Saturday, January 26, 2008
پيوستي بر درآمد ِ ٣: ٦٣، زيرْبخش ِ ١٧ (يادواره و بزرگْ داشت ِ استاد شهيدي)
يادداشت ويراستار
يكشنبه ٧ بهمن ١٣٨٦
(٢٧ ژانويه ٢٠٠٨)
در پي ِ نشر ِ درآمد ِ ٣: ٦٣، زيرْبخش ِ ١٧ (يادواره و بزرگْ داشت ِ استاد شهيدي)، دوست ِ پژوهنده ي ارجمند آقاي دكتر ماشاءالله آجوداني، ديروز گفتاري را -- كه پيشتر در روزنامه ي كارگزاران در تهران به چاپ رسيده بوده و بيانگر ِ خاطره هايي خواندني در وصف ِ مَنِش و كُنِش ِ استاد ِ زنده يادست -- به اين دفتر فرستادند كه با سپاسگزاري از ايشان، براي رساتركردن آن يادواره، در اين پيوست مي آورم.
شهیدی یگانه بود و استاد ِ استادان
در زمانه بیداد و در برزخ سنت و تجددی كه در آن دست و پا میزنیم، او از نازلهداران راستین فرهنگ و سنتی بود كه بد و خوب میراث آن، خود حاصل قوام قرنها كار و تلاش و شور در آفرینش و آفریدن و گاه ویران كردن بوده است. زندگی و تحصیلاتش هم ریشه در دو سمت و سو داشت. اگر هشت سال تحصیل در حوزههای علمیه نجف، او را به سنت و فرهنگ اسلامی پیوند میداد، ادامه تحصیلاتش در دانشگاه جدیدالتأسیس تهران و دریافت دكتری زبان و ادب پارسی از این دانشگاه، هم جان او را به جانمایه درخشان فرهنگ ایرانی یعنی شعر و ادب پارسی پیوند میداد، به همین جهت استاد مسلم دو زبان و ادب پارسی و عربی بود. از دهه ٥٠ شمسی به بعد او و استاد علامه ما، استاد احمد مهدوی دامغانی در كنار دیگر استادان ارجمند، دو ستون اصلی بحث و تدریس در دورههای عالی دانشكده ادبیات (دوره فوقلیسانس و دكتری زبان و ادب پارسی) بودند. جهل و بیفرهنگی دست در دست هم چندین نسل از جوانان كشور ما را از بركت كلاسهای درس استاد احمد مهدوی دامغانی محروم كرد و در غیبت مهدوی، حضور شهیدی و معدود استادان دیگری چون عبدالحسین زرینكوب و شفیعیكدكنی چراغ لرزان معرفت را در دانشكده ادبیات دانشگاه تهران روشن میداشت. استاد زرینكوب پیشتر رفت و این ستون تنومند امروز برافتاد و دانشگاه تهران و دانشكده ادبیات باید به معنی واقعی كلمه سوگوار باشد.
گفتم شهیدی یگانه بود، او را نمیتوان فقط از طریق آثار منتشر شدهاش شناخت. گرچه پارهای از این آثار مثل شرح لغات و مشكلات دیوان انوری، تصحیح دُره نادره، براهینالعجم، آتشكده آذر، شرح مثنوی (ادامه كار فروزانفر) و ترجمه نهجالبلاغه نمونههای درخشانی از دقت و تحقیق و نكتهیابی و ادبدانی او را به نمایش میگذارند، اما وسعت دانش و آگاهی او را فقط در حضور او و در كلاسهای درس او میشد دریافت، آنجا فقط حاصل میراث مكتوب نبود كه كاركرد داشت، میراث دیگری كه سینه به سینه نقل میشد و به سنت كهنسالی تعلق داشت، كاری میكرد كارستان. وقتی زبان میگشاد تا بیتی را از انوری، سنایی، مولوی یا فرخی و قطران شرح كند، ما را در رنگینكمانی از معانی و مفاهیم و ظرایف و نكات از دورههای مختلف تاریخ، غرق و سحر میكرد، در بیان او همهچیز به هم ربط مییافت، نه، ربط همهچیز به هم پیدا میشد و معنای روشن مییافت. در كلاسهای درس او بود كه من با معنای استمرار سنت در فرهنگ ما آشنا شدم و به اهمیت زبان فارسی در شناخت این فرهنگ كهنسال پی بردم. گرچه معتقدات مذهبی سخت و سفتی داشت، متعصب و ریاكار نبود، جانماز آب نمیكشید. هرگز این معتقدات در كار تدریس او، مداخله ویرانگر نداشت. مرد حاصل تعادل سنت و فرهنگ ما بود و این تعادل را در همه عرصهها به نمایش میگذاشت. گفتم شهیدی استاد استادان بود. شیوه تدریس او بینظیر بود. با شناختی كه از هر یك از شاگردان داشت میدانست كه ظرفیت و حد توانشان چیست و بر اساس همین ظرفیتها و توانها كار آموزش را سامان میداد. شیوه ارزیابی او از سواد و دانش دانشجویان هم یگانه بود. هر دانشجویی پس از قبولی در كنكور فوقلیسانس ادبیات، باید به استاد شهیدی هم امتحان شفاهی پس میداد تا در كلاسش پذیرفته میشد. او هر دانشجو را بر اساس آگاهی او به ندانستههایش میسنجید. دیوان یكی از شاعران را میگشود و به دانشجو میگفت: بخوان و بعد میپرسید چه بیتهایی را نفهمیدی. من خود در یكی از این امتحانها پس از خواندن قصیدهای گفتم این بیت و آن بیت و آن لغت را نفهمیدم، بلند شد و با من دست داد و گفت به دوره فوقلیسانس ادبیات فارسی خوش آمدی. این نخستین بار بود كه بابت آگاهی به ندانستنهایم و نادانیام جایزه میگرفتم و قبول میشدم. اما وای به حال آن كسی كه بیجهت میگفت همه را فهمیدهام. آن وقت استاد بود كه میپرسید معنای این بیت چیست و كار بیچاره دانشجو زار میشد. در دوره دكتری هم چندان پایبند حضور دانشجو در كلاسها نبود. همدورههای من شاهدند كه در یكی از درسهای دوره دكتری، نتوانستم در امتحان استاد شهیدی شركت كنم، در كلاسهای آن درس هم شركت فعال نداشتم. وقتی به تهران رسیدم امتحان برگزار شده بود و من مانده بودم چه كنم. دو روز بعد نمرهها اعلام شد و یكی از بالاترین نمرهها نصیب من شده بود. بعضی از دوستان اعتراض كردند كه فلانی نه در كلاسهای درس بود و نه در امتحان شركت كرده بود چرا ما نمره كمتر گرفتیم و...، پاسخ شهیدی راست و روشن بود؛ او امتحانش را در جاهای دیگر به من پس داده است. اینها را نوشتم تا از او و از منش و رفتار او و شیوه یگانه او سخن گفته باشم. دانشكده ادبیات سالها مدیون دو بروجردی فاضل و فرهیخته زرینكوب و شهیدی بوده است و امروز با رفتن این دو چه بیچاره شده است این دانشكده ادبیات ما. عمر استاد شفیعی كدكنی در آنجا و استاد مهدوی دامغانی در اینجا افزون باد و یاد شهیدی جاودانه گرامی. در وصف كسانی چون او گفتهاند كه:
از شمار دو چشم یك تن كم / وز شمار خرد هزاران بیش
منبع: سرمقاله ي ِ روزنامه ي ِ كارگزاران
دوشنبه ٢٤ دي ماه ١٣٨٦