Thursday, November 29, 2007

 

٣: ٥٧. هيجدهمين هفته نامه: فراگير‌‌ ِ ٢٥ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



يادداشت ويراستار


جمعه ٩ آذر ١٣٨٦
(٣٠ نوامبر ٢٠٠٧)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.



You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site.No need for permission to use the site as a link.

Copyright © 2005-2007. All rights reserved.




١. جشن ِ باستاني و شكوه‌مند ِ «آذرگان» فرخنده‌باد!




امروز نهمين روز از نهمين ماه ِ سال (آذرْروز در آذرْماه)، در گاه‌شمار ِ فرهنگي‌ي ِ كهن ِ ايرانيان، آذرگان ناميده‌مي‌شود كه يكي از ارجمندترين و شكوه‌مندترين جشن‌هاي ساليانه است و به انگيزه‌ي پايگاه والا و ويژه‌ي ِ آذر (/ آتش) و ايزدْ آذر در اسطوره‌هاي ِ ديرينه‌بُنياد ِ نياكان ِ ما از جاي‌گاه ِ ممتازي برخوردارست.
درباره‌ي اين جشن ِ خجسته‌ي ِ ريشه‌دار در هزاره‌هاي ِ گمْ‌شده‌ي دور، هم در گذشته و هم در روزگار ِ ما، گفتارهاي روشنگر و ارزش‌مند ِ بسياري نوشته‌شده‌است كه از ديدْرس و دست‌ْْرس ِ جويندگان دورنيست. از آن جمله است گفتار ِ شيواي ِ دوست ِ پژوهنده‌ام استاد دكتر تورج پارسي كه در سال ِ گذشته، درست در چنين روزي – نهم آذر١٣٨٥(/ سي ام نوامبر٢٠٠٦) – در درآمد ِ ٢: ١٤٠ همين تارنما نشريافت و خواستاران، مي توانند آن را در بخش ِ "نوشته‌هاي پيشين، نوامبر٢٠٠٦" بيابند.


امسال نيز مهر بي دريغ ِ استاد پارسي فروغ‌افشان شد و گفتاري تازه و خواندني و آموزنده به اين دفتر فرستادند كه با سپاس‌گزاري از ايشان، در پي مي‌آورم.


آتش اي نور ِ مقدّس، تو از اركان ِ جهاني


با تو هستم، با تو آتش
تو كه نور جاوداني
تو مقدّس عزيزي رحمت بارونو داري
تويي از نژاد خورشيد
لطف آسمونو داري
آتش اي نور مقدّس...


ترانه سرا: سعيد طبيبي
آهنگساز :همايون خرّم
خواننده :سيمين غانم



اینجا بشنوید
با سپاسگزاري از دوستم گيتي بانو مهدوي كه پيوند به پرونده ي آوايي ي اين ترانه را آماده كرد.))

درست يك روز سرد ماه آذر / نوامبر سال ۸۶ بود. باد مى وزيد وهوا بيست و پنج درجه زير
شوفاژ ) ) element صفر بود. وزيدن باد توان سرما راچندان تر مى كرد . در بانك كنار المنت
در انتظار نوبت بودم. پيرزنى كوتاه اندام و لاغر نزديكم ايستاده بود. سرگفتگو را با وى بازكردم :


Det är hemskt kallt idag!

"!"امروز وحشتناك سرده
گويى واژگانم آتش به خرمن جانش زد. با صداى بلند پرسيد:
" سرده ؟ امروز سرده ؟ كنار المنت دم از سرما مى زنى؟"
روى واژه ى سرد آنچنان يكدنده مى ايستاد كه سرد كشيده مي شد و سردتر مي شد:
"آن روز سرد بود كه من ِ كودك پاى پياده پنج كيلومتر مى رفتم تا به مدرسه برسم ، پنج كيلومتر هم برگردم به خانه. خوراكم هم سه تا سيب زمينى بود. نه المنتى بود و نه چكمه اى ! آنروز سرد بود. امروز سوئد ديگر سرد نيست!"

سكوت بانك شكست و همه نگاه ها به سوى ما برگشت. دستان پيرزن را به مهر و اعتبار در دستانم گرفتم و بوسيدم. به درست بودن ِ گفته اش مهر تاييد زدم و به ياد گفته ى دكتر اسلامى ندوشن افتادم كه درهمين اپسالا سه روزى درخدمت شان بودم. فرمودند: " بايد به احترام مردمى كه در اين سرزمين با صخرهاى اين چنينى
سخت و بلند بالا و سرماى از سرد، سردتر، آبادانى به وجود آورده اند، كلاه از سر برداشت!"

اين پيرزن كوتاه اندام وباريك نيز از همانانى است كه در آبادانى اين مرز و بوم، انباز بوده است . آن روز، شمال سوئد ۳۵ درجه ودركوهستانها ۴۰ درجه زير صفر بود. به دورو دور ترهاى تاريخ سفركردم . دورترهاى انسان بى دفاع در برابر سرما ، تاريكى ، درندگان و چشمى پر وحشت كه خورشيد را مى ديد ، خورشيد آموزگارى كه نخستين الفباى شناخت را به او آموخت تا تاريكى را از روشنايي بشناسد . دسترس به آتش كه تنى داشت كه آتش را درخورست ۱
يا به گفته ى درست ِ ترانه سرا كه از نژاد يا مظهر زمينى خورشيد است، شورى درزندگى بشر راه انداخت؛ شورى تعيين كننده كه در پرتو ِ آن، كار ميدان آدمى شد و انسان كه با كارتوانست تكامل پيدا كند . تكامل انسان در اثر كار، زندگى را آسان ساخت چرا كه كار و آبادانى هم پيوندند . زندگى و آتش نيز به هم پيوسته اند ، در اين جا ديدگاه واىكنيگ ها رادرباره ى زندگى پيش مى آورم كه حرفي دارد براى گفتن (۲) :


LIV ÄR ELD
.Att leva är att brinna
.Att leva är att älska
.Att leva är att dikta
Att leva är att skapa



زندگى يعنى آتش
زنده باشي كه برافروزى
زنده باشى كه دوست بدارى
زنده باشي كه بسرايي
زنده باشى كه بيافرينى


در اين‌جا، به فَرَوَهْر ِ خردمندى درود مى فرستيم كه در پگاه تاريخ گفت :
"بايد براى آبادانى جهان كوشيد و آنرا به درستى نگهبانى كرد و به سوى روشنايي برد" (يسنه
هات ۴۸ كرده ۵ )
و البته گوشزد كرد كه:
" در پايان گردش گيتى ، آنچه از بد، بدتر است به كسى كه در آبادانى جهان نكوشيده باشد، داده خواهد شد." (يسنه، هات ٥١، كرده ٦)


ميان خورشيد و آتش پيوندي هست


" هم از منابع ايرانى و هم از منابع هندى چنين بر مى آيد كه رسم باستانى اين بوده است كه براى استحكام پيمان ها به ميترا در حضور آتش سوگند مى خوردند، خواه اين آتش اجاق و آتشدان باشد كه بى آن زندگانى ميسر نبود وخواه آتش خورشيد در آسمان كه بر زمان و فصل ها مسلّط بود و جلوه ى رتا (/ اشا " ) بود.۴


سوگند به آتش و خورشيد هنوزهم كاربُرد دارد ، آتش نشانواره ى كانون خانواده و جان هستى است ، شعله ى پاك آن نماد اوست كه خود نور ابدى است براى نمونه : كرمانشاهى ها به افتو ( نور يا برق - خورشيد نازنده ( وه ئی خوه ر نازاره ) ۵ بويراحمدى ها به برچ

(berch)

آفتاب و تش (= آتش) ، بختيارى ها و قشقايى ها به چاله ى تش گروهى نيزمانند سنگسرى ها و... به سوى چراغ سوگند مى خورند. سوگند خوردن به آتش يك جور بيان پاكى و درستى به شمارمى آيد:
توآنجا پيش دينداران عالم
بدان آتش بخور سوگند محكم
هر آن گاهى كه تو سوگند خوردى
روان را از گنه پاكيزه كردى
۶
شايان آنست كه گفته شود كردار نيك گواه بر درستى آدمى است ونيازى نيست كه با سوگند كردار را تائيد كرد.
در ايل هاي ِ بوير آحمدى و قشقايي وقتى كه اروس رابه خانه ى داماد مى برند نخست سه دور بر گرد اجاق خانه مى گردد و انگشت به خاكستر اجاق نهاده و به لب مى گذارد انگاه كه به چادر يا خانه ى داماد برسد نيز همين آيين را به جا مى آورد .
درپايان بايد گفته شود كه : زرتشتيان چهار آخشيج هوا خاك آب و آتش را پاك كننده مي دانند و تلاش مي كنند تا آنها را آلوده نسازند. هردوت هم دراين باره اشارتى دارد . ازسويي در بينش زرتشت ، اهورامزدا را بايد در قلمرو روشنايي جستجو كرد. به همين سبب هر زرتشتي به هنگام نيايش رو به سوي روشنايي مي كند، از نور خورشيد ، ماه ، چراغ و آتش كه نماد داد است ۷گرفته تا سوسوى شمعى در كنج خانه.
به گفته ى توران شهريارى :
گو مرا بهدين نيايش مي كند/ جان هستي را نيايش مي كند


جشن آذرگان كه روز نهم از ماه آذراست، بر همگان گرامى باد بر ويژه به استاد دوستخواه كه آتش دانش و بينش او فراگير است.
_____________________
سرچشمه ها :


۱ - پژوهشى در اساطير ايران،مهرداد بهار، رويه ۱۲۵
۲-Are Waerland - 1946 -
http://www.2000taletsvetenskap.nu/waerlbok/livsh4.htm
۳ - اوستا، كهن ترين سرودها و متن هاي ايرانيان، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، چاپ يازدهم، تهران - ١٣٨٦
۴ – تاريخ ِ كيشِ ِ زرتشت، رويه ٤٩، مرى بويس ترجمه همايون صنعتى زاده
http://www.balout.ir/archives/2005.01.07/000094.shtml-۵
۶ - به نقل ازمزديسنا و ادب پارسى ، دكترمحمّد معين، جلد دوم .
۷ - تاريخ كيش زرتشت ، هخامنشيان جلد دوم رويه ۸۳ مرى بويس ، ترجمه همايون صنعتى‌زاده
* * *
همچنين پژوهنده‌ي جوان و پويا آقاي ياغش كاظمي – كه چندي پيش، از كتاب ارزشمند ِ او آتشگاه ِ اصفهان سخن‌گفتم – گفتار ِ ابتكاري و زيبايي را با لطف نسبت به ويراستار، به اين دفتر فرستاده‌است كه با سپاس‌گزاري از او، در پي مي‌آورم:


استاد گرامی
درود
متن زیر را به مناسبت جشن آذرگان نوشته ام و به شما پیشکش می دارم.


با احترام و آرزوی تندرستی همیشگی و شادکامی
یاغش کاظمی


گفتی از «آتشـگاه» بگویم. گفتی از رنج و شکنج ِ نیاکانم بگویم. گفتی از پادافره ِ ایستادگی بر راه ِ راستی و «باور» بگویم! آری، «نیکی» را بازخواست کردند! گفتی که بهای «عشق»، «سوختن» است. من همه را دیدم. هزاران تَن، هزاران روح، هزاران خشت، هزاران خشت. گفتی که خشت های این ساختمان ِ «آتشگاه» را نیاکانت با استواری بر این کوه ِ افسون زده استوار کردند، تا تو هزاران سال بعد، به یاد آوری که که بودی؟ چه بودی؟ و در کجا ایستاده ای؟ که فراموش نکنی «مهر» را که جایگاهش در این کوه بود؛ و «راسـتی» را.
این راه ِ بی نهایت. آری! ما عصمت ِ غمگین ِ اعصاریم!
چه شد؟ کجا شد؟
«خونیرث» برترین ِ سرزمین ها بود. جایی که «مزدا اهورا» برای رامش ِ خوش ترین و برگزیده ترین ِ بندگان ِ خویش آفرید:


«گوید به دین که آن شش مقام ِ سَروَری ِ کشورها را هر یک سروری است ... زردشت این کشور ِخونیرس و نیز همه ی پرهیزگاران گیتی را سرور است. در کشور ِ خونیرس، بس جای است که در این بَدزمانگی و نبرد ِ سخت ِ پتیاره، به افسون ِ مینوی گذر ِآن بسته است، که پناه گاه های خونیرس خوانده شود، چون ایرانویـــج و .... در هر یکی، سَروَری بی مرگ پادشاهی کند»
(درباره ی سَروَری ِ کشورها؛ بخش چهاردهم از کتاب بُندهش)


چه شد؟ کجا شد؟
نه! نمی خواهم باور کنم که داستان بود و افسانه! نمی خواهم! نمی خواهم! اگر نیاکانم چنین نبودند، پس نفرین بر این تاریخ ِ «به دروغ» که آنان را به چشمانم نیک می نماید. یک امپراتوری ِ پهناور، یک قدرت ِ جهانی، یک «منشور ِ آزادی» .... نه! نگو که دروغ است! نگو که افسانه بود!
چه شد؟ کجا شد؟
یاد گرفته ایم که همدیگر را بیازاریم. بر دور ِ باطلی افتاده ایم. جایی، زمانی، لحظه ای، باید امیدی باشد و سکونی و اندیشه ای.
اندیشه ای به طولانی بودن ِ راه ِ طی شده! اندیشه ای برای «مهر» ورزیدن.
گفتی از «مهر». یادم آمد که اینجا را، «آتشـگاه» را زمانی «مهرین» می گفتند که جایگاه ِ «مهر» بود.
من تحقیـر ِ هزاران روح ِ نیک ِ نیاکان ِ «به دین» ام را در این بنا دیدم. تا سپاه ِ توران آن را به بند کشد. کجا شدی «رستم»؟ چه شدی؟ کجا شدی؟
چه دردی ست که آدمی در سرزمین ِ نیاکان ِ خود تنها باشد! در سرزمین ِ خود، بیگانه باشد!
ما راهی طولانی آمده ایم. شاید جایی، لحظه ای، بر سر یک دو راهی، گذر ِ کج و بیراه را برگزیدم! حتماً اینگونه بوده است! گذر ِ «آب ِ حیات» در سویی دیگر بود! ما به بیراه رفتیم! و ... ظلمات بود و آن را پایانی نبود!
گفتی که «پارسیان» دشمن ات داشتند وقتی به بمبئی رفته بودی به آتشـگاه! گفتی که حتی پاسخ درود و سلام ات را نگفتند! گفتی که شگفت زده شدی و غَمین. گفتی که تنها بعدها و تنها بعدها توانستی بدانی که آنها چگونه به تو می نگریستند! تو برایشان یادآور ِ غربت بودی! یادآور ِ دلتنگی و تنهایی ِ همزادشان!
باز گفتی از «آتشـگاه». گفتی که «خشت» ها هنوز استوار مانده اند. «خشترا»! «خشترا»! گفتی که نیاکان ِ این خاک، در طلب ِ استواری ِ ازلی برآمدند و به آن رسیدند! برخيز! برخیز! غمگین مباش! آگاه شو! آگاه شو! بشنو! می شنوی؟ «خشت» ها، این هزاران خشت ِ کهن، با تو سخن می گویند. بشنو! «جاودانگی» همینجا در کنار ِ تو است! راز ِ آن را دریاب! راز ِ آن را دریاب! هنوز زمان داری! هنوز می توانی! از اسب افتاده ای نه از اصل!
همه ی فَرَوَشی های نيک ِ نیاکانت، اینجا در «آتشـگاه» همراهِ تو اند. سَروَری ِ «خونیرس» اکنون در دستان ِ تو ست!
«و او بسیار گفت و گفت. ...و من امّا، خاموش. فکر می کردم که چگونه می توانم تاب ِ همراهی ِ او در این سفر طولانی را داشته باشم. سفری به بلندای ِ جاودانگی!»
*
اين پژوهشگر ِ كوشا، همچنين گفتاري را در پي گيري‌ي ِ خاستْ‌گاه ِ گراور ِ نماي ِ كهن ِ آتشگاه ِ اصفهان در



http://asha.blogsky.com/

* * *
آقاي دكتر احمد پناهنده نيز، گفتاري را در همين زمينه، به اين دفتر فرستاده‌اند كه – با اندكي ويرايش و كوتاه‌كردگي – در پي مي‌آورم:


استاد ِ گرامی جناب آقای دکتر جلیل دوستخواه با درودی چون آتش آذرگان بر شما ...همان‌گونه که اطلاع دارید، بزودی جشن ِ آذرگان از راه می رسد که برابر با نهم آذرماه است. در این باره مقاله ای نوشتم که یک نسخه از آن را چون همیشه، برای شما ارسال مي‌کنم تا هم پیشاپیش این جشن و سرور ِ ماهانه را به شما فرخنده باد گفته باشم و هم اگر لازم دیدید، بر من منّت بگذارید ودر سامانه ي ایران شناخت انتشاردهید.


با مهر و دوستی
احمد پناهنده


آتش ِ جشن ِ آذرگان، آتش افشان باد!


در یَسنَه ٦٢، بند ِ ٩
چنین می خوانیم:
" نماز به تو ای آتش، ای بزرگ‌ترین آفریده­ی اهورامزدا و سزاوار ستایش "


دیروز عنصر ِ بی همتای ِ آب، از عناصر ِ چهارگانه را به شادمانی و شادخوانی نشستیم، طراوت چیدیم و نسیم ِ شادابش را در خود فرو دادیم و جوان شدیم.
از دریا سخن راندیم، آبش را به تن، خیساب کردیم
رودخانه را به آغوش کشیدیم و آب ِ روانش را سلام کردیم
جویبارها را، آواز شنیدیم و طراوت ِ معطرّش را، در جانمان فرودادیم
نهرها و برکه‌های ِ پر آب ِ شاداب را، در بَرَش سفره پهن کردیم و نوشیدیم و خوردیم و رقصیدیم و ترانه ها خواندیم و آبانگان را با آناهیتا، تیشتر و پرندگان، به جشن نشستیم.
و راستی جشنی بود طراوت افزا.
هنوز آن نسیم و طراوت ِ آبانگان را، در جان ودل داریم که ماه ِ آتش، در زمستان ِ سرد ِ در راه، فرا می رسد و گرمای ِ ذوب کننده ی سردی و برودت را در جانها، حرارتی مطبوع هدیه می کند و با انوارش، دل ِ تاریکی و ظلمت را می درد و خورشید ِ روشنایی بخش ِ منظومه ی ما را جان می بخشد.
آتش، در انديشه‌ي ِ نیاکان ِ زرتشتی مان، نماد ِ روشنایی، نور و نيرو در میان ِ عناصر ِ چهارگانه، از ویژگی و احترام ِ خاصی برخودار بوده است. به طوری‌ که چنین ویژگی و احترام، نسبت به عنصر ِ آتش سبب شد که غرض ورزان و تنگ نظران، نیاکان ِ زرتشتی مان را آتش پرست بينگارند.
در حالی که چنین نیست بلکه عنصر ِ آتش، سرچشمه ی نور و روشنایی است و نور از صفات ِ ویژه ی اهورامزدا است و چون نور در همه جا هست، در آنجا اهورامزدا حضور دارد و به همین مناسبت نیاکان ِ زرتشتی ِ ما، نسبت به نور و آتش، احترامی ویژه، ادا می کردند و آن را گرامی می داشتند. بطوریکه این آتش ِ اهورایی را آنچنان پاسبانی می کردند که هر گز خاموش نگردد.
و امروز آن آتش ِ اهورایی، در دل و جان ما ایرانیان، زبانه می کشد و نور را به پیشباز می رویم و شب را بیزار گریزانیم.



آه!
چه تلخ دورانی بر نیاکانمان عبورکرد
آنانی که پاک بودند و بر پاکی ستایش می کردند و احترام
در باران روزان، در خانه زنداني بودند
که مبادا
پاكان را بيالايند (؟!)
ریختند
و با هجومی نور بیزار
خاموش کردند، آتش ِ آتشکده ها را
تاریکی باریدند هر جا روشنایی بود
و ظلمت گویی پادشاه
امّا
تاریکی باوران
ناتوان از این درک
که در دل ِ هر ایرانی ِ زرتشتی
آتشکده ای است، همواره پایدار
و امروز
افتخارا
که هر ایرانی
یک زرتشتی است



آری:
شب همواره نماد ِ مرگ و اهریمن را در باور ِ پدران ِ باستانی ِ ما نشانده بود و پیدایش ِ آتش، پیروزی روشنایی را بر تاریکی و جهالت و تیرگی آواز داده بود. از پس ِ پیدایش ِآتش بود که نیاکانمان توانستند دل تاریکی را بدرند و در کنار ِ آتش، ساغر را از باده پر کنند و در اوج ِ شادی و شادمانی، خون رگ ِ تاک را در کام ِ خود بریزند و شب ِ مستان ِ عاشقان را، با فروغ ِ آتش، جلوه ای از شور و شیدایی و طراوتی از عشق ِ رعنایی و لطافتی از گونه های ِ ارغوانی ِ شفق گون ببخشند.
و چه شیرین‌منظری است که در کنار ِ خم و شراره‌های آتش بنشینیم و با شراب ِ ارغوانی، گونه‌های ِ انارگون ِ مستان ِ شب را، جلوه‌ای از یکرنگی و نشاط ِ عاشقانه ببینیم.
آری:
همان گونه که در مقالات گذشته اشارت رفت:
نیاکان ِ باستانی و زرتشتی مان، افزون بر جشن های ِ سالاری چون نوروز، سیزده بدر، یلدا ( شب ِ چله )، سده و چهارشنبه سوری، در هرماه آن روزی را که نام ِ آن با نام ِ ماه يكي می شد، جشن می گرفتند و به شادمانی در سروری بی همتا مشغول می شدند. و جشن ِ آذرگان، نهمین جشن ِ ماهانه ی نیاکانمان است، که در روز نهم ِ آذر ماه ِ زرتشتی برگزار می شده است.
در این روز نیاکانمان به آتشکده ها می رفتند و سرود آتش می خواندند و به رقص و شادی و شادمانی وشادخوانی می پرداختند.
مردم بر بام خانه ها و معابر آتش می افروختند، نور و روشنایی و انرژی را سلام می کردند و شب و تیرگی و تاریکی را از هستی خود محو می نمودند.
ابوريحان بیرونی در آثارالباقيه درباره­ی جشن ِ آذرگان می­نویسد :


" روز نهم آذر عيدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می­گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می­باشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته­ای که به همه­ی آتش­ها موکل است ناميده شده، زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده­ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند. "


ِآذر، نام ایزدی است ویژه­ی همه­ی آتش­ها و از احترام ویژه­ای نسبت به سایر ِ عناصر چهارگانه برخوردار می باشد و جشن آذرگان در کنار جشن های دیگر ِ آتش، چون سده و اردیبهشتگان و چهارشنبه سوری، ستایشی است سزاوار از این عنصر اهورایی.
باشد که با برافروختن آتش در این جشن ِ سزاوار ِ شرر، در دل و جان ِ تک تک ِ ما، آتشکده های ِ پدران ِ مان، زبانه بکشد و هر آنچه تاریکی و تیرگی است، را بدرد و آفتابی‌روزان را بر پهن دشت ِ بی کران سرای ایران‌زمین بگستراند.


در پایان این نوشته مایل هستم نیایش آتش را زینت بخش دل و جان و خرد همه هموطنانم بکنم. زیرا که خود یک بار به مناسبتی این سرود را همراه هموطنان زرتشتی ام در روزهای ِ پروازوار جوانی ام در کنار آذرگاه فریاد کردم.



نيايش ِآتش:



درود بر تو ای ِ آتش! ای برترین آفریدهء سزاوار ستایش اهورا مزدا! به خشنودی اهورا مزدا، راستی بهترین نیکی است، خرسندی است.خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد (٣ بار) بر می گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورا باور داشته باشم.به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد!افروخته باش در این خانه!پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه!به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! آسایش آسان! پناه آسان! آسایش فراوان!فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مراوده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند.راستی بهترین نیکی است، خرسندی است.خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد (٣بار) (١)
___________________________
(١) بر گرفته از مقالۀ " جشن ِآتش ِ" دوست ارجمند و دانشمندم آقای دکتر تورج پارسی


٢. روزْنوشتي تازه‌ از دكتر پرويز رجبي


ناتنی ها (٨٩)
دوم آذر ١٣٨٦


در اين جا:
http://parvizrajabi.blogspot.com/


٣. گفت و شنودي بي پرده و روشنگر درباره‌ي خطر ِ جنگي كه ايران را تهديدمي‌كند : يك فيلم ويديويي




George Galloway talking about war with Iran

http://www.youtube.com/watch?v=jtw5Zy2M6rk




درباره ي اين دولتْ‌مرد ِ منتقد ِ بريتانيايي (نماينده‌ي ِ گلاسكو در مجلس ِ نمايندگان بريتانيا)



و براي
شنيدن و خواندن سخنان ديگري از او


http://www.google.com/search?q=George+Galloway&rls=com.microsoft:*:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7&rlz=1I7IRFA


٤. فيلمي ديدني ازچگونگي‌ي ِ ساختن ِِ «تار» و مرحله‌هاي ِ شكلْ‌بخشي بدان


داستان ِ تار و قصّه‌ي ِ دل ِ استادِ عاشق



لطفاً
در اینجـا
به این گزارش زیبا نگاه کنید:
http://msahar.blogspot.com/2007/11/blog-post_23.html
(با سپاسْ‌گزاري از دوستم محمّد جلالي چيمه / م. سحر، فرستنده ي نشاني‌ي ِ پيوند از پاريس به اين دفتر.)


‎‎٥. چشمْ‌انداز ِ گسترده‌اي از جهان ِ موسيقي‌ي ِ ايراني: مجموعه‌ي ِ سرشاري از گفتار و نقد، تصويرهاي يادماني از هنرمندان و سازهاي آنان و نمونه‌هايي از خوانندگي و نوازندگي‌ي ِ استادان



در اين نشاني، بخوانيد، ببينيد و بشنويد:
http://au.f511.mail.yahoo.com/ym/ShowLetter?MsgId=9480_72434989_22636_3670_50811_0_59339_259009_409107537&Idx=0&YY=54806&y5beta=yes&y5beta=yes&inc=25&order=down&sort=date&pos=0&view=a&head=f&box=Inbox


و در همين زمينه، طرحْ طنزي در نكوهش ِ بازداري ي ِ نمايش ِ سازها در هنگام ِ اجراي ِ برنامه هاي موسيقي در تلويزيون:




(با سپاسْ‌گزاري از امين فيض‌پور توليدكننده‌ي ِ مجموعه و فريبا، فرستنده ي نشاني‌ي ِ پيوند از گروه ِ روزنه به اين دفتر.)


٦. مروري در فرهنگ، ادب و هنر در عصر ِ صفوي: پيْ‌گيري‌ي «تاريخ در ادبيّات»


علي ميرفطروس در روزنامك:انديشه های صائب در شعرهای «صائب»

http://rouznamak.blogfa.com/post-184.aspx


٧. ترانه‌اي در ستايش آشتي و زندگي و نكوهش جنگ و تباه‌كاري


پرنده ي ِ صلح


پرتو نوری علا




اخبار روز:
چهارشنبه ٣۰ آبان ۱٣٨۶ - ۲۱ نوامبر ۲۰۰۷

http://www.akhbar-rooz.com/


٨. پذيره‌ي گرم و پرشور ايرانيان از «شوراي ِ ملّي‌ي ِ صلح» و فراخوان به پيوستن بدان و ...


ايران: بودن يا نبودن؟! بحث در اين است!


اتحاد جمهوری خواهان ایران: به شورای ملی صلح می پیوندیم


در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=12385


از تشكیل «شورای‌ ملی‌ صلح» حمایت كنیم!


دکتر حسين باقرزاده


متن ِ كامل ِ فراخوان را در اين نشاني بخوانيد:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14707/


نام من را هم بنويسيد
مير حميد سالک - یکشنبه 4 آذر 1386 [2007.11.25]
فراخوان بانوي صلح و يارانش جهت جلوگيري از وقوع فاجعه اي مصيبت بار براي ايران وجهان، نور اميدي ‏به دل تمامي دل بستگان اين آب و خاک و تمامي هواداران صلح در جهان تاباند. حرکتي که آغاز شده است، ‏هر چند با تأخير، مي تواند در آينده نزديک يکي از عوامل به سکوت کشاندن صداي جنگ طلبان در داخل و ‏خارج کشور باشد.‏
در اين نشاني بخوانيد:
http://www.roozonline.com/archives/2007/11/post_4930.php


نشريّه‌ي ِ الكترونيك ِ روز نوشته است:
رايزني كانون مدافعان حقوق بشر با فعالان دانشجويي
گامي در راه "شوراي ملي صلح"
به دنبال فراخوان "شيرين عبادي" برنده ايراني جايزه صلح نوبل براي تشكيل "شوراي ملي صلح"، كميته موقتي ‏كه به اين منظور از سوي "كانون مدافعان حقوق بشر" تشكيل شده است، رايزني‌هاي خود با گروه‌هاي اجتماعي را ‏آغاز كرد و در اولين قدم، گروهي از فعالان دانشجويي در يك هم‌انديشي با اعضاي اين كميته موقت شركت كردند ‏تا به بررسي نحوه شكل‌دهي و گسترش يك جنبش اجتماعي براي صلح بپردازند.


خطر جنگ گسترده در ایران و منطقه


گفت و گوي داوود خدابخش در صداي آلمان با بهمن نیرومند

نويسنده ي كتاب جنگ بدون اعلام (به زبان آلماني)



در اين نشاني بخوانيد:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/world/more/14718/


نقشه‌ي ِ بوش برای حمله به ایران
شهروند / جواد طالعی


به قلم رئیس انجمن حقوق‌دانان آمریکا، برگردان: جواد طالعی (دفتر اروپائی شهروند)


در اين نشاني بخوانيد:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic2/more/14220/


در همين زمينه:
ميز ِگردي با شركت چند كارشناس ِ ايراني و آمريكايي


در تاريخ ِ هفتم آبان گذشته (٢٩ اكتبر ٢٠٠٧)، بر پايه‌ي ِ فراخوان ِ كنُن جان پيترسون (Canon John Peterson) مدير ِ مركز ِ جهاني‌ي ِ دادْوَرزي و آشتي‌جويي (Director of the Center for Justic and Reconceliation) ميز ِ گردي با درونْ‌مايه‌ي ِ آمريكا و ايران، تاريخي دشوار: پيوندهاي آمريكا و ايران از آغاز تا امروز، با حضور و سخنراني‌ي ِ دكتر عبّاس امانت، استاد ِ تاريخ در دانشگاه ِ ييل در كانتيكت، دكتر تريتا پارسي، استاد دانشگاه واشنگتن و مدير ِ شوراي ِ ملّي‌ي ِ ايرانيان و آمريكاييان، ستيفن كينزر، پژوهشگر ِ ايران‌شناس و نويسنده‌ي چندين كتاب، از جمله همه‌ي مردان ِ شاه، بروس لاينگن، كاردار ِ سفارت آمريكا در تهران به هنگام گروگان گيري و گيل هارِست، عضو ِ كنگره‌ي آمريكا در تالار كليساي ِ جامع ِ ملّي‌ي ِ واشنگتن تشكيل‌گرديد.
در سخنراني‌ها و گفتمان‌هاي مطرح‌شده در اين همايش، به رويدادهاي كليدي و مهمّي در رفتار ِ آمريكاييان با ايرانيان از آغاز ِ پيوند ِ رسمي‌ي دو كشور تا امروز اشاره‌شد و به ويژه بر كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢خورشيدي (١٩ اوت ١٩٥٣ ميلادي) تأكيد رفت و ريشه‌هاي تنش و ستيز ِ امروز در آن رويدادهاي ناروا و كُنش‌هاي نادوستانه، بازجسته‌شد.
متن ِ كامل ِ درونْ‌مايه‌ي ِ اين ميزگرد ِ مهمّ را در نشاني‌ي ِ زير ببينيد و بشنويد:
http://video1.cathedral.org/wmv/IranPanel071029.wmv
(با سپاسْ‌گزاري از استاد دكتر تورج پارسي براي فرستادن ِ نشاني‌ي ِ پيوند به اين فيلم ِ ويديويي)


٠۹ «دسترسي»: رواج ِ همگاني‌ي ِ يك كاربُرد ِ نادرست به جاي ِ «دسترس»


نادرست‌ْگويي‌ها و نادرستْ‌نويسي‌هاي ما ايرانيان يا – به اصطلاح – "غلطهاي مشهور"مان، فراوانند و كاربُرد ِ «دسترسي» به جاي ِ «دسترس»، يكي از رايج‌ترين ِ آنهاست. در برخوردي تازه به يكي از موردهاي ِ كاربُرد ِ تركيب ِ نادرست ِ «دسترسي»، فرصت را غنيمت شمردم و بر آن شدم تا در باره‌ي ِ آن ، به كوتاهي روشنگري كنم. پس يادداشت كوتاه خود در اين زمينه را، در اين جا مي‌آورم تا خوانندگان ارجمند ِ اين تارنما بخوانند و به ديگران هم انتقال دهند و فايده‌ي آن، همگاني‌شود:
بيشتر مردم، دسترسي را به جاي دسترس به كار مي‌برند؛ در حالي كه دسترس، خودْ مصدر ِ مركّب و كوتاه كرده ي دست رسيدن است و افزودن ِ "ي" ي ِ نشان ِ اسم مصدر (/حاصل ِ مصدر) بر آن، هيچ گونه توجيه ِ دستور زباني و زبانْ شناختي ندارد و تنها به دليل ِ اشتباه گرفتن ِ " ي" ي ِ بيان ِ يگانگي (/ وحدت) با "ي" ي ِ مصدري در دوره‌هاي اخير، رايج شده‌است. در گذشته ي دورتر از زمان ِ ما، همه جا به درستي دسترس به كاررفته‌است. براي نمونه، فردوسي مي گويد: "به چيزي كه باشد مرا دسترس / بكوشم؛ نيارم نيازت به كس". امّا متأسّفانه كاربُِرد ِ نادرست ِ دسترسي در دوران ما همه‌گير شده و اين اشتباه، حتّا به لغت نامه ي دهخدا راه يافته است! در اين فرهنگ، در زير ِ درآمد ِ دسترسي، آمده است: "حاصل ِ مصدر ِ مركّب" و تنها دو شاهد ِ مثال براي آن نقل كرده اند : "گر دست ِ كرامتي ترا هست / از دسترسي بُوَد نه زين دست" ( (نظامي). و "نه دسترسي به يار دارم / نه طاقت ِ انتظار دارم." (سعدي). "ي" ي ِ چسبيده به پايان ِ دسترس در اين هر دو كاربُرد، "ي" ي ِ بيان ِ يگانگي (/ وحدت) است و آشكارست كه ويراستار ِ درآمد ِ يادكرده، به خطا، آن را "ي" ي ِ مصدري خوانده و اين اشتباه لپّي را مرتكب شده و در اين فرهنگ ِ مهمّ به ثبت رسانده است تا ديگران را هم، مانند ِ خود، دچار ِ اشتباه گردانَد! ( براي شناخت ِ ساختار ِ اسم ِ مصدر (/ حاصل ِ مصدر) و جاي درست ِ كاربُرد ِ "ي" ي ِ مصدري، نگا. كتاب ِ اسم ِ مصدر، حاصل ِ مصدر، نگارش دكتر محمّد مُعين، انتشارات زوّار، تهران - دهه‌ي ١٣٣٠ و دكتر نويد فاضل: دانشنامه‌ي ِ سه‌زباني‌ي ِ دستور ِ زبان ِ پارسي‌ي ِ نو در نشاني‌ي ِ : http://dastur.fazel.de/
وگفتارهاي آمده در نشاني‌ي ِ:
http://www.google.com/search?q=%D8%A7%D8%B3%D9%85+%D9%85%D8%B5%D8%AF%D8%B1&rls=com.microsoft:*:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7&rlz=1I7IRFA


١٠. محسن نامجو، نوازنده و خواننده‌ای ديگرْانديش، نوآور و پويا



درونْمايه‌ي اين زيرْبخش، گفتاري تحليلي و هنرشناختي است درباره‌ي ِ محسن نامجو، هنرمند ِ جوان با شيوه و شگردي ابتكاري و نوآورده از شاعر ايراني محمّد جلالي چيمه (م. سحر)، شهربند ِ (با "شهروند" اشتباه نشود)
پاريس كه در تارنماي او
http://msahar.blogspot.com/
نشريافته و روزنامك نيز آن را بازْنشرداده و مسعود لقمان، نشاني‌ي پيوند بدان را بدين دفتر فرستاده‌است.
متن ِ اين گفتار ِ رهنمون و روشنگر را در نشاني‌ي زير بخوانيد و در پيوندهاي درونْ‌متني‌ي ِ آن، آگاهي‌هاي بيشتري از زندگي و كارهاي نامجو به دست آوريد و نمونه‌هايي از هنرنمايي‌ي او را بشنويد:


(با سپاسگزاري از محمّد جلالي چيمه و مسعود لقمان)
http://www.rouznamak.blogfa.ir/post-186.aspx


١١. حافظ ْنوشتْ‌هاي پرويز رجبي (٦-١٦) : كوششي ديگرْگونه براي ِ راه‌يابي به هزارتوهاي ِ شعر ِِ شگفت ِ حافظ


در اين جا:
http://parvizrajabi.blogspot.com/


يادداشت ِ زير، دوشنبه‌ي گذشته از دفتر ِ استاد رجبي در تهران، به اين دفتر رسيد:


توضیح دربارۀ نگاه من به غزل‌های حافظ


از روزی که مرتکب نوشتن برداشت‌هایم ازغزل‌های بزرگ‌ترین انسان ایرانی حافظ شده‌ام، گاهی دوستان به گزینش عنوان «آسیابان» خرده گرفته‌اند. عنوانی که هرآن می‌توان عوضش کرد!
واقعیّت این است که من از همان آغاز می‌خواستم برداشت‌ها و احساس‌هایم را دستکاری نکنم، تا ببینم که اگر معجزه‌ای شود و یک ایرانی را به حال خودش رها کنند، دربارۀ حافظ چگونه فکر می‌کند! از همین روی حتی از خواندن برداشت‌های دیگران صرف نظر کرده‌ام، تا مبادا خالص بودن نگاهم وجاهت خود را از دست بدهد. از این بیم داشتم که ناخواسته نگاهم به این سوی و آن سوی بدود و به جای پرداختن به برداشت‌های بی‌شایبۀ خودم، به نقد آثار دیگران بپردازم، که برنامۀ کارم نبود.
در آغاز نخستین گفتارم نوشتم:
من اگر نانوای محل می‌بودم، هرگز به حافظ نان بیات نمی‌دادم!
برای این‌که او هم به کسی غزل بیات نداده است.
واقعیّت این است که حافظ شعر نگفته‌است، راستی را به گونه‌ای در دهانش آسیاب کرده است که نیازی به الکش نباشد و بعد آن را با حرارت مغز و دلش و حلاوت دهانش پخته است. و به راستی، این دو آتشه سبب گرمی بازارش شده است!


چشم! عنوان را عوض خواهم کرد. خوشبختانه دستم پراست و می‌توانم گاهی بگویم: «حافظ ِ آسیابان و من ِ سابق»!
پس تا یافتن نامی جدید از نوشتن «حافظ آسیابان و من ِ سابق» خودداری می‌کنم. گمان نمی‌کنم دورۀ فترت زیاد طولانی شود.


با فروتنی
پرویز رجبی


استاد رجبي، همچنين در پيامي دوستانه، ديدگاه و برداشت ِ مرا درباره ي «حافظ‌‌‌ نوشت‌ها» پرسيده‌بودند. اين هم پاسخ ِ من بدان پرسش:


درود.
برداشت ِ راستاحسيني و بي رودربايستي ي ِ مرا درباره ي "حافظ نوشت ها" پرسيده بوديد.
در ايران شناخت ِ جمعه ي گذشته، اشاره اي كوتاه بدانها كردم.
در كار ِ فرهنگ و ادب، با هيچ كس -- و از جمله شما -- رودربايستي و پروا و پرهيزي ندارم و از آشكاره‌گويي روي نمي‌گردانم.
بر اين پايه، مي‌گويم كه درونْ مايه ي ِ"حافظ نوشت ها" را مثبت و روشنگر و رهنمون ارزمي يابم و ساخت و پرداخت ِ آنها را ابتكاري و نوآورده مي‌بينم.
بندي‌ي ِ تحليل ِ عصاقورت‌داده و مَدْرَسي و مَكتَبي ي ِ يك غزل نماندن و پيوسته پُل ِ پيوندزدن در ميان ِ گستره ي معني شناختي و خيالْ نقش هاي شگفت ِ شاعر از يك غزل به غزلي و غزلهايي ديگر، كاري‌ست بشْكوه و كارستان كه در سرانجام ِ اين پويش و نگرش ِ ژرفاكاوانه، مي تواند رنگينْ‌كمان ِ انديشه و خيال ِ اين -- به گفته ي ِ "نيمايوشيج" -- «اعجوبه‌ي ِ آفرينش» را فراديدآورد و ما را از تنگناي ِ تاريخي‌ي ِ سده‌ي ِ هشتم هجري در شيراز، به فراخ‌ناي ِ آرمانْ شهر ِ انديشه و فرهنگ و ادب رهنمون‌گردد
دستْ مريزاد! باز هم بنويسيد.


دوستدار
جليل دوستخواه
تانزويل - استراليا
پنجم آذر ماه ١٣٨٦


١٢. سينماي «رخشان بني‌اعتماد»: آگاهي نامه‌ي ِهمايش و سخنراني در لندنِ و فراخوان براي عرضه‌ي ِ پژوهش



THE CINEMA OF RAKHSHAN BANI-ETEMAD
Conference
19 April 2008School of Oriental and African Studies (SOAS), University of London , London .A conference that will explore the films of Rakhshan Bani-Etemad and the broader impact of her work.
Call for papers
Organised by Centre for Media and Film Studies at SOAS in association with the Iran Heritage Foundation
Convened by
Prof. Annabelle Sreberny and Dr Saeed Zeydabadi-Nejad, Centre for Media and Film Studies, SOAS.
Introduction
Rakshan Bani-Etemad is arguably Iran 's most distinguished female director. She is a prolific feature filmmaker who also makes documentaries and writes scripts. Having cut her teeth on documentaries, she applied her sharp eye for realism to feature films. Beginning with Off-Limits (1986), she began a string of films which have not only been praised at international festivals outside Iran , but have also been remarkably popular with Iranian critics and audiences. She is the winner of numerous awards in Iran and internationally.The conference will explore the films of Rakhshan Bani-Etemad and the broader impact of her work. We welcome papers that examine her entire corpus of work; that focus on specific genre or specific films; that involve comparative analysis; that explore the political dimensions of her work; that situate the work within a broader context of Iranian cinema and cultural production; that take feminist theory and film studies approaches seriously, etc.All proposals (proposed length 300 words) should be submitted by 2 December 2007 to allow for efficient planning of the conference. Each person submitting a proposal must include his/her institutional affiliation and full contact details. Proposal should be submitted to the contact details shown in 'enquiries' below.
Related events
In celebration of Rakhshan Bani-Etemad's achievements, the Centre for Media and Film Studies at SOAS has also organised other programmes and events in collaboration with the Iran Heritage Foundation, the British Film Institute (BFI) and Insight. These include a retrospective of her complete works with the early documentaries, to be screened at the BFI in April 2008; an "in-conversation" event with Ken Loach (subject to confirmation) and a director's master-class (an intensive workshop organised with Insight).
Enquiries:
Dr. Saeed Zeydabadi-Nejad,
http://au.f511.mail.yahoo.com/ym/Compose?To=sz10@soas.ac.uk.




١٣. پانصد سال چهره‌نگاري از زنان در هنر ِ باخترزمين، از لئوناردو داوينچي تا پابلو پيكاسو



Women In Art
May 26, '07 3:59 AM


For everyone


500 Years of Female Portraits in Western ArtLeonardo Da Vinci, Raphael, Titian, Botticelli , Boltraffio, Albrecht Durer, Lucas Cranach the Elder, Messina, Perugino, Hans Memling, El Greco, Hans Holbein, Rokotov, Peter Paul Rubens, Gobert, Caspar Netscher, Pierre Mignard, Jean-Marc Nattier, Vigee-Le Brun, Sir Joshua Reynolds, Winterhalter, Tyranov, Borovikovsky, Venetsianov, Gros, Kiprensky, Amalie, Corot, Edouard Manet, Flatour, Ingres, Wontner, Bouguereau, Comerre, Leighton, Blaas, Renoir, Millias, Duveneck, Cassatt, Weir, Zorn, Mucha, Paul Gaugan, Henri Matisse, Picabia, Gustav Klimt, Hawkins, Magritte, Salvador Dali, Malevich, Merrild, Modigliani, Pablo Picasso



چهره‌ها را در يك فيلم ويديويي‌ي ِ پويانما بنگريد:
http://miraulam.multiply.com/video/item/38
(با سپاسْ‌گزاري از دوستان ِ گرامي آقايان داريوش كارگر و دكتر تورج پارسي كه نشاني‌ي ِ پيوند به اين فيلم ِ ديدني را جداگانه از سوئد به اين دفتر فرستادند.)


١٤. سرگذشت ِ ترجمه‌ي ِ كتاب ِ تازه‌ي ِ «ماركز» در ايران و بيرون از آن




Gabriel García Márquez (1928- )


گابريل گارسيا ماركز، نويسنده ي نامدار كلمبيايي و برنده ي جايزه ي ادبي ي نوبل ١٩٨٢
كتاب تازه اش با عنوان
Memories of My Melancholy Whores
(خاطرات روسپیان سودازده من)
منتشرشده است.




علي خِرَدْپير در تارنماي ِ خود، گزارشي در باره ي اين كتاب، نوشته است:
http://www.1979.blogfa.com/post-339.aspx


"خاطرات روسپیان سودازده من" در ایران با عنوان "دلبرکان غمگین من" منتشر و بلافاصله توقیف شد . این کتاب حالا به بازار سیاه راه یافته است.
نشريّه ي الكترونيك ايران مانيا
http://www.iranmania.com/News/ArticleView/Default.asp?NewsCode=55670&NewsKind=Current%20Affairs
نيز گزارشي به انگليسي در همين زمينه دارد.
همچنين گزارشهاي گسترده اي را درباره‌ي مجموع ِ زندگي و كارنامه ي ادبي ي اين نويسنده، در اين نشاني بخوانيد:
http://www.google.com/search?q=Gabriel+Garcia+Marquez&rls=com.microsoftIE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8
و در تارنماي ِ خود ِ ماركز، بسياري از دانستني‌ها درباره‌ي او و از جمله فهرست ِ بالابلند ِ كتابهايش:
http://en.wikipedia.org/wiki/Gabriel_Garc%C3%ADa_M%C3%A1rquez


توقیف کتاب مارکزنتوانست خوانندگان ایرانی را از خواندن آن محروم کند مصاحبه روزنامه "ال تیمپو" با اميرحسين فطانت مترجم "خاطرات روسپیان سودا زده من"





• پس از توقیف کتاب مارکز در ایران روز ۱۶ نوامبر متن کامل و سانسور نشده کتاب برای دسترسی آزاد عموم در اینترنت قرار گرفت. بیش از ۱۵۰۰۰ بار و از ۵۵۰ پایگاه اینترنتی و از ۸۰ کشور جهان این متن پیاده شده است ...


اخبار روز: دوشنبه ۵ آذر ۱٣٨۶ - ۲۶ نوامبر ۲۰۰۷
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12405


١٥. «انسانم آرزوست»: گزارشي درباره‌ي تازه‌ترين رويداد ِ ادبي در تهران



علي دهباشي در گزارش زير – كه چهارشنبه (پريروز) به اين دفتر فرستاد و امروز با دو روز ديركرد، در اين هفته‌نامه بازْنشرش مي‌دهم – از يك رويداد ِ تازه‌ي ادبي خبرداده كه مايه‌ي خشنودي‌ي همه‌ي دوستداران ِ ادب و فرهنگ ايراني است. با هم بخوانيم:


جشن رونمايي‌ي ِ كتاب ِ انسانم آرزوست


انتشارات نگاه با همكاري ِ مجلّۀ بخارا به مناسبت انتشار كتاب « انسانم آرزوست » مراسمي را در چهارشنبه شب هفتم آذر ماه در محل تالار اجتماعات اين انتشارات برگزارمي‌كند.
« انسانم آرزوست » برگزيده و شرح غزليّات مولاناست كه توسط بهاء الدّين خرّمشاهي در ٦٩٤ صفحه تنظيم شده است .
در مراسم رونمايي كتاب « انسانم آرزوست » ، دكتر محمد استعلامي ، دكتر توفيق سبحاني ، محمد بردبار ، غلامحسين اميرخاني و جمشيد مشايخي سخنراني خواهند كرد. همچنين فيلم مستندي از زادگاه مولانا در بلخ و مزارش در قونيّه به نمايش درخواهد آمد.


و درهمين زمينه در سيدني - استراليا:




١٦. ریشه‌ی ِ ايراني‌ي ِ واژه‌ی ِ «عشق»: ويرايش ِ تازه‌اي از يك پژوهش ِ بُنيادين و روشنگر


چندي پيش در همين تارنما به گفتار ِ دوست ِ دانشمند آقاي دكتر محمّد حيدري ملايري، استاد ِ نِپاهشگاه ِ (رصدخانه‌ي ِ) پاريس
(Paris Observatory)
و مؤلّف فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک (سه زباني)



An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics English-French-Persian
http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/I_v1.html

در شناخت ِ ريشه‌ي ايراني‌ي ِ واژه‌ي ِ عربي‌نماي ِ «عشق»، پيونددادم.
ايشان به تازگي، در پيامي مهرآميز به اين دفتر، آگاهي‌داده‌اند كه سرگرم ِ تدوين ِ ويرايش تازه‌اي از هر دو روايت ِ فارسي و انگليسي‌ي ِ گفتار ِ يادكرده‌اند. متن ِ تا كنون پرداخته و ويراسته‌‌ي ِ اين پژوهش را در اين نشاني بخوانيد:http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/esq_pers.html


١٧. گرامي‌داشت ِ ياد ِ دو آزاده‌ي ِ قلمْ‌سالار


محمد مختاری و محمدجعفر پوینده



کانون نویسندگان ایران و خانواده های محمد مختاری و محمدجعفر پوینده دو تن از جان باختگان قتل های سیاسی- فرهنگی، موسوم به قتل های زنجیره ای از مردم دعوت کرده اند در نهمین سال مرگ این دو نویسنده ی آزادی خواه ایرانی شرکت کنند. بزرگداشت مختاری و پوینده روز جمعه ۹ آذر ماه بر سر مزار آن ها در امامزاده طاهر مهرشهر کرج برگزار می شود ...



اخبار روز: سه‌شنبه ۶ آذر ۱٣٨۶ - ۲۷ نوامبر ۲۰۰۷


ما خانواده ی جان باختگان قتل های سیاسی- فرهنگی، موسوم به قتل های زنجیره ای از شما خانواده های فرهنگ دوست و مردم عدالت جوی ایران دعوت می کنیم که در این نهمین سالمرگ عزیزان سرسپرده به آزادی اندیشه و بیان و مدافعین آن بی هیچ حصر و استثناء، ما را تنها نگذارید. خانواده های محمد مختاری و محمد جعفر پوینده مراسم سالمرگ این دو عزیز روز جمعه ۹ آذر ماه ۱٣٨۶ بر سر مزارشان در امامزاده طاهر مهرشهر کرج از ساعت ۱۴ تا ۱۶ برگزار می شود. اتوبوس ها راس ساعت ۱ بعد از ظهر از میدان انقلاب، خیابان آزادی، مقابل دانشکده دامپزشکی و میدان ونک اول خیابان ملاصدرا، مقابل هتل پردیس به طرف مزار حرکت می کنند. اطلاعیه¬ی کانون نویسندگان ایران درباره¬ی مراسمِ نهمین سالگرد قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده در نهمین سالگرد قتلِ هولناکِ یاران‌مان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، در کنار خانواده¬های این عزیزان گرد هم می¬آییم تا یادِ این جان¬باختگانِ راه آزادی را گرامی بداریم. وسیله¬ی رفت و آمد مهیاست. زمان: جمعه ۹ آذر ماه ۱٣٨۶، ساعت دو تا چهار بعد از ظهر مکان: گورستان امام زاده طاهر، مهرشهر، کرج محل استقرارِ اتوبوس‌ها: ۱) ابتدای خیابان آزادی، روبه‌ روی دانشگاه دام‌پزشکی ۲) میدان ونک، ابتدای ملاصدرا، روبه‌ روی هتل پردیس اتوبوس‌ها راسِ ساعت یک بعد از ظهر حرکت خواهند کرد.


کانون نویسندگان ایران
۶/۹/٨۶


نه/ چه می گویی/ هنوز این قافله/ در راه است


به یاد دست های آتش و باد: محمد مختاری / جعفر پوینده


سروده اي از: محمود معتقدی


در اين جا بخوانيد:
http://www.akhbar-rooz.com/
دوشنبه ۵ آذر ۱٣٨۶ - ۲۶ نوامبر ۲۰۰۷


در همين زمينه:
سهراب مُختاري، فرزند و يادگار ِ برومند ِ محمّد مُختاري، از ارزش‌هاي والاي ِ انديشگي و فرهنگي‌ي ِ پدر سخن‌مي‌گويد.
در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12413


و باز در همين حال و هواي اندوه بار، با ياد ِ همه ي جان باختگان ِ راه ِ آزادي ي ِ انديشه و بيان:



١٨. شناخت ِ نويسنده‌اي ايراني با اثرهايي به دو زبان ِ فارسي و آلماني


رضا دانشور، نويسنده و پژوهنده ي شهربند ِ پاريس، از حميد صدر، نويسنده ي ايراني ي شهربند اتريش كه به دو زبان فارسي و آلماني مي نويسد و اثر ِ تازه ي او زبانِ ِ دل‌افسردگان، سخن مي گويد.



در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/14742/




١٩. استاد ريچارد نلسون فراي از ايران ِ بزرگ سخن مي‌گويد: گفت و شنودي با
CNN


ريچارد نلسون فراي، استاد ممتاز ِ دانشگاه هاروارد در آمريكا – كه زنده‌ياد استاد علي اكبر دهخدا، بيش از پنجاه سال پيش از اين، به او لقب ِ "فراي ِ ايران‌ْدوست" داد – در گفت و شنودي با تلويزيون
CNN
، از ايران ِ بزرگ (ايران فرهنگي، ايراني از مرزهاي باختري‌ي چين تا فرازْرود / آسياي ميانه و خليج فارس و ميانْ‌رودان / بين النّهرين و اروپاي خاوري) و عمري كوشش و كُنِش ِ والاي ايرانْ‌شناختي‌ي خود، سخن‌مي‌گويد.
اين برنامه‌ي ارزشمند را در يك فيلم ِ ويديويي، در نشاني‌ي ِ زير ببينيد و بشنويد:
http://video.google.com/videoplay?docid=8599016121144917550&hl=en


٢٠. حديث ِ مُلك ِ ما: چهار يادداشت ِ خواندني از مسعود لقمان، سردبير ِ تارنماي ِ روزنامك



در اين جا بخوانيد:
http://www.rouznamak.blogfa.ir/post-187.aspx


٢١. نونشرْداده‌هاي سه فصلنامه‌ي ِ فرهنگي‌ي ِ برونْ‌مرزي


نشريّه‌هاي فرهنگي‌ي ِ برونْ‌مرزي، با چندْده‌ساله شدن ِ دوران ِ شهربندي‌ي ِ دستْ‌اندركاران ِ آنها در سرزمين‌هاي باختري يا – به تعبير ِ اسماعيل نوري علاكشور ِ خارج از كشور، ديگر حالا جاافتاده، استخوانْ‌دار، حرفه‌اي، سامانْ‌مند و – در يك كلام – پُخته و سَخته و پُر و پيمان و پاسخْ‌گوي ِ نيازها و خواست‌ْهاي اهل ِ فرهنگ و ادب و پژوهش شده‌اند و با همه رنج و شكنج ِ دوري و مهجوري، از همْ‌تاهاي ِ درونْ‌مرزي‌ي ِ خود كمْ‌نمي‌آورند.
بررسي و ارزيابي‌ي ِ كارنامه‌ي ِ اين گونه نشريّه‌ها تا همين جا، حكايت از كوشش و پويش و كنشي سخت در شرايط ِ دشواري دارد كه به راستي برنتافتني‌ست و اراده‌اي نستوه مي‌خواهد. بي گمان گزارش ِ كار ِ اين دفترهاي ارجمند، بخش ِ چشمْ گير و درخشاني از تاريخ ِ فرهنگ ِ روزگار ِ ماست كه به يادگار براي آيندگان برجاخواهد ماند.
هفته‌ي پيش، از رسيدن ِ فصلْ‌نامه‌ي بررسي ِ كتاب به هفده سالگي و دفتر ِ ٥٠، سخن‌گفتم. اين هفته نيز، چنته‌ام خالي نيست و از سه فصلْ‌نامه‌ي برونْ‌مرزي يادمي‌كنم كه بهار و خزان‌هاي بسياري را در اين سوداي ِ تابْ‌سوز از سر گذرانده‌اند:
يك. ايرانْ‌نامه، مجلّه‌ي ِ تحقيقات ِ ايرانْ‌شناسي، نشريّه‌ي ِ بنياد ِ مطالعات ِ ايران، با انتشار ِ شماره‌هاي دوگانه‌ي ِ ٣- ٤، پاييز و زمستان ١٣٨٦خود (در يك دفتر ٢٤٠صفحگي) در مريلند ِ آمريكا، بيست و سومين سال ِ خدمت ِ ارز شمند ِ خود را پشت سر گداشته‌است.





اين دفتر ِ ايرانْ‌نامه – همچون بسياري از ديگرْ دفترهاي ِ پيشين ِ آن – درونْ‌مايه‌اي يگانه دارد و شماره‌ي ِ ويژه‌ي ِ يكْ‌صدمين سال ِ انقلاب ِ مشروطه نام‌گرفته‌است. نويسندگان ِ گفتارهاي پانزده‌گانه‌ي ِ اين مجموعه – كه جز چهارتا، همه به همان درونْ‌مايه‌ي يادكرده پرداخته‌اند – سويه‌هاي گوناگوني از خيزش و جنبش ِ رهايي‌ جويانه‌ي ايرانيان در يك سده پيش از اين را بررسيده و پژوهيده و بر ناروشني‌هاي بسياري در زمينه‌ي ِ آن رويداد مهمّ در تاريخ ِ ميهن ِ ما پرتو افكنده‌اند. به راستي، جاي چنين مجموعه‌ي روشنْ‌گر و سودمندي تا چه اندازه در ميهن، خالي است!





دو. ايرانْ‌شناسي، ويژۀ پژوهش در تاريخ و تمدّن و فرهنگ ِ ايران و زبان و ادبيّات فارسي، با نشر ِ شماره‌ي ِ ٢تابستان ١٣٨٦، به نيمه‌ي ِ نوزدهمين سال ِ انتشار ِ خود در مريلند ِ آمريكا رسيده‌است.





در اين دفتر١٩٢صفحگي، ١٢ گفتار در زمينه‌هاي گوناگون فرهنگ و ادب و زبان فارسي و تاريخ ايران از استادان و پژوهندگان به چاپ رسيده كه براي اهل پژوهش در اين گستره‌ها، رهنمون و سودمند و گره‌گشاست.










سه. باران، فصلْنامه‌اي در گستره‌ي ِ فرهنگ، ادبيّات، تاريخ و سياست، با نشر ِ شماره‌ي ِ تابستان ١٣٨٦خود در سوئد، به شانزدهمين فصل ِ انتشار خود رسيد.





باران زير نظر ِ مسعود مافان، مدير ِ كوشا و پويا و خدمتگزار ِ نشر ِ باران (يكي از بهترين ناشران ايراني‌ي ِ برون مرز) انتشارمي‌يابد و سردبير ِ ويژه و تدوين‌كننده‌ي اين شماره‌ي آن، بهروز شيدا نويسنده و پژوهنده و ناقد ادبي‌ي ِ شهربند ِ سوئدست كه بخش‌هاي گوناگون ِ آن را با نگرشي فرهيخته و ذوق و ابتكاري سرشار تدوين‌كرده‌ است.
در اين دفتر باران، نوشته‌هاي ٣١ تن از نويسندگان، پژوهندگان، ناقدان و نظريّه‌پردازان در بخش‌هاي گفتارهاي آغازين، طنز، رمان، داستان ِ كوتاه، مقاله و نقد و نگاه، شعر، كتاب زندان، گفت و گو و معرّفي‌ي ِ كتاب، فراهم آورده‌شده‌است كه طيف ِ گسترده‌اي از آگاهي‌ها، داده‌ها و دريافت‌ها را دربرمي‌گيرد و براي تدوين و نشر ِ آنها بايد به مافان و شيدا دست‌ مريزاد! و به يكايك همْ‌كاران ِ قلمي و فنّي‌شان، آفرين و درود گفت.



٢٢. "ناله‌اي مي‌شنوم كز قفسي مي‌آيد!": حكايت ِ حال ِ در وطن ِ خويش، غريبان!



«دست بردار ازين در وطن ِ خويش غريب!»
(مهدي اخوان ثالث)




يادداشت ِ دردمندانه‌ي ِ زير را – كه نيازي به هيچ‌گونه توضيحي ندارد – از تارنماي دوستم آرش اخوّت (http://www.arashcube.blogspot.com/)
به اين صفحه مي‌آورم؛ با سپاسي از او كه خبر ِ نشرش را فرستاد.


هجرت، شکل‌های بسیار متنوعی دارد: هجرت در مکان. هجرت در زمان (گونه‌ای نوستالژیای افراطی). هجرت در زبان و... از آن‌جمله است هجرت به‌درون خود. شاید غم‌انگیزترین شکل هجرت ِ آدمی که به‌درون خود هجرت می‌کند، در مکان (وطن) خود می‌ماند معمولاً؛ امّا از همه‌جا و همه کس می‌بُرد و به درون خود می‌خزد. هجرت به درون خود نوعی خودخوری‌ست. آدمی که خودش خودش را از درون می‌خورد و آب می‌شود. آدمی که درون خودش فریاد می‌زند. درون خودش اعتراض می‌کند. درون خودش اشک می‌ریزد، ناله می‌کند. آدمی که به‌درون خودش هجرت می‌کند، غم غربتی غریب را تجربه می‌کند. غم غربتی که مدام در خودش ضرب می‌شود و هر ضرب این ضرب‌شدن‌های مداوم، درون آدم را متلاشی می‌کند. این غم ‌غربت، غم غربتی اشباع شده است زیرا در خودش می‌چکد. تبخیر می‌شود و دوباره در خودش می‌چکد و صدای هر چکه مغز آدم را مثل طبل می‌کوبد. آدمی که به‌درون خودش هجرت کرده است، توی خودش جمع شده است. توی خودش مچاله شده است یا به‌قول ما اصفهانی‌ها «چماله» (که بار واژه را خیلی بیش‌تر از «مچاله» منتقل می‌کند.) شاید هم «چلیده» از همه به‌تر باشد. آدمی که به‌درون خودش هجرت کرده است، توی خودش چلیده است.
چند نفر را می‌شناسید که بخصوص پس از انقلاب به‌درون خود هجرت کرده‌اند؟ متین غفاریان در بخش «پرونده‌ی ویژه‌»ی مجله‌ی شهروند امروز (سال دوم ، شماره‌ي ٢٦، چهارم آذر ١٣٨٦) از «پدر تاریخ‌نگاری مدرن ایران»، فریدون آدمیّت یاد می‌کند که «در انزوایی خود‌خواسته به درون خود هجرت کرده است.» (من البته در «خودخواسته»گی این هجرت و انزوا تردید دارم.) آدم‌هایی این‌چنین بسیارند. شمیم بهار و دکتر لطف‌الله هنرفر را فی‌المجلس به‌یاد می‌آورم. شما هم از این‌دست آدم‌ها می‌شناسید؟


٢٣. «سكولاريسم نو»: پايگاهي براي مهمّ‌ترين گفتمان ِ جامعه‌شناختي‌ي ِ امروز



http://www.newsecularism.com/index.htm


شهلا شفيق، نويسنده و پژوهنده‌ي ِ شهربند ِ پاريس در گفتاري روشنگر و رهنمون، به درونْ مايه ي زير پرداخته است:
مدرنيته، دمكراسی، لائيسيته و آزادی زنان
او در آغاز گفتارش نوشته است:
"در اين مقاله مي كوشم به اجمال به چند معضل كه به گمان من مانع از تعميق فكر در باره پيوند دمكراسي و لائيسيته با آزادي زنان مي شوند بپردازم . فكر ميكنم كوشش در طرح درست مسئله، نخستين و شايد مهمترين گام براي يافتن پاسخ درست باشد . تجربه گذشته ي نه چندان دور برابر ماست تا ياد آوري كند كه نيات والا و هدفهاي عالي نمي توانند از فجايعي كه جهل و غفلت به بار مي آورد پيش گير ند. آنچه كه در پي اين اشاره عنوان مي كنم تاملاتي در باره شيوه رويكرد به امر آزادي زنان است كه در موضع گيري سياسي و اجتماعي ما در اين باره تاثير تعيين كننده دارد. به زبان ديگر تا جايگاه اين مسئله را در جامعه به درستي ارزيابي نكنيم خطر تقليل آن به شعاري خالي از محتوا بسيار است . چرا كه تحول جايگاه زنان نه تنها به تغييراتي بنيادي در عرصه اجتماع منجر مي شود ‌, بلكه زير و رو شدن اقليم زندگي شخصي را هم به درجات گوناگون ناگزير مي سازد . دامنه وسيع مقاومت آگاه و نا آگاه اجتماعي و فردي در برابر چنين تحولي از همينجا ناشي مي شود . به همين دليل كوشش در فهم جامعيت و چند جانبه گي مسئله آزادي زنان براي آنها كه خواهان دمكراسي هستند ضرورتي غير قابل اجتناب است . پس بدان بپردازيم ..."


دنباله‌ي اين گفتار بلند و آموزنده را در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.newsecularism.com/Articles/FarsiArticles-shahla-shafiq.htm


٢٤. شاهنامه: حماسه ای نامور با ارزش‌های گیتی‌گستر


گفتار ارزشمند ِ دکترعارف پژمان در اين زمينه را در نشاني‌ي ِ زير بخوانيد:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12417


٢٥. نقش و حضور زنان در ادبیّات و جامعه‌ي ِ امروز ایران


گفتگوی رادیو رسانه با سیمین بهبهانی




• عده‌ای هستند که می‌خواهند به نام مذهب و به نام دین جلوگیری از تکامل، جلوگیری از به اصطلاح پیشرفت زن‌ها کنند و آنها را همیشه یک مقداری عقب‌تر از مردها بخواهند. مردان را بر آنان مسلط بخواهند. این درست نیست ...


دنباله ي متن ِ اين گفت و شنود را در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12444




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?