Thursday, January 14, 2010
هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ۳۰
يادداشت ويراستار
جمعه بیست و پنجم دی ماه ۱۳۸۸
(پانزدهم ژانویه ۲۰۱۰)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
Copyright-Iranshenakht© 2005 -2010
All Rights Reserved
آموزش ِ زبان ِ فارسی یا ریشخند ِ زبان و فرهنگ ِ ایران؟!: « سخنها به کردار ِ بازی بُوَد! (فردوسی)»
در این جا، ببینید و بشنوید تا آه از نهادتان برآید و دردمندانه بنالید: "دریغ است ایران که ویران شود!" ↓
خاستگاه: رایان پیامهایی همزمان از گیتی مهدوی و احمد رناسی
۱. کاروان ِ شهید: شعری از «هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)»، همنوازیی ِ "گروه بانوان ِ شیدا" زیر ِ نظر ِ استاد لطفی با آواز «علیرضا شاه محمّدی
در این جا ↓
http://www.youtube/. com/watch? v=4fFJqCNYvFE&NR=1
خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی
۲. «قمرالملوك وزيري» از زبان «مرتضيخان نيداوود»
در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از امین فیض پور
۳. ترانه- سرودهایی برای ِ ایران و آرمانهای والای ِ فرزندان ِ بَرومندش
در این جا بشنوید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از دکتر شاهین سپنتا
۴. «شهرزاد» در "سانتامونیکا" (کالیفرنیا)
مجید نفیسی، شاعر، پژوهنده، ناقد ِ ادبی و نویسندهی ِ شهربند ِ غربت ِ آمریکا، در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۳۸۸ (۱۸ ژانویه ۲۰۱۰)، نمایش ِ موزیکیی ِ شهرزاد را با همکاریی ِ شماری از هنرمندان در سانتا مونیکا (کالیفرنیا) به روی صحنه خواهدآورد و به دوستداران فرهنگ ایرانی پیشکشخواهدکرد.
Monday January 18 6:30-8:30 pm at Annenberg Community Beach House 415 Pacific Coast Highway in Santa Monica. Please look at:
http://beachculture24.eventbrite.com
خاستگاه: رایان پیامی از مجید نفیسی
۵. نمایشیترین (/ دراماتیکترین) داستان ِ شاهنامه: گزارشی از نشست ِ روخوانیی ِ نمایشنامهی ِ سودابه در تالار ِ گوشهی ِ فرهنگ سرای نیاوران
نمایشنامهی ِ سودابه نوشتهی کیومرث قنبری آذر، به کارگردانیی ِ نیما محبّی در روزهای شنبه و یکشنبه ۱۹ و ۲۰ دی ماه در تالار ِ گوشهی ِ فرهنگسرای نیاوران روخوانی شد.
متن ِ گزارش را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از فرشید ابراهیمی
۶. برنامهای از گروه ِ رقص ِ ایرانیی ِ «خورشیدخانوم»
در این جا ببینید و بشنوید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی
۷. آوای ِ گرم و مهربان ِ «بدیعزاده»، بازتاب ِ خاطرههای ِ چند نسل
Badi’zaade
متن ِ گفت و شنود ِ مهرداد قاسمی فر، گزارشگر ِ رادیو فردا با صدیق تعریف، در باره ی ِ این هنرمند ِ مردمی را در این جا، بخوانید. ↓
و نمونههایی از آوازهای ِ او را در این جا بشنوید. ↓
«شد خزان» در وبسایت اجتماعی یوتیوب
داوریی ِ «مجید نفیسی» در گزینش ِ برترینهای ِ شعر ِ جزایرانیان
Winning Poems for December 2009
Judged by Majid Naficy
First Place
Manufactured to Perform
by C. Albert
criticalpoet.org
I love how my organs are shaped
the same as anyone’s, manufactured
to perform: a heart that drums,
filtering twirl of kidneys, liver,
lungs that bellow on.
I hate how weak my machinery is
that a noise of germs, single-coated parasites,
scatter harmony. My tortured body
has become parts upon my bed. Nowhere
that doesn’t hurt, except my funeral.
What is it that comes back, silent as air,
to lift an invalid? Not heart, liver, kidney, lungs,
but a tenacity within the drum,
the twirl, the bellows.
*
I chose these four poems randomly as I was reading all poems alphabetically. To my surprise, not only do all four selected poems speak about the issue of death and dying, but, somehow, they also make up a whole and complement each other respectively. The first poem sees human body as a piece of machinery with a drumming heart, filtering kidneys, and bellowing lungs which only the tenacity of its parts can protect it against disabling germs.
Majid Naficy
*
Second Place
Night Sepia
by Tim J. Brennan
About Poetry Forum
The first thing I do to awaken
is turn to music to subdue
that time when the strange bird
sings its own dark song, gaudy
among dream flowers
each night seeds of my past
are scattered from shadows
in the countable hours between
saneness or sickness
sometimes my mother at the foot
of the bed in her night chair—
she waits almost every night
for mourning
sometimes Chopin is at the window
composing his Preludes, half
listening more to his third doctor
than to my personal requests
for a requiem
old teachers: Richard speaking
of Canterbury in his frog voice;
or Elizabeth, tall & brittle,
white & stork like,
urging me to write about art
and singing or music
“just because you’re no good
at either three, don’t mean
your writing can’t be”
like hummingbirds
within me, like small kisses
wondering where I’ve been,
where I’m going, and asking
why I still hold pictures
of people I know longer know
*
The second poem is wild. It speaks of a patient who sees Frederic Chopin as well as heroes of Chaucer's Canterbury Tales at bed.
Majid Naficy
*
Third Place
Searching
by Witt Wittman
SplashHall Poetry
Contemplating the disarray of the bedroom,
I picked up one paint-splattered shoe.
You always wore your good clothes
when you decided to tackle a project.
Good clothes became work clothes,
yet you never wanted anything new.
I tossed the shoe into your closet;
that was all I could do.
Wandering into the den,
I plopped into your easy chair,
slipped my feet under the crocheted blanket.
Our daughter made it for you,
but it wasn’t comfortable.
I don’t belong here in your place.
Throwing off the blanket,
I sat on the floor and
looked at your puzzle board―
pieces in piles of greens, blues, tans―
the edges completed.
I should pick it up and put it away,
but the den would look bare without it.
I strolled onto the porch,
our favorite place to sit and play.
Still learning after all these years,
you were always thrilled when I won in dominoes.
Spider webs decorate your chair,
not quite covering the holes burned there
by your ever-present cigarettes.
I lean on the railing,
seeking more signs of you.
The third poem is written from the point of view of a survivor searching for the signs of her deceased husband in different objects and corners in their old house.
Majid Naficy
*
Honorable Mention
Tree Planting
by Christine J. Schiff
About Poetry Forum
It is tree planting time again,
this time a Kauri for Ann.
Some people die slowly,
day after day as they live.
Some die quickly after
living too fast.
Ann died gently as she had lived.
There was time for us to talk,
with the quiet ease
of old friends
about her favourite tree.
Together we had planted in the past
trees for others,
now it was time for her
to decide which one I’d plant
alone in her memory.
The Kauri grows slowly,
lives for a thousand years.
She said the wind would
whistle though hers,
and so it does, so it does…
خاستگاه: رایان پیامی از مجید نفیسی
۱. فصلنامهی ِ «نگاه ِ نو»، شمارهی ِ ۸۳، تهران - پاییز ۱۳۸۸
این دفتر نگاه نو نیز، مانند ِ ۸۲ دفتر ِ پیشین آن، طیف ِ گسترده ای از خواندنیهای ارزشمند ِ فرهنگی و ادبی و هنری را در بر میگیرد. تنها نگاهی به فهرست ِ درونمایهی ِ مجلّه، میتواند هر خوانندهی ِ فرهنگ دوستی را خشنود گرداند و به آفرینگوبی به علی میرزایی، سردبیر و همهی ِ یاوران و همکارانش در تدوین و نشر چنین رسانهای در این زمانهی ِ عُسرت، برانگیزد.
ویراستار ِ ایرانشناخت نیز، این خدمت ِ بایسته و شایستهی ِ آقای میرزایی و هم قلمانش را میستاید و پویاییی ِ هرچه بیشترشان را در پیگیریی ِ پیمودن ِ این راه ِ ناهموار و دشوار، آرزومیکند. چُنین باد!
خاستگاه: دفتر ِ نگاه ِ نو - تهران
۲. ماهنامهی ِ «چیستا»، سال بیست و ششم، شمارهی ِ ۱۱، تهران- امرداد ۱۳۸۸
ماهنامهی ِ چیستا با انتشار این دفتر تازه، به آستانهی ِ بیست و هفتمین سال ِ کنش ِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسیی خود، نزدیک شد. درونمایهی ِ این رسانه، بازتاب ِ دو دیدگاه است:
یکم- نگرش به رویدادهای اجتماعی و سیاسیی ِ ایران و جهان از دیدگاه ِ چپ ِ سنّتی و تحلیل ِ ادبی- فرهنگی بر بنیاد ِ برداشت ِ مشهور ِ واقعگراییی ِ اجتماعی
(Socialistic Realism)
دوم- رویکرد به آموزهی ِ فرهنگیی ِ ایرانیان ِ باستان و کیش ِ زرتشتی.
فهرست ِ روی ِ جلد ِ همین شماره، نمای ِ نمونهواری از این گرایشهای دوگانه است.
خاستگاه : دفتر ِ چیستا - تهران
۳. فصلنامهی ِ «ایراننامه»، سال بیست و پنجم، شمارههای ِ ۱و ۲ ، مریلند- بهار و تابستان ۱۳۸۸
فصلنامهی ِ دو زبانیی ِ ایراننامه – که از یک چهارم ِ سده پیش از این، از سوی ِ بنیاد ِ مطالعات ایران، در مریلند آمریکا نشرمییابد – یکی از مشعلهای فروزان ِ فرهنگ ایرانی در فراسوی ِ مرزهای ِ میهن و آیینهای تمامنما از کوشش و کنش ِ ایرانیان ِ شهربند ِ غربت؛ امّا دل و جان پیوسته به مهر ِ ناگسستنیی ِ ایران است. بسیاری از شمارههای ۹۸ گانهی ِ تا کنون نشریافتهی ِ این فصلنامه، ویژه نامههاییست به مناسبتهای ِ گوناگون ِ فرهنگی و ادبیی ِ گذشته یا معاصر و خواننده را به درستی به فضای ِ پژوهش و شناخت ِ این زمینهها، رهنمونمیشود. دفترهای دوگانهی ِ کنونی نیز از همین زمره است و پاسخ ِ بایستهای به خواست ِ دوستداران ِ خداوندگار ِ ادب و عرفان ِ ایرانی، جلالالدّین محمّد مولویی ِ بلخی بهشمارمیآید.
جای ِ تأسّف است که در عنوان ِ روی ِ جلد، نسبت ِ این بزرگمرد را «رومی» (؟!) نوشته اند که – به سبب اقامت ِ او در غربتگاه ِ قونیّه (در روم ِ خاوری / آسیای ِ کهین / ترکیّهی ِ کنونی) – در باختر، بدان شهرت یافتهاست و شناختهمیشود و با این کار، رعایت ِ عُرف و عادت ِ غربیان را کرده و نسبت ِ درست ِ او، یعنی بلخی در خاستگاههای ِ ایرانی و در نزد ِ ایرانیان و دیگر فارسیزبانان و ایرانیفرهنگان را پوشیده نگاه داشتهاند!
به هر روی، جای ِ آن دارد که به آقای دکتر هُرمَز حکمت، سردبیر و همهی ِ یاران و همکاران ِ ایشان در تدوین ِ این مجموعهی ِ شایسته، دست مریزاد و آفرین بگویم.
خاستگاه: دفتر ایران نامه- مریلند، آمریکا
۴. نشر ِ چهارمین دفتر ِ فصلنامهی ِ «فروزش»
در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از شاهین سپنتا
۵. «حافظ ِ مستانه»: تارنگاشت ِ ویژهی ِ حافظ خوانی و حافظ شناسی با رهنمودها و پیوندهای ِ چندگانه
"اگر هم دنیا به سر آید، ای حافظ ِ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار ِ تو باشم و چون برادری , هم در شادی و هم در غمت شرکت جویم . همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم , زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است.
ای طبع ِ سخنگوی ِ من!
اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفتهای ، به نیروی طبع ِ سخنگوی ِ خود نغمهسراییکن و آهنگی ناسروده پیش آر؛ زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشهای."
گوته
ر این جا ↓
خاستگاه: رایان پیامی از سارا مؤمنی
۶. روزآمدشدن ِ ایراندُخت، نشریّهی ِ الکترونیک ِ بانوان ِ ایران
در این جا ببینید و بخوانید. ↓
خاستگاه: رایان پیامی از پری اسفندیاری (سردبیر)
۷. خبرنامهی ِ «انجمن ِ مثنویپژوهان»
در این جا ↓
خاستگاه: رایان پیامی از پانویس
۸. تازهترین شمارهی ِ فصلنامهی ِ میراث ِ ایران
سخنی با خوانندگان
January 5, 2010
by Shahrokh Ahkami
شاهرخ احکامی (سردبیر) - میراث ایران، شماره ۵۶، زمستان ۱۳۸۸↓
نگاهی گذرا بر ماهیّت ِ سیاسیی ِ جنبشهای ِ «پان...»
پژوهش ِ سالار سیفالدّینی را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایانپیامی از مسعود لقمان
ادب و شعر ِ فارسی و شاعران و نویسندگان معاصر
۱. از "آیهیِ تاریک ِ هستی" تا "سحرگاه ِ شکفتن ها و رُستن های ابدی"
Date: 01/09/2010
Time: 07:02 Am
Location: Kashan, Iran
Camera: Canon EOS 450D
ISO:200
Exposure time: 1/80 Sec
Focal length: 28mm
F: 4.5
Photo by: M.Soltanolkottabi
«همهی ِ هستیی ِ من،
آیهی ِ تاریکی است
که تو را در خود تکرار کنان،
به سحرگاه ِ شکفتنها و رُستنهاي ابدی خواهد برد.
من در اين آیه تو را آه کشیدم! آه!
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم.»
(فروغ فرّخزاد)
My whole being is a dark chant
which will carry you
perpetuating you
to the dawn of eternal growths and blossoming
in this chant I sighed you sighed
in this chant
I grafted you to the tree to the water to the fire.
Trsnslated by: Karim Emami
خاستگاه: رایانپیامی از محمّد سلطان الکُتّابی
افزودهی ِ ویراستار:
متن ِ کامل ِ ترجمه ی امامی را در این جا بخوانید. ↓
ترجمه ی احمد کریمی حکّاک از این بند ِ شعر، چنین است:
”All my being is a dark verse
making you new in itself
carrying you to the dawn
of perpetuaal growth and budding.
In this verse I have breathed you out, ah
in this verse I have grafted you
to the tree, to the water to the fire.”
An Anthology of Modern Persian Poetry
Westview Press, Boulder, Colorado- USA
Copyright © 1978 by Westview Press.
متن ِ فارسیی ِ این شعر را به خطّ ِ شاعر، در چهار صفحه، در این جا بخوانید. ↓
ویژه نامهی ِ هفتاد و پنجمین سال ِ زادروز ِ این – به تعبیر ِ اخوان ِ ثالث – "پریشادُخت ِ شعر ِ آدمی زادان" را هم در این جا بخوانید. ↓
.۲.چاووشی: شعری والا از شاعر ِ سرآمد ِ روزگارمان "مهدی اخوان ثالث" (م. امید)
به سان رهنوردانی كه در افسانه ها گویند،
گرفته كولبار ِ زاد ِ رَه بر دوش،
فشرده چوبدست ِ خیزران در مشت،
، گهی پرگوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگی شان راه می پویند
ما هم راه خود را می كنیم آغاز.
*
سه ره پیداست.
نوشته بر سر هر یك به سنگ اندر،
Fakhreddin Azimi, associate professor of history, conducts research on the modern history of Iran.
حدیثی كه ش نمی خوانی بر آن دیگر.
نخستین : راه نوش و راحت و شادی.
به ننگ آغشته؛ امّا رو به شهر و باغ و آبادی.
، دودیگر : راه ِ نیمش ننگ، نیمش نام
اگر سر بر كنی غوغا ، و گر دم در كشی آرام.
سه دیگر : راه بی برگشت، بی فرجام.
من این جا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم ؛
ببینیم آسمان ِ هر كجا آیا همین رنگ است ؟
تو دانی كاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست.
سوی بهرام ، این جاوید ِ خون آشام
سوی ناهید ، این بد بیوه گرگ قحبه ی بی غم
كه می زد جام شومش را به جام حافظ و خیام
و می رقصید دست افشان و پاكوبان بسان دختر كولی
و اكنون می زند با ساغر مك نیس یا نیما
و فردا نیز خواهد زد به جام هر كه بعد از ما؛
سوی اینها و آنها نیست.
به سوی پهندشت بی خداوندی ست،
كه با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پرپر به خاك افتند.
بهل كاین آسمان پاك،
چرا گاه كسانی چون مسیح و دیگران باشد:
كه زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند كآن خوبان
پدرشان كیست ؟
و یا سود و ثمرشان چیست
بیا ره توشه برداریم.
قدم در راه بگذاریم.
به سوی سرزمینهایی كه دیدارش
بسان شعله ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار
نه این خونی كه دارم ؛ پیر و سرد و تیره و بیمار
چو كرم نیمه جانی بی سر و بی دُم
كه از دهلیز نقب آسای زهر اندود ِ رگهایم
كشاند خویشتن را ، همچو مستان دست بر دیوار،
به سوی قلب من ، این غرفه ی با پرده های تار.
و می پرسد -- صدایش ناله ای بی نور -- :
-- «كسی این جاست ؟
هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم كسی این جاست ؟
كسی این جا پیام آورد ؟
نگاهی ، یا كه لبخندی ؟
فشار گرم ِ دست ِ دوست مانندی ؟»
و می بیند صدایی نیست ، نور ِ آشنایی نیست ، حتی از نگاه ِ مرده ای هم
ردّ ِ پایی نیست.
صدایی نیست الا پت پت ِ رنجور ِ شمعی در جوار ِ مرگ.
ملول و با سحر نزدیك و دستش گرم ِ كار ِ مرگ،
وز آن سو می رود بیرون ، به سوی غرفه ای دیگر،
به امیدی كه نوشد از هوای تازه ی آزاد،
ولی آن جا حدیث بنگ و افیون است -- از اعطای درویشی
كه می خواند:
«جهان پیر است و بی بنیاد، ازین فرهادكُش فریاد...»
وز آن جا می رود بیرون ، به سوی جمله ساحلها.
پس از گشتی كسالت بار،
بدان سان باز می پرسد -- سر اندر غرفه ی با پرده های تار--
«كسی این جاست ؟»
و می بیند همان شمع و همان نجواست.
كه می گوید بمان این جا ؟
كه پرسی همچو آن پیر به درد آلوده ی ِ مهجور:
خدایا «به كجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟»
بیا ره توشه برداریم.
قدم در راه بگذاریم.
كجا ؟ هر جا كه پیش آید.
بدان جایی كه می گویند خورشید ِ غروب ِ ما
زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر.
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: زود.
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد: دیر.
كجا ؟ هر جا كه پیش آید
به آن جایی كه می گویند
چوگل روییده شهری روشن از دریای تردامان.
و در آن چشمه هایی هست،
كه دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال ِ شعر از آن.
و می نوشد از آن مردی كه می گوید:
«چرا بر خویشتن هموار باید كرد رنج آبیاری كردن باغی
كز آن گل كاغذین روید ؟»
به آن جایی كه می گویند روزی دختری بوده ست
كه مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاك دیگری بوده ست
كجا ؟ هر جا كه این جا نیست
من این جا از نوازش نیز چون آزار ترسانم.
ز سیلی زن ، ز سیلی خور،
وزین تصویر بر دیوار ترسانم.
درین تصویر
عُمَر با سوط ِ بی رحم ِ خشایرشا
زند دیوانه وار ، اما نه بر دریا؛
به گرده ی من ، به رگهای فسرده ی من
به زنده ی تو ، به مرده ی من.
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی كه نه كس كشته ، نِدروده
به سوی سرزمینهایی كه در آن هر چه بینی بكر و دوشیزهست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده،
كه چونین پاك و پاكیزهست.
به سوی آفتاب شاد صحرایی
كه نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیكران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون كُل ِ بادام ،
و مرغان ِ سپید ِ بادبانها را می آموزیم،
كه باد ِ شُرطه را آغوش بگشایند.
و می رانیم گاهی تند ، گاه آرام .
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند ِ من دلكنده و غمگین!
من این جا بس دلم تنگ است.
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بی فرجام بگذاریم ...
متن ِ شعر را با صدای ِ شاعر، در اینجا بشنوید.
خاستگاه : رایان پیامی از امین فیضپور
با سپاس ویژه از گیتی مهدوی برای ِ آمادهکردن ِ پروندهی ِ شنیداریی ِ این شعر
۳. بیان نامهی ِ «کانون ِ نویسندگان ِ ایران» به مناسبت ِ بیست و پنجمین سالروز ِ خاموشیی ِ اندوهبار ِِ "دکتر غلامحسین ساعدی" (/ گوهر ِ مراد) نویسندهی ِ نامدار و والاپایگاه ِ روزگارمان
به ياد ِ «غلامحسين ساعدي» كه قصّههايش گُلبانگِ بيداري بود و كسي را به خواب نميبُرد!
نزديك به بيستوپنج سال از درگذشت غلامحسين ساعدي (/گوهرمراد)، داستاننويس، نمايشنامهنويس، روانپزشك، فعال اجتماعي، و از پايهگذاران كانون نويسندگان ايران ميگذرد.
ساعدي نوشتن در نشريات ادبي را از سال ۱۳۳۴، در بيستسالگي، آغاز كرد. از ابتدا جاني شيفته داشت؛ به شيوهي پزشكي مردمي از آموختههاي خود بي هيچ چشمداشت براي درمان آلام و دردهاي رواني نيازمندان بهره گرفت؛ با جلال آلاحمد،احمد شاملو، سيروس طاهباز و رضا براهني، طرح دوستيهاي پايدار ريخت و در شكلگيري كانون نويسندگان ايران نقشي مؤثر و جدي بازي كرد.
ساعدي سراسر ايران را از خليج فارس تا كرانههاي خزر، از كوهستانهاي غرب تا فراسوي كوير شرق درنورديد و لحظه لحظهي زندگي مردمان تهيدست، فراموششده، مفلوك و درهمشكسته را با خميرهي ذهن و ضمير خود درآميخت و بر قلم جاري كرد. او وحشت و رميدگيِ انسان را، بهويژه در اين ديار، خوب ميشناخت و با بهرهگيري از دانش روانشناسي و جامعهشناسي خويش با چيرهدستي آن را در داستانها و نمايشنامههاي خود دستمايه قرار داد.
اجراي نمايشنامههاي ساعدي، همچون «آيِ باكلاه آيِ بيكلاه»، و ساخت فيلمهايي بر پايهي آثار او، از جمله فيلم «گاو»، نقشي برجسته در آگاهي و خروش روشنفكري ايران در دهههاي ۴۰ و ۵۰ داشت. او با خلق آثار ماندگاري چون «عزاداران بَيَل»، «چوببهدستهاي وَرَزيل»، «دَنديل»، «ترس و لرز»، «پرواربندان» و مانند آن و نوشتههايي در زمينهي جنبش مشروطه، به روشنفكران و مردم آگاه، بهويژه مبارزان پيشروِ زمانهي خويش، نشان داد چه توانمنديِ شورانگيزي در به تصوير كشيدن نيازها و دردهاي اجتماعي دارد.
ساعدي كه پس از كودتاي ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲ چند ماهي بازداشت شده بود، با انتشار آثارش و بهويژه با به نمايش درآمدن آنها، آماج خشم و برخورد ساواك شد و در سال ۱۳۵۲ بار ديگر مدتي را در بازداشت به سر برد. در اين دوره او را با وحشيانهترين روشها بازجويي و شكنجه كردند و تحقير و آزار بسيار ديد. اين وهن و ستمي كه بر او رفت روح حساس و هنرمند او را بهشدت آزرد، و چشمانداز سختيها و سياهيهاي پيشِ رو نيز رنج و دردي چندبرابر در عمق جان او نشاند.
چنين شد كه به انگلستان رفت و با همكاري شاملو روزنامهي ايرانشهر را منتشر كرد؛ و در آن جا بهروشني نشان داد كه چه اندازه بيادعا و صميمي و نيازمند مهرورزيست و چه شوري براي مبارزه در راه آزادي بيان و پيكار با ستم و سانسور و محروميّت انسانها دارد.
آثار وهني كه در دوران بازداشت بر او رفته بود با رنجي كه از بينواييِ مردم ميكشيد درهمآميخت و او را كه سراپا شور بود، شوريدهتر كرد. در تمامي آثار «گوهرمراد» تنگدستان، دهقانان مسكين، آدمهاي بيسواد، سادهلوح و رنجديده، حضوري چشمگير داشتند. ستمگريها و تبعيضهاي گسترده كه در رگ و پي جامعه تنيده بود، به تصوير درميآمد و فرياد رهايي براي ايستادگي در برابر «بلوريها» به گوش ميرسيد.
چندي پس از تغيير رژيم در سال ۱۳۵۷، ساعدي بار ديگر هدف فشارهاي حكومتي قرار گرفت و وهن و نكبت و وحشت را پيش روي خود ديد. رنجهايش افزون و بار مسئوليتهايش سنگينتر شد؛ امّا دست و بال خود را بستهتر ديد. اوجگيري سركوبهاي خونين و گستردهي دههی ِ ۶۰ و حمله به دفتر كانون نويسندگان ايران در خيابان مشتاق، براي او راهي جز جلاي وطن باقي نگذاشت. در پاريس، فعاليت اجتماعي و ادبي را از سر گرفت و همكاري با كانون نويسندگان در تبعيد را آغاز كرد؛ و نمايشنامهي «اتللو در سرزمين عجايب» را نيز نوشت تا گوشهاي ديگر از دردهاي انسان را به تصوير بكشد. با اين همه، چندان از كمحاصليی خود آشفته بود كه ميگفت هم ميترسد بخوابد و هم وقتي ناگزير به خواب ميرود ميترسد كه بيدار شود؛ ميگفت به فارسي و به زبان درد مردم ايران ميانديشد و در آن جا روزگار خوشي ندارد.
ساعدي سرانجام در آذرماه سال ۱۳۶۴ در پاريس درگذشت و در گورستان پِرلاشِز در كنار صادق هدايت آرميد.
به باور ما و همهي آزادگان، مسئول مرگ ساعدي فشارها و رنجها و انزوايي بود كه بيرحمانه بر او تحميل شد. «گوهرمراد» نهتنها از درخشانترين چهرههاي ادبيّات فارسيست، كه از نظر سَبك و رويكرد و ارزش ادبي شانه به شانهي داستاننويسان بزرگ جهان ميسايد. دريغا كه فرصت نيافت توان آفرينندگي خود را براي پرواز به اوجي ديگر به كار گيرد، كه بيشك جايگاهي بلندمرتبهتر از اين نيز درخور او بود.
مراسم يادبود ساعدي كه خانواده به همراه دوستان و دوستداران او در مسجدي در تهران بر پا كردند به صحنهي يورش وحشيانهي كساني تبديل شد كه برآشفته از نام و ياد و يادگاران ساعدي چماق بر كف گرفته و كف بر دهان آورده بودند. سيزدهسال زمان ميخواست تا آشكار شود كه آن جماعت چماقبهدست از قماش آمران و عاملان قتلهاي سياسي سال ۱۳۷۷، موسوم به قتلهاي زنجيرهاي، بودهاند.
باري، غلامحسين ساعدي، نويسندهي ژرفانديش و چيرهدست، پيكارگر راه آزادي بيان و انديشه، مردمپژوه، روانپزشك انساندوست و جامعهنگر، و عضو صميميی ِ كانون نويسندگان ايران را هرگز از ياد نميبريم. خاطرهي او جاودانه است؛ و قلمرو نقد ادبي در شناخت و كاوش آثار او هنوز گامهاي نخست را برميدارد.
كانون نويسندگان ايران
ديماه ۱۳۸۸
خاستگاه: رایانپیامی از: مهران رفیعیBakhsh-haa7
جایزهی ِ دوسالانهی ِ «بُنیاد ِ مصدّق» برای بهترین پژوهش ِ تاریخی
دعوت به مراسم ِ اعطای جایزهی ِ «بنیاد مصدّق» به دکتر فخرالدین عظیمی
بنیاد مصدّق با خشنودی اعلام می کند که امسا ل ( ۱۳۸۸/ ۲۰۱۰) جایزهی این بنیاد -- که هر دو سال یک بار اعطاء میشود -- شود، به کتاب جدید دکتر فخرالدین عظیمی، استاد تاریخ دانشگاه کانتیکات در ایالات متحده آمریکا، تعلق گرفته است
ترجمهی ِ فارسیی ِ عنوان ِ این کتاب، چنین است :
در پی مردم سالاری: کشاکش صدساله با خودکامگی در ایران
ازانتشارات دانشگاه هاروارد تحت عنوان:
The Quest for Democracy in Iran: a Century of Struggle against Authoritarian Rule ( Harvard University Press,2008).Fakhreddin Azimi, associate professor of history, conducts research on the modern history of Iran.
دکتر فخرالدّین عظیمی
Photo by Melissa Arbo
درصورت تمایل به شرکت، لطفا مراتب را به نشانیی ِ زیر اطلاع دهید:
fondation@mossadegh.com
خاستگاه: رایانپیامی از دکتر هدایت الله متین دفتری
۱. رونماییی ِ کتاب ِ «ماجرای ِ بیستون» در نشست ِ شهر ِ کتاب
رونماییی ِ کتاب کمیک استریپ
« ماجرای بیستون»
نویسنده پیمان ابراهیمی
پنج شنبه ۱۷ دی ماه ۱۳۸۸
ساعت ۱۴-۱۶
نشانی: میدان ولیعصر، ابتدای بلوار کشاورز، فرهنگسرای رسانه
۲. درگذشت ِ «محمّد ایّوبی» نویسندهی ِ خوزستانی
به گزارش ِ تارنگاشت ِ رادیوفردا:
محمّد ایّوبی، نویسنده ایرانی و سردبیر نشریه اینترنتی خزه، روز شنبه نوزدهم دی ماه در سن ۶۸ سالگی بر اثر ناراحتی ریوی در تهران درگذشت.
ایّوبی متولد سال ۱۳۲۱ در اهواز، دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبيات فارسی و دبير بازنشسته آموزش و پرورش بود.
از محمّد ايّوبی تا کنون چند رمان و مجموعه داستان منتشر شده و به نوشته وبسايت خزه، دو رمان «طیف باطل» و مجموعه داستان «جنوب سوخته»ی او پیش از انقلاب به دست ممیزان دوران به مقوا بدل گشتند.
گزيده اشعار نيما يوشيج، راه شيری (داستان بلند)، مراثی بی پايان (مجموعه داستان)، پايی برای دويدن (مجموعه داستان)، شکفتن سنگ (مجموعه داستان)، صورتک های تسليم، زير چتر شيطان و روز گراز از جمله آثار منتشر شده محمد ايوبی هستند.
از وی، رمانی سه گانه با نام «آواز طولانی جنوب» نيز منتشر شده است. «غمزده مردگان»، «سفر سقوط» و «زيتون تلخ، خرمای گس» جلدهای اول تا سوم اين رمان هستند.
از محمّد ايّوبی همچنين مجموعه مقالاتی به نام «جان شکر» منتشر شده که دربرگيرنده يادداشت های وی هنگام اداره صفحه ادبی روزنامه سلام است.
دو رمان «صورتکهای تسليم» و «روز گراز» آخرين آثار منتشر شده او هستند و رمان صورتکهای تسليم، امسال نامزد دومين دوره جايزه جلال آل احمد بود.
از ايّوبی دو رمان ديگر به نامهای آب بازی و مرد تشويش هميشه زير چاپ هستند.
رمان «با خلخالهای طلایم خاکم کنید» پس از آنکه اجازه انتشار در ايران نيافت، به صورت اينترنتی در وبسايت راديو زمانه منتشر شد.
همچون بسياری ديگر از نويسندگانی که از خوزستان برآمدهاند، اغلب آثار محمّد ايّوبی نيز به جنوب و خوزستان میپردازد.
انتقال ِ فرهنگ ِ ساسانی به دورهی ِ اسلامی- بخش ِ دوم: یگانگیی ِ ملّیی ِ ایران
بخش ِ یکم ِ نقد ِ دکتر احمد اشرف بر کتاب ِ پنج جلدیی ِ تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقالی از عصر ساسانی به عصر ِ اسلام، پژوهش ِ والای ِ زنده یاد دکتر محمّد محمّدی ملایری را در تاریخ جمعه یازدهم دی ماه ۱۳۸۸ در این تارنگاشت نشردادم و اینک بخش ِ دوم ِ آن را انتشار میدهم.
استاد زندهیاد دکتر محمّد محمّدیملایری
متن ِ بخش دوم را در این جا بخوانید. ↓
خاستگاه: رایانپیامی از مسعود لقما