Wednesday, December 09, 2009

 

هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ۲۶، فراگیر ِ ۱۶ درآمد ِ خواندنی، دیدنی و شنیدنی



يادداشت ويراستار
جمعه بیستم آذر ماه ۱۳۸۸
(یازدهم دسامبر ۲۰۰۹)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.



You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright-Iranshenakht © 2005- 2009


All Rights Reserved



۱. عمر خیّام، نابغه‌ی ِ پُرسشگر: شناخت‌نامه‌ای درخشان و آگاهاننده از یک ایرانی‌ی ِ یگانه و چهره‌ی ِ جاودان ِ جهانی در فیلمی دیدنی و شنیدنی



در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2009/02/000000_ptv_documentaries.shtml

خاستگاه: رایان پیامی از احمد رناسی


افزوده‌های ِ ویراستار:


در باره‌ی ِ خیّام، در این جا بیشتر بخوانید و ببینید. ↓
http://www.google.com/search?q=Omar+Khayyam&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7


ترانه‌های ِ خیّام با روخوانی‌ی ِ احمد شاملو، موزیک اسفندیار منفردزاده و آواز استاد محمّدرضا شجریان




http://fa.tanin2music.com/?p=3970



۲. مهرسرودی برای ِ پرچم ِ ایران، نماد ِ خودآگاهی و سرافرازی‌ی ِ ملّی‌ی ِ ایرانیان







اسماعیل خویی



ای یگانه نمادِ میهنِ من!

معنی ی ماندگار بودنِ من!

ای خجسته نشانگرِ ایران!
دلِ ِ دل، جانِ ِ جانیِ و منِ ِ من.
از سه رنگِ تو، سبز و سرخ و سپید،
دشتِ ایران همیشه گلشنِ ماست.
آینه دارِ شیر و خورشیدت
دلِ بی باک و جانِ روشنِ ماست.
سرخ ات از مهر و داد می گوید.
سبزت آرد پیام آبادی.
و سپیدت نشانه ی خِرَد است
که برد راه مان به آزادی.
زیر چتر یگانگی بخش ات،
هر کسی خانه دارد ایرانی ست.
دور باد از همه قلمروِ تو
هر چه درد و دروغ و ویرانی ست.
*
مانده ای و بمان ،
ای خجسته نماد!
ای پیام خوش ات
مهر و شادی و داد!
زیر چتر تو بارِ دگر
کاوه بندد میان.
مانده ای و بمان،
یادگارِ کیان!



یازدهم فروردین هزارو سی صدو هشتاد و هشت - بیدرکجای لندن


خاستگاه: نشریّه ی الکترونیک ِ اخبار ِ روز


۳. عشق و اشتیاق در شعر و نثر ِ پیشا نوتراز ِ فارسی: فصل‌نامه‌ی ِ «پژوهش‌های ِ ایرانی»، دوره‌ی ِ ۴۲- شماره‌ی ِ ۵، سال ۲۰۰۹




Love and Desire in Pre-modern Persian Poetry and Prose Dominic Parviz Brookshaw Pages 673 – 675



ARTICLES
Love Gone Wrong, Then Right Again: Male/Female Dynamics in the Bahrām Gūr–Slave Girl Story Alyssa Gabbay Pages 677 – 692


Sexual Occidentation: The Politics of Conversion, Christian-love and Boy-love in ‘Attār Franklin Lewis Pages 693 – 723


To be Feared and Desired: Turks in the Collected Works of ‘Ubayd-i Zākānī Dominic Parviz Brookshaw Pages 725 – 744


Poetics and Eros in Early Modern Persia: The Lovers' Confection and The Glorious Epistle by Muhtasham Kāshānī Paul Losensky Pages 745 – 764


Forbidden Love, Persianate Style: Re-reading Tales of Iranian Poets and Mughal Patrons Sunil Sharma Pages 765 – 779


REVIEWS


Reviews Ervand Abrahamian; Benjamin D. Koen; Mateo Mohammad Farzaneh; Ali Ansari; Florence Hellot-Bellier; Sholeh A. Quinn; Marianna Shreve Simpson; Bert G. Fragner; Nader Nasiri-Moghaddam Pages 781 – 809


Miscellany


Women's Worlds in Qajar Iran Page 811


-----Inline Attachment Follows-----


Listserv mailing list


http://au.mc01g.mail.yahoo.com/mc/compose?to=Listserv@iranianstudies.comhttp://iranianstudies.com/mailman/listinfo/listserv_iranianstudies.com



خاستگاه : رایان پیامی از دکتر همایون کاتوزیان (ویراستار) - از دفتر ِ

ISIS


۴.از اسطوره و حماسه تا هنر ِ امروز: «همایون شجریان» و گروه بزرگی از دست‌اندرکاران ِ موزیک ایرانی در تدارک ِ اجرای ِ برنامه‌ای بر بنیاد ِ داستان ِ «سیمرغ و زال» از "شاهنامه‌ی ِ فردوسی"


در این زمینه، بخوانید و مجموعه‌ای از تصویرهای هنرمندان در هنگام تمرین ِ این برنامه‌ی ِ بزرگ را ببینید و چند نمونه از موزیک ِ آن را بشنوید.* ↓
http://www.homayounshajarian.blogfa.com/


خاستگاه: رايانْ پيامي از امین فیض‌پور


*یادآوری‌ی ِ ویراستار:



در آگاهی‌نامه‌ی ِ این برنامه، نوشته‌اند که بیت‌های برگزیده از داستان زال و سیمرغ را از شاهنامه (چاپ‌های ِ مُل و مسکو) برگزیده‌اند. امّا پژوهندگان ِ دقیق ِ حماسه‌ی ِ ایران، می‌دانند که بر پایه‌ی ِ سنجه‌های شاهنامه‌پژوهی‌ی ِ انتقادی‌ی ِ امروزین، این چاپ‌ها، دیگر نمی‌توانند ملاک ِ درست‌ترین روایت ِ نسبی از سروده‌ی ِ راستین ِ فردوسی، قرارگیرند.
اکنون، متن ِ ویراسته‌ی ِ شاهنامه، به کوشش ِ دکتر جلال خالقی مطلق (چاپ ِ یکم در تهران/ [چاپ ِ دوم با در شمارآوردن ِ چاپی از آن در آمریکا]- مرکز ِ دایرةالمعارف ِ بزرگ ِ اسلامی، تهران- ۱۳۸۶)، می‌تواند و باید، خاستگاه هرگونه گفتاورد از اثر ِ فردوسی باشد.
نگاهی به بیت‌های ِ برگزیده که در تارنمای ویژه‌ی ِ آقای ِ همایون شجریان بدان‌ها پیوند داده‌شده‌است در سنجش با ویرایش ِ استاد خالقی مطلق، نشان می دهد که کاستی‌ها و افزوده‌ها و بدیل‌های ِ ناسزاوار و نیز جا به جایی‌های ِ ساختارشکن و ذهن‌آشوب، در آن‌ها تا چه پایه چشم‌گیرست.
پس شایسته است که – هرگاه دیرنشده‌باشد – به جبران ِ این ناروایی بپردازند و بیت‌ها را از ویرایش اخیر برگزینند. در این مورد، می‌توانند با آقای دکتر ابوالفضل خطیبی در فرهنگستان ِ زبان و ادب فارسی – که خود از همکاران دکتر جلال خالقی مطلق در کار ِ ویرایش ِ متن ِ شاهنامه‌اند – رایزنی کنند.


۵. دومین برنامه‌ی ِ «رادیو حافظ» با گفتاری از زنده‌یاد «دکتر محمّدجعفر محجوب» در باره‌ی ِ دو فرمانروای ِ معاصر ِ «حافظ»





در این برنامه به ادامهء معرفی دوران حافظ و آشنایی با دو حکم‌ران عصر وی پرداخته می‌شود.برای دریافت این برنامه، می‌توانید بر روی ِ پیوندنشانی‌ی ِ زیر، چپ‌کوبه بزنید. ↓
برنامه دوم رادیو حافظ


خاستگاه: رايانْ پيامي از پانویس

۶. دفتر ِ دیگری در کارنامه‌ی ِ هنر و ادبیّات ایرانیان ِ دور از میهن فصل‌نامه‌ی ِ«بررسی ِ کتاب»، شماره‌ی ِ ۵۹، دوره‌ی ِ جدید، سال نوزدهم - پاییز ۱۳۸۸





مجید روشنگر، بنیادگذار و مدیر و سردبیر و ناشر ِ فصل‌نامه‌ی ِ بررسی ِ کتاب (نخست در تهران در سه دوره و سپس در دو دهه‌ی ِ اخیر در آمریکا)، پنجاه و نهمین دفتر این ویژه نامه ی ِ دو زبانی ی ِ هنر و ادبیّات و کتاب‌شناسی ‌ی ِ ایرانیان در فراسوی مرزهای میهن را با مجموعه‌ای خواندنی از گفتارها، بررسی‌ها و نقدها و اثرهای ادبی ی خواندنی و تصویرهای دیدنی، در ۱۰۶ صفحه، به دوستداران فرهنگ و ادب ایران، عرضه‌داشته‌است. ویژگی‌ی ِ چشم‌گیر ِ این شماره، نشر ِ یادنامه‌های سزاواری برای چهار تن از بزرگان فرهنگ و هنر میهن ماست (همایون صنعتی زاده، پرویز مشکاتیان، ربیع مشفق همدانی و بهجت صدر) که به تازگی به جاودانگان پیوستند. جا دارد که همه‌ی ِ دوستداران ِ فرهنگ ایرانی به یاری‌ی ِ روشنگر بشتابند و با اشتراک ِ فصل‌نامه و نیز – در صورت ِ توانایی– اهدای کمک‌های مالی، اندکی از بار ِ سنگین ِ ورزیدن ِ این خویش‌کاری‌ی دشوار ِ فرهنگی را از دوش ِ وی بردارند. برای درخواست ِ اشتراک و نیز حواله‌ی ِ کمک ِ مالی، می توان با این نشانی‌ی ِ پستی و پست الکترونیک یا تلفن و دورنگار ِ زیر، تماس گرفت:


P.O. Box 1174- Mailbu, California, 90265-1174,USA
Tel.: 1-310 266-6131 Fax:1-310 559-9945
E. Post: mail@persianBookReview.com
***
در این دفتر ِ بررسی ِ کتاب، نقد ِ زیر، از نگارنده‌ی ِ این یادداشت نشریافته‌است:


جلیل دوستخواه


کوششی دیگر در راستای ِ شاهنامه‌شناسی و حماسه‌پژوهی‌ی ِ سنجشی



فردوسی، سنّت و نوآوری

(مباحثی از ادبیّات ِ تطبیقی)



دکتر محمود عبادیان



وزیری، نرم‌جلد- ۳۲۴ صفحه



انتشارات مروارید- چاپ دوم، تهران- ۱۳۸۷


پژوهش در شاهنامه و کوشش برای شناخت ِ هرچه رساتر آن، هم در ساختار ِ متن این منظومه‌ی گران‌مایه و هم در سنجش درون‌مایه‌ها و بُن‌مایه‌های آن با دیگر حماسه‌های جهان، کاری‌ست بایسته و سزاوار که شماری از پویندگان راه ادب و فرهنگ، دل‌مشعول و دست‌اندرکار آنند و دانشجویان و روی‌آوران بدین گستره، نیازمند و خواستار آن. در چندین دهه‌ی گذشته، موازی با کوشش‌ها و کنش‌های سامان‌مند برای دست‌یابی به متنی هرچه ویراسته‌تر و نزدیک‌تر به سروده‌ی فردوسی از شاهنامه، انبوهی از گفتارها و کتاب‌های شاهنامه‌شناختی با طیف گسترده‌ای از تحلیل ها، برداشت ها و داده های نو نیز نشریافته اند.۱و امروز می توانیم با خشنودی بگوییم که در این زمینه، از هر زمان ِ دیگری توانگرتریم و به جبران غفلت گذشتگان مان در هزاره ی پشت سر، به ژرفاکاوی های چشم گیری برای راه یابی به هزارتوهای حماسه ی ملی ی ایران، پرداخته ایم. گویی – به تعبیر خواجه ی شیراز – "طیّ ِ زمان و مکان" کرده و به آستانه ی کارگاه شاهنامه سرایی ی استاد و حکیم توس نزدیک شده باشیم. با این همه، هنوز هم هیچ کس نمی تواند ادّعاکند که حرف آخر را در این زمینه زده و کاری برای دیگران باقی نگذاشته است. چشم پوشیده از برخی کارهای تکراری و سطحی و کم مایه، هر کار تازه ای در این گستره، دریچه ای ست به جهان ناپیداکرانه ی شاهنامه و می تواند ذهن و ضمیر ما را سرشارتر و خشنودتر گرداند. پژوهش ِ موضوع این بررسی، یکی از این نوآورده های دیگرگونه است. پژوهشگر، دکتر محمود عبادیان، چهره ای ناآشنا و تازه کار نیست و اهل ادب و فرهنگ، در گذشته ای نه چندان دور، گفتارهایی پخته و سَخته و رهنمون او را خوانده و از یافته ها و داده های آنها برخوردارشده اند و اکنون نیز، در این دفتر، با نگرش فراگیر و جهان شمول او در عرصه ی حماسه پژوهی رو به رو می شوند.
***
شاهنامه ی فردوسی – به تعبیر ایرانیان و جزایرانیان – یکی از بلندترین چکادها در گستره‌ی ِ فرهنگ ایرانی و ادب فارسی، به شمار می آید و برای هر دوستدار این حماسه، مایه ی خشنودی ست که افزون بر شناخت ِ هرچه رساتر و بهتر و شدنی تر ِ این منظومه ی غظیم در ساختار ِ بنیادین ایرانی اش، پایگاه آن را در زنجیره ی حماسه های دیگر قوم ها بشناسد. این کاری ست که پژوهنده ی این دفتر، بر دست گرفته و به شایستگی از عهده ی آن، بیرون آمده است. کتاب، پس از یادداشت مؤلّف و سرآغاز، فراگیر سه بخش عمده و شمار زیادی درآمدهای زیربخش است که به شیوه ای درست، رده بندی و عنوان گذاری شده اند و خواننده را گام به گام، به سوی پایگاه ِ شناخت، به پیش می برند. پژوهنده در بخش یکم، خواننده ی جوینده و پوینده را با خود، به سرزمین های میان دو رود می برد تا کانون کهن اسطوره ها و حماسه های جهان را بدو بشناساند و از اسطوره ها و حماسه های آفریده شده در این بخش از جهان، و نامدارترین آنها حماسه ی گیلگمش با او سخن بگوید و کلید راه یابی به دیگر گنجینه های حماسی ی جهان را به وی بسپارد. وی در بخش دوم، گامی دیگر برمی دارد و بر حماسه ی اسطورگی ی تیره های یونانی پرتو می افگند تا نشان دهد که حماسه های نامدار و جهان شناخته ای همچون ایلیاد و ادیسه در سنجش با گیلگمش و دیگر حماسه ها، چه پایگاهی دارند و برای شناخت ِ بهتر ِ حماسه ی کهن بنیاد؛ امّا دیرتر تدوین یافته و سروده شده ی شاهنامه، چه نقشی می توانند داشته باشند. دکتر عبادیان، سرانجام در بخش سوم به اسطوره ها و حماسه ی ایرانی می پردازد و به خوانندگان پویا یادآوری می کند که تنها به ساختار ِ متنی‌ی ِ کنونی ی شاهنامه ننگرند؛ بلکه ریشه ها و بنیادهای بسیار کهن آن را در هزاره های دور ِ پیش از فردوسی و در ژرفای اسطوره های ایرانی از اوستایی و جز ان (گاه در اشتراک با اسطوره های همانند ِ هندو) و کیش‌های گوناگون ِ پیش زرتشتی در ایران باستان، بجویند و به سرچشمه‌ی سرچشمه ها نزدیک شوند. در زیر ِ همین بخش است که پژوهنده، نگرش و برداشت ِ نظری و کلی را بسنده ندانسته و به مبحث های تحلیلی پرداخته است که از آن جمله است نگاهی به هفت گره‌گاه ِ مهمّ در فراروند روایت های شاهنامه. اشخاص در شاهنامه (شامل ِ سه رده‌ی عمده‌ی شهریاران، پهلوانان و زنان) و پیام شاهنامه (فراگیر ده مورد از کارکردهای هنری‌ی فردوسی در پدیدآوردن خیال‌نقش‌های بدیع و شگفت در نمایش درون‌مایه‌های عینی یا ذهنی). و در پایان، می‌رسیم به واپسین بخش این دفتر با عنوان‌هایی همچون مقایسه میان شاهنامه، گیلگمش و ایلیاد (که جای درستش در بخش دوم است.)، شاهنامه در پرتو ِ سنّت و نوآوری، حرکت و نوشوندگی در شاهنامه و پدیده‌های غنایی و تأمّلی در شاهنامه. جا دارد که در همین جا از برداشت دقیق و درست نویسنده در مورد دوربودن فردوسی از خشک‌‌اندیشی و کوته‌بینی‌ی قومی و نیز ارج‌گزاری‌ی والای شاعر به پایگاه زنان شایسته – که در صص ۲۱۸- ۲۲۰ کتاب آمده‌است – با ستایش و آفرین یادکنم.
***
برخی نکته‌های روش‌شناختی در کار شاهنامه‌پژوهی و نیز موردهای ویرایشی و نادرست‌نگاری‌های چاپی (که این یکی به کم‌کاری‌ی ناشر در نمونه‌خوانی‌ی پیش از چاپ بازمی‌گردد) نیز در این دفتر به چشم می‌خورد که بایسته‌ی ِ یادآوری و نقدست. در این جا به شماری از امهم‌ترین،موردها اشاره‌می‌کنم. به خواست ِ پرهیز از درازنویسی، موردهای ویرایشی و نادرست‌نگاشته‌های چاپی را جداگانه برای ناشر خواهم‌فرستاد تا در هنگام تدارک چاپ ِ پسین ِ کتاب، درست‌نگاری کنند.
– مؤلف در پانوشت سرآغار کتاب (ص ۹)، پشتوانه‌ی متن‌شناختی‌ی ِ پژوهش خود را شاهنامه‌ی انتقادی مسکو ‌شناسانده‌است. امّا اهل تحقیق می‌دانند که با کار ِ گسترده و راهگشای دکتر جلال خالقی مطلق در نشر متن ویراسته‌ی ِ شاهنامه در دهه‌های اخیر، پایه‌گذاری‌ی پژوهش بر شاهنامه‌ی ِ چاپ مسکو (با بسیاری نگاشت‌های نادرست در آن)، دیگر توجیه علمی و فنّی ندارد و مایه‌ی اشفتگی در کار پژوهش و سردرگمی‌ی ِ خواننده می‌شود. این نابه‌هنجاری‌ی متنی،را از همان بیت: "ازو هرچه اندرحورد با خِرَد/ دگر بر ره ِ رمز و معنی بَرَد" به نقل از دیباچه‌ی شاهنامه در ص ۱۰) می‌توان دید که در نیمه‌ی دوم ِ بیت، "رمز و معنی" به جای "رمز، معنی"(خا./ خالقی مطلق، دفتر یکم، ص ۱۲ ب ۱۱۴) آمده‌است و این وضع، در بسیاری از بیت‌های آمده در این کتاب، به چشم می‌خورد. – ص ۱۴۵، س س ۱۳- ۱۷: بخش نخست عبارت، یعنی "... طبیعی است که شاهنامه را نمی‌توان صرفاً چونان داستان‌ها و موضوعهای خوتای‌نامک دانست که به نظم درآمده‌است..." با پاره‌ی دوم آن، یعنی "یادآوری‌های گاه‌گاهی ِ شاعر، مبنی بر این که گفتار را از زبان این دهقان یا آن مرزبان آورده‌است، بیشتر خصلت ِ گریز ِ داستان‌سرایی و شاعرانه دارد تا دلالت ِ واقغی ِ لفظی. شگردهای حماسه‌سرایی نیز در این باره، بی‌نقش نبوده‌است."، هم‌خوان نیست. هرگاه – چنان که پژوهنده می‌گوید – درون‌مایه‌ی شاهنامه، درست برابر با ‌ خوتای‌نامک نباشد، پس چرا باید یادآوری‌های گه‌گاهی‌ی شاعر، مبنی بر آوردن برخی از گفتارها از زبان دهقانان و مرزبانان را "گریز ِ داستان‌سرایی" و یا "شگرد ِ حماسه‌سرایی" انگاشت و واقعی نشمرد؟

از سوی دیگر، می‌دانیم که پشتوانه و خاستگاه ِ سرراست و دست ِ اوّل ِ کار ِ شاهنامه‌سرایی‌ی ِ فردوسی – چنان که خود در دیباچه می‌گوید – شاهنامه‌ی ابومنصوری بوده‌است که متن آن را در دست نداریم تا با شاهنامه‌ی فردوسی بسنجیم. پس از کجا می‌دانیم که بازبردهای درون‌متنی‌ی ِ شاعر به نام دهقانان و مرزبانان و موبدان ِ گوینده یا راوی‌ی روایت‌ها، نه از زبان ِ خود ِ او؛ بلکه به نقل از متن ِ گم‌شده‌ی ِ شاهنامه‌ی ابومنصوری ، نبوده‌باشد؟ دست بر قضا، اشاره‌های آشکار ِ آمده در مقدّمه‌ی ِ برجامانده‌ی ِ آن شاهنامه‌ی ِ منثور نیز، این مطلب، یعنی نقل ِ روایت‌ها از زبان ِ دهقانان و مرزبانان و موبدان را تأییدمی‌کند و نشان‌می‌دهد که بازبردهای فردوسی، چیزی جز بازتاب ِ آمده‌بوده‌های در متن ِ گم‌شده‌ی ِ خاستگاه ِ کارش نیست.
– ص ۱۴۶، س س ۶- ۱۲: نخست گفته‌اند:"این نظر که شاهنامه تاریخ شاهنشاهی ایران است، یک داوری همه‌جانبه نیست. شاید درست‌تر این باشد که شاهنامه داستان یا تاریخ پادشاهان و پهلوانان گذشتۀ نیمه‌تاریخی و نیمه‌اسطوره‌ای است که بر ایران پادشاهی می‌کرده و مرکزیّت سیاسی آن را حفظ کرده‌اند..."
سپس، بی‌درنگ در پی ِ این عبارت، آورده‌اند: "... شاهنامه توصیف کردار و رفتار شاهان به عنوان شخصیّت‌های راستینی که در ایران پادشاهی‌می‌کردند، نیست؛ بلکه توصیف پادشاهان آرمانی است، آنچنان که سرایندۀ شاهنامه، آن را درنظرداشته‌ و شرایط زمان اقتضامی‌کرده‌است." آن‌گاه در سه سطر ِ پایانی‌ی ِ همین صفحه می‌خوانیم: "شاهنامه، [در]ضمن ِ آن که توصیف این گونه گذشته‌ای است، طبعاً توصیف زندگی ِ شاهانی است که در ساختن چنین گذشته‌ای مؤثربوده‌اند. این پادشاهان، در عین حال، مبیّن نیازها و منافع قشرها و طبقات مختلف ِ جامعۀ باستانی ِ ایران نیز بوده‌اند." پرسیدنی‌ست که : هرگاه شاهان ِ شاهنامه (گیرم که در نمود ِ کنونی‌شان – به گفته‌ی نویسنده – "نیمه‌تاریخی- نیمه‌اسطورهای")، "مرکزیّت ِ سیاسی ِ ایران را حفظ‌کرده‌اند."، چه‌گونه می‌توان آن‌ها را " شخصیّت‌های راستینی که در ایران پادشاهی‌می‌کردند" ندانست و تنها " پادشاهان آرمانی، آنچنان که سرایندۀ شاهنامه، آن را درنظرداشته‌ و شرایط زمان اقتضامی‌کرده‌است." به شمارآورد؟ پژوهنده در پی ِ این برداشت‌های ناهم‌ساز، بیت‌های زیر را از دیباچه‌ی ِ شاهنامه، شاهد ِ مثال آورده است:
"یکی نامه بود از گَه ِ باستان/ فراوان بدو اندرون داستان/ پراگنده در دست ِ هر موبدی/ ازو بهره‌یی نزد ِ هر بخردی..." (مسکو، ج ۱، ص ۲۱، ب ب ۱۲۶- ۱۲۷ / خا. دفتر ِ یکم، ص۱۲، ب ب ۱۱۵- ۱۱۶).
امّا این بیت‌ها (و همانندهای آنها در دیگر جاهای شاهنامه)، اشاره‌ی ِ ناسرراست به خوتای‌نامک پهلوی ( که به احتمال زیاد در دست‌رس فردوسی نبوده‌است) و بازبُرد ِ سرراست به بدیل یا گزارش فارسی‌ی ِ آن، شاهنامه‌ی ابومنصوری دارد و حکایت از پای‌بندی‌ی ِ امانت‌دارانه‌ی ِ شاعر به انطباق ِ سروده‌هایش با خاستگاه‌ها و پشتوانه‌های کارش می‌کند و نشانه‌ای‌ از این برداشت ِ پژوهنده که شاهان ِ شاهنامه، تنها خیال‌نقش‌های ِ آرمانی‌ی ِ فردوسی‌اند و با واقعیّت‌های ِ گذشته‌های دور (هرچند پوشیده در پرده‌ی ابهام و رمز و راز) نسبتی ندارند، در آنها به چشم نمی‌خورد و نشان می‌دهند که شاعر، واژه به واژه‌ی ِ آن‌ها را از از مقدّمه‌ی ِ "ناپیوسته‌"ی ِ (/ پراگنده‌ی ِ / منثور ِ) شاهنامه‌ی ابومنصوری برگرفته و "پیوسته" (/ آهنگین/ منظوم) گردانیده و در شاهنامه‌اش گنجانیده‌است. – ص ۱۵۰، س س ۱۳- ۱۴: در اشاره به اسطوره‌ی ِ جم در فرگرد ِ دوم ِ وندیداد، نوشته‌اند: "اهورمزدا از او (جم) روی برمی‌گرداند."
امّا این برداشت، درست‌نیست و متن ِ روایت در وندیداد، چنین‌است که چون جم، ورزیدن ِ خویش‌کاری‌ی ِ دین‌آگاهی و دین‌بُرداری (/ پیام‌آوری‌)ی ِ آفریدگار در جهان را نپذیرفت، اهوره‌مزدا او را به فراخ‌گردانی‌ی ِ گستره‌ی ِ زیست ِ مردمان بر زمین و سالاری و نگاهبانی‌ی ِ جهان و جهانیان برگماشت و جم، شهریار ِ جهان شد. (← اوستا، کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، چاپخش سیزدهم، تهران- ۱۳۸۷، ج ۲، ص ۶۶۶ و پس از آن).
– ص ۱۸۷، س آخر: به پادشاهی‌ی ِ گرشاسپ پس از زَو طهماسپ اشاره‌شده‌است. ...امّا روایت ِ بیان‌گر ِ این پادشاهی، از افزوده‌های ِ بر شاهنامه به شمارمی‌آید و در شش تا از کهن‌ترین. دست‌نوشت‌های این منظومه و نیز در ترجمه‌ی ِ عربی‌ی ِ بُنداری از آن، نیامده‌است. (← شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، ص ۳۳۱، پانوشت ۷).
– ص ۱۹۱، س س ۱۵-۲۲: در اشاره به پایان ِ کار ِ کی‌خسرو نوشته‌اند: "...از زندگانی کنار[ه] می‌گیرد و در انتظار مرگ می‌ماند...او پیش از آن که مرگ به سراغش آید، به استقبال جهان پس از مرگ می‌شتابد."
و در پی نوشت، افزوده‌اند: "معلوم‌نیست زُهدی که شاعر به کی‌خسرو منسوب‌می‌دارد، منبع اسلامی دارد یا این که از اصل ِ خوتای‌نامک است. در صورت اوّل، باید دید که تا چه میزان فردوسی مصالح خویش را به روح ِ زمان می‌آمیخته و در صورت ِ دوم، بایدگفت که مزدایسنه مُبلّغ ِ زَهد نبوده‌است. آیا اندیشه‌ی ِ مانی در این رهگذر، مؤثّربوده‌است؟ به هر حال، این نکته، فعلاً بی‌جواب می‌ماند."
باید بگویم این نخستین بار نیست که کسی در روی‌کرد به سرانجام ِ شگفت ِ کی‌خسرو و کوشش برای گشودن ِ چیستان ِ آن، پای "زُهد" را به میان می‌کشد؛ امّا هیچ یک از گمانه‌زنی‌های ازین دست (و از جمله، این یکی)، با بُن‌مایه‌های ِ کارنامه و خویش‌کاری‌ی او در اسطوره‌های کهن ِ ایرانی هم‌خوان نیست و راه به جایی نمی‌برد. برداشت ِ بُنیادین و درست از چه‌گونگی‌ی ِ این رویداد ِ یگانه، این است که کی‌خسرو، جاودانه و نماد ِ جاودانگی است و هیچ نسبتی با "مرگ" و "مرگ‌اندیشی" و "گوشه‌گیری از زندگی/ زُهد" – بدان گونه که در فرهنگ ِ اسلامی و به‌ویژه در صوفی‌گری، می‌شناسیم – ندارد. بر پایه‌ی ِ اسطوره‌های ِ دیرین و بازتاب ِ آن‌ها در روایت ِ شاهنامه، خویش‌کاری‌ی ِ عمده‌ی ِ این شهریار در زندگانی‌ی ِ این‌جهانی و در دوران ِ فرمان‌روایی‌اش، نابودکردن ِ افراسیاب (نماد ِ "دیو ِ مرگ" و کشنده‌ی ِ سیاوش، نماد ِ پاکی و پیمان و هستی‌ی ِ آرمانی) است و این خویش‌کاری که به سرانجام می‌رسد، او دیگر در این جهان، کاری ندارد و از آن جا که نیمه‌ی ِ انسانی‌ی ِ هستی اش، می تواند، او را به کژراهه‌ی ِ خودکامگی و تباه‌کاری‌های ِ برآیند ِ توان‌مندی‌های بی‌بند و بار ِ دو نیای ِ خودکامه‌اش کاووس و افراسیاب، بکشاند و از خویش‌کاری‌ی ِ اصلی‌اش بازدارد، آگاهانه و خودخواسته و دریادلانه و – همانا – با رهنمونی‌ی ِ ایزد سروش، پیک و پیام‌آور ِ اهورایی، پشت به اورنگ ِ شهریاری می‌کند و به جاودانگی‌ی ِ ناپیداکرانه روی‌می‌آورد تا خویش‌کا ری‌ی ِ رستاخیزی‌اش را بورزد و جهان و جهانیان را از تیرگی و تباهی‌ی ِ اهریمنی، برهاند. درست همین کُنش ِ والای ِ کی‌خسرو است که او را تا پایگاه ِ شهریار ِ آرمانی‌ی ِ ایرانیان فرامی‌برد و برسکوی ِ زرینی جای‌می دهد که هیچ شهریار دیگری بر آن نمی‌ایستد. پس نمی‌توان و نباید سرگذشت ِ این شهریار را با سنجه‌های شناخت ِ دیگر شاهان ِ شاهنامه بررسید و یا کلیدواژهای چون "زُهد" را برای گشودن ِ قفل ِ معمّای او به‌کاربرد. در دیدگاه‌های ِ رستاخیزی‌ی ِ (Apocalyptical Viewpoints) ایرانیان باستان، کی‌خسرو سالار ِ جاودانگانی‌ست که در پایان ِ گردش ِ گیتی، هم‌گام با سوشیانت (رهایی‌بخش ِ نوید‌داده‌شده)، برای ِ به انجام رسانیدن ِ فرشکرد (نوکردن ِ جهان و زندگی)، خویش‌کاری می‌ورزد. احتمال ِ راه‌یافتگی‌ی ِ آموزه‌ی ِ زُهدورزانه‌ی ِ مانی به خوتای‌نامک و تأثیرگذاشتگی‌ی ِ آن در شکل‌گیری‌ی ِ روایت ِ پایان کار ِ کی‌خسرو – که پژوهنده به میان کشیده‌است – نیز بسیار ناچیزست. چه‌گونه می توان پذیرفت که موبدان ِ جزم‌باور و بی‌مُدارای ِ روزگار ساسانیان با آن پایان هولناکی که برای مانی رقم‌زدند، از راه‌یافتن ِ آموزه‌اش به خوتای‌نامک، غافل‌ مانده‌باشند؟ هرگاه روی‌کرد به "زُهد" در نگرش ِ فراهم‌آورندگان ِ خوتای‌نامک و سپس، شاهنامه‌ی ابومنصوری، جایی داشت و یا برداشت ِ شخصی‌ی ِ فردوسی، بر این پایه بود، ناگزیر باید نمونه‌های دیگری از آن در روایت‌های ِ زندگی‌ی ِ شهریاران و پهلوانان ِ این حماسه دیده‌می‌شد که دیده‌ نمی‌شود.
– ص ۱۹۲، س س ۱۳-۱۴: نوشته‌اند: "افراسیاب پور ِ پشنگ است و از این موضوع، تنها زمانی در شاهنامه یادمی‌شود که فریدون دختر ایرج را به زنی به او می‌دهد و از او منوچهر زاده‌می‌شود." در این سخن ِ نویسنده، اشتباهی عمده هست. یعنی دو شخص جداگانه، امّا هم‌نام را این‌همان پنداشته‌اند: یکی از این دو تن، پشنگ همسر ِ دختری بازمانده از ایرج و زنی به نام ماه‌آفرید است. در داستان فریدون، از این دختر ِ ایرج، نام‌برده‌ نشده و تنها گفته‌شده‌است که از پیوند او با پشنگ (که به تدبیر ِ فریدون و به خواست ِ پیداشدن ِ فرزندی از تخمه‌ی ِ ایرج، برای کین‌خواهی از تور و سلم ِ برادرکُش، صورت‌پذیرفته‌است)، منوچهر به جهان می‌آید. این پشنگ، هیچ نسبتی با افراسیاب ندارد. دومین پشنگ، پسر ِ زادشم و نوه‌ی ِ تور (پسر فریدون و برادر ایرج)است. هموست که پدر افراسیاب است و مؤلف، او را با پشنگ پدر منوچهر یکی گرفته‌است!
– ص ۱۹۲، پی نوشت: از "ایران‌شناس آلمانی"، بی نام‌بردن، یادکرده‌اند. هرچند به قرینه، می‌توان دریافت که منظور تئودور نولدکه، ایران‌شناس ِ نامدار ا‌ست؛ امّا درست این بود که از او نام می‌بردند.
– ص ۲۱۱، س س ۱۵-۱۶: سخن‌گفتن از دشمنی‌ی ِ ایرانیان و تورانیان به عنوان دشواری بر سر راه پیوند زال و رودابه، موضوعی ندارد؛ زیرا رودابه، دختر شاه کابل و از تبار ضحّاک است و منوچهر در آغاز، از بیم ِ آن که فرزند آن دو، به تبار ِ مادری‌اش بگراید و گزندی به ایران برسد، با این زناشویی هم‌داستان نیست و سرانجام به سختی آن را روامی‌دارد. پس در این میان، تورانیان چه کاره‌اند؟
– ص ۲۲۵: نویسنده، کتاب ِ فردوسی و شاهنامه، اثر ِ ایران‌شناس ِ روسی ا. ا. استاریکف (ترجمه‌ی ِ رضا آذرخشی) را "یکی از کارهای برجسته" در زمینه‌ی ِ شاهنامه‌پژوهی، شمرده‌است. امّا این کتاب – که من، خود در زمان ِ همکاری با زنده‌یاد استاد روح‌الله خالقی در ماهنامه‌ی ِ پیام نوین در سال‌های پایانی‌ی دهه‌ی ِ سی، دست اندر کار ِ نشر ِ بخش به بخش ِ آن در آن مجلّه بودم – از دیدگاه پژوهش ِ امروزین، ایرادهای ِ بُنیادین دارد و نویسنده‌اش بر پایه‌ی ِ جزم‌باوری‌های ِ ایران‌شناسان ِ شوروی‌ی ِ آن زمان در التزام ِ غیر ِ انتقادی‌شان به نظریّه‌ی ِ مادّه‌باوری‌ی ِ تاریخی (Historical Materialism) و واقع‌گرایی‌ی ِ اجتماعی (Socialistic Realism)، برداشت ویژه‌ای از تاریخ و فرهنگ ِ ایران و شاهنامه و اندیشه و کردار ِ ادبی‌ی ِ فردوسی دارد، که جای ِ چون و چرای ِ بسیار در آن هست و سزاوار ِ نقدی گسترده در جایی مناسب است.* ______________________________________

* چند یادآوری‌ی ِ ویرایشی‌ی ِ دیگر:
– ص ۱۱، س ۱۴: خرسندی– که معنای ادبی و درستش قناعت است – بر پایه‌ی ِ کاربرد نادرست رایج – به مفهوم خشنودی به کار رفته است. – ص ۴۹، س س ۱۱- ۱۴: عبارت نارسا و نادرست است و جای خالی ی پاره عبارت تا نشان دهد که پس از کوشیده است در س ۱۱ خالی‌ست. – ص ۵۵، س ۱۸: هم به جای همه آمده است. – ص ۵۶، س۹ و بسیاری از موردهای دیگر در کتاب: اسطوری ( بر پایه ی هنجارهای دستوری ی عربی) به جای اسطوره‌ای یا اسطورگی به کار رفته است. – ص ۵۹، س ۲: می‌گفت به جای می‌گرفت. – ص ۶۵، س ۲: به در به جای به در می رود. – ص ۶۷، س ۷: و به گردن به جای که به گردن. همان، س ۱۷: متوجّۀ به جای متوجّه ِ – ص ۷۲، پانوشت: اودوسه به جای ادیسه / اودیسه. – ص ۷۳، س ۱۰: قلمروی به جای قلمرو ِ .


در این دفتر ِ بررسی ِ کتاب، این تصویر ِ یادمانی از سه استاد ِ شاعر، ادیب و تاریخ نگار، دیدنی است:




۷. گفتاری دیگر در باره‌ی ِ «جشن ِ آذرگان»


در پی ِ نشر ِ درآمد ِ ویژه‌ی ِ جشن ِ آذرگان در این تارنما، آقای دکتر شاهین سپنتا، گفتاری در همین زمینه، به این دفتر فرستادند که بدان پیوندمی‌دهم.


در این جا بخوانید. ↓
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1388/09/08/post-298/


۸. دو کلیدواژه‌ی ِ "داد" و "دَهِش": آموزه‌ی ِ جاودانه‌ی ِ «فردوسی» در «شاهنامه»



خاستگاه: رایان پیامی از دکتر تورج پارسی



۹. درد و دریغ و سوگی دیگر: استاد «فرامرز پایور» هم به جاودنگان ِ فرهنگ و هنر ایرانی پیوست.



در این جا بخوانید و بشنوید↓
http://our-music.blogfa.com/post-163.aspx


خاستگاه: رایان‌پیامی از هوشنگ سامانی


۱۰. «بُته جقه»، نماد ِ «سیمرغ»: پژوهشی از "دکتر حسین وحیدی"



در این جا ↓
http://www.parvazbaparwane.blogspot.com/


خاستگاه: تارنمای ِ پروانه اسماعیل زاده به نام ِ پرواز ِ پروانه


۱۱. پژوهشی در باره‌ی ِ پیشینه‌ی ِ موسیقی‌ی ِ حماسی‌ی ِ میهنی در ایران


پژوهش ِ هوشنگ سامانی را در این جا بخوانید و تصویرهایی از هنرمندان را ببینید و به شماری از آوازهای ِ آنان ، گوش کنید.
http://our-music.blogfa.com/post-161.aspx


خاستگاه: تارایان پیامی از هوشنگ سامانی


۱۲. روزآمدشدن ِ پایگاه ِ استاد ِ زنده یاد «دکتر احمد تفضلی» با دو پژوهش ِ ارزشمند



http://www.tafazzoli.ilssw.com/


دکتر محمدجواد مشکور
معرفی «فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی
● تألیف دکتر محمدجواد مشکور - دو جلد 80-1009ص، بنیاد فرهنگ ایران، 1357


دربارهء سه عبارت در الدرة الفاخره
● در شمارهء 4-6 سال دوازدهم (تیر - شهریور 1365) مجلهء آینده، ص 297، فاضل محترم آقای غلامرضا طاهر سه عبارت از الدرة‌الاخره حمزهء اصفهانی عیناً نقل کرده و دربارهء معنی آنها توضیح خواسته‌اند. دربارهء هر سه مورد قبلاً بحث شده است...


http://www.tafazzoli.ilssw.com/
http://www.tafazzoli.ilssw.com/


خاستگاه: رایان‌پیامی از ایمان خدافرد


۱۳. «زاده‌ی ِ بی‌قراری‌ی ِ افلاک» : شعر کوتاهی از "میرکسرا حاج‌سیّد‌جوادی"




از تولد آغازشد
افراشته بادبان
راهی‌ی ِ دیار ِ ارواحم
سفر از تولد آغازشد
من آب و باد و آتش وخاکم
و خون ِ بره ای
که درچشم‌های کودکی ام
ذبح شد،
مرابه صخره ای سرد درافکند!
پرتاب شدم، ای کودکی ی ِ پیر
من زاده ی ِ بی قراری‌ی ِ افلا کم.


خاستگاه: رایان پیامی از میرکسرا حاج‌سیّدجوادی


افزوده‌ی ِ ویراستار


سراینده، این اثر را «شعر ِ فلسفی» خوانده‌است. من در باره‌ی ِ این عنوان‌گذاری، بدو نوشتم:
" درود
از ارمغان ِ ارزنده تان سپاسگزارم.
*
امّا برای من روشن نشد که خواست ِ شما از «شعر ِ فلسفی» چیست.
به باور من، شعر و فلسفه، دو مقوله ی یکسره ناهم ساز و ناهم گون اند. شعر، بازآفرینی ی جهان با خیال نقش های ِ شاعرست و فلسفه، گفتمان و چون و چرایی است در کار جهان ِ هستی و زندگی ی آدمیان بر بنیاد ِ خِرَدوَرزی (یا "شک‌وَرزی"؟).
حال چه‌گونه می توان این دو را با هم درآمیخت، من نمی دانم.
خیّام هم، آن گاه که ترانه ها (رباعی ها) یش را می سرود، شاعر بود و با خیال نقش ها سر و کار داشت و نه با صغرا و کبراهای منطقی و مقوله های فلسفی.
بدرود.
ج. دوستخواه"
*
و او در پاسخ، نوشت:
"استاد نازنین،
درود.
غرض من از فلسفی، دارابودن ِ جهان‌بینی‌ی فلسفی است که ازنظرمن، با جهان‌بینی‌ی ِ سیاسی، تفاوت دارد. درجهان بینی‌ی ِ فلسفی حکمی صادرنمی‌شود که به خون‌ریزی درزمین منتهی‌شود.
در این شعرم، من از پرتاب شدن حرف زده‌ام. هایدگر می‌گوید: ما به جهان پرتاب شده ایم. من امّا معتقدم ما به وسیله‌ی ِ فشار ِ قوی‌ی ِ دریایی ازخون به جهان پرتاب شده ایم و تاریخ ِ جهان هم تاریخ ِ خون‌ریزی است. من دراین شعر، هم اثری از فیزیک مدرن می‌بینم، هم تاثیرهایی ازفیلسوفان ِ مورد ِ علاقه‌ام و هم از لبخند ِ پرشفقت ِ بودا که تشکّلی خاصّ در ذهن ِ من یافت و به صورت ِ شعر، جاری شد.
مسأله‌ی ِ شعر ِ فلسفی با خواندن ِ شعر ِ هملت ِ شاملو، به ذهن من خطورکرد.
*
ببخشید استاد؛ سعی خواهم کرد مطلب را به‌ صورت ِ مقاله‌ای در آینده بیان کنم. درد ِ آرتروز، امانم نمی -‌دهد.


۱۴. پژوهشی گسترده در باره‌ی ِ پُرسمان ِ کلیدی‌ی ِ «چه‌گونگی‌ی ِ اِعمال ِ حقّ ِ تعیین ِ سرنوشت»


گفتار ِ محمّدعلی بهمنی قاجار در این زمینه را در این جا بخوانید. ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-621.aspx


خاستگاه : رایان پیامی از مسعود لقمان


۱۵. روایتی تازه از فهرست ِ فراگیر ِ همه‌ی ِ اثرهای «استاد محمّدرضا شجریان»


در این دو جا بخوانید. ↓

http://shajarianlyrics.mirmahdi.googlepages.com/
http://shajarianlyrics.blogfa.com/


خاستگاه: رایان‌پیامی‌ از امین فیض‌پور


۱۶. فراخوان ِ همایشی برای بزرگ‌داشت خدمت‌های فرهنگی و ادبی‌ی ِ «دکتر قدمعلی سرّامی»
در پنجاه و دومین نشست ِ نقد ِ گروه ِ ادبیّات ِ عصر ِ کتاب ِ زنجان














در این جا بخوانید. ↓
http://jmahdi2.blogfa.com/post-83.aspx


خاستگاه: رایان پیامی از مهدی جلیل‌خانی




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?