Thursday, February 12, 2009

 

٤: ٣٥. هفتاد و سومين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ٢١ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



يادداشت ويراستار

جمعه بيست و پنجم بهمن ماه ١٣٨٧ خورشيدي
(سيزدهم فوريه ٢٠٠٩)



گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.




You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright © 2005- 2009


All Rights Reserved



١. در گستره‌ي ِ آواز ِ ايراني: كوششي سزاوار در شناخت ِ بهتر ِ يك خُنياگر ِ بي‌هم‌ْتا





آواز ایرانی را فراوان خوانده اند و شنیده ایم؛ از دو پهلوان و سیّدِ آوازخوانان ایران «سید احمد سارنگ ساوه‌ای» و «سیدحسین طاهرزاده» گرفته تا جوانان نسل امروز «علیرضا قربانی»، «همایون شجریان»، «مرتضی (بامداد) فلاحتی» و دیگران. منتهای مراتب آنچه مسلم است این است که هر کدام از این آوازها ـ هر چند که در مواردی تقلید از یکدیگر باشد ـ دارای یک وجه منفرد و متمایز می باشد که آن، برخاسته از سوز نهفته و صافی درون هر یک از این هنرمندان است که به آوازهای شان رنگ و بویی دگر می‌بخشد. این مساله‌ی بس مهم، همان چیزی است که تا بحال کمتر بدان توجه شده و به همین دلیل هم برخی منتقدین در تحلیل‌هایشان همه را به یک چوب رانده و با پُتکِ «انتقاد از تقلید»، بر تمامیت آثار این دسته از هنرمندان ضربت تخریب را ـ البته به زعم خودشان ـ می‌ كوبند!
اما یکی از هنرمندان شهیر وادی آواز در ایران، جناب حسین خواجه امیری (معروف به ایرج) می‌باشد. نگارنده در این مجال به زندگانی شخصی و روند فراگیری آقای خواجه امیری در نزد اساتید گذشته و مسایلی از این دست نمی پردازم ، چرا که تا بحال مصاحبه‌ای رسمی و مستند از این آواز خوان معروف و بی ادعا ثبت نگردیده است (یا بنده به آن دست نیافته‌ام)، و معدود نوشته‌های پراکنده در جراید و کتب را هم نمی‌توان منبعی متقن و کامل در این زمینه دانست. اما آنچه را که اکنون می توان با خیالی آسوده به آن پرداخت، آوای ماندگار ایرج است و بس. آوازی که روایت گر صافی و سوز درون این خواننده می باشد.
برخی ایرج را فقط با ترانه های او در فیلم های سه چهار دهه‌ی گذشته شناخته اند؛ در صورتی که وی آوازهایی اصیل و جدی را نیز در برنامه های رادیویی اجرا نموده است؛ آوازهایی که در حد خویش مسقط‌الراسی در پهنه‌ی بهره‌گیری و استفاضه‌ی طالبان نسل بعدی بوده و می باشد.
متاسفانه، امروز غلبه‌ی «تفکر کلیشه ای» تا بدان حد است که برخی قلم بدستان و راهیان بظاهر متفکر، به هر بهانه‌ای و بی توجه به تقوای نوشتاری و مقام مقدس «قلم»، مثلاً در اعتراض به گران بودن بلیط فلان کنسرت یک استاد یا لغزشی هنری در دوران جوانی یک هنرمند، تمام ابعاد فکری، هنری، عقیدتی و حتی زندگی شخصی او را زیر سوال برده و آماج افترا قرار می دهند.
و این در حالی است که حتی بفرض وارد دانستن این قبیل اعتراض ها، نه می توان و نه منطقی است که یک هنرمند را موجودی اهورایی و صد در صد مبرّا از «سعی و لغزش» بدانیم یا متوقع باشیم که وی از بستر و مسیری که هم خود و هم هنرش در پس گذر زمان و اوج و حضیض های زندگانی اش، در آن تکوین می یابد و بالنده می شود؛ از این روند فاصله گرفته و آنگونه حرکت کند که باب میل ماست!
خوشتر است که دیگر عنان بحث را به غایت اصلی اش بگردانیم که «از هرچه بگذریم نام دوست خوشتر است». در اینجا با اشارتی شاگردوارانه به چند اجرا از آوازهای استاد خواجه امیری، نه به قصد تحلیل بل به نیت یاد نمودن، صرفاً ادای احترامی به این وجهه از آثار هنری ایشان می نماییم.
در آسمـان چشـم تـو دریـا چـه مـی کنــد شب گرد تنگ حوصله آنجـا چـه مـی کنـد
این بیت مطلع غزلی از «بامداد جویباری» است که ایرج آنرا با همراهی ویولن «مهیار فیروز بخت» با زیبایی و لطافت خاصی در مقدمه‌ی «دشتی» درآمد می‌کند. هر چند که طول این آواز (در آلبوم «همه چشمها به ایرانه») سه بیت میباشد و ایرج در بیت‌های بعدی از آن حس و حال اولیه کمی فاصله می‌گیرد اما گویی حرف اول و آخرش را در همان بیت اول به زیبایی بیان کرده است.» بشنوید: آواز دشتی با ویولون مهیار فیروزبخت
جناب خواجه امیری در برنامه ی «گلهای تازه شماره‌ی 55» به همراه استاد «فرهنگ شریف» و مرحوم امیرناصر افتتاح، به اعماق و فحوای آواز دلنشین «ابو عطا» دست یافته‌اند.
این آواز خوان کهنه کار غزلی موزون و متناسب با حال و هوای ابوعطا را برای این اجرا انتخاب کرده است؛ آری غزلی از شاعر فراز پایه‌ی ایران زمین جناب «حافظ» :
همـــای اوج سعـــادت بـــه دام مـــا افتـــد اگــر تـــو را گـــذری بـــر مقـــام مـــا افتـــد
ایرج پس از اجرای درآمد ابوعطا، با یک تحریر وارد گوشه‌ی حجاز می شود؛ گوشه ای که در آن حسی تاریخی و معنوی نهفته است :
شبـی کـه مـاه مـراد از افـق شـود طـالــع بــود کــه پــرتــو نــوری بــه بــام مــا افتـــد
و پس از این بیت، آواز ایرج با تحریر زیبای «اصفهانک» اوج می گیرد.
در بیت آخر غزل حافظ، ایرج پس از یک مقدمه، مصرع اول را با تلفیقی از «عشاق» و «بیات راجع» می‌خواند، و مصرع دوم را نیز به فرود در «ابوعطا» اختصاص می دهد:
ز خاک کـوی تـو هـر گـه کـه دم زنـد حـافـظ نسیـم گلشـن جـان در مشــام مــا افتــد
» بشنوید: گلهای تازه 55 - با صدای ایرج، تار فرهنگ شریف و ضرب امیرناصر افتتاح
در آلبوم «گل‌های شماره 8» که برگرفته از «شاخه گل شماره 371» است، آواز ایرج را در راه سه‌گاه سنتور زنده‌یاد «رضا ورزنده» و نی «حسن ناهید» همراهی کرده‌اند:
بیـرون نـرود مهـر تــو ، گــر خــون رود از دل مهر تو نه خـون اسـت کـه بیـرون رود از دل
آواز «خواجه‌امیری» درست در همان جایی اوج می گیرد که باید بگیرد، یعنی در بیتی فریاد گونه، آنچنانکه بتواند حکایت گر «مخالف سه‌گاه» باشد:
گردون به من آن کرد ز هجر تو کـه مشکـل در وقـــت مـــرا کینـــه‌ی گــــردون رود از دل
و خدا رحمت کند مرحوم رضا ورزنده را که با آن حس و حال مخصوص به خویش، با مجری این آوا و نوا همنوا می گردد.
» بشنوید: شاخه گل 371 - با صدای ایرج، سنتور رضا ورزنده، نی حسن ناهید

این شور و شعور در سه‌گاهی دیگر هم اتفاق افتاده است، برگ سبز 267 (آلبوم گل های شماره‌ 3)؛ رضا ورزنده، حسن ناهید، جهانگیر ملک و آواز ایرج:
یـارم بـه وفـا وعـده بسـی داد و جفـا کــرد هـر وعـده کـه یـارم بـه جفــا داد وفــا کــرد
در تداوم این آواز، ایرج نیز آنچنان صدا سر می دهد که شاعر شعر آوازش یعنی «سلمان ساوجی» فریاد کرده است:
سلمان اگر از عشق بنـالـد مکنـش عیــب با او غم عشق تو چه گوید که چه ها کرد؟
بیت فوق را ایرج در حالی می خواند که هم‌رزمانش با سنتور و نی و تنبک در «ضربی مخالف سه‌گاه» شوری آفریده‌اند.
» بشنوید: برگ سبز 267 - با صدای ایرج، سه‌تار احمد عبادی، سنتور رضا ورزنده، نی حسن ناهید
سخن از شور به میان آمد و دریغ است که قبل از انتهای این مقال از «شور» ایرج یادی نشود!شاخه گل 406 (آلبوم گل‌های شماره‌ی 3) با همراهی مرحوم «پرویز یاحقی» و «فرهنگ شریف»:
مـا زنـده بـه عشقیـم فنـا را نشنـاسیــم شــایستــه‌ی دردیــم دوا را نشنــاسیـــمبـی پـرده فتـادیــم در آغــوش تــو ای گــل چـون شبنـم پـاکیـم حیــا را نشنــاسیــم
» بشنوید: یک شاخه گل 406 - با صدای ایرج، ویولون پرویز یاحقی و تار فرهنگ شریف
باری، هنر ایرانی را شور و حالی است که فنا را بر نمی تابد:
ایـــن شـور کــه در ســر از مـــاســت روزی بـــرود کــــه ســـــر نبـــــاشــــد
از آوازهای مرحوم «بنان» و «قوامی» تا آوازهای «شجریان» و دیگران، از موسیقی جدی و کلاسیک گرفته تا نغمه های ساده و مردمی (مانند برخی از آثار جناب خواجه امیری) در همه و همه فقط یک چیز ماندگار است و آن، همین صداقت و شور و لطافت هنری هست و بس.
وبلاگ موسیقی ایران زمین
تحریر


خاستگاه: رايانْ پيامي از امين فيض‌پور- شيراز



٢. اجراهايي از موزيك ِ ايراني: نوازندگي و خوانندگي‌ي ِ دو هنرمند ِ جُزْايراني










دكتر ژان دورينگ، فرانسوي*



Dr. Jean During






دكتر لويد ميلر، آمريكايي**
Dr. Lloyd Miller







در اين دو جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.youtube.com/watch?v=MK1SC1n1VrI
http://www.youtube.com/watch?v=FY-aJCt2yRA&feature=related


و براي بيشتر دانستن در باره‌ي اين دو هنرمند، اين سه جا را ببينيد ↓
http://www.google.com/search?q=Dr.+Lloyd+Miller&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7&rlz=1I7GGIE_en
http://www.google.com/search?q=Dr.+Jean+During+&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7&rlz=1I7GGIE_en
http://www.anthropology.ir/node/3442


در اين جا نيز مي توانيد فيلمهاي ديگري از اجراهاي موزيك ِ ابراني را به تماشا بنشينيد ↓ http://www.youtube.com/watch?v=MK1SC1n1VrI


خاستگاه: رايانْ پيامي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور - سيدني


_____________________
* ويراستار در سال ١٣٧٣ (/ ١٩٩٤) كه در دفتر ِ دانشنامه ي ايرانيكا (دانشگاه كلمبيا) كارمي‌كرد، شبي در آن دانشگاه، تماشا گر ِ برنامه‌اي از ژان دورينگ بود كه به موزيك بلوچي مي‌ پرداخت.
* * براي آشنايي‌ي ِ بيشتر با موزيكْ‌آگاهي‌ي ِ ژان دورينگ، گفتارهاي تحليلي‌ي ِ او در باره‌ي ِ موزيك ِ ايراني را در دانشنامه ي ايرانيكا بخوانيد ↓
http://www.iranica.com/


٣. گفت‌وشنود ِ "مسعود لقمان" با "علی میرفطروس": به مناسبت انتشار چاپ دوم کتاب «آسیب‌شناسی یک شکست» (بخش سوم)


بخش‌هاي يكم و دوم ِ اين گفت و شنود را پيش ازين در همين تارنما، بازْنشردادم و براي آن كه خوانندگان ارجمند، تحليل ِ انتقادي‌ي ِ متقابل با برداشت‌هاي ِ آمده در اين گفت و شنود را نيز در ديدْرس داشته‌باشند، پيوندْنشاني به نقد ِ احمد افرادي بر كتاب ِ علي ميرفطروس را نيز، در كنار ِ آن آوردم.
اكنون براي كامل‌كردن ِ اين گفتمان، پيوندْنشاني‌ي ِ بخش ِ سوم ِ گفت و شنود ِ يادكرده را نيز – كه در اين هفته، بدين دفتر رسيده‌است – در اين جا مي‌آورم ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-449.aspx


خاستگاه: رايانْ پيامي از مسعود لقمان، دفتر روزنامك - تهران


٤. نگهبان ِ ايران نيز به تاريخ پيوست: سوگْ‌يادي براي استاد ِ بزرگ ِ باستانْ ‌شناسي‌ي ِ ايران و قطره اشكي در خاموشي‌ي ِ غريبانه و تلخْ‌كامانه‌‌ي ِ او در غُربت ِ غريب ِ غرب (بسيار دور از خاكي كه عمري به جست و جوي ِ يادگارهاي ِ نياكان، چنگ در آن فروبرده‌بود.



جواني






ميانْ‌سالي




كهنْ‌سالي و دوري از ميهن





در اين جاها بخوانيد ↓
http://www.savepasargad.com/2009-Feb/E.Negahban.htm
http://www.savepasargad.com/2009-Feb/E.Negahban-2.htm
Kohandezhngo.blogfa.com
http://www.barayeiran.blogfa.com/
Kohandezhnews.blogfa.com
http://www.anthropology.ir/node/3444
http://www.adinebook.com/gp/product/9649652728/ref=sr_2_1000_1/110-2164390-4125309http://www.iran-newspaper.com/1383/831019/html/horizon.htmhttp://www.iran57.com/Maghallat-Feb-09/KohanDezh,02,06,09.dochttp://www.hammihan.com/pbio/id/000256.phphttp://www.iran-newspaper.com/1383/831019/html/horizon.htmhttp://www.iran57.com/Maghallat-Feb-09/KohanDezh,02,06,09.dochttp://www.hammihan.com/pbio/id/000256.phphttp://www.iran-newspaper.com/1383/831019/html/horizon.htmhttp://www.iran57.com/Maghallat-Feb-09/KohanDezh,02,06,09.dochttp://www.hammihan.com/pbio/id/000256.phphttp://www.iran-newspaper.com/1383/831019/html/horizon.htmhttp://www.iran57.com/Maghallat-Feb-09/KohanDezh,02,06,09.dochttp://www.hammihan.com/pbio/id/000256.php
نگهبان در ویکیپدیا



جام ِ زرّين كهن ِ ايراني كه نگهبان آن را در كاوش‌هايش در "مارليك" (رودبار گيلان) يافت.


خاستگاه: رايانْ پيامي از انجمن ايران شناسي ي كهن دژ


٥. "آريانا" (؟): مردمي ريشه‌دار در ژرفاي فرهنگ ِ ايراني و بي‌نياز از تراشيدن ٍ كيستي‌ي ِ دروغين براي ِ خويش


بررسي‌ي ِ فرارَوَند ِ هويّت‌سازي در افغانستان، نوشته‌ي ِ علي علي‌بابايي درمني را در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-446.aspx


خاستگاه: رايانْ پيامي از مسعود لقمان، دفتر ِ روزنامك- تهران


٦. پژوهشي ويژه‌كارانه، ژرف و فراگير در باره‌ي ِ تركيب- واژه‌اي ناشناخته و بحث‌انگيز در شاهنامه




ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی







در شاهنامه در دو بیت زیر ترکیب «هِخته­زَهار» به کار رفته که به تازگی بحثهای بسیاری را بین پژوهندگان برانگیخته است­:
۱- به کردار گرگان به روز شکار/ بر آن بادپايان هِخته ‌زهار (چاپ خالقی مطلق، چهارم ٩٨/۱۵٣۴)

ضبط «هخته زهار» در تصحیح دکتر خالقی مطلق مطابق است با اقدم نسخه­ها، یعنی نسخة ناقصِ فلورانس 614ق و 6 نسخة دیگر و نیز لغت شهنامه از عبدالقادر بغدادی (شمارة2751). نسخة لندن 675ق (اقدم نسخه­های کامل شاهنامه) و 5 نسخة دیگر ضبط اخته زهار و دو نسخة باقی مانده «بخته زهار» و «تخته زهار» دارند. در چاپ ژول مول(سوم 271/1543) «آهخته هار»، و در چاپ مسکو(پنجم 172/1523) «اخته زهار»آمده­ است.
_______________________
سپاسگزاری:
1. دکتر داریوش آشوری که نخستین بار بحث مربوط به هخته­زهار را آغاز و با جدّیت پی­گیری کردند.
2. استادم دکتر علی­اشرف صادقی که مانند همیشه این جستار را پیش از انتشار خواندند و چند نکتۀ سودمند یادآور شدند.
3. دکتر احسان یارشاطر که از سرِ لطف و بزرگواری به درخواست نگارنده، این جستار را خواندند و یادداشت زیر را برای او فرستادند:
«اولاً باید از آقای داریوش آشوری ممنون بود که بحث سودمندی را پیش کشیدند و نامناسب بودن تعبیر نخستین را گوشزد ساختند. از آنجا که زهار در زبان پهلوی بنابر فرهنگ مکنزی به معنی رحم و زهدان وجود دارد، جستجوی ریشه­یابی صورت فارسی آن ضروری به نظر نمی­رسد، زیرا پیداست که منشأ "زهار" فارسی "زهار" پهلوی است و معنای شکم و زیر شکم برای آن دور از انتظار نیست. از این رو تعبیری که جناب عالی پیشنهاد نموده­اید به نظر بنده کاملاً رضایت­بخش است و هخته ­زهار را در مورد اسب و شیر می­توان به معنی کشیدگی و ورزیدگی شکم و لاغرمیانی این حیوان گرفت.»



۲- سُواران چو شيرانِ هخته زهار/ که باشند پرخشم روز شکار (همان، چهارم 211/629)
در اینجا دو نسخة کهن فلورانس و لندن، «بخته(حرف نخست بی­نقطه) زهار» دارند، ولی ضبط متن در 5 نسخه و نیز لغت شهنامه دیده می­شوند. ضبطهای دیگر عبارتند از: «در کارزار»، «اخته زهار»، «اهخته زهار»(!) و «گشته نهار». در چاپ ژول مول(چهارم 30/644) «گشته نهار» و در چاپ مسکو(پنجم 272/620) «آخته زهار» ( با این ضبط وزن مصراع درست نیست) آمده است.
3. بیت زیر نیز به بیتهای بالا ارتباط دارد:
يکي رخش بودش به کردار گرگ / کشيده زهار و بلند و سترگ (همان، سوم ۵۱/ ۳٨۷)




خلاصة نظرات ارائه شده دربارة معنی و اشتقاق «هخته ­زهار»


دکتر خالقی مطلق در شرح بیت یکم چنین آورده است: «هخته­ زِهار» یعنی «خایه کشیده، اخته شده». «هخته» به معنی «کشیده» به گونه­های «بخته» و «اخته» نیز آمده است که در برخی از دستنویسها نیز هست. و امّا فعل «هختن» کوتاه­شدة هیختن، کوتاه­شدة آهیختن به معنی "کشیدن" است. زهار به معنی "آلت تناسلی" است»(خالقی مطلق 1385، ج2، ص 147). دکتر میرجلال الدین کزّازی هم در شرح این بیت، همین نظر را دارد. او می­افزاید: « از زهار با مجاز کل و جزء، خایه خواسته شده است و از هخته زهار، با کنایة ایما، نیرومند و پرتوش و تاب: خایة ستوران نرینه را می­کشیده­اند، تا آنها نیروی خویش را در جفتگیری و "گشنی کردن" به زیان نبرند و به هدر ندهند.» سپس برای تأیید نظر خویش بیت زیر را از خاقانی شاهد می­آورد(کزازی 1384، ج5، ص661):
هست از پی ِ برنشست ِ خاصَت/ امّید ِ خصی شدن نران را (خاقانی، ص33)
دکتر داریوش آشوری حدود سه سال پیش بحث دربارة ترکیب هخته ­زهار را نخست در سایت «واژه» و سپس در وبگاه خود با عنوان «جستار» پیش کشید. او نوشت:



«آنچه معنايِ داده شده برايِ "اخته‌ زهار" را نزدِ من بکل سست مي‌کند، کاربُردِ اين صفت در شاهنامه برايِ شير است ("سواران چو شيرانِ اخته ‌زهار"). اگر «اخته‌ زهار» به معنايِ «خايه‌کشيده» برايِ اسب وجهی داشته باشد، برايِ شير چه؟ آيا کسی جرأت داشته که خايه‌يِ شير را بکشد؟ و تازه، اگر بتواند، برايِ چه؟ برايِ اين که «فربهي گيرد»؟ يعني يک رژيمِ چاقي برايِ شيران؟!(آّشوری 1386، بخش یکم).


آشوری سپس بر اساس معانی راست کردن و ستیخ کردن برای آهختن و هختن، حدس زد که زهار یا هار « به معنايِ يالِ اسب و شيرِ نر (موهايِ بلندِ رُسته بر گردن‌شان) است که نشانه‌يِ شکوهِ نرينگيِ آن‌هاست. بنابراين، شيرانِ «اخته‌ زهار» يا «آهخته‌هار»، «که باشند پُرخشم روزِ شکار»، مي‌تواند به معناي شيرانِ برخاسته يال باشد. زيرا يالِ شيرانِ نر هنگامِ غرّش و حمله تيز و برخاسته مي‌شود»(همان جا). او دربارة واژة زهار نوشت:


« اگر زهار در اصل به معنايِ يالِ جانور بوده باشد، در موردِ زهار به معنايِ کُپّه‌-‌مويِ پيرامونِ آلتِ تناسلي، که به يالِ جانوران، يعني موها يا پرهايِ پيرامونِ گردن‌شان، همانند است، نيز چه‌بسا بتوان گفت که از راهِ قياس با آن اين معنا را به خود گرفته و رفته‌ رفته خودِ آلتِ تناسلي را نيز در بر گرفته و، سرانجام، ترکيبِ «مويِ زهار» را نيز پديد آورده است»(همان جا).


آشوری در اواخر بخش یکم نوشتة خود چنین ادامه می­دهد:


«داستان را با آقايِ دکتر حيدريِ ملايري در ميان گذاشتم- که اهلِ فيلولوژي هستند- و ريشه‌يِ فارسيِ ميانه و باستانِ اين دو واژه و همچنين ردّ‌ِ آن‌ها را در ديگر زبان‌هايِ زنده‌يِ ايراني و گويش‌هايِ محلّي از ايشان جويا شدم. ايشان در نامه‌يِ الکترونيکيِ خود به من گفتند که ردّی از آن‌ها در زبان‌هايِ پهلوي و اوستايي پيدا نکرده اند. امّا توجّهِ ايشان به هماننديِ نزديکِ «زهار» و به‌ويژه «هار» با hair در انگليسي و Haar در آلماني، و هر دو از يک ريشه و به معنايِ «مو»، چنين نمود که کليدِ حلّ‌ِ معمّا را به دست داده است».
آشوری در بخش دوم نوشتة خود در دو سال بعد همچنان بحث دربارة این ترکیب را پی گرفت و با ارسال نامه به ایران شناسان و شاهنامه­شناسان و زبان­شناسان نظر آنان را جویا شد. احسان یارشاطر نوشت که حدس آشوری در موردِ ريشه‌شناسيِ دو واژة زهار و هار ، به‌جا و طرح‌کردني است. علی


حصوری “زهار” را از ريشه‌ي


uz- + hāra


به معني ي موي دانست که


uz-


يک پيشوندِ ايرانيِ باستان است برابر با


aus-



و


out-


در زبانِ انگليسي و در فارسي به صورتِ “آزـ” در آزـ مايش مانده است.


حیدری ملایری، هم نظر حصوری را مردود شمرد و هم نظر پیشین خود را دربارة امکانِ هم‌ْريشگي “زهار” و “هار” با


Haar


در آلماني و


Hair


در انگليسي.


سپس پیشنهاد تازه­ای را پیش کشید که بنا برآن زهار با واژة سنسکریت


śikhará-


به معنی برخاستن موی بدن و گودی زیر بغل مربوط است.


جلال خالق مطلق نیز همان نظر پیش گفته شده را بیان کرد، ولی یاد­آور شد که نظر آشوری در مورد بیت دوم که «اصطلاح در بارة شير مناسب نيست صائب مي نمايد و گويا ضبط گشته‌نهار به معنيِ “گرسنه شده” محتمل‌تر است.»


سپس با نقل دو شاهد از ویس و رامین و همای­نامه چنین نوشت:


« چنانکه ملاحظه مي­فرمائيد در بيت‌هاي بالا زهار به معني “خايه” و “آلت تناسلي” آمده است. من متأسفانه به علت بيماري از جستجوي شواهد ديگر معذورم، ولي شکي ندارم که شواهد زهار در معني “خايه، آلت تناسلي” و زهار کشيدن در معني “خايه کشيدن” بسيار است و جاي شکي باقي نمي‌گذارند که در شاهنامه نيز به همين معني بکار رفته است و نه به معني “يال‌بلند”».


پس از آن آشوری با ردّ استدلالهای خالقی مطلق، پیشنهاد تازه­ای را مطرح کرد، بدین شرح:


«کهن‌ترين صورت اينجا چه‌بسا همان “آهخته‌هار” است که در نسخه‌يِ ويراسته‌يِ مول آمده است (آقايِ خالقي در آن نامه نگفته اند که در دست‌نويس‌هايِ در اختيارِ ايشان “آهخته‌هار” در جايی آمده است يا نه). اگر برداشتِ من در موردِ معنايِ “هار” درست باشد، يعني يالِ اسب يا شير، در هر دو مورد مشکل حل مي‌شود. آشوری در همین بخش از نوشتة خود فرض دیگری را نیز پیش کشید:« کشيده، در اين ترکيب، نه به معنايِ بيرون‌کشيده، بُريده، بلکه به معنايِ صاف و بلند تواند بود، چنان که به معنايِ ستوده در موردِ قد‌ـ‌وـ‌‌بالا مي‌گوييم، “قد‌ـ‌و‌ـ‌بالايِ کشيده” يا “بدنِ کشيده”. کشيده در موردِ “زهار”، در اين متن، مي‌تواند به معنايِ دارايِ خايه‌هايِ درشت با پوستِ صاف باشد، که نشانِ جواني و نيرومنديِ اسبِ نر است. شايد هنگامِ خريد يا گزينشِ اسبِ نر برايِ سواري و جنگاوري خايه‌هايِ او را هم ارزيابي مي‌کرده اند (و لابد همچنان مي‌کنند؟)».
در بخش سومِ نوشتة آشوری، نخست نظر دکتر جلیل دوستخواه که تأیید همان نظر دکتر خالقی مطلق و دکتر کزّازی است، نقل شده است. دوستخواه در پایان نوشتة خود آورده­است :


«امّا اين كه آقاي آشوري پرسيده است چه كسي را زَهره‌ي ِ اخته‌كردن ِ شير ِ نر باشد؟ بايد گفت كه تعبير ِ "شيران ِ كشيده زهار" جنبه‌ي ِ تمثيلي و نمادين دارد و مقصود از آن، اشاره به بيشترين اندازه‌ي ِ نيرومندي و توش و توان است و نه خايه‌كشيدگي‌ي ِ واقعي.»


آشوری در معنی مجازی «نیرومند و پرتوش و توان» برای «اخته زهار» که دوستخواه مطرح کرده بود، تردید کرد و در مورد شاهد شعری کزّازی از خاقانی (در نوشتة آشوری، نظامی آمده که اشتباه است) که اسبان نر «از پی برنشست شاه» آرزوی خصی شدن داشتند، نوشت:


""این وصف نه به اسب جنگی که به اسب سواری مربوط می­شود.


آشوری در همین بخش فرض دیگری را نیز در بارة این ترکیب پیش کشید، بدین شرح:


« با توجّه به معنايِ گردن برايِ "هار" که در ترکيبِ "آهخته‌هار" با شاهدی از شاهنامه در فرهنگِ جهانگيري آمده است (گزيد از سواران برون از شمار / بر آن بادپايانِ آهخته‌هار)، با توجّه به اين که "آهخته" به معنايِ افراخته هم آمده است (نکـ‌ : لغت‌نامه) اين ترکيب را مي‌توان به معنايِ "کشيده‌گردن" يا افراخته‌گردن" هم گرفت که برايِ اسبانِ جنگی و نيز شيرانِ نر در هنگامِ حمله درست است. البته، نخست بايد چند‌ـ‌ وـ‌ چونِ معنايِ "هار" در متنِ شاهنامه روشن شود.»
آشوری در آخرین بخش(بخش چهارم) از نوشتة خود بار دیگر بر این نکته پای فشرد که:


« اين که فردوسي هخته‌زهار يا اخته‌زهار و، همانندِ آن‌ها، کشيده‌زهار، را به معنايِ "خايه‌کشيده"، به صورتِ صفتی ستوده برايِ اسبِ جنگي به کار برده باشد، با منطقِ متنِ حماسي و پهلواني خوانا نيست». سپس دو دلیل آورد که خایه­کشیدگی دست کم در مورد رخش نمی­تواند مصداق داشته باشد: یکی اینکه اسب پیشکش شده به سهراب از نژاد رخش بوده است و دیگر اینکه در داستان رستم و سهراب هنگامی که رخش در سمنگان گم می­شود، او را برای جفت شدن با مادیانها به کار می­گیرند(همي هر کس از رخش جستند بهر).


در پایان این بخش، نظر دو پژوهنده در بارة اشتقاق زهار آمده است: یکی پیشنهاد دیگری از محمّد حیدری ملایری که بر آن است که زهار و هار و زار گونه­هایی از همان واژه­ای هستند که از واژة هند و


اروپایی



góur*-



به معنی موی بدن(حیوانات) مشتق شده است. دیگری نظر لوبتسکی


(A. Lubotsky )


که پس از رد پیشنهاد حیدری ملایری، زهار را با واژة اوستایی
zafar


به معنی پوزه مربوط دانست و در پایان نوشت:


« آیا ممکن است که


*zathâr(a)- *zafâr(a)- zafar


با کشیده زهار به دهان اسبان اشاره داشته باشد؟


به لحاظ ریشه­شناسی مناسب می­نماید».




نقد و بررسی نظرات



نگارندة این سطور پیش از ورود به این بحث، لازم می­دانم این نکته را یادآور شوم که همة استدلالها و شواهد و قراین مطرح شده از سوی آشوری در برابر خالقی مطلق، دوستخواه و کزّازی در تأیید این نظر که اختگی و خایه­کشیدگی صفت ستوده­ای برای اسبان جنگی به­ویژه رخش رستم نتواند بود، سخت استوار و منطقی است (به­جز بیتهای مورد استناد آشوری در مورد پیشکش شدن اسبی از نژاد رخش به سهراب که الحاقی است؛ بنگرید به شاهنامه، چاپ خالقی مطلق، دوم ، ص 127، پانوشت). در این جا شایسته می­دانم به پژوهش آشوری دربارة این موضوع، گزارش زیر را از فَرَسنامة منثور(ص50) بیفزایم:
«آورده­اند که اسب فحل در همة کارها بهتر است و خصی کردن پسندیده نیست».
ولی به نظر بنده ضبط هخته­زهار و کشیده­زهار در هر سه بیت در متن شاهنامة تصحیح خالقی مطلق در میان ضبطهای دیگر، گزینش کاملاً درستی است. زیرا این ضبطها در نسخه­های کهن و معتبر آمده و به­سادگی نمی­توان آنها را کنار گذاشت. به­ویژه آنکه ضبطهای دیگر هیچ برتریی­ ندارند و گذشته از نسخه­ های مبنای تصحیح خالقی مطلق ضبط هخته­زهار در بیت یکم در دو نسخة مهم سعدلو(ص389، س11) و حاشیة ظفرنامة حمدالله مستوفی(ج1، ص653) نیز آمده است. ضبط اخته به جای هخته که در


بیت یکم در 5 نسخه آمده و در متن چاپ مسکو جای گرفته، در متون قدیمی فارسی تا قرن هشتم هجری اصلاً به کار نرفته است و ضبط آهخته هار که در چاپ ژول مول آمده، در هیچ­یک از نسخه­های پانزده­گانة خالقی مطلق نیست.
نگارنده بنا به دلایل و شواهدی که در زیر می­آید، نه با هیچ­یک از پیشنهادهای چهارگانة دکتر آشوری موافقم و نه با هیچ­یک از اشتقاقهای عرضه شده به قلم استادان ایرانی و غیر ایرانی. پیش از آن، شایسته است این نکته را یادآور شوم که در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مدیریّت دکتر علی­اشرف صادقی پیکره­ای رایانه­ای از لغات و ترکیبات به کار رفته در مهمترین متون فارسی از کهن ترین آنها تا زمان حاضر همراه با شواهد و ارجاع و تاریخ آنها- که بیش از 850 متن را شامل می­شود- فراهم شده است تا بر اساس آن فرهنگ جامعی برای زبان فارسی تألیف گردد. در این جستار از این پیکره سود جسته و با عنوان پیکرة گروه فرهنگ­نویسی بدان استناد کرده­ام.
1. زهار به معنی یال اسب.


فرهنگها و پیکرة گروه فرهنگ­نویسی به ما می­گوید در هیچ متنی زهار بدین معنی به کار نرفته است. آشوری برای این حدس خود که زهار در اصل به معنی یال اسب بوده و از راه قیاس به موی اطراف آلت تناسلی و نیز به خود آلت تناسلی اطلاق شده است، هیچ شاهد و قرینه­ای به دست نمی­دهد و اساساً چنین شاهد و قرینه­ای وجود ندارد. به گمان من بیشتر حدسها و اشتقاقهای ناصواب در مورد زهار و معنی آن بدان سبب بوده است که پژوهندگان ما از همان آغاز زهار را به معنی موی اطراف آلتی تناسلی گرفته اند، حال آنکه پیکرة گروه فرهنگ­نویسی به ما می­گوید در هیچ­یک از متون کهن و معاصر زهار به این معنی به کار نرفته است و به جای آن جا­به­جا «موی زهار» آمده است. بنده نزدیک به 200 شاهد قدیم و جدید را بررسی کردم و حتی یک شاهد نیافتم که زهار در آن به معنی موی زهار باشد و در فرهنگهای قدیم و جدید نیز زهار بدین معنی نیست و این معنی را در اینترنت نیز هرچه جستجو کردم نیافتم.
2. آهخته­هار به معنی یال بلند.


پیشنهاد دوم آشوری این است که به جای هخته­زهار، ضبط آهخته­هار را به معنی یال بلند بپذیریم. باز هم می­گویم هار به معنی مو و یال در هیچ­یک از متون قدیم و جدید و حتی فرهنگها به کار نرفته است. گذشته از این- چنانکه گفتیم- این ضبط در هیچ­یک از نسخه­های شاهنامه نیست و تنها در چاپ ژول مول آمده است. یکی از اصول مهم تصحیح متن این است که مصحح هنگامی می­تواند ضبط نسخة اساس را رها کند که دلایل و شواهد استواری هم برای تصحیف یا تحریف آن به دست دهد و هم برای درستی ضبط مختار خود. در اینجا آشوری بی­آنکه دلایل و شواهد استواری برای درستی ضبط آهخته­هار به دست دهد ،ضبط نسخة اساس، اکثریّت نسخه­ها و اساساً همة نسخه­های شاهنامه را کنار گذاشته است. از آن­جایی که ژول مول نسخه­بدلهای خود را به دست نداده ، ما نمی­دانیم ضبط آهخته­هار در نسخه­های مبنای تصحیح او بوده است یا نه. از این رو، با توجه به اینکه ضبط مذکور در هیچ­یک از نسخه­های مبنای کار خالقی مطلق و نیز در نسخة سعدلو و حاشیة ظفرنامه نیست، باید آن را از نوع تصحیح قیاسی شمرد که مصحح در شرایط بسیار خاصّی که همانا اطمینان از تحریف ضبطهای همة نسخه­هاست، بدان دست می­زند و در اینجا این شرایط به هیچ روی آماده نیست.
3. آهخته­هار به معنی گردن برافراشته.


آشوری بر اساس بیتی منقول از شاهنامه در فرهنگ جهانگیری(ج1، ص544)،که هار در این ترکیب، به معنی گردن آمده، معنی افراشته­گردن را برای آهخته­هار مناسب تشخیص داده است. اما دو مانع اساسی برای پذیرش این پیشنهاد وجود دارد: یکی این که – چنانکه گفتیم– ضبط آهخته­هار در هیچ یک از نسخه­های شاهنامه نیست و وجود این ضبط در فرهنگ متأخری چون فرهنگ جهانگیری که در قرن دهم هجری تألیف یافته است، دلیل استواری بر اصالت آن نمی­تواند باشد. ما نمی­دانیم که مؤلف این فرهنگ بیت مذکور را از یکی از نسخه­های شاهنامه نقل کرده است یا از یکی از فرهنگهای مبنای کار خود. بنده مصراع یکم را نتوانستم در چاپها و نسخه­های موجود شاهنامه بیابم. گویا این بیت همان بیت یکم منقول در آغاز این جستار است که در مصراع یکم و ضبط مورد بحث با آن اختلاف دارد. در هرصورت، این ضبط مشکوک می­نماید. دیگر این که، بنا بر پیکرة گروه فرهنگ­نویسی و فرهنگهای فارسی هار به معنی گردن در هیچ­یک از متون قدیم و جدید فارسی به کار نرفته است. داستان از این قرار است که جناب انجو شیرازی، مؤلف این فرهنگ ترکیب آهخته­هار را در نسخه­ای از شاهنامه یا یکی از فرهنگهای مبنای کار خود دیده یا این گونه خوانده و سپس بر اساس مفهوم بیت، معنی گردن را برای هار تراشیده است. احتمال دیگر این که کاتبی در یکی از نسخه­های شاهنامه ضبط دشوار هخته را نفهمیده و به واژة آشناتر آهخته(صورت کوتاه­شدة آهیخته)تبدیل کرده است. خالقی مطلق به­درستی متوجّه شده است که:


« اولاً در زبان فارسي واژة هار نداريم و آن يک مورد از اين جا به­وجود آمده که کاتبي هخته را به آهخته تغيير داده و در نتيجه چون وزن غلط شده زهار را تبديل به هار کرده است و سپس اين صورت وارد فرهنگها و چاپ مول شده است. از اين رو تا براي اين صورت گواه‌هاي موثق ديگري (دست کم يکي دو نمونه) به­دست نيايد اعتباري ندارد»(بنگرید به بخش دوم نوشتة آشوری).
4. کشیده­زهار به معنايِ دارايِ خايه‌هايِ درشت با پوستِ صاف ، که نشانِ جواني و نيرومنديِ اسبِ نر است.


درست است که یکی از معانی زهار آلت تناسلی است، ولی در بیت سوم، کشیده­زهار در مورد شیر به کار رفته و اسب بدان تشبیه شده است. ممکن است در مورد اسب، جنس نرینة آن در جنگها بیشتر به کار می­آمده است، ولی شیر نر و ماده در شرزگی و درندگی و پرخاشگری تفاوتی با یکدیگر ندارند. گویا شیر مادّه درّنده­تر نیز هست وغالباً مسئولیت شکار نیز با اوست. گذشته از اینها بنده بعید می­دانم بزرگی بیضه برای شیر یا اسب صفت ستوده­ای محسوب می­شده است.
معنی و تلفظ زهار و هخته­زهار
در لغت­نامة دهخدا زهار چنین معنی شده است: « شرمگاه را گویند که موضع فرج و ذکر باشد(برهان)....پایینتر از شکم و...(ناظم­الاطبّا). آلت تناسل مرد یا زن و حوالی آن(فرهنگ فارسی معین)». فرهنگ بزرگ سخن: «قسمتی از سطح بدن که که در جلو لگن قرار دارد و موهای آلت تناسلی روی آن می­روید؛ شرمگاه». در همة فرهنگها زهار به کسر «ز» ثبت شده است. در صورتی که


در پهلوی به صورت


zahār


آمده


(Mackenzie 1971)


و در برخی از متون کهن نیز به فتح «ز» ضبط شده است(بنگرید به هروی،166؛ اخوینی بخاری، 411،515؛ کرمینی، ج1،ص479). چنانکه پایینتر توضیح خواهیم داد، زهار با واژة زَه به معنی فرزند و زادن نیز مربوط است و چنانکه از بیتهای زیر از مثنوی مولوی پیداست به فتح «ز» تلفظ می­شده است:
پیش می­آمد سپس می­رفت شه / جمله شب او همچو حامل وقت زَه (ج2، ص51)
تا نگیرد مادران را درد زَه / طفل در زادن نیاید هیچ ره (ج1، ص286)
چنین می­نماید زهار نخست به فتح «ز» تلفظ می­شده و سپس با قیاس واژه­هایی چون زِه، به معنی چلّة کمان به کسرِ «ز» تلفظ شده و همین تلفظ امروزه نیز رواج یافته است. بنابراین زهار را در شاهنامه احتمالاً باید به فتح «ز» تلفظ کرد.
اکنون می­رسیم به معنی هخته­زهار در شاهنامه. در فرهنگ کوچک پهلوی مکنزی زَهار به معنی


زهدان و رحم


(womb)


آمده است و آشوری در پاسخ به یکی از خوانندگان نوشتة ایشان که این نکنه را گوشزد کرده بوده، می­نویسد:


« این که مکنزی "زهار" را به معنای زهدان گرفته است باید دید برچه اساسی است. شاید او هم خطای لغت­نامه های فارسی را مرتکب شده است».


می­گویم در بین پهلوی­دانان، این فرهنگ معتبر است و می­توان بدان اعتماد کرد. اما جای خالی فرهنگ جامع زبان پهلوی با ارجاع به شواهد لغات به­شدّت احساس می­شود. فرهنگ مکنزی شاهد ندارد، ولی ما از طریق برگه­های فرهنگ پهلوی، بازمانده از زنده­یاد دکتر احمد تفضّلی که در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان زیر نظر دکتر علی­اشرف صادقی و دکتر ژاله آموزگار در حال تدوین است، عجالتاً به سه شاهد دسترسی یافتیم: دینکرد، چاپ مَدَن، 10/208؛ زبور پهلوی،3/127 و سومی متنی است که


با کوته­نوشت


pt/3


مشخص شده است.


(گویا مراد کتاب


Pahlavi Texts


باشد، ولی نگارنده نتوانست این شاهد را در آن بیابد).


امّا در زبان پهلوی واژة پرکاربردتر برای رحم، همان


aškamb یا aškomb


است که در متون فارسی به صورت شکم باز به همین معنی به کار رفته است و حتی امروزه نیز به کار می­رود. واژة دیگری که در زبان فارسی به معنای رحم به کار رفته، زِهدان است که در پهلوی یا به کار نرفته یا امروزه باقی نمانده است. در معنی زهار جز آنچه پیشتر از فرهنگها نقل کردیم، شواهد متون فارسی نشان می­دهد که این واژه به معنی بخش بیرونی زهدان و موضع آلت تناسلی تا شکم به کار می­رفته و توسعاً گاه به کل شکم از ناف تا آلت تناسلی نیز اطلاق می­شده است (در مورد جنس نرینه، زهدان را باید از این تعریف بیرون گذاشت. از ترکیب اضافی پرکاربرد موی زهار برای نرینه و مادینه پیداست که زهار به معانی موضع آلت تناسل و گاه خود آن در هر دو جنس به کار می­رفته و می­رود) و به­ویژه در شواهد فراوانی که از ناف و زهار سخن به میان می­آید-- و ما به مناسبت دیگری، شاهدی را نقل خواهیم کرد-- این معنی را آشکارتر می­بینیم. به گمان ما زهار در هخته­زهار به همین معنی است و هخته هم به معنی برکشیده و بالا کشیده[1]، و مراد آن است که بخش شکم تا آلت تناسلی حیوان(اسب و شیر و گرگ)یا موضع آن یا توسعاً کل شکم حیوان برکشیده و بالا کشیده است. حیوانی با این ویژگی چابکتر و تازنده­تر است. عکسِ آن زمانی است که ناف و زهار حیوان در اثر چاقی یا حاملگی افتاده و برآمده باشد که مانع چابکی و تازندگی حیوان در جنگ یا شکار می­شود. ما شاهدی از یکی از منابع مهم دربارة اسب، یعنی فرسنامة منثور(نوشته شده در قرن دهم هجری) یافتیم که هخته­زهار را در این معنی آشکارا نشان می­دهد:
باب یازدهم: در تدبیر اسبی که علف بر وی پیدا نیاید ... علامت آن که علف بر وی پیدا نباشد آن است که شکم و زهار برکشیده باشد (دو فرسنامه،ص85؛ برای ترکیب «زهار برکشیده» نیز بنگرید به ص95؛ فرسنامة منظوم در همان مأخذ، ص150).
«زهار برکشیده» در شاهد بالا دقیقاً معادل «هخته­زهار» و «کشیده­زهار» در بیتهای مورد بحث در شاهنامه است. عکسِ مورد بالا در شاهد زیر از فرسنامة منظوم(ص145) دیده می­شود. در مورد اسبی که خورش در او پدیدار نباشد، گفته شده است که بدو شیر و خوراکی­های دیگر بخورانند. پس از آن:
زهار و ناف اندازد دگر باز شود زین خورد، فربه­تر ز آغاز
درست است که از نظر نویسندة فرسنامه اسبی که علف می­خورد، ولی تأثیری بر جسم او نمی­گذارد و برکشیده زهار می­شود، باید درمان گردد، اما در مورد هخته­زهار در شاهنامه، شاعر به لاغر­میان بودن و در نتیجه چابکی و تیزپایی اسب و شیر و گرگ نظر داشته است. همان گونه که صفت میان­نزار در بیت زیر برای رخش صفت ستوده­ای محسوب می­شود:
دو گوشش چو دو خنجر آبدار/ بر و یال فربی، میانش نزار(یکم 335/98)
بر پایة آنچه گفته شد، گویا گرسنگی سبب برکشیده شدن شکم و زهار می­شود و در مورد شیر و گرگ پرخاشگری و درّنده­خویی آنها را افزون می­کند. از این رو در هر سه بیت مورد بحث به­ویژه بیت سوم که جنابان شیر و گرگ حضوری فعّال دارند، احتمالاً این معنی نیز موردِ نظر شاعر بوده است.
ریشه­شناسی
گفتیم که پژوهندگان ما(حیدری ملایری و حصوری) بر اساس این فرض ناصواب که زهار و هار به معنی موی بدن است، اشتقاقهایی مرتبط با موی برای این واژه­ها پیشنهاد کرده­اند که بیشتر ریشه­تراشی است تا ریشه­شناسی علمی. پیشنهاد لوبوتسکی نیز مبنی بر ارتباط زهار با زَفَر، به معنی دهان و پوزه با اینکه وی اشتقاق پیشنهادی حیدری ملایری را در مورد این واژه با دلایل و شواهد قانع­کننده­ای، رد می­کند، اساس استواری ندارد، به­ویژه آن که زَفَر بر خلاف زهار، واژه­ای است اهریمنی. گذشته از این، «کشیده­دهان» در توصیف اسب یا شیر و گرگ چه معنی تواند داشت؟! به گمان نگارنده با توجه به آن که زَهار در پهلوی به معنی زهدان و رحم است، نظر زنده­یاد عبدالحسین نوشین در مورد اشتقاق این واژه که از «زه» به معنی فرزند و«آر»، مخفف «آور» ترکیب یافته است، درست می­نماید(نوشین 1351، ص213-214)، هرچند او در بیتهای شاهنامه، زهار را به معنی آلت تناسل گرفته و ضبط نادرست اخته­زهار را اصلی انگاشته است. آشوری بر این اشتقاق سه ایراد وارد کرده است: یکی این که «از زهار به معنايِ زادآور شاهدی ثبت نشده است». دیگر این که، «نمونه‌ای از ترکيب با آر، يعني صورتِ کوتاه شده‌يِ ستاکِ آوردن، نداريم، بلکه همه‌يِ ترکيب‌ها با ‌آور است، مانندِ دل‌آور، جنگ‌آور، ترس‌آور، مرگ‌آور». سوم این که، «زه‌ و‌ زاد، يا فرزند آوردن، کُنشِ جانورِ مادينه است نه نرينه. کنشِ جانورِ نرينه تنها بارور کردنِ جانورِ مادينه است».



در مورد ایراد یکم و سوم می­گوییم: برای بررسی اشتقاق یک واژه باید کهن ترین صورت و معنی آن در نظر گرفته شود و در مورد زهار گفتیم که در زبان پهلوی به معنی زهدان و رحم است و از این رو معنی «فرزند­آور» برای این واژه درست است و برخلاف تصوّر نوشین، اصل پهلوی زهار به جنس نرینه ربطی ندارد. در مورد ایراد دوم می­گوییم: نمونه­های ترکیب با «آر» اندک نیست و ترکیباتی چون نان­درآر و پدر­درآر و پول­درآر و حرف­درآر در زبان فارسی امروز رایج است و نیز در متون فارسی ترکیباتِ دین­آر و شک­آر(قطران، 135)، راحت­آر(اسدی طوسی،ص92)، دردآر، مآر(= میاور، ناصر خسرو، 319) و وحی­آر(مولوی، کلیات شمس، ج7، ص175)نیز به کار رفته است[2].
مصدر زَه (پهلوی:


(zahag


زهيدن است که شواهدی از آن در متون فارسی در دو معنی تراوش کردن و زادن در دست است(لغت­نامة دهخدا)، ولی این واژه در فرهنگهای پهلوی دیده نمی­شود. به نظر نگارنده، اشتقاقی که سالها پیش نیبرگ در موردِ زه پیشنهاد کرده است، علمی و درست است. بنا به پیشنهاد او زه مرکب است از پیشوند


us(uz)


به معنی بیرون و خارج و ریشة


ah


به معنی افکندن و انداختن[3]


معنی دوم این واژه در آلمانی بچه­دار شدن است.


(werfen؛ بنگرید به: Bartholomae 1961, 279 )


) که این اشتقاق با معانی زهیدن و واژه­های هم­ریشه با آن چون زه، زهار، زهش (به معنی زایشزهی(به معنی زایازهدان، زهاندن و زهانیدن به معنی جاری کردن، کاملاً مناسب است. نگارنده در فرهنگها و متون پهلوی اسمی که مانند زهار با آر (از ستاگ آوردن) ترکیب یافته باشد، نیافتم و از این رو ممکن است در مورد اشتقاق جزء دوم زهار تردید وجود داشته باشد، ولی در مورد اشتقاق جزء اوّل، یعنی زه چنین تردیدی بسیار کمتر است.
با توجّه با آنچه گفته شد، عربی انگاشتن زهار در فرهنگ بزرگ سخن اشتباه محض است و اساس علمی ندارد.


گمان نمی­کنم برای برکشیده به معنی بالا کشیده شده به نقل شواهدی نیاز باشد، با این همه به شاهد مهم زیرتوجّه فرمایید(جرجانی، ص497): خواجه ابوعلي سينا رحمه‌الله مي‌گويد نزديكِ بعضي چنان است كي درد قولنج ازسويِ چپ آغاز نكند و برخلافِ آن است و آزموديم و خلاف آن ديديم و گاه باشد كي درد به زهار فرودهد و يك خايه بركشيده شود. [2] . در قطعه­ای بازمانده از یکی از کتابهای مفقود حمزة اصفهانی، ادیب، مورخ و زبان­شناس بزرگ قرن چهارم هجری، به نام الموازنه بین العربیّه والفارسیّه دربارة بن مضارع«-آر» نکتة جالبی آمده است: ← → ... واسماء هذه الاشجار، چنار، کنار، هنار، وجار، ارگوان، دهمست. ولالفاظ هذه الاسماء اشتقاقات حسنه المرجوع لان معنی چنار چن­آر ای اقطف وهات ویعرب علی الصنار .... ومعنی کنار کن­آر ای اعمل وهات و معنی هنار احمل غیره ایضا و هنار و انار اسمان للرمان و وجار معناه وج­آر ای انزع وهات و....(صادقی 1381، ص18). و نامهای این درختان چنار، کنار، هنار، وجار، ارگوان، دهمست است. و برای الفاظ این نامها اشتقاقهای جالبی آورده­اند. مثلاً چنار، چن­آر، یعنی بچین و بیاور و معرّب آن صنار است و معنی کنار، کن­آر، یعنی انجام بده و بیاور و هنار یعنی دیگر بیاور و هنار و انار نامهایی برای رمان هستند و وجار وج­آر یعنی جدا کن و بیاور. چن در چن­آر مخفف چین صیغة امر از فعل چیدن است و هنار صورت دیگری از انار است که در مناطق مرکزی ایران رایج بوده و در بعضی از متون فارسی به کار رفته است. جزء اول آن یعنی هَن تلفظ دیگری است از an و any پهلوی(از فارسی باستانanya) به معنی دیگر. واژة وجار و وج شناخته نشد(صادقی همانجا). درست است که اشتقاقهایی که حمزه – احتمالاً از قول موبدان- نقل می­کند، عامیانه است، ولی این نمونه­ها دست کم نشان می­دهند که جزء دوم این کلمات، یعنی «آر»، به جای «آور» دارای قدمت است. [3] . دکتر معین در حاشیة برهان قاطع، ذیل «زهیدن» چنین آورده است:« از زه + یدن(پسوند مصدری). نیبرگ گوید: zahîdan(جاری شدن، چکیدن، افتادن)، zahânîdan (به زمین انداختن)، zihîdan (زادن، پیش آوردن)از uz-ah* [رک: بارتولمه 279] «نیبرگ 116. چنانکه دکتر معین در مقدّمة جلد یکم برهان قاطع در معرفی منابع خود نوشته است، مراد از کتاب نیبرگ، همان اثر معروف او، دستورنامة پهلوی است(معین 1357)، ولی نگارنده هم در متن آلمانی کتاب و هم در ترجمة انگلیسی آن هرچه جستجو کردم، این مطلب را نیافتم.


منابع



آشوری، داریوش، «پی­جوییِ معنا و ریشة چند لغت در شاهنامه»(4 بخش)، وبگاه نویسنده با عنوان جستار، بهمن و اسفند 1386 و فروردین 1387.
اخوینی بخاری، ابوبکر ربیع بن احمد، هدایه المتعلّمین فی الطب، به کوشش جلال متینی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی،1344
اسدی طوسی، علی بن احمد، «مناظرات»، به کوشش جلال خالقی مطلق، مجلّة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، س4، ش1، بهار 1357.
انجو شیرازی، میرجمال الدین حسین، فرهنگ جهانگیری، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1351.
جرجانی، سیداسماعیل، ذخیرة خوارزمشاهی(چاپ عکسی)، به کوشش سعید سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1355.
دهخدا، علی­اکبر 1377، لغت­نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورة جدید.
دو فرس‌نامة منثور و منظوم در شناخت نژاد و پرورش و بيماري و درمان اسب، به کوشش علی سلطانی گردفرامرزی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران(با همکاری دانشگاه مک­گیل)، 1366.
زبور پهلوی، پژوهش: سعید عریان، تهران،سازمان میراث فرهنگی کشور، 1382.
صادقی، علی­اشرف، «قطعه­هایی بازیافته از کتاب الموازنة حمزة اصفهانی»، نامة ایران باستان، س2، ش1، بهار و تابستان 1381 (شمارة پیاپی: 3)، ص3-62.
فردوسی ، ابولقاسم، شاهنامه، به کوشش ی. ا. برتلس و دیگران ، مسکو ، 1960-1971 .
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، به کوشش ژول مول، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1369.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی )، نیویورک، بنیاد میراث ایران، 1366-1386/1981-2007؛ تهران مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1386.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، همراه با خمسۀ نظامی، چاپ عکسی از روی نسخۀ معروف به سعدلو(حدود قرن هشتم)، محفوظ در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ، تهران- 1379.
فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، حاشیة ظفرنامة حمدالله مستوفی، چاپ عکسی از روی نسخة مورخ 807 هجری در کتابخانة بریتانیا، زیر نظر: نصرالله پورجوادی و نصرت­الله رستگار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی- 1377، وین- 1999.
فرهنگ بزرگ سخن، زیر نظر حسن انوری، تهران، سخن، 1381.
قطران تبریزی، ابومنصور، دیوان، به کوشش محمد نخجوانی، تبریز، چاپخانة شفق، 1333.
کزّازی، میرجلال­الدین 1384 ،نامة باستان، تهران، انتشارات سمت.
معین، محمد 1357، حاشیة برهان قاطع، از محمد بن حسین بن خلف تبریزی، تهران، امیرکبیر.
مولوی، جلال الدین محمد، کلّیات شمس یا دیوان کبیر، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، 1355.
مولوي، جلال‌الدّين محمّد، مثنوي معنوي، به‌كوشش رينولد. ا. نيكلسون، تهران، اميركبير، 1363.
ناصرخسرو قبادیانی، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1353.
نوشین، عبدالحسین 1351، واژه­نامک(دربارة واژه­های دشوار شاهنامه)، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
هروی، موفق الدین ابومنصور علی، الابنیه عن حقایق الادویه، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1346.



Bartholomae 1961, Ch., Altiranisches Wörterbuch , Berlin.
Dēnkard, ed. By D.M.Madan, Bombay, 1911.


MacKenzie, D.N. 1971, A concise Pahlavi Dictionary, London.






خاستگاه: رايانْ پيامي ازِ دكتر ابوالفضل خطيبي، دفتر ِ فرهنگستان زبان و ادب فارسي - تهران


٧. بي پروايي و نادل«سوزي در نگاهْ‌داري از بازمانده ي ِ كاخ ِ هخامنشي در بُرازجان


در اين جا بخوانيد و ببينيد ↓
http://yademanha.blogfa.com/post-68.aspx


خاستگاه: رايانْ پيامي از محسن قاسمي شاد - تهران


٨. گفتاري در شناخت ِ "ديلميان" و پيشينه‌ي ِ كهن ِ تاريخي شان


در اين جا بخوانيد ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/02/blog-post_07.html


خاستگاه: رايانْ پيامي از شهربَراز


٩. آشنايي با دو كتاب ِ ايرانْ‌شناختي ي ِ نونشريافته






تاریخ زبانهای ایرانی
نوشته : دکتر حسن رضایی باغ‌بیدی


(Osaka University)





چاپ دوم کتاب
شاهنامهء فردوسی و فلسفه تاریخ ایران
نوشته: استاد مرتضی ثاقب‌فر






این کتاب که در بازار کتاب ایران کمیاب شده بود، برای بار دوم توسط نشرقطره و انتشارات معین در چهارسدوچهارده برگه و به بهای 4500 تومان به چاپ رسیده است.
تلفن مرکز پخش : 66414230 - 66961495 (پویای معین)
این کتاب در شش فرگرد فراهم آمده که برخی عناوین آن به شرح زیر است:
فصل یکم: خودآگاهی ایرانی و پیدایش شاهنامه
فصل دوم: شالوده‌های فرهنگی شاهنامه
فصل سوم: فلسفه شاهنامه، یا داستان تحقق مینوهای فرهنگی ایران
فصل چهارم: جستارهای بنیادی گاهانی در شاهنامه
فصل پنجم: ریشه‌های شکست
فصل ششم. بهره سخن: کدام فلسفهء تاریخ؟


خاستگاه: رايانْ پيامي از ايمان خدافرد، دفتر ِ پايگاه ِ پژوهشي‌ي ِ زبان‌هاي ِ ايراني- تهران



http://www.ilssw.com/


١٠. رهْ‌نمود به ١٧ پژوهش ِ تاريخي، جامعه‌شناختي و فرهنگي



در اين پيوندْنشاني ها بخوانيد ↓


I
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-15/181.htm#133566
I I
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-15/256.htm
I I I
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-15/308.htm
IV
http://www.anthropology.ir/node/3414
V
http://www.alborznet.ir/Fa/ViewDetail.aspx?T=2&ID=68
VI
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-16/181.htm
VII
http://www.newsecularism.com/2009/02/6.Friday/020609-Esmail-Nooriala-Living-in-Glass-House.htm
VIII
http://rouznamak.blogfa.com/post-444.aspx
IX
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-17/205.htm#133915
X
http://www.anthropology.ir/node/3420
XI
http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=871115056%201


XII
http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/68/
XIII
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-21/181.htm
IXV
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-21/166.htm#134356


XV
http://www.etemaad.ir/Released/87-11-20/175.htm
XVI
http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=8711191665
XVII
http://www.asianreflection.com/slides/iran/


خاستگاه: رايانْ پيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١١. طلسم ِ سي‌ساله: شعري از "شكوه ميرزادگي"





در اين جا بخوانيد ↓
http://www.iranian.com/main/2009/feb-9


خاستگاه: رايانْ پيامي از طاهر توفيقي


١٢. نگاهي به رُمان ِ فريدون سه پسر داشت، نوشته‌ي ِ "عبّاس معروفي"









متن ِ كامل ِ رُمان را نيز در اين جا بخوانيد ↓ http://fereydoon.malakut.org/fereydoon.pdf




بررسي ي رُمان را در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-447.aspx


و حضور ِ خلوت ِ اُنس ( تارنماي ِ عبّاس معروفي) را در اين جا ببينيد و بخوانيد ↓
http://maroufi.malakut.org/


خاستگاه: رايانْ پيامي از مسعود لقمان، دفتر ِ روزنامك- تهران


١٣. وامْ‌گزاري‌ي سزاواري به شاعر ِ نوآور و مردمي‌ي ِ عصر ِ مشروطه






مجموعه اي براي ايرج ميرزا
شاعر ِ مُدرن ِ عصر ِ مشروطيّت






كار چاپ كتاب «سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا» به پايان رسيده و قرار است 27 بهمن ماه (15 فوريه) در تهران به بازار كتاب عرضه شود. اين مجموعه با ويرايش علي دهباشي تدوين شده است و انتشارات اختران در 470 صفحه منتشر مي كند.
ايرج ميرزا را از زمرة شاعران برجستة عصر مشروطيت مي دانند. شايد بتوان وي را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبيات ايران نيز به شمار آورد.
ايرج از زمرة معدود شاعراني است كه در هر نوع شعر كه دست به تجربه زده موفق بوده است. اما شعرهاي اجتماعي او جايگاه خاصي دارد. بقول يحيي آرين پور:«در اين اشعار افكار دموكراتيك به خوبي انعكاس يافته و دردهاي جامعه مانند تزوير و دورويي، بيچارگي و ناداني مردم، عادات زشت و خرافات و تعصبات مذهبي، شديداٌ مورد انتقاد قرار گرفته است و نيز در شعر او جايگاه رفيعي براي بيان وضع نامطلوب زنان در جامعة ايراني اختصاص يافته كه با يك رشته از سخنان شاعر دربارة مادر و مهر مادري و اشعاري دربارة كودكان و نوباوگان تكميل مي شود.»
دكتر شفيعي كدكني تصويري دقيق از زمينة اجتماعي شعر ايرج بدست مي دهد آنجا كه در كتاب «ادوار شعر فارسي» مي نويسد« صداي اصلي مشروطيت، بيشتر، با ميهن پرستي است يا انتقاد اجتماعي. و اين صدا بيشتر در شعر ايرج و بهار ديده مي شود، بهار از لحاظ ميهن پرستي و ايرج به عنوان يك بورژواي اشرافي منتقد روابط اجتماعي. بعد از گذشت چندين دهه، من گوشم را كه به ديوار مشروطيت مي گذارم، دو صدا را مي شنوم: صداي بهار( و بالطبع عارف قزويني و ميرزاده عشقي) و صداي ايرج..»
مجموعة مقالات كتاب «سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا» انتخابي است از مقالاتي كه دربارة زندگي و سروده هاي ايرج ميرزا در كتابها و نشريات ادبي از دوران حيات ايرج تا كنون منتشر شده كه به صورت اين مجموعه مقالات تقديم دوستداران ادب و شعر فارسي مي شود.
با هم فهرست مقالات كتاب را مرور مي كنيم:
· مقدمه تحليلي در شناخت ايرج/علي دهباشي
· دربارة احوال و آثار ايرج و نياكان وي/ دكتر محمد جعفر محجوب
· سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا/ يحيي آرين پور
· بركران بيكران/ دكتر داريوش صبور
· ايرج، نام آور ناشناخته/نادر نادرپور
· ستايشگر مادر/ دكتر غلامحسين يوسفي
· اخوانيات عارف نامة ايرج ميرزا/ دكتر محمد علي همايون كاتوزيان
· يادي و آثاري از ايرج ميرزا/ فريدون مشيري
· شعر ايرج ميرزا/ ولي الله دروديان
· شعر ايرج/ تقي بينش
· دو يادگار ادبي از يغما و ايرج/دكتر غلامعلي سيار
· چند سروده و سند منتشر نشده از ايرج ميرزا/ علي ميرانصاري
· قديمي ترين شعر براي كودكان/ سيروس طاهباز
· زهره و منوچهر ايرج و شكسپير/ابوالقاسم فيضي
· شاه و جام/ ايرج و شيلر/ابوالقاسم فيضي
· تجزيه و تحليل انقلاب ادبي ايرج/ سيد هادي حائري
· گفتگو با مهندس خسرو ايرج
· خودكشي فرزند ايرج ميرزا/ مهديقلي هدايت
· دو نامة ايرج به وثوق الدوله
· دو نامه از ايرج ميرزا/ محمد گلبن
· نامة ايرج ميرزا به سرتيپ زاهدي/نصرت الله نوح
و چندين مقالة ديگر به همراه مراثي كه در سوگ ايرج ميرزا سروده شده در اين كتاب آمده است.


خاستگاه: رايانْ پيامي از علي دهباشي، دفتر ِ بُخارا- تهران


١٤. كتابخانه و موزه‌ي ِ "حاج‌حسين‌آقا مَلِك"، يادگاري ماندگار از يك فرهيخته‌ي ِ شيفته‌ي ِ فرهنگ ِ ايراني


در اين جا ببينيد و بخوانيد تا شگقتي‌زده شويد و ياد ِ برجايْ‌گذارنده‌ي ِ چنين مُرده‌ريگ ِ فرهنگي‌ي ِ ارجمندي را گرامي‌بداريد ↓
http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Malek_museum_test/malek_high.html

خاستگاه: رايانْ پيام‌هايي همْ‌زمان از داريوش كارگر- سوئد و دكتر ناصر پاكدامن- پاريس


١٥. جشن ِ مهرگان در ميانه ي ِ بهمن ماه (؟)


جشن مهرگان از ديرباز در ميان ايرانيان با شكوه زيادي برگزارمي شده است و امروز نيز زرتشتيان اين جشن را همچنان زنده نگاه داشته اند. اما در ميانه ي بهمن چرا به ياد مهرگان افتاده ايم؟ بعد از حمله اعراب زرتشتيان از ياد بردند كه هر چهار سال يكبار سال كبيسه را محاسبه كنند و به تقويم خود يك روز اضافه نمايند. همين فراموش كاري در طول ١٤٠٠ سال باعث شد كه امروز بر اساس تقويم قديم زرتشتيان مهرگان در ميانه بهمن قراربگيرد.اما مهرگان ميان بهمن با جشن مهرگاني كه همه ساله در روز شانزدهم مهرماه برگزار مي گردد، بسيار تفاوت دارد. در واقع جشن مهرگان واقعي را مي توانيد در ميان بهار لمس و تجربه كنيد. براي ديدن تصاوير زيباي اين جشن كهن كه همچنان برگزارمي گردد، مي توانيد بر روي پيوندْنشاني‌هاي زير، كوبه بزنيد ↓
(1تصاويري از آمادگي براي جشن مهرايزد




(2تصاويري از جشن مهرگان در ميان بهمن




(3تصاويري از جشن مهرگان در ميان بهمن






خاستگاه: رايانْ پيامي از داريوش ايراني


١٦. هنرنمايي‌ي ِ "استاد جلال ذوالفنون" و گروه او در چهار شهر ِ استراليا
(سوم - دهم اسفند ١٣٨٧ / ٢١ فوريه - ١ مارس)







چهار نمونه از كارهاي اين گروه را در اين جا بشنويد ↓
http://www.zolfonoon.ir/component/option,com_docman/task,cat_view/gid,34/Itemid,36






خاستگاه: رايانْ پيام‌هايي از نسرين صادق‌وزيري- بريزبن و دكتر سيروس رزّاقي‌پور، دفتر كتابخانه‌ي ِ ايرانيان- سيدني


١٧. دو يادواره‌ي ِ ديگر براي ِ جهانْ‌پهلوان "غلامرضا تختي" در تهران و لندن


در درآمد ِ ٤: ٣٣ (هفتاد و يكمين هفته‌نامه- جمعه يازدهم بهمن ماه ١٣٨٧ خورشيدي/ سي ام ژانويه ٢٠٠٩، زيرْ بخش ٢٢)، يادوارهاي با عنوان ِ غلامرضا تختي ي دوم در آمريكا و ديد گاه او درباره ي غلامرضا تختي ي يكم براي سالْ‌روز ِ خاموشي‌ي ِ اندوه‌بار ِ جهانْ پهلوان ِ نامدارمان نشردادم.
در اين هفته، هشتادمين دفتر ِ ماهنامه‌ي ِ ارجمند ِ نگاه ِ نو – كه ٣٥ صفحه از ١٥٤ صفحه‌ي ِ آن، يادواره‌اي‌ست با عنوان ِ مروري بر كارنامه‌ي ِ غلامرضا تختي: قهرمان، پهلوان و كوشنده‌ي ِ سياسي – به اين دفتر رسيد.






اين ويژه‌نامه، گفتارها و شعرها و نيز يك داستان ِ خواندني از اهل ادب و فرهنگِ روزگارمان در زمينه‌ي ِ شناخت ِ يهتر ِ تختي و يا ستايش و بزرگ‌داشت ِ او و نيز تصويرهايي تاريخي، يادماني و ديدني از وي، فراهم آورده‌شده‌است و جا دارد كه به آقاي علي ميرزايي، سردبير ِ كوشا و پوياي ِ اين ماهنامه ي فرهنگي، براي اين كُنِش ِ سزاوار، دست مريزاد! و آفرين! بگوييم.
*
ديگرْ صفحه‌هاي اين دفتر ِ تازه نيز– مانند ِ همه‌ي ِ دفترهاي ِ ٧٩ گانه‌ي ِ پييشين ِ آن – فراگير ِ گفتارهاي ِ روشنگري در زمينه‌هاي ِ گوناگون ِ ادبي، جامعه‌شناختي و فرهنگي است كه جامعه‌ي امروز ما سخت نيازمند ِ خواندن ِ آنهاست.
از نگارنده‌ي اين يادداشت نيز، يادواره‌ي ِ كوتاهي براي زنده‌ياد رضا ارحام‌صدر در اين دفتر، نشرداده‌ شده‌است.








هم‌زمان با نشر اين يادواره، در رايانْ پيامي كه از دفتر بُنياد ميراث ايران



(Iran Heritage Foundation)



در لندن به اين دفتر رسيد، آمده‌است كه نشست ِ شناخت و بزرگداشتي با عنوان ِ تختي و زورخانه براي



يادكرد از جهان پهلوان با همكاري‌ي موزه‌ي ِ بريتاتيايي



يادكرد از جهان پهلوان با همكاري‌ي موزه‌ي ِ بريتاتيايي



(British Museum)



در روز ِ دهم اسفند ماه ١٣٨٧/ ٢٨ فوريه ٢٠٠٩، تدارك ديده‌شده‌است ↓






١٨. پيوند ِ حماسه‌سرودهاي پس از فردوسي با شاهنامه


در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.youtube.com/watch?v=qSiqI9udq1Y&feature=channel


خاستگاه: رايانْ پيامي از سعيد اوحدي - سوئد


١٩. نگرشي ديگرگونه بر رويدادهاي اجتماعي و سياسي‌ي ِ ايران در سي سال اخير: گفت و شنود ِ "ناصر زراعتي" با "دكتر سعید مقدّم "


در اين جا ببينيد و بخوانيد ↓
http://zamaaneh.com/special/2009/02/post_722.html


خاستگاه: رايانْ پيامي از ناصر زراعتي - سوئد


٢٠. زندگي و انديشه‌ي ِ "محمّدعلي فروغي": اديب، پژوهنده، مترجم و دولتْ‌مرد ِ دهه‌هاي آغازين ِ سده‌ي ِ خورشيدي‌ي ِ كنوني


در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-451.aspx


خاستگاه: رايانْ پيامي از مسعود لقمان، دفتر ِ روزنامك- تهران


٢١. اوج ِ مَوج: يك فيلم ِ مستند ِ نيم‌ساعته از زندگي و كارنامه‌ي ِ هنري (به‌ويژه سينمايي)ي ِ "فروغ فرّخ‌زاد" با تصوير و سخن ِ شماري از نامداران ادب و سينماي ايران







در اين جا ببينيد و بشنويد ↓



http://video.google.com/videoplay?docid=-4863303216742441073&hl=sv


خاستگاه: رايانْ پيامي از مجيد نفيسي- كاليفرنيا



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?