Thursday, December 03, 2009
هفته نامه ی ایران شناخت، سال پنجم- شماره ی ۲۵، فراگیر ِ ۱۳ درآمد ِ خواندنی، دیدنی و شنیدنی
يادداشت ويراستار
جمعه سیزدهم آذر ماه ۱۳۸۸
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.
Copyright-Iranshenakht © 2005- 2009
All Rights Reserved
۱. آگاهینامه و گزارشی از نشستهای ِ شاهنامهپژوهی در «فرهنگسرای ِ رسانه» - تهران
در این جا ↓
دکتر حسین وحیدی، پژوهشگر ِ فرهنگ ِ ایران باستان
در یکی از نشستهای ِ فرهنگسرای ِ رسانه، از "کارکردهای ِ شاهنامه" سخن میگوید.
این هم پیوندنشانیی ِ تارنمای ِ بانو پروانه اسماعیل زاده با عنوان ِ پرواز ِ پروانه است که در آن می توان به دادههای فرهنگی و ایرانشناختی، دستیافت. ↓
http://www.parvazbaparwane.blogspot.com/
خاستگاه: رایان پیامی از پروانه اسماعیلزاده
۲. نمایی از خزان در "دارآباد"، یکی از کوهپایههای ِ البرز (یادباد روزگار ِ کوهنوردی در درهها و بر چکادهای البرز ِ فرازمند!)
منوچهریی ِ دامغانی، هزارهای پیش ازین، سرود:
"خیزید و خز آرید که هنگام ی خزان است/ باد ِ خُنَک از جانب ِ خوارزم وَزان است."
و گویندهای در روزگار ِ ما، در همدلی با بینوایان، نقیضهی ِ آن را چُنین نوشت:
"خیزید و خز آرید که هنگام ی خزان است/ در فصل ِ خزان، جامهی ِ خز بر تن ِ خان است."
خاستگاه ِ تصویر: تارنمای ِ پرواز ِ پروانه (↑ پیوندنشانیی ِ آمده در زیر ِ درآمد ِ ۱)
۳. جُستاری آماری و مستند در تاریخچهی ِ تجزیهی ِ سرزمینهای ِ ایرانی در دو سدهی ِ گذشته: درسی تلخ و عبرتی تاریخی!
آخرین نقشهی ِ بین المللیی ِ ایران، پیش از جدا شدن سرزمینهای تاریخیی ِ آن،
(انتشارات تامسون -۱۸۱۴)
با توجه به تهدیدهای مرزیی ِ موجود علیه تمامیّت ارضیی ِ ایران، بد نیست به این نکته اشاره کنیم که سرزمین کنونی ایران، تنها سی درصد از ناحیهی وسیعی است که در تاریخ با نامهای ِ «ایرانزمین»، «ایران ِ بزرگ» یا «ایرانشهر» و در جغرافیا با نام «فلات ایران» شناخته میشود.
ترفندها و دسیسههای بیگانگان و سستی پادشاهان بیکفایت گذشته، بخشهای زیادی ازین سرزمین ِ کهن را در طول فاصله کوتاه ۱۹۶ ساله از ایران بزرگ، جدا نمود که مرور بر چگونگیی ِ هر یک از این جدایی ها به رغم ِ تلخیی ِ بسیار برای میهن گرایان ایرانی، جهت الزام جدیّت و حساسیّت ما، دست کم برای حفظ سرزمین های باقیماندهی ِ کنونی، بسیار آموزنده خواهد بود.
گسترهی ِ سرزمینهای جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمانچای،گلستان،آخال،پار یس و... به قرار زیر است:
سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد های گلستان و ترکمانچای با روسیه (۱۸۲۸و ۱۹۱۳ به کیلومتر مربع)
آران و شروان: ۸۶۶۰۰ ک. م. ارمنستان: ۲۹۸۰۰ ک .م. گرجستان: ۶۹۷۰۰ ک.م. داغستان: ۵۰۳۰۰ ک.م. اوستیای شمالی: ۸۰۰۰ ک.م. چچن: ۱۵۷۰۰ ک .م. اینگوش: ۳۶۰۰ ک.م. جمع کل: ۲۶۳۷۰۰ کیلومتر مربع
سرزمینهای جداشدهی ِ ایران شرقی براساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی
هرات وافغانستان: ۶۲۵۲۲۵ ک.م.بخشهایی از بلوچستان و مکران: ۳۵۰۰۰۰ ک.م.جمع کل: ۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع
.سرزمینهای جداشدهی ِ ورارود/ وَرَزرود/ فرازرود (/ ماوراءالنهر) بر اساس پیمان آخال با روسیه ۱۸۸۱ م
ترکمنستان: ۴۸۸۱۰۰ ک.م. ازبکستان: ۴۴۷۱۰۰ ک.م. تاجیکستان: ۱۴۱۳۰۰ ک.م.
بخشهای ضمیمه شده به قزاقستان: ۱۰۰۰۰۰ک.م. بخشهای ضمیمه شده به قرقیزستان: ۵۰۰۰۰ ک.م. جمع کل: ۱۲۲۶۵۰۰ کیلومترمربع
سرزمینهای جداشدهی ِ جنوب ِ خلیج فارس بر اساس پیمان منطقهایی ِ مستشاران انگلیسی
امارات: ۸۳۶۰۰ ک.م. بحرین: ۶۹۴ ک.م.قطر: ۱۱۴۹۳ک.م.عمان:۳۰۹۵۰۰ ک.م.جمع کل: ۴۰۵۲۸۷ کیلومتر مربع
مساحت سرزمینهای جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستان (که در دوره صفویه به اشغال عثمانی در آمد و بعد ها در بین سه کشور ترکیه،عراق و سوریه تقسیم شد) به مساحت تقریبیی ِ ۲۰۰۰۰۰ ک.م. و نیز عراق به مساحت ۴۳۸۳۱۷ ک.م.
سرزمین های جداشده، در جمع، به حدود ۵ . ۳ میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که این مقدار تجزیهی ِ یک کشور در کلّ ِ تاریخ ِ ایران و دنیا بی سابقه است!.
خاستگاه: رايانْ پيامي از علی میرزایی
۴. گزارشی از همایش ِ «هفتهی ِ اصفهان»
در پی ِ نشر ِ گزارشی از روز بزرگداشت اصفهان، در این هفته نیز آقای شاهین سپنتا، گزارشی از همایش ِ هفتهی اصفهان را به این دفتر فرستاد.
متن ِ گزارش را در این جا بخوانید و نماهایی از همایش را ببینید. ↓
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1388/09/06/post-297/
۵. «از هرچه بگذری، سخن ِ [شعر] خوشترست» : شمارهی آذرماه نشریّهی ِ «رندان»، ویژهی ِ شعر ِ پویای ِ روزگارمان در شبکهی ِ جهانی
در این جا ↓
http://rendaan.blogspot.com/2009/12/rendan-december-2009.html
خاستگاه: رایان پیامی از یاشار احد صارمی
۶. صدای تالش در سینهی تست! گزارش ِ دیداری با استاد «قسمت خانی»، خوانندهی ِ نامدار ِ تالش
در باره ی این هنرمند، در این جا بخوانید و نمونههایی از نغمههای او را بشنوید. ↓
خاستگاه: رايانْ پيامي از هوشنگ سامانی
۷. دو نوشتار ِ خواندنی و آموزندهی ِ تازه در «تارنمای ِ فرهنگیی ِ شهربراز»
در این جاها ↓
۸. اسواران در ارتش ِ ساسانیان: کتاب تازهای از «دکتر کاوه فرّخ» به انگلیسی و فارسی
در این جا ↓
http://asvaran.blogspot.com/
خاستگاه: رایانپیامی از هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
۹. نشست ِ یکصد و شانزدهم ِ شرح ِ «مثنویی ِ مولوی» و «غزلهایی از دیوان کبیر شمس»
در این جا بخوانید و ببینید و بشنوید. ↓
http://panevis.net/molana/masnawi116.htm
۱۰. یکمین برنامهی ِ «رادیو حافظ»
در این جا ↓
http://www.radiohafez.com/2009/11/program-1.html
خاستگاه ِ درآمدهای ۹ و ۱۰: رایانپیامی از پانویس
۱۱. «موعظهی ِ غوک»: سخنی حکمتآمیز و شیوا از یک استاد و شاعر
در کویر ِ تشنگی، در سوز ِ خورشید ِتَموز،
پای در زنجیرِ ِ خاک ِ خسته مینالد گوَن:
«روزها را میکنم پیمانه با آمد شدن!»
*
غوکِ نیزارانِ لای و لوش گوید در جواب:
«چند و چند این تشنگی؟! خود را رها کن همچو ما،
پیش نِه گامی و جامینوش و کوتهکن سخن!»
*
بوتهی ِ خشک ِ گوَن در پاسخش گوید: «خموش!
پای در زنجیر، خوشتر تا که دست اندر لَجَن!»
محمّدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)
خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی
۱۲. "روشهای ِ ریاضی در علوم ِ اجتماعی": گفتاری بایسته و شایسته از «استاد مرتضی ثاقبفر»
در این جا ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-620.aspx
۱۳. یادی از «منوچهر آتشی» در چهارمین سال ِ خاموشیی ِ وی با رویکردی به پایگاه ِ والای ِ او در شعر ِ معاصر ِ فارسی
آنچه در پی می آید، نوشتاری است در بارهی ِ پیوند ِ جهان ِ ادبیات و موسیقی در شعر منوچهر آتشی
*
بتهوونِ آتشی
بیست و نهم آبان ماه سال جاری مصادف است با چهارمین سالگرد درگذشت منوچهر آتشی.
او با چاپ اولین کتاب خود تحت عنوان «آهنگ دیگر» در سال ۱۳۳۹، نوید شاعری نوپرداز با اصالت زبانی شخصی را داد. (فروغ فرخ زاد در جایی میگوید: «قرار بود که نام کتاب من آهنگ دیگر باشد اما آتشی پیش دستی کرد. پس اسم کتابم را «تولدی دیگر» انتخاب کردم.»).
با نگاهی به عناوین کتابهای آهنگ دیگر و آواز ِ خاک و اشعاری چون «آوازهایی برای مردن»، «آوازهای هابیل»، «لالایی برای مانلی»، «ترانههایی در مایهی «دشتی»»، «می خواهم دهل بکوبم»، «آوازهای معمولی برای دردهای معمولی»، «ترانهی فضایی» و «آوازهای دسته جمعی شبروها» در کتابهای متعددش، میتوان به حضور جریان موسیقی در فکر و زبان نوشتاری او تأمل کرد.
با مستنداتی که موجود است؛ او در زمینه موسیقی قومی و نواحی خود، صاحب قلم و نظر بود که بخشهایی از آن در کتاب «موسیقی بوشهر» به تحقیق «یوزف کوکرتز» با ترجمهی مرحوم «محمدتقی مسعودیه» در بخش «تاریخچهی فرهنگ موسیقی بوشهر» آورده شده است. او این روند را با چاپ مقالاتی در هفته نامه محلی «آیینهی جنوب» بوشهر از شماره ۱۳۳ تا ۱۳۹ ادامه داد. متن کامل دیدگاه آتشی نسبت به موسیقی بوشهر در کتاب «آتشی در مسیر زندگی» به قلم «سید قاسم یاحسینی» به چاپ رسیده است. خالی از لطف نیست که در مورد فعالیت موسیقائی دیگر آتشی با وام از شماره ۱۳۸ هفته نامه آیینهی جنوب مروری داشته باشیم:
«آتشی در زمان مسئولیت خود در امور تربیتی آموزش و پرورش بوشهر، مدیریت اولین گروه هنری دانشآموزان بوشهر را در اردوی رامسر در سال ۱۳۴۳ به عهده گرفت. تدبیر ایشان در خصوص اجرای موسیقی بوشهر، نخستین حضور صحنهای این نوع موسیقی محسوب میگردد. موسیقی ارایه شده در رامسر، اجرای «یزله خوانی» بود که در نهایت با موفقیت پایان یافت. اجرای یزلهخوانی از بوشهر و اجرای گروه زنده یاد «گلپریان» از همدان، تنها گزینههایی بودند که برای نمایش در تلویزیون تازه تأسیس ایران انتخاب گردیدند».
وی درخصوص ظرافت شعر نو و اندیشههای موسیقایی نظراتی دارد که بخشی از آن عیناً بدینگونه است:
«... شعر امروز، با بازکردن کلاف زبان، کوشش در ظرفیت بیشتر بخشیدن به زبان برای بیان زندگی پیچیده و پر هیاهوی امروز را دارد. فراز و فرود هولناک روح و اندیشهی امروز را هرگز نمیتوان در یک نُت مکرر و نوای معین بیان کرد. شعر واقعی از رنج روح مایه میگیرد نه از تفنّن. و روح رنجیده، هم نعره میزند و هم مینالد و هم سکوت میکند و... هم همه را با هم. پس موسیقیِ شعر، یک «گوشهی» منفرد نمیتواند باشد: موسیقی شعر، هارمونی پر هیاهوی همهی پژواک است. بنایی است بزرگ و البته محصول آگاهی و تسلط بر اوزان، که همهی صداهای روح را پژواک میدهد. با شکستن وزن، اتم شکسته میشود و ذره با کهکشان یگانه میگردد. با چنین تعبیری از وزن شکنی، میبینید که حکم به هیچگونه بیوزنی و بیقانونی داده نشده، بلکه، وزن و قانون واقعی شعر به آن برگردانده شده است. چرا که، ذره تا شکسته نشود، معنای واقعی ترکیب و تشکل آن و تحرک و چرخش آن و مفهوم منظومگی آن آشکار نمیگردد. پس از این شکستن است که یک ذره، یک منظومهی سیارهای، و یک منظومه، یک کهکشان و یک کهکشان، کیهانِ گردنده و بیکرانه را تداعی میکند. کار شعر امروز «وزن و قافیه سازی» نیست.»
آتشی بیهیچ شکی، شاعر است؛ شاعر. وی جدا از اشعار برخاسته از موسیقی بوشهر و آئینهای آن، صاحب شعری است تحت عنوان «سمفونی دهم» که خود در مقدمهی آن چنین مینویسد:
«نام این شعر قاعدتاً میبایست سمفونیِ چهارم باشد چون من در ساخت درونی شعر، نظر به سمفونی سوم بتهوون داشتهام که آن را چنانکه نوشتهاند، از سر شیفتگی به ناپلئون ساخته و پرداخت. و من به اصطلاح، خواسته ام بدیلی برای آن بنویسم که ناسخ آن باشد. از ین قرار میبایست سمفونی چهارم عنوان شعر میشد. اما میدانیم که بتهوون سمفونی چهارمی دارد که موضوعش چیز دیگری است از آن طرف او سمفونی نهم را دارد که موضوعش چندان بیارتباط با نظرگاه من نیست. از این رو من سمفونی دهم را عنوان کردم. نهایت اینکه شعر من، احتمالا هیچ ربطی به هیچ سمفونی نداشته باشد! شاید هم برای خودش یک سمفونی باشد. مثلا سمفونی شکست، یا غم غربت زیباییها و ارزشها... به هر حال همین است که هست و اقتدا به بتهوون به خاطر یک ربط بیرونی و مرسوم است و اینکه ما سنت سمفونی نداریم و اگر میخواهیم حرفی بزنیم ناگریز از تفکر نام های آشنا در دنیا هستیم.»
با آفرینش این شعر (که بعدها در کتاب «اتفاق آخر» چاپ شد)، محمد حقوقی – شاعر و پژوهشگر – در شمارهی ۳۱ ماهنامهی «فرهنگ ِ توسعه» نگاهی با عنوان «تا «سمفونی دهمِ آتشی» به آن میاندازد که بخش هایی از آن در پی میآید:
۱
آتشی سالهاست در زادگاه خود در تاًملات و تخیلات دورهی دوم شاعری خویش به سر میبرد. و دیری است که روزن دیرین خود را یافته است و از پشت آن، آرام به جهان و چشمانداز باز و زُلال خود مینگرد و اسلایدهای رنگی تصاویر خود را در حرکت متین کلمات، در مصراعهایی که از ذهن سرشار او سرچشمه گرفتهاند و رو به مصبّ شعرهای نو به نو دارند، نشان میدهد. شعری که تا پایان زندگی او همچنان به حرکت خود ادامه خواهد داد. و از جملهی این شعرهاست، شعری تازه از او، که به حاصل از همان تاًملات و تفکرات، با شنیدن سمفونی سوم بتهوون، (از سر شیفتگی به ناپلئون) ساخته شده است، با نام به جای «سمفونی دهم».
۲
سمفونی سوم یا «اروئیکا» که دیری است آهنگ معمول مشایعان مردان مشهور دنیاست و سمفونی مرگ نام دارد. و آن سمفونی مرگ یا «اروئیکا» همان شاهکاری است که ساخت آن حاصل اشتباه بتهوون از شناخت ناپلئون کنسول بود که سرِ امپراطوری جهان داشت و بتهوون به همین دلیل نام آن را عوض کرد. و حالا که منوچهر آتشیِ ما به قصد اینکه برای سمفونی سوم بدیلی بسازد، ساخت و ساز کلام خود را همراه تاخت و تاز ناپلئون تدارک میبیند و پیشرفت تدریجی سربازها و سلاح های ناپلئون را در پیشبرد تدریجی ملودیها و نتهای بتهوون در عرصه ی شعر به نمایش میگذارد. ناپلئونی که فرمانده ی سربازها و هنگهاست و بتهوونی که فرمانده ی سازها و آهنگها. ناپلئون خداوندگار جنگ به دنبال جهانگیریِ با سلاح و بتهوون خداوندگار هنر به دنبال جهانگیریِ با موسیقی. هر چند منوچهر آتشی در این شعر، صرفا قصد ترسیم چهره ی مغلوب هر دو را دارد. چرا که در کنار شکست ناپلئون، عدم شناخت بتهوون را از ناپلئون نیز، به چشم شکستی دیگر مینگرد و چنین است که در شعر، همین طور که ناپلئون به پیش میرود و هرّای توپ های کَرکننده اش پرده ی گوشها را میدرد، بتهوون همچنان در پشت میزش بر اقیانوس های اطلس آرام شناور است و به سمت ساحل های خود میراند. و این البته در «سمفونی دهم» آتشی است و نه سمفونی سوم بتهوون که بسیار زود به ماهیت «بناپارت کنسول» و «ناپلئون امپراطور» و تفاوت دو چهره ی او پی میبرد و به همین دلیل نام آن را «اروئیکا» میگذارد و از آن پس به سمفونی مرگ شهرت مییابد. و عجبا که این سمفونی تنها جنازهای را که به بدرقه، همراهی نکرد، جنازه ی ناپلئون بود.
۳
واما همچنان که به اشاره گذشت، «سمفونی دهم» حاصل غفلت بتهوون از فطرت ناپلئون، به منزله ی جوهر اصلی درونمایه ی شعر «آتشی» است. شعری با دو نیم کُره ی جدا، که بر محور شکست میگردد، و با پنج بند. سه بند اول در حکم یک نیم کره و دو بند آخر به منزله ی نیم کرهای دیگر.
از بند اول تا سوم، تصویرها در شکل عمودی شعر (که اغلب اشعار امروز فاقد آنند) حالتی فزاینده دارند و به اعتبار فضای شعر، که عرصه ی فرماندهی ناپلئون به سربازها و سلاحها و فرماندهی بتهوون به ملودیها و صداهاست. خاصه با بیان تعداد وسیلهها و پرندهها و حیوانها و انسانها و حتی مفهومها تصریح میشوند. بندی که در عرصه ی چشم انداز موسیقی و باران و صدا و حباب آن، نتها تا زانو در آب اند و شماره ی پروانهها و سنجاقک هایش بیشتر از قایق هاست.
در بند دوم، به جای باران، رگبار است که میبارد و به جای نت های تا زانو در آب، قاطرهای تا شکم در آب اند، که شماره ی آنها بیشتر از قایق هاست و نیز شماره ی بادبانها پیشتر از سنجاقکها و پروانه ها.
در بند سوم، این سیل است که جاری است و پاهای نتها درازتر از پیش شده اند و شماره ی سربازها بیشتر از قاطرها و شماره ی گریزندگان و کوچندگان بیشتر از سربازهاست.
حال به آغاز شعر باز میگردیم. به نخستین بند که به منزله ی درآمد سمفونی است و در آن، آنچه بیش از هر چیز احساس میشود آرامشی است که بر فضای شعر حکمفرماست و آواز شبانان از نی زارهای دور و ملودی پایان اُفلیا از پیانوی بتهوون به منزله ی موسیقی متن آن است. تا بند دوم که حرکت شعر آغاز میشود، همه جا را آب فرا میگیرد و قاطرهای حامل عرّاده های توپ که تا شکم در آب دانوب فرو رفته اند، ورود ناپلئون را هشدار میدهند.
بند سوم، عرصه ی شلیک توپ هاست. و همراه آن اجرای سمفونی بتهوون در آب و آتش و دود، و نمای مردمی که در وحشت جنگ از شهر و روستا میگریزند و پیانوها که قایق های نجات شده اند و کودکان و زنان را به جزیره های ایمن میبرند.
آتشی در پایان این بند منظور اصلی خود را از ساخت این شعر، که همانا بر غفلت بتهوون از هویت ناپلئون تکیه دارد، در میان دو «پرانتز» ترسیم میکند. و ما میبینیم که بتهوون بر پشت میزش بر اقیانوس های اطلس آرام به سمت ساحل های خود میراند. انگار که هیچ صدایی نمیشنود.
از بند چهارم، قسمت دوم شعر آغاز میگردد و ما پس از خروج از نیم کره ی پر هیاهو و طوفانی آن به نیم کره ی آرام بعد از طوفان وارد میشویم. در نم نم باران و نه رگبار، وقتی که کم کم گوشه های آبی آسمان از لای ابرهای خاکستری پیدا شده است و سنجابها از پنهان گاه خود بیرون آمده اند و با پرسش های بازیگوشانه از درختها بالا رفته اند و به پایین زل زده اند. به زمین از پساب جنگ برآمده. با آدم هایی که ماتِ تجهیزات به گل نشسته ی ناپلئون اند. و نیز هیتلرِ تازه وارد در شعر، که در حقیقت به علت ورود اوست که به سنجاقکها و پروانه ها، موجودات ظریفی که در فضای آرام بند اول شعر پرواز میکنند، میتوان به هیأت هلی کوپترها و هواپیماها نگریست.
در پایان این بند، چایکوفسکی، به مناسبت، وارد میشود. آهنگ سازی که یکی دو دهه ی بعد از ماجرای ناپلئون چشم به جهان میگشاید و یکی دو دهه ی قبل از جنگ جهانی اول دیده از دنیا فرو میبندد. و در حقیقت در زمانی میزید که میتواند سمفونیای تصنیف کند، که نه در آتش و دود، که در آفتاب اجرا شود و باله ی «قو»یی تدوین کند، که به جای آوای مرگ، آواز زندگی سر دهد. چرا که او نه سایه ی تاریک ناپلئون را بر سر اروپا میبیند و نه شبح سهمآگین ستالین را و چه بسا اگر میدید، همچون بتهوون (و البته در منطق شعری آتشی) سرِ خود میگرفت و کار خود میکرد.
و بند پنجم، که بند پایانی شعر و در حکم فیناله ی سمفونی است. زمان، زمانِ امروز است و بتهوون همچنان خواب سنجاقکها و پروانهها را میبیند و خواب آوازهای شبانی فراسوی نی زارها را و خواب سمفونی دهم را، که هرگز ساخته نشد. خوابی دویست ساله تا عصر ما. عصر هیاهوی جنگ های شبانه روزی بیافتخار، عصر کوتوله هایی که در کارتون های کامپیوتری از کول هم بالا میروند. سمفونی دهمی که اکنون نزدیک به دویست سال پس از بتهوون (که هنگام شنیدن سمفونی نهم دیگر کاملا کَر شده بود و هیچ چیز نمیشنید) ساخته میشود و نه با تزویج و ترکیب نتها در جهان موسیقی، که با تنظیم و ترتیب کلمهها در دنیای شعر، شعری سمفونی وار و با هماهنگی دقیق سطرها و بندها و زبانی پیشرفته در شعری ساختمند، که هر چند، گاه با کلمات و صفات زاید و تصریح و توجیه های غیر لازم و نابجاست، تقریبا از هر نوع آرایه های زاید عاری است. و حتی قافیه های آن، خاصه قوافی مختوم به «الف»، که در چند جا به توالی آمده است، خواننده را از قرائت راحت سطور شعر باز نمیدارد. شعری که در سرتاسر آن جز از «تشخیص» و «تلمیح» از هیچ اصل تعریفی و صناعی شعر بهره گرفته نشده است. مثلا «تشخیصِ» پاهای دراز نتها و تلمیح هاملت و اُفلیا، با هیاهوی آن و پچ پچ این، و صداهای زیر و بم و آواهای فرود و فراز، که همه، همراه با هوای توپها در عرصه ی تقابل و تصادف ابر و آفتاب، جسم و روح، و مرگ و زندگی است:
و حالا
او خوابِ سنجاقکها و پروانهها را میبیند
و خوابِ آوازهای شبانی فراسوی نی زارهای سبز را
و در هیاهوی جنگ های شبانه روزی بیافتخار، خواب سمفونی دهم را میبیند
هم بتهوون
هم اروپا
هم ما
و به این ترتیب شاعر با سه ضربه ی متوالی و مؤکّد پایان شعر را اعلام میدارد، و نه پایان خواندن ما را که دوست داریم باز به آغاز شعر برگردیم و باز بخوانیماش.»
سمفونیِ دهم
۱
که در آبها خاموش میشود گلولههاشان حالا
زُل میزنند به پایین و زمین،
و به هوشتر که میآیند
پشتِ میز بزرگش در آفتاب
سروده در ۹/ ۸ /۱۳۷۶ - بوشهر
نوشتهی ِ مانلی
نقل از: "گزارش موسیقی"
خاستگاه : نشریّهی ِ روزآنلاین