Sunday, January 20, 2008
چند يادآوري و افزوده ي ِ ويرايشي: پيوستي بر درآمد ِ ٣: ٦٣
http://en.wikipedia.org/wiki/Bahram_Beizai
نگارنده ي اين يادداشت، بررسي و نقدي با عنوان ِ بازآفريني ي سوگ سرودي كهن در فيلمنامه اي امروزين، بر اين اثر نوشته كه در
II
Hollywood & War
Tom Cruise :
The Arabs are the source of terrorism, they don't spare anyone without attacking them.
I hope that Israel destroy all of them.
Anthony Hopkins :
Israel means war and destructions and we Americans are behind this war and I am ashamed of being American.
Will Smith:
Both sides are wrong and the killing must be stopped.
Angelina Jolie:
Arabs and Moslems are not terrorists. The world should unite against Israel .
George Clooney:
Bush, Sharon, Blair and Rice are names that history will damn.
Richard Gere:
Arabs are burden on the world and should be annihilated.
Sean Connery :
We are talking from the point of strength, what if we were the weak ones?
Mel Gibson:
Zionists are the source of destructions, I wish I can fight against them.
Al Pacino:
Take look at Israel 's history and you would know who is the terrorist
Dustin Hoffman:
Humanity seized to exist when Israel was established.
Keanu Reeves:
If the Arabs are strong enough, they would destroy the whole world,therefore, we should annihilate them.
Harrison Ford:
Arabs are dirtier creatures than animals and we Jews are the chosen people, there is no comparison
Arnold Schwarzenegger:
The Arabs are terrorists and Israel is making the world a safer place.Well done Israel .
Sandra Bullock :
I don't know much about the subject but the war should end to stop the blood shed on both sides.
III
پس از نشر ِ درآمد ِ ٣: ٦٣، آقاي مسعود لقمان پيام و برداشت ِ زير را در بخش ِ «نظر ِ شما»، در زير ِ آن درآمد، نوشته است:
درود بر دکتر دوستخواه گرامی
هفته نامه ی این هفته بسیار پرمایه و خواندنی است. بویژه زيربخش ِ هفت (نامه ی نیلوفر بیضایی) که بیانگر روزگار وانفسای افرهنگ و هنر در این سرزمین ِ سترون است. دست و دلتان سبز باد!
امّا درباره ی زيربخش ِ ٣١، که شما فرموده اید:
"آقاي پناهنده در يادداشت ِ خود، بازهم به دستْآويز ِ ٣١ روزه بودن ِ شش ماه ِ نخست ِ سال در گاهْشمار ِ كنوني، زمان ِ برگزاريي ِ اين جشن را به جاي دوم ِ بهمن ماه، بيست و ششم دي ماه دانستهاست كه چيزي جز پافشاري بر يك برداشت ِ نادرست و برهمْزدن ِ سامان ِ بُنيادين ِ اين جشن نيست. حق با آقاي لقمان است كه ..."
مي گويم كه سخنان من در تائید نوشته ی دکتر پناهنده است؛ چراکه ایشان نیز بسان زرتشتیان – پاسداران فرهنگ ایران – روز ٢٦ دی ماه را به مناسبت جشن بهمنگان شادباش گفته اند.
*
استاد! بسیار برای پژوهندگان فرهنگ ایران مایه ی خوش حالی خواهد بود که اگر فرصت یافتید، مقاله ای مفصّل درباره ی زمان صحیح برگزاری جشن ها بنویسید و نظر خود را دقیقاً بیان دارید. تا دیدگاه های شما راهنمای راه رهروان فرهنگ ایران باشد.
با مهری فراوان
مسعود لقمان
* * *
ويراستار در پاسخ، مي نويسد:
نخست اين كه از آقاي لقمان براي ِ نگارش ِ برداشت ِ خود و مهر ِ بي دريغي كه به اين كوشنده، ورزيده اند و نيز گشودن ِ در ِ گفت و شنود درباره ي يك درونْ مايه ي مهمّ در گستره ي فرهنگ ايراني، سپاسگزارم.
دوم اين كه از يادآوري ي ايشان در مورد ِ زمان ِ برگزاري ي جشنهاي دوازده گانه ي باستاني، همداستاني با برداشت ِ آقاي ِ پناهنده برنمي آيد؛ چرا كه نوشته اند درست اين است كه همگان مانند ِ همْ ميهنان زرتشتي – پاسداران فرهنگ ایران – اين جشنها را در روز ِ اصلي ي آنها برگزارند تا دوگانگي و آشفتگي در رويكرد به يك كُنِش ِ فرهنگي ي ِ ملّي پديدنيايد.
امّا – همان گونه كه پيشتر در اين تارنما و جاهاي ديگر نوشته ام و اكنون هم بار ِ ديگر و به تأكيد مي گويم – زمان ِ اصلي و درست ِ برگزاري ي اين جشنها، روز ِ يكي شدن ِ نام ِ روز و ماه در هر يك از ماه هاست كه بُنياد و پشتوانه اي چند هزارساله دارد و ديگرگون گرداني ي ِ شمار ِ روزها در شش ماه نخست ِ سال – كه در روزگار ما رسمي شده و به اجرا درآمده است – نمي تواند و نبايد دست آويزي براي برهم زدن ِ آن سامان و هنجار ديرينه شود.
هرگاه همْ ميهنان ِ زرتشتي ي ما بازْپس بردن ِ زمان ِ جشنها با رويكرد به شش روز ِ افزوده بر ماههاي نيمه ي نخست در گاه شمار كنوني را پذيرفته باشند، بايستگي دارد كه از تمام راههاي گشوده با آنان به گفتماني فرهيخته و دوستانه بپردازيم و سرانجام، خُرسندشان گردانيم كه در يك بازْنگري، زمان ِ درست و كهنْ بنياد ِ اين جشنها را – كه پشتوانه هايي همچون متن هاي ديني ي خودشان در اوستاي جُزگاهاني (خُرده اوستا و جُز آن) و متن هاي فارسي ي ميانه (بُندهِش و دينكرد و جُز آن) و پژوهش هاي بزرگاني چون ابوريحان بيروني هم دارد – به ديده گيرند و به كار ببرند تا ديگرْ ايرانيان نيز با آنان همْ دلي و همْ سويي كنند و دوگانگي جاي خود را به يگانگي بدهد. «در خانه اگر كس است، يك حرف بس است!»