Thursday, April 01, 2010

 

هفته نامه ی ایران شناخت
ویژه ی پژوهش در زمینه های زبان و ادب فارسی
و فرهنگ و هنر ِ ایرانی

بنیادگذار و سردبیر و ویراستار:
جلیل دوستخواه


با همکاری ی پژوهندگان و دوستداران ِ این درون مایه ها

سال پنجم- شماره‌ی ِ ۴۲، جمعه سیزدهم فروردین ماه ۱۳۸۸/ دوم آوریل ۲۰۱۰

گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنگاشت، بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.

You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.

Copyright-Iranshenakht©2005- 2010

All Rights Reserved

همکاران ِ این شماره:

آراکلی، سرژ - استرالیا
ابراهیمی، فرشید - ایران
احمدی مطلق، علی - آمریکا
پارسی، تورج - سوئد
پانویس - استرالیا
دوستخواه، جلیل - استرالیا
دهباشی، علی - ایران
رزاقی پور، سیروس - استرالیا
رُناسی، احمد- فرانسه
سپنتا، شاهین - ایران
سلطان‌الکتّابی، محمّد - ایران 
صادق وزیری، نسرین - استرالیا
قاسمی شاد، محسن - ایران
کاظمی، یاغش - ایران
لاله، ف. - استرالیا
نفیسی، مجید- آمریکا
هفشجانی، اسد - استرالیا


سیزدهم فروردین (سیزده به‌در)، جشن ِ زنان و شادروز ِ پاس‌داری از زیست‌بوم و سبزآشیان ِ ایرانیان، خجسته‌باد!


گفتار «دکتر تورج پارسی» در باره ی بنیادهای کهن ِ آیین ِ سیزدهم فروردین

در این جا ↓
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=28302

خاستگاه: نشریّه ی الکترونیک ِ اخبار ِ روز






پیوست ِ نهم بر «جُنگ ِ نوروزی»
نوروز ِ عالم افروز در پاکستان:
http://drshahinsepanta.blogsky.com/category/cat-26/


خاستگاه: رایان پیامی از دکتر شاهین سپنتا

نوروز و جشنواره‌ی ِ استرالیایی‌ی ِ «هارمونی دی»

امسال به مناسبت همزمانی‌ی ِ نوروز با
Harmony Day
 و با توجه به این که سازمان ملل متحد نوروز باستانی را یک روز جهانی اعلام نمود, سازمان همیاری ایرانیان با تلاش و کوشش فراوان، توانست تم اصلی کنسرت چندفرهنگی هارمونی دی را که توسط شهرداری سیدنی برگزار شد به معرفی نوروز و فرهنگ و هنر ایران اختصاص دهد.
جشنواره در ساعت 12:30 روز دوشنبه 22 مارس در تاون هال سیدنی و با شرکت بیش از 1200 نفر تماشاچی از ملیت های مختلف آغاز گردید. مجری برنامه در معرفی برنامه سال نو را به ایرانیان تبریک گفت و از شرکت کنندگان خواست که نوروز را فریاد کنند. خانم کلور مور (Clover Moore) شهردار سیدنی نیز در نطق گشایش کنسرت به نوروز اشاره کرد و سال نو را تبریک گفت. آنگاه خانم آرزو ملکوتی از طرف سازمان هم‌یاری ایرانیان تاریخچه ی مختصری از نوروز, چهارشنبه سوری, سیزده بدر و ... را برای تماشاگران بیان داشتند. جای رسانه های گروهی فارسی زبان خالی بود.
*
هنرمندان "بومی" با اجرای رقصی زیبا آغازگر برنامه بودند. آنگاه گروهی از هنرمندان ایرانی چند آهنگ شاد و زیبا از موسیقی‌ی ِ فرهنگ ِ توده‌ی ِ ایران را اجرا نمودند که مورد تشویق شدید تماشاچیان قرار گرفتند.
به دنبال آن برنامه های رقص و موسیقی به وسیله ی هنرمندان هندی, روسی, کره ای, اندونزیائی و... انجام شد.
در ادامه ی برنامه, دو گروه از رقصندگان هنرمند ایرانی با اجرای رقصهای آذری و گیلکی شادی خاصی به برنامه بخشیدند. پایان بخش برنامه نیز اجرای زیبای موسیقی پاپ توسط گروهی دیگر از هنرمندان ایرانی بود که رقص و پایکوبی تماشاچیان را به همراه داشت.
سفره ی زیبای هفت سین در جلو در ِ ورودی‌ی ِ تالار چیده شده بود که مورد توجه شرکت کنندگان قرار گرفت. سازمان هم‌یاری ایرانیان بروشوری در باره ی تاریخچه‌ی نوروز و نحوه‌ی ِ برگزاری آن در کشور ها و ادیان مختلف تهیه کرده بود که بین شرکت کنندگان توزیع شد و مورد استقبال آنان قرار گرفت. همچنین برگه ای در مورد سازهای ایرانی که توسط نوازندگان گروه فرهنگ ِ توده، اجرا شد.
*
سازمان هم‌یاری ایرانیان، بار دیگر از هنرمندان عزیز داوود اردلان تبریزی, انوش افراشته, جمال رکابی(فرخ سرشت), مهدی فرخ سرشت و علی نوراللهی که همواره با ارائه ی هنر خود در حفظ و اشاعه ی فرهنگ و هنر کشور عزیزمان ایران کوشا بوده اند، سپاسگزاری می کند و برای هنرمندان جوان رضا کرمی, مصطفی کرمی , تارین فرخ سرشت و هنرمندان رقصنده آرزوی موفقیت روز افزون دارد.

هیئت مدیره‌ی سازمان هم‌یاری ایرانیان

خاستگاه: رایان پیامی از دکتر سیروس رزاقی پور

والس نوروزی - از احمد آشورپور (/ عاشورپور) به زبان فارسی و گویش ِ گیلکی


بهار آمد سوار آمد بر مرکب نوروز، خورشید تابان
یوهو...
خوشم خوشم که عمر دی سر آمده، رنجم بگرفته پایان
 یوهو...
بیا که خوش کنم دلم به روی تو، شادم کن در این نوبهاران
دور سرما رفته، غم به یک‌ جا رفته، پا بکوبید یاران
به من و تو بادا سال نو فرخنده
به سال نو گردد ما را لب پرخنده
ستاره بختت چون مهر تابنده
به همه کسان، به همه یاران، خوش و خرم روزگاران

پای هفت‌سین، رو به آینه خوش‌تر چه باشد
شمع و جمع و جام زرینه خوش‌تر چه باشد
عیدی از آن یار دیرینه خوش‌تر چه باشد
گیرم در آغوشش، می‌گویم در گوشش صد سال به این سال‌ها

در این جا (پس از کوبه زدن روی واژه ی ِ «نوروز»)، بشنوید:  
 http://www.irannam.com/Singers/AshourPour/AshourPour.htm  


خاستگاه: رایان پیامی از دکتر شاهین سپنتا

گفت و شنودی رادیویی با سردبیر ایران‌شناخت، در باره ی نوروز و زادروز ِ زرتشت ↓
http://www.krsi.net/archive/archive.asp?archive=7


پس از گشودن ِ صفحه، در جدولی که می بینید، در برابر
25 March 2010
روی نگاره ی بلندگو، چپ کوبه بزنید؛ یعنی
 Left Click
کنید و از دقیقه ی ۲۵ به بعد، متن ِ گفت و شنود ِ را بشنوید.
* * *
دیگر درآمدها

آهنگ و ترانه ای دلنشین از یک خواننده ی افغان

http://www.youtube.com/watch?v=Dt_k5P7wF1o&feature=player_embedded


خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی

یک صد و پنجاهمین سال ِ نشر ِ ترجمه ی ادوارد فیتزجرالد از رباعی های خیّام- همایشی در دانشگاه کمبریج:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/07/090714_vd_khayyam_fitzgerald.shtml

خاستگاه: رایان پیامی از دکتر سیروس رزاقی پور

 مژده ای بزرگ: استاد محمّد رضا شجریان در استرالیا


ایرانیان ِ شهربند ِ غُربت در استرالیا، با انتشار خبر ِ سفر ِ استاد شجریان به استرالیا در ماه اردیبهشت ۱۳۸۹ (مه ۲۰۱۰)، به شور و سرور آمده و بی صبرانه، برای دیدار استاد و شنیدن ی گلبانگ فرهنگ و هنر ِ میهن از آوای ِ جان بخش ِ هنرمند ِ سرآمد ِ روزگارمان، روزشماری می کنند و یک‌ دل و یک‌ صدا می‌گویند:
"رواق ِ منظر ِ چشم ِ من، آستانه‌ی ِ تست / کَرَم نمای و فرودآ که خانه، خانه‌ی ِ تست."

خاستگاه: رایان پیامی از نسرین صادق وزیری

 رنگین‌کمانی از آواز ِ استادان ِ موزیک ِ سنّتی و ملّی‌ی ِ ایران همراه با گفت و شنود با برخی از هنرمندان

o ایران ای سرای امید ، آوای محمدرضا شجریان ، گروه شیدا با همکاری وسرپرستی محمدرضالطفی

o چشم براه - آوا شهرام ناظری ، آهنگساز عطا جنگوک

o قاصدک - باآوای محمدرضاشجریان، سروده روانشاد مهدی اخوان ثالث ، سازنده آهنگ ونوازنده سنتور زنده یاد پرویز مشکاتیان ، یادش گرامی باد

o خورشیدآرزو - باآوای همایون شجریان وهمکاری گروه دستان،سعیدفرجپوری،بهنام سامانی،حمیدمتبسم،حسن بهروزی نیاوپژمان حدادی،اشعارمشیری،عطار،حافظ و

o روز وشب - سرود ه های ازجلال الدین محمدبلخی مولوی ، صدا کتایون گودرزی ، موسیقی وآوا رضا درخشانی

o بوی نوروز - با آوای ایرج یسطامی ، اجرا گروه دستان ، موسیقی حمید متبسم ، مقدمه ، موسیقی وآواز ، ترانه بوی نوروز

o یادواره فروغ - همراه با دو سروده با صدای شاعر ، ترانه هابا آوای انیس و کامیار ، بمناسبت سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد

o سرزمین بیکران ، کنسرت گروه مستان و با آوای همای

o برگ سیزشماره 165 - آوا محمودی خوانساری، باهمکاری عبادی وحبیب اله بدیعی ، آهنگ سه گاه، اشعارعطار،سنائی،سعدی وعراقی، گوینده روشنک

o بیاد عارف - با آوای محمدرضا شجریان وبا همکاری گروه شیدا ، دستکاه ضربی شکسته و مثنوی ،پیش درآمد ودرآمد چهارمضراب

o صدای پای آب - منظومه بلند سروده سهراب سپهری وباصدای خسروشکیبائی

o گل صدبرگ-آواز شهرام ناظری،دستگاه بیات ترک-بیات زند،سرپرست گروه وسه تارجلال ذوالفنون،قاسمی،مهدیان،دلیرآذر،امیراردلان وکامکار،اشعار حافظ ومولانا

o ملاقات بادوزخیان - کنسرت گروه مستان با آوای همای، آهنگ وسروده ها ازهمای وخانم پروین اعتصامی

o ابوالحسن صبا - زندگی وآثارباصدای استادصبا ، بهمراه قطعه ای از نوازندگی تا رتوسط درویش خان و آواز طاهرزاده

o هم نوا با بم 2 - بااجرای محمدرضاشجریان،حسین علیزاده،کیهان کلهروهمایون شجریان،راست پنجگاه،اشعارسعدی،حافظ ،اخوان ثالث وکدکنی ، پاسخ به پرسشها

o هم نوا با بم 1 - بااجرای محمدرضاشجریان،حسین علیزاده،کیهان کلهروهمایون شجریان دردستگاه نوا وکردبیات،اشعارمولانا،سایه،باباطاهروعطار،بهمراه پرسشها

o شاخه نبات 2 بخش 1 ، یوسف گمگشته - با آوای نادرگلچین ، موسیقی مهندس همایون خرم ، غزل از حافظ ، گوینده اشعار امیر نوری

o شاخه گل 11 ،آذربایجان- باآوای غلامحسین بنان،ارکسترانجمن موسیقی ملی،رهبروآهنگساز روح اله خالقی،اشعار رهی معیری،عراقی وبسطامی،گوینده روشنک

o بازآمدم - باآوای هنگامه اخوان، تار وآهنگ محمدرضا لطفی، دستگاه افشاری و باهمکاری گروه شیدا ، اشعار مولاناو سعدی

o مستان سلامت میکنند - باهمکاری تهمورس وکیخسرو پورناظری،بیژن کامکار،نجمه تجدد،مریم ابراهیم پور،عزیزی،ونداد،نداخاکی،عندلیبی و..،اشعار مولانا وعطار


o زمستان است - موسیقی توصیفی با آوای شهرام ناظری ، سروده زنده یاد مهدی اخوان ثالث وباصدای شاعر ، موسیقی محمدرضا درویشی

o رویای وصل - باآوای حسام الدین سراج،همکاری رامین، آبرادات وخشایارکاکاوند،شهرام میرجلالی،مسعودحبیبی،بهرام خانی،مسعودحمیدی،اشعارمولوی،حافظ،فائز

o امین اله حسین - زندگینامه آهنگسازبزرگ ایرانی باصدای هنرمند ،این گفتگو در بیشتراز35 سال پیش انجام شده است ، همراه با برخی آثار

o دریای بی پایان - باآوای سالارعقیلی و گروه دستان حمید متبسم، سعیدفرج پور، بهنام سامانی، حسین بهروزنیا، پژمان حیدری،اشعار عطار، مولوی و حافظ

o گلهای صحرائی - موسیقی خراسان با آوای سیما بینا

o گلهای تازه شماره 24 - با آوای اکبر گلپایگانی ، دردستگاه ابوعطا ، غزل ازحافظ

o وطن من ، با آوای ایرج بسطامی و اجرا ی گروه عارف، تاراستاد جلیل شهناز، آهنگساز پرویز مشکاتیان، اشعار بهار وحافظ

o باز آمدم - کنسرت ماهور با آوای پریسا، رهبر ارکسترو نوازندگان ملیحه سعیدی،محمد دلنوازی،هادی منتظری،محمد آذری وکوشان یغمائی،اشعارمولانا وشیخ بهائی

o فریاد 2 - کنسرت دشتی،شوروهمایون،باآوای وهمکاری محمدرضاشجریان،حسین علیزاده،کیهان کلهروهمایون شجریان،اشعارحافظ،قره العین،مشیری وکدکنی

o فریاد 1 - کنسرت راستپنجگاه ومرکب خوانی،باآوای وهمکاری محمدرضاشجریان،حسین علیزاده،کیهان کلهروهمایون شجریان،اشعارسعدی،حافظ واخوان ثالث

o به تماشای آبهای سفید - آهنگسازی،همکاری وهمنوائی علیزاده و گاسپاریان، رثائی،بیابانی،صمدپور،احدی،بوستان،ابراهیمی،میرزائی،غازاریان ومارکاریان

o گلهای رنگارنگ500 - اثری ازپرویزیاحقی بهمراهی ارکسترگلها،مجیدنجاهی،جهانگیرملک،رهبرارکسترمعروفی،اشعارعماد وترقی،آواحمیرا،گوینده روشنک

o شهریار ، محمدحسین بهجت تبریزی - زندگینامه واقعی همراه با سروده ها وبا صدای خودشاعر

o بم - با اجرا وهمکاری عمادبنکدار، حامد نیک پی ، رضا عبائی ودیگر هنرمندان

o شاخه نبات شماره 2 ب گلعزار - باآوای نادرگلچین، موسیقی از همایون خرم، غزل از حافظ ، گوینده امیرنوری

 
o دیار مهر - باآوای فرشاد جمالی،موسیقی تهمورس پورناظری وهمکاری عندلیبی،اخشابی،گنجه ای،رضائی نیا،فدائی،اشعارمولانا،پرتوکرمانشاهی،حمیدمصدق

o غم زیبا - باآوای شهرام ناظری، آهنگسازوسرپرست ارکستر مسعودشناسا، هم آوایان صدیقه صولتی،فاطمه جاویدان،مهدی آذرسینا،اشعارمولوی،حافظ،سعدی

o گلهای تازه دل بیقرار - با آوای الهه وگلپایگانی

o گلهای تازه شماره130،گریه لیلی-باآوا وهمکاری محمودی خوانساری،اسداله ملک،فرهنگ شریف وناصرافتتاح،شعر سایه،تنظیم معروفی،گوینده فخری نیکزاد

o رباعیات خیام - با آوای محمدرضا شجریان ، اشعار باانتخاب وصدای احمدشاملو ، موسیقی فریدون شهبازیان

o گلهای تازه شماره 122، دشتستانی - باآوای وعودعبدالوهاب شهیدی، نی حسن ناهید، اشعار فائز، گوینده آذرپژوهش

o مرغ سحر - باآوای هنگامه اخوان، دستگاه ماهور،آهنگ مرتضی خان نی داود، شعرملک الشعرابهار، تارمحمدرضا لطفی وبا اجرای گروه شیدا

o گلهای تازه شماره 77، پرکن پیاله را - با آوای محمدرضاشجریان وهمکاری حبیب اله بدیعی، آهنک فریدون شهبازیان، شعرفریدون مشیری،گوینده آذرپزوهش

o درگلستانه ، با آوای شهرام ناظری ، آهنگ از هوشنگ کامکارباهمکاری گروه نوازندگان ، سروده زنده یاد سهراب سپهری، گوینده اشعاراحمدرضااحمدی

خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی

 اسفرجان: نمایی از روستایی کهن با زیست‌بومی زیبا در میانین ‌بخش ِ ایران

در این جا ببینید و بخوانید. ↓
https://savepasa.ipower.com/2010-March/yaghesh/yaghesh-kazemi.htm

خاستگاه: رایان‌پیامی از یاغش کاظمی

 نمایی از دژ ِ کهن ِ «فلک الافلاک» در خُرّم‌آباد ِ لرستان

دوست ِ ایران‌گرد ِ پژوهنده‌ی ِ من، آقای محمّد سلطان‌الکتّابی، در نوروز ِ امسال، سفری به خُرّم‌آباد داشته و تصویر ِ نمایی از دژ ِ فلک الافلاک را به عنوان ِ ره‌آورد ِ سفر به دفتر من فرستاده‌است.


این تصویر، خاطره ای را در ذهن ِ من زنده می کند:
پس از کودتای سیاه آمریکایی - انگلیسی- درباری، بر ضدّ دولت ملّی ی دکتر محمّد مصدّق در ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲(۱۹ اوت ۱۹۵۳)، گروهی از مبارزان راه آزادی در آن دژ زندان شدند که شماری از نامداران ِ آن زمان، همچون دوست زنده یاد من، دکتر مهرداد بهار و محمود ژندی از "حزب توده‌ی ِ ایران"، خلیل ملکی از حزب ِ "نیروی سوم، " و ناظرزاده‌ی کرمانی از "جبهه‌ی ِ ملّی" در میان آنان بودند.

روزی ناظرزاده ، با روی‌کرد به چالش و ستیز ِ تند ِ ژندی (در روزنامه‌ی ِ به سوی ِ آینده به سردبیری‌ی ِ او) با ملکی در روزنامه‌ی ِ نیروی ِ سوم (به سردبیری‌ی ِ وی) در سال‌های ِ پیش از کودتا، با طنزی تلخ، گفته‌بود:
"ژندی بِنِگر گردش ِ دَور ِ فلکی را / که‌آورده به پیش ِ تو خلیل ِ ملکی را!"

این بیت تا مدّتی، وِرد ِ زبان ِ مبارزان با فرمانروایی‌ی ِ پهلوی بود.

سروده‌ای شورانگیز: جُستار ِ چیستی‌ی ِ «وطن» و ستایش ِ شکوه‌مندی‌ی ِ آن با اجرای ِ هنرمندانه‌ی ِ "فرین"، دختری از بختیاری

در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=6ZEhiVJHo-0

خاستگاه: رایان پیام‌هایی هم‌زمان از احمد رناسی و دکتر تورج پارسی

 یادواره‌ای دیگر برای ِ «منصور خاکسار» و بازنشر ِ نقدی بر شعر ِ او

مجید نفیسی

نه! در سوگت شعری نخواهم نوشت

و عصرهای پنجشنبه دیگر

منتظر زنگ در نخواهم ماند

و هنگام بالا رفتن از پله ها

به پاهای لرزانت نگاه نخواهم کرد

که زیر سنگینی کار روزانه

هنوز لق لق می خورند

و حوله را به دستت نخواهم داد

تا چهره ی مهربانت را خشک کنی

و با برآمدن بوی برنج

به آشپزخانه بیایی.

پس از شام

در کنارت نخواهم نشست

تا به عادت بیست ساله

دیوان شاعران را بگشایی

و پس از مولای روم و شیخ شیراز

دهقان توس و حکیم گنجه

از حجت خراسان بخوانی

و میان من و خود

با آن تبعیدی به یُمگان نشسته

رد پایی بیابی.

نفرین به تو

نفرین به دستهایت

که جان سوزانت را از ما گرفت

و از تو خاکساری ساخت خاک سَر.

چرا به دخترانت رحم نکردی

یا به پسر گریان من؟

با این همه، آنها به زندگی خود ادامه می دهند

و من هر عصر پنجشنبه

بر جای تو خواهم نشست

و آخرین دفتر شعرت را خواهم گشود

و به دنبال آن سطری خواهم گشت

که دیشب، راه هوا را

بر گلوگاه تو بست.

پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸ ( ۱۸مارس ۲۰۱۰)
* * *
فردیّت و "سفری در مه"
نگاهی به شعر ِ «منصور خاکسار»*

گاهی، تاریخ زیر شعر، گره گشاست. امروز "قصیده ی سفری در مه" را پیش رو داریم که در تابستان ۱۳۷۲
سروده شده. بیست و یک سال پیش از آن "کارنامه ی خون" از منصور خاکسار منتشر شد که امضای
 چریک های فدایی خلق را داشت. مقایسه این دو شعر نشان می دهد که شاعر در طی این مدت تغییر کرده و از صورت شاعر خلق به هیأت سخنگوی فردیت خویش درآمده است.

منصور در جستجوی این فردیت از همان آغاز "قصیده"، راه به کودکی خود می برد و شاخ و برگهای نخل جنوبی را از سر راه خود پس می زند تا بهتر ببیند که کیست و کجایی ست و "وهم رهیدن" چگونه او را از کرانه ی خلیج فارس به ساحل اقیانوس آرام کشانیده است.

"قصیده ی سفری در مه" در واقع سرگذشت شخصی نویسنده است. از گشت و گذارهای کودکانه در نخلستانهای آبادان و کرانه ی رود کارون شروع می شود:

در می نوردم

آینه ی هر شط را

خیس و برهنه در شکوه توانستن

و در خماخم هر پندار

نابرابر

با شیهه ی فلاخن

سر می زنم به هر در ممنوع

پا در کلافِ وهمِ رهیدن.

و سپس به محفل ادبی که "نشریه ی ویژه ی هنر و ادبیات جنوب" را در نیمه ی دوم دهه ی چهل منتشر می کرد، می رسد:

شب پای پویه های کلکم

با سهم منتشرِ خاک

و خالکوب سینه ی دفتر

در شهر باد خیس و کوزه و موسیقی

ودکا و دود و ماهی و ساغر

بعد زندان است و مبارزه ی مسلحانه ی چریک شهری:

باغ هزار قافله را می شوراند

گویی آینه عریان شده است

و توفان با شکوه می وزد

آه این هلال تیره کژدم پیری است

از تبار عشق

که از پیله می خزد

بین گل و افق

ایستاده ایم

و واژه ها را صدا می زنیم

و قدّیس عشق دایره را می بندد.

*

در سال پنجاه و پنج ضربات خردکننده ای بر سازمان چریکی فرود می آید:

پنجاه و پنج خاطره بر شانه ام

پنجاه و پنج برف بر پیشانی ام

در کدام فاصله ام با زمان

که جانی تمام پراکنده ام

و قطره قطره ی خونم

از هر روزن

می گذرد.

منصور راهی خارج می شود و بعد در کنار چریک های فلسطینی می جنگد:

تقویم را شبانه ورق می زنم

در سرزمین موعود

و روی طره ی هر عشق

در انفجار خون مقدس

می تابم

بعد "فضای باز" سیاسی ست و گام های قیام بهمن:

بر گرده ی کدامین اسبم

در کهربای خاک سرو و ترانه

که عاشقانه تر از سهره می سرایم باز

افسوس که این دوره ی کوتاه به استبداد سیاه می انجامد:

نوزایی عتیقه و دستار

در خلسه ی بخور و قاری و کُندر

شاعر همراه با همسر و دو دختر کوچکش راهی خارج می شود و هنگام عبور از مرز مجبور است که برای خاموش کردن صدای گریه ی شیده دهان او را با نوارچسب ببندد:

بلد می گوید:

صدایش را قطع کن متواری

صدایش را قطع کن

و نوارچسبی به دستم می دهد

نسرین می گوید:

می دانی سالگرد تولد اوست

زمان را حاشا می کنم و خودم را

فراسوی تب و هذیانم

وقتی با اهداء ریشخندم

در بهت شب

دهان شیده را می بندم

و در کفن مه

گم می شوم.

بدین ترتیب شاعر که از کودکی خود آغاز کرده آن را در کودک خویش باز می یابد و دهان بندی را که استبداد سیاسی برای دو دهه بر دهان او نهاد، این بار خود بر دهان کودک خویش می گذارد تا بتوانند همگی از مهلکه جان سالم به در برند.

در "کارنامه ی خون" فردیتی در کار نیست و شاعر تنها بیان کننده ی مبارزه ی گروهی فدایی از جان گذشته است که با گلوله هایی از آلیاژ مخصوص بر دشمن خلق می تازند تا قدرت سیاسی را به نام کارگر و دهقان در ایران برپا سازند:

سال جنبش

سال چریکهای فدایی خلق

و طلوع مبارزه ی مسلحانه

آنان به نابودی ستم برخاستند

چرا که نان و آزادی را برای همه می خواستند

برای خلق میهنشان مسلسل به دوش گرفتند

و خشاب اسلحه شان با گلوله هایی

از آلیاژ کینه و خشم پُر بود

شاعر در این شعر به نام ده ها شهید اشاره می کند. مثلاً:

سالی که نابدل و مؤید و عرب هریسی

شاخه های بارور توفان از شاخ و برگ رها شدند

و به خاک ملتهب میهن درغلتیدند

و از ده ها واقعه ی بمب گذاری و خلع سلاح یاد می کند. مثلاً:

سال انفجار تریبون های تظاهرات و اشک تمساح

سال کینه ی منفجر

سالی که در گنبد و رشت و ساری چندین مجسمه به هوا رفت

ولی در هیچ یک اثری از فردیت دیده نمی شود. همه ی نام ها یک آوا دارند (فدایی) و تنها در هماهنگی گروهی، معنا پیدا می کنند. "کارنامه ی خون" چون سرود کار عمل می کند که ماهیگیران هنگام کار می خوانند تا کارشان از نظم دلخواه برخوردار شود. بدین منظور شاعر، ساختمان شعر خود را بر تکرار عبارت "سال ۵۰، سالی که ..." بنا می کند و با آوردن ترجیع بندی در سراسر شعر بندهای مختلف را به یکدیگر پیوند می دهد:

سالی که لبخند سیاه پوشید

سالی که خلق لر عزادار بود

سالی که زنگ خون به صدا درآمد

و توفان شکوفه داد.

گریز از فردیت با تاروپود "کارنامه" آمیخته است، چنانچه منصور تا دوران پس از قیام بهمن امضای فرد خود را پای آن نمی نهد و به همین دلیل تا آن زمان، بسیاری آن را کار سعید سلطانپور می دانستند. از همه جالب تر برخوردی ست که در سالهای پنجاه در زندان های شاه با این شعر می شده:

زندانیان چریک آن را مال خود دانسته و به عنوان نظم دهنده به شور و مقاومتشان به کار می برده اند. همانطور که ماهیگیران از خود نمی پرسند که سرود کارشان را کی آفریده و بنا به موقعیت در اصل آن تغییراتی ایجاد می کنند. سعید یوسف که خود شاهد این مدعاست می نویسد:" منصور خاکسار شعر طولانی "کارنامه ی خون" را می سراید که به گونه ای روایت شاعرانه ی واقع ی سیاهکل است و حوادث سال 50... به نقل از حافظه و نیز با تکیه بر نوار کارنامه ی خون تکثیر سچفخا این شعر در زندان بسیار گل کرده بود و هر کس به سلیقه ی خود بر آن چیزی می افزود و تغییرش می داد. شکلی که در نوار ضبط شده است بیشتر به یک کار جمعی و گروهی شباهت دارد." (نوعی از نقد بر نوعی از شعر ـ ۱۳۶۵، صفحه ی ۵۷)

در "قصیده" شاعر به دنبال وهم رهیدن است و در این راه سفری را در مه شروع می کند:"آینه ی مه روشن است" و در مه به انجام می رساند:"و در کفن مه گم شدم". در مه همه چیز عوض می شود. اجسام کج می شوند و صداها به گوش نزدیک می رسند. به همین طریق مفاهیم نیز برای شاعر در مه گم شده اند و حقایق موجودیتی نسبی دارند. منصور هنگامی که از نوزایی عتیقه و دستار سخن می گوید کسانی را که تصور می کنند به حقیقت مطلق دست یافته اند به سخره می گیرد:

حقیقت سی پاره ای که راز توازن هاست

و آینه ی جهان بین است

نامه تعالی این نظام معلق

که بر مدار جاذبه می چرخد

و ناکجا نامی اعظم

ـ تنها ـ

بر طریقت و تمکین است

حقایقی که به نظر تو می آیند در واقع کهنه هستند:

آه ای قبیله ی شب بیداران

کدام معنی را باید یافت

در نای خلسه وار نظامی

و یا ضیافت اسکندر

کدام حقیقت نوست؟

حال این که در "کارنامه" حقیقت روشن است و چون خورشید می درخشد و مه سرگردانی و بی ایمانی را می پراکند. گروهی که حقیقت را در انحصار خود دارد زنگ بزرگ خون را به صدا درآورده است و توفان به طور قطع شکوفه خواهد داد. آنچه که لازم است فقط فدا کردن جان خویش در راه این حقیقت است همانطور که سیزده چریک سیاهکل در سپیده دم تیرباران از خود نشان دادند:

سالی که خلق پرپر شدن سیزده شکوفه ی زحمت را دید

سپیده دم آنها را به چوبه ها بستند

بهترین فرزندان ما

بر پاهای نیرومند ایمان ایستاده بودند

و با دندان های خندان کینه به لوله تفنگها می نگریستند

در "کارنامه" مرز بین ما و دیگران ـ خلق و ضدخلق ـ روشن است و هیچ بخش بینابینی بین کارگران، دهقانان و روشنفکران کمونیست از یک طرف با امپریالیسم و سگ های بومی شان وجود ندارد و فقط گلوله و خون این دو را از یکدیگر جدا می کند.

از آن روز سرخ خونین، روز قصاص که از راه خواهد آمد خبر می دهد:

با غرش مسلسل چریک ها

با پتک خشم کارگران

با داس های نفرت دهقانان

و این قصرهای خون و ستم را درهم خواهد کوبید

بر لاشه ی سگان زنجیری و بر سر تمامی ارباب هاشان

در "قصیده" اما مبارزه ی بین خلق و ضدخلق فقط از درون مه دیده می شود و مرزها همیشه به روشنی قابل رؤیت نیستند. شاعر نه تنها از همان ابتدا تلاش خود را "رهم رهیدن" می خواند، بلکه به هنگام به خاک افتادن های سال پنجاه و پنج نیز چنین می گوید:

می گفتم به تمامی تاریخند

با سهمی از عدالت و آزادی

و صداتان بی پژواک نمی ماند

می پنداشتم زمانه دگر می شود سرشار مهر و شادی

انسان خواهد شکفت

و مسلخی بر خاک نمی ماند

اکنون تمام پلکم با شب درآمیخته است

نمونه ی کامل درهم ریختگی این معادلات را در بخش پایانی شعر می یابیم هنگامی که شاعر بر دهان نوزاد خود دهان بند می زند تا از مرز بگذرد و با اهداء ریشخندی می گوید:

زمان را حاشا می کنم و خود را.

تا دیروز استبداد سیاسی بر دهان او دهان بند گذارده بود و حال او خود بر دهان خویش نوارچسب می زند. شاید برای او و همسرش روشن باشد که دلیل این کار چیست ولی در چشم بچه ی نوزاد چه؟ او که پدر را جز سرچشمه ی مهر نمی شناسد، اکنون در مقابل این بی رحمی چه کند؟ و تازه اگر دلیل این کار برای شاعر روشن است چرا می گوید خود و زمان را حاشا می کند؟ آیا این دهان بندی است که در سازمان مسلح بر دهان فرد می گذارند تا از "اراده ی گروهی" پتکی خارا بسازند؟ آیا این میراث خفقان سیاسی در جامعه است که اکنون شاعر نشانه ای از آن را بر دهان کودک خویش می گذارد؟ آیا به سخره گرفتن خود و زمانه ی خویش است که آدمی را به انجام چنین ستمی در حق یک کودک وا می دارد؟ خواننده می تواند یکی از این جواب ها را بپسندد یا چون من، ذهن خود را به همه ی آنها مشغول دارد، ولی در هر صورت آنچه که آشکار می شود چند بعدی بودن و عمق "قصیده" است در مقابل سادگی و تک بُعدی بودن "کارنامه".

البته "قصیده" هم خالی از مبارزه ی اساطیری بین خلق و ضدخلق، نور و ظلمت نیست و بخصوص ما شاهد آن را در سمبولیسم سیاسی شب می بینیم. همانطور که در جای دیگر هم گفته ام (مقاله ی "شعر و سیاست") استفاده از شب به معنای خفقان سیاسی، از سالهای بیست در شعر امروز ایران شروع شد و همانطور که نمونه ی مورد بحث نیز نشان می دهد علت به کار بردن آن تنها برای فرار از دست سانسور نیست تمایل به شاعرانه جلوه دادن شعر هم می تواند دلیل دیگر آن باشد:

و پتیارگان مرداد

از شاخه ی مقدر شب

میوه می خورند

یا:

رؤیای ساده ای داریم

آن سوی استخوان فلز از روز

و شب هنوز درو می کند

شب اما همیشه جنبه ی کنایی ندارد و گاهی همان شب طبیعی است:

شب پای پویه ی کلکم

یا:

شب غوطه می زند در کوه و کنگره ی نور

و ماه می گذرد با من، از کندوی گوزن و دره ی آهن

شب نهر نقره است ...

در "کارنامه" زمان خطی است. از گردش واقعه ی سیاهکل در اواخر سال 49 شروع می شود و یک به یک تیربارانها و بمب گذاریهای سال 50 را برمی شمرد. در واقع شاعر با تکرار عبارت "سال پنجاه، سالی که..." مدام واقعیت تقویمی زمان را به خواننده گوشزد می کند. برعکس در "قصیده" زمان، دوری است و شروع و پایان آن معلوم نیست. در آغاز، شاعر از کودکی خود شروع می کند و در پایان به کودک خود می رسد که در واقع به دور جدیدی از خود او اشاره دارد. وقایع تاریخی اگرچه تقریباً براساس توالی آمده اند(بجز مورد اسکندرنامه خواندن که به دوران تبعید شاعر تعلق دارد، ولی قبل از صحنه ی فرار از مرز آمده، ولی ما در همه جا من دوم شاعر را می بینیم که از زمان حال به زمان گذشته نقب می زند و قضاوت امروزی خود را در مورد واقعه ی دیروزی اضافه می کند:

می گویدم بخوان

هان؟

گفتم راز هجای باران...

می خوانمش

و خام پر می گشایم

و تا بازجست یای تجربه می آیم

آن سوی قاب اما

خط غبار از اعتبار صفر

گذر می کند

زبان در "کارنامه" صریح و تا اندازه ای روزنامه نگارانه است. شاعر وقایع را فهرست وار ذکر می کند و فقط با اضافه کردن شعارهای سیاسی آن را هیجان آور می سازد. در "قصیده" زبان مبهم و مه آلوده است حتی وقتی هم که وقایع ذکر می شوند منظور شاعر نه توصیف ساده ی خبری آنها بلکه برعکس کاربردشان در خدمت فضاسازی کلی شعر است. مثلاً هنگامی که در تکه ی پیش گفته، معلم از او می خواهد که الفبا را بخواند ما ناگهان به یاد نزول جبرئیل بر محمد در غار حرا می افتیم. همچنین گفتگو با مادر در خدمت بیان شکست محتومی قرار می گیرد که در کمین "وهم رهیدن" شاعر نشسته است. هنگامی که شاعر در فلسطین چشم به راه چریک های همرزمش نشسته فضا و لحن شعر یادآور "معلقات سبعه" می شود و به کلی با زبان روزنامه ای "کارنامه" متفاوت است:

فنجان چایم را می جویم و حافظه ام را

اما شب تا شب دلهره بیدارم نمی کند

... شب گرد ماست چون بوریا و جسد

و گام های مشکوک

کدام حنجره می موید

در پاره های مراثی

کدام دیرک برجاست؟

آه ... من حتی، پاره آهی از هر خیمه گاهی نیستم

ویژگی دیگر زبان در "قصیده" زبان گفتگو با زبان ادبی است که به شعر غنا می بخشد و حجمی از کوچه و خیابان را وارد فرهنگ شعری خود می کند:

شاید قرار آخر باشد

می گویمش ـ به گاه گذر ـ بدرود

می گویدم: قرار دگر فرداست

چک کن دقیق

دیدار ما کجاست

در پشت پلک خفته

جنگاوران وحشی آزادند

تصویرسازی در "کارنامه" تک بعدی است و شاعر چون عکاس ساده ای می کوشد تا عین واقعیت را بازآفرینی کند: پاکت گوجه فرنگی که می تواند مجسمه ای را به هوا بفرستد ـ سیزده چریک در میدان اعدام و اعتصاب کارگران جهان چیت. نمادهای شعر نیز غالبا جنبه ی کنایی دارند یعنی تصاویر در آنها فقط برای رساندن مفاهیم به کار گرفته شده اند و به خودی خود ارزشی ندارند. زنگ بزرگ خون نشانه ی جنبش مسلحانه است ـ توفانی که شکوفه می دهد نشانه ی توفان جنبشی است که انبوهی از شهدا را تقدیم خلق می کند ـ بهار خبر از آزادی می دهد و گوزن علامت چریک مسلح است. در واقع این نمادها همان کارکرد باسمه ای را دارند که چکش و داس در پرچم شوروی .

در "قصیده" ما با سه دسته تصویرسازی سروکار داریم: یکی همان نوع باسمه ای "کارنامه" چون گوزن به معنای چریک ـ گوی سرخ خورشید به معنای جنبش چریکی ـ شب برای خفقان و نیلوفر برای آزادی و مانند آن. دسته ی دوم تشبیهاتی هستند که اگر چه تازه هستند اما دربسته اند و در خدمت فضاسازی شعری به کار نمی روئند. شاعر فقط محسور زیبایی آنها می شود و چون صنعتگر اصفهانی دوست دارد تا آنها را به طور زینتی در کنار یکدیگر بچیند. تعابیری چون : آینه ی مه ـ بادبان صبح ـ صلابت گلبرگ سرخ ـ جاذبه ی عشق ـ کام راه ـ چشم روز ـ شاخ و برگ قرق ـ خدنگ دشت ـ اشتهای گستاخ ـ پیله ی نگاه ـ شیهه ی فلاخن ـ در ممنوع ـ ... شکوفه ی بیداری ـ همزاد شب ـ باغ مهر ـ کندوی گوزن ـ دره ی آهن ـ جنگل عشق ...

این تعابیر فقط از صفحات آغازین شعر برگزیده شده وگرنه می توان فهرستی چند برابر آن فراهم آورد. اشکال این تشابیه و تعابیر یکی در تعقید بسیاری از آنها و دیگری در زیاده روی "استفاده" از آنهاست. مثلا منصور به جای این که بگوید: شبها روزنامه می نوشتیم می گوید:"شب پای پویه کلکم" این پیچیدگی زبانی با عمق طبیعی ابهام در شعر کاملاً متفاوت است. خواننده وقتی گره تعبیر پیچیده را می گشاید دیگر آن را به کناری می اندازد. حال اینکه، ابهام در شعر، چون خود زندگی باقی می ماند و همیشه پذیرای تفسیرها و تعبیرهای جدید است. ما بعداً به این موضوع برمی گردیم.

زیاده روی در استفاده از تشبیه باعث خنثی شدن و کند شدن لبه ی تیز آن می گردد و خواننده قبل از اینکه بتواند به تجسم یکی بپردازد گرفتار تشبیه دیگری می شود و لاجرم در پی درک و حس آنها نمی رود. این مشکل مهمی است که شعر کلاسیک ما بخصوص سبک هندی از آن رنج می برد و در دوره ی معاصر نیز گریبانگیر شعر توللی و مشیری و نادرپور است.

وقتی که "قصیده ی سفری در مه" را می خواندم غالباً از خود می پرسیدم: کارکرد این سیل تشبیهات و تعبیرات چیست و آیا به راستی می توان برای آن توجیهی یافت؟

شاید این بندها که قسمت اصلی بدنه ی شعر را نیز تشکیل می دهند خاصیت مه را دارند که فضای شعر را گنگ و مه آلود می کند و فقط به ما اجازه می دهد که از درون آن قسمتی از این تخته سنگ و نمایی از آن درخت را ببینیم. این اشیایی که در واقع در این مه غلیط قابل رؤیت هستند، همان تصاویر دسته سوم هستند که اکنون می خواهیم به آن بپردازیم.

تصاویر دسته ی سوم آنهایی هستند که با بستن کتاب از ذهن نمی گریزند و در ذهن خواننده باقی می مانند. به عنوان نمونه در این شعر می توان از صحنه ی گذشت و گذار کودکانه در کنار شط ـ گفتگو با مادر به هنگام قطع ارتباط با خانه ـ آخرین قرار با دوست چریک ـ مشاهده ی گلی که در ریگزارهای فلسطین روئیده ـ خواندن اسکندرنامه با مجید و خسرو و از همه مهم تر صحنه ی پایانی عبور از مرز و بستن دهان شیده می توان نام برد. این صحنه ها بیشتر از بمباران تشابیه منفرد دسته ی دوم در ذهن می مانند و به همراه خود باری از احساس و اندیشه را به خواننده منتقل می کنند. تفاوت دسته ی سوم با دسته ی دوم این است که اولا آنها تعقیدی نیستند ثانیا زیاد به کار گرفته نمی شوند و ثالثا عمیق و پذیرای تفسیرهای گوناگونند.
*
منصور خاکسار سراینده ی "کارنامه ی خون" در "قصیده ی سفری در مه" سیاست را رها نمی کند، بلکه فقط آن را فردی می سازد و می کوشد تا از ورای معادلات طبقاتی تأثیر سیاست را در روحیه ی فردی دریابد و منعکس کند. بدین ترتیب "قصیده" نه تنها از لحاظ ادبی بر "کارنامه" پیشی گرفته، بلکه در قلمرو اندیشه ی سیاسی نیز بر آن برتری دارد، زیرا به عقیده ی من به مهمترین کمبودی اشاره می کند که جنبش سیاسی ما در هنگام سرودن"کارنامه" از آن رنج می برد: نادیده گرفتن فردیت و حقوق فردی به بهانه ی اهداف گروهی . شاید این را بتوان یکی از رهاوردهای "سفری در مه" دانست.

دسامبر ۹۳

* این مقاله در کتاب "شعر و سیاست و ۲۴ مقالۀ دیگر" از مجید نفیسی به چاپ رسیده است.

نیما یوشیج و نقد ِ ادبی: اثری تازه در گستره‌ی ِ بررسی‌ی ِ تاریخچه‌ی ِ نقد ِ نو در ادب ِ فارسی

استاد دکتر ایرج پارسی‌نژاد – که در دهه‌ی اخیر، چهار کتاب ِ کلیدی و گرانمایه در زمینه‌ی ِ نقد ِ ادبی‌ی ِ معاصر، نشرداده‌ – اکنون پنجمین دفتر از دست‌آوردهای ِ کوشش ِ بارآور ِ خود را در دسترس ِ اهل ِ ادب و فرهنگ گذاشته‌است.
او در رایان پیامی – که همراه با یادداشتی به پیوست ِ آن به این دفتر، فرستاده – مژده داده‌است:
" ....................
همراه با شادباش ِ نوروزی،
نیما یوشیج و نقد ِ ادبی، در ایران، درآمده‌است که برای شما خواهم فرستاد.
سپاس‌گزارخواهم‌بود اگر خبر ِ آن را همراه با یادداشت ِ پیوست، در ایران شناخت بگنجانید.

دوستدار

ایرج پارسی‌نژاد."

[ویراستار: متأسّفانه به دلیل اشکالی فنی، نتوانستم یادداشت ِ پیوست ِپیام ِ دکتر پارسی را -- که فراگیر ِ چکیده ای از درون مایه ی کتاب تازه ی او بود --  در این جا بیاورم. ناگزیر باید چشم به راه ِ رسیدن ِ کتاب و در صدد ِ بررسی ی آن بمانم.]

 یادواره‌ی ِ پنجاهمین سال ِ سرایش ِ یک شعر- ترانه‌ی ِ مردم‌پسند



فریدون مشیری در جوانی


در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://www.parand.se/tr-moshiri-kocheh.htm

 !تاریخچه‌ی ِ سرود ِ «بهاران خُجسته باد!»

در این جا ↓
http://www.parand.se/t-baharan-khojasteh-bad.htm

خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی

تارنگاشت ِ ویژه‌ی ِ «دکتر محمّد مصدّق»، فراگیر ِ مجموعه‌ی ِ بزرگی از دانستنی‌ها در باره‌ی ِ رندگانی‌ی ِ توفانی‌ی ِ آن بزرگ ‌مرد


در این جا ↓
http://www.mohammadmossadegh.com/

خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی

رادیو مولانا: برنامه‌ی ِ چهارم - بررسی‌ی ِ فرارَوَند ِ سرایش ِ مثنوی‌ی ِ معنوی





در این جا بشنوید. ↓
http://www.radiomolana.com/2010/03/program-4.html

خاستگاه: رایان پیامی از پانویس

 اپرای عروسکی‌ی ِ مولانا- بخش ِ یکم: گفت و شنود ِ شمس و مولوی با صدای «همایون شجریان» و «محمّد معتمد»

در این جا ↓
http://www.facebook.com/video/video.php?v=10150129883305393&ref=nf

خاستگاه: رایان پیامی از لاله

کتاب ِ کوچه (نشر ِ آزمایشی) در شبکه‌ی ِ جهانی - هدیه‌ی ِ نوروزی‌ی ِ تارنگاشت ِ «احمد شاملو»



در این جا ↓
http://www.shamlou.org/index.php?q=node/510

خاستگاه: رایان پیامی از دکتر سیروس رزاقی پور

سه بخش از کتاب ِ كاپيتولاسيون و ايران، نوشته‌ی ِ «دکتر محمّد مصدّق»


در این سه پیوندنشانی، بیابید و بخوانید. ↓
http://www.iranboom.ir/drmosadegh/334-capitolasion-iran-1.html
http://www.iranboom.ir/drmosadegh/344-capitolasion-iran-2.html
http://www.iranboom.ir/drmosadegh/371-capitolasion-iran-3.html

خاستگاه: رایان پیامی از محسن قاسمی شاد

کتاب‌وکتابخانه‌ی ‌دیجیتال: تازه‌ترین دست‌آوردهای دانش و فن در گستره‌ی ِ فرهنگ

در این جا ↓
http://www.ketabnews.com/detail-21721-fa-1.html

خاستگاه: رایان پیامی از فرشید ابراهیمی

فیلم مستند روسپی خانه‌ی تهران- قلعه‌ی شهر ِ نو: حکایتی تلخ از "زندگی‌" (؟!)ی بخشی از مردم ایران

این فیلم مستند را «کامران شیر دل» در سالهای قبل از انقلاب در دست ِ ساخت داشت که از سوی حکومت شاه، توقیف شد و بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز، تا کنون پخش نشده‌بود.↓
http://zamaaneh.com/movie/2010/03/post_196.html

خاستگاه: رایان پیامی از سرژ آراکلی

پیوندنشانی‌ی تازه‌ی «دانشنامه‌ی ایرانیکا» در شبکه‌ی ِ جهانی


www.iranicaonline.org


خاستگاه: رایان پیامی ازعلی احمدی مطلق (دفتر دانشنامه ی ایرانیکا، دانشگاه کلمبیا- نیویورک)


گاه شمار ِ فراگیر ِ رویدادهای مهمّ ِ تاریخی ی ایران از آغاز تا امروز در یک مجموعه ی ِ بزرگ

    ↓ در این جا    
http://fouman.com/history/index.htm

کتاب های تازه نشر ِ انتشارات مزدا

New Titles from Mazda Publishers

در این جا بخوانید
Click on the link below↓
www.mazdapub.com

Forwarded by Mr. Kamron Jabbari,

Orange County, Southern California


خاموشی ی تأسّف انگیز ِ «دکتر محمّدرضا جلالی نائینی»، پژوهنده ای نامدار و پرکار



به قلم علی دهباشی


دكتر جلالي‌ نائيني‌ سرانجام‌ پس‌ از يك‌ دوره‌ بيماري در نخستین ساعات بامداد یازدهم فروردین ماه 1389 در بیمارستان ایرانمهر تهران‌ درگذشت‌. وي‌ سال‌هاي‌ متمادي‌ عضويت‌ هيأت‌ مديرة‌ كانون‌ وكلا و رياست‌ هيئت‌ مديرة‌ كانون‌ وكلاي‌ دادگستري‌ را به‌ عهده‌ داشت‌. علاوه‌ بر اين‌ در سال‌هاي‌ اواخر دهة‌ چهل‌ مدتي‌ قاضي‌ دادگستري‌ نيز بود.

دكتر جلالي‌ نائيني‌ متولد سال‌ 1293 در نايين‌ بود. دوران‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ و متوسطه‌ را در اصفهان‌ طي‌ كرد و دورة‌ دوم‌ را در مدرسة‌ دارالفنون‌ تهران‌ گذراند. هميشه‌ از جلال‌الدين‌ همايي‌ به‌ عنوان‌ آموزگار تأثيرگذار در زندگيش‌ ياد مي‌كرد. همچنين‌ از محيط‌ طباطبايي‌ و عبدالرحمن‌ فرامرزي‌ كه‌ به‌ ترتيب‌ تاريخ‌ و جغرافيا و ادبيات‌ فارسي‌ در دارالفنون‌ تدريس‌ مي‌كردند.

جلالي‌ نائيني‌ پس‌ از اخذ ديپلم‌ وارد دانشكدة‌ حقوق‌ دانشگاه‌ تهران‌ شد. خودش‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد: «سال‌ 1317 بود كه‌ بعد از امتحان‌ ورودي‌ وارد دانشكدة‌ حقوق‌ شدم‌. استادان‌ ما علي‌اكبر دهخدا، دكتر سيد علي‌ شايگان‌ و بعد شيخ‌ محمد عبدو بود. دكتر كريم‌ سنجابي‌ هم‌ «حقوق‌ اداري‌» تدريس‌ مي‌كرد. مسيو فونتانو كه‌ فرانسوي‌ بود «حقوق‌ تطبيقي‌» تدريس‌ مي‌كرد. دكتر زنگنه‌ «تجارت‌ حقوق‌» درس‌ مي‌داد. شيخ‌ سنگلجي‌ «اصول‌» درس‌ مي‌داد. درس‌ در دانشكده‌ حقوق‌ سه‌ ساله‌ تمام‌ شد. موضوع‌ رساله‌ام‌ دربارة‌ «ارث‌» بود.

دكتر جلالي‌ نائيني‌ مدتي‌ هم‌ به‌ كار روزنامه‌نگاري‌ پرداخت‌. او روزنامه‌ «كشور» را منتشر مي‌كرد كه‌ در جريان‌ كودتاي‌ 28 مرداد توقيف‌ شد. بعد از اتمام‌ تحصيلات‌ حقوق‌ در سمت‌ قاضي‌ دادگستري‌ به‌ كار پرداخت‌ و پس‌ از مدتي‌ وكالت‌ را ترجيح‌ داد و تا آستانه‌ انقلاب‌ به‌ شغل‌ وكالت‌ اكتفا كرد.

دكتر جلالي‌ نائيني‌ در زمينه‌ پژوهش‌هاي‌ قرآني‌ و هندشناسي‌ نيز سال‌هاي‌ سال‌ تحقيقات‌ گسترده‌اي‌ انجام‌ داد كه‌ بخشي‌ از اين‌ پژوهش‌ها به‌ صورت‌ سخنراني‌، مقاله‌ و كتاب‌ منتشر شده‌ است‌. دكتر جلالي‌ نائيني‌ بارها به‌ هند دعوت‌ شد و در مجامع‌ دانشگاهي‌ و فرهنگي‌ آن‌ سرزمين‌ سخنراني‌ كرد و با شخصيت‌هاي‌ مهم‌ هند از جمله‌ جواهر لعل‌ نهرو، ابو اكلام‌ آزاد و اينديرا گاندي‌ ملاقات‌ و گفتگو داشته‌ است‌. همچنين‌ به‌ عضويت‌ هيأت‌ علمي‌ و اجرايي‌ دانشگاه‌ بنارس‌ انتخاب‌ شد و از همان‌ دانشگاه‌ مفتخر به‌ دريافت‌ دكتراي‌ افتخاري‌ شد و بدين‌ ترتيب‌ دكتر جلالي‌ نائيني‌ اولين‌ ايراني‌ بود كه‌ از دانشگاه‌ بنارس‌ دكتري‌ دريافت‌ كرد.

حاصل‌ نيم‌ قرن‌ مطالعات‌ دكتر جلالي‌ نائيني‌ بر زمينه‌هاي‌ فرهنگي‌، تاريخي‌ و ديني‌ هند چهارده‌ عنوان‌ كتاب‌ كه‌ به‌ ذكر عناوين‌ برخي‌ از اين‌ كتاب‌ها مي‌پردازيم‌:

1ـ مجموعة‌ پنجاه‌ اوپانيشاد موسوم‌ به‌ سرّ اكبر ترجمة‌ محمد داراشكوه‌ به‌ اهتمام‌ استاد دكتر تاراچند و اينجانب‌، طبع‌ تهران‌، 1957 ميلادي‌ و تاكنون‌ سه‌ بار تجديد چاپ‌ شده‌ است‌.

2ـ پنچاكيانه‌ يا پنج‌ تنتره‌ (كليله‌ و دمنه‌)، تصحيح‌ و تحقيق‌ دكتر تاراچند، دكتر عابدي‌ و جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ اقبال‌، تهران‌ 1984 ميلادي‌.

3ـ گزيدة‌ سروده‌هاي‌ ريگ‌ودا ، ترجمه‌ و تحقيق‌ و نگارش‌ جلالي‌ نائيني‌، طبع‌ نشر نقره‌، 1363 و 1372 شمسي‌.

4ـ مهابهارت‌ ، ترجمة‌ فارسي‌ به‌ اهتمام‌ نقيب‌خان‌ در چهار جلد، چاپ‌ شركت‌ افست‌، سال‌ 1980 ميلادي‌ به‌ اهتمام‌ دكتر شوكلا و جلالي‌ نائيني‌.

5ـ پارسي‌ پركاش‌ (فرهنگ‌ مختصر سانسكريت‌ به‌ فارسي‌) تأليف‌ كريشنا داس‌، به‌ تحقيق‌ و تصحيح‌ و كوشش‌ جلالي‌ نائيني‌ و ن‌. ش‌. دكتر شوكلا، چاپ‌ 1975.

6ـ جوگ‌ باسشت‌ ، در فلسفه‌ و عرفان‌ هند، ترجمة‌ نظام‌ پاني‌پتي‌، به‌ كوشش‌ جلالي‌ نائيني‌ و ن‌. ش‌. دكتر شوكلا، طبع‌ اقبال‌، سال‌ 1981 ميلادي‌.

7ـ تأثير سانسكريت‌ در ادبيات‌ فارسي‌ . اين‌ مقاله‌ در كنگرة‌ زبان‌ سانسكريت‌ خوانده‌ شد و در مجلة‌ دانشكدة‌ دانشگاه‌ جواهر لعل‌ نهرو شمارة‌ پاييز صفحات‌ 1073 ـ 1078 درج‌ و انتشار يافته‌ است‌.

8ـ لغات‌ سانسكريت‌ در كتاب‌ ماللهند بيروني‌ : با مقدمة‌ دكتر تاراچند، چاپ‌ شوراي‌ عالي‌ فرهنگ‌ و هنر به‌ سال‌ 1978 ميلادي‌، چاپ‌ تهران‌.

9ـ مجمع‌البحرين‌ (درياي‌ دو انديشة‌ هندي‌ و ايراني‌): تأليف‌ محمد داراشكوه‌ فرزند شاه‌جهان‌، به‌ كوشش‌ جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ تهران‌، سال‌ 2001، انتشارات‌ سخن‌

10ـ هند در يك‌ نگاه‌ ، مشتمل‌ بر تاريخ‌ و ادبيات‌ و مكتب‌هاي‌ فلسفي‌ هند، نوشتة‌ جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ نشر شيرازه‌، تهران‌، 1376.

11ـ طريقة‌ گرونانك‌ و پيدايي‌ آيين‌ سيك‌ ، نوشتة‌ جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ ايران‌، سال‌ 1970 ميلادي‌.

12ـ منتخبات‌ آثار داراشكوه‌ ، چاپ‌ تابان‌، سال‌ 1335 خورشيدي‌.

13ـ شرح‌ حال‌ جواهر لعل‌ نهرو ، نوشتة‌ جلالي‌ نائيني‌ كه‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ در دانشگاه‌ جواهر لعل‌ نهرو، جزو شرح‌ احوال‌ و شخصيت‌ جواهر لعل‌ نهرو قرار گرفته‌ است‌.

14ـ فرهنگ‌ سانسكريت‌ به‌ فارسي‌ ، جلد اول‌، طبع‌ پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ و مطالعات‌ فرهنگي‌، سال‌ 1996 ميلادي‌، تهران‌.

15ـ تاريخ‌ جمع‌ قرآن‌ كريم‌ ، محمدرضا جلالي‌ نائيني‌، با مقدمة‌ احمد مهدوي‌ دامغاني‌، انتشارات‌ سخن‌، چاپ‌ دوم‌ 1387.

آنچه‌ كه‌ دكتر جلالي‌ با ترجمة‌ «مهابهارت‌»، «اوپانيشاد»، «ريگ‌ ودا» و متن‌هاي‌ كلاسيك‌ ديني‌ و ادبي‌ هند انجام‌ داد. يگانه‌ مرجع‌ و مآخذ مطالعات‌ هندشناسي‌ در نيم‌ قرن‌ اخير به‌ شمار مي‌آيد.

آخرين‌ كتابي‌ كه‌ از دكتر جلالي‌ نائيني‌ منتشر شد كتاب‌ ثنويان‌ در عهد باستان‌ بود كه‌ در سال‌ 1384 توسط‌ انتشارات‌ طهوري‌ عرضه‌ شد. دكتر جلالي‌ نائيني‌ بيشتر اوقاتش‌ را در سال‌هاي‌ اخير به‌ مطالعه‌ مي‌گذران



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?