Friday, January 11, 2008
٣: ٦١. بيست و دومين هفته نامه: فراگير ِ ١٥ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني
پوزشْخواهي از ديرْكرد در روزْآمدكردن ِ ايرانْ شناخت و سپاسْگزاري از مهر ِ دوستان
در هفتهي گذشته، به سبب ِ نابهسامانيي ِ پيشْآمده در رايانگر ِ اين دفتر،
نتوانستم دادههاي ِ تارنما را روزْآمدكنم.
از خوانندگان ِ گرامي كه چشمبهراهماندند، پوزشميخواهم و از دوستان ارجمندي كه با
مهرورزي به ويراستار، پيگير ِ سبب ِ اين ديرْكرد شدند،
سپاسْميگزارم.
يادداشت ويراستار
جمعه ٢١ دي ماه ١٣٨٦ خورشيدي
( ١١ ژانويه ٢٠٠٨ در گاهْشمار ِ جهاني)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
١. آسيبْشناسيي ِ يك نگرش: نقد ِ مستند و فرهيختهي ِ كارنامهي ِ مصدّق يا ِ مصدّقْنكوهي، مصدّقْستيزي و مصدّقْزدايي؟
مسعود لقمان، زنجيره گفتارهاي آقاي علي ميرفطروس با عنوان ِآسيبْشناسيي ِ يك شكست، دربارهي دوران ملّيكردن ِ صنعت ِ نفت و دولت ِ دكتر محمّد مصدّق و رويدادهاي مُنجر به فروپاشيي آن و بر باد رفتن ِ دستْآوردهاي جنبش ِ ملّي را در تارنماي خود روزنامك، بازْنشرميدهد و نشانيي ِ پيوند بدانها را بدين دفتر نيز ميفرستد.
من – با همه گرفتاريهايم – به انگيزهي ِ ورزيدن ِ كمْترين اندازهي ِ خويشْكاريي ِ ملّي و به خواست ِ ناآگاه نماندن از تازهترين پژوهشها در اين گستره، همه گفتارهاي يادكرده را خوانده و نكتههاي بسياري را در آنها با خواندهها و شنيدهها و دريافتههاي پيشينم و نيز با يادماندههاي ذهنيام از آزمونهاي حضور در رويدادهاي دوران ِ موضوع ِ بحث ِ اين گفتارها برابر نهاده و عيارْسنجيدهام. امّا متأسّفانه به سبب ِ نداشتن ِ فرصت، تا كنون نتوانستهام برداشتهايم را بنويسم و نقد و تحليلي سزاوار بر اين گفتارها عرضه بدارم.
بهتازگي، آقاي لقمان، نشانيي ِ پيوند به گفتاري با عنوان ِ مصدّق؛ مُمكنات و محدوديـّتهای يك «دموكرات» را كه آقاي ميرفطروس در پاسخ به ايرادهاي منتقدي به نوشتههاي ايشان در روزنامهي اعتماد نوشته، برايم فرستادهاست:
http://rouznamak.blogfa.com/post-201.aspx
نويسنده در اين گفتار، در ضمن ِ پاسخْگويي به ايرادهاي منتقد ِ يادكرده، چكيدهاي از برداشتهاي خود در زنجيره گفتارهاي ِ آسيبْشناسيي ِ يك شكست را هم آوردهاست.
در جايي از اين گفتار، آمدهاست:
منتقد در مقالۀ خود تأكيد كرده «كه انتخاب دكترمصدّق به عنوان «مرد ِ سال» از سوی مطبوعات غربی (؟!) را میتوان با واقعبيني و تسلّط دستگاه سياست خارجی او به حقوق بينالملل تفسيركرد»... گويا اشارۀ منتقد محترم به «مطبوعات غربی» تنها، نشريّۀ معروف «تايم» است. امّا برخلاف نظر منتقد و باورهای رايج، مقالۀ «تايم» نه تنها در ستايش از دكتر مصدّق نيست بلكه عميقاً در جهت طنز و تمسخر و تحقير ِ شخصيـّت دكتر مصدّق بوده است و شگفت است كه پس از گذشت ٥٥ سال هيچيك از«دوستخواه»ها و دوستداران صديق مصدّق تاكنون به اين «واقعيـّت تلخ» اشارهای نكردهاند! [١] گفتنیاست که آدولف هیتلر(در١٩٣٨)، ستالین ( در١٩٣٩ و١٩٤٢) و آیت اللّه خمینی (در ١٩٧٩) نیز ازسوی مجلّۀ تایم به عنوان «مردان ِ سال» برگزیده شده بودند!
_______________________
١ـ نگاه كنيد به:
Time, 7 January 1952, pp 1-9
http://www.time.com/time/magazine/article/0,9171,815775,00.html
برای ترجمۀ كامل و دقيق مقالۀ «تايم» نگاه كنيد به: فصلْنامۀ ايرانشناسی، چاپ آمريكا، شمارۀ ١، بهار ١٣٨٦، صص١٥٤-١٦٩.
* * *
آقاي ميرفطروس، اين اشاره به مجلّهي ِ تايم را – چنان كه خود اشاره كرده – از نوشتهي ِ آقاي دكتر جلال متيني برگرفته كه در شمارهي يكم ِ امسال ِ ايرانشناسی، درجگرديدهاست. آقاي متيني – كه پيشتر زنجيره گفتارهايي را در نقد ِ (و چون نيكْبنگريم، در نكوهش و نفي ِ) كارنامهي مصدّق، نخست در ايرانشناسی و سپس در كتابي جداگانه نشرداده است – در هنگام ِ برخورد به مقالهي ِ وَهنْآور و ريشخندْآميز ِ تايم، از اين كشف تازه به شورآمده و متن و ترجمهي ِ آن را با درآمدي پرآب و تاب از خود، به منزلهي ِ پيوستي بر كتابش در مجلّهي خويش آورده تا در آفاق ندادردهد كه:
"اهاليي ِ محترم ِ كرهي زمين و حومه! بدانيد و آگاهباشيد كه مجلّهي بلندْآوازهي ِ تايم، مصدّق را نستوده، بلكه نكوهيدهاست!"
و از چنين ديدگاهي، چه دليلي از اين قويتر كه مصدّق نكوهيدنيست و نه ستودني؟!
حالا آقاي ميرفطروس، پا بر جاي پاي ِ آقاي متيني گذاشتهاست تا با اين دستْآويز، طعنهي ِ گزندهي ِ ديگري به ايرانيان ِ ستايندهي ِ بخشهاي مثبت ِ كارنامهي مصدّق، زده و رسالت ِ مصدّقْنكوهي و مصدّقْستيزي و در نهايت ِ امر، مصدّقْزدايي از حافظهي تاريخيي ِ ملّت ايران را به حدّ ِ كمال رساندهباشد!
* * *
در اشاره به اين عبارت ِ آقاي ميرفطروس :
"... شگفت است كه پس از گذشت ٥٥ سال هيچيك از«دوستخواه»ها و دوستداران صديق مصدّق تاكنون به اين «واقعيـّت تلخ» اشارهای نكردهاند!" – بي آن كه آهنگ ِ چالشي با او داشته باشم – تنها يادآورميشوم: من – دست ِ كم – يكي از اين «دوستخواه»ها را ميشناسم كه مصدّق را نه در هيابانگ سياستْبازيي ِ همْزمانان و پسينيانش، بلكه در كردار و در عرصهي ِ كارزار، در نزديك به شصت سال پيش از اين، در عنفوان جواني شناخته و از آن پس نيز همواره در يك برخورد ِ انتقاديي سالم و بي غرض به بررسي و تحليل ِ سويههاي مثبت و منفيي كارنامه و انديشه و گفتار و كردارش پرداخته و هيچگاه شيفته و فريفتهي ِ خبرهاي جنجاليي ِ مطرحْشده بودن ِ آن بزرگْمرد ِ روزگار در اين يا آن نشريّه نشدهاست. همو به هنگام ِ نشر ِ مطلب ِ وابسته به ِ تايم در ايرانشناسی، در تارنماي ِ دفتر ِ خويش، نوشت:
آقاي دكتر جلال متيني ، بهتازگي (در فصلنامهي ِ ايرانْ شناسي، ١٩: ١، بهار ١٣٨٦به سردبيريي ِ خود ِ وي) به گزينش ِ دكترمصدّق به عنوان ِ مرد ِ سال ِ ١٩٥١ از سويِ مجلْهي تايم آمريكا و چاپ ِعكس وي بر جلد ِ شمارهي ٧ ژانويهي ِ ١٩٥٢ آن نشريّه، پرداخته و به درستي يادآورشدهاست كه آن گزينش، نه براي ستايش و بزرگْداشت ِ مصدّق، بلكه به منظور ِ نكوهش ِ او بوده؛ زيرا در زير ِ آن عكس، آمدهاست: مرد ِ سال: او چرخهاي هرج و مرج را روغنْزد!
سردبير ِ ايرانْشناسي، به ايرانياني كه پس از بيش از نيمْسده، هنوز دچار توهّم ِ افتخارآميزبودن ِ آن اقدام ِ تايم براي ميهنشان هستند، آگاهيميدهد كه مجلّهي آمريكايي ، درهمان شمارهاش، گفتاري دارد در سرزنش ِ انديشه و گفتار و كردار ِ نخستوزير ِ آن هنگام ِ ايران. آنگاه تصوير ِ متن ِ انگليسيي ِ گفتار ِ تايم و ترجمهي فارسيي آن از دكتر سيروس ابراهيمزاده را آوردهاست.
امّا اين به اصطلاح گفتار ِ ماهنامهي ِ بلندْآوازهي آمريكايي، چيزي جز يك قصّهي ِ مبتذل ِ تهوّع آور نيست و سوز و گداز ِ آزمندان ِ سرمايه سالار و نفتْخواران ِ زخمْخورده از كُنِش ِ تاريخيي دكتر محمّد مصدّق در ملّي كردن ِ صنعت ِ نفت ِ ايران را به روشني بازميتاباند. براي نمايش ِ اندازه ي ابتذال ِ اين نوشته، تنها بندي از آن را در اين جا بازمي آورم كه مشت نمونهي خروارست. (متن ِ كامل ِ آن را مي توان در ايرانْشناسي، شماره ي ِ يادكرده و يا در كتاب ِ مصدّق در ديوان ِ بين المللي ِ لاهه، نوشتهي سيروس ابراهيمزاده، خواند):
"... روش ِ حكومت ِ او [مصدّق] هم مخصوص ِ به خود ِ او بود. مثلاً وقتي مي خواست استانْداران ِ خود را جا به جا كند، نام ِ هريك از استانها را بر روي تكّه كاغذي مينوشت، آنها را در كاسهاي قرارميداد و سپس از هر استانْداري ميخواست كه يكي از آن تكّه كاغذها را بردارد. هر استانْداري به جلو ميرفت و به استانْداريي ِ استاني كه نامش را برداشتهبود، انتخابميشد ..." (ايرانْشناسي، شمارهي پيشْگفته، ص ١٥٩).
چُنين است حكايت ِ مرد ِ سال برگزيدن ِ سوداگران آمريكايي. همانا از دشمنان ِ سود و سوداي ايرانيان، جُز اين هم انتظاري نميرفت و نميرود. آنچه آنان در اشاره به كار ِ مصدّق، "روغنزدن ِ چرخهاي هرج و مرج" ناميده اند، كوشش ِ ملّتي غارتزده براي بازپسگرفتن حق ّ ِ خويش از غارتگران است كه در تقابل ِ آشكار با قانون ِ جنگل ِ سرمايهداران ِ جهاني قرارمي گيرد. برگردان ِ اين جملهي ِ تايم به زبان ِ آدميزاد، ميشود: "او چرخهاي كابوس ِ آزمندان ِ سرمايهسالار و نفتْخوار را روغنْزد." امّا بي ذرّهاي اغراق، بايدگفت كه مصدّق ِ واقعي (با همهي ِ قوّتها و ضعفهايش)، از ديدگاه ِ ايرانيان ِ ميهنْدوست، مرد ِ مردستان ِ روزگار ِ خود و يك ايرانيي ِ نمونه در همهي تاريخ اين سرزمين به شمار ميرود و خواهدرفت. نكوهش ِ مصدّق از سوي ِ دشمنان ِ ايران، بهترين ستايش از اوست. اين نيز گفتنياست كه چندين دهه بعد، سرانجام رئيس جمهور و وزير ِ امور ِ خارجهي ِ آمريكا (بيل كلينتون و مادلين آلبرايت) به ستايشي ديرهنگام از مصدّق پرداختند و اعتراف كردند كه دست اندركاران ِ سياست ِ آمريكا در دهه ي پنجاه ِ سدهي گذشته، با اجراي كودتاي ضدّ دولت مصدّق، تنها فرصتي را كه ايرانيان براي دستيابي به مردمسالاري داشتند، از آنان گرفتند!
(← http://www.iranshenakht.blogspot.com/، درآمد ِ ٣: ٤٥، زيرْبخش ِ ١٢- سيام ِ شهريور ١٣٨٦/ ٢١ سپتامبر ٢٠٠٧).
* * *
براي آن كه در كنارهي اين گفتمان، برخي از نكتههاي كليديي ديگر را نيز روشنكردهباشم، بر آن شدم كه با بهرهگيري از اين فرصت، گفت و شنودي داشتهباشم با اين «دوستخواه». خواستم را با او در ميان نهادم و او هم با خشنودي پذيرفت و در پاسخْگوييي ِ بيپرده و پرواي ِ خود – هرچند به كوتاهي – به پرسشهايم پاسخگفت كه در پي ميآورم:
پُرسش ١: برداشت ِ شخصيي شما از دوران ِ جنبش ِ رهايي جويانهي ِ ايرانيان و ملّيكردن ِ صنعت ِ نفت و دولت ِ دكتر مصدّق و پايان و پيآمدهاي آن چيست و شخص ِ مصدّق را چگونه ديديد؟
پاسخ ١: دوران نخستوزيريي مصدّق، تنها زمان ِ آغاز ِ كوشش براي ِ شالودهريزيي ِ سامان ِ مردمْسالاري (دموكراسي) در ميهن ِ ما بود و نه هنگام ِ برقراريي ِ آن. تعبير ِ "تنها فرصت ِ دستْيابي به دموكراسي براي مردم ايران" – كه مادلين آلبرايت، وزير ِ امور ِ خارجهي ِ آمريكا در كابينهي كلينتون، در سخن ِ مشهور ِ خود بهكاربرد – درستترين و دقيقترين توصيف از آن دوران است. يعني ايرانيان براي نخستين بار، فرصت يافتهبودند كه گام در راه ِ دشوار و پُرپيچ و خم ِ بنيادْگذاريي ِ يك نظام ِ مردمْسالار بگذارند: فرصتي كه – به گفتهي ِ همان آلبرايت – با اجراي ِ كودتاي سياه آمريكايي - انگليسي - درباريي ِِ ١٩ اوت ١٩٥٣ / ٢٨ امرداد ١٣٣٢ از آنان گرفتهشد و هرگز تكرارنگرديد.
پاسخ ٢: بله، صد درصد. من بر آنم كه كارنامهي ِ مصدّق را ميتوان و بايد به كارگاه نقدي فرهيخته و مستند و سنجيده برد و همهي سويههاي مثبت و منفيي آن را ارزيابيد و عيارْسنجيد. امّا نميتوان نام و ياد ِ او را از حافظهي تاريخ سترد و به فراموشْخانهي گمْنامان سپرد. چه ما خوشمان بيايد و چه بدمان بيايد، او چهرهاي شاخص در تاريخ ِ ميهن ِ ماست و اكنونيان و از پسْ آيندگان از درست و نادرست ِ كُنِش ِ سياسيي او، درسهايي ارزنده خواهندآموخت. بيگمان، ايرانيان دير يا زود، آنچه را كه آن بزرگْْمرد در راستاي ِ سود و سوداي ِ ملّت ِ خود در برنامه داشت و تاراجگران ِ بيگانه و "خودي" (؟!) نگذاشتند به ثمربرسد، پيخواهندگرفت و به سرانجامي شكوهمند خواهندرساند و در آن هنگام، نام ِ مصدّق، چراغ ِ رهنمونشان خواهدبود.
پاسخ ٣: بله، خواهان ِ اين كارم و آن را بسيار هم بايسته و بخشي از خويشْكاريي ِ اجتماعيي ِ خود ميشمارم. "يك سينه سخندارم"؛ امّا از آن جا كه اين كار را سرسري نميگيرم و زمينه و حال و هواي ويژه و مناسبي را براي آن لازمميشمارم، اكنون ترجيحميدهم كه بدان نپردازم و "اين سخن را بگذارم تا وقتي دگر". اميدوارم كه روزگار امانم دهد و فرصتي – كه اكنون ندارم – بيابم تا خاطرههاي خود از دوران ِ مصدّق و نيز نقد ِ خويش از جنبههاي گوناگون ِ مَنِش و كُنِش ِ او را بنگارم و نشردهم.
٢. يك گزارش ِ فرهنگيي ِ تازه و مهمّ: مجلّهي ِ فرهنگی و ایرانشناختيی ِ کِلْک، نَمایهدار شد.
به گزارش ِ خبرگزاريي ِ مهر، ماهنامهي ِ ادبي - فرهنگيي ِ كلك در دورهي ِ سردبيريي ِ علي دهباشي، داراي نمايه (فهرست ِ كامل ِ درونْمايهها) شد كه براي پژوهشگران از بايستههاست. متن ِ اين گزارش را در نشانيي ِ زير، بخوانيد:
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=617331
٣. گامي تازه در پيگيريي ِ يك پژوهش ِ ايراني - جهاني
دوست دانشمند، آقاي دكتر محمّد حيدري ملايري در پيامي از نِپاهِشگاه ِ (رصدخانهي ِ) پاريس، مژدهي ِ پايان يافتن ِ تدوين ِ حرف
انگليسي - فرانسه - فارسي
٤. شصتمين سال ِ انتشار ِ اعلاميّهي ِ جهانيي ِ حقوق ِ بشر: فراخوان ِ شماري از بزرگان و كهن سالان نامدار ِ جهان، براي ِ پاسداري از حقهاي بشري از سوي ِ مردم ِ جهان
It's a time for a global conversation about human rights. To consider the values that unite society as one human family and one global village. But it can be more. For the last 60 years it's been governments that have been asked to sign the Universal Declaration. The Elders hope that 2008 can be the year that individuals, not just governments, sign the declaration. The Elders are calling for one billion signatures from across the world. The old generation of leaders wants yours to be one of them. They urge you to embrace the values and goals of the declaration; to protect the rights of fellow global villagers and encourage others to do the same in communities, workplaces and schools. The Universal Declaration of Human Rights:
To sign the Universal Declaration of Human Rights click here: http://www.everyhumanhasrights.org/sign_up/
٥. نیم قرن کوشش در راستای گسترشِ فرهنگِ ایران
گپی کوتاه با رئیس هیأت مدیران ِ سازمانِ جوانان زرتشتی
http://rouznamak.blogfa.com/post-180.aspx
٦. گام ِ بلند ِ ديگري در گسترهي ِ شاهنامهپژوهي: انتشار ِ نامهي ِ باستان
دكتر ميرجلالالدّين كزّازي استاد و پژوهندهي ِِ فرهنگ ِ ايراني و ادب ِ فارسي – كه چندي پيش، خبر ِ دريغْانگيز بازْنشاندن ِ او از خدمت در دانشگاه را درهمين تارنما نشردادم – دست به كاري كارستان در زمينهي ِ شاهنامه شناسي زده و كتاب ِ نامهي ِ باستان را به نگارش درآورده كه تاكنون هفت جلد از آن ( از آغاز شاهنامه تا زمان ِ پادشاهيي ِ بهرام ِ گور) نشريافتهاست. بررسي و نقد ِ كارشناختي و گسترده ي اين مجموعه را به فرصتي ديگر وامي گزارم. (از دوست ارجمند آقاي حسين حسينخاني مدير ِ نشر ِ آگاه/ آگه – كه اين دوره ي هفت جلدي را برايم فرستاده اند – سپاس مي گزارم.)
٧. آشناييي ِ بيشتر با ياران ِ همْفرهنگ و همْزبان: نقد ِ داستاني از يك نويسندهي ِ افغان
مرتضي محمودي، داستاني از دكتر اكرم عثمان، اديب ِ فرهيخته و نويسندهي ِ افغان را نقدكردهاست. متن ِ اين نقد را – كه در روزنامك نشريافته و سردبير، نشانيي ِ آن را با مهر بدين دفتر فرستادهاست – در اين جا بخوانيد:
سوز و درد عشق و گناه پيمان شکنی (مرتضی محمودی)
http://rouznamak.blogfa.com/post-212.aspx
٨. ارجْگزاريي ِ خدمت ِ فرهنگيي ِ استادي سرآمد در يك ويژهنامه
علي دهباشي آگاهي نامهي ِ زير را به پيوست ِ پيامي از تهران به اين دفتر فرستادهاست كه با سپاسْگزاري از او در اين جا ميآورم:
شصت و سومين شمارهي ِ بُخارا منتشر شد.
مجلّهي ِ بُخارا اين شماره خود را به مسائل زبانْشناختي اختصاص داده است كه تصوير دكتر محمد رضا باطني
فهرست شمارهي ِ 63 بُخارا
مهر ـ آبان 1386
يادداشت / علي دهباشي 5
سرمقاله
حكايتي ميان ماندن و رفتن / حسين صافي پير لوجه 7
استاد زبان شناس
آشنايي بيشتر با استاد زبان شناسي دكتر باطني 12
گفتار و خط فارسي در گفتگويي با دكتر محمد رضا باطني 16
كتابشناسي دكتر محمد رضا باطني
فرازَبان شناسي
تاريخچه آموزش زبان شناسي در ايران / گفتگو با دكتر هرمز ميلانيان 32
لزوم بازنگري در روند زبان شناسي در ايران / گفتگو با دكتر علي محمد حق شناس 49
فارسي شناسي / در گفتگو با دكتر علي اشرف صادقي 62
تكوين زبان شناسي نظري در جهان و بازنمودن آن در ايران / گفتگو با دكتر محمد دبير مقدم 97
چرا ديگر نمي انديشيم ؟ / دكتر كورش صفوي 126
« زبان شناسي همگاني » يا « زبان شناسي » ؟ / گفتگو با ارسلان گلفام 130
معلمين فرداي زبان شناسي چه كساني هستند ؟ آزيتا افراشي 145
دستور زايشي ، بازگشتي ديگر به نقطه عزيمت / حسين صافي 147
زبان شناسي به زباني ديگر
گونه معيار نهفته / اميد طبيب زاده 154
چرا كه يك سخن در ميانه: زبان بدن / مريم سادات فياضي 159
زبان و نظامهاي نوشتاري / روح الله مفيدي 168
اصول و مفاهيم بنيادي در زبان شناسي شناختي / محمد راسخ مهند 172
زبان شناسي حقوقي (قانوني ) : رويكردي نوين در زبان شناسي كاربردي / فردوس آقا گل زاده 192
تعريف طنز در زبان شناسي/ عاليه كرد زعفرانلو كامبوزيا 205
زبان شناسي و ترجمه / فرزانه فرح زاد 208
صرف زبان فارسي / علاء الدين طباطبايي 212
فارسي ـ يهودي / مهرداد نغزگوي كهن 243
ساخت اطلاعي جمله / بهرام مدرسي 254
شوك فرهنگي و زبان درماني / مهدي سبزواري 257
ابن جني اعجوبه قرن چهارم / ماندانا نوربخش 261
*
درباره ويژه نامه ي زبانشناسى
واژه «زبانشناسى» نخستين بار توسط سعيد نفيسى در سال 1304 برابر واژه فرانسوى ي
نخستين كوششها در عرصه زبانشناسى در سالهاى 1312 تا 1314 مقالات حسين فوادى بود كه به صورت سلسله مقالاتى در مجله مهر منتشر شد. در اين مقالات نويسنده نگاه امروزى به زبان فارسى و پژوهشهاى زبانشناسى ارائه داده است.
گامهاى بعدى توسط دكتر محمد مقدم برداشته شد. دكتر مقدم دانش آموخته رشته زبانشناسى از دانشگاه پرينستون آمريكا بود كه پس از اتمام تحصيلات به ايران بازگشت و در دانشگاه تهران كار خود را آغاز كرد. دكتر مقدم پس از يك دوره تلاش بى وقفه موفق شد رضايت اولياى دانشگاه تهران و دانشكده ادبيات را جلب كند و در سال 1342 گروه زبانشناسى را تأسيس كردند. دكتر محمد مقدم را مىتوان نخستين زبان شناس ايرانى ناميد كه آغازگر تدريس اين رشته در دانشگاه تهران شد.
دكتر مقدم در سالهاى اوليه تدريس با همكارى دكتر صادقكيا و دكتر جمال رضايى اولين مجله مطالعات زبانشناسى را با عنوان «ايران كوده» منتشر كردند.
نخستين نسل زبان شناسان ما توانستند پايه و اساس اين رشته را در ضوابط كاملاً علمى تبيين و تدوين كنند تا آنجا كه هم اكنون نسل سوم زبان شناسان آثار ارجمندى را ارائه مىكنند.
در گروه زبانشناسى دانشكده ادبيات استادانى همچون دكتر پرويز ناتل خانلرى، دكتر سيفالدين نجم آبادى، دكتر صادق كيا و دكتر ماهيار نوابى و در سالهاى بعددكتر هرمز ميلانيان و چند تن ديگر به تدريس پرداختند.
و در ادامه استادانى ديگر همچون: دكتر محمد رضا باطنى، ابوالحسن نجفى دكتر على اشرف صادقى، دكتر على محمد حق شناس، دكتر ثمره، دكتر معصومه قريب و... راه را براى نسل جوانتر هموار كردند و با تدريس عالمانه و دقيق خود نسل جديد را با آخرين دستاوردهاى زبانشناسى در جهان آشنا كردند.
در اينجا بايد از نخستين كنگره يا گردهمايى در زمينه زبانشناسى ياد كنيم كه دكتر احسان يارشاطر در 1965 در تهران برگزار كرد. اين نوع نشستها و كنگرهها براى مدتها متوقف ماند تا اينكه در سالهاى اخير مجدداً برقرار شد و قرار است هفتمين همايش زبانشناسى در روزهاى پايانى آذرماه در دانشگاه علامه طباطبايى با حضور گسترده استادان، دانشجويان و محققان زبانشناسى برگزار شود.
يك اتفاق مهم ديگردر عرصه زبانشناسى انتشار مجله تخصصى «زبانشناسى» بود كه به همت مركز نشر دانشگاهى بنياد گذاشته شد و اكنون بيست و سه سال است كه زير نظر و مديريت علمى استاد دكتر على اشرف صادقى منتشر مىشود.
نكته ديگر كه تحول مهمى در فرهنگ نگارى دو دهه اخير محسوب مىشود نقش زبانشناسى در تأليف و تدوين فرهنگ نگارى است. حضور استادان زبان شناس بصورت يكى از الزامات علمى كار فرهنگ نويسى به شمار مىرود.
همچنين كتابهاى آموزش زبان فارسى و آموزش ترجمه در مقاطع مختلف از دانش زبانشناسى بهرهمند شدند. و در فرهنگستان زبان و ادب فارسى در ابعاد گوناگون گروههاى تخصصى به مسأله زبانشناسى بطور گسترده مىپردازند.
در چهل و چهار سالى كه از تشكيل گروه زبانشناسى در دانشگاه تهران مىگذرد، سه نسل در اين رشته علمى تربيت شدند. با نگاهى به «چكيده پايان نامههاى زبانشناسى» تنوع و كثرت موضوعات و فارغ التحصيلان اين رشته را خواهيم شناخت.
هم اكنون در دانشگاهها چه دولتى و چه آزاد گروه زبانشناسى فعال است. نسل سوم داراى چهرهها و استعدادهاى درخشان و بسيار قوى است. ولى هنوز تا ايدهآلها راه درازى را در پيشرو داريم.
ابزار آشنايى و تبادل نظر در عرصه بينالمللى بسيار محدود است. نداشتن استراتژى تحقيق و پژوهش در بيشتر زمينهها بويژه در حوزه زبانشناسى ما را در وضعيت نامناسبى قرار داده است.
و اما درباره مجله ايى كه در پيش رو داريد. پيشنهاد انتشار ويژه نامه زبانشناسى از حسين صافى بود كه طى چندين ماه به همراه روح الله مفيدى در تمامى مراحل كار ما را يارى دادند، و سپاس از اين دو مرد زبان شناس و ارجمند.
ويژه نامه زبانشناسى در چند بخش تنظيم شده است كه ملاحظه مىكنيد. اصل بر اين بوده كه عمده مباحث امروز زبانشناسى در ايران طى مقالات و گفتگوهايى كه مىخوانيد مورد بحث، ارزيابى و نقد قرار گيرد. هر چند ممكن برخى از مقالات تخصصى باشد اما در كنار ديگر مباحث گامى است در جهت ارتقاء سطح علمى زبانشناسى در ايران.
و سرانجام اين كه سردبير و ديگر دست اندركاران ويژه نامه زبانشناسى اين شماره را همچون برگ سبزى تقديم استاد دكتر محمد رضا باطنى مىكنند. اداى دينى است هر چند ناچيز، اما نشان از قدرشناسى جامعه زبانشناسى نسبت به استاد باطنى است.
آذر1386
٠۹ تاريخ ِ معاصر ِ اير ان: كتابي شش جلدي در شبكهي ِ جهاني، پيشكش به ملّت ِ ايران
احمد رُنّاسي، پژوهشگر ِ تاريخ ِ معاصر ِ ايران، كتاب ِ شش جلديي ِ خود در اين زمينه را در شبكهي ِ جهاني نشرداده و به ملّت ايران پيشكشكردهاست. متن ِ كامل ِ اين پژوهش ِ گسترده را در نشانيي ِ زير، بخوانيد:
http://ronnasi.blogspot.com/
١٠. زادْروز ِ فردوسي: آغاز ِ هفتهي ِ بزرگْداشت ِ فردوسي و شاهنامه
برپايهي ِ پژوهش ِ استاد زندهياد دكتر شاپور شهبازي، چهاردهم ديماه در گاهْشمار ِ خورشيدي (برابر با سوم ژانويه در گاهْشمار ِ جهاني)، زادْروز ِ فردوسي، حماسهسراي بزرگ ِ ملّيي ِ ايران شناختهشدهاست. استاد دكتر احسان يارشاطر، اين روز را آغاز ِ هفتهي ِ بزرگْداشت ِ فردوسي و شاهنامه شمردهاند. متن ِ گفتار ِ استاد در اين زمينه را -- كه در نشريّه ي ِ انجمن ِ دوستداران ِ شاهنامه و بنياد ِ فردوسي، درج گرديده است -- در نشانيي ِ زير، بخوانيد:
http://ferdowsi.1iran.org/Saena/SnWeekYarshaterP.html
١١. آرمانْشهر ِحافظ در ژرفاكاويهاي ِ پرويز رجبي (٥١-٦٤) : كوششي ديگرْگونه برايِ راهيابي به هزارتوهاي ِ شعر ِِ شگفت ِ حافظ
در اين جا بخوانيد:
http://parvizrajabi.blogspot.com/
١٢. مجموعهاي از فيلمهاي ويديويي دربارهي ِ روزگار ِ هخامنشيان و يادمانهاي ِ آن
در نشانيي ِ زير بيابيد و ببينيد و بشنويد (با سپاسْگزاري از فرستنده: بانو دكتر سوسن قائمي)http://www.youtube.com/watch?v=nCwxJsk14e4
١٣. زبان مادری و کیستی ملی: پيگيرييي ِ يك پژوهش
بيستمين بخش ِ گفتارهاي پيوستهي ِِ مزدك بامدادان دربارهي ِ زبان ِ مادري و كيستيي ِ ايراني را در نشانيي ِ زير بخوانيد (نشاني هاي ِ پيوند به بخشهاي پيشين ِ اين پژوهش نيز در پايان ِ اين بخش آمدهاست):
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/15138/
١٤. مفهوم وطن نزد مولانا
بیبیسی / علی امینی نجفی
Wed / 26 12 2007 / 17:39
در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic2/more/15017/
١٥. يادوارهاي براي خوانندهاي توانا و مردمي كه صدايش بخشي از خاطرهي ِ دو نسل بود و هست
" ريرا... ريرا/
دارد هوا كه بخواند/
در اين شب ِ سيا/
او نيست با خودش/
او رفته با صدايش،امّا/
خواندن نميتواند."
(نيما يوشيج)
ياد ِ ياران
مرضيّه حسيني - پنجشنبه ٢٠ دی ١٣٨٦ [١٠/ ١/ ٢٠٠٨]
بيست و نهم دي ماه، سالْروز تولد فرهاد مهراد است؛ آوازخواني که پيش از رسيدن به ٦٠ سالگي ما را ترک کرد. مردي که صدايش جزيي از خاطرهي ِ جمعيي ِ دو نسل بود و زماني براي ابد خاموش شد که سال ها قبل از آن، کوردلان شنيده شدن صدايش را ممنوع کرده بودند. شايد اين تقدير وطن ناسپاسي بود که حتي استخوانهاي عزيزش از آن ِ او نشد و خاکسترش صدها کيلومتر دورتر– در پاريس – مدفون گشت. سال روز فقدان اين صداي با صلابت و مژده دهندهي ِ عدل و داد و يادي از او شايد بتواند تلنگري به وجدان هاي خفتهاي باشد که ايران را سرزمين فراموشكاران و فراموششدگان مي خواهند.
...........................................................
فرهاد پس از دچارشدن به بيماريي ِ هپاتيت و دو سال تلاش براي درمان ِ آن در ايران و فرانسه، سرانجام در روز نهم شهريور ١٣٨١ در سن ٥٩ سالگي در شهر پاريس درگذشت. پيكر فرهاد در آغوش خاك آرامگاه
Thiais
.پاريس خفته است
برگرفته شده از سايت رسميي ِ فرهاد مهراد
دنبالهي اين يادواره را در نشانيي ِ زير بخوانيد:
http://www.roozonline.com/archives/2008/01/post_5612.php