Tuesday, November 20, 2007

 

٣: ٥٦. هفدهمين هفته نامه: فراگير‌‌ ِ ٢٨ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



يادداشت ويراستار


جمعه ٢ آذر ١٣٨٦
(٢٣ نوامبر ٢٠٠٧)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.



You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site. No need for permission to use the site as a link.

Copyright © 2005-2007. All rights reserved.





١. نماهايي زيبا، شگفت و آفرينْ‌برانگيز از «نصفِ جهان»




«اصفهان نيمي از جهان گفتند /
نيمي از وصف ِ اصفهان گفتند.»
(سيف فرغاني)








مهدي شادكار ٢٢ نماي سياه و سفيد از شاهكارهاي بي همْ‌تاي فرهنگ و هنر ايرانيان در اصفهان را با دوربين خود به ثبت رسانده‌است. او افزون بر عرضه‌ي تصويرهايش در "گالري ِعكس" در اصفهان، با پيوند دادن به تارنماي خود – كه فراگير ِ اين نماهاست – ارمغان ِ بسيار ارزنده‌اي را در شبكه‌ي جهاني، به دوستداران فرهنگ ايراني، ارزاني‌داشته‌است. (١٥ نماي رنگي از "قلعه‌ي رودخان" در گيلان نيز در پي ِ اين ٢٢نما آمده‌است. (← بخش ١٣ در همين درآمد.)



با درود و سپاس به اين همْ‌ميهن ِ پويا و آگاه و نيز مجيد نفيسي – كه نشاني‌ي پيوند به تارنماي شادكار را به اين دفتر فرستاد – آن را در اين جا مي‌آورم:
http://photo-vision.blogspot.com/


٢. روزنوشت‌‌هاي تازه‌ي ِ دكتر پرويز رجبي


ناتنی ها (٨٦-٨٨)
بيست و ششم آبان - يكم آذر ١٣٨٦


در اين جا:
http://parvizrajabi.blogspot.com/


٣. آلزهایمر تاریخی!: نخستْ‌وَزير ِ گمْ‌شده! که می‌داند که جَم کِی بود، کَی کِی؟


استاد دكتر پرويز رجبي، در نقل ِ خاطره‌اي از نيمْ‌سده پيش از اين، نوشته‌است:
«دریکی از سال‌های پس از ٢٨ مرداد ١٣٣٢، یکی از شماره‌های مجلۀ وزین سپید و سیاه، به مناسبت سالگرد انقلاب به اصطلاح مشروطیّت، با چاپ عکس همۀ نخست‌وزیران ایران از مشروطیّت به بعد، شرح مختصری دربارۀ هرکدام از آن‌ها آورده بود. الاّ دکتر محمّد مصدق که به جایش تهیه‌کنندۀ گزارش، با خونسردی شگفت‌انگیزی، در درون مستطیلی به اندازۀ عکس یکی از نخست‌وزیران، نوشته بود که نام این نخست‌وزیر را از یاد برده‌است. و در متن حتی این اشاره را هم لازم تشخیص نداده بود! »


٤. چهره‌هاي ماندگار: پايگاهي براي آشنايي با زندگي‌نامه‌ي ِ بزرگان و نامداران فرهنگ ِ ايران و جهان


در اين جا:
http://243.blogfa.com/post-43.aspx


‎‎٥. چشمْ‌انداز ِهولناك ِ آينده: باوركنيد اين حرف بازي‌نيست، شوخي‌نيست!


هفته‌نامه‌ي شهروند، چاپ كانادا، گفتار آگاهاننده‌اي را از دكتر اكرم پدرام نيا با عنوان ِ عارضه‌هاي ِ ناشي از انفجار پايگاه‌هاي ِ اتمي منتشركرده‌است كه در اين فضاي ِ هولناك ِ تهديد به بمباران ِ پايگاه‌هاي ِ اتمي‌ي ِ ايران از سوي ِ اسرائيل و آمريكا، مي تواند مايه‌ي ِ نگراني‌ي ِ شديد و دلْواپسي‌ي ِ هر انسان ِ باوجداني باشد. متن ِ اين گفتار ِ هشداردهنده را در نشاني ي ِ زير بخوانيد و آرزوكنيد كه دست‌هاي خونين ِ جنگ‌افروزان ِ تباه‌كار از ميهن‌مان و از همه‌ي جهان كوتاه‌باد!


در اين جا:
http://www.shahrvand.com/?c=118&a=2304


در همين زمينه، در اين نشاني (به انگليسي) بخوانيد :
http://www.wise-uranium.org/utox.html#ING


٦. سرود ِ «اي ايران ...»: متن ِ همه‌ي ِ بندها همراه با ترجمه‌ي آنها به سه زبان اروپايي و اجراي متن ِ فارسي با چشمْ‌اندازهاي زيبايي از سراسر ِ ايران در زمينه
اینجا بشنوید


٧. جعبه رنگ و كارنامه ي سيمرغ: متن ِ گفتاري ي ِ دو دفتر از شعرهاي ِ «منوچهر يكتايي» با صداي ِ شاعر‌



اینجا بشنوید


در سه بخش، به ترتيب:
اینجا بشنوید
اینجا بشنوید
اینجا بشنوید


(اين برنامه‌ي شعرخواني، در اصل بر بك لوح ِ دي. وي. دي. ضبط شده و فراگير ِ تصوير ِ پوياي ِ منوچهر يكتايي در حال ِ خواندن است كه به سبب ِ بزرگي‌ي ِ حجم ِ پرونده، از ديدگاه ِ فنّي، نتوانستم به آن پيونددهم و ناگزيرشدم با دريغ، به صداي تنها بسنده‌كنم.)

*

براي آشنايي ي بيشتر با كارنامه ي شعري ي منوچهر يكتايي در شصت سال ِ گذشته ← جليل دوستخواه:

شاعري پويا و پاسخ گويي توانا به فراخوان ِ نيما در فصلنامه ي ِ كِلك، شماره هاي ١٥٧-١٥٨، تهران - بهار و تابستان ١٣٨٥ .


‎‎
٨. گزارش ِ سي و دومين و فراخوان ِ سي و سومين نشست ِ شاهنامه‌پژوهي در شبكه‌ي ِ جهانيِ



نشست سی و دوم شاهنامه پژوهي در شبكۀ جهاني در تاریخ جمعه، هجدهم آبان هزاروسیصدوهشتادوشش برابر با نهم نوامبردوهزاروهفت در تارنماي كتابخانۀ گويا برگزارگردید. متنِ ضبط شدۀ گفت و شنودهاي نشست سی و دوم را مي توانيد در اينجا بشنوید
نشست سی و سوم شاهنامه پژوهي در شبكۀ جهاني را در تاریخ جمعه، نهم آذرهزاروسیصدوهشتادوشش برابر با سی ام نوامبر دو هزار و هفت از ساعت هشت و سی دقیقه شب به وقت سیدنی، برابر با یک پس از نیمروز به وقت ایران آغازمی‌کنیم. در این نشست بخش کی کاووس مورد بحث خواهد بود. برای شرکت در این نشستها، هیچ‌گونه محدودیتی وجود ندارد. لطفأ توجه فرمایید که نشست آینده با استفاده از برنامۀ اینسپیک برگزار خواهد شد. اینسپیک را از اینجا دانلود کنید وراهنمای ورود به اتاق شاهنامه پژوهی را در اینجا ببینید
عکس: گستره‌ي ِ جغرافيايي‌ي ِ شاهنامه از: مؤسسه جغرافیایی و نقشه نگاری سحاب
واژه نامک نوشین
شاهنامه به روایت دکترمحمّد جعفر محجوب
شاهنامۀ فردوسی در کتابخانۀ گویا
*

فهرست نام نویسندگان و شعرا در کتابخانۀ گویا
فهرست نام آثار موجود در کتابخانۀ گویا


٠۹ جهان ِ «جوان»: رويْ‌كرد ِ شاعرانه و شورمندانه‌ي ِ يك شاعر به نسل ِ جوان



رضا مقصدي، دوست ِ شاعر ِ شهربند ِ * (با "شهروند" اشتباه نشود) آلمان، شعر ِ زيبا و پُرشور ِ زير را – كه ميتوان چامه- سرودي شكوهمند و شورانگيز در ستايش ِ پويايي و فرارويي‌ي ِ جوانان ناميدش – با مهر ِ بي‌دريغ ِ خود به اين كوشنده و با – به گفته‌ي خودش – "عاطفه‌ي سبز"، به اين دفتر فرستاده و خواستار ِ درج ِ آن در اين تارنما گرديده‌است.
من نيز با سپاسگزاري از اين دوست ِ هنرمند ِ پويا، ارمغان ِ سبزش را ارجْ‌مي‌گزارم و به جان و دل مي‌پذيرم و براي انبازكردن ِ خوانندگان ِ گرامي‌ي اين تارنما و به ويژه جوانان (چشم و چراغ ِ آينده‌ي ايران) در شادمانگي‌ي خويش، آن را زيوربخش ِ اين صفحه مي‌كنم.
رديف و وزن ِ اين چكامه، يادآور ِ چامه - سرود ِِ بلندْآوازه‌ي ِ يار ِ در توس خفته‌ام مهدي اخوان ثالث، «ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم ...» است و چون نيكْ‌بنگريم، گوهر و جانْ‌مايه‌ي ِ آن را بازْآفريده و روزْآمد كرده‌است


جوانا جهانِ ترا دوست دارم


جوانا جهانِ ترا دوست دارم
دلِ مهربانِ ترا دوست دارم
□ □ □
تو آنی که در جانِ شعرم نگنجی
من آنم که جانِ ترا دوست دارم
□ □ □
کدامین غزل در دهانِ تو گُل کرد؟
که امشب دهانِ ترا دوست دارم
□ □ □
سخن، بر سرِ باغهای شکفته ست
اگر باغبانِ ترا دوست دارم
□ □ □
سرودت مرا سایبانِ بلندی ست
به سر، سایبانِ ترا دوست دارم
□ □ □
من آن نیمه ی دیگر ِ شور ِ عشقم
که شوق ِ شبان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
تو پنهان مکن عطر ِ این عاشقی را
عزیزا عیان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
همان بستر ِ بوستان ِ بهارم
که رود ِ روان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
ببین نازنین! آسمانت چه آبی ست
من آن آسمان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
جوانا تو مهمان ِ اُردیبهشتی
من آن میزبان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
صدایت: معطرترین ارمغانت
ازین ارمغان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
سرود ِ ترا نازنینا ستودم
شکوه ِ بیان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
نسیم ِ نوینت پیام آوَرَت شد
پیام آوران ِ ترا دوست دارم
□ □ □
ترا سینه، آئینه ی آذرخش ست
درخشندگان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
هلا... ای تو خُنیاگر ِ شادی ی من
دلِ شادمان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
تو تیر ِ رها گشته ی روزگاری
نشان ِ کمان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
مگو با من ای گُل: چنان وُ چنینم
چنین وُ چنان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
بیا خانه را آبروی جهان کُن!
که من، خان و مان ترا دوست دارم
□ □ □
کجا آشیان کرده آواز ِ سبزت؟
به دل، آشیان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
سیاوش شدی در گذرگاهِ آتش
غم ِ داستان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
ترا شعله وُ شعر وُ شورست همراه
همین همرهان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
کنون روزگارست آموزگارت
سخن-گُستران ِ ترا دوست دارم
□ □ □
بخوان وُ ببارانم وُ تازه تر کُن!
که باران ِ جان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
گمانت فراتر ز دیروزیان ست
من امروزیان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
تو قُویی وُ دریا ترا می سُراید
غزل-خواندگان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
بگو تاک ها را به خاکم نشانند
که دُردی کشان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
پیام ِ دلت همچنان ارغوانی ست
غم ِ ارغوان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
هر آنجا سخن، از تو شوریده جان ست
تو وُ عاشقان ِ ترا دوست دارم
□ □ □
همان شاعر ِ شعر ِ نیلوفرم من
که نیلوفران ِ ترا دوست دارم


تير ١٣٨٦
__________________________
* "شهربند" را از سعدي وام‌ْگرفته ام كه گفته‌است: "درون ِ دلت شهربندست راز/ نگر تا نبيند در ِ شهر، باز" (بوستان، باب هفتم، در عالم ِ تربيت، گفتار اندر فضيلت ِ خاموشي). من اين تركيب را در اين جا و جاهاي ديگر، به مفهوم ِ "ناخواسته و ناگزير، پايْ‌بند و ماندگار در شهري و سرزميني جدا از ميهن و خاستگاه ِ فرهنگي و عاطفي‌ي ِ خويش"، به كاربُرده‌ام.


١٠. نكته‌هاي بايسته و مهمّ در كار ِ روزنامه‌نگاري: پي‌گيري‌ي ِ يك پژوهش


تازه ترين بخش از جُستار ِ آموزنده ي مسعود لقمان در زمينه‌ي ِ بايستگي‌هاي روزنامه‌نگاري را در نشاني‌ي ِ زير بخوانيد و نكته‌هايي ارزنده را از آن، بياموزيد (پيوند به بخش‌هاي ِ پيشين ِ اين جُستار را پيشْ‌تر در همين تارنما آوردم):
http://www.rouznamak.blogfa.ir/post-182.aspx


١١. «جهاني‌شدن»، گفتْمان و چالش ِ بزرگ ِ روزگار ِ ما: گفتاري تحليلي و روشنگر در گستره‌ي ِ جامعه شناسي ي اجتماعي و سياسي ي امروز


جهاني‌شدن، يكي از مهمّ‌ترين گفتْمان‌ها و چالش‌هاي ِ روزگار ِ ماست كه هيچ كس و هيچ نهاد ِ اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي در جهان ِ امروز، نمي‌تواند نسبت به فرآيند ِ آن، بي‌پروا بماند و از درگيري در آن، دامن فراكشد. پس، ناگزير بايد بدين گفتمان پيوست و پرداخت و با پژوهشي درست، چند و چون ِ آن را بازشناخت تا از پويش ِ همْ‌گام با كاروان ِ زندگي‌ي ِ امروز، بازنماند و يا از سوي ديگر ِ بام در نغلتيد و در انزواي ِ منجر ِ به پوسيدگي نيفتاد.
بانو شكوه ميرزادگي، كوشيده است تا اين پرسش را به كارگاه بررسي و نقد ببرد و بر سويه هاي گوناگون ِ آن


پرتوبيفكند. متن ِ گفتار ِ اين پژوهشگر را – كه مي تواند انگيزه و زمينه‌ساز ِ پژوهش‌هاي فراگير ِ بيشتري گردد – در اين نشاني، بخوانيد:
http://news.gooya.com/politics/archives/2007/11/065069.php#more


١٢. حافظ ِ آسيابان و من (١- ٥) : رويْ‌كردي ديگرْگونه به جهان ِ شگفت ِ حافظ


شايد عنواني كه دكتر پرويز رجبي براي اين گروه از يادداشت‌ها‌ي تازه‌ي خويش برگزيده‌است، در نگاه نخست، براي خواننده‌، چندان مأنوس‌نباشد و شگفت بنمايد. امّا پس از خواندن ِ آنها، با اندكي ژرفاكاوي و باريكْ‌بيني و نكته‌سنجي، درخواهديافت كه در فراسوي ِ آنچه تا كنون خود دريافته و يا از ديگران خوانده و شنيده‌است، براي ِ راهْ‌يابي به جهان ِ شگفت و رازْگونه‌ي حافظ، چه كوششْ‌هاي ديگري مي توان كرد و چه پويشْ‌هاي ِ تازه اي مي شود داشت. پس، بهترهمان كه من هم سخن‌گفتن در حاشيه را بس‌كنم و خواننده را براي ِ رويْ‌آوري به تأمُّل هاي استاد، بيش از اين، معطّل نگذارم:
http://parvizrajabi.blogspot.com/


١٣. قلعه ي ِ رودخان: شانزده نما از يك دژ ِ آجري ي ِ هزارساله در روستايي در كوه‌هاي جنگلْ‌پوش ِ گيلان


قلعه ي ِ رودخان نام قلعه‌ای تاریخی متعلق به دوران سلجوقی در ۲۰ کیلومتری جنوب غربی شهر فومن در
استان گیلان است. این قلعه با ۲ و ۶ دهم هكتار مساحت بر فراز ارتفاعات روستای رودخان قرار دارد. دیوار قلعه ۱۵۰۰ متر طول دارد و در آن ۵ برج قرارگرفته است.



نماهاي ِ بسيار زيباي اين دژ و چشمْ‌اندازهاي سبز در سبز ِ زمينه و گستره‌ي ِ پيرامون ِ آن را در اين نشاني، بيابيد و بنگريد و غرق در شگفتي‌زدگي و شور و لذت شويد*:
http://www.photoblog.com/majidger/2007/07/09/
*

افزون بر نماهاي قلعه ي رودخان كه بدان‌ها اشاره رفت، در اين تارنما، به مجموعه‌هاي ديگري از نماهاي گوشه و كنار ايران، پيوندداده‌شده كه يكي از ديگري، زيباترست و به گفته ي ِ يكي از بينندگان، "از ديدن ِ اين همه زيبايي، نفس در سينه‌ام تنگي مي‌كند!"
_____________

* از دوست ِ گرامي‌ام داريوش كارگر كه اين ارمغان ِ ارزنده و ديدني را از سوئد به من و خوانندگان ايران‌شناخت ارزاني‌داشت، بسيار سپاسگزارم.


١٤. سخنرانی‌ي ِ ايرج پزشکزاد در لندن: آیا مشروطیّت کار ِ انگلیسی‌ها بود؟- نگرشي ديگر بر بيماري‌ي ِ"دايي‌جان ناپلئونيسم" ايرانيان




در اين نشاني، بخوانيد:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/11/071118_mv-mb-pezeshkzad.shtml


١٥. سرزمين ِ فيروزه‌اي در آرزوي ِ صلح: باله‌ي ايران در برنامه‌ي ِ بزرگْ‌داشت ِ مولوي و چند برنامه‌ي ديگر


گروه باله‌ي ايران به رهبري‌ي ِ نيما كيان ...






در اين جا ببينيد، بخوانيد و بشنويد:
http://www.artira.com/balletspersans/eng/mainframe.htm


١٦. ديدار و گفت وشنودي (؟!) كوتاه با اديب و مترجمي سرآمد، پرخاشْ‌گر و تُندْزبانِ


دیدار عرفان قانعی فرد با پرویز داریوش، مترجم ادبی


داريوش به قانعي فرد:
برو بيرون‌ آقا! اين‌ صندلي‌ جالس دارد!


پرويز داريوش‌ در سال‌ ١٣٠١ در شهر مشهد متولد شد اما تحصيلات ‌خود را در تهران‌ به‌ پايان‌ رسانيد. بعد از اخذ ديپلم‌ در مدرسة‌ نظام‌، براي‌تحصيلات‌ عالي‌ راهي‌ آمريكا شد. مدتي‌ در ادبيات‌ انگليسي‌، روانشناسي‌ وفلسفه‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌، سپس‌ به‌ طور ناقص‌ آن‌ را رها كرد! در سال‌١٣٢٨ به‌ ايران‌ بازگشت‌ و در وزارت‌ امور خارجه‌ و ادارة‌ گمرك‌ به‌ عنوان‌مترجم‌ آغاز به‌ كار كرد. فعاليت‌ ادبي‌ خود را از همان‌ سال‌ها آغاز كرد. بعضي‌از آثار ايشان‌ عبارتند از: دوبليني‌ها از جويس‌، و تسخيرناپذير از فالكنر،باراباس‌ از لاگر‌ كويست‌، فضيلت‌ خودپرستي‌ (اين‌ راند)، قيصر و مسيح‌* (دورانت‌)، مايده‌هاي‌زميني‌ (آندره‌ ژيد)، موبي‌ديك‌ (هرمان‌ ملويل‌)، موش‌ها و آدم‌ها(اشتاين‌بك‌)، توم‌ساير (تواين‌)، ماه‌ و شش پشينر (سامراست‌ موام‌)، داشتن‌ يانداشتن‌ (همينگوي‌)، ماه‌ پنهان‌ است‌ (اشتاين‌بك‌)، به‌ راه‌ خرابات‌ در چوب‌تاك‌ (همينگوي‌)، داستان‌ مردي‌ كه‌ مرده‌ بود (لارنس‌) و ...
· با همكاري‌ حميد عنايت


بعد از اولین دیدار و‌ مصاحبه‌ دوستانه‌ ام با روشنک داریوش ، در ٢٩آبان١٣٧٦ غروب‌ همان‌ روز از او خواستم‌ مرا به‌ پدرش‌، مترجم‌ آثار «جويس‌، فاكنر،دورانت‌،ژيد، همر، اشتاين‌بك‌، تواين‌، موام‌، همينگوي‌ و لارنس»‌ معرفي‌ كند تا او را ببينيم‌؛ ترجمه‌ باراباس‌ش‌ را خيلي‌ دوست‌ داشتم‌؛ با تلفن‌ روشنك‌ به‌شرط‌ بيست‌ دقيقه وقت‌، به‌ ديدار داريوش‌ فقيد رفتم‌؛ در كنار پل‌ حافظ‌، انتهاي‌كوچه‌اي‌ تنگ‌ و باريك‌؛ از پله‌هاي‌ مارپيچ‌ آپارتمان‌ تازه‌ساخت‌ بالا رفتم‌ وغريبانه‌ زنگ‌ زدم‌؛ در ذهن‌ خود داريوش‌ را به‌ عنوان‌ مترجمي‌ پركار، دوست‌ اخوان‌ شاعر ومترجم‌ معروف‌ آثار لارنس‌، اشتاين‌بك‌، همينگوي‌، لندن‌، و داستايوفسكي‌ مرور مي‌كردم‌ و دوباره‌ دكمه‌ زنگ‌ را فشار دادم‌ وخانمي‌ ناآشنا در را گشود.
وارد سالني‌ شدم‌ كه‌ مرد‌ آشنارويي‌ -- كه‌ عكسش‌را در مجموعه‌ مريم‌ زندي‌ ديده‌ بودم‌ -- پشت‌ ميزي‌ گرد نشسته‌ بود؛ ميزي‌ كه‌سه‌ صندلي‌ داشت‌ و از هيبت‌ چشمان‌ پرنفوذ داريوش‌، كه‌ سلامم‌ را بي‌جواب‌ گذاشته‌ بود، او را پيرمردي‌ هفتادساله‌ با چشماني‌ درشت‌ و بانفوذ و چهره‌اي‌ افسرده‌ وجدّي‌ ديدم‌، با ابهتي‌ خاص‌ و نگاهي‌ خشك‌ و خشمگين‌ كه‌ انگارخونين‌دل‌ و عصباني‌ از زمين‌ و زمان‌ است‌. در پشت‌ ميزگرد نشسته‌ بودند. بعداز اداي‌ آن‌ احترام‌ و سلام‌ -- كه‌ البته‌ بي پاسخ ماند! -- ‌با ترس‌ و لرز نشستم‌، به‌ محض این که ‌ نشستم‌ با عصبانيّت‌ گفت‌: بلندشو آقا! مگر نمي‌داني‌ اين‌ صندلي‌ جالس دارد!؟... ظاهرا در جای آن خانم میهمانش نشسته بودم! من هم با ترس و وحشت در صندلی دیگري خزیدم ! و گفت و گويم‌ را در آن‌ سكوت ‌مملو از سؤال‌ و هيجان‌ آغاز كردم
ق‌ ـ سلام‌
د ـ بله‌ آقا!
ق‌ ـ ببخشيد ـ براي‌ كتاب‌ مترجمان‌ معاصر ايران‌، حضور رسيده‌ام‌... تا اگرممكنه‌ باهاتون‌ مصاحبه‌اي‌ بكنم‌... ، خانم‌ داريوش‌ که...
د ـ كِه‌ چي‌ بشه‌؟! مثلا؟!
ق‌ ـ در كتابم‌ از مقام‌ شما و قلم‌ شما به‌ نوعي‌ ياد بكنم‌، آخه‌...
د ـ همه‌اش‌ حرف‌ مفته!‌
ق‌ ـ آخه‌ مصاحبه‌ با شما واسۀ يافتن‌ افكار و انديشۀ شماست‌
د ـ قرار سوال‌ و جواب‌ نداشتيم‌... داشتيم‌؟
ق‌ ـ فقط‌ آقا آمده‌ام‌ تا با شما مصاحبه‌ كنم‌. ...در حالي‌ كه‌ اصلاً به‌ من‌ نگاه‌نمي‌كرد، رو به‌ طرف‌ آن‌ خانم‌ داشت
د ـ چه‌ حرف‌هاي‌ مزخرفي‌ مي‌شنوم‌، خانم!‌
ق‌ ـ اما مردم‌ شما را به‌ عنوان‌ مترجم‌ ادبي‌ مي‌شناسند...
د ـ بيخود گفتند، مگر كسي‌ در اين‌ مملكت‌ كتاب‌ مي‌خواند؟! همان‌ بهتر كه ‌نجف‌ دريابندري‌ كتاب‌ آشپزي‌ نوشت‌!
ق‌ ـ چرا ترجمه‌ مي‌كنيد؟
د ـ واسه‌ خرابكاري‌ در زبان‌ فارسي‌!
ق‌ ـ اما نظر من‌ خواننده‌ اين‌ طور نيست‌
د ـ به‌ من‌ چه‌؟!
ق‌ ـ آقاي‌ داريوش‌ براي‌ يك‌ مترجم‌ تازه‌كار چه‌ توجّهي‌ راهگشا و كارسازداريد كه‌ در حين‌ ترجمه‌ به‌ او كمك‌ بكند، چون‌ نظر يك‌ مترجم‌ حرفه‌اي‌....
د ـ كي‌ گفت‌ نطق‌ بكني‌؟ اين‌ خزعبلات‌ چي‌چيه‌؟
ق‌ ـ قصد جسارت‌ نداشتم‌، فقط‌ رسالت‌ فرهنگي‌!.....
حرفم‌ را قطع‌ كرد و با پرخاش‌ گفت‌: برو بيرون‌ آقا!
ق‌ ـ ببخشيد مزاحم‌ شما شدم‌
د ـ اين‌ شما و آن‌ هم‌ در باز و راه‌ دراز!
ق‌ ـ مرحمت‌ سركار عالي‌!
د ـ پاشيد آقا! برو بيرون‌ ديگه‌!...
ديدار كمتر از سه‌ دقيقه‌ و نيم‌ من‌ با داريوش‌، خاطره‌اي‌ طنزآلود شد و به‌احترام‌ آن‌ روز هيچ‌ گاه‌ -- حتی با وجود قرارداد با نشر جامی -- نه‌ «بازي‌ مرواريدهاي‌ شيشه‌اي‌» را دوباره‌ ترجمه‌ كردم‌ و نه‌ از ترجمه‌هايش‌ بيزار شدم‌

الآن پس از ١٢ سال می فهمم حق با او بود ، انگار كه‌ آن‌ صندلي‌ واقعاً جالس داشت‌!...
اين‌ خاطره‌ آنقدر در ذهنم‌ رخنه‌ كرد، كه‌ در موقع‌ مصاحبه‌ با اكثر مترجمان‌ديگر آن‌ را با آب‌ و تاب‌ تعريف‌ مي‌كردم‌. از آن‌ خاطره‌ چند سال‌ مي‌گذرد و دراين‌ جا فقط‌ براي‌ يادي‌ از پرويز داريوش‌ آن‌ را تعريف‌ كردم‌؛ زيرا داريوش‌ رابه‌ عنوان‌ مترجمي‌ پركار ادبي‌ مي‌شناسم‌. هر چند كه‌ او در اواخر زمستان‌ سال‌١٣٧٩ پس‌ از يك‌ دورۀ طولاني‌ بيماري،‌ درگذشت‌. یادش گرامی باد!
____________
مجموعه‌اي از گفتارها، خاطره ها و برداشت‌ها درباره‌ي پرويز داريوش را در اين نشاني بيابيد:
http://www.google.com/search?q=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%8A%D8%B2+%D8%AF%D8%A7%D8%B1%25


١٧. مجموعه‌ي سرشاري از خواندني‌ها، ديدني‌ها و دانستني‌ها درباره‌ي زندگي و كارنامه‌ي ِ «فروغ فرّخْ‌زاد»



در اين نشاني‌ها:
http://www.foroogh.de/linkha/roozshomar.htm
http://www.foroogh.de/eingang/s_t.htm


١٨. پاي ِ سخن ِ «ابراهيم گلستان»، داستانْ‌نويس و فيلم‌ساز ِ نامدار ِ معاصر


سيروس علي‌نژاد با گلستان


در اين جا:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/12/041226_la-cy-egolesttan.shtml


١٩. فهرستي نمونه‌وار از واژگان و تركيب‌هاي رايج در زبان ِ فارسي‌ي ِكوچه و بازار در ايران امروز


زبان ِ توده يا زبان ِ كوچه و بازار، با زبان ِ رسمي و اداري و زبان ِ رسانه‌هاي گفتاري و نوشتاري و همانا با زبان دانشگاهي و پژوهشي و فرهيخته، ناهمگوني‌هاي چشم‌گير دارد. در ميراث زباني و ادبي و فرهنگي‌ي گذشتگان، كمتر نمونه و نشانه‌اي از اين زبان در دوره‌هاي ِ سپري‌شده‌ي ِ تاريخمان به چشم مي خورد و در حالي كه ما زبان ِ فرهيخته‌ي كساني همچون فردوسي، خيّام، نظامي، مولوي، سعدي، حافظ و ديگرْ اهل ِ ادب و فرهنگ را در اثرهاي برجامانده‌شان مي‌شناسيم (البتّه بي آن كه به درستي بدانيم آن را چگونه بر زبان مي‌آورده‌اند)، آگاهي‌مان از زبان ِ روزمَرّه‌ي همان گويندگان در خانه و كوي و برزن، نزديك به صفرست.
در گذشته، زبان ِ توده را ثبت و ضبط نمي كردند و تنها شمار ِ اندكي از واژگان ِ آن را به فرهنگ‌ها راه‌مي‌دادند. در دوران ماست كه براي نخستين بار، برخي از واژه‌ها و تركيب‌ها و تعبيرهاي اين زبان، در فرهنگ‌ها جايي يافته‌اند. (← دهخدا، مُعين و حييم) و كساني نيز به تدوين فرهنگ‌هاي جداگانه و ويژه از اين زبان، همّت ‌گماشته ‌اند (← جمال‌زاده، اميرقلي اميني، پناهي سمناني، شاملو و ديگران). دو بخش ِ تاكنون يافت‌ْشده از طومارهاي نقّالان نيز گنجينه‌ي سرشاري از اين واژگان است (← هفت لشكر از نقّالي گمْ‌نام و از انتشارهاي پژوهشگاه علوم انساني و بخش‌هاي تاكنون نشريافته از شاهنامه‌ي نقّالان، نقل و نگارش ِ مُرشد عبّاس زريري با ويرايش ِ جليل دوستخواه)
بحث در اين زمينه، مجالي گسترده مي‌خواهد كه در اين يادداشت كوتاه نيست. اكنون، تنها بدين بسنده‌مي‌كنم كه فهرست ِ كوتاه و نمونه‌واري از واژگان اين زبان را در كاربُرد ِ امروزين ِ آنها (بيشتر در تهران) كه دوستم رامين ابراهيمي از ايران به اين دفتر فرستاده‌است، با سپاسگزاري از او، در پي بياورم. باشد كه اين نمونه، كسان ديگري را به ثبت و ضبط و تدوينِ اين گونه واژه‌ها و پيش‌گيري از گم و فراموش‌شدن ِ آنها برانگيزد. چُنين باد !




This is the street language in Iran . Even though most of the expressions are not in good taste, I found some of them hilarious! I hope you enjoy them too.



جسد .............................................. ضعيف و زپرتي
جوات مبيل ....................................... اتومبيل آر. د ي. مخصوصاً سبزرنگ
جيك ثانيه ......................................... ايكي(/ دو) ثانيه
چوق ............................................... واحد پول، معادل ده هزار ريال
دكل ................................................. تنومند
دمت غيژ .......................................... دمت گرم، ممنون
دنده ش جا نمي‌ره .............................. نمي فهمد
دوزاريش آنتن نمي‌ده .......................... نمي فهمد
راهنمازدن ........................................ علامت‌دادن
رپتو پتو ........................................... نگو، صدايش را در نياور
راه داره؟ .......................................... امكان داره؟
ريزمي‌بينم ........................................ مهمّ نيست
زال ممد ........................................... خلاف‌كار
سرش به كونش پنالتي مي‌زنه ............... دست و پا چلفتي
سوسك‌كردن ...................................... آبروي شخصي را بردن
سه سوت .......................................... فوري
سيفون را بكش ................................... ديگر حرف نزن
طلبه‌اي؟ ............................................ مي‌خواهي؟
عهد ِ شاه وزوزك ................................ قديمي
عهد ِ قيف علي شاه .............................. قديمي
فاطمه ارّه ........................................... دريده
فتح‌الله ............................................... وسيله، ابزار
فخري چُسو ........................................ دريده
قالپاق ................................................ باسن
كل عبّاس ............................................ روستايي
كويره ................................................. نيست، ناياب است
كيسه اَن .............................................. شكم بزرگ
گلابي .................................................. آدم گيج، هالو، پپه
گوشت‌كوب ........................................... تلفن دستي، موبايل
مرده ................................................... آدم ضعيف
مستراح ............................................... آدم كثيف
مغزنخودي ........................................... رك. نخودمغز
نخودمغز .............................................. كم عقل
ويتامين ................................................ باحال
هزار و سيصد و احمدشاه .......................... قديمي
همچي ميزنمت كه تا قم بشاشي ................... خفه شو
همه را برق ميگيره، ما را ننه اديسون .......... شانس نداريم
يوخ بابا ................................................. بي‌خيال
يول تپه .................................................. روستا، جايي دورافتاده

* * *

من پدرم دراومد تا اينارو تايپ‌كردم. ايشالاّّ هركي اسم من رو از اين جا برداره، به زمين گرم بخوره! آمين! HABIBMETALLIC@YAHOO.COM



٢٠. انتشار تمبري با نقشه‌ي ِ «خليج ِ فارس» در تهران




٢١. آشنايي با «پرويز تناولي»، هنرمند ِ بزرگ ِ روزگارمان و دستْ‌‌آوردهايش




شيرين و فرهاد، اثري از تناولي



http://www.google.com/search?q=Tanavoli&rls=com.microsoft:*:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7&rlz=1I7IRFA



٢٢. يافت شدن ِ يك سنگ‌ْنوشته‌ي ِهخامنشي بر سنگي مرجاني در جزيره‌ي ِ خارك




جام جم آنلاين: باستان‌شناسان با كشف كتيبه‌اي در جزيره خارك واقع در خليج فارس به خط فارسي باستان ومتعلق به دوره هخامنشي از آن به عنوان سند محكمي مبني بر نام‌گذاري خليج فارس ياد مي‌كنند. علي اكبر سرفراز، يكي از باستان‌شناسان سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان بوشهر با بيان اين مطلب به ميراث خبر گفت: «هر چند پيش از اين نيز نام خليج فارس برازنده ترين نام بوده است اما با كشف كتيبه‌اي به خط فارسي باستان و متعلق به دوره هخامنشيان مي‌توان از اين نام‌گذاري با سند محكم ديگري دفاع كرد.»كتيبه‌اي به خط فارسي باستان روز چهارشنبه ٢٣ آبان امسال در پي احداث جاده‌اي در جزيره خارك از زير خاك نمايان شد. كارشناسان در نخستين مطالعات خود روي اين كتيبه، قدمت آن را به دوره هخامنشي تخمين زده‌اند.سرفراز گفت: «كشف اين كتيبه سنگي در جزيره خارك آن‌هم زماني كه بر سر نام خليج فارس بحث‌هاي متعددي در دنيا به راه افتاده است را مي‌توان به شكل يك معجزه ديد. اين كشف بي شك يكي از مهمترين يافته‌هاي باستان‌شناسي براي اثبات نام خليج فارس خواهد بود.» در حال حاضر سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان بوشهر ادامه فعاليت احداث جاده در خارك را متوقف كرده است تا وضعيت محوطه‌اي كه اين كتيبه در آن يافت شده است مشخص شود.
كتيبه هخامنشي در ٥ سطر نوشته شده است
نخستين مطالعات نگارش كتيبه هخامنشي خارك نشان مي‌دهد اين كتيبه به شكل نا منظم و نامتعارف در ٥ سطر و سطر‌هاي آن به صورت ٣ و ٢ سطر به هم چسبيده و به زبان فارسي باستان نوشته شده است. پيش از اين سطرهاي جدا از هم در دوره هخامنشي تنها در متوني ديده شده كه به زبان‌هاي مختلف بوده است. مسعود بشاش، رئيس مركز مطالعات كتيبه شناسي در پژوهشكده زبان و گويش در گفت و گو با ميراث خبر گفت: «كتيبه يافت شده در جزيره خارك روي نوعي سنگ مرجاني مخصوص اين جزيره كه به آن سنگ خارا گفته مي‌شود و احتمالا به صورت صخره‌اي بوده است نوشته شده و ٥ سطر دارد.»وي افزود: «سطر‌هاي اين كتيبه به صورت سه و دو سطر به هم چسبيده و به زبان فارسي باستان نوشته شده است.» به گفته وي، پيش از اين سطرهاي جدا از هم در دوره هخامنشي تنها در متوني ديده شده است كه به زبان‌هاي مختلف بوده و براي نشان دادن اين زبان‌ها آن‌ها را جدا از هم و با يك سطر فاصله مي‌نوشتند.بشاش افزود: «در اين كتيبه سطرها با اين‌كه به زبان فارسي باستان است از هم جدا شده كه اين موضوع نياز به پژوهش دارد.»وي يادآور شد: «در اطراف اين سطرها چند حروف هجاي پراكنده روي سنگ ديده مي‌شود كه به شكل خط ميخي هستند و بايد مورد مطالعه قرار گيرند.»بشاش درباره زمان خوانده شدن اين خط گفت: «قرائت آن زمان بر خواهد بود و به همين علت علاقه‌منداني كه مايلند از متن آن آگاه شوند بايد مدتي را صبر كنند.»كساني كه كتيبه را ديده‌اند در گفتگو با خبرنگار ميراث خبر گفتند كه روي كتيبه عكسي از يك تاج نيز ديده مي‌شود.
بستر خط فارسي باستان
كتيبه كشف شده در خارك كه قدمت آن به دوره هخامنشيان مي‌رسد روي سنگي مرجاني نوشته شده است كه اين سنگ چندين ميليون سال قدمت دارد. اين درحالي است كه بخش زيادي از اين صخره‌هاي سنگي مرجاني تا كنون توسط شركت‌هاي نفتي خارك از بين رفته است. علي اكبر سرفراز، باستان‌شناس استان بوشهر دراين‌باره گفت: «اين نخستين كتيبه سنگي يافت شده از سنگ مرجان است و به همين علت كتيبه هخامنشي كشف شده در جزيره خارك را مي‌توان كتيبه‌اي منحصر به فرد دانست.»وي افزود:‌ «اين‌كه كتيبه روي سنگ مرجان نوشته شده است نشان مي‌دهد كه در دوره هخامنشيان از بيرون جزيره خارك اين نوشته وارد جزيره نشده است و كساني كه اقدام به نگارش آن كرده‌اند از سنگ‌هاي جزيره براي اين كار استفاده كردند.»وي احتمال مي‌دهد كه اين كتيبه روي صخره‌‌اي مرجاني در جزيره نوشته شده باشد كه اكنون در محل فعلي كشف شده است. به گفته سرفراز، جزيره خارك به صورت مرجاني حدود ١٥ هزار سال پيش از زير دريا بيرون آمده است و احتمال مي‌رود كه اين مرجان‌ها چندين ميليون سال قدمت داشته باشند.از سوي ديگر، تا كنون ساخت و سازهاي شركت‌هاي نفتي باعث شده است كه بخش زيادي از اين صخره‌هاي مرجاني از بين رفته باشد.


٢٣. تشکیل ِ شورای ملی ي ِ صلح در تهران: جنگ نه! صلح و حقوق ِ بشر آري!



تشکیل شورای ملی صلح، از سوی شیرین عبادی اعلام شد.



• در نشست کانون مدافعان حقوق بشر در ایران در روز دوشنبه تحت عنوان «جنگ نه، صلح و حقوق بشر آری»، خانم شیرین عبادی تشکیل شورایی به نام «شورای ملی صلح» را اعلام کرد. شیرین عبادی گفت شورای ملی صلح به عنوان جنبش اجتماعی صلح دوستان ایران برای مقابله با خطرهای تهدیدکننده صلح در ایران عمل خواهد کرد ...



اخبار روز: http://www.akhbar-rooz.com/دوشنبه ۲٨ آبان ۱٣٨۶ - ۱۹ نوامبر ۲۰۰۷


کانون مدافعان حقوق بشر در ایران روز دوشنبه نشستی تحت عنوان «جنگ نه، صلح و حقوق بشر آری» برگزار کرد. به گزارش ایسنا در این نشست شیرین عبادی، سیمین بهبهبانی، رخشان بنی اعتماد، ابراهیم یزدی و چندین نفر از استادان دانشگاه ها شرکت داشتند.
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=12308



٢٤. سخني از زبان ِ دلْ‌افسردگان در گوشهاي ناشنوا!




" اين زبان ِ دلْ‌افسردگان است
نه زبان ِ پي ِ نامْ خيران.
گوي در دلْ نگيرد كَسَش هيچ.
ما كه در اين جهانيم سوزان،
حرف ِ خود را بگيريم دنبال ..."

(نيما يوشيج، بندي از افسانه)



آقای رئیس‌جمهورِِ ِ عزیز!


ترانه‌ای از: پینک


آقای رئیس‌جمهور ِ عزیز!
بیا باهم قدم بزنیم.
بگذار وانمود کنیم که صرفاً دوتا آدمیم
و تو از من بهتر نیستی.
اگر بتوانیم صادقانه باهم حرف بزنیم،
ازت چندتا سؤال دارم.
وقتی انبوهِ بی‌خانمان‌ها را در خیابان می‌بینی،
چه احساسی داری؟
شب‌ها، پیش از خواب،
برای کی دعا می‌کنی؟
وقتی در آینه نگاه می‌کنی،
چه احساسی داری؟
احساسِ افتخار؟
چطور خوابت می‌بَرَد
وقتی بقیۀ ما گریه می‌کنیم؟
چطور می‌توانی رؤیا ببینی،
وقتی مادری مجالِ خداحافظی نمی‌یابد؟
چطور می‌توانی با گردنِ برافراشته راه بروی؟
می‌توانی صاف تو چشمم نگاه کنی
و بگویی چرا؟


آقای رئیس‌جمهورِ عزیز!
آیا تو پسربچه‌ای مُنزوی بودی؟
آیا پسربچه‌ای مُنزوی هستی؟
چطور می‌توانی بگویی:
«هیچ بچه‌ای عقب نمانده است!»
ما گُنگ نیستیم
ما کور نیستیم
آن‌ها همه تویِ سلول‌های شما نشسته‌اند.
درحالی‌که تو داری راهِ جهنم را هموارمی‌کنی.
کدام پدری دخترِِ خودش را از حقوقش محروم می‌کند؟
و کدام پدری امکان دارد از دخترِِ خودش نفرت داشته باشد
به‌خاطرِ آن‌که او همجنس‌گراست؟
من فقط می‌توانم مُجسم کنم که
بانویِ اولِ [آمریکا] در این مورد چه باید بگوید...
تو راهِ درازی را از ویسکی تا کوکائین
تا این‌جا پیموده‌ای.
چطور خوابت می‌بَرَد
وقتی بقیۀ ما گریه می‌کنیم؟
چطور می‌توانی رؤیا ببینی،
وقتی مادری مجالِ خداحافظی نمی‌یابد؟
چطور می‌توانی با گردنِ برافراشته راه بروی؟
می‌توانی صاف تو چشمم نگاه کنی؟
بگذار برایت بگویم از کارِ سخت،
از حداقلِ دستمزد با بچه‌ای در شکم،
بگذار برایت بگویم از کارِ سخت،
از بازسازیِ خانه
پس از آن‌که بُمب آن را ویران کرده،
بگذار برایت بگویم از کارِ سخت،
از بستری ساخته‌شده با جعبه‌ای مقوایی،
بگذار برایت بگویم از کارِ سخت،
کار سخت،
کار سخت...
تو اصلاً هیچ‌چیز نمی‌دانی از کار سخت
کار سخت،
کار سخت...


چطور می‌توانی با گردنِ برافراشته راه بروی؟
آقای رئیس‌جمهور ِِعزیز!
تو هیچ‌ وقت با من قدم نخواهی زد
مگر نه؟*

____________________________
* از دوست ِ گرامي آقاي ناصر زراعتي كه اين مطلب خواندني را از سوئد به اين دفتر فر ستاده‌است، سپاسْ‌گزارم. عنوان و پيشانه نوشت (شعر ِ نيمايوشيج) را من بر آن افزوده‌ام. ج. د.


٢٥. بازي‌ي ِ كهن و ايراني بُنياد ِ «نرد / تخته‌نرد» در شبكه‌ي ِ جهانيِ



بازي‌ي ِ نرد به بزرگمهر ِ بختگان، فرزانه‌ي روزگار ِ خسرو ِ يكم (انوشيروان) شهريار ساساني و پاسخي به ساخت ِ شطرنج – كه هندوان به ايرانيان عرضه‌داشته‌بودند – نسبت داده شده‌است. امّا پاره‌اي از آن‌ها، اردشير بابكان، بنيادگذار ِ شهرياري‌ي ِ ساسانيان را سازنده‌ي آن شمرده و نوشته‌اند كه به همين سبب، نام ِ آغازين ِ اين بازي نردشير (= نرد ِ اردشير) بوده و سپس به نرد ِ تنها كاهش ‌يافته‌است. همچنين نوشته‌اند كه اين بازي، در آغاز سه مُهره داشته و بزرگمهر آن را با دو مهره سامان‌بخشيد.
در ادب ِ كهن ِ فارسي (نثر و نظم)، به كاربُردهاي زيادي از اين واژه و نيز كليدْواژه‌هاي وابسته به بازي‌ي ِ نرد برمي‌خوريم كه فرهنگ‌ها پس از روشنگري درباره‌ي ِ پيشينه و چيستي‌ي ِ اين بازي، شاهد ِ مثال آورده‌اند. از جمله، دهخدا ١٦كاربُرد ِ آن را نمونه‌آورده كه كهن‌ترين ِ آن‌ها از فردوسي است: "دگر بهره شطرنج بودي و نرد / سخن‌گفتن از روزگار ِ نبرد".
بازي‌ي ِ نرد، از ايران به ديگرْ سرزمين‌ها رفته و امروز همچون شطرنج، در سراسر ِ جهان شناخته‌شده‌ و رايج است. در زبان ِ جهاني‌ي ِ انگليسي، اين بازي

Backgammon يا Backgammon-board
يا – به كوتاهي –
BGroom
ناميده‌مي‌شود و خاست‌گاهها و فرهنگ‌هاي ِ جُزْايراني، درآمدهايي را ويژه‌ي ِ آن كرده‌اند. در سال‌هاي اخير نيز وصف ِ نرد در شبكه‌ي جهاني‌ي ِ رسانه‌هاي الكترونيك در دستْ‌رس و ديدْرس ِ ميليون‌ها جوينده و پژوهنده قرارگرفته‌است. از جمله، ويكيپديا (دانشنامه‌ي آزاد در شبكه‌ي ِ جهاني)، در روايت فارسي‌ي ِ خود، آورده‌است:
نرد یا نردشیر بازی‌ای بر روی تخته است که در میان ایرانیان، ترکیه‌ای ها و مردمان اروپای شرقی، بیشتر بازی می‌شود. بر اساس یک نوشته پهلوی بنام شترنگْ نامک یا شطرنج نامه، این بازی را بزرگمهر در پاسخ به بازی شطرنج که پادشاه هندوستان برای انوشیروان می‌فرستد، ابداع می‌کند. در تلمود نیز به این بازی اشاره‌‌شده‌است. در یونانی به آن کوبیا می‌گویند.


در جست و جوگر
Google
و نيز در ويكيپديا، روايت انگليسي به نشاني‌ي

ِhttp://www.wikipedia.org/

مي توان آگاهي هاي گسترده اي درباره ي نرد در جهان امروز به دست آورد.
*
اين هفته، از راه ِ پيامي رسيده به اين دفتر، آگاهي‌يافتم كه بازي‌ي ِ كهن ِ نرد، پايگاه و تارنمايي در شبكه‌ي ِ جهاني يافته‌است كه مي‌تواند پاسخْ‌گوي ِ خواست‌ها و پرسش‌هاي دوستداران ِ اين بازي‌ي ِ ديرينه باشد و امكان ِ اجراي ِ بازي‌ي ِ نرد در شبكه را بدانان بدهد. متن ِ اين آگاهي‌نامه و فراخوان به پيوستن به تارنما و گروه
http://www.bgroom.com/
را با سپاس‌ْگزاري از فرستنده‌ي آن (دوست گرامي، بانو نازنين جمشيديان) در پي مي‌آورم:




Dear ِDr,
Your wonderful friend Nazanin has invited you to join them at the #1 Backgammon site on the net! BGroom.com is the latest and greatest place to play Backgammon online. We excitedly offer you and your friend the ultimate player experience.Aside from the chance to show off your smooth moves and beat your friend Nazanin at Backgammon, all of us at BGroom.com decided to add a few more perks.Once you sign up for free, using your bonus referral code, we will give you a complimentary $5 Bonus. And as if that isn't enough to get your interest, BGroom.com also gives you the opportunity to meet and beat players from all over the world!All you need to do is register at BGroom.com in Real money mode and play 5 games (no deposit required). It's as easy as that!Click here to download the software and open your own FREE account. Be sure to enter the Sign-up Bonus code "ref:nazaninjam".We are excited to welcome you to the initial makings of a new era of online backgammon. Best of luck from all of us at BGroom.com!
John HendersonAccount ManagerBGroom.com
Please note that the Terms and Conditions of Use apply.
Refer-a-Friend Terms and Conditions




٢٦. پژوهشي در راستاي ِ شناخت ِ ماني و انديشه ي ِ او: جُستاري از فريد شولي‌زاده
http://www.rouznamak.blogfa.com/post-183.aspx

تنديس ماني در زير پاي شاپور
تنگ چوگان / دره ي شاپور در فارس




٢٧. درخشش ِ هنر ِ يك بانوي ِ روستايي‌ي ِ نگارگر ِايراني در جهان


ديرزماني پيش از اين، در همين تارنما از مُكرّمه قنبري بانوي روستايي‌ي ِ اهل ِ روستاي ِ دريكند در نزديكي‌ي


بابل سخن‌گفتم كه نگارگري را از هفتادسالگي آغازكرد و در مهلت كوتاهي كه داشت، آوازه‌اي جهاني يافت. او دوسال پيش، در دوم آبان درگذشت و در يازدهم آبان امسال، يادواره‌ي بزرگي براي او در زادگاهش برگزارگرديد و به تازگي، نمايشگاهي از كارهايش در دانشگاه كلمبيا در نيويورك برپاشد.



يكي از نگاره هاي مكرّمه قنبري


تارنماي راديو بي. بي. سي. گزارشي تصويري دارد درباره ي اين بانوي شگفتْ‌كار كه مي‌توانيد در نشاني‌ي زير
ببينيد و بخوانيد:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/11/071115_of_so_mokarameh.shtml

٢٨. حكايت ِ پُرشكايت ِ "كتاب" در سرزمين ِ من و "داستان ِ پُرآب ِ چشم" ِ كتابْ نخواني‌ي ِ ما ايرانيان!



گفتمان ِ كتاب و پريشانْ‌روزگاري‌ي ِ آن درايران، امروزي و ديروزي نيست؛ بلكه حكايت ِ پُرشكايت ِ ديرينه‌اي‌ است در كارنامه‌ي زندگي‌ي ِ فرهنگي و اجتماعي‌ي ما كه هر سوخته‌دلي كوشيده‌است به گونه‌اي آن را روايت‌كند. با اين حال، هنوز به درستي و بر بنياد ِ پژوهشي فراگير و روشنگر و در راستاي ِ چاره‌جويي‌ي ِ كارساز، بازگفته‌ نشده‌ است و همچنان در خم ِ يك كوچه مانده‌ايم! از روزگاران گذشته و پيش از رواج ِ صنعت ِ چاپ و نشر جديد كه بگذريم، در همين عصر ِ گسترش ِ شگفتي‌انگيز ِ امكان‌ ِ توليد ِ انبوه ِ كتاب نيز ما چُنان از كاروان ِ پويا و پيشْ‌رَو ِ جهان واپس‌مانده‌ايم كه زبان از بيان ِ آن، ناتوان‌است! به سخن ِ يكي از گويندگان ِ قديم‌مان (وحشي بافقي): «خود به چُنين جا كه خِرَد مانده لال / هست زبان را چه مَجال ِ مَقال؟!»
هنگامي كه در سرزميني با جمعيّتي فراتراز هفتاد ميليون نفر، شمارگان ِ بيشتر كتاب‌ها در ميان هزار تا پنج‌ هزار در نوسان باشد و كمْ‌تر كتابي را بتوان‌يافت كه با شمارگاني بيشتر از اين نشريافته‌باشد و ميانگين ِ سرانه‌ي ِ كتاب‌خواني‌ي مردم، چند دقيقه در سال باشد، به راستي چه مي‌توان گفت و در برابر ِ جهان ِ پويا و پرتكاپوي امروز، چگونه مي‌توان سربرافراشت و عرق ِ شرم بر چهره نداشت؟!
ايرانيان دلْ‌سوز و آينده‌نگر، در هر جا كه باشند، از اين وضع ِ اندوهبار و نوميدكننده در رنج و شكنج‌اند و مي‌كوشند تا به هر وسيله در راه ِ ديگرگون‌گرداني‌ي آن، گامي بردارند و در كار ِ دستْ‌يابي به يك محيط ِ روي آور به كتاب و شورمند براي كتابخواني، تأثيربگذارند.
يكي از اينان، ايرج هاشمي‌ زاده، معمار، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ِ مقيم اتريش، دست به ابتكاري سزاوار زده و با نشر ِ يك پوستر ِ گويا و شيوا، آيينه‌اي در برابر ِ همه‌ي ما ايرانيان گرفته‌است تا نقش ِ واقعي‌ي ِ ما را به ما بنمايد و به خودمان آورد و به چاره‌انديشي وادارد. طرح- طنز ِ تلخ ِ هنرمند ِ نامدار معاصر، كامبيز درم بخش در متن ِ اين پوستر گنجانيده شده است كه "كتاب" را بيماري بر تخت ِ بيمارستان در بخش ِ مراقبت هاي ويژه
(CCU)
نشان مي دهد.




(براي درشتْ‌گرداني و خواندن ِ متن ِ اين پوستر، نخست آن را در رايانگر ِ خود، بايگاني كنيد؛ آن گاه، آن را بگشاييد و مكانْ‌نماي ِ موشواره را روي متن ببريد و دو بار ِ پي در پي بفشاريد.)

* * *



امّا براي آن كه يكسره در فضاي ِ اندوه و گلايه از خالي‌بودن ِ جاي ِ بايسته‌ها نمانم و نيمْ‌نگاهي هم به نيمه‌ي ِ پُر ِ بُطري داشته‌باشم، به يك كوشش ِ ارجمند ِ كتابْ‌شناختي‌ي ديگر، روي‌مي‌آورم. ماهنامه ي سودمند و رهنمون ِ جهان ِ كتاب، شماره‌هاي ٢٢٠- ٢٢١، شهريور- مهر ١٣٨٦خود را با انبوهي از گزارشها، گفت و شنودها، بررسي‌ها، نقدها و خبرها در يك دفتر ِ پُر و پيمان در تهران نشرداده و در فراسوي ِ همه ي نوميدي‌ها، مايه‌ي ِ اميدواري‌ي دوستْ‌داران ِ كتاب و فرهنگ شده‌است.




افزون بر آنچه گفته‌شد، ويژگي‌ي ِ اين دفتر ِ جهان ِ كتاب، زدن ِ پل ِ پيوندي ميان ِ اكنون و گذشته از يك سو و درونْ‌مرز و برونْ‌مرز از سوي ِ ديگرست. مجيد روشنگر يكي از پوياترين و تأثيرگذارترين كوشندگان در گستره‌ي ِ نشر ِ كتاب و رهنمودهاي كتابْ‌شناختي در ايران، در چندين دهه پيش از اين – كه در سي سال ِ اخير، در لوس‌آنجلس زندگي‌مي‌كند – چندي پيش، سفري كوتاه به ميهن داشت. جهان ِ كتاب اين فرصت را مغتنم‌شمرده و در ديداري با اين فرهيخته و كوشنده‌ي ِ پيشْ‌گام، پاي ِ سخن ِ او نشسته و حكايت ِ حال ِ كتاب در ايران در نيم سده‌ي گذشته را از زبان او شنيده و براي خوانندگان خود نشرداده‌است.



روشنگر در اين گفت و شنود، به كوشش ِ والاي خود در ادامه‌ي نشر ِ مجلّه‌ي ِ ممتاز ِ بررسي ِ كتاب در آمريكا (كه دوره‌ي ِ يكم آن، پيش از سال ١٣٥٧ در تهران انتشاريافت) اشاره‌كرده‌است. پنجاهمين دفتر ِ اين مجلّه‌ي ِ دوزباني كه به تازگي نشريافت، حكايت‌گر و گواه ِ راستين ِ نگرشي فرهيخته و كوششي نستوهانه در راستاي ِ فرهنگ و ادب و كتابْ‌شناسي‌ي ِ ايراني و جهاني در شرايط دشوار و تابْ‌سوز ِ دوري از ميهن به‌شمارمي‌آيد و سزاوار ِ صد آفرين است.



كساني كه دوره‌ي ِ پنجاه دفتري‌ي ِ بررسي ِ كتاب در هفده سال ِ گذشته (خرداد ١٣٦٩- تابستان ١٣٨٦) را ديده و خوانده‌باشند، نيك درمي‌يابند كه ارج ِ اين كار ِ كارستان، تا چه پايه و مايه‌اي‌ست. آري «آن كس كه ز ِ شهر ِ آشنايي‌ست / داند كه متاع ِ [وي] كجايي‌ست».




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?