Thursday, October 09, 2008
٤: ١٨. پنجاه و ششمين هفتهنامه: فراگير ِ ٣٥ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني
جمعه نوزدهم مهرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٠اكتبر ٢٠٠٨)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site.No need for permission to use the site as a link.
All Rights Reserved.
١. «نصف ِ جهان» در خطر ِ تباهي! دادْخواستْنامهاي براي ِ نجات ِ گنجينهي ِ بيهمْتاي ِ فرهنگ و هنر ِ ايرانيان
در پي آنچه پيشتر دربارهي ِ خطر ِ تباهيي ِ ميراث ِ فرهنگي و هنريي ِ اصفهان بر اثر ِ عبور ِ گذرگاه ِ قطار شهريي ِ اصفهان از زير ِ مجموعهي ِ چهارباغ ِ عبّاسي و سي و سه پُل دراين تارنما نشريافت، ديروز يك دادخواستْنامه
تلاش برای نجات ِ اين ميراث ِ بزرگ ، به منظور ِ واپسين كوشش براي نجات ِ اين آثار ِ گرانْبهاي ِ ملّي، به اين دفتر رسيد كه پيوندْنشاني به متن ِ آن را در اين جا مي آورم و همهي ِ خوانندگان ِ ارجمند و ايرانْدوستان ِ دلْسوز را به امضاي ِ آن فراميخوانم ↓
http://www.persianpetition.com/Sign.aspx?id=83e0e4a0-55de-4913-98aa-eb4b3d59635d
* * *
فاجعهاي ديگر دور از چشم ِ مردم: برآيند ِِ بي پرواييي ِ مسئولان نسبت به نگاهْباني از ميراث فرهنگي
کار ِ كندن ِ گذرگاه زيرْزمينيي ِ راه ِ آهن ِ شهري در «خیابان چهارباغ اصفهان» به پايان رسيده است و مردم در برابر ِ عمل ِ انجامشده قرارخواهندگرفت!
اعتراض ِ صدها تن از دوستداران ِ ميراث ِ فرهنگ ِ ملّي به شوراي ِ شهر ِ اصفهان وپيگيريي قانونيي ِ پرونده از سوي ِ يك حقوقْدان.
امّا «آنچه البته به جايي نرسد، فريادست!»
با دريغ در اين جا بخوانيد ↓
http://www.savepasargad.com/New-050508/05.Destruction-News/Destruction-Pages/chahar
خاستگاه: رايانْپيامهايي از شكوه ميرزادگي ، كميتهي ِ جهانيي ِ پاسداري از ميراث فرهنگيي ِ پاسارگاد - آمريكا
٢. دو برنامه در شهر کتاب: حافظ و فردوسی
با خُنیاگر ِ شیراز، حافظ در عرصهی ادبیّات سنجشی
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.fakouhi.com/node/2788
خاستگاه : رايانْ پيامي از پيام جهانگيري - شيراز
٣. فيلمي از برنامه ي موزيك «كامكارها» در هنگام ِ اعطاي "جايزه ي نوبل صلح" به «دكتر شيرين عبادي»
در اين جا ببينيد ↓
http://pendar-e-nick.persianblog.ir/post/32
خاستگاه : رايانْ پيامي از دكتر سيروس رزّاقيپور- سيدني
٤. «ما هيچ، ما نگاه»: همايش ِ پنج روزه در تهران و كاشان براي بزرگْداشت ِ هشتادسالگيي ِ «سهراب سپهري»، شاعر و نگارگر ِ نامْدار ِ معاصر
دربارهي ِ اين رويداد ِ فرهنگي، در اين جا
http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100950816795
و در اين جا بخوانيد ↓
http://newsforums.bbc.co.uk/ws/thread.jspa?forumID=7296
همچنين فيلمي كوتاه از سپهري و نواري از تنها صداي ِ برجامانده از او را در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.naqashi.com/
*
به همين مناسبت، قرارست كه در ٢٧ مهرماه (١٨ اكتبر)، خوانندهي ِ سوپرانوي ايراني، شقايق كمالي، (↓ زيرْبخش ٢٢ در همين درآمد)، شعر ِ صداي ِ پاي ِ آب از سپهري را با آهنگي از سياوش بيضايي در مونستر آلمان بخواند.
همچنين دربارهي ِ گردِهمْآيي در آرامگاه سپهري (مسجدي در مشهد اردهال در راه ِ بيابانيي ِ ميان ِ كاشان و دليجان) در روز ِ سالْگرد ِ زادْروز ِ او، در اين جا بخوانيد ↓
http://www.irandokht.com/editorial/index4.php?area=pro§ionID=8&editorialID=3282
خاستگاهها : پايگاه ِ تلويزيون ِ "جام ِ جم" در شبكهي ِ جهاني، تارنماي ِ بخش ِ فارسيي ِ راديو
٥. پيوند به ٩ گفتار ِ تاريخي، ادبي و جامعهشناختي
در اين جا ↓
http://www.shahrvandemrouz.com/63/Adab/default.aspx
http://www.shahrvandemrouz.com/content/1581/default.aspx
http://www.radiofarda.com/Article/2008/10/02/f5_jahanbagloo_non_violence_day.html
http://rouznamak.blogfa.com/post-367.aspx
http://radiozamaaneh.com/library/2008/10/post_228.html
http://www.etemaad.com/Released/87-07-13/253.htm
http://www.fakouhi.com/node/2791
http://www.etemaad.com/Released/87-07-14/256.htm
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1134&language=persian
خاستگاه: رايانْپيامي از پيام جهانگيري - شيراز
٦. درخواستْنامهاي خطاب به "دبيركلّ ِ سازمان ملل متحد" براي گنجانيدن ِ نام ِ «نوروز» در گاهشمار ِ رسميي ِ جهانيي ِ سازمان
در متن ِ اين درخواستْنامه، گفتهشده است كه «نوروز»، جشنْآيين ِ آغاز ِ سال ِ نو در ايران و چندين كشور ديگر ِ عضو ِ سازمان ِ ملل ِ متحد با مجموع ِ جمعيّت ِ ٣٠٠ ميليون تن است و سزاوارست كه به درخواست آنان پاسخ مثبت دادهشود.
اين درخواستْنامه تا هنگام ِ نگارش ِ اين يادداشت، به امضاي ِ ٩٢٩٦٤ تن رسيدهاست. شما هم اگر با آنان همْداستانيد، متن ِ آن را در پيوندْنشانيي ِ زير، بخوانيد و امضاكنيد ↓
http://www.petitiononline.com/Norouz/petition.html
خاستگاه: رايانْپيامي از فرزانه طاهري (گلشيري) - تهران
٧. "يونسكو" دبستان روستاي جمال آباد (كالو) در كرانه ي خليج فارس را كوچك ترين آموزشگاه جهان شناخت
فيلم كوتاه گزارش
http://www.youtube.com/watch?v=XkgTSK4ELIo
خاستگاه: رايانْپيامي از عبدالمحمّد شِعراني - روستاي ِ جمالْآباد (كالو)، كرانهي ِ خليج فارس
٨. نمايشْگاه ِ نگارههاي «منصور وفايي» از داستانهاي شاهنامه به شيوهي ِ نگارگريي ِ قهوهخانهاي
گزارش اين رويداد فرهنگي را در تارنماي خبرگزاريي مهر، بخوانيد ↓
http://www.mehrnews.ir/NewsPrint.aspx?NewsID=759567
خاستگاه: رايانْْپيامي از پيام جهانگيري- شيراز
٩. بخش ديگري از مجموعه درسهاي روزنامه نگاري
در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-366.aspx
خاستگاه: رايانْْپيامي از مسعود لقمان، دفتر روزنامك - تهران
١٠. بُرج ِ كبوترخان، سازهاي معماري- صنعتي
فيلمي كوتاه دربارهي ِ بُرجهاي ِ كبوترخان در اصفهان را در اين جا ببينيد ↓
http://jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Pigeon_tower_eng_test/pigeon_eng_high.html
خاستگاه: رايانْپيامي از نازنين جمشيديان - اصفهان
و اين هم شعري در همين زمينه از مجيد نفيسي، شاعر اصفهاني در غربت ِ آمريكا:
برج کبوتر
همین جا کبوترخانی می خواهم
دور از زادگاهم
در شهرک وُنیس
توی همین اتاق.
از مهتابی که به بیرون نگاه می کنم
سپیدی امواج به من لبخند می زنند
و چون به اتاق بازمی گردم
هزار کبوتر مهاجر
از هزار گوشه ی تاریک سر می کشند.
سیلاب های بهاری، کنگره ی اُخرایی آن را با خود برده اند
و صیفی کاران بعدازظهرهای گرم
از سایه زار خنک آن کوچیده اند
و شبنامه های زمستانی ي من
در نهانخانه ی خاکی آن پوسیده اند.
با این همه هنوز در گیسوان و بند کمرگاهم
سنگینی پرهایی را که به خود آویخته بودم
حس می کنم.
25 سپتامبر 1989
_______________________
* اصفهانک دهکده ای در بلوک کراج در چهار فرسنگی اصفهان. کشاورزان کراجی به منظور استفاده از فضله ی کبوتران برای کود جالیزهای خود، کبوترخانه های زیبایی به صورت برج ساخته اند.
١١. سنجش ِ ساختار و درونْمايهي گاهان ِ زرتشت و ريگ وداي هندوان: پژوهشي از «استاد جعفري»
My dear companions-in- research,
Ushta!
Regarding the Gathas and Rig Veda, let us keep the following points in view and after considering them, give our opinions:
1. In language, Gathas are a part of the Rig Veda. They two have the same grammar and the same poetic style and syntax in songs and meters. The Gathas are far closer to the Rig Veda than any of the later Sanskrit literature could be to the Rig Veda.
2. The two are two twin dialects of the same language. The difference in pronunciations we see today, are mostly because of the time the reciters and chanters have handed it from generation to generation. We have "The Gathas of Zarathushtra, Reconstruction of the Text," by Maria Cornelia Monna, Amsterdam, 1978 that proves how close it is with the Vedic dialect. Obviously, in their time, the two dialects were much closer than we can reconstruct.
My own experiences with Eastern and Western Baluchi, Eastern and Western Punjabi, Northern and Southern Gujarati, Eastern and Western Peninsular Arabic, and South Western and North Eastern Persian of changing s into h, g into j or k, k into ch, j into y, r into l, u into i, d into z, and vice versa, plus the lengthening and shortening of the vowels, prove how close the two dialects are in the beginning and then drift apart further and further. I believe that the two, Gathic Iranians and Vedic Indians, fully understood each other just as the speakers of the above named differing twin dialects do.
3. The above two points are enough to prove that Zarathushtra was contemporary to some of them. The 1,028 songs of the Rig Veda were during a period of almost 1,000 years by some 400 rishis, mostly by members of one of the 10 families, one of them, the Usij family, led by Kakshivan. Bhandu is another rishi. Zarathushtra addresses the Usig in plural as a family (Gatha Song 9.20) and Bendva as an individual (14-1 & 2). Can it be taken that there was another family and an individual in Zarathushtra' s case and not those connected with Rig Veda?
4. Karapan is applied to a class of priests in the Gathas. It is Kalpan in the Vedic dialect and it applies to one who performs rituals. Zarathushtra speaks of them and the Usig along with the Kavi, the intelligent rulers, all who join hands in exploiting the people and bringing harm to the world(5.12, 9.20, 11.11, 13.10, 16.14)
5. Harakhwaiti/ Sarasvati (literally "abounding in pools") is mentioned both in the Rig Veda and the Avesta. While it is the tenth land, watered by Harakhwaiti, in the southward migration of the Aryans in the Avesta (Vendidad 1.12), it has been mentioned for over 50 times in the Rig Veda. It is large river, creating pools, as it flowed. The over all picture one gets is that the Vedic people, in their southeastern migration in India, lost the track of the river and applied the name later to a small river near the Jamuna River and still later turned it into a goddess of eloquence. It is the Achaemenian history, which it defines it for us. Harahvati was the land south of Kabul and had Qandahar within it. It means the southern part of Afghanistan. The river, which waters it, is known by its modern name Arghandab. The region shows that the Indo-Iranians, although geographically separated, had contacts with each other in the early Rig Vedic age.
6. Asura/Ahura (Literally "The Being") was one of the names applied to the top Vedic gods. Suddenly we see a change in the later Rig Veda. Asura becomes demon, just as Deva/Daeva becomes demon among Iranians, who have accepted the Gathic Doctrine. Does it show the religious split, the Monotheistic movement presented by Zarathushtra that knows one Ahura: Mazda, Super Intellect, and rejects the multiple gods?
A cool consideration of the above points should convince us to state that Zarathushtra lived at the time when, in spite of the social separation, the Iranians and Indians were still in contact. Some of the rishis were against Zarathushtra. Why did they not mention their opposition in the Rig Veda, the only statements of theirs surviving to this date? Just because the Rig Veda is the poetic record of the veneration of the gods and goddesses and not a narration to suddenly turn to the activities by the far-away Zarathushtra! Even if Bendva and the Usigs spoke and acted against Zarathushtra, there exists no narration of the Rig Vedic time, especially the period during which Zarathushtra. It is quite natural and perhaps it was not so important for them.
Zarathushtra live within he Rig Vedic period and he knew their ritualistic priests-- Bendva, the Usij and the Karapans.
Ushta,
Ali A. Jafarey,
Buena Park, Southern California
10 Shahrivar 3746 ZRE =1 September 2008 CE
خاستگاه: رايانْپيامي از دكتر علي اكبر جعفري- كاليفرنياي جنوبي
١٢. برگزاريي ِنمایشگاه انسان و فضا در شهر اصفهان
گروه فضانوردان جوان وابسته به مرکز آموزش نجوم ادیب اصفهان به مناسبت هفتهي جهانی فضا نمایشگاهی تحت عنوان «انسان و فضا» از 13 تا 19 مهرماه 1387 در کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان برگزار خواهد کردنمایشگاه با شکوه انسان و فضا با هدف آشناکردن علاقمندان به علوم فضایی با آخرین دستاوردهای علمی در این حوزه و جذب دانشآموزان و دانشجویان برای شرکت در فعالیتهای علمی در زمینهي فناوری فضایی برگزار میشود. تجهیزاتی که در این نمایشگاه به نمایش در میآید شامل بیش از 200 تابلوی عکس است که هر یک توسط چندین کیهاننورد به امضا رسیده است. همچنین ماکتهای مخلف از فضاپیماها و موشکهای فضایی، مدالها و تندیسهای فضانوردان، پاکتهای نامهی امضا شده توسط کیهاننوردان، روزنامههای سالهای آغازین عصر فضا، غذای فضانوردان در فضا و ابزارهای کار آنها در ایستگاههایی فضایی و بسیاری از یادمانها و اشیا بینظیر برای اولین بار در شهر اصفهان به معرض نمایش گذاشته میشود. تجهیزات به نمایش درآمده در این نمایشگاه، حاصل تلاش و کوشش استاد سیروس برزو پژوهشگر تاریخ کیهاننوردی و سردبیر و مدیرمسئول مجلهی مرزهای بی کران فضا که در سالها پیش چاپ میشد، میباشد که طی حدود 30 سال از سراسر دنیا جمعآوری کردهاند. ایشان سالهاست که در کشور روسیه ساکن هستند و با کیهاننوردان نامدار و اشخاص مهم و تأثیرگذار در عرصهي فناوری فضایی دیدار و ملاقات داشتهاند. کارت پستالهای مینیاتورهای استاد محمود فرشچیان به همراه کتاب نخستینهای فضانوردی به پیشنهاد استاد برزو توسط آژانش فضایی روسیه حدود شش ماه به ایستگاه فضایی بینالمللی برده شد و به امضای سرنشینان این ایستگاه در فضا رسید و سپس به زمین بازگشت.ساعات بازدید از نمایشگاه: 9 الی 13 ـ 15 الی 19مکان: اصفهان، میدان امام حسین (ع)، خیابان باغ گلدسته، کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان، گالریهای 1 و 2؛شایان ذکر است که بازدید از نمایشگاه برای عموم مردم آزاد است.برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با شمارهی 6683535 مرکز آموزش نجوم ادیب اصفهان) تماس
١٣. «شهر ِ شعر»: تارنماي ِ "بيژن باران"، ويژهي ِ شعر و نقد ِ شعر
در اين جا بخوانيد ↓
http://bejanbaran.blogfa.com/
خاستگاه: رايانْپيامي از بيژن باران- ميامي، آمريكا
١٤. روزآمدْ شدن ِ پایگاه ِ پژوهش ِ زبانهای ایرانی در شبكهي ِ جهاني با نوشتهاي تازه
پاپيروسهاي پارسيميانه از اشغال مصر به وسيلهي ِ ساسانيان در سدهي هفتم ميلادي
پژوهشي از دكتر تورج دريايي (دانشگاه ایالتی کالیفرنیا - فولرتن) ، ترجمهي ِ بانو فاتن خزايي (به درخواست پايگاه)*
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.ilssw.com/
________________________
* این نوشته، نخستین بار در شمارهي ِ ١٤١ نشریهي ِ اَمُرداد به چاپ رسیدهاست.
خاستگاه: رايانْپيامي از ايمان خدافرد، بنيادگذار و سرپرست ِ پايگاه- تهران
١٥. زبانِِ ِ پيشْرفت: بررسي و نقد ِ كتابي تازه دربارهي ِ چالشهاي ِ پيش ِ روي ِ زبان ِ فارسي
نقد ِ داريوش رجبيان بر كتاب ِ زبان ِ باز، پژوهشي دربارهي ِ زبان و مُدِرنيّت از داريوش آشوري را در اين جا بخوانيد و سخني كوتاه از آشوري را در يك پيوندْنشانيي ِ درونْمتني، بشنويد ↓
http://jadidonline.com/story/04102008/frnk/open_language
خاستگاه: رايانْپيامي از مسعود لقمان، دفتر روزنامك- تهران
١٦. «هرودوت» كيست؟: پژوهشي از "فرشيد ابراهيمي"
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.rouznamak.blogfa.com/post-370.aspx
خاستگاه: رايانْپيامي از مسعود لقمان، دفتر روزنامك- تهران
١٧. دانشنامهي ِ ايرانيكا در پايان ِ جلد ِ چهاردهم
دانشنامهي ِ ايرانيكا
[Encyclopædia Iranica]
بزرگترين گنجينهي ِ جهانْشمول ِ ايرانْشناسي، با انتشار ِ دفترهاي پنجم و ششم ِ جلد ِ چهاردهم ِ آن، گامي ديگر به كمال نزديك شد.
در اين دو دفتر، از دنبالهي ِ درآمد ِ جمالْزاده
[JAMĀLZĀDEH]
تا پايان ِ درآمد ِ جُبّائي
JOBBĀ'I, The name of two Mu'tazilite theologians…
را ميخوانيم.
چاپخش ِ اين دو دفتر ِ تازهي ِ دانشنامه را – كه مايهي ِ سربلندي و افتخار ِ هر ايرانيست – به حضور استاد دكتر احسان يارشاطر، بُنيادگذار، سرپرست و مهينْويراستار و نيز به نويسندگان، ويراستاران و ديگرْ دستْاندركاران ِ تأليف و تدوين ِ اين گنج ِ شايگان، شادباشميگويم و كاميابيشان را در پيمودن ِ دنبالهي ِ اين راه ِ دشوار، آرزوميكنم. چُنين باد!
*
متن ِ اين دو دفتر ِ دانايي را – همچون همهي ِ نشرْيافتههاي ِ پيش از آن و نيز بخشي از درآمدهايي كه هنوز نوبت ِ الفباييي ِ چاپخش ِ آنها نرسيدهاست – ميتوان در اين پيوندْنشاني يافت و خواند ↓
http://www.iranica.com/
١٩. «اسكندر مقدوني»: پردهبرداري از چند نكته و رويْداد ِ تاريخي
پژوهش كورش محسني در اين باره را در تارنماي ِ تاریخ ایران/ تاریخ، جشنها و زبان پارسی بخوانيد ↓
http://ariapars.persianblog.ir/post/189/
خاستگاه: رايانْپيامي از آريا كياني
٢٠. پيوند به برنامههاي پژوهشيي ِ انجمن ِ مثنويپژوهان ِ ايران
در اين جا ↓
http://www.panevis.com/molana/masnawi92.htm
خاستگاه: رايانْپيامي از پانويس- تهران
٢١. «كاخ ِ گلستان»: كهنترين موزهي ِ ايران
نماهاي ِ بيروني و درونيي ِِ اين كاخ و موزه را در يك فيلم ويديويي ببينيد و دربارهي ِ تاريخ و ويژگيهاي ِ آن، بشنويد ↓
http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Golestan_palace_test/golestan_high.html
*
افزودهي ِ ويراستار
براي آگاهيي ِ بيشتر و گستردهتر ↓
http://www.google.com/search?q=Golestan+Palace&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid
٢٢. آشنايي با كارنامهي ِ «شقايق كمالي» بانوي خوانندهي ِ سوپرانوي ايراني و استاد ِ آواز و پيانو
شقایق کمالی خواننده سوپرانو، در تهران به دنیا آمده است. او تحصیلات موسیقی خود را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز نموده و سپس در آلمان و هلند به ادامه آن در رشته های آواز و تعلیم و تربیت موسیقی پرداخته است. او از بنیانگذاران گروه ترانه های محلی ایران است که در سال 1993 کار خود را برای معرفی وگسترش موسیقی محلی ایرا ن آغاز کرد. این گروه سپس با نام "آنسامبل شهرزاد" با نوازندگان جدید به کار خود ادامه داد و تا به امروز کنسرتهای فراوانی در شهرهای گوناگون اروپایی اجرا کرده است. شقایق کمالی هم اکنون در کنار حرفه خوانندگی به تدریس آواز و پیانو مشغول است.
در اين جا ها ↓
http://www.shagayegh-kamali.com/
*
http://www.google.com/search?q=Shaghayegh+Kamali&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7
خاستگاهها: تارنماي ِ شقايق كمالي و پايگاه ِ جُستارگر ِ "گوگل".
٢٣. نقد ِ پژوهنده و ناقدي ايراني بر كتابي از يك نويسندهي ِ لبنانيِ
نوشين شاهرخي، بانوي نويسنده، پژوهشگر و ناقد، نقدي نوشته است بر كتاب ِ هويّتهاي قاتل از امين معلوف، نويسندهي ِ لبنانيي ِ مقيم ِ فرانسه كه درونْمايهي ِ آن، به گونهاي با تاريخ و فرهنگ و زندگيي ما ايرانيها پيونددارد.
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1202
خاستگاه: رايانْپيامي از نوشين شاهرخي- هانوور، آلمان
*
افرودهي ِ ويراستار:
دربارهي ِ امين معلوف، در اين دو جا بخوانيد ↓
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D9%8A%D9%86_%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%81
http://en.wikipedia.org/wiki/Amin_Maalouf
٢٤. نخستين سند ِ ازتباط ِ آذربايجان و شاهنامه
پژوهش ِ سجّاد آيدنلو، شاهنامهپژوه پويا و ژرفاكاو در اين زمينه را در اين جا بخوانيد ↓
http://hakimetos.persianblog.ir/
خاستگاه: رايانْپيامي از محسن قاسميشاد
٢٥. تبريز شهر شگفتيها،شكست تركان عثماني از تبريزيان مصيبت ديده از زمينلرزه: بررسيي ِ كتاب ِ «صمد سردارينيا» در تاريخ ِ تبريز
تبریزنیوز: سرویس مقاله، تارنمای طرح نو آنلاین
نگارش تاريخ شهرى مثل تبريز، كار گستردهاى را مىطلبد؛ چرا كه هر برهه از پيشينه اين شهر شگفتى ها، پر از حوادث و رخدادهائى است تاريخ ساز، كه آن دوره خود مىبايست در كتابى مستقل تاليف و به رشته تحرير درآيد و آن رويدادهاى تاريخى نيز كه در سرنوشت آينده اين شهر و منطقه تاثيرگذار بودهاند، مورد مداقه قرار گيرد. يكى از اين اعصار، دوران خان نشينى است كه مردم تبريز و ديگر نقاط آذربايجان، طى چند سالى، شرايط ويژهاى را تجربه كردند.
چنان كه در اين كتاب اشاره شده است، تبريز در ادوار مختلف، داراى موقعيت ممتاز و كانون حوادث تاريخى بوده و به همين علت شاه اسماعيل صفوى، در آغاز خيزش خود دريافته بود كه براى پيشبرد اهداف خود مىبايست تبريز را پايتخت خود قرار دهد و از اين شهر، برنامههاى سياسى خود را پيگيرى نمايد. بدين ترتيب در آن برهه حساس، نه تنها تبريز، مهد رسميت يافتن مذهب تشيع، از سوى بنيانگذار سلسله صفوى گرديد، بلكه وحدت مناطق مختلف ايران نيز تحقيق يافت. در دوران صفويه ايالت آذربايجان به چهار بيگلربيگى بدين شرح تقسيم شده بود:
1ـ تبريز 2ـ شروان 3ـ قرهباغ 4ـ چخور سعد.
براين اساس، در آن سالها تبريز نه فقط پايتخت ايران بود، مركز ايالت آذربايجان نيز بود. وقايع ناگوارى كه بر اثر حملات عثمانىها به آذربايجان پيش مىآيد، سبب مىشود شاه طهماسب، احتياط بيشترى به خرج دهد و پايتخت را از تبريز به قزوين منتقل كند. در عهد ديگر سلاطين صفوى نيز با اين كه تبريز پايتخت ايران نبود، ولى همچنان ابهت خود را حفظ كرده بود، حتى در دوران سلطنت شاه سلطان حسين، در سال 1134 ه.ق كه زمين لرزهاى سهمگين، تبريز را ويران و عده كثيرى از اهالى اين شهر را كشت و پس از سقوط اصفهان به دست افاغنه، روس و عثمانى خواستند با استفاده از اين فرصت، بخش هايى از ايران را تصرف كنند. عثمانىها با سپاهى عظيم، تمام منطقه شمال غربى ايران يعنى آذربايجان كردستان و حتى قزوين را اشغال كردند. آنها گمان مىكردند شهر تبريز را كه بر اثر زلزله، به ويرانه اى تبديل شده بود به آسانى به دست خواهند آورد، ولى در برابر مقاومت سرسختانه مردم مصيبت ديده اين شهر، چنان با شكست فضاحت بارى روبرو شدند كه بنا به نوشته حزين لاهيجى: “از هنگامىكه جهان به وجود آمده، چنين دلاورى بى مانندى در ميان ساكنين شهرها ندرتا اتفاق افتاد.”
در دوران سلطنت نادرشاه افشار، تبريز باز موقعيت ممتاز خود را حفظ كرد. نادرشاه تقسيمات دوران صفويه را )كه ايالت آذربايجان به چهار بيگلربيگى تقسيم شده بود( لغو نمود و برادرش ابراهيم خان ظهيرالدوله را به حكمرانى آذربايجان واحد به مركزيت تبريز منصوب كرد. ابراهيم خان “شاه دوم” ناميده مىشد. در عهد جانشينان نادر نيز تبريز مركز رخدادهاى مهم تاريخى بود. گفتنى است در د وران سلطنت نادرشاه، نخستين عصيانها از آذربايجان آغاز شد، چرا كه نادر در سالهاى آخر عمرش ستم را از حد گذرانده بود و اين عصيان سبب گرديد كه كمر رژيم ستمگر در هم شكست و شرايط نوينى در كشور به وجود آمد. درايالت آذربايجان 20 خان نشين، 5 سلطان نشين و 5 مليك نشين ايجاد شد و اين وضعيت سالها ادامه يافت.
جالب توجه است مردمانى كه به نداى شاه اسماعيل صفوى لبيك فته و او را در تحكيم وحدت ملى يارى رسانده بودند، بر اثر ظلم و اختتاق بيش از حد نادر شاه، عليه او به پا خاستند.
جالب توجهتر آن كه در سال هايى كه پس از قتل نادرشاه و آمدن عباس ميرزا نايبت السلطنه به تبريز و به عنوان حكمران آذربايجان، دوران خان نشينى ناميده مىشود، حكمرانان اين خطه در حوزه ولايت خود با استقلال و يا نيمه مستقل به حكومت پرداختند و حتى مدتى از آن برهه، كريمخان زند با از بين بردن آنان به شيراز، حكمرانان مزبور را در اداراه حكومتشان آزاد گذاشت و به قول دكتر محمد امين رياحى در كتاب “تاريخ خوى”: سلطنت كريمخان زند به تعبير امروز به صورت “فدراتيو” بود كه با آن سرشت آميخته به بدگمانى به كوچكترين گناهى، حكام و سركردگان را اعدام مىكرد و نيز بر عكس شيوه فتحعلى شاه بود كه حكومت را منحصرا در حق فرزندان بى شمار خود مىشمرد و اين سياست، قلع و قمع خانها و سرداران آذربايجان در اين سوى ارس به دست فتحعلى شاه، به اعتقاد مصطفى سعدآبادى كه خود شاهد و ناظر آن حوادث تاريخى بود، يكى از علل شكست شاه قاجار در جنگهاى ايران و روس بود.
در كتاب تبريز در دوران خان نشينى، ضمن اشاره به نحوه تشكيل خان نشينهاى آذربايجان و چگونگى اداره و حدود و ثغور آن ولايات؛ از جمله خان نشينهاى هشتگانه اى كه در اين سوى ارس در شهرهاى ماكو، اروميه، خوى، مراغه، تبريز، سراب، اردبيل و قره داغ پا به عرصه وجود گذاشتند، رويدادها، حكمرانان و ديگر نقش آفرينانى كه به ويژه در شهر تبريز تاريخ ساز شدند، در فصلهاى مختلف شرح داده شده است. به ويژه زمين لرزه مهيبى كه در آخرين روز سال 1193 و اولين روز سال 1194 ه.ق، تبريز را زيرورو كرد و تعداد بى شمارى از مردمان اين شهر را از قيد هستى ساقط نمود. در آن سانحه مصيبت بار كه نجفقلى خان دنبلى حكمرانى اين شهر بلاديده را به عهده داشت و يك پسر محبوبش در آن سانحه هولناك در زير آوار كشته شده و پاى خودش نيز شكسته بود، بارونى با هشت دروازه بر پيرامون تبريز پى افكند كه دو دروازه از آنها هنوز هم باقى هستند.
موضوع شايان دقت، آن كه شهر تبريز در آن سالها بارها بر اثر اين گونه بالهاى طبيعى و يا يورش و قتل و غارت مهاجمان، آن همه خسارات مادى ديد و تعداد كثيرى از نيروى انسانى خود را از دست داد، چنان كه پس از زلزله وحشتناك سال 1134 ه.ق كه نيمى از جمعيت 550 هزار نفرى آن كشته شد. اغلب نقاط شهر و حتى قلعه شهر نيز تخريب گرديده بود، با يورش نيروهاى عثمانى به اين شهر، تبريزىها در نبردى نا برابر، قواى مهاجم را شكست دادند، ولى از مردان شهر فقط پنج هزار نفر باقى مانده و يا پس از اندك مدتى ققنوسوار از زير آن همه ويرانى و خسران سر برآورده و باشكوهتر و سرفرازتر از گذشته به حيات خود ادامه داده است. به همين علت هم بايد تبريز را شهر شگفتىها ناميد. و اين سروده “هوشى مينه” رهبر فقيد خلق و يتنام، درباره مردمان تبريز قهرمان نيز مصداق دارد:
ما از مرگ قوى تريم
ما چون برنجزارهاى “چه هوا”
هر سال درو مىشويم و سال ديگر
دوباره، با ساقههاى پر بارتر مىروئيم
نساء مصطفى يوا مىنويسد:
يكى از شهرهاى بزرگ و قديمى آذربايجان تبريز بود. از دهه نخست قرن هيجدهم تا نخستين ربع قرن نوزدهم، اين شهر مركز رخدادهاى بزرگ سياسى بود. علاوه بر اين، بر اثر زلزله هائى كه در سالهاى 1727، 1780 و 1787 رخ داده بود، شهر تبريز در معرض ويرانههاى وحشتاكى قرار گرفته بود. لكن در ربع اول سده نوزدهم، وضعيت بهتر تبريز نسبت به ديگر شهرها، اين واقعيت را به اثبات مىرساند كه اين شهر جلال و شكوه گذشته خود را تمجيد كرده و در بين شهرهاى آذربايجان يكى از موقعيتهاى برتر را يافته بود.
گردشگر فرانسوى “گاسپار دروويل” كه در اوج دوره اول جنگهاى ايران و روس در تبريز به سر مىبرد، اين شهر را اين گونه به تصوير مىكشد: “تبريز كه زمانى يكى از شهرهاى بزرگ آسيا بود، مركز و شهر مهم آذربايجان است. اين شهر بارها بر اثر زمين لرزه، خسارت ديده است، لكن هميشه نيز پس از ويرانىها مجددا قد بر افراشته ...”
به قول داوود محمدى:
“راز تبريز، در سر سختى آن است، سرسختى شهرى كه با زلزلههاى بسيار، ويران شده و دوباره در حول و حوش مكان اوليه بر پا شده، سر سختى شهرى كه بارها درآن، حكومت دست به دست گشت و هر بار هجوم اقوام و قبايل مختلف به سبب كشت و كشتارها شهر از سكنه خالى شد، اما بار ديگر قد علم كرد و آبادى يافت. گرچه به واقع، تاريخ شهر پر از ويرانىهاى ناشى از سيل و زلزله و كشتار نو غارت قلدران تاريخ است، اما تاريخ حقيقى شهر، قصه استقامت نو پايدارى است. بى شك، اين راز در متن حوادث تاريخى بزرگتر قابل گشودن است.”
شهرى كه بر اثر زمين لرزه سال 1194 ه.ق/1780 ميلادى به كلى از بين رفته و تقريبا ساكنانش را از دست داده بود و تا به خود نيامده، هفت سال بعد، درسال 1201 ه.ق/1787 ميلادى نيز زلزله ديگر، ضربات و خسارات سنگينى هم بر خود شهر و هم به نيروى انسانى آن وارد آورده بود، پس از چند سال نه تنها قد علم مىكند، بلكه داراى موقعيت خطيرى مىگردد. چنان كه: “دكتر بارنز انگليسى كه در سال 1833 ميلادى، پنج سال پس از انعقاد عهدنامه تركمانچاى در ايران سياحت كرده، نوشته كه جمعيت شهر تهران 25هزار نفر است، ولى تبريز در آن موقع بنا بر نوشته همان جهانگرد انگليسى، چهار صد هزار نفر جمعيت داشته است و اروپائيان در تبريز، تقريبا، خود را در يك شهر اروپائى مىديدند و احساس ناراحتى نمىكردند و به همين جهت ترجيح مىدادند كه در تبريز سكونت كنند.
يورتى نينيانوف نيز مىنويسد:
“در سال 1829 ميلادى كشور ايران شبيه دوران ايوام سوم و يا شايد شبيه دوران حكومت آلكسه ى ميخايلوويچ بوده، احتمالا پطرى وجود نداشته، يا اين كه وجودش را ناديده گرفتهاند. رقابت ميان دو شهر تبريز و تهران كه يك بزرگتر و ديگرى كوچكتر است. بسان رقابت ميان مسكو و پطرزبورگ به چشم مىخورد.
حال آن كه تبريز از قرن هشتم ميلادى وجود داشته، در صورتى كه تهران از زمان تيمورلنگ به وجود آمده است.
تهران را اولين شاه قاجار، يعنى سرسلسله قاجاريه پايتخت قرار داد ...”
پس از پايان دوران خان نشينى و استقرار سلطنت قاجاريه، كشور ايران، تحت عنوان “ممالك محروسه ايران” اداره مىشد و ايالات مختلف، داراى اختيارات داخلى بودند. در اين دوران نيز تبريز به علت اهميت تاريخى و موقعيت بر جسته اش به عنوان شهر وليعهدنشين، نقشى كانون سياسى، اقتصادى و فرهنگى ايران ايفاء مىكرد. محيط مترقى اين شهر، در آن سالها مركز پرورش و عرض اندام رجال نخبه اى مثل عباس ميرزا، ميرزا عيسى و ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى، اميركبير، ميرزا صالح شيرازى و .. بود.
نتايج جنگهاى خفت بار ايران و روس كه ناكارآمدى ساختار سنتى حكومت ايران را به وضوح عيان ساخت. مردم آگاه اين شهر به اين نتيجه رسيدند كه بايد بساط كهنه را برچيده و طرحى نو در انداخت. به همين علت، در فاصله يك قرن، از جنگهاى ايران و روس تا انقلاب مشروطيت، تبريز مركز تجددخواهى و اصلاح طلبى گرديد و مردم با فرهنگ اين شهر با ابتكارات، نوآورىها و حماسه آفرينىهاى خود توانستند تحولات شگرفى در زمينههاى مختلف سياسى، اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى در سراسر كشور به وجود آورند و تبريز و شهر اولينها شهره گردد.
خاستگاه: راياپيامي از هواداران ِ پانْايرانيسم
٢٦. شب ِ شعر ِ تاجيكي و فارسي با حضور «فرزانه خُجندي» شاعر تاجيك در لندن
AN EVENING OF TAJIK AND PERSIAN POETRY WITH FARZANEH KHOJANDI
Poetry reading and drinks reception17 October 2008Khalili Lecture TheatreSchool of Oriental and African Studies (SOAS) - London
Organised by
Poetry Translation Centre and the Department of Persian at SOAS, in association with the Iran Heritage Foundation.
Introduction
Farzaneh Khojandi, one of the most outstanding contemporary poets of Tajikistan , and indeed one of the most significant contemporary poets writing in the Persian language, will be on a rare visit to the UK as part of the 2008 World Poet's Tour sponsored by the Poetry Translation Centre.Her prominence, influence and popularity have transcended the national borders of her homeland and she is held in high esteem by readers and critics of her poems in Iran , her native Tajikistan and in Afghanistan .Farzaneh is the author of numerous volumes of poetry including Ayat-e 'Eshgh, Signs of Love; Payam-e Niyakan, Message of the Ancestors and Qatre-yi az Muliyan, A Drop from the Oxus .Her latest collection of poems entitled Suz-e Natamam, Unending Sigh, was published in Iran in 2007. Selections of the poems from this volume are translated into English by Jo Shapcott and Narguess Farzad.During her brief stay in the UK Farzaneh will be attending the literary festivals of Cardiff , Ilkley, Birmingham and the British Library, London .
Admission
The event is free and all are welcome.
Date and Time
Friday 17 October 20086: 30 pm
Venue
Khalili Lecture TheatreSchool of Oriental and African Studies (SOAS)Russell SquareLondon WC1H 0XG
Enquiries
Narguess Farzad
خاستگاه: رايانْپيامي از دفتر ِ بُنياد ِ ميراث ايران- لندن
٢٧. روزْآمدشدن ِ ايران دُخت، نشريّهي ِ الكترونيكيي ِ بانوان ايران
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.irandokht.com/
٢٨. برداشت ِ يك پژوهنده از چهگونگيي ِ روانْپارگيي ِ (/ روانْگسستگيي ِ) فرهنگيي
Dariush Shayegan's book "Cultural schizophrenia: Islamic societies confronting the West"[The Iranian who lives outside Iran] is scornful of [his home] country’s present culture but greatly values the treasures inherited from the past. […] he is proud of the great creations of the past while ceaselessly lamenting the present. […] the nostalgics are always sighing over the ruins of the great empire of olden times. This mooing over the distant past, this fetishization of a culture of which people are extremely proud (without having the faintest idea of how to link it with the present state of things).
(Shayegan,1997, pp.152-3)
خاستگاه: رايانْپيامي از مهرداد رفيعي- بريزبن، استراليا
٢٩. بالهي ِ «درياچهي ِ قو»، روايت ِ چيني: ديدني و خيرهكننده
This Swan Lake is like nothing you have ever seen before. Be sure to continue watching after the frogs! It gets even more amazing!
http://www.sonnyradio.com/swanlake_0001.swf
خاستگاه: رايانْپيامي از دكتر ناصر پاكدامن- پاريس
٣٠. «گلْشيفته فراهاني» هنرمند ايراني در فيلم ِ هاليووديي ِ "مجموعهي ِ دروغها"
فيلم ِ «مجموعهي ِ دروغها» تا چهار روز ِ ديگر، بر پردهي ِ سينماها به نمايش درخواهدآمد و از چند روز ِ پيش، "فرش ِ قرمز"هاي ِ اين فيلم ِ پُرسروصدا، آغازشدهاست. در روز ِ يكشنبه پنجم اكتبر، گلْشيفته فراهاني، نقشََْوَرز ِ ايرانيي ِ اين فيلم، به روي ِ "فرش ِ قرمز" رفت.
چندي پيش، همه (حتا "محمّدرضا شريفينيا") عنوانميكردند كه گلْشيفته قانون ايران را زير ِ پا نگذاشته و با كلاهْگيس بازيكردهاست؛ امّا شماري از كسان كه از پشت ِ صحنه باخبربودند، ميدانستند كه گلْشيفته رفتهاست تا به قلّهي ِ تپهي ِ هاليوود برسد.
فيلمهاي كوتاهي از گفت و شنود با اين هنرمند جوان و ديگرْ دستْاندركاران ِ فيلم مجموعهي ِ دروغها را در اين جا ببينيد ↓
http://www.gooya.us/videos/2008/10/body-of-lies-new-york-premier-dicaprio-crow-farahani.php
گزارش حضور گلْشيفته در آيين ِ رونماييي ِ فيلم در نيويورك را نيز در اين جا بخوانيد ↓
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2008/10/077382.php
خاستگاهها: رايانْپيامي از جواد، گروه ِ روزنه و پايگاه خبريي ِ گويا نيوز
٣١. متن ِ شاهنامه و گفتمان ِ آن در كتابخانهي ِ گويا
متن ِ شاهنامه (بخش ِ فريدون) بر پايهي ِ ويرايش ِ دكتر جلال خالقي مطلق، با اجراي ِ بانو ساناز علوي و نيز پرسش و پاسخي دربارهي ِ داستان ِ رستم و سهراب، در تارنماي كتابخانهي ِ گويا (بخش ِ افزودهها) نشريافت. ↓
http://ketabkhaneyegooya.blogspot.com/2008/07/7.html
خاستگاه: رايانْپيامي از گيتي مهدوي، دفتر ِ كتابخانهي ِ گويا- سيدني
٣٢. نشر ِ خاطرات ِ تاجُالسَّلطنه دختر ِ "ناصرالدّين شاه" در سوئد
خاطرات ِ تاجُالسَّلطنه به دو گونهي ِ نوشتاري (كتاب) و گفتاري (/ كتاب ِ گويا در هفت سي. دي.) با ويراستاري ي ناصر زراعتي در سوئد منتشرشد.
دربارهي ِ اين اثر، در اين جا بخوانيد ↓
http://www.paya.se/ketab-taj.htm
خاستگاه: رايانْپيامي از ناصر رزاعتي - سوئد
٣٣. «شاهرخ مُشكينْقلم» هنرمندي كه اندوه ِ سرزمينش را در غُربت ميرقصد
گفت و شنودي با اين هنرمند ِ تبعيديي ِ ايراني را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.radiofarda.com/Article/2008/10/07/f3_iraniandancer_meshkinghalam.html
خاستگاه: تارنماي ِ راديو فردا
همچنين فيلمهاي كوتاهي از رقص اين هنرمند و گفت و شنود با او را در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.youtube.com/watch?v=vBYGxo3GL18
*
مي افزايم كه مُشكينْقلم در ارديبهشت گذشته، در آيين ِ گراميداشت ِ سي و پنجمين سال ِ بُنيادگذاريي ِ دانشنامهي ِ ايرانيكا در لوسآنجلس، اسطورههاي ايراني را رقصيد.
٣٤. نگاهي نو و پژوهشي به ريشهشناسيي ِ واژهي ِ «چرم» در متن ِ سنگْنوشتهي ِ داريوش ِ يكم در بَغِستان (/ بيستون)
پژوهش ِ روشنْگر و رازْگشاي ِ آقاي ِ سيّد عبدالعزيز بلادي، مُدرّس ِ دانشگاه و کارشناس ِ ارشد ِ زبانها و گويشهاي باستاني را در تارنماي ِ دو زبانيي ِ ميراث ِ آريا، خبرگزاريي ِ اجتماعي و فرهنگي، بخوانيد ↓
خاستگاه: رايانْپيامي از دكتر پرويز رجبي - تهران
٣٥. نگرشي به گويش ِ مردم ِ يك روستا: برداشتي شتابْزده و به دور از سنجههاي ِ زبانْشناختي
در گزارشي نشريافته در هفتهنامهي ِ اَمُرداد، گفتهشدهاست كه "میمندیها هنوز به زبان پهلوی ساسانی حرف میزنند."
متن ِ اين گزارش را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.rakhsh.org/baygani/1115.html
پشتوانهي ِ اين برداشت، شناختهشدن ِ ۹۰۳ واژهي ِ پهلويي ِ ساساني در گفتار ِ مردم ِ روستاي ِ صَخرهكند ِ ميمند (در نزديكيي ِ شهر ِ بابك / ميان ِ يزد و كرمان) از سوي ِ کارشناسان امور ِ حفاظتی و مرمّت روستای باستانیي ِ میمند در جریان گفت و گو با مردم این منطقه بودهاست. همين و ديگر هيچ!
چُنين برداشت ِ شتابْزدهاي در يك زمينهي ِ دانشگاهي و پژوهشي كه در چند سدهي ِ اخير، دهها دانشمند و پژوهندهي ويژهكار ِ ايراني و جُزْايراني در آن پويا و كوشابودهاند، به دور از دقت ِ لازم و سزاوارست.
زبان فارسيي دَري، فرزند ِ زبان ِ پهلوي است (← دكتر علياشرف صادقي: تكوين ِ زبان ِ فارسي، دانشگاه ِ آزاد ِ ايران - ١٣٥٧) و كدام فرزند ِ راستينيست كه نشانههاي فراوان ِ آشكار و نهان ِ پدر و مادر را در درون و برون خويش، نداشتهباشد؟ پژوهشهاي ِ بُنيادين ِ زبانْشناختي، گواه آن ست كه در شاخهها و گويشهاي ِ گوناگون ِ زبان ِ فارسي، دهها و گاه صدها واژهي ِ پهلوي با ساختار ِ اصلي و يا با اندك ديگرْديسي برجاماندهاست و كاربُرد ِ روزْمَرّه دارد. با اين حال، هيچ پژوهندهاي ادّعانكردهاست كه مردم ِ فلان روستا يا شهر، به زبان ِ پهلوي سخنميگويند! چرا كه زبانهاي پهلوي و فارسي – به رَغْم ِ نسبت ِ پدر و فرزنديشان – دو زبانند با دو ساختار و سامان ِ جداگانه.
*
هنگام ِ آن رسيدهاست كه ما ايرانيان بياموزيم كه سخن بر اندازه و با پشتوانهي ِ بايسته و استوار بگوييم و همواره آمادهي ِ پاسخْگويي باشيم؛ چُنان كه تعبير ِ مشهور ِ "ميگويم و ميآيَمَش از عُهده بِرون!"، زبان ِ حال ِ ما باشد. چُنين باد!
خاستگاه ِ پيوندْنشاني به گزارش دربارهي ِ زبان ِ مردم ِ ميمند: رايانْپيامي از مهرداد رفيعي- بريزبن، استراليا