر، آسمان كوراست

نمي خواهم بميرم، با كه بايد گفت؟

اگر زشت و اگر زيبا

اگر دون و اگر والا

من اين دنياي فاني را

هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم.

به دوشم گرچه بارغم توان فرساست

وجودم گرچه گردآلود سختي هاست

نمي خواهم از اين جا دست بردارم!

تنم در تار و پود عشق انسان هاي خوب نازنين

بسته است.

دلم با صد هزاران رشته، با اين خلق

با اين مهر، با اين ماه

با اين خاك با اين آب ...

پيوسته است.

مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نيست

توان ديدن دنياي ره گم كرده در رنج و عذابم نيست

هواي همنشيني با گل و ساز و شرابم نيست.

جهان بيمار و رنجور است.

دو روزي را كه بر بالين اين بيمار بايد زيست

اگر دردي ز جانش برندارم ناجوانمردي است.

نمي خواهم بميرم تا محبت را به انسانها بياموزم

بمانم تا عدالت را برافرازم، بيفروزم

خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم

به پيش پاي فرداهاي بهتر گل برافشانم

چه فردائي، چه دنيائي!

جهان سرشار از عشق و گل و موسيقي

و نور است ...

نمي خواهم بميرم، اي خدا!

اي آسمان!

اي شب!

نمي خواهم

نمي خواهم

نمي خواهم

مگر زور است؟

خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی

۳۳. پایگاهی جهانی برای شعر امروز فارسی

تارنگاشت رندان را در این جا ببینید و بخوانید. ↓
http://rendaan.blogspot.com/

خاستگاه: رایان پیامی از یاشار احد صارمی

۳۴. پُل تاریخی‌ی ِ «چوم» بر زاینده‌رود در خاور ِ اصفهان، زیر بار سنگین خودروها


گزارش ِ این فرارَوَند ِ روی‌آور به فاجعه‌ای تاریخی- فرهنگی را، در این جا، بخوانید و نماهای بیشتری از این اثر تاریخی را بنگرید. ↓
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1389/03/25/post-392/

خاستگاه: رایان پیامی از شاهین سپنتا

۳۵. «مُردگان ِ باغ ِ سبز»، رُمانی  بر زمینه‌ی ِ رویدادهای سال‌های ِ ۱۳۲۴- ۱۳۲۵ در آذربایجان، نوشته‌ی ِ " محمّدرضا بایرامی ": بررسی‌ها و نقدهایی دو سویه و دو گونه در باره ی این اثر

در این جا، بخوانید. ↓
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1100357

خاستگاه: رایان پیامی از عقاب‌ علی‌احمدی بر پایه ی ِ گزارشی از خبرگزاری‌ی ِ مهر 

۳۶. برنامه‌ی ِ هفتم ِ رادیو مولانا: بازخوانی‌ی ِ قصّه‌ای از کتاب "قصّه‌های خوب برای بچه‌های خوب"، بازنوشته‌ی «مهدی آذر یزدی» برای کودکان
http://www.radiomolana.com/2010/06/program-7.html

خاستگاه: رایان پیامی از پانویس

۳۷. دیداری رؤیایی و شگفت از زیبایی‌های ِ خیره‌کننده‌ی ِ شیراز

در این پیوندنشانی، ۲۳ چشم‌انداز ِ پانورامیک ۳۶۰ درجه از باغ‌ها و ساختمان‌های تاریخی و مشهور شهر شیراز، نشان‌داده می‌شود. می‌توانید آنها را تمام صفحه ببینید. بسیار دیدنی‌ و زیباست.

At the following link, twenty three 360 degree panoramic views of gardens and historic sites of Shiraz , Iran are presented. Better to view them in full screen mode. Beautiful, and worth seeing.

http://www.stockholm360.net/list.php?id=shiraz

خاستگاه: رایان پیام‌هایی از منیژه احدزادگان آهنی و دکتر سیروس رزّاقی‌پور

۳۸. فصل و وصل: شمس ِ تبریزی، ترا عشق شناسد، نه خِرَد!


در این جا بخوانید و موزیک شورانگیز ِ متن را بشنوید. ↓

http://nasimedamavand.blogfa.com/

خاستگاه: رایان پیامی از رضا طیّبی

۳۹. جایزه‌ی ِ ادبی‌ی ِ «صادق هدایت» - ۱۳۸۹


↓ در این جا بخوانید.
http://rasaaneh.blogspot.com/

خاستگاه: رایان پیامی از حبیب شوکتی

۴۰. اسطوره‌ی ِ ایرانی‌ی ِ آفرینش انسان

در اسطوره‌های ایرانی آمده‌است که پس از کشته‌شدن ِ گیو مَرِتَن (/ کیومرث)، نخستین بشر بر دست ِ اهریمن، از تخمه‌ی بر زمین ریخته‌ی او، بوته‌ی ِ ریواسی با دو شاخه‌ی به هم پیوسته رویید که دیرتر به دو انسان (مادینه و نرینه) دیگردیسگی یافتند و با نام‌های مَشی و مَشیانه، نخستین جفت مردمان به شمارآمدند.
ماهنامه‌ی ِ چیستا، چاپ تهران، با درج ِ نگاره‌ای از سوشیانس نورقربانی بر روی شماره‌ی ِ ۴ و ۵ سال ۲۷- دی و بهمن ۱۳۸۸ (پی در پی ۲۶۶ -۲۶۷) خود – که در خردادماه به این دفتر رسید – نمادی از این اسطوره‌ی ِ کهن را به نمایش گذاشته‌است.* ↓


خاستگاه: ماهنامه‌ی ِ چیستا، فرستاده‌ی ِ بنیاد پرویز شهریاری
_____________________

* حسن نقاشی، فیلم ِ مستندساز، فیلم ِ کوتاهی در باره‌ی ِ مَشی و مَشیانه، ساخته‌است که در نوروز ۱۳۸۹ در جشنواره‌ی ِ نوروز در پاریس، به نمایش در آمد.
__________
برای خواندن شرحی گسترده در باره ی این اسطوره، نگاه کنید به پژوهش ِ استادانه ی آرتور کریستن سن با عنوان ِ نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایران، ترجمه ی احمد تفضلی و ژاله آموزگار، دو جلد، نشر نو، تهران - ۱۳۶۳



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?