Sunday, June 07, 2009
دو پیوست بر درآمد ِ ٤: ۵٠
يادداشت ويراستار
دوشنبه ۱۸خرداد ماه ١٣٨٨ خورشيدي(۸ ژوئن ٢٠٠٩)
یک) خبری تاریخی و مهمّ: اعتراف ِ «باراک حسین اوباما» به دست داشتن ِ آمریکا در کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ (۱۹ آگوست ۱۹۵۳) و سرنگونی ی نخستین دولت ِ رویآور به مردمسالاری در ایران
دوشنبه ۱۸خرداد ماه ١٣٨٨ خورشيدي(۸ ژوئن ٢٠٠٩)
یک) خبری تاریخی و مهمّ: اعتراف ِ «باراک حسین اوباما» به دست داشتن ِ آمریکا در کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ (۱۹ آگوست ۱۹۵۳) و سرنگونی ی نخستین دولت ِ رویآور به مردمسالاری در ایران
گزارش ِ فارسیی ِ سخنان ِ عبرتانگیز اوباما در قاهره را – که در روزنامهی ِ اعتماد، چاپ ِ تهران، نشریافتهاست – در این جا بخوانید ↓
http://www.etemaad.ir/Released/88-03-16/150.htm#147667
و فیلم ِ ویدیوییی ِ سخنرانیی ِ رییس ِ جمهور ِ آمریکا را در این جا، ببینید و بشنوید ↓
http://www.therightperspective.org/2009/06/06/obama-admits-us-role-in-53-iran-coup/
http://www.etemaad.ir/Released/88-03-16/150.htm#147667
و فیلم ِ ویدیوییی ِ سخنرانیی ِ رییس ِ جمهور ِ آمریکا را در این جا، ببینید و بشنوید ↓
http://www.therightperspective.org/2009/06/06/obama-admits-us-role-in-53-iran-coup/
خاستگاه رایان پیامی از دکتر رضا مرادی غیاثآبادی- تهران
دو) گفتمان ِ فرهیختهی ِ انتقادی یا هیاهو و جنجال و دشنامپراکنی؟!
در پی ِ تشر ِ نقدهایی بر شاهنامهی ِ نشردادهی ِ آقای فریدون جُنیدی و سخنان ِ نادرست ِ او در بارهی ِ شاهنامهی ِ ویراستهی ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق در این تارنما، کسانی به هواداری از گفتار و کردار آقای جُنیدی، متن ِ تهمتنامهی ِ دشنامآلود ِ یکسانی را خطاب به من، به این دفتر فرستادند. یکی از آنان – که خواستهاست پیامش «خصوصی» تلقیگردد – چُنین نوشتهاست:
دو) گفتمان ِ فرهیختهی ِ انتقادی یا هیاهو و جنجال و دشنامپراکنی؟!
در پی ِ تشر ِ نقدهایی بر شاهنامهی ِ نشردادهی ِ آقای فریدون جُنیدی و سخنان ِ نادرست ِ او در بارهی ِ شاهنامهی ِ ویراستهی ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق در این تارنما، کسانی به هواداری از گفتار و کردار آقای جُنیدی، متن ِ تهمتنامهی ِ دشنامآلود ِ یکسانی را خطاب به من، به این دفتر فرستادند. یکی از آنان – که خواستهاست پیامش «خصوصی» تلقیگردد – چُنین نوشتهاست:
خصوصی
درود
آقای دکتر دوستخواه گرامی
نمی دانم ایمیل قبلی مرا دریافت نمودید یا نه و نمی دانم با مطالبی که به عرض رسانده بودم موافق بودید یا نه. اما به نظرم شایسته بود که در هر صورت پاسخ مرا می دادید
درک روشی که در برخورد با افراد در پیش می گیرید به راستی برای من ممکن نیست
چگونه است که بدون این که کتابی را بخوانید صرفا با استناد به دو مطلب و یک خبر می آیید و متنی را به تندی درباره آن کتاب می نویسید و بعد هیچ حقی برای کسی که مطلبی را درباره آن نوشته اید قائل نیستید و خودتان را از مباحثه کنار می کشید و می گویید فرصت پرداختن به این بحث ها را ندارید و از ورود به این بازی ها پرهیز می کنید و از زیرانتشار نظرات مخالف خودتان شانه خالی می کنید
می دانم که ممکن است شما نسبت به کار بزرگ دکتر جلال خالقی مطلق تعصب داشته باشید. ایشان برای همه عزیز و گرامی اند و همه ما کارشان را می ستاییم. اما آیا این دلیل می شود که با هرگونه اثری که در زمینه ویرایش شاهنامه بعد از اثر دکتر خالقی مطلق منتشر شود نخوانده مخالفت کنیم
شما چرا در برخوردهای اجتماعی خودتان جانب بی طرفی را رعایت نمی کنید؟
شما چرا مطالب فردی به نام رضا مرادی غیاث آبادی را درباره دیگران منتشر می کنید و مطالب دیگران را درباره او منتشر نمی کنید؟
فقط بحث درباره شاهنامه فریدون جنیدی نیست. شما حتا مطالب مربوط به چارتاقی ها را که دوست مشترکمان یاغش کاظمی در نقد نظریات غیاث آبادی فرستاده بود منتشر نکردید
شما چه حسابی با غیاث آبادی دارید که از او حساب می برید؟ آیا از این نگرانید که اگر مطالب انتقاد آمیز درباره او را منتشر کنید او به شما رحم نکند و به شما ناسزا بگوید؟
آقای دکتر من امیدوار بودم که شما یا وارد یک موضوع نمی شدید یا همه نظرات را بازتاب می دادید نه این که به دلخواه نظرات مخالف را سانسور کنید. آیا مفهوم حقوق بشر و دموکراسی که پیوسته از آن دم می زنید از دید شما این است؟
شما با این که خود را دوستدار اصفهان می دانید و از این شهر با نام اصفهان من نام می برید اما بسیاری از تلاش های فعالان اصفهان را به بهانه های مختلف سانسور می کنید
آقای دکتر من به عنوان دوست شما به راستی از این رفتار شما ناخرسندم
پیروز باشید
..................
***
من به منظور ِ پنهاننماندن ِ این دُژگفتاری در امر ِ مهمِّی چون شاهنامهپژوهی و به خواست ِ آگاهانیدن ِ دوستان و سروران ِ فرهیختهام از چُنین برخورد ِ نافرهیختهای، با رعایت ِ خواست ِ نویسندهی ِ پیام و نامنبردن از او، متن ِ تهمتنامهی ِ دشنامآلودش را همراه با یادداشتی روشنگر و ابهامزدا، برای ِ شماری از آنان فرستادم و اکنون، همان را در این جا نشرمیدهم تا در معرض ِ داوریی ِ همگانی نیز قرارگیرد.
***
درود.
دوست گرامی،
با پوزش خواهی از گرفتن ِ وقت ِ شما، متن ِ تهمت نامه و دشنام نگاشت ِ شخصی را که خود را "دوست ِ من" (؟!) شمرده و امروز به دستم رسیده است، برای آن که خواسته است "خصوصی" بماند، بی یادکرد ِ از نام ِ او، همراه با پاسخی که به او داده ام، تنها برای ِ یادآوری و آگاهی ی شما از این که در جامعه ی به اصطلاح "فرهنگی" (؟!)ی ما چه می گذرد، به خدمت تان می فرستم.
شادکام باشید.
بدرود.
جلیل دوستخواه
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
***
درود.
..................................
درود
آقای دکتر دوستخواه گرامی
نمی دانم ایمیل قبلی مرا دریافت نمودید یا نه و نمی دانم با مطالبی که به عرض رسانده بودم موافق بودید یا نه. اما به نظرم شایسته بود که در هر صورت پاسخ مرا می دادید
درک روشی که در برخورد با افراد در پیش می گیرید به راستی برای من ممکن نیست
چگونه است که بدون این که کتابی را بخوانید صرفا با استناد به دو مطلب و یک خبر می آیید و متنی را به تندی درباره آن کتاب می نویسید و بعد هیچ حقی برای کسی که مطلبی را درباره آن نوشته اید قائل نیستید و خودتان را از مباحثه کنار می کشید و می گویید فرصت پرداختن به این بحث ها را ندارید و از ورود به این بازی ها پرهیز می کنید و از زیرانتشار نظرات مخالف خودتان شانه خالی می کنید
می دانم که ممکن است شما نسبت به کار بزرگ دکتر جلال خالقی مطلق تعصب داشته باشید. ایشان برای همه عزیز و گرامی اند و همه ما کارشان را می ستاییم. اما آیا این دلیل می شود که با هرگونه اثری که در زمینه ویرایش شاهنامه بعد از اثر دکتر خالقی مطلق منتشر شود نخوانده مخالفت کنیم
شما چرا در برخوردهای اجتماعی خودتان جانب بی طرفی را رعایت نمی کنید؟
شما چرا مطالب فردی به نام رضا مرادی غیاث آبادی را درباره دیگران منتشر می کنید و مطالب دیگران را درباره او منتشر نمی کنید؟
فقط بحث درباره شاهنامه فریدون جنیدی نیست. شما حتا مطالب مربوط به چارتاقی ها را که دوست مشترکمان یاغش کاظمی در نقد نظریات غیاث آبادی فرستاده بود منتشر نکردید
شما چه حسابی با غیاث آبادی دارید که از او حساب می برید؟ آیا از این نگرانید که اگر مطالب انتقاد آمیز درباره او را منتشر کنید او به شما رحم نکند و به شما ناسزا بگوید؟
آقای دکتر من امیدوار بودم که شما یا وارد یک موضوع نمی شدید یا همه نظرات را بازتاب می دادید نه این که به دلخواه نظرات مخالف را سانسور کنید. آیا مفهوم حقوق بشر و دموکراسی که پیوسته از آن دم می زنید از دید شما این است؟
شما با این که خود را دوستدار اصفهان می دانید و از این شهر با نام اصفهان من نام می برید اما بسیاری از تلاش های فعالان اصفهان را به بهانه های مختلف سانسور می کنید
آقای دکتر من به عنوان دوست شما به راستی از این رفتار شما ناخرسندم
پیروز باشید
..................
***
من به منظور ِ پنهاننماندن ِ این دُژگفتاری در امر ِ مهمِّی چون شاهنامهپژوهی و به خواست ِ آگاهانیدن ِ دوستان و سروران ِ فرهیختهام از چُنین برخورد ِ نافرهیختهای، با رعایت ِ خواست ِ نویسندهی ِ پیام و نامنبردن از او، متن ِ تهمتنامهی ِ دشنامآلودش را همراه با یادداشتی روشنگر و ابهامزدا، برای ِ شماری از آنان فرستادم و اکنون، همان را در این جا نشرمیدهم تا در معرض ِ داوریی ِ همگانی نیز قرارگیرد.
***
درود.
دوست گرامی،
با پوزش خواهی از گرفتن ِ وقت ِ شما، متن ِ تهمت نامه و دشنام نگاشت ِ شخصی را که خود را "دوست ِ من" (؟!) شمرده و امروز به دستم رسیده است، برای آن که خواسته است "خصوصی" بماند، بی یادکرد ِ از نام ِ او، همراه با پاسخی که به او داده ام، تنها برای ِ یادآوری و آگاهی ی شما از این که در جامعه ی به اصطلاح "فرهنگی" (؟!)ی ما چه می گذرد، به خدمت تان می فرستم.
شادکام باشید.
بدرود.
جلیل دوستخواه
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
***
درود.
..................................
رایان پیام تان را دریافتم. افزون بر آن، شماری رایان پیام با همان درون مایه ی ِ رایان پیام ِ شما از دیگر کسان در صندوق پیام هایم یافتم که انگار همه در یک دفتر، تدوین شده و نگارش یافته باشند!
طرفه این که همه ی این پیام ها فراگیر ِ نوشته ای با عنوان ِ "پاسخ ِ آقای جُنیدی به دوستخواه است." (؟!) و من در حیرتم که هرگاه آقای جُنیدی حرفی با من دارد، چرا سرراست با خود ِ من در میان نمی گذارد و دیگران (از جمله خود ِ شما) وکیل مدافع و قائم مقام او می شوند (و می شوید. !آیا شأن ِ آقای جُنیدی، اجلّ ِ از آنست که خود، پاسخ ِ یک نقد را بدهند و این کار را به حواریّون محوّل فرمودهاند؟!
*
امّا از همه خندستانی تر این است که نه خود ِ آقای جُنیدی و نه وکیلان مدافع و قائم مقامان ِ او، متن ِ نوشته ی من در باره ی مصاحبه ی وی را به درستی نخوانده و آن را به اشتباه، داوری ی من درباره ی شاهنامه ی ِ نشرداده ی او وانموده و بر این بنیاد ِ سست و نادرست، به من تاخته اند که گویا در باره ی کتابی که آن را ندیده و نخوانده ام، سخن گفته ام! به راستی -- به گفته ی مولوی -- "چشم ِ باز و گوش ِ باز و این عمی / حیرتم از چشم بندی ی خدا!"
من نوشته بودم: "چون هنوز شاهنامه ی ِ نشرداده ی آقای جُنیدی را ندیده و برنرسیده ام، به خود ااجازه نمی دهم که در نقد ِ آن، سخنی بگویم."
از این آشکارتر چه می توانستم بگویم؟ امّا آقایان این یادآوری ی ِ روشمندانه ی مرا یکسره نادیده گرفته اند تا بتوانند تهمت و تسخربزنند و طلب کاری کنند!
گفتاوردهای من از دیگران نیز تنها برای ِ آشنایی ی خوانندگان ِ نوشته ام با دیدگاه های آنان بوده و نه تنها هیچ گونه تأییدی از سوی من نداشته، بلکه با این اشاره از سوی من همراه بوده که "... ااین ها برداشت های نویسندگان ِ آنهاست و من نمی توانم پاسخ گوی آنها باشم که از قدیم گفته اند: آآدم ِ زنده، وکیل و وصیّ نمی خواهد!"
امّا آقایان، همه ی کاسه و کوزه ها را بر سر ِ من شکسته اند!
گفتنی است که در این شبهه افکنی ها و تهمت نامه نگاری ها، نسبت به منتقدان (آقایان ابوالفضل خطیبی و رضا مرادی غیاث آبادی)، زبان و بیانی بسیار نافرهیخته و بازاری و فرومایه به کار رفته و چُنان حرمت شکنی شده که سخت شرم آور و مایه ی تأسّف است. من دچار شگفتی ام که چگونه کسی می تواند با شاهنامه، این گنجینه ی ِ آزرم و ادب و حکمت و فرزانگی سر و کار داشته باشد و به خود اجازه دهد که با چُنین زبان ِ خوارمایه ای از دیگران یادکند؟!
من با هیچ یک از نام بردگان پیمانی بی چون و چرا نبسته و شیفته ی ایشان نیستم و حتا آنان را (همچنان که خود ِ شما را) به چشم ندیده ام و اگر در این مورد (یا در موردهای دیگر) مطلبی را از ایشان (یا از شما) نقل کرده و نشرداده باشم، تنها به اعتبار ِ نوشته، بوده است و نه به دلیل ِ نام و نشان ِ نویسنده. در همان حال، حق ِ انتقاد ِ سالم و سازنده و فرهیخته ( و نه هتّاکی و دشنام گویی) را برای هرکس محترم می شمارم و از خواندن ِ نقد ِ بی شائبه به کار ِ خودم، نه تنها رو ترش نمی کنم؛ بلکه خشنودمی شوم و آن را غنیمت می شمارم.
در مورد ِ آقای دکتر جلال خالقی مطلق و کار ِ گسترده ی ِ شاهنامه پژوهی ی ایشان هم، تعصّب و جزم باوری و یک سو نگری ندارم و خود نیز در همان هنگام ِ نشر ِ دفترهای یکم و دوم ِ شاهنامه ی ویراسته ی ایشان، نقدهای مفصّلی بر آنها نوشتم که نخست در نشریّه های ادبی ی ِ برون مرزی، چاپ شد و سپس در کتاب حماسه ی ایران، یادمانی از فراسوی ِ هزاره ها (صص 393 - 413 ) بازنشریافت و ویراستار نیز در گفتارهای ِ بلندی، به برخی از نکته های آمده در آن نقدها، پاسخ گفت و روشنگری کرد (نگا. حماسه ی ایران...، همان. صص 559 - 601).
من "بارها گفته ام و بار ِ دگر می گویم" که متن ِ شاهنامه ی ویراسته ی ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق را حرف آخر در این زمینه نمی دانم؛ بلکه آن را تا این زمان، بهترین و نزدیک ترین متن به اصل سروده ی شاعر می شمارمِ. این تنها یک پسند و سلیقه ی شخصی نیست؛ بلکه دلیل های استوار و به اصطلاح "محکمه پسند"، آن را تأیید می کنند. من "می گویم و می آیمش از عهده برون" که شاهنامه ی ِ ویراسته ی ِ خالقی مطلق تا زمان ِ یافت شدن ِ دست نوشتی کهن تر از دست نوشت ِ فلورانس (که همانا احتمال ِ آن بسیار ناچیزست) و کاری کارستان، همچند ِ کار ِ خالقی مطلق در بهره گیری از آن دست نوشت ِ احتمالی، همین پایگاه ِ ممتاز و یگانه ی کنونی را خواهدداشت و البته در ِ نقد ها و نظرهای تازه ی ِ روشمند ( و نه برداشت های سلیقه ای) بر این متن، به روی ِ هیچ کس بسته نیست و چه بسا که بتوان با موی شکافی های بیشتر (و نه ایرادهای ِ نیش غولی و جنجالی و روزنامه پسند) در همین متن ِ کنونی، به برآیندهای تازه ای رسید.
خود ِ استاد خالقی مطلق هم، در هیچ جا نگفته و ننوشته است که با کارش، حرف ِ آخر را در باره ی متن ِ شاهنامه زده و دیگر کاری نکرده بر جا نگذاشته است؛ بلکه همواره و در همه جا (و از جمله در پیشگفتارهای دفترهای هشتگانه ی متن و دفترهای یادداشت ها) بر نسبی بودن ِ حاصل ِ کارش تأکید ورزیده و تعبیر"این، آنست که توانسته ایم؛ نه آن که خواسته ایم." زبان ِ حال ِ اوست.
* * *
سخن ِ پایانی ام این است که: به تعبیر سهراب سپهری، "من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد/ وقتی می بینم ..." دوستان ِ جوان ِ من به جای ِ کاری آرام و بردبارانه روی ِ شاهنامه و برخوردی فرزانه وار با دیدگاه های دیگران، گرفتار ِ غوغای ِ رایج در جامعه ی ما و ولنگاری و رشک ورزی می شوند و آزرمی را که حکیم ِ توس به ما اموخته است، فرومی گذارند.
با این حال، هنوز هم امیدوارم که این گونه دُژکرداری ها پایان پذیرد و همه ی ما فروتنانه و بدون ِ هرگونه هم چشمی، خویشکاری ی فرهنگی مان را بورزیم و فرزندان ِ شایسته ی ِ آن حکیم بزرگ باشیم. چُنین باد!
بدرود.
جلیل دوستخواه
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
* * *
خصوصی
طرفه این که همه ی این پیام ها فراگیر ِ نوشته ای با عنوان ِ "پاسخ ِ آقای جُنیدی به دوستخواه است." (؟!) و من در حیرتم که هرگاه آقای جُنیدی حرفی با من دارد، چرا سرراست با خود ِ من در میان نمی گذارد و دیگران (از جمله خود ِ شما) وکیل مدافع و قائم مقام او می شوند (و می شوید. !آیا شأن ِ آقای جُنیدی، اجلّ ِ از آنست که خود، پاسخ ِ یک نقد را بدهند و این کار را به حواریّون محوّل فرمودهاند؟!
*
امّا از همه خندستانی تر این است که نه خود ِ آقای جُنیدی و نه وکیلان مدافع و قائم مقامان ِ او، متن ِ نوشته ی من در باره ی مصاحبه ی وی را به درستی نخوانده و آن را به اشتباه، داوری ی من درباره ی شاهنامه ی ِ نشرداده ی او وانموده و بر این بنیاد ِ سست و نادرست، به من تاخته اند که گویا در باره ی کتابی که آن را ندیده و نخوانده ام، سخن گفته ام! به راستی -- به گفته ی مولوی -- "چشم ِ باز و گوش ِ باز و این عمی / حیرتم از چشم بندی ی خدا!"
من نوشته بودم: "چون هنوز شاهنامه ی ِ نشرداده ی آقای جُنیدی را ندیده و برنرسیده ام، به خود ااجازه نمی دهم که در نقد ِ آن، سخنی بگویم."
از این آشکارتر چه می توانستم بگویم؟ امّا آقایان این یادآوری ی ِ روشمندانه ی مرا یکسره نادیده گرفته اند تا بتوانند تهمت و تسخربزنند و طلب کاری کنند!
گفتاوردهای من از دیگران نیز تنها برای ِ آشنایی ی خوانندگان ِ نوشته ام با دیدگاه های آنان بوده و نه تنها هیچ گونه تأییدی از سوی من نداشته، بلکه با این اشاره از سوی من همراه بوده که "... ااین ها برداشت های نویسندگان ِ آنهاست و من نمی توانم پاسخ گوی آنها باشم که از قدیم گفته اند: آآدم ِ زنده، وکیل و وصیّ نمی خواهد!"
امّا آقایان، همه ی کاسه و کوزه ها را بر سر ِ من شکسته اند!
گفتنی است که در این شبهه افکنی ها و تهمت نامه نگاری ها، نسبت به منتقدان (آقایان ابوالفضل خطیبی و رضا مرادی غیاث آبادی)، زبان و بیانی بسیار نافرهیخته و بازاری و فرومایه به کار رفته و چُنان حرمت شکنی شده که سخت شرم آور و مایه ی تأسّف است. من دچار شگفتی ام که چگونه کسی می تواند با شاهنامه، این گنجینه ی ِ آزرم و ادب و حکمت و فرزانگی سر و کار داشته باشد و به خود اجازه دهد که با چُنین زبان ِ خوارمایه ای از دیگران یادکند؟!
من با هیچ یک از نام بردگان پیمانی بی چون و چرا نبسته و شیفته ی ایشان نیستم و حتا آنان را (همچنان که خود ِ شما را) به چشم ندیده ام و اگر در این مورد (یا در موردهای دیگر) مطلبی را از ایشان (یا از شما) نقل کرده و نشرداده باشم، تنها به اعتبار ِ نوشته، بوده است و نه به دلیل ِ نام و نشان ِ نویسنده. در همان حال، حق ِ انتقاد ِ سالم و سازنده و فرهیخته ( و نه هتّاکی و دشنام گویی) را برای هرکس محترم می شمارم و از خواندن ِ نقد ِ بی شائبه به کار ِ خودم، نه تنها رو ترش نمی کنم؛ بلکه خشنودمی شوم و آن را غنیمت می شمارم.
در مورد ِ آقای دکتر جلال خالقی مطلق و کار ِ گسترده ی ِ شاهنامه پژوهی ی ایشان هم، تعصّب و جزم باوری و یک سو نگری ندارم و خود نیز در همان هنگام ِ نشر ِ دفترهای یکم و دوم ِ شاهنامه ی ویراسته ی ایشان، نقدهای مفصّلی بر آنها نوشتم که نخست در نشریّه های ادبی ی ِ برون مرزی، چاپ شد و سپس در کتاب حماسه ی ایران، یادمانی از فراسوی ِ هزاره ها (صص 393 - 413 ) بازنشریافت و ویراستار نیز در گفتارهای ِ بلندی، به برخی از نکته های آمده در آن نقدها، پاسخ گفت و روشنگری کرد (نگا. حماسه ی ایران...، همان. صص 559 - 601).
من "بارها گفته ام و بار ِ دگر می گویم" که متن ِ شاهنامه ی ویراسته ی ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق را حرف آخر در این زمینه نمی دانم؛ بلکه آن را تا این زمان، بهترین و نزدیک ترین متن به اصل سروده ی شاعر می شمارمِ. این تنها یک پسند و سلیقه ی شخصی نیست؛ بلکه دلیل های استوار و به اصطلاح "محکمه پسند"، آن را تأیید می کنند. من "می گویم و می آیمش از عهده برون" که شاهنامه ی ِ ویراسته ی ِ خالقی مطلق تا زمان ِ یافت شدن ِ دست نوشتی کهن تر از دست نوشت ِ فلورانس (که همانا احتمال ِ آن بسیار ناچیزست) و کاری کارستان، همچند ِ کار ِ خالقی مطلق در بهره گیری از آن دست نوشت ِ احتمالی، همین پایگاه ِ ممتاز و یگانه ی کنونی را خواهدداشت و البته در ِ نقد ها و نظرهای تازه ی ِ روشمند ( و نه برداشت های سلیقه ای) بر این متن، به روی ِ هیچ کس بسته نیست و چه بسا که بتوان با موی شکافی های بیشتر (و نه ایرادهای ِ نیش غولی و جنجالی و روزنامه پسند) در همین متن ِ کنونی، به برآیندهای تازه ای رسید.
خود ِ استاد خالقی مطلق هم، در هیچ جا نگفته و ننوشته است که با کارش، حرف ِ آخر را در باره ی متن ِ شاهنامه زده و دیگر کاری نکرده بر جا نگذاشته است؛ بلکه همواره و در همه جا (و از جمله در پیشگفتارهای دفترهای هشتگانه ی متن و دفترهای یادداشت ها) بر نسبی بودن ِ حاصل ِ کارش تأکید ورزیده و تعبیر"این، آنست که توانسته ایم؛ نه آن که خواسته ایم." زبان ِ حال ِ اوست.
* * *
سخن ِ پایانی ام این است که: به تعبیر سهراب سپهری، "من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد/ وقتی می بینم ..." دوستان ِ جوان ِ من به جای ِ کاری آرام و بردبارانه روی ِ شاهنامه و برخوردی فرزانه وار با دیدگاه های دیگران، گرفتار ِ غوغای ِ رایج در جامعه ی ما و ولنگاری و رشک ورزی می شوند و آزرمی را که حکیم ِ توس به ما اموخته است، فرومی گذارند.
با این حال، هنوز هم امیدوارم که این گونه دُژکرداری ها پایان پذیرد و همه ی ما فروتنانه و بدون ِ هرگونه هم چشمی، خویشکاری ی فرهنگی مان را بورزیم و فرزندان ِ شایسته ی ِ آن حکیم بزرگ باشیم. چُنین باد!
بدرود.
جلیل دوستخواه
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
* * *
خصوصی
درود
آقای دکتر دوستخواه گرامی
نمی دانم ایمیل قبلی مرا دریافت نمودید یا نه و نمی دانم با مطالبی که به عرض رسانده بودم موافق بودید یا نه. اما به نظرم شایسته بود که در هر صورت پاسخ مرا می دادید
درک روشی که در برخورد با افراد در پیش می گیرید به راستی برای من ممکن نیست
چگونه است که بدون این که کتابی را بخوانید صرفا با استناد به دو مطلب و یک خبر می آیید و متنی را به تندی درباره آن کتاب می نویسید و بعد هیچ حقی برای کسی که مطلبی را درباره آن نوشته اید قائل نیستید و خودتان را از مباحثه کنار می کشید و می گویید فرصت پرداختن به این بحث ها را ندارید و از ورود به این بازی ها پرهیز می کنید و از زیرانتشار نظرات مخالف خودتان شانه خالی می کنید
می دانم که ممکن است شما نسبت به کار بزرگ دکتر جلال خالقی مطلق تعصب داشته باشید. ایشان برای همه عزیز و گرامی اند و همه ما کارشان را می ستاییم. اما آیا این دلیل می شود که با هرگونه اثری که در زمینه ویرایش شاهنامه بعد از اثر دکتر خالقی مطلق منتشر شود نخوانده مخالفت کنیم
شما چرا در برخوردهای اجتماعی خودتان جانب بی طرفی را رعایت نمی کنید؟
شما چرا مطالب فردی به نام رضا مرادی غیاث آبادی را درباره دیگران منتشر می کنید و مطالب دیگران را درباره او منتشر نمی کنید؟
فقط بحث درباره شاهنامه فریدون جنیدی نیست. شما حتا مطالب مربوط به چارتاقی ها را که دوست مشترکمان یاغش کاظمی در نقد نظریات غیاث آبادی فرستاده بود منتشر نکردید
شما چه حسابی با غیاث آبادی دارید که از او حساب می برید؟ آیا از این نگرانید که اگر مطالب انتقاد آمیز درباره او را منتشر کنید او به شما رحم نکند و به شما ناسزا بگوید؟
آقای دکتر من امیدوار بودم که شما یا وارد یک موضوع نمی شدید یا همه نظرات را بازتاب می دادید نه این که به دلخواه نظرات مخالف را سانسور کنید. آیا مفهوم حقوق بشر و دموکراسی که پیوسته از آن دم می زنید از دید شما این است؟
شما با این که خود را دوستدار اصفهان می دانید و از این شهر با نام اصفهان من نام می برید اما بسیاری از تلاش های فعالان اصفهان را به بهانه های مختلف سانسور می کنید
آقای دکتر من به عنوان دوست شما به راستی از این رفتار شما ناخرسندم
پیروز باشید
................
. * * *
...سرانجام، برداشت ِ دو تن از دوستان ِ راستین و گرامیام در این زمینه را – که در رایانپیامهایی به این دفتر فرستادهاند – در این جا میآورم. ↓
دوستان همرشتهای عزیز
با سلام
هیچکدام از ما نه عرقفروش است، نه کاسه بشقابی و نه دلال معاملات ملکی. هرکدام از ما (خودم را هم قاطی کردم) یک عمر رنج بردهایم تا شاید پرده از گوشهای از تاریخ و فرهنگ و مدنیت این سرزمین برگیریم. پس چه شده است که گاهی بیمهابا به همدیگر میتازیم و به کارهای یکدیگر با تحقیر مینگریم و میکوشیم تا کوششهای یکدیگر را، نه تنها نادیده بگیریم، بلکه لگدمال کنیم؟..
بیتردید استاد دکتر دوستخواه و استاد دکتر جنیدی هم اگر بیش از بسیاری دغدغۀ ایرانشناسی نداشتهاند، به فراوانی در این میدان عمر خود را به ارمغان دادهاند. استاد غیاثآبادی هم. من به سهم خودم بسیار نکتهها که از این سه آموختهام. و استاد دوستخواه را پدر روحانی این میدان میدانم...
متاسفانه میبینم که احوال بد روزگار و کام تلخمان گاهی ما را با هم سخت بیگانه میکند. و این بیگانگی ما را به رفتارهایی میکشاند که شاگردانمان را خوش نمیآید.
من خودم بارها دریافتهام که اشتباههایی در کارم بوده است و اگر با گذشت همکارانم رو به رو نشوم، شرمندگیم از اندازه خواهد گذشت.
متاسفانه برخی از غیرحرفهایها کافی است که هنجاری را برابر سلیقۀ خود نیابند. بیدرنگ اسبابی را فراهم میآورند که بخش بزرگی از توان ما را میبلعد. و دیری نمیپاید که تهمتهای رنگارنگ نیز بازار مییابد...
پس اینک در مقام شاگردی کمآزموده از همۀ همکارانم میخواهم که عرصه را بر هواداران ناسپاسی تنگ کنند و با سکوت بردبارانۀ خود برای مهربانی و تفاهم هرچه بیشتر، میدان شایستهای را فراهم آورند.
تردیدی ندارم که این بردباری چندان دشوار نیست. باور دارم که به آسانی میتوان به اندازۀ یک دوستخواه و یک جنیدی و یک غیاثآبادی بر غنای فرهنگی خود بیفزاییم. حتما ناامیدی بدخواهان آرزوی من نیست. بلکه پیوست آنان بر جمع دوستان نشاط آور است.
با فروتنی
پرویز رجبی
* * *
با سلام
هیچکدام از ما نه عرقفروش است، نه کاسه بشقابی و نه دلال معاملات ملکی. هرکدام از ما (خودم را هم قاطی کردم) یک عمر رنج بردهایم تا شاید پرده از گوشهای از تاریخ و فرهنگ و مدنیت این سرزمین برگیریم. پس چه شده است که گاهی بیمهابا به همدیگر میتازیم و به کارهای یکدیگر با تحقیر مینگریم و میکوشیم تا کوششهای یکدیگر را، نه تنها نادیده بگیریم، بلکه لگدمال کنیم؟..
بیتردید استاد دکتر دوستخواه و استاد دکتر جنیدی هم اگر بیش از بسیاری دغدغۀ ایرانشناسی نداشتهاند، به فراوانی در این میدان عمر خود را به ارمغان دادهاند. استاد غیاثآبادی هم. من به سهم خودم بسیار نکتهها که از این سه آموختهام. و استاد دوستخواه را پدر روحانی این میدان میدانم...
متاسفانه میبینم که احوال بد روزگار و کام تلخمان گاهی ما را با هم سخت بیگانه میکند. و این بیگانگی ما را به رفتارهایی میکشاند که شاگردانمان را خوش نمیآید.
من خودم بارها دریافتهام که اشتباههایی در کارم بوده است و اگر با گذشت همکارانم رو به رو نشوم، شرمندگیم از اندازه خواهد گذشت.
متاسفانه برخی از غیرحرفهایها کافی است که هنجاری را برابر سلیقۀ خود نیابند. بیدرنگ اسبابی را فراهم میآورند که بخش بزرگی از توان ما را میبلعد. و دیری نمیپاید که تهمتهای رنگارنگ نیز بازار مییابد...
پس اینک در مقام شاگردی کمآزموده از همۀ همکارانم میخواهم که عرصه را بر هواداران ناسپاسی تنگ کنند و با سکوت بردبارانۀ خود برای مهربانی و تفاهم هرچه بیشتر، میدان شایستهای را فراهم آورند.
تردیدی ندارم که این بردباری چندان دشوار نیست. باور دارم که به آسانی میتوان به اندازۀ یک دوستخواه و یک جنیدی و یک غیاثآبادی بر غنای فرهنگی خود بیفزاییم. حتما ناامیدی بدخواهان آرزوی من نیست. بلکه پیوست آنان بر جمع دوستان نشاط آور است.
با فروتنی
پرویز رجبی
* * *
واکنش ِ بجا و آموزندهی ِ شما برای همه ی ِما درس بزرگ و ارزنده ای است. امیدوارم همه ی ما – که مخاطبان ِ نامهی ِ شما بودیم – بیاموزیم که پاسخ نقد را با نقد بدهیم.
شاد و پیروز باشید.
رضا مرادی غیاثآبادی