Thursday, September 27, 2007

 

٣: ٤٧. نهمين هفته نامه: فراگير‌‌ ِ ٢٢ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني


يادداشت ويراستار

جمعه ششم ِ مهرماه ١٣٨٦

(بيست و هشتم سپتامبر ٢٠٠٧)

نهمين هفته نامه ي «ايران شناخت» را با ٢٢ زيربخش خواندني و ديدني و شنيدني، به خوانندگان ارجمند اين تارنما و دوستداران ِ فرهنگ ِ ايراني پيشكش مي كنم. پذيرفته باد!

گفتاوَرد از داده هاي اين تارنما بي هيچ گونه ديگرگون گرداني ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.


Copyright © 2005-2007. All rights reserved.



١. سه بخش ِ ديگر از «ناتني‌ها»ي استاد پرويز رجبي


الف. ناتنی ها (٤٠)
کوششی دیگر بر ناتنی سازی
از جنس ایران دوستانه



پیش تر دربارۀ مرداد و امرداد نوشته بودم و گروهی پنداشته بودند که تیشه برداشته ام و افتاده ام به جان ایران!
امروز آهنگ آن را دارم که دشمنان «ناتنی» دیگری برای خودم بتراشم:
من هرگز به خیام نخواهم گفت سراپرده ساز،
به عطار، داروفروش یا داروساز،
به فردوسی، پردیسی،
به حافظ، ازبردارنده،
به ابوریحان، پدر گل،
به اصفهان، سپاهان،
و ...
و به ابن سینا، پورسینا نخواهم گفت!
بیم آن را دارم که بیش از این ناتنی و سرگشته شوم در این ناتنی سرا!
در روزگار کامپیوتر که نام ها را می شناسد و نه احساس های عاطفی غیرمترقبه را.
می شنوم، «تومان» یا «ریال» را هم می خواهند «نور» بنامند. نه چون یکی مغولی است به معنی «ده هزار» و دومی مغربی است و تقلبی از «رؤیال» (= شاهی).
به جنگ خاطرات مردم رفتن و «مُهر»های «مهرانگیز» را ربودن هم هنجاری است در سرزمین «ناتنی سازان»!
گویا «دانه درشت ترین» دشواری ما برآیند همین نام هاست... و هرچه زودتر باید ذهن مردم را بلدزِر بیندازیم و هموار و تخت کنیم، تا خیالمان تخت شود...
شاید هم چون از سر نادانی، به «امرداد» گفته ایم «مرداد» مرگ و میر را واگیر کرده ایم...
نه! من در همدان هرگز از زنی که زنبیل به دست می گذرد، سراع آرامگاه پورسینا را نخواهم گرفت... و در شیراز هرگز خواجه را «ازبردارنده» نخواهم خواند...
باد شُرطۀ من از جنسی دیگر است و با همین نام...


ب. ناتنی ها (٤١)
یاد سگ های محله مان به خیر!


دو روز است که روزنوشت تازه ای ندارم. یعنی دستم به نوشتن نرفته است. امروز خیلی فکر کردم که چرا دستم با قلم بیگانگی می کند. هوا دارد خنک می شود. فصل دارد عوض می شود. شکر کردم که هنوز فصل ها سر جای خودشان هستند. به یاد فصل های دوران مدرسه و دبیرستان افتادم.
و به یاد سگ های آشنای محله.
بعد به یاد کلی مردم آشنا.
و به یاد درخت های بید آشنا.
و بعد به یاد درخت آلبالوی حیاطمان افتادم که تک تک زخم های تنه اش را می شناختم.
و بعد به یاد آوردم که همیشه فکر می کردم که کلاغ هایی را که می بینم، همان کلاغ های همیشگی هستند. آشنای آشنا.
ما غریبه نداشتیم.
سگ های محله احساس غربت نمی کردند.
و پاسبان ها بدون این که همه شاعر باشند، همه می دانستند که ما بچه های پدر و مادرهایمان هستیم.
توی کوچه ها و خیابان ها به همه سلام می کردیم و از همه سفارش می گرفتیم که به پدر و مادرهایمان حتما سلام برسانیم.
یک روز با دوچرخه ای که اجاره کرده بودم، سر پیچ خیابان خوردم زمین و رکاب دوچرخه شکست. بیچاره شدم و نشستم کنار جوی آب، در پناه بیدی که می شناختمش، تا غصه ام را از رهگذرهای آشنا پنهان کنم. سرم را انداخته بودم پایین. هم غصه می خوردم و هم به مورچه های آشنا نگاه می کردم...
ناگهان مردی واقعا غریبه سرم را میان دو دستش گرفت و از غصه ام پرسید... گفتمش... دو چرخه را از زمین آشنا برداشت و بعد دستم را گرفت و بعد با هم رفتیم به دکانی که دوچرخه را اجاره کرده بودم. بعد با صاحب دکان حرف زد و پولی کف دستش گذاشت. بعد آمد به طرفم و با دستش زد به پشتم و گفت: «تمام شد. برو». نگاه کردم به صاحب دکان. لبخند داشت. وقتی که سرم را برگرداندم، مرد بیگانۀ آشنا رفته بود.
بعد از این فکرها، ناگهان احساس کردم که بد جوری حتی با خودم ناتنی شده ام. معنی واژه ها عوض شده اند.
کلاغ ها سرسنگین شده اند و احساس می کنم که من قهراند.
ستاره ها به آسمان دیگری کوچ کرده اند.
مورچه ها احساس غربت می کنند و دیگر من هم لهجۀ آن ها را نمی فهمم.
می خواهم از دوست داشتن حرف بزنم. می ترسم رهگذرهای ناتنی با لهجۀ من بیگانه باشند. دیگر حتی نمی توانم از رهگذری بپرسم که ساعت چند است...
دیروز در بانک جلو پیشخوان صف بود. لنگ لنگان خودم را رساندم به پیشخوان، تا تکیه بدهم. مردی با صدایی عصبی اعتراض کرد که چرا نوبت را رعایت نمی کنم. گفتم:
«رعایت خواهم کرد. فقط احتیاج به تکیه‌دادن داشتم.»
با خشونت گفت:
«خدا به دادتان ميرسد، نه حقّ ِ من»!
ناگهان دلم براي سگ‌هاي تني ِ محلۀ كودكي‌ام تنگ‌شد ...


ناتنی ها (٤٢)
یاد ِ یار ِ مهربان و بوی ِ جوی ِ مولیانم آرزوست


در حدود چهارده سالی که در آلمان زیستم، هر وقت که به شهر می رفتم، تقریبا همیشه شاهد چند چشم انداز همانند در جلو کلیساها، بنای هزار سالۀ شهرداری و دیگر بناهای کهنسال بودم: گروهی گردشگر پرسال سرهایشان را بلند کرده بودند و چشم دوخته بودند به در و دیوار بنایی که در پیش روی خود داشتند... و احساس می کردم که هرآن آب دهانشان از شعف خواهد چکید...
این گردشگرها معمولا بازنشسته ها هستند که مدام در حال پرس و جو هستند که در کدام شهر، کدام یادگار خیال انگیز وجود دارد، تا در مرخصی سالانۀ خود به چند شهر سر بزنند، تا مبادا وطن و یا قاره از یادشان برود...
سال اول انقلاب که در و دیوار پر بود از شعار و شور و حال انقلاب، بر آن شدم که سفرنامه ای بنویسم به نام «سفرنامۀ خیابان انقلاب» و از میدان فوزیه یا شهناز (میدان امام حسین) تا میدان ٢٤ اسفند (میدان انقلاب) را با همۀ یادگارها و شور و حال ها و خاطرات شبانه روزش بریزم روی کاغذ. برنامه ام این بود که حتی چند شبی را هم در این خیابان بگذرانم و مانند سیاحان با دستی پر به خانه برگردم...
متاسفنه زندگیم به گونه ای دگرگون شد که هرگز این برنامه عملی نشد... تا سرانجام برآن شدم، چون دیگر پای رفتنم نیست، در اتوموبیل یکی از دوستان سفری کوتاه بکنم به خیابان لاله زار. از گور بی نشان شهرداری تا استانبول. خیال می کردم هر اتفاقی که افتاده باشد، زمان سپری شده کوتاه تر از آن است که بتواند از خود رسوب چشمگیری برجای بگذارد...
عجب! حتی گور لاله زار هفتاد کفن پوسانده بود...
با بغضی در گلو از همراهم خواستم تا هرچه زودتر سفر را به پایان برساند. بعد در حالی که به گورستان هزاران خاطرۀ بی کفن و دفن فکر می کردم، فکر کردم به گزارشی از تاریخ:
در سال ٤٩٢ پیش از میلاد داریوش گروهی از اسیران یونانی را با خود به ایران آورد و در سال٤٠ میلادی آپولونیوس یونانی، در ایران گورسنگی را یونانی یافت با این متن:
«ما که روزگاری در میان امواج ژرف دریای اژه شراع می کشیدیم، امروز در دشت هموار اکباتان به خواب رفته ایم.
دیر زی ای میهن ما ارتریا که زمانی شهرۀ آفاق بودی.
دیر زی ای آتن، ای بانوی همسایۀ ارتریا .
دیر زی تو ای دریای عزیز».
و فکر کردم به کسی که در حسرت دیدار میهن، پیش از مرگ در غربت، سوگنامه ای از خود برجای گذاشته است، با عطر دل انگیز مفهوم «میهن». اگر این گورسنگ از یکی از بازماندگان صاحب گور هم بوده باشد، مفهوم میهن دست نخوره می ماند. با همان عطر دل انگیز...
بعد از همراهم خواستم تا مرا به خیابان محبوبم سقاباشی ببرد، تا دست کم تب سفر را بی هوده تحمل نکرده باشم...
خیابان سقا باشی را با چیزی از جنس دروغ عوض کرده بودند. دخترکی یکی دوساله نگاهم را به خودش دوخت. به نظرم طنّاز آمد و به یاد طنز تلخی افتادم که حکایت سرزمین مرا سرانجام رونق خواهد بخشید.
تنها نام سقاباشی چراغ دریایی خاموشی بود که بر جای مانده بود. این چراغ دریایی را در لاله زار هم دیدم... اما یقین دارم که نسل پس از من از این دو چراغ خاموش هم نشانی نخواهد یافت...
ما ناتنی های غریبی هستیم. عمارت زیبای شهرداری را خراب می کنیم، تا بدل آن را برای اشباح و پریان شب در بیابان بسازیم.
ما تا از دست ندهیم، حسرت نمی خوریم...
تخمه کدو و سماق را در تورنتو بیشتر دوست داریم و چراغ دریایی گم‌شده خود می پنداریم...
ما با شتابی شگفت انگیز در حال قتل عام خاطرات خود هستیم...
ما از آلبوم عکس خوشمان می آید...
دوربین های عکاسی دیجیتال مانند وبا دارد به همه سرایت می کند و شگفت انگیز این که برای گرفتن عکس از ناتنی ها...
می پرسی به چه فکر می کنم؟...
بازهم به یاد دخترکی یکی دوساله می افتم که نگاهم را به خودش دوخت و به نظرم طنّاز آمد. او حکایت سرزمین مرا سرانجام رونق خواهد بخشید.


با فروتنی
پرویز رجبی


٢ . تلاش‌هاي ِ تازه‌ي ِ سُلطه‌جويان ِ باختري براي ِ فروپاشاندن ِ ايران از درون


در سال‌هاي اخير، بارها خبرها و گزارشهايي را در باره‌ي ِ توطئه‌چيني‌هاي ِ نهادهاي ِ قدرت در آمريكا و ديگرْ كشورهاي باختري براي دامن زدن به بحران ِ ساختگي‌ي ِ قومي در ايران و كوشش در راستاي ِ تكّه‌پاره‌كردن و فروپاشاندن ِ ميهن ِ ما از درون (به اصطلاح "بالكانيزه‌كردن") بوده‌ايم.
اكنون شاهد ِ تازه‌اي از اين دسيسه‌هاي تباهكارانه، اين بار با دستْ‌اندركاري‌ي ِ نهادهاي نظامي و سياسي‌ي ِ سُلطه جوي ِ آلماني به دست آمده‌است. گزارشي از اين جريان ايرانْ‌ستيزانه را در نشاني‌ي زير، بخوانيد:
http://www.mellimazhabi.org/tarjomeh/2009bhshti.htm


٣. ويژه‌نامه‌اي ديدني و خواندني براي بزرگْ‌داشت ِ هفتادْسالگي‌ي ِ شاهنامه‌پژوه ِ بزرگ ِ روزگارمان

بانو نوشين شاهرخي، نويسنده، پژوهشگر و ناقد ِ ادبي‌ي ِ مقيم آلمان، ويژه‌نامه‌اي سزاوار براي بزرگْ‌داشت ِ جشن ِ هفتادسالگي‌ي ِ استاد دكتر جلال خالقي مطلق شاهنامه‌پژوه ِ بزرگ ِ روزگارمان و ويراستار ِ بهترين متن ِ شاهنامه تا كنون، نشرداده‌است كه مجموعه‌اي از گفتارها از خود ِ او و ديگران و تصويرهايي از استاد را دربرمي‌گيرد. اين مجموعه‌ي ارزشمند را در نشاني‌ي زير ببينيد و بخوانيد:www.noufe.com


٤. بررسي‌ و نقد ِ يك كتاب ِ ارزشمند از دوران ِ قاجار در شناخت ِ جامعه‌ي ايران


خاطرات تاجُ‌‌السّلطنه نوشته‌ی تاجُِ‌‌السّلطنه دختر ناصرالدّین شاه، یکی از اسناد مهم تاریخی ـ فرهنگی و اجتماعی‌ي دوره‌ی قاجار به‌حساب می‌آید. از سرای سلطنتی و زندگی ناصرالدّین ‌شاه گرفته تا شیوه‌ی زندگی، فرهنگ، رفتار و گفتار زنان حرم در این خاطرات بازتاب‌می‌یابند.
نوشين شاهرخي، بررسي و نقدي روشنگر و خواندني، درباره‌ي اين كتاب نوشته، كه در نشاني‌ي زير، آمده‌است:
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=585


٥. سفري به ژرفاي ِ اسطوره و تاريخ

نيلوفر و مسعود لقمان، همراه با گروهي از دوستداران ِ شناخت ِ بهتر ِ ايران، سفر ِ كاوشگرانه ي روشنگر و ارزشمندي به جايگاه بازمانده ي آتشكده ي بزرگ ِ باستاني ي آذرْگُشْنَسْپ در آذربايجان ِ باختري و نيز شهر ِ باستاني ي همدان كرده اند. نشاني ي رهنمون گزارش اين سفر را همراه با ۶۱ تصوير (يا – به گفته ي فرستنده – "فرتوره") در اين جا مي آورم:
گزارش سفر آذرگشنسپ و همدان
http://rouznamak.blogfa.com/post-148.aspx


٦. انجمن ِ جهاني‌ي ِ پژوهش‌هاي ايران‌ْشناختي برخواهدگزارد: همايشي دو روزه با عنوان ِ ايران و پژوهشهاي ايراني در سده‌ي ِ بيستم
Iran and Iranian Studies in the 20th Century


در هفته‌اي كه گذشت، آقاي منصور بُنكداريان از دفتر ِ انجمن ِ جهاني‌ي ِ پژوهش‌هاي ِ ايرانْ‌شناختي، فراخوان ِ برگزاري‌ي ِ همايشي با عنوان ِ يادكرده را به اين دفتر فرستادند كه با سپاس گزاري از آگاهي‌رساني‌ي ِ ايشان، در اين درآمد، بدان پيوندمي‌دهم.
برپايي‌ي ِ چنين نشستي كه فراگير ِ سخنْ‌راني‌ها و گفت و شنودهاي شماري از نامداران و كوشندگان اين رشته، در نخستين سال‌هاي پس از پايان ِ سده‌ي بيستم ِ ميلادي خواهدبود، رويدادي سزاوارست و گونه‌اي جمعْ‌بندي‌ي ِ كوشش‌ها و كُنش‌هاي ايرانْ‌شناختي در سده‌ي ِ پشت ِ سر، به شمارخواهدآمد.
اين همايش در روزهاي جمعه و شنبه ٢٧ و ٢٨ مهرماه ١٣٨٦ در دانشگاه ِ تورنتو در كانادا برگزارخواهدشد.
Programme
Friday, 19 October 2007
Saturday, 20 October 2007
براي خواندن ِ متن ِ كامل ِ فراخوان ِ اين همايش و آگاهي از موضوع ِ سخنراني‌ها و ديدن ِ تصوير ِ سخنْ‌‌رانان، به نشاني‌ي ِ زير، روي‌بياوريد:
http://iranianstudies.ca/conferences_20century.htm

٧ . «حال ِ جهان بين كه سرانش كه اند!»


هرچند «دستور ِ كار» و – رساتر بگويم – «خويشكاري»‌ي ِ من در سامان‌ْبخشي و نشر ِ داده‌هاي ِ اين تارنما – چُنان كه از نامش برمي‌آيد و همه‌ي ِ درآمدهاي ِ آن گواهي مي‌دهند – آگاهي‌رساني در زمينه‌ي ِ كوشش‌ها و كُنِش‌هاي ِ ايرانْ‌شناختي است و "سياست" و "گفتمان ِ سياسي" – به مفهوم ِ روزْمَرّه‌ي ِ آن – در اين گستره جايي‌ندارد، گاه موردهايي پيش‌مي‌آيند كه گفتارها يا كردارهاي ِ پاره‌اي از "اهل ِ سياست" (و البتّه "اهل ِ رياست"!) با ارزش‌هاي انساني و فرهنگي‌ي ما برخورد و ناهمخواني دارند و ما را در انديشه فرو مي‌برند كه به راستي اينان كيانند كه عنان ِ سرنوشت ما را به دور از خواست و مصلحت ِ ما در دست دارند.
نيازي به بازْگفتن نيست و همه مي‌دانند كه امروز چه كساني با عنوان ِ خودْبرگزيده‌ي "سران ِ جهان" در همه‌ي ِ سويه‌هاي زندگي و فرهنگ جهانيان و از جمله ما ايرانيان، تأثيرمي‌گذارند و چگونگي‌ي ِ زندگي‌ي ِ اكنوني و آينده‌ي ِ ما را رقمْ‌مي‌زنند. بي گمان يكي از اصلي‌ترين ِ اين مورد ها را بايد در كاركرد ِ به اصطلاح دولتْ‌مردان و مجموع ِ نهادهاي سياسي و اقتصادي‌ي ِ فرمانْ‌روا بر آمريكا و نماينده و سالار ِ كنوني‌ي ِ همه‌ي آنها "جُرج دبليو بوش" بازْجُست. در چند سال ِ اخير، نمونه‌هاي بسياري از گفتار و كردار ِ زيانْ‌بار ِ اينان در حقّ ِ مردم جهان و ما ايرانيان در رسانه‌هاي جهاني نشريافته و برآيند ِ آنها در چشمْ‌انداز ِ هولناك ِ توفان ِ جنگ و جنون و درياي ِ ناپيداكرانه‌ي ِ آتش و خون در افغانستان و عراق، در برابر ِ ديدگان ِ از وحشت دريده‌ي ِ ماست! در مورد ِ ميهن ِ رنج و شكنج ديده‌ي ِ ما نيز سخنان ِ تهديدآميز و گزارش ِ كژانديشي‌هاي اينان و سالارشان، هر دم گوش‌هاي خسته‌ي ما را مي‌آزارند و جانمان را بيش از پيش به درد مي‌آورند.
براي بازهم بهتر شناختن ِ اين به اصطلاح "سران!" و پي‌بردن به اندازه‌ي آگاهي و دريافت شان از رويدادهاي جهاني كه مُدّعي‌ي رهبري‌ي ِ آنند، نيمْ‌نگاهي به گفته‌ي ِ خندستاني‌ي اخير ِ "بوش" در مورد ِ نلسون ماندلا بسنده‌است. مطلب را – هرگاه تاكنون بدان برنخورده باشيد – در نشاني‌ي زير ببينيد و بخوانيد:
بنياد نلسون ماندلا پس از سخنان بوش اطمينان داد که ماندلا هنوز زنده است
* * *
نظامي‌ي گنجه‌اي، سخنْ‌سالار ِ زبان و ادب ِ فارسي و آفريدگار ِ پنج گنج ِ جاودانه، در سروده‌ي ِ اخلاقي-عرفاني‌ي ِ خود مَخزنُ‌الاسرار، سخن ِ رسا و شيوايي دارد كه سختْ گوياي حال ِ كنوني‌ي ما در برخورد ِ با اين گونه "سران ِ جهان!" است. انگار كه او هم اكنون در كنار ِ ما در برابر ِ "جام ِ جهان‌ْنما" نشسته و به اين گونه ياوه‌گويي‌ها گوشْ‌فراداده و از رنج و خشم به خود پيچيده و دردمندانه بانگ برآورده‌باشد:
«حال ِ جهان بين كه سرانَش كه اند!
نامْ‌زد و نامْ‌وَرانش كه‌اند!
بادشوند ار به چراغي رسند!
دودشوند ار به دماغي رسند!
عيبْ‌خَرَند اين دو سه ناموسْ‌گر!
بي هنر و بر هنر افسوسْ‌گر!»


٨. درس ِ سودمند ِ ديگري در زمينه‌ي ِ روزنامه‌نگاري و شگردهاي ِ كار در رسانه‌ها


پيش از اين، بخش‌هايي از آموزش‌هاي روزنامه‌نگاري، نوشته‌ي مسعود لقمان را در اين تارنما بازْنشردادم. وي نشاني‌ي ِ پيوند به دنباله ي ِ اين درس‌ها را با عنوان ِ مباني‌ي ِ روزنامه‌نگاري (١) درس ِ سوم، منابع ِ خبري در اين هفته، بدين دفتر فرستاد كه با سپاس‌ْگزاري از او در پي مي‌آورم:
http://rouznamak.blogfa.com/post-149 .aspx

رويْ‌كرد بدين آموزش‌ها، نه تنها براي حرفه‌اي‌ها و سر و كار داران ِ سرراست با اين زمينه، بلكه براي همه‌ي ِ اهل اين روزگار – كه خواه ناخواه با رسانه‌ها پيونددارند – سودمندست و مي تواند به شناخت ِ درست‌تر ِ شگردهاي كار ِ رسانه‌ها و چگونگي‌ي ِ داده‌هاي خبري، ياري‌برساند.


٠۹ پژوهشي رسا و روشنگر در شناخت ِ يك همْ‌كردْواژه‌ي ‌ِ بحثْ‌انگيز در آموزه‌ي ِ زرتشتي



استاد دكتر علي اكبر جعفري، اين هفته نير مهرورزانه، متن ِ يكي ديگر از پژوهش‌هاي ِ ارزنده‌ي خود را به اين دفتر فرستاده‌اند كه با سپاس فراوان از ايشان، در پي مي‌آورم و همه ي خوانندگان ِ گرامي و پژوهشگر ِ اين تارنما را به خواندن ِ آن و بهره‌گيري از آن، فرامي‌خوانم.

Ali A. Jafarey,Buena Park, Southern California

WHAT DOES 'KHVAETVADATHA' MEAN?


The word 'khvaetvadatha' occurs only for five times in the entire Avestan text:
(1) Yasna 12.9. It is within a well-known phrase of the Koshti prayers. It says "âstuyê daênâm vanguhîm mâzdayasnîm fraspâyaokhedhrâm nidhâsnaethishem 'khvaetvadathâm' ashaonîm ...." The phrase praises the Mazdayasni Good Religion because it is, verbatim, "throwing-off-yoke, putting-down-weapon, 'khvaetvadatha', and righteous."
(2) Vispered 3.1-4. After calling his seven officiating companion priests -- hâvanân (pounder) âthrevakhsh (fire-promoter), fraberetar (procurer), âsnatar (washer), raethwishkara (mixer) âberet (water-carrier), and sraoshavarez (discipline-worker) -- to duty, the zaotar (invoker) calls other representatives of the congregation and wants them to be prepared for the congregational ceremony. They are an athravan (professional priest), a warrior, a prosperous settler, a house chief, a settlement chief, a district chief, and a country chief, and then (verbatim) "I want a good-thinking, good-speaking, good-working young man to stand by; I want a word-speaking (speaker), 'khvaetvadatha,' country-traveling young man to stand by; [and] I want a genius itinerant to stand by." He then continues: "I want the mistress of the house to stand by; I want a woman good in thoughts, good in words, good in deeds, well-educated, authority on religious affairs, progressively serene like the women who belong to you, Wise God, and righteous to stand by; [and] I want a man righteous, good in thoughts, good in words, good in deeds, knowing well the religion he has chosen, and not a blind follower to stand by." He concludes his call: "It is these people who, with their actions, promote the world though righteousness." The congregational ceremony begins with the invoker reciting the Gathas and the people join the prayer.
(3) Aiwisruthrem Gâh 7-9) repeats the above list from 'athravan' onwards by venerating the same personalities instead of calling them to stand by.
(4) Yasht 24.16-17 has it paraphrased from the 'havanan' to 'the mistress of the house.'
(5) Vendidad 8.12-13: "O Creator of the Material, O Righteous, with which urine the corpse-bearers should wash their hair and body -- the urine of a sheep, bull, man or woman?" Ahura Mazda replied: "The urine of sheep or bull, and not of a man or woman, [even/unless(?)] he is 'khvaetvadatha' (masculine) and she is 'khvaetvadathi' (feminine).
The word 'khvaetvadatha' has been derived in two ways:
(1) By Western scholars from 'khvaetu,' meaning 'family, next-of-kin' and 'vadatha,' meaning 'marriage'. It means 'next-of-kin marriage, consanguineous marriage.' All these Western scholars, and now a few Zoroastrians, take it to mean 'a marriage within a family,' amounting to a matrimony between father and daughter, mother and son, brother and sister, and between two cousins. They quote a few historical instances in which members of royal families are shown as practicing the custom. It may be mentioned that the word 'vadatha' does not occur outside the combination of 'khvaetvadatha' in any Avestan text and does not have its Sanskrit form in the vast Sanskrit literature. It has been artificially 'construed' by a Western scholar from the last letter 'u' or 'v' of 'khvaetu' plus 'v' of the supposed 'vadatha.' The basis for the derivation has been the reported meaning it has taken in Pahlavi 'khvedodah.' Grammatically v plus v is equal to one 'v' (v + v = v), and therefore, instead of a khvaetu-vadatha or khvaetav-vadatha, we have 'khvaetvadatha.' Keeping this very point in mind, one cannot easily accept the Western interpretation. There are other points that point in another direction.

(2) By Zoroastrian scholars from 'khvaetu' meaning 'relative, relationship' and 'datha' meaning 'giving'. It means 'giving relationship, family connection' and also 'self-devoted.' (Ervad K.E. Kanga). For these scholars, it is khvaetva-datha, and not khvaetva-vadhatha. The grammatical construction by Zoroastrian scholars is easier and clearer.
Since all scholars agree that the first part of the compound is 'khvaetu' or 'khvaetav,' let us look at it in its contexts:
"Khvaetu/khvaetav" is derived by all scholars from "khva" (Sanskrit "sva") meaning 'own, self'. The Sanskrit equivalent is 'svetu' and it means 'self-reliant, self-supporting, independent.' Dr. Irach J.S. Taraporewala finds 'svatava,' meaning 'self-powered' as the Sanskrit form of 'khaetav' and presents his theory that the 'Self-reliant' were the "the first or highest grade of the Disciples of Zarathushtra." (The Divine Songs of Zarathushtra, Bombay, 1951, page 252). Pahlavi Khvadtây and Khudây and Persian khodây, meaning 'lord, master, God' comes from khvatav. Haptanghaiti has "khvaetât" meaning "family tie" and Sanskrit has "svatâ" meaning "ownership."
Khvaetu occurs, with two exceptions, in the Gathic texts only. It is not a later Avestan term. It is mentioned for eight times in the Gathas: Song 5.1 (= Yasna 32.1), 6.3-4 (= 33.3-4), 8.4 (= 43.4), 11.1 (= 46.1), 11.5 (= 46.5), 14.7 (= 49.7), and 17.4 (= 53.4). Twice in the Haptanghaiti: Song 6.5 (Yasna 39.5) and 7.4 (40.4). Twice outside the Gathic texts-Yasna 20.1 and Yasht 24.44.
Zarathushtra divides human society on geographical basis. They are 'demâna,' meaning 'house,' 'vis' meaning 'settlement,' 'shoithra' meaning 'district,' 'dakhyu' meaning 'land,' and 'gâo' or 'bûmi' meaning the earth. House is inhabited by 'khvaetu' to form the first and smallest 'independent, self-supporting' human unit, the FAMILY. 'Verezena' are those who are 'enclosed' within larger settlements of vis, shoithra and dakhyu. 'Airyaman,' literally ‘close companionship’ makes up the world fellowship within any of the above mentioned geographical units. 'Geush vâstra' (world settler) or 'vâstrya-fshuyant' (prospering-settler) also denotes the useful inhabitants on the earth at large.
The geographical classification is of great significance. It is a unique way of eliminating professional and racial superiority and acknowledging equality between all humans. It is the Zarathushtrian way of equality of those who make this good earth of our prosperous and worth living. It is this very geographical division, which was destroyed when the priests and princes, who penetrated the Fellowship, gained control. They re-introduced their age-old Indo-Iranian custom of professional classification and its resulting caste system in later days. The price the Zarathushtrian Fellowship paid was the loss of freedom and equality by both men and women. The priests became the 'spiritual' seniors and the princes the 'material' superiors -- both to feed free on the products produced by the third and fourth in rank, the prospering settlers (vâstrya-fshuyants) and the roving artisans (huiti) -- the very parasitic practice Zarathushtra had risen to eliminate by teaching them to settle.
"Khvaetu", literally meaning 'self-supporting,' stands for 'family' in the Gathas. Most of the scholars agree on this point. The reason is that a person, by him/herself, is not self-supporting. It is the family, which is the first and foremost unit of society that supports itself. It consisted in an ancient Iranian family -- and still consists in rural Iran -- of parents, children and their wives, and grandchildren. They are blood related next-of-kin. Should we take that 'khvaetvadatha,' a term absent in the Gathas and the Haptanghaiti, is made of the Gathic 'khvaetu' and the artificially improvised 'vadhatha,' it would mean marriage within a family, between blood related next-of-kin members. Then the Western scholars and those Zoroastrians who follow them are right in rendering it as "consanguineous marriage,' and that 'in the medieval [Sassanian and post-Sassanian} period it became the technical term for incestuous matrimony." (Dr. Jamsheed K. Choksy in 'Purity and Pollution in Zoroastrianism, Triumph over Evil,' University of Texas Press, Austin, 1989, 89 & 140).
The only difficulty lies that it does not fit into any of the above five Avestan references. It stands clearly out of context. Even Prof. Mary Boyce, who supplies ample evidence concerning incestuous marriages among Zoroastrian rulers and priests, doubts its inclusion in the Koshti prayers (Yasna 12.9) (A History of Zoroastrianism, Vol. I, Leiden , 1975, page 254, note 24).
The reason I have not tried to translate it and have left is as 'khvaetvadatha' in my above translation of the pieces in which the word occurs, has been to leave it for the reader to see cited texts and decide for him or her self, whether it fits context or not.
It may be emphatically pointed out here that the Koshti prayers are not only daily prayers but are to be done every time of the day one stands to pray. Were ‘khvaetvadatha’ to mean ‘next-of-kind marriage,’ it would have become the order of the day and every person would have carried it out. It should have become the most popular way of marriage, so much so that it would have been on every lip – the Zoroastrians taking pride and their antagonists condemning them for their “incestuous” sin/crime. History shows that it has not been so, and that is one the main reasons to look for an alternative meaning.
The other alternative is to take 'khvaetva' as 'independent' or 'independence,' the way it has been used in Sanskrit and add 'datha' meaning 'giving'. The Pahlavi transliteration of the word in its archaic form is 'khvetuk-das' and that shows that whatever the notion the Zoroastrians of the medieval period held about the term, they thought the Avestan compound to be 'khvaetu-datha' and not 'khvaetva-vadatha." It should, therefore, be rendered as 'independence-giving, rendering one self-supporting, helping one to become self-reliant.' Let us now replace 'khvaetvadatha' with 'giving-self-reliance' and read the entire phrase of the Koshti prayer:
"… throwing-off-yoke, putting-down-weapon, 'self-reliance-giving', and righteous." The phrase in Vispered 3.3 should read: "I want a good-thinking, good-speaking, good-working youth to stand by; I want a word-speaking, 'self-reliance-giving,' country-traveling youth to stand by; [and] I want a genius itinerant." The same applies to Aiwisruthrem Gah and Yasht 24.17. The reading runs much smoother and has a fitting meaning.
The context of the Vispered, Aiwisruthrem Gah and Yasht 24 shows that a 'khvaetvadatha' youth was a special active member of the society. He was eloquent in speech and traveled much. He appears to be a 'preacher' more than any one else mentioned in the list. He then is the person who taught others to 'choose' the Good Religion because it is this religion, which helps one to "throw off the enslaving yoke, keep down war weapons, become self-reliant and free from dependence, and be a righteous person." My translation runs: "I appreciate the Good Religion of worshiping the Wise One, which overthrows yokes yet sheaths swords, teaches self-reliance and is righteous." (Fravarane, I Choose for Myself The Zoroastrian Religion, California Zoroastrian Center, Westminster, 1988)
The passage in the Vendidad would then show that there were men and women who had learned self-reliance and that they were held high for purification rights. Otherwise, the Vendidad passage should be translated to mean that the poor corpse bears ('khandhias' in Parsi Gujarati) had to be purified by the urine of their next-of-kin spouses!
Let us examine the question from another angle. If the next-of-kin marriage was a meritorious deed, then Zarathushtra and his companions should have set the best example. But Avesta and Pahlavi writings do not show any consanguineous marriages among them. Parents of Zarathushtra belonged to two different far-flung families. Zarathushtra had no blood relation with his wife Hvovi. Their daughter Pouruchista married a not-related Jamaspa. Vishtaspa married Hutaosa who had 'many brothers' and belonged to Naotari clan. In the entire Farvardin Yasht of some 300 foremost 'Zoroastrians-by-Choice,' none are shown as married within their families. There is not a single trace of within family or within community marriage in the Avesta. Above all, there is no commandment in the Gathas and/or other any Avestan writing that encourages within family or within community marriages and/or prohibiting outside family or community marriages. Khvaetvadatha does NOT play any part in marriage. That is the reason it is absent in the marriage passages in the Avesta.
The Avestan/Sanskrit root for marriage is "vaz/vah" or "vad/vadh". The word means to "conduct, carry (in a carriage)" because the bride was 'conveyed' from her parental house to a new house, usually the house of parents-in-law. The Hindu custom of making sure that there is no consanguineous link between the bride and bridegroom stems from this practice. The practice of the bride leaving her parental house for the house of her spouse is still wide spread throughout the vast Indo-Iranian territory among Hindus and Muslims of a common cultural heritage. It provides a sad scene to see her leave her birth and youth place and next-of-kin parents, brothers and sisters -- and in case of Hindus, every blood related person -- for a new strange home.
The Gatha has both 'vaz' and 'vad'. It occurs in the famous marriage sermon of Zarathushtra at the wedding of his daughter Pouruchista. He says :
"These words I speak to the charming brides, and to you, bridegrooms ..." The word is 'vazyamnâbio' qualifying 'kainibyo'. It has been translated by all as 'marrying maidens, charming brides, nubile maidens' or equivalent. For the bridegroom the word comes from the root 'vad' -- vademno. (Song 17.5 = 53.5).
Yasht 17.59 has 'vad'. "The third time Ashi Vanguhi (Post-Gathic Female Yazata of Good Reward) greatly cries: The worst deed that tyrant men do is to keep maidens for long without marrying (uzvadayeinti) them and making them pregnant. ".
The Vendidad has two instances, both from 'vad.' "Should a person of the same faith, brother or friend, approach another, seeking goods, young woman or knowledge ... He who has come for young woman, should be wed (up ... vadhayaeti) to her. ..." (4.44) "...What is the punishment for the person who hits an otter ... so hard that life departs its body? ... He must righteously and piously conduct in marriage (up ... vadhayaeti) for righteous men virgin girls ... his sisters or daughters of over 15 years of age who have earrings in ear." (14.1 & 15)
All the above-mentioned instances carry the inherent thought of the wife being married to a person outside the girl’s family and that she was conveyed (vaz or vad, to conduct, convey) out of her parental house. Had there been a family and relative affair, the statements would have been different. They would have reflected a happening within the house, and no one to be 'conveyed' from one house to another. Leave alone next-of-kin wedlock within the family, arranged marriages, especially between near relatives -- cousins or even further -- are as old as the Indo-Iranian days and well beyond. But marriage within family is not Indo-Iranian for sure. The question of next-of-kin marriage is absent in the Avesta -- -the Gathas or the earlier and later parts.
As far as the Pahlavi term of 'khvedodah' is concerned, I would expect those who are better scholars -- or claim to be better scholars -- in the Pahlavi lore than I am, to come forward and solve the problem. To me the Gathas and those parts of the Avesta, which follow the Gathic teachings, are efficient enough to solve each and every problem I face.
While the Western scholars have provided us with instances of royal incestuous marriages from Greek and Christian sources, they have not ventured into the Islamic world to pull out any evidence. If at all, this was a widely practiced custom among Zoroastrians, Arab and Iranian Muslims writers, especially the Iranians who were converts from Zoroastrianism to Islam, would not have spared their former co-religionists. They would have written volumes on the subject with usual exaggeration. They have not, simply because it was not a practice.

If this was the custom then one should ask why 'Yadi Rana' of the famous Qisseh-ye Sanjan did not make this a condition for granting the Zoroastrians the refuge they were requesting? Why did he insist on a trifle matter instead -- the marriage ceremony be performed in the evening and not earlier? Were not the Zoroastrians of the Sassanian period known for the reported consanguineous marriage by their next-door neighbors, the Hindus? Or was the practice so confined to a small high circle of Sassanian aristocrats that it was not known by outsiders? Hindus are very sensitive about marriage between consanguineous relatives. Yadi Rana could not be an exception.
This, however, does not mean that marriages among relatives did not take place. It did, and still does, among Iranians. Also, marriage between two Zoroastrians was definitely preferred to the one marrying outside the religious circle. These were and are natural tendencies and a prevailing custom among many peoples, no matter to what religion they belong. At the same time, there is no evidence at all that one should not marry a non-Zoroastrian, especially one who would join his or spouse to choose the Good Religion. Mixed marriages among Sassanian princes and princesses. as reported by historians, were quite common. Right now many mixed marriages, handled with wisdom, among Zoroastrians have won non-Zoroastrian spouses to this side, or at least have the children be raised as Zoroastrians. In certain religions, especially the very missionary ones, mixed marriages are a good means of 'conversion.'
To conclude, 'khvaetvadatha' in the Avestan context and concept cannot mean 'consanguineous marriage'. It cannot mean 'marriage within the religious community' either because 'khvaetu' is not community but is well defined to mean only 'family.' It is far fetched to have it as 'khvaetu-vadatha.' The only meaning that fits the contexts is 'self-reliance-giving,' or any synonymous term. It fits well the Koshti prayers and it fits well the people who were called upon to take an active part in the congregational ceremony. Although used only once in a late Gathic supplementary text (Yasna 12.9) and again four times in the later Avesta, it carries a noble meaning of liberty and confidence, a noble meaning that has given it a placid place in the daily Koshti prayers -- to remind one of 'haithyâ vareshtâm hyat vasnâ ferashotemem' piece from the Gathas in which one declares: "I am, Wise One, Your praiser and shall continue to regard myself so, as long as I have the strength and the will through righteousness. This shall promote the laws of life through good mind, for 'true actions make life most renovated as god wishes'." It is a daily reminder to continue to work for maintaining the life on earth ever fresh, ever new, ever good, ever subtle, ever sublime. It is this spirit which promotes one to become "khvaetvadatha", a promoter of self-reliance.


Posted: 30 May 1999
Re-posted: 25 November 2000
Re-posted:19 April 2004
*
The article appeared in Persian in my boook "Payâm-e Zartosht," Sâzemân-e Zanân-e Zartoshti, Tehran, 1346 (1967). Its English version was posted on 30th May 1999 on six Zoroastrian Internet groups and will appear in my "Essays by Jafarey," Books N Bits, Cypress, 2007.




١٠. جشنواره‌ي ِ هنرهاي ِ ادبي‌ي ِ معاصر ِ ايراني: گزارشي از نيلوفر طالبي


Iranian Literary Arts Festival
In collaboration with Beyond PersiaNovember 13-17, 2007 at Theater Artaud, 450 Florida, San Francisco.
Tuesday November 13
Film Screenings:Beyond Persia curated films (6-8pm)Part I of “The Mirror of the Soul“, Nasser Saffarian’s trilogy on Forough Farrokhzad (8-9)The House is Black by Forough Farrokhzad (9-9:30)
Wednesday November 14
Film Screenings:Beyond Persia curated films (6-8)Part II of Nasser Saffarian’s trilogy on Farrokhzad (7-8)“Shamlu, Poet of Freedom” by Moslem Mansouri (8-9)
Thursday November 15
Art Opening and reception, exhibit curated by Beyond Persia (7pm)World Premier of ICARUS/RISE (8-9)A multimedia theatrical piece based on new Iranian poetry. Connects the myth of Icarus with the migration of Iranians, and the solitary journey of the artist/migrant in the quest for freedom.
Created by Niloufar TalebiOriginal Score by Bobak SalehiChoreography and video by Alex KetleyPercussion, Ian Ding Cello, Kristina ForesterLighting Design, Allen WillnerDramaturg, Zack RogowPost Show Party
Friday November 16
Art Opening and reception, exhibit curated by Beyond Persia (7pm)ICARUS/RISE (8-9)Post Show Party
Saturday November 17
Bookstore (11 am-4 pm)Panel 1: “Literature and Performance” (11-12:15)With Ram Devineni, Zack Rogow, Niloufar TalebiPanel 2: “Iranian literature as World Literature” (12:30-1:45)With Martin Riker, Fatemeh Keshavarz, Richard Jeffrey NewmanKeynote Talk (2-3:15)Moniru Ravanipur: “Why is Iranian Literature not World Literature (yet)”Book Signing (3:20-4)Moniru Ravanipur, Fatemeh Keshavarz, Richard Jeffrey Newman, Ram Devineni…
Gala Celebration:Reception and Art Auction (6-7)ICARUS/RISE (7-8)Gala Dinner and Live Entertainment (8-11:30)


١١. دو پژوهش ِ ارزشمند درباره‌ي تاريخ و زبان و فرهنگ ايرانيان


http://www.azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm
*
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/mowlanavapanturkan.htm




١٢. انقلاب ِ ايراني، نمايشي در بريتانيا: فراخواني از «ميراث ِ ايران»


THE PERSIAN REVOLUTION
Play by Mehrdad Seyf
23 October - 8 December 2007Birmingham , Cambridge , Coventry , Crawley, Edinburgh , Leicester, Liverpool, LondonFollowing the sell-out success of Majnoun, 30 Bird embark on a national tour with a witty and haunting new take on Iranian history with their new play.

Commissioned by
30 Bird Productions andIran Heritage Foundation
Supported by
Arts Council England
Introduction
The year is 1906 or so it seems and revolution is in the air. The Iranian monarchy is about to succumb to the will of the people as the country takes its first tentative steps towards democracy.Following the sell-out success of Majnoun, 30 Bird embark on a national tour with a witty and haunting new take on Iranian history. Surreal and darkly comic, The Persian Revolution puts a contemporary spin on the gripping events surrounding the establishment of the Middle East 's first secular parliament.'An enjoyable romp through revolutionary Persia .' Metro'Inventive and very funny.' Financial Times
Credits
Director: Mehrdad SeyfDesigner: Leslie TraversLighting Designer: Anna Watsonwww.30birdproductions.org
Venues, dates, box office
Warwick Arts Centre, The University of Warwick , Coventry CV4 7ALTue 23- Wed 24 October, 7.45pmTickets & information: 024 7652 4524 / www.warwickartscentre.co.ukPhoenix , 21 Upper Brown Street , Leicester LE1 5TEThu 25 October, 8pmTickets & information: 0116 255 4854 / www.phoenixarts.orgUnity Theatre, 1 Hope Place , Liverpool L1 9BGThu 1 November, 8pmTickets & information: 0151 709 4988 / www.unitytheatreliverpool.co.ukOval House Theatre, 52-54 Kennington Oval, London SE11 5SWTue 6- Sat 10 November*, 7.45pmTickets & information: 020 7582 0080 / www.ovalhouse.comThe Junction, Clifton Way , Cambridge CB1 7GXFri 16 November, 8pmTickets & information: 01223 511511 / www.junction.co.ukTraverse Theatre, Cambridge Street , Edinburgh EH1 2EDWed 21- Sat 24 November*, 8pmTickets & information: 0131 228 1404 / www.traverse.co.ukThe Hawth, Hawth Avenue , Crawley RH10 6YZThu 29 November*, 7.45pmTickets & information: 01293 553636 / www.hawth.co.ukBirmingham Repertory Theatre, Centenary Square, Broad Street , Birmingham B1 2EPFri 7- Sat 8 December*, 7.45pmTickets & information: 0121 236 4455 /www.birmingham-rep.co.uk*Meet the company: Fri 9 Nov, Weds 21 Nov, Thu 29 Nov, Fri 7 Dec. Free post show Q&A with the actors and artists.
Enquiries
Lucia Latimer, 30 Bird Productions, +44 (7941) 941737, lucia.latimer@30birdproductions.org, www.30birdproductions.org
If you wish not to receive any more emails from the Iran Heritage Foundation, please email your request to:
info@iranheritage.org


١٣. «ما ز ياران چشم ِ ياري داشتيم ...»: گزارشي از سردرگمي و ناخويشكاري‌ي ِ دست اندر كاران ِ نگاهباني از ميراث فرهنگ ملّي


http://www.chn.ir/news/?section=2&id=42064
در همين زمينه، نقد ِ دكتر تورج پارسي بر نوشته اي از دكتر محمّد ابراهيم باستاني پاريزي هم خواندني است:
آن كه گفت آرى و آن كه گفت نه! یادداشتی از دکتر تورج پارسى


١٤. گاهان ِ زرتشت، متن‌هاي نواوستايي و متن‌هاي زرتشتي‌ي ِ فارسي‌ي ِ ميانه در ديدْرس ِ دوستداران ِ فرهنگ ِ ايراني


Avesta-Zoroastrian Archives
"Zoroastrianism is the oldest of the revealed world-religions, and it has probably had more influence on mankind, directly and indirectly, than any other single faith." - Mary Boyce, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices (London: Routledge and Kegan Paul, 1979, p. 1)
"Zoroaster was thus the first to teach the doctrines of an individual judgment, Heaven and Hell, the future resurrection of the body, the general Last Judgment, and life everlasting for the reunited soul and body. These doctrines were to become familiar articles of faith to much of mankind, through borrowings by Judaism, Christianity and Islam; yet it is in Zoroastrianism itself that they have their fullest logical coherence....� - Mary Boyce, Op. Cit. p. 29.
http://www.avesta.org/


١٥. رخنه‌اي ديگر در ديوار ِ ميان ِ «درون‌ْْمرز» و «برونْ‌مرز»: گفتاري روشنگر از مجيد نفيسي

http://www.shahrvand.com/?c=117&a=1689


١٦. كوششي ديگر در شناخت ِ فروغ فرّخزاد: فراخوان ِ همايشي يك‌روزه در دانشگاه ِ پرينستون

[ISIS] Forough Goes West, Princeton University, Oct. 5, 2007

Dear Friends and Colleagues, Please join us at the upcoming Princeton University program, FOROUGH GOES WEST, an interdisciplinary, multi-media conference on the art, life, and legacy of Forough Farrokhzad. This event is free and open to the public and will take place between 9-5 p.m. on Oct.5, 2007 in 202 Jones Hall of the Department of Near Eastern Studies. More information is available at: www.foroughgoeswest.com Best regards,Jasmin DarznikCo-Organizer, "Forough Goes West"Doctoral CandidateDepartment of EnglishPrinceton University


١٧. كاري سزاوار در بازنگري‌ي ِ كارنامه‌ي ِ يكي ديگر از قربانيان ِ يك‌سونگري و جزمْ‌باوري‌ي سياسي - داريوش آشوري از خليل ملكي مي گويد:
به یاد خلیل ملکی
http://www.rouznamak.blogfa.com/post-151.aspx


١٨. چهره‌گشايي از خورشيد: نمايشي از ديدار ِ مولوي و شمس در لندن


RUMI: UNVEIL THE SUN

Play by Amrit Kent and Mohini Kent Noon
16, 17, 18 November 2007, 8pm


London premiere of play about the astonishing encounter between Jala al-Din Rumi and Shams al-Din Tabrizi, and the moment of transformation when Rumi became one of the greatest mystics the world has ever known.
http://www.iranheritage.com/



١٩. گزارش ٢٩ اُمين و فراخوان ِ ٣٠ اُمين نشست ِ شاهنامه‌پژوهي در شبكه‌ي ِ جهاني


بیست ونهمين نشست شاهنامه پژوهي در شبكۀ جهاني در تاریخ جمعه، سی ام شهریور هزار و سیصد و هشتاد وشش برابر با بیست ویکم سپتامبر دو هزار و هفت در تارنماي كتابخانۀ گويا برگزار گردید. متنِ ضبط شدۀ گفت و شنودهاي نشست بیست وهشتم را مي توانيد در اينجا بشنوید
نشست سی ام شاهنامه پژوهي در شبكۀ جهاني را در تاریخ جمعه، سیزدهم مهر هزاروسیصدوهشتادوشش برابر با پنجم اکتبر دو هزار و هفت از ساعت هشت و سی دقیقه شب به وقت سیدنی، برابر با دو پس از نیمروز به وقت ایران آغاز می کنیم. در این نشست بخش پادشاهی نوذر مورد بحث خواهد بود. برای شرکت در این نشستها، هیچ‌گونه محدودیتی وجود ندارد. لطفأ توجه فرمایید که نشست های آینده طبق روال نخستین با پالتاک برگزار خواهد شد. در پالتاک اتاق شاهنامه پژوهی را در زیر مجموعه های زیر می توانید بیابید:
Education
On line universities
Shahname-pajouhi

شاهنامۀ فردوسی در کتابخانۀ گویا


فهرست نام نویسندگان و شعرا در کتابخانۀ گویا

فهرست نام آثار موجود در کتابخانۀ گویا


Labels: شاهنامه


حکایت ِ سرزمین ِ من، نوشته‌ي ِ دكتر پرویز رجبی (خواندني و شنيدني) ٢٠.


مقاله‌ي ِ «حکایت ِ سرزمین ِ من» نوشته‌ي ِ دکتر پرویز رجبی را در سه بخش زیر بشنوید


بخش اول٬ حکایت سرزمین من را در اینجا بشنوید
بخش دوم٬ نامه به سحر را در اینجا بشنوید
بخش سوم٬ نامه به سارا را در اینجا بشنوید
اجرا: گیتی مهدوی
متن «حکایت سرزمین من» را در اینجا بخوانید
مجموعه آثار دکتر پرویز رجبی در کتابخانۀ گویا
فهرست نام نویسندگان و شعرا در کتابخانۀ گویا
فهرست نام آثار موجود در کتابخانۀ گویا
Labels: جامعه شناسی


٢١. تجاوز به حريم و محيط ِ زيست ِ خليج ِ فارس: گزارش و هُشدار


http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/14270/


٢٢. تاريخ در ادبيّات (بخش ٢)، پژوهشي از «علي ميرفطروس»


http://rouznamak.blogfa.com/post-152.aspx



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?