Thursday, June 26, 2008
٤: ٤. چهل و دومين هفتهنامه: فراگير ِ ٣٣ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني
يادداشت ويراستار
جمعه ٧ تيرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(٢٧جون ٢٠٠٨)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site. No need for permission to use the site as a link.
All Rights Reserved.
١. روايتي از يكي از فاجعه آميزترين بخش هاي ِ تاريخ ِ اجتماعي و سياسيي ِ ايران در روزگار ِ ما
٢. روزْآمدشدن ِ يك تارنماي ِ ادبي - فر هنگي - هنري
تارنماي اَشَه با نوشتاري از ياغش كاظمي به نام ِ يك مرد و يك زن كه بيانْگر ِ پيچ و تابهاي ِ پيوندهاي ِ انسانيست، روزْآمدشد.
در اين جا ببينيد و بخوانيد ↓
http://asha.blogsky.com/
۳. كتاب ِ نمايش، "فرهنگ شخصیّتها، اصطلاحها، تعبیرها، و سبک های نمایشی" در ٢ جلد و در ١٣٢١ صفحه، نوشتهی ِ «دکتر خسرو شهریاری»
خاستگاه: رادياپيامي از:
K S
artidramastudio@yahoo.com
٤. «رسانه»: يك نشريّهي ِ الكترونيك ِ فرهنگي - هنريي ِ پُر و پيمان
در اين جا ببينيد و بشنويد و بخوانيد ↓
http://www.rasaaneh.blogspot.com/
خاستگاه: راياپيامي از بيژن اسديپور - آمريكا
٥. «سه تفنگْدار» ِ طنزْنويسي و طرحْ - طنزنگاري در "دفتر ِ هُنر" ِ آينده
دفتر ِهنر به سردبيريي ِ بيژن اسديپور، طرحْ- طنزْنگار ِ نامدار ِ روزگارمان – كه تا كنون در ١٨ جلد، نشريافتهاست – نوزدهمين شمارهي ِ خود را به عنوان ِ ويژهنامهاي براي ِ بهتر و بيشتر شناساندن ِ سه چهرهي ِ شاخص ِ طنزْنويسي و طرحْ – طنزنگاريي ِ معاصر، بيژن اسديپور و زندهيادان پرويز شاپور و عمران صلاحي نشرخواهدداد. دوستداران ِ دستْآوردهاي ِ اين هنرمندان، چشم به راه ِ جلوهگري ي ِ حاصل ِ اين كوشش ِ ارجمند، خواهندماند.
اين هم نوشتاري از مهدي خطيبي دربارهي ِ بيژن اسديپور ↓
http://farhanggoftego.org/F-G.php?li=0&mid=2&nid=haupt&news-id=1162
خاستگاه: راياپيامهايي از بيژن اسديپور - آمريكا
٦. «راهي»: خُنياي ِ تازهاي از "داريوش اقبالي"- پيامي شورانگيز براي ِ آيندگان
در اين جا ↓
http://uk.youtube.com/watch?v=BMe_2ONnMWk
خاستگاه: راياپيامي از دكتر سيروس رزّاقيپور - سيدني
٧. «ايرانْدُخت»، نشريّهي ِ الكترونيك ِ بانوان ِ ايران با درونْمايهاي سرشار، روزْآمدشد
در اين جا ↓
http://www.irandokht.com/newsletter/weekly/newsletter_latest.php
خاستگاه: راياپيامي از پري اسفندياري، سردبير ِ نشريّه
٨. دو گزارش و چند پيوند و يك فيلم مستند دربارهي ِ زندگي و هنر ِ «اردشير مُحَصِّص»، طرحْطنزْنگار ِ بزرگ ِ عصر ِ ما
يك) دانشجويان و جوانان در كوشش براي آموختن از طرحهاي اردشير مُحَصِّص
سه نمونه از كارهاي محصّص
دو) نمايشگاه ِ كارهاي «محصّص» با عنوان «اردشیر محصّص: هنر و طنز در ایران»، در موزهي ِ انجمن آسیا در نیویورک و برداشت ِ نيويورك آبزرور، نيويورك تايمز و نيويوركر از آن و يك فيلم ِ ويديويي از گشايش ِ نمايشگاه
در اين پيوندْنشانيها بخوانيد و ببينيد و بشنويد ↓
http://www.irandokht.com/editorial/index4.php?area=pro§ionID=8&editorialID=3204
Mohasses (New York Observer).doc (76KB)
Mohassess (New York Times).doc (2327KB)
Mohassess (New Yorker).doc (110KB)
http://www.youtube.com/watch?v=rR9LPx5r8-o
خاستگاه: راياپيام هايي از دفتر نشريّهي ِ الكترونيك ِ ايرانْدُخت و ناصر زراعتي - سوئد
٩. روزآمدشدن ِ مُشت ِ خاكستر، تارنماي ِ دوزبانيي ِ «فرشته مولوي»
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.fereshtehmolavi.net/Farsi/farsi-mainpage.htm
خاستگاه: رايا پيامي از فرشته مولوي - كانادا
١٠. «انديشهي ِ نيك» و نه "پندار ِ نيك": روشنْگري دربارهي ِ يك نادرستيي ِ مشهور
دوستي ارجمند در يك پيام، تركيب ِ نادرست و بسيار مشهور ِ "پندار ِ نيك" را به كار بردهبود. من در يك يادآوريي ِ كوتاه ، بدو نوشتم:
..........
خواهشميكنم به جاي ِ «پندار ِنيك» (غلط ِ مشهور و رايج)، «انديشهي ِ نيك» بنويسيد.
پندار به معني ي ِ گمان، خيال، وَهْم (/ توهّم)، انگاشت و تصوّر ِ بيبُنياد و برابر با
illusion
در انگليسيست؛ حال آن كه «هومَتَ» ي ِ اوستايي، مفهوم ِ «انديشهي ِ نيك» دارد.
او در پاسخ نوشت:
"درود بر شما ...
بسيار از پندِ شما سپاسگزارم.
من به اين بيت از ناصرخسرو بر خوردهام. آيا «پندار» در اين جا «انديشه» يا «ايده» نمیشود؟
صد چون مسيح زنده زِ انفاسش
روحالامين تجلّیِ پندارش"
*
و من در يادداشتي گستردهتر بدو نوشتم:
دوست ِ ارجمند،
دهخدا به گفتاورد از برهان، آورده است:
پندار فکر. (برهان قاطع). اندیشه : صد چون مسیح زنده ز انفاسش / روح الامین تجلی پندارش .
ناصرخسرو.
*
امّا من بر آنم كه برداشت ِ برهان از معني ي پندار در اين بيت ِ ناصرخسرو – كه دهخدا نيز آن را تكراركرده است – دقيق و درست نيست. شاعر مي گويد كه روح الامين =) جبرئيل) – كه هستياش، در انديشهي ِ آدمي، نميگنجد – تنها جلوه و نمودي از پندار ِ(= وَهْم و انگاشت ِِ) اوست .*
براي ِ كاوِش و پژوهش ِ بيشتر، متن ِ كامل ِ آنچه را كه دهخدا در زير ِ درآمد ِ پندار آورده است، در پي مي آورم:
پندار] پ ِ] (اِمص ، اِ) تکبّر و عُجب را گویند. (برهان قاطع). و بمعنی ... خود را بزرگ پنداشتن نیز آمده است . (برهان قاطع). بادسری . خودبینی . باد. برمنشی . خودپسندی . خودپرستی . نخوت . پغار. منی . برتنی . (مقابل فروتنی ). بزرگ خویشتنی . (کیمیای سعادت ). خویشتن بینی .کبر. استکبار. خودفروشی . بالش . خودنمائی . خودستائی .خودخواهی . بَطَر: نور من در جنب نور حق ظلمت بود. عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت. عزت من در جنب عزت حق عین پندار شد. (تذکرةالاولیاء عطار).ای بر در بامداد [ کذا ] پندارفارغ چو همه خران نشسته نامت بمیان مردمان درچون آتشی از خیار جسته .
انوری .
برو پیل پندار از کعبه ٔ دل برون ران کز این به وغائی نیابی .
خاقانی .
چو خطبه ٔ لمن الملک بر جهان خواندبرون برد ز دماغ جهانیان پندار.
ظهیر (از فرهنگ سروری)
گرچه حجاب تو برون از حد است هیچ حجابیت چو پندار نیست .
عطار.
تا کی از تزویر باشم خودنمای تا کی از پندار باشم خودپرست .
عطار.
چون همه يْ رخت تو خاکستر شودذرّه ٔ پندار تو کمتر شود.
عطار.
یکی را که پندار در سر بودمپندار هرگز که حق بشنود.
سعدی .
نبیند مدعی جزخویشتن راکه دارد پرده ٔ پندار در پیش .
سعدی (گلستان).
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده ٔ پندار بماند.
حافظ.
رندی يی کان سبب کم زنی من باشد/ به ز زهدی که شود موجب پندار مرا.
اوحدی .
بندگی طاعت بود پندار نی / علم دانستن بود گفتار نی .
امیرحسینی سادات .
فرمودند کار صاحب پندار در این راه بغایت مشکل است (بخاری ). خیال و تصور. (برهان قاطع). گمان . خیاله . تخیل . ظن . وهم . حَسبان . (منتهی الارب). پندار بمعنی پنداشت و بمعنی کبر و عجب در فردوسی نیامده است و در دو جا که در لغت نامه ها استشهاد کرده اند یکی غلط و مصحّف بیدار است و دیگری از ابیات الحاقی است: بتو حاجت آنستم ای مهربان که پندار باشی و روشن روان .
فردوسی .
ز دشمن چه آید جز اینها بگوی/ جز این است آیین و پندار اوی .
فردوسی (شاهنامه، چ بروخیم، ص ١٦٣٨ ، س ٢٣ در ابیات الحاقی).
پای برفتار یقین سر شود/ سنگ به پندار یقین زر شود.
نظامی .
به خسرو بیش از آنش بودپندار/ کزان نیکوترش باشد طلبکار.
نظامی .
لیکن ار کس حریف پنداری / عقل طعن آورد براین پندار.
خاقانی .
گفت کان شهباز در نَسْرَین ِ گردون ننگرد/ بر کبوتر پرگشاید؛ اینت پنداری خطا.
خاقانی .
هر جا که در ره آمد لاف یقین بسی زد / لکن نصیب جانان پندار یا گمان نیست .
عطار.
به پندار نتوان سخن گفت زود/ نگفتم ترا تا یقینم نبود.
سعدی .
ندیدم چنین نیک پندار کس / که پنداشت عیب من اینست و بس .
سعدی .
مشو غرّه بر حسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش .
سعدی (گلستان).
معنی پندار در اشعار ذیل معلوم نیست و شاید در بعض آنها ریاء و چشم دیدی باشد : چه زنار مغ در میانت چه دلق که در پوشی از بهر پندار خلق .
سعدی .
ای به ناموس کرده جامه سفید/ بهر پندار خلق و نامه سیاه .
سعدی (گلستان).
*
معنيي ِ پندار در دو نمونهي اخير از سعدي – كه در لغتنامهي دهخدا "نامعلوم" شمردهشده – آشكارست. شاعر مي گويد فريبْكاران و نيرنگْبازان، براي آن كه خلق را نسبت به درون ِ خويش دچار ِ پندار (/ گمان / وَهْم) گردانند، بيرون ِ خود را ميآرايند و جلوه ميفروشند.
*
از مجموع ِ اين گفتاورد از دهخدا و دقّت در نمونه هاي كاربُرد ِ اين واژه در نوشته ها و سروده هاي پيشينيان، برمي آيد كه هيچ گاه به معني ي انديشه به كار نرفته و همواره مفهوم ِ انگاشت و وَهْم و خيال داشته است. حتّا معني هاي برتني، تكبّر و خودستايي نيز – كه دهخدا به گفتاورد از ديگرْ فرهنگها براي پندار آورده است – درواقع، فرعي و برآمده از معني ي بُنيادين ِ آن ست. يعني بر اثر ِ گمان و وَهْم دچار ِ اشتباه و خودْبرترْانگاري شدن.
*
عبدالحسين نوشين نيز در واژه نامك، پنداشت ( = پندار) را در شاهنامه، به معني ي ِ وَهم و گمان مي شناسد و اين بيت ِ دقيقي را از گشتاسپ نامه ي گنجانيده در شاهنامه، شاهد مي آورد:
"... چگونه بُوَد در ميان، آشتي/ وليكن مرا بود پنداشتي."
نوشين يادآوري نكرده است كه خود ِ فردوسي در جاهايي از شاهنامه، مپندار را به معني ي ِ گمان مَبَر، دچار وَهْم مشو، به كار برده است. دو نمونه ي جداگانه ي ِ زير، از آن جمله است:
مپندار کان لشکری دیگرست
*
مپندار کاین نیز نابودنيست
١١. « نفرتم را بر یخ می نویسم»: بدرودْنامهي ِ " گابريل گارسيا ماركز"
با اندوه و دريغ، آگاهييافتم كه گابريل گارسيا ماركز هشتادساله،
Gabriel García Márquez
زاده در ٦ مارچ ١٩٢٨
نويسندهي نامدار و تواناي ِ كلمبيايي و برندهي ِ جايزهي ِ ادبيي ِ نوبل در سال ١٩٨٢ و يكي از تواناترين و بلندْآوازه ترين نويسندگان ِ سدهي ِ بيستم، به بيماري ي ِ سرطان دچارشدهاست و پزشكان، اميد از درمانش بريدهاند. امّا اين هنرمند و آفرينشْگر ِ سرشار از زندگي، بر آن شده است كه بر مرگ ِ اهريمنْخو پيشْدستي كند و با نگارش ِ بدرودْنامهاي، بار ِ ديگر (و شايد آخرين بار) چيرگيي ِ ارادهي ِ زندگي در جان ِ شيفتهي ِ خويش را به نمايش بگذارد و "نيستي" را در برابر ِ "هستي" شرمندهسازد. بدرودْنامهي ِ "ماركز" – چون نيك بنگريم – يك شعر ِ ناب و تمامْعيارست و از چون اويي، جُز اين هم نميسزد.
درآمدي دربارهي ِ گابریل گارسیا ماركز و متن ِ بدرودْنامهي او را در دنباله بخوانيد ↓
وداع ِ «گابریل گارسیا مارکز» نویسنده معاصر آمریکای جنوبی
مارکز بعد از اعلان رسمی و تأیید سرطان وی و شنیدن خبر بیماریاش، این متن را به عنوان وداع نوشته است؛ هر چند ابهاماتی درباره نویسندۀ آن وجـود دارد ... (گابریل گارسیا مارکز ملقّب به گابو است) . وی با رمان اعجاب انگیزش به نام صد سال تنهایی – که نوشتنش ٥ سال به طول انجامید – برندۀ جايزۀ نوبل ادبیّات ١٩٨٢ در استهکلم شد. گابو پیشْگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است؛ هر چند تمام آثارش را نمیتوان در این دسته بندی قرارداد. به هر حال از دیگر کتب وی میتوان به عشق سالهای وبـا ، ساعت شوم ، کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد و یا ژنرال در مخمصه -- که گاه دیده ام برخی از ناشران آنرا به به ژنرال در هزارتوی خویش ترجمه کردهاند، اشاره کرد که معنای واژه به واژه اش همان ژنرال در مخمصه است.
مارکزهرگز نوشتن این متن را تکذیب نکرد.
نفرتم را بر یخ مینویسم!
اگر خداوند برای لحظه ای فراموش می کرد که من عروسکی کهنه ام و قطعه کوچکی زندگی به من ارزانی میداشت، شاید همه آنچه را که به ذهنم می رسید، بیان نمیداشتم؛ بلکه به همه چیزهائی که بیان میکردم فکرمیکردم .اعتبار همه چیز در نظر من، نه در ارزش آنها که در معنای نهفته آنهاست. کمتر میخوابیدم و دیوانهوار رؤیا می دیدم؛ چرا که میدانستم هر دقیقهای که چشمهایمان را برهم میگذاریم ،شصت ثانیه نور را از کف میدهیم؛ شصت ثانیه روشنایی.
هنگامی که دیگران میایستند ٬ من قدم برمیداشتم و هنگامی که دیگران میخوابیدند بیدار می ماندم. هنگامی که دیگران لب به سخن میگشودند٬ گوش فرا میدادم و بعد هم از خوردن یک بستنی شکلاتی چه حظّی که نمی بردم . اگر خداوند ذرهای زندگی به من عطا میکرد٬ جامهای ساده به تن می کردم .نخست به خورشید خیره می شدم و کالبدم و سپس روحم را عریان میساختم.
خداوندا! اگر دل در سینه ام همچنان می تپید، تمامی تنفرم را بر تکه یخی مینگاشتم و سپس طلوع خورشیدت را انتظارمیکشیدم. روی ستارگان با رؤیاهای "وان گوگ" وار، شعر "بندیتی"(*) را نقاشی می کردم و با صدای دلْنشین ِ"سرات"(**) ترانه عاشقانهای به ماه پیشْکش میکردم .
با اشکهایم گلهای سرخ را آبیاری می کردم تا زخم خارهایشان و بوسهي ِ گلْبرگهایشان در اعماق جانم ریشه زند.
خداوندا! اگر تکهای زندگی میداشتم ٬ نمیگذاشتم حتی یک روز از آن سپری شود بیآن که به مردمانی که دوستشان دارم ٬ بگویم که: «عاشقتتان هستم!» آن گونه که به همه مردان و زنان میباوراندم که قلبم در اسارت ِ (/ سیطرهي ِ) محبت آنهاست . اگر خداوند فقط و فقط تکهای زندگی در دستان من میگذارد ٬ در سایهسار عشق میآرمیدم. به انسانها نشان می دادم که در اشتباهند که گمان کنند وقتی پیر شدند، دیگر نمی توانند دلدادگی کنند و عاشق باشند.آه خدایا! آنها نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند! به هر کودکی دو بال هدیه می دادم ٬ رهایشان می کردم تا خود بال گشودن و پرواز را بیاموزند. به پیران میآموزاندم که مرگ نه با سالخوردگی که با نسیان از راه میرسد.
آه انسانها، از شما چه بسیار چیزها که آموختهام. من یاد گرفتهام که همه میخواهند درقله کوه زندگی کنند ٬ بی آنکه به خوشبختیي ِ آرمیده در کف دست خود نگاهی انداخته باشند.
چه نیک آموختهام که وقتی نوزاد برای نخستین بار مشت کوچکش را به دورانگشت زمخت پدر میفشارد، او را برای همیشه به دام خود انداخته است.
گابريل گارسيا ماركز در سال ١٩٨٤
دریافته ام که یک انسان تنها زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پائین چشم بدوزد که ناگزیر است به او یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
من از شما بسی چیزها آموخته ام؛ امّا چه حاصل٬ که وقتی اینها را در چمدانم میگذارم که در بستر مرگ خواهم بود.
_______________
* شاعر معاصر اروگوئهای از کارهایش به مجموعه اشعارش با نام شب زده میتوان اشاره کرد.
** خوانندهای معروف اهل اسپانیا.
دربارهي ِ زندگي و كارنامهي ِ سرشار ِ گابريل گارسيا ماركز، در اين دو جا بخوانيد ↓
http://en.wikipedia.org/wiki/Gabriel_Garc%C3%ADa_M%C3%A1rquez
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%8A%D9%84_%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%8A%D8%A7_%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%83%D8%B2
خاستگاه: راياپيامي از: دكتر سيروس رزّاقيپور- سيدني
١٢. نا گفته هايي از زبان فارسي: آيا مي دانستيد؟
آیا می دانستید برخی ها واژه های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می دانند؟آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه های دیگر.
آیا می دانستید که بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن ها را به معنایی که خود می دانند در نمی یابند ؟ این واژه ها را " ساختگی " (جعلی) می نامند و بیش ترشان ساخته ی ترکان عثمانی است. از آن زمره اند :ابتدایی (عرب می گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره ( مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه های دیگر.بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می فهمند، از آن زمره اند :رقیب (عرب می فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می فهمد: طبع ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه های دیگر.
آیا می دانستید که ما بسیاری از واژه های فارسی مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می کنیم ؟ این واژه های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی ( معرب ) کرده اند و دوباره به ما پس داده اند و یا از زبان های فرنگی ، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته اند، دوباره به ما داده اند و از آن زمره اند :از عربی :فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه های دیگر.از روسی :استکان : این واژه در اصل همان «دوستگاني» فارسي است که در فارسي قديم به معناي جام شراب بزرگ و يا نوشيدن شراب از يك جام به افتخار دوست بوده است که از سده ی ١۶ ميلادي از راه زبان تركي وارد زبان روسي شده و به شكل استكان درآمده است و اکنون در واژهنامههاي فارسي آن را وامواژهاي روسي ميدانند.سارافون : اين واژه در اصل «سراپا» ی فارسي بوده است كه از راه زبان تركي وارد زبان روسي شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعي جامه ی ملي زنانه ی روسي گفته ميشود كه بلند و بدون استين است.پیژامه: همان « پای جامه» ی فارسی می باشد که اکنون در زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می رود و آن ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.● واژه های فراوانی در زبان های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی دانند. از آن جمله اند :کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریبن همه ی زبان های اروپایی هست.شغال که در روسی shakal ، در فرانسوی chakal ، در انگلیسی jackalو در آلمانیSchakal نوشته می شود.کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravanو در آلمانی Karawane نوشته می شود.کاروانسرا که در روسی karvansarai ، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می شود. پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis ، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می شود. مشک که در فرانسوی musc ، در انگلیسی muskو در آلمانی Moschus نوشته می شود.شربت که در فرانسوی sorbet ، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می شود. بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می شود و در این زبان ها معنی رشوه هم می دهد. لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می شود و در این زبان ها به معنی ملوان هندی نیز هست.خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می شود. کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می شود. ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می شود. Esther نیز که نام زن در این کشورها است به همان معنی ستاره می باشد. برخی دیگر از نام های زنان در این کشور ها نیز فارسی است، مانند :Roxane که از واژه ی فارسی رخشان به معنی درخشنده می باشد و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان " روشنک " وجود دارد. Jasmine که از واژه ی فارسی یاسمن و نام گلی استLila که از واژه ی فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.Ava که از واژه ی فارسی آوا به معنی صدا یا آب است . مانند آوا گاردنرواژه های فارسی موجود در زبان های عربی ، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.
آیا می دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی کننده ی خود ن نفی را به جای م نهی به کار می برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است ؟ امروز ایرانیان هنگامی که می خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند : مکن ! یا مگو ! ( یعنی به جای کاربرد م نهی ) به نادرستی می گویند : نکن ! یا نگو ! ( یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می برند ).در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلا باید گفت : مترس ! ، میازار ! ، مده ! ، مبادا ! ( نه نترس ! ، نیازار ! ، نده ! ، نبادا ! ) و تنها برای نفی کردن ( یعنی منفی کردن فعلی ) ن نفی به کار رود، مانند : من گفته ی او را باور نمی کنم، چند روزی است که رامین را ندیده ام . او در این باره چیزی نگفت.
آیا می دانستید که اصل و نسب برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه یا عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده ی آن وارد زبان عامه ی ما شده است ؟به نمونه های زیر توجه کنید :هشلهف : مردم برای بیان این نظر که واگفت ( تلفظ ) برخی از واژه ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله ی انگلیسی I shall have ( به معنی من خواهم داشت ) را به مسخره هشلهف خوانده اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است ! و اکنون دیگر این واژه ی مسخره آمیز را برای هر واژه یا عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز ( چه فارسی و چه بیگانه ) به کار می برند. چُسان فُسان : از واژه ی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است. زِ پرتی : وازه ی روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق ها ی روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می افتاد دیگران می گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است. شِر و وِر : از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.فاستونی : پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و باستونی می گفته اند.اسکناس : از واژه ی روسی Assignatsia که خود از واژه ی فرانسوی Assignat به معنی برگه ی دارای ضمانت گرفته شده است. فکسنی : از واژه ی روسی Fkussni به معنی با مزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه یعنی به معنی بی خود و مزخرف به کار برده شده است لگوری ( دگوری هم می گویند) : یادگار سربازخانه های ایران در دوران تصدی سوئدی ها است که به زبان آلمانی به فاحشه ی کم بها یا فاحشه ی نظامی می گفتند : Lagerhure .
نخاله : یادگار سربازخانه های قزاق های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده اند.
خاستگاه: رادياپيامي از دكتر سيروس رزّاقيپور- سيدني
١٣. گزارشي از كوشش و كُنِش ِ «نصرالله كسرائيان» عكّاس ِ چيرهدست ِ طبيعت و هنر ِ ايران: يك فيلم ِ كوتاه
در اين جا ببينيد و بشنويد ↓ http://jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Kasraeeyan_test/kasraeeyan_high.html
خاستگاه: رادياپيامي از دكتر سيروس رزّاقيپور- سيدني
١٤. گزارشي كوتاه و نمونهوار از فاجعهاي بزرگ: اعتراف ِ يك تفنگْدار ِ درياييي ِ آمريكا به تباهْكاري و جنايت در عراق - فيلمي مستند
در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://link.brightcove.com/services/player/bcpid1417423198?bctid=1460763005
خاستگاه: راياپيامي از دكتر ناصر پاكْدامن - پاريس
١٥. نگاهي ديگر به تباهْكاريي ِ آمريكا در ايران: گفتار ِ مستند ِ يك پژوهشْگر ِ آمريكايي
گفتار ِ روشنْگر ِ سْتيفن كينزر، گزارشْگر ِ نيويورك تايمز در سياست ِ خارجي و مؤلّف ِ كتابهاي ِ همهي ِ مردان ِ شاه [All The Shah's Men: An American Coup and the Roots of Middle East Terror] و رژيمْگردانيهاي ِ آمريكا در يك سَده از هاوايي تا عراق [Overthrow:America's Century of Regime Change from Hawaii to Iraq]: نگاهي ژرفْتر به كودتاي آمريكايي - انگليسيي ِ ١٩ آگست ِ ١٩٥٣ (٢٨ امرداد ١٣٣٢) در ايران و پيْآمدهاي آن در ايران و جهان تا به امروز. در فيلمي ويديويي در دو بخش، در اين نشانيها ببينيد و بشنويد ↓
http://youtube.com/watch?v=VV7YBnf6IHs
http://youtube.com/watch?v=_RuVi6DAO6s
خاستگاه: راياپيامي از بيژن اسديپور- آمريكا
١٦. همايش ِ شناخت و گراميداشت ِ «فروغ فرّخْزاد» در دانشگاه ِ منچستر (١٤- ١٥ تير ١٣٨٧)
FORUGH FARROKHZAD (1935-1967): 40-YEAR ANNIVERSARY CONFERENCE
Conference
4-5 July 2008University of Manchester .A conference that will explore Forugh Farrokhzad's literary and broader cultural impact both during her lifetime and in the forty years since her passing.
Organised by
Iran Heritage Foundation and the University of Manchester .
Convened by
Prof. Nasrin Rahimieh, Maseeh Chair and Director, Dr Samuel M. Jordan Center for Persian Studies and Culture, University of California , IrvineandDr. Dominic Parviz Brookshaw, Lecturer in Persian Studies and Iranian Literature, University of Manchester .
Introduction
Convened four decades after the untimely death of 20th-century Iran's arguably most influential woman poet, this international conference will gather scholars from Europe, North America and Iran to explore Forugh Farrokhzad's literary and broader cultural impact both during her lifetime and in the forty years since her passing.
The conference is free, but please register in advance to guarantee entry.
Additional information (programme, registration)
Click here for the conference programmeClick here for the biographies and abstractsClick here for registration
Enquiries and additional information and details
Please address all enquiries via email to Dominic Parviz Brookshaw at http://au.mc511.mail.yahoo.com/mc/compose?to=dominic.p.brookshaw@manchester.ac.uk.
If you wish not to receive any more emails from the Iran Heritage Foundation, please email your request to http://au.mc511.mail.yahoo.com/mc/compose?to=info@iranheritage.org.
خاستگاه: راياپيامي از بُنياد ميراث ايران - انگلستان
[Iran Heritage Foundation]
١٧. راهْيابي به پانزده گفتار و گزارش در زمينههاي دانش، فلسفه، ادب، جامعهشناسي و فرهنگ
در پيوندْنشانيهاي زير بيابيد و بخوانيد ↓
Who is Tahmineh ?, by Bahar Mokhtarian http://www.fakouhi.com/node/2463
Changing the Games' Rules, by Dr. Aramesh Doustdar http://www.newsecularism.com/2008/0608-C/062208-Aramesh-Dustdar.htm
Co-Culture and Subcultures, by Dr. Naser Fakouhi http://www.fakouhi.com/node/2464
A Note on Philosophy, by Sahand Sattari http://www.etemaad.com/Released/87-04-03/226.htm#102254
About Max Weber's Opinions, by Tus Tahmasbi
http://www.etemaad.com/Released/87-04-03/226.htm#102254
Hibis, the Temple of Dariush in Egypt, by Bijan Rohani (Radio Zamaneh) http://radiozamaaneh.com/rohani/2008/06/post_229.html
Looking to a Modern Poem Book entitled ''You, Tehran, 1385'', by M. Motaqedi http://www.etemaad.com/Released/87-04-03/219.htm#102224
And also please see the below links:
http://rouznamak.blogfa.com/post-302.aspx http://rouznamak.blogfa.com/post-299.aspx http://rouznamak.blogfa.com/post-303.aspx http://www.newsecularism.com/Nooriala/062008-JMI-Do-Dariche.htm
http://www.persian-language.org/News/News_show.asp?ID=7572&P= http://www.fakouhi.com/node/2458 http://www.mehrnews.ir/NewsPrint.aspx?NewsID=702675 http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1151588&Lang=P
خاستگاه: راياپيامي از پيام جهانگيري - شيراز
١٨. گفت و شنودي با «فرزانه طاهری» به مناسبت ِ سالْروز ِ خاموشيي ِ همسرش «هوشنگ گلشيري» (اصفهان، ٢٥اسفند ١٣١٧- تهران،١٧خرداد ١٣٧٩)
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/06/080623_an-farzaneh-taheri-interview.shtml
براي آگاهيي ِ بيشتر از زندگي و كارنامهي گلشيري ↓
http://en.wikipedia.org/wiki/Golshiri
١٩. يادوارهي ِ يكْهزار و يكْصد و پنجاهمين سال ِ زادْروز ِ «رودكي»، پدر ِ شعر ِ فارسي در سازمان ملل ِ متّحد
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/06/080619_si-rudaki.shtml
٢٠. «مانند ِ زندهرود كه يك روز زندهبود ...» (فروغ فرّخراد): گزارشي تصويري از يك فاجعهي ِ بزرگ ِ زيستْمحيطي در دل ِ ايران
«زندهرود و باغ ِ كاران يادباد
يادباد آن روزگاران، يادباد!»
(حافظ)
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.savepasargad.com/~New-050508/04.Environment-News/Env.Pages/zayandeh%20rood.htm
خاستگاه: راياپيامي از دكتر كاظم ابهري - استرالياي جنوبي (اصل گزارش از دكتر شاهين سپنتا- اصفهان، به گفتاوَرد ِ تارنماي ِ بُنياد ِ ميراث ِ پاسارگاد)
همچنين نماهايي هولناك ازين فاجعهي ِ زيستْمحيطي را در اين جا بنگريد تا آه از نهادتان برآيد ↓
http://tabnak.ir/pages/?cid=12639
خاستگاه: راياپيامي از نازنين جمشيديان - اصفهان
٢١. چارتاقيي ِ نياسر ِ كاشان و سنجش ِ آن با همْتايي در بريتانيا- پيوستي بر گزارش ِ همايش ِ نياسر در درآمد ِ پيشين
درود ... دو خبر تازه دیدم خیلی جالب بودند:یکی این که بی بی سی در کاربُرد ِ تقویمیي ِ ساختمان استون هنج شکّ کرده و یکی هم خبر دانشگاه کاشان در باره مشابه آن که در شهر نیاسر است.امّا ببینید انگلیسیها چه استقبالی میکنند و ما چه.
٢٢. نقد و تحليلي از گفت و شنودي زبانْشناختي و پژوهشي دربارهي ِ «ضربْآهنگ طبيعي»
يك) آسیب شناسی زبان فارسی معاصر: نقد و تحليل ِ برداشتهاي زبانْشناختيي ِ «دكتر محمّدرضا باطني»
دو) ريتم ِ طبيعي
در اين جا بخوانيد ↓
http://bejanbaran.blogfa.com/
خاستگاه: راياپيامي از دكتر بیژن باران - ميامي
يادآوريي ِ ويراستار:
باشد كه هريك از ما، هرگاه كه قلم ِ فارسينويسي را بر دست ميگيريم (يا تختهكليد ِ فارسينگاري را در زير ِ دست ميگذاريم)، سخن ِ گوهرين ِ فرزانهي ِ رنجْبُردار ِ توس را آويزهي گوش گردانيم كه : "من اين نامه فرّخْگرفتم به فال / بسي رنجْبُردم به بسيارْسال.../ چو اين نامورْ نامه آيد به بُن / ز من روي ِ كشور شود پُرسَخُن / از آن پس نميرم كه من زندهام / كه تخم ِ سَخُن من پراگندهام ..." و بر واژه به واژهي ِ آنچه مينويسيم درنگْكنيم و ژرفْبينديشيم تا در پاسْداريي ِ ارج ِ زبان، فرزند ِ راستين و شايستهي ِ آن پدر ِ دلْآگاه باشيم.
٢٣. داستانْخوانيي ِ نويسندگان ِ امروز ِ ايران در يك برنامهي ِ راديويي
يكي از تازههاي اين برنامهي ِ دنبالهدار، داستان خواب با صداي محمّدرحيم اخوّت است. در اين جا بشنويد ↓
http://radiozamaaneh.com/literature/2007/07/post_352.html
خاستگاه: تارنماي ِ راديو زمانه
٢٤. ورزش در شاهنامه: پژوهشي در ٢٥ بخش
در اين جا بخوانيد ↓
http://reirazi.persianblog.ir/
٢٥. «دليل ِ آفتاب»: شعري ديگر/ آزموني ديگر در شعر از "مجيد نفيسي"
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.jenopari.com/article.aspx?id=928
خاستگاه: راياپيامي از دكتر مجيد نفيسي - آمريكا
٢٦. «اناربانو و پسرهايش»: بررسي و نقد ِ داستاني كوتاه- حكايت ِ تلخ ِ ديگري از "غربت"
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1050
خاستگاه: راياپيامي از نوشين شاهرخي - آلمان
٢٧. خبرنامهي ِ روزْآمد ِ «ساسانيكا»، برنامهي ِ پژوهشيي ِ "دكتر تورج دريايي" و يارانش در دانشگاه UCLA, Irvine
خاستگاه: راياپيامي از هاله عمراني، دفتر ساسانيكا، ايرواين - كاليفرنيا
٢٨. بحثي دامنهدار دربارهي ِ آغاز ِ گاهْشماريي ِ ايراني
در اين جا بخوانيد ↓
خاستگاه: راياپيامي از مسعود لقمان - تهران
٢٩. پيوند به يك گفت و شنود ِ بيهمْتا با استادي يگانه در زمينهي ِ اصفهانْشناسي
استاد محمّد مهريار
در اين جا بخوانيد ↓
http://ketabkhaneyegooya.com/mahyar.pdf
خاستگاه: راياپيامي از آرش اخوّت - اصفهان
(با سپاس ويژه از گيتي بانو مهدوي براي آمادهكردن ِ اين پيوندْنشاني.)
٣٠. «رنج ِ آز: نگاهي ديگر به داستان ِ رستم و سهراب ِ شاهنامه» - پژوهشي روشنْگر و گِرهْگشا
گفتمان ِ «آز» در اسطورههاي كهن ِ ايراني و مُردهريگ ِ آن در شاهنامه، يكي از كليديترين درونْمايه هاست و پرداختن بدان، ميتواند بر بسياري از تاريكيها در شناخت ِ چيستي و چگونگيي ِ ميراث ِ باز مانده از فراسوي ِ هزارهها پرتوافكند و كار ِ دريافت ِ آنها را آسانتركند.
نگارنده در بيش از يك دهه پيش ازين، نقش ِ تأثيرگذار و تعيينْكنندهي ِ «آز» را در سرتاسر ِ شاهنامه كاويد و بررسيد و برآيند ِ آن پژوهش را در گفتاري با عنوان ِ آز و نياز، دو ديو ِ گردنْْفراز، به نگارش درآورد
محمّد كلباسي در سال ١٣٧٦، گفتار ِ رنج ِ آز: نگاهي ديگر به داستان ِ رستم و سهراب ِ شاهنامه را در دومين همايش ِ ايرانْشناختي در دانشگاه سيدني عرضهداشت كه سپس در فصلْنامهي ِ ايرانْشناسي، چاپ آمريكا (سال دهم، شمارهي ِ ١، بهار ١٣٧٧) و دومين بار در فصلْنامهي ِ زندهياد كارنامه (١:٨، تهران- آبان و آذر ١٣٧٨)، به چاپ رسيد.
كلباسي در گفتار ِ خود، از ميان ِ ٨٢ كاربُرد ِ «آز» در سراسر ِ شاهنامه – كه نگارنده در گفتار ِ آز و نياز... بدانها پرداختهاست – تنها كاربُرد ِ آن در رستم و سهراب را درونْمايهي ِ پژوهش ِ خويش قرارداده و با تحليلي گستردهتر از آنچه در گنجايش ِ گفتار ِ نگارنده بود، آن را – به درستي – كليد ِ رازْگشاي ِ اين ميانْوَرد ِ بسيار مهمّ در حماسهي ِ ايران، شناختهاست.
بازْنشر ِ پژوهش ِ كلباسي در اين تارنما، پس از گذشت ِ يك دهه از نخستين انتشار ِ آن، پاسخيست به نياز ِ دوستان ِ شاهنامهپژوه در نشست ِ شاهنامهپژوهي در شبكهي ِ جهاني در تارنماي كتابخانهي ِ گويا، سيدني:
و دوستان ِ پژوهنده در كارگاه ِ شاهنامهخواني و شاهنامهپژوهي وابسته به انجمن دوستداران ِ شاهنامهي ِ فردوسي- كاليفرنياي ِ شمالي:
http://www.shahnameh.com/
متن ِ پژوهش كلباسي را در اين جا بخوانيد ↓
http://ketabkhaneyegooya.com/aaz-.pdf
(با سپاس ويژه از گيتي بانو مهدوي براي آمادهكردن ِ اين پيوندْنشاني)
٣١. نگرش ِ پژوهشيي ِ ديگري به نام ِ «خليج ِ فارس» و پيشينهي ِ آن
پايگاه ِ ويژهي ِ نشر ِ پژوهشهاي ِ استاد مرتضي ثاقبفر با گفت و شنودي در اين زمينه، روزْآمد شد.
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.saghebfar.ilssw.com/
( بخش ِ «مصاحبهها، زيرْبخش ِ ١٤)
خاستگاه: راياپيامي از ايمان خدافرد - تهران
٣٢. گفت و شنودي خواندني با «شكوفه كاواني» بانوي ِ هنرمند و پژوهندهي ِ ايراني در استراليا
در اين پيوندْنشانيها بخوانيد ↓
http://www.irwomen.info/spip.php?article5661
http://www.irwomen.info/
خاستگاه: راياپيامي از دكتر سيروس رزّاقيپور- سيدني
٣٣. يادوارهاي پُرآب ِ چشم براي جانْباختگان ِ فاجعهي ِ بَم
افروده ي وبراستار:
پنج نمونه اي از آوازهاي زنده ياد ايرج بسطامي را در اين جا بشنويد ↓
* Track 1
* Track 2
* Track 3
* Track 4
* Track 5
خاستگاه: مجموعه ي موزيك ِ آستانه ↓
"تنها صداست كه مي مانَد." (فروغ فرّخ زاد)