Thursday, March 04, 2010
هفته نامهی ِ "ایران شناخت"، سال پنجم- شماره ی ۳۸، با دو پیشانه نوشت و نُه بخش ِ خواندنی، دیدنی و شنیدنی در متن
باز هم هول و هراس جنگ!
Chossudovsky:US Will Start WW3 by Attacking Iran
By RussiaToday
در این جا بشنوید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از سرژ آراکلی
جنگ ِ روانی یا تدارک ِ فاجعهای دهشتناک؟!
در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رادیو فردا
به پذیرهی ِ هشتم مارس میرویم!
هشتم مارس، روز ِ جهانیی ِ زن،
بر همهی ِ زنان و مردان ایرانی
جان های ِ یگانه در کالبَدهای دوگانه
فرخندهباد!
همکاران ِ این شماره:
آراکلی، سرژ- استرالیا
ابراهیمی، فرشید - ایران
احد صارمی، یاشار- آمریکا
اسفندیاری، پری - آمریکا
بهبهانی، سیمین - ایران
پاکدامن، ناصر - فرانسه
پانویس - استرالیا
رنّاسی، احمد - فرانسه
شهربراز، ؟- ؟
قاسمیشاد، محسن - ایران
لقمان، مسعود - ایران
نفیسی، مجید - آمریکا
يادداشت ويراستار
جمعه چهاردهم اسفند ماه ۱۳۸۸
(پنجم مارس ۲۰۱۰)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنگاشت، بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
Copyright-Iranshenakht©2005-2010
All Rights Reserved
۱. طرح ِ تولید و نشر ِ هزار نمونه از نگارههای «شاهنامه»، همزمان با هزارهی ِ این حماسهی جاودانه، بر کاشیهای الکترونیکی: ابتکاری ستودنی و کاری کارستان
اژیدهاک ( / ضحّاک) در بند ِ دماوند
شاهنامهی ِ بایسنغری
گروه ِ پنجم ِ این مجموعه، فراگیر ِ بیست کاشی است.
در این جا بخوانید و نمونههای ِ دیگری از کاشیها را ببینید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از مسعود لقمان
۲. نامهای از «شهربراز» : پیگیریی ِ گفتمان ِ نقد بر آشفتهکاریهای ِ "پژوهندهنمایان" در گسترهی ِ اسطوره و حماسه و تاریخ ِ ایران
.....................
درود.
با سپاس از ارزیابی مثبت شما از نوشتارهای من و نیز یادداشت تان در پاسخ به آقای مفرد کهلان.ایشان مرا به گراز تشبیه کرده است و گویا مرا سلطنت طلب ناسیونالیست افراطی قوم گرا هم خوانده است و به چندین هنرآراستهاست!
جالب است که ایشان می گوید سی سال عمر بر سر یکی کردن و تطبیق حماسه ها و اسطورههای ایرانی با تاریخ ماد و هخامنشی کرده است. حال آن که نخستین پله در اسطورهشناسی درک این موضوع است که اسطوره متعلق به دوران پیش از تاریخ است! پس چه گونه میتوان جمشید یا کیخسرو را با کورش یکی کرد؟ یا اژدی دهاک را با آستیاگ مادی؟ شاید این هم از«نوآوری»های ایشان در تاریخ ایران باشد. بیشتر وبلاگونوشتههایایشانبرپایههایغلط ریشهشناختی و تاریخنگاری است.
اما دربارهی آقای بهرام مشیری. واقعا به گفته ی حافظ:
"جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازاراش!"
*
وای به حال و روز ما که "بهرام مشیری" بشود «ندای روشنفکری و روشنگری» و مایهی رنسانس فرهنگی ایرانیان!
از حسن تقی زاده و احمد کسروی به "بهرام مشیری" رسیده ایم!
البته همین توجّه مردم به کسانی چون "مشیری"، نشان می دهد که مردم چه قدر تشنه ی دانستن و آگاهی از تاریخ و فرهنگ خودشان هستند؛ اما شوربختانه کسی چون "مشیری" با پخش تعصب و خشک مغزی و ناآگاهی و «لعل نمایی ِ خزف ِ خویش» ذهن های همگان -- به ویژه جوانان پاک کشور -- را آلوده میکند. به راستی کاشکی کسانی چون شما و دکتر خالقی و دیگر اندیشمندان و آگاهان از رسانههای دیداری یا شنیداری با مردم ارتباط برقرار می کردید و آگاهی رسانی می کردید.
ایدون باد!
ایدون تر باد!
دوستدار
شهربراز
۳. "عَرَب زدگی" و یا همآمیزیی ِ آگاهانه و چارهجویانه برای ِ نگاهداشت ِ یادمانهای ِ کهن ِ ایرانی؟: یک پُرسمان ِ کلیدیی ِ تاریخی - فرهنگی
نوشتار زیر، در این هفته، به این دفتر رسید. ↓
هتل صفائیه یزد که هتل خوبی هم هست و خیلی سعی شده تا با یه نقشۀ سنّتی و اصیل ِ ایرانی ساخته بشه، یه کافی شاپ داره با کلّی نقاشی از پردههای نقالی ِ شاهنامه ، کربلا ، نادر شاه و ...
یکی از دوستان اشاره کرد که سیاوش هم هنگام عبور از آتش، پرچم ِ "نصرٌمِنَالله" به دست داره.
عکس: بهزاد ، یزد ـ هتل صفائیه ، ۱۰ آبان ۸۶
و این هم نگاره ی ِ دیگری با همان درون مایه
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمَل !
واقعا تاریخ چه گونه نوشته میشود؟
تصوّرکنید "گذار سیاوش از آتش" را با پرچم ِ "نصرٌمِنَالله ِ وَ فتحٌ قریب"!
واقعاً باعث تأسّف است! عرب زدگی و افراط در مسلمانی، یعنی همین!
خاستگاه: رایانپیامی از دکتر سیروس رزّاقیپور
اصل ِ نگارهی ِ "گذار سیاوش از آتش" – که در میهمانسرای ِ صفائیّهی ِ یزد بازسازی شدهاست – همان گونه که نویسندهی ِ نوشتار ِ بالا اشاره کرده، از نقّاشیهای ِ قهوهخانهای بر بُنیاد ِ سنّت ِ نقالیست که همآمیزی ی ِ رویکرد و دلبستگیی ِ مردم ِ قهوهخانهرَو به یادمانهای ِ فرهنگیی ِ ایران ِ باستان و آیینهی ِ تمامنمای ِ آن شاهنامه را از یک سو و باورداشتهای ِ اسلامیی ِ آنان را از سوی ِ دیگر، به نمایشمیگذارد و – خواه ناخواه – برآیند ِ چهاردهسَده همزیستیی ِ این دو سویهی ِ باورمندیی ِ ایرانیان است و کاربُرد ِ تعبیر "عرب - زدگی" برای ِ آن، نه تنها هیچ نشانی از نگرش ِ واقعبینانه به تاریخ و فرهنگ و جامعه ندارد؛ بلکه با احترام گزاری به دیگراندیشی و مردمسالاری – که همهی ما داعیهدار ِ آنیم – یکسره ناهمخوان است.
*
به شاهنامه رویمیآوریم و میبینیم که حماسهسرای ِ یزرگ ِ ما، "ناموَرنامهی ِ باستان" را با بیت ِ
"به نام ِ خداوند ِ جان و خِرَد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد..." (شاهنامه به کوشش ِ جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، ص ۳)
آغازمیکند که در دوهزاره پس از روزگار ِ زرتشت ِ اندیشهوَرز ِ خِرَدستای ِ گاهانسرای، درست، بازتاب ِ آموزه ی جاودانه ی او: اندیشه و گفتار و کردار ِ نیک است؛ یعنی "خداوند ِ جان و خرد" را به جای ِ " اهوره مزدا"(= "برترین خِرَد") بهکاربردهاست. امّا همان فردوسی، اندکی پس از آن و در همان "دیباچه"، به هنگام ِ یاد کردن از باورمندیی ِ دینیی ِ خود، در زیر ِ عنوان ِ "گفتار اندر ستایش ِ پیغمبر"، میگوید:
"ترا دانش ِ دین رهاند درست
در ِ رستگاری ببایدت جُست
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندرنیاری به دام ِ بلا
بُوی در دو گیتی ز بد رستگار
نکوکار گردی بر ِ کردگار
به گفتار ِ پیغمبرت راهجوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی ...
اگر چشمداری به دیگر سرای
به نزد ِ نبیّ و وصی گیر جای
گرَت زین بدآید، گناه ِ منست
چُنینست و این دین و راه ِ منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چُنان دان که خاک ِ پی ِ حیدرم ..."
(شاهنامه، همان، دفتر یکم، صص ۹- ۱۱)
شاعر در میان این بیان ِ باورمندیی ِ دینی و مذهبیی ِ خویش (دین ِ اسلام و مذهب ِ شیعه) و خویشکاری ی بزرگ ِ ایران شناختی اش، هیچگونه ناهمسازی نمیبیند و من ِ خوانندهی ِ شاهنامه هم – هر باور و مرامی که داشتهباشم – نباید به خود روابدارم که این سخن ِ او را نشانهای از "عربزدگی"ی ِ وی بشمارم؛ بلکه سزاوار میدانم که حماسهاش را با دل و جان بخوانم و در همان حال، بر پایهی ِ اصل ِ انسانی و آزادمنشانهی ِ احترام گزاری به باورداشتهای هر انسان ِ دیگری، گزینش ِ دینیی ِ او را امری شخصی بدانم و بر آن، ایراد ِ نیش غولی نگیرم.
*
گویی، شاعر، خود، چُنین برخوردهایی با گزینش ِ دینیی ِ خود را پیشبینی میکرده که در پایان ِ بیان نامه اش، با تأکید ِ هرچه تمامتر، گفتهاست:
"گرَت زین بدآید، گناه ِ منست
چُنینست و این دین و راه ِ منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چُنان دان که خاک ِ پی ِ حیدرم ..."
*
امّا همین شاعر ِ ستایندهی ِ "نبیّ و وصیّ" ِ عرب، هنگامی که به روایت ِ "تازش ِ عرب" به ایران را از زبان رستم ِ فرّخ زاد – سردار ِ سپاه ِ ایران که در رزمگاه ِ قادسیّه کشتهشد – می سراید، هیچ چیزی را از نکوهش و سرزنش در حقّ ِ آن ایرانگشایان در زیر ِ همان پرچم ِ "نصرٌمِنَالله ِ وَ فتحٌ قریب" فرونمیگذارد و باز هم این چالش را ناهمخوان با دین و مذهب خویش، نمیبیند؛ یعنی – با کلیدواژههای امروزین– "دین" را از سیاست" جدامی شمارد:
"................................
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام ِ بوبکر و غُمّر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز
نِشیبی درازست پیش ِ فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی، نه شهر
از اختر، همه تازیان راست بهر!
........................................
زیان کسان از پی ِ سود ِ خویش
بجویند و دین اندرآرند پیش
.....................................
چو بسیار ازین داستان بگذرد،
کسی سوی ِ آزادگی ننگرد
بریزند خون از پی ِ خواسته
شود روزگار ِ بد آراسته
..................................."
(شاهنامه، همان، دفتر هشتم، صص ۴۱۷- ۴۲۰)
*
گفتنیست که در شاهنامهی ِ شاه طهماسب (در دوران ما به ناروا شهرتیافته به "شاهنامهی ِ هوتون")، تولیدشده در روزگار ِ اوج ِ اقتدار ِ مذهب ِ شیعه، همین نگاره را بدون ِ پرچم ِ"نصرٌمِنَالله ِ وَ فتحٌ قریب" در دست ِ سیاوش، میبینیم:
یک نگارگر ِ امروزین نیز (که نامش را نمیدانم)، در حال و هوایی فراسوی ِ این گیر و دارها، همان صحنه را بدین گونه به نمایش درآوردهاست:
شاهنامهی ِ نقالان، متن ِ سخن ِ این سخنوران ِ مردمی در قهوهخانهها، با نگارههای دیوارهای ِ این همایشگاه ِ تودهی ِ مردم، پیوند ِ تنگاتنگ دارد و این نگاره ها به زندهترکردن ِ گفتار ِ آنان، یاریمیرساند. در همان حال، هرگاه شریعتمدار ِ جزمباوری از مردی مسلمان و قهوهخانه رو و پای ِ نقل ِ نقالنشین، بپرسد که چرا به آن پاتوق می رود و در کنار نگارههایی همچون سیاوش در آتش – که ناهمخوان با مسلمانی ست – مینشیند، یادکرد از همین پرچم "نصرٌمِنَالله ِ وَ فتحٌ قریب"، گرهگشای ِ آن چیستان و پاسخگوی ِ آن پرسش شرعی خواهدبود.
*
در مورد ِ نگارهی ِ "گذار سیاوش از آتش" با پرچم "نصرٌمِنَالله ِ وَ فتحٌ قریب"، میتوان این انگاره را نیز در میان نهاد که طرح ِ آن، گونهای چارهاندیشیی ِ آگاهانه و هوشمندانه از سوی ِ ایران دوستان، برای نگاه داریی ِ یکی از نمادهای ِ مهمّ ِ فرهنگ ایرانی در دیدرس ِ تودهی ِ مردم در یکی از پُررفت و آمدترین جاها در متن ِ زندگیی ِ مردم ِ مسلمان ِ جزمباور بودهاست؛ یعنی این پرچم را به منزلهی ِ جوازی برای ِ پذیرفته- شدن ِ نگارهای بر بنیاد ِ اندیشه و کردار ِ رایج در کیشی پیشااسلامی، و "خودی" نشاندادن ِ آن "جُزخودی" (همانا از دیدگاه اسلامی و نه با برداشتی ایرانی) بر دست ِ سیاوش دادهاند.
متن ِ شاهنامهی ِ نقالان – که بدان اشاره کردم – خود، به خوبی بیانگر ِ پیوند میان بُنمایههای فرهنگ ایرانی و نشانههای ِ آشکار ِ گوناگونی از باورداشتهای ِ مسلمانان است که همانا ربطی به "عربزدگی" (؟!) ندارد ( ← داستان ِ رستم و سهراب، نقل و نگارش ِ مرشد عبّاس زریری، به کوشش جلیل دوستخواه، انتشارات توس، تهران - ۱۳۶۹. برای آگاهیی بیشتر از ساختار ِ شاهنامهی ِ نقالان و چگونگیی ِ پیوند و همآمیزیی ِ درونمایههای ایرانی و اسلامی در آن، ←
Jalil Doostkhah: Moršed ‘Abbās ZARIRI
: در
*
همانند ِ این تمهید را در نامگذاریی ِ بسیاری از یادمانهای ِ فرهنگ ِ کهن ِ ایرانی به نامهای ِ آشنای ِ اسلامی، میتوان دید که مشهد ِ مادر سلیمان به جای پاسارگاد، تخت ِ سلیمان به جای آذرگُشنَسپ و مسجد سلیمان به جای ِ آتشکدهی ِ گمنامی در محلّ ِ شهر ِ مسجد سلیمان ِ کنونی، نشتگاه ِ گاز نقت برای سوختبار آن آتشکده، از نامدارترینهای آنها به شمارمیآیند.
۴. دستنوشت ِ نویافتهای از «شاهنامهی ِ فردوسی» در بیروت
استاد دکتر محمود امیدسالار
در رایانپیام ِ مهرآمیزی، پیوندنشانیی ِ گفتاری در توصیف ِ دستنوشت ِ نویافتهی ِ شاهنامه در لبنان را به این دفتر فرستادهاند که ارمغان شاهنامهشناختیی ِ روزآمد و سزاواری برای دوستداران ِ حماسهی ِ ایران است و من آن را با سپاسگزاری از ایشان، در این جا میآورم.
صفحهای از دستنوشت ِ بیروت
This a link to a short article (typos and all) that I wrote about the Beirut manuscript of the Shahnameh with a couple of pics of two of its folios. Touraj may pass it on to the Farhang Foundation people whose contribution is acknowledged. Pass it on to whomever you want.
http://www.payvand.com/news/10/mar/1001.html
Best,
M.
۱. سرای ِ دانای ِ توس: پایگاه دیگری برای پژوهشهای ایرانشناختی در شبکهی ِ جهانی
سرای ِ دانای ِ توس
بایگانیی ِ نوشتارها با موضوع ِ زبان، تاریخ، فرهنگ و استورهی ِ ایرانی
در این جا ↓
در این پایگاه، به بررسی و نقد نگارندهی ِ این سطرها در بارهی ِ "نقدنما"ی "بهرام مشیری" در اشاره به شاهنامه به تصحیح استاد دکتر جلال خالقی مطلق که در این تارنگاشت نشریافتهبود،پیونددادهشده است.
ویراستار: بسیار سپاسگزارم.
۲. سفری شکوهمند به گذشتههای ِ دور: نگرشی شگفتیانگیز به تاریخ و فرهنگ ِ باستانیی ِ ایران و یادمانهای ِ آن در یک فیلم
در این جا ↓
خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی
اِنگِلس و زبان و ادبیّات فارسی: نامه ای از اِنگِلس به مارکس
فریدریش انگلس
↓
کارل مارکس
چند هفته ایست که در پهنه ی ادبیات و هنر مشرق زمین غرق شده ام. از فرصت استفاده کرده و به آموختن زبان فارسی پرداخته ام. آنچه تاکنون مانع شده است تا به آموختن زبان عربی بپردازم، از یک سو نفرت ذاتی من به زبانهای سامی است و از سوی دیگر وسعت غیرقابل توصیف این زبان دشوار با حدود چهار هزار ریشه که در دو تا سه هزار سال شکل گرفته. برعکس، زبان فارسی، زبانی است بسیار آسان و راحت، اگر الفبای عربی نبود که همیشه پنج، شش حرف تقریباً یک صدا تلفظ می شوند و اِعراب نیز روی کلمه ها گذاشته نمی شود که دشواری هایی در خواندن و نوشتن به وجود می آورد. با این حال قول می دهم که در ۴۸ ساعت دستور زبان فارسی را فرا بگیرم. این هم به دلیل لجبازی با پیپر
(Pieper )
. اگر او خیلی مایل است که با من به رقابت برخیزد، این گوی و این میدان. زمانی را که برای فراگیری زبان فارسی در نظر گرفته ام حداکثر سه هفته است، حال اگر آقای پیپر توانست در دو ماه این زبان را بهتر از من یاد بگیرد اذعان می کنم که او در زمینه ی فراگیری زبان از من به مراتب بهتر است.
برای وایتلینگ
(Weitling)
بسیار متأسفم که فارسی نمی داند زیرا اگر آشنایی با این زبان داشت می توانست آن زبان جهانی را که در آرزو داشته، بیابد.
به عقیده من فارسی تنها زبانی است که در آن مفعول بی واسطه و باواسطه وجود ندارد.
درضمن، حافظ پیر خراباتی را به زبان اصلی خواندن، لذتی دارد که مپرس – اما «سر ویلیام جونز»، با عشق وافری کلمات زشت و رکیک را در اشعار حافظ بکار برده است و همان اراجیف را به عنوان مثال و شاهد در کتاب
Poesis Asiaticae Commentaräs
نقل کرده و به شعر یونانی درآورده است، جالب این جاست که او ترجمه ی همان کتابش را به زبان لاتین، ماوراء وقاحت و پر از سخنان زشت و رکیک خوانده و رعایت نکردن عفت کلام دانسته. بدون شک جلد دوم از مجموعه آثار جونز درباره ی اشعار عاشقانه برای تو بسیار سرگرم کننده خواهد بود. اما بخش ادبیات فارسی به لعنت ابلیس هم نمی ارزد.
بخشی از نامه ی انگلس به مارکس - ۶ ژوئن ۱۸۵۳
از: مجموعهی ِ آثار مارکس و انگلس
خاستگاه: رایان پیامی از فرشید ابراهیمی
ویراستار:
در این سخنان ِ اِنگِلس، دو گزافهگویی و یک برداشت ِ نادرست، به چشم می خورد. نه "دستور زبان فارسی" را میتوان " در ۴۸ ساعت"، فراگرفت و نه "زمان ِ لازم برای فراگیریی ِ زبان فارسی" را میتوان " حدّ ِ اکثر سه هفته" در نظر گرفت و نه جای ِ "مفعول ِ بهواسطه" و"مفعول ِ بیواسطه" در این زبان، خالی ست. همه ی ِ نامهای آمده پس از حرفهای ِ اضافهی ِ از، با، بدون ِ، به، بی، جز، در و اندر،"مفعول به واسطه"
(غیر ِ صریح) و همهی ِ نامهای آمده پیش از حرف ِ اضافهی ِ را، "مفعول ِ باواسطه" (صریح)اند.
۱. روز ِ نو گل افشان ، گل افشان به ما ميرسد/ این شب ِ پریشان، پریشان، سحر می شود ...
تصنیف ِ " یاران"، خواننده : «صدیق تعریف»
بر پایهی ِ نغمهیی ِِ کردیی ِ " حریر حریره"
دستگاه : آواز بیات ترک
با همکاریی ِ گروه ِ کامکارها
صدیق تعریف
در این جا ↓
خاستگاه: رایان پیامی از دکتر سیروس رزّاقیپور
۱.خبرنامهی ِ شمارهی ِ ۱۷۴ "انجمن ِ مثنویپژوهان" (فراخوان ِ نشست ِ شمارهی ِ ۱۲۲ انجمن در شبکهی ِ جهانی)
در این جا، بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از پانویس
۲. روزآمدشدن ِ «ایراندُخت»، خبرنامهی ِ بانوان ِ ایران
در این جا ↓
خاستگاه: رایان پیامی از پری اسفندیاری
۳. «رندان»، جُنگ ِ ادبیّات ِ حاضر ِایران، روزآمد شد.
<br>
در این جا ↓
خاستگاه: رایانپیامی از یاشار احد صارمی
۴. دوهفتهنامهی الکترونیک ِ ادبی - فرهنگیی ِ «رسانه»، همزاد ِ شاعران ِ دربهدر، به کوشش ِ « حبیب شوکتی» و «بیژن اسدیپور»، روزآمد شد.
در این جا بخوانید. ↓
در این شمارهی ِ رسانه، گفتار ِ "شاهنامه شناسی ی ِ بَدَلی ..." از این تارنگاشت، بازنشردادهشدهاست. ↓
ویراستار: بسیار سپاسگزارم.
Bakhsh-haa1
۱. سرودهی ِ تازهای از «سیمین بهبهانی»
شاید بهار ِ سبز ببارند...
خون دل و گلوله و باروت
با آن سه رادمرد چه کردند
آن هر سه ایستاده آزاد
اینک اسیر تربت سردند
مرد خدا و مصلح و استاد
-- هریک زبان مردم خاموش--
رفتند و چون تعرض ِ فریاد
دیگر به سینه باز نگردند
ای زادگاه پاک من ای خاک
ناگاه تخت سینه گشودی
در خون خود تپیده درونت
بسیار کودک و زن و مردند
این جاهلان که دست به کارند
گوش سخن نیوش ندارند
رنج است این! به سود ِ چه راحت
با صلح پیشگان به نبردند ؟
خودرو سوار ِ ولولهافکن
با تندباد ِ مرگ بتازد
چون بارهی ِ گسیخته افسار
برمردمی که راه نوردند
برگرد آبگیر پر از اشک
با قامت خمیده و لرزان
تمثیل لاله های سیاهند
این مادران که دختر دردند
شاید بهار سبز ببارند
شاید گیاه سبز بکارند
دلزندگان سبز که بیزار
از این خزان ِ مُردهی ِ زردند
خاستگاه: روز آنلاین
۲. «در چهارشنبهبازار ِ سانتا مونیکا»: شعری از "مجید نفیسی" (انگلیسی - فارسی)
Santa Monica Farmers' Market
می دانم
در شاهراهها ، تمام ِ تابلوها به انگلیسی ست
امّا غم ِ من فقط فارسی می داند!"
فارسی ↓
انگلیسی ↓
خاستگاه: رایانپیامی از مجید نفیسی
۳. چالشی با "خواجهی ِ شیراز" و بخشندگیی ِ او ("سمرقند و بُخارا" را به "خال ِ هندوی ِ تُرک ِ شیرازی")
سرودهای از مهرانگیز رساپور (م. پگاه) و روشنگریی ِ شاعر در بارهی ِ آن را در این پیوندنشانیها، بخوانید. ↓
خاستگاه: رایانپیامی از مهرانگیز رساپور (م. پگاه)
گسترش ِ ابعاد ِ فرار ِ مغزها: ایران در پایگاه ِ یکم!
محمود احمدینژاد در سالهای میانی نخستین دوره ریاست جمهوری خود، مساله مهاجرت نخبگان را تکذیب کرد و گفت: «برخیها با تعبیر غلط از عنوان فرار مغزها استفاده میکنند. ما، فرار مغز نداریم.»
امّا برخلاف نظر او، صندوق بینالمللی پول در گزارش سال ۲۰۰۹ خود اعلام کرد که جمهوری اسلامی ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان ۹۱ کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته ی جهان، مقام نخست را دارد.
مهاجرت نخبگان، در سایه سیاستهای دولت احمدینژاد، اکنون به یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ایران تبدیل شده است، تا جائی که مجلس شورای اسلامی مجبور شده برای بررسی این موضوع یک کمیته ویژه تشکیل دهد.
مهاجرت نخبگان، در سایه سیاستهای دولت احمدینژاد، اکنون به یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ایران تبدیل شده است، تا جائی که مجلس شورای اسلامی مجبور شده برای بررسی این موضوع یک کمیته ویژه تشکیل دهد.
علیرضا سلیمی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی روز دوشنبه سوم اسفند به خبرگزاری فارس گفت:«در جلسه روز یکشنبه کمیسیون آموزش و تحقیقات، بحث مهاجرت نخبگان با حضور نمایندگانی از وزارت امورخارجه، علوم، آموزش و پرورش، بهداشت و اطلاعات مورد بررسی قرار گرفت.»
به گفته عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات، کمیته ویژهای که به پیشنهاد این کمیسیون تشکیل شده وظیفه دارد با حضور وزیران مسئول مساله مهاجرت نخبگان را بررسی و برای جلوگیری از آن چارهاندیشی کند.
فرار دانشمندان سلولهای بنیادین
سلیمی به خبرگزاری فارس گفت:«افزایش امنیت شغلی، اصلاح نظام مدیریت، حفظ حریم مراکز دانشگاهی، ایجاد تسهیلات برای دانشمندان ایرانی مقیم خارج از کشور و اصلاح نظام آموزشی، از جمله راهکارهایی بود که در نشست کمیسیون آموزش و تحقیقات ارائه شد.»
همزمان با اظهارات نماینده مجلس، حمید گورائی رئیس پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی نیز هشدار داد که دانشمندان رشته سلولهای بنیادین ایران هر روز بیشتر از گذشته جذب کشورهای عربی و دیگر نقاط جهان میشوند.
در کنگره جهانی سلولهای بنیادین، که تیرماه سال جاری در اسپانیا برگزار شد، ایران پس از اسرائیل پیشروترین کشور خاورمیانه در رشته سلولهای بنیادین شناخته شد. به گفته حمید گورائی، اکنون بهترین دانشگاههای دنیا با دانشمندان ایرانی این رشته تماس میگیرند و میکوشند آنان را به سوی خود جذب کنند».
فرار سالی ۱۸۰ هزار تحصیلکرده
به استناد گزارش سال ۲۰۰۹ صندوق بینالمللی پول، سالانه ۱۸۰ هزار نیروی آموزشدیده از ایران مهاجرت میکنند.» صندوق بینالمللی پول در گزارش خود تاکید کرده است که فرار ۱۸۰ هزار نیروی آموزش دیده، به معنای خروج سالانه ۵۰ میلیارد دلار ارز از کشور است.
گزارش صندوق بینالمللی پول میگوید: «هماکنون بیش از ۲۵۰ هزار مهندس و پزشک و بیش از ۱۷۰ هزار ایرانی دارای تحصیلات عالیه در آمریکا زندگی میکنند».
هفتهنامه سازمان مدیریت و برنامهریزی ایران، سال گذشته نوشت: «از ۱۲۵ دانشآموز ایرانی که ظرف ۳ سال گذشته در المپیادهای جهانی کسب رتبه کردند، ۹۰ نفر آنها هم اکنون در آمریکا مشغول تحصیل اند..»
«شهر ِ هِرت» کجاست؟
شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان مکروهند و رنگ سياه مستحب-
- شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن.
- شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند...
- شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند.
- شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
- شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصلهی ِ پنج دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند.
- شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده، چند چادر برپا کرد.
- شهر هرت جايي است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.
- شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسي شونو در بيارن.
- شهر هرت جايي است که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريال هاي تلويزيوني رو توي کاخها مي سازن
- شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه.
- شهر هرت جايي است که وطن هرگز مفهومي نداره و باعث ننگه پس ميرويم ترکيه و دوبي و اروپا و آمريکا و ... را آباد ميکنيم..
- شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي.
- شهر هرت جايي است که وقتي مي ري مدرسه کيفتو مي گردن مبادا آينه داشته باشي.
- شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.
- شهر هرت جايي است که توي فرودگاه برادر و پدرتو مي توني ببوسي اما همسرتو نه ...
- شهر هرت جايي است که وقتي از دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي کني مي گه: نمي دونم هر چي بابام بگه.
- شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني ۵۰۰ نفر رو دعوت مي کني و شام ميدي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسيی ِ تو کلي حرف بزنن...
- شهر هرت جايي است كه هر روز توي خيابون شاهد توهين به مادرها و دخترها هستي ولي كاري ازدستت برنمياد.
- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
- شهر هرت جایی است که ساق پا پیدا و موی سر پوشیده است!
- شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.
- شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.
شهر هرت جايي است كه ...
*
خدايا اين شهر چهقدر به نظرم آشناست!
خاستگاه : رایانپیامی از احمد رنّاسی
گفتاری شیوا در بارهی ِ اسپندارمذگان (/ اسفندگان) و دیگر جشنآیینهای ِِ۱.ی: یادگاری از استاد زندهیاد «ابراهیم پورداود» - پیوستی بر شادباش ِ اسفندگان
در تارنگاشت ِ جشنهای ایرانی، بخوانید. ↓
و سرود زیبای ِ اسپندارمذ گان را در تارنگاشت ِ ایران بوم، بشنوید. ↓
شناختنامهی ِ سرود:
شاعر:سیاوش تهرانی
نوازنده تنبور، دف، کوزه : سهراب فتحعلیزاده
خواننده: شاهین بدره ای
آهنگساز: یسنا
صدابردار:امید
متن سرود ↓
روز اسپندارمذ ز اسفندماه
دوستت دارم بگو با هر نگاه
دوستت دارم ز دریا بیشتر
از زمین و از کهکشانها بیشتر
دوستت دارم تو در جان منی
پارهای از جان ایران منی
شاخهای گل پیش دلدارت ببر
بوسهای از گونهی یارت بخر
سیب سرخی هم فراهم آورید
هر یکی یک بوسه بر رویش زنید
کین نمادی گشته از اسفندگان
دوستت دارم فراوان تر ز جان
دلبرم ای ماه ایرانینژاد
سرزمینت را مبر هرگز ز یاد
کین زمین جای سپند مهر بود
جای نیکویان روشن چهر بود
اینچنین کن تا که چون بیمایگان
ره نپویی بر ره بیگانگان
سرزمیت را بکوش آباد کن
روز و شب از فرّ ِ ایران یاد کن
خاستگاه: رایانپیامی از محسن قاسمی شاد
۲.رویدادی غرورانگیز در تاریخ ِ معاصر ِ ایران
٢٩بهمنماه ١٣٣٢ خورشيدي
روزي كه "ای ایران" ميهنيترين سرود ملي جهان شد
ميترا دهموبد: درست ٥٦ سال پيش در چنين روزي، سرود «ايايران»، ميهنيترين و مهيجترين سرود ملي، اعلام شد. ٢٩ بهمنماه ١٣٣٢ خورشيدي، در چهارمين روز از نشست فراملي(:بينالمللي) كارشناسان سرودهاي ملي در وين(پايتخت اتريش)، پس از گفتوگوهاي بسيار، كارشناسان و متخصصان، در بيانيهي پاياني خود، سرود «اي ايران» را از نظردرونمايه و آهنگ، ميهنيترين و مهيجترين سرود ملي، اعلام كردند
ناخودآگاه دست بر سينه ميگذارم، ميايستم و بلند بلند ايايران را همراه با همه مي خوانم، از تلوزيون و راديو پخش شود يا در همايش و سمينار باشد و يا حتا اگر بر تكهاي كاغذ باشد كه در دست گرفتهام، تفاوتي ندارد، ميايستم و با همان احساسي آنرا زمزمه ميكنم، كه نخستينبار پس از شنيدنش، تكرارش كردم.
ميدانم كه شما هم همين احساس را داريد، همانگونه كه كارشناساني كه سال ٣٢ از سراسر جهان در وين گرد هم آمده بودند و سرودهاي بسياري را از جايجاي اين جهان پهناور، گوش داده بودند، چنين احساسي داشتند، نميدانم شايد آنها هم دست بر سينه گذاشته و ايستاده بودند، شايد هم تلاش كرده بودند كه آنرا به زبان فارسي زمزمه كنند.
به هر روي اين داستان هنوز هم ادامه دارد، حسين گلگلاب، سرايندهي اين سرود است
و روحالله خالقي آهنگسازش.
Gol-e Golaab, H.
زماني كه اين سرود، سروده شد و آهنگگذاري شد، ايراني دلش از دست بيگانگان پر بود.
به زبان آنروزها، ايران پر از اجنبي بود، جنگ جهاني دوم بود و سربازان ريز و درشت انگليسي و روسي نه تنها حرمت زنان و مردان ايراني را شكسته بودند، كه حرمت خاك ايران را نيز، زير پا گذاشته بودند.
هما گلگلاب، دختر حسين گلگلاب است، تنها كسي كه از خانوادهي گلگلاب در دسترس بود تا از او دربارهي حسينگلگلاب بپرسيم و او گفت: «پدر عاشق ايران بود.»
هما گفت: «همهي اينها به ژنتيك افراد بازميگردد، او با همهي وجودش با تكتك سلولهاي بدنش، ايران را دوست داشت و غم و اندوه اين خاك و مردمانش، غصه و اندوه او هم بود.»
هما گل گلاب، پزشك داروساز است، دورهي درس و كتابش را در ژنو و در آمريكا گذرانده، اما ايران آن جايي است كه او از كودكي دوست داشته به آن خدمت كند و البته كه اين كار راهم كرده است. او يكي از ١٥ تن از نخستين هموندان هيات علمي دانشگاه تهران است.
هما گفت: پدر عاشق ايران، گل و گياهانش و كوه و در و دشتش بود. همهي روزهاي تعطيل را كت و كلاه ميكرديم و ميزديم به كوه. از بالاي كوه آدم عاشقتر است. حتما همهي آنهايي كه جايجاي ايران را از فراي كوههاي كوتاه و بلندش ديدهاند، ميدانند كه عاشقي كه از بلنديها به عشقش نگاه ميكند، چه حسي دارد.
هما گلگلاب روبهرويم نشسته بود و داشت از پدرش ميگفت و من شيفتهي خانهاي بودم كه پر بود از گل و گلدان. همه جاي اين خانه سبز بود و هما گلگلاب، همچون سيبي بود كه از ميانه به دو نيم كرده باشند، هما خيلي شبيه پدرش بود.
حسين گلگلاب، استاد گياهشناسي دارالفنون، دبيرستان نظام و دانشكدهي پزشكي بود. تا سال ١٣٠٧ خورشيدي دوازده جلد كتاب در رشتهي علوم طبيعي نوشت بنابراين به نظرم پر بيراه نيست كه خانهي دخترش هم همچون خانهي قديميخودش پر از گل و گلدان باشد.
هما گفت: خانهمان يك خانهي قديميمان، به تمام معنا، ايراني بود با يك حياط بزرگ كه پر از گل بود و درخت، آنهم از گونههاي نايابش، از گونههايي كه بيشترشان تنها ويژهي ايران است و اين آب و خاك.
آپارتمان هما خيلي بزرگ نبود اما گلدانهاي سبزي كه از در و ديوار آويزان بود، آنچنان بودند كه آپارتمان بودن اين خانه، به چشم نميآمد. هما گفته بود كه عشق به ايران ژنتيكي است و من با وجود اينهمه سبزينه، فهميدم كه عشق به گياهان هم ژنتيكي است.
اين آپارتمان كوچك يك بالكن كوچك هم داشت پر از گلدان و گياه و البته يكعالمه سيدي كه از نخ آويزان بود و به هر جنبش بادي تكان ميخورد و برق ميزد. از همان آغاز ميخواستم بدانم داستان اين سيديها چيست اما تا پايان گفتوگو دندان روي جگر گذاشتم تا اينكه سرانجام فهميدم كه اينها آنجا آويزان شدهاند تا پرندهها كاري به سبزيهاي ترهو شاهي و گلدانهاي گل هما خانم نداشته باشند.
هما گفت: من ايران را دوست دارم و همچون همهي ايرانيها اين هوا و جو را دوست دارم. اينها باعث زندگي من است.
هما گفت: پدرم گياه "پرسياوشان" را فراي همهي گياهاني كه پرورش ميداد، دوست داشت.
هميشه در دفتر كارش، روي ميزش، همانجايي كه پر بود از دفتر و كتاب و نوشته، يك گلدان پر سياوشان داشت، سبز سبز.
هما خودش هم دو سه تا گلدان پر سياوشان دارد. يكي را درون آشپزخانه گذاشته. از او خواستيم تا به گلدان آب بدهد تا از او و اين گلدان سبز، عكس بگيريم. هنگامي كه داشت به گلدان آب ميداد، آنچنان با احساس بود كه يك لحظه خواستم تا به جاي پرسياوشان توي آن گلدان باشم.
هما گفت: بابا در دارالفنون درس خواندهبود، ديپلم گرفته بود و در دارالفنون تدريس ميكرد. ليسانس حقوق و علوم سياسي هم داشت و همچنان در دارالفنون آموزگار بود. بعدها دكتراي علوم گرفت، معاون دانشكدهي پزشكي بود، هموند انجمن موسيقي ايران و در كنار همهي اينها يك ايراني بود كه ايران را بيچون و چرا دوست داشت.
هما گلگلاب گفت: هميشه سر خاك بابا كه ميرويم پيش از هركاري سرود اي ايران را ميخوانيم. بابا با ايايران تا هميشه زنده و ماندگار است.
هما، لحظهاي سكوت كرد و گفت: گفتم كه بابا عاشق ايران بود و همين عشق او و سرودهاش را جاويد كرده است همچون روحالله خالقي كه آهنگساز اي ايران بود و استاد بنان
كه نخستین خوانندهي اين سرود بود. ↓
صحنهی ِ تاریخیی ِ اجرای یکم ِ سرود ِ ای ایران به رهبریی ِ خالقی و خوانندگیی ِ بنان
هما سرودهي اي ايران به خط حسين گلگلاب نشانمان داد، دستنوشتهاي كه از نگاه من يك گوهر است. سرودهي آذرآبادگان هم بود.
هما،برايمان از حسين گلگلاب عكسي را آورد كه خودش خيلي دوست داشت و آن را در كنار دستنوشتههاي پدرش گذاشت، دستنوشتههايي كه حسين گلگلاب در آن، با سال و روز تولدش آغاز كرده و چنين نوشته است: "تولدم در ١٧ربيعالاول ١٣١٤ هجري قمري در تهران اتفاق افتاد ولي در سجلاحوالم كه چندسالي بعد گرفته شده، ١٢٧٤ هجري شمسي نوشته شده كه مقارن ١٣١٢ قمري ميشود يعني دو سال اضافه نوشتهاند."
اين دستنوشتهها ادامه داشت و حسين گلگلاب در اين چند رويه(:صفحه)، كم و بيش كارهايش را نوشته بود.
حسين گلگلاب با موسيقي آشنا بود و آشنايي بيشترش با بنياد مدرسهي موسيقي وزيري كه كلنل علينقي وزيري، بنيانگذارش بود، آغاز شد. استاد روحالله خالقي كه ساخت آهنگ بسياري از سرودههاي گلگلاب را انجام ميداد، در خاطراتش مينويسد: «تصور نميشد يك مرد عالم فيزيكدان و شيمي و رياضيدان و نباتشناس و سنگشناس، شعر هم بگويد! استعداد فوقالعادهاي داشت.»
هما ما را به درون اتاقی برد که پر بود از کتاب. اشاره ای کرد و گفت: "بسیاری از اين كتابها مال پدر است. هنوز هم چيزهايزيادي از پدر ميشود از لابهلاي اين كتابها بيرون آورد."
هما گفت: "بابا، هموند و زماني سردبير فرهنگستان زبان بود و واژههاي بسياري را جايگزين واژههاي وارداتي علوم طبيعي كرد. لابهلاي كتابهاي كتابخانه، پر است از برگههايي كه واژههاي فارسي جايگزين واژههاي بيگانه شدهاست.، بابا عاشق ايران بود و ميخواست ايراني تا هميشه ايراني بماند با فرهنگ، زبان و سنتهاي ويژهي ايراني.
هما گلگلاب، درون همان اتاقي كه پر از كتاب بود، يك رايانه داشت، روشن كرد، پشتش نشست و يكسري چيزها را نشانمان داد. هما عكسي از آرامگاه حسين گلگلاب را نشان داد و گفت:"پیدا کردن آرامگاه بابا چندان سخت نیست، روي آرامگاهش نوشتهايم: اي ايران اي مرز پر گهر.
ساعت ٣ پسين رفتهبوديم به خانهي دختر حسين گلگلاب. نزديك به ٣ساعت و نيم دربارهي خودش و پدرش به گفتوگو نشستيم، هنگامي كه داشت بدرقهمان ميكرد، همان لبخندي را بر لب داشت كه به هنگام ورود با آن، روبهرو شده بوديم.
سرمان را به زير انداختيم و راهي شديم ولي امروز كه اين مطلب را نوشتم به ياد آن گفتوگو كه همهاش پيرامون ايران و منش ايراني و سرود ايايران بود، با خودم گفتم امروز چه روز خجستهاي است، امروز روز ايايران است، روزي كه بايد بايستيم، دست بر سينه بگذاريم و بخوانيم:
خاستگاه: رایان پیامی از دکتر ناصر پاکدامن