Saturday, September 15, 2007
پيوستي بر درآمد ِ ٣: ٤٤، زيرْبخش ِ ١٣
ديروز در زيرْبخش ِ ١٣ از درآمد ِ ٣: ٤٤، از كارنامه ي زنده ياد دكتر محمود حسابي در گستره ي ِ رياضي
ارزيابيد.
دكتر حسابي در كار ِ فراهمْ آوري و سامان بخشي ي درونْ مايه ي اين فرهنگ ِ ارجمند، به وارونه ي "غوره نشده، مويز شدگان" ِ روزگار ِ ما، دچار ِ جزمْ انديشي و يكْ سو نگري ي زياده روانه نشده، اصل ِ بنيادين ِ پويايي و نوزايش ِ هميشگي ي زبان را از ياد نبرده و هيچ گاه به كار ِ بي ثمر و دست و پاگير ِ "سَره نويسي" و چسباندن ِ واژگان ِ مُرده ي روزگاران ِ سپري شده به زبان ِ زنده ي امروزين نپرداخته است.
* * *
سخن خود را كوتاه مي كنم و خوانندگان ارجمند را براي آشنايي ي بيشتر با برداشتها و ديدگاههاي زبانْ شناختي ي دكتر حسابي، به خواندن ِ گفتار ِ روشنگري از او در اين زمينه كه گفتاوَردي است از تارنمايي به نام "پارسي مان"، فرامي خوانم.
http://www.paarsimaan.com/index.php?option=com_content&task=view&id=67&Itemid=68
در کارنامهیِ جهان، هر دورهای ویژگیهایی داشته است. در آغاز، آدمیان زندگی زندی داشتند و دوران افسانهها بوده است. پس از پیدایش كشاورزی، دورهی دهنشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران كشورگشاییها و پادشاهیهای بزرگ مانند پادشاهیهای هخامنشیان و اسكندر و شاهنشاهی رم بوده است. پس از آن، دورهی یورشِ بربری بدین كشورها و فروریختنِ شهریگریِ آنها بوده است. سپس دورهیِ رستاخیزِ شهریگری است كه به نامِ دورهیِ نواندیشی یا بازخیزی شناخته شده است. تا آن دوره مردمانِ گوناگون دارایِ ابزارهایِ كار و پیكارِ یكسان بودند. میگویند كه ابزارهایِ جنگیِ سربازانِ رومی و بربرهایِ ژرمنی با هم ناسانی نداشته و ناهمسانی تنها در خودداری و سامانگری و خویشکاری سپاهیانِ رومی بوده كه پیروزی را برایِ آنها به ارمغان آورده است. همچنین ابزارهایِ جنگی ِ تاراجگرانِ مغول و مردمانِ شهریگر، چندان نایکسان نبودهاند.
از دورانِ بازخیزی به این سو، مردمانِ باختری كمكم به پیشرفتهای فیاری و ساختن ابزار نوین رسیدند و پس از گذشت یكی دو سده، ابزارِ كارِ آنها به اندازهای رسا شد كه مردمانِ دیگر را یارای ایستادگی در برابر یورشهایِ آنها نبود. همزمان با این پیشرفتِ فَیاری، دگرگونی بزرگی در فرهنگ و زبان مردمان باختری پیدا شد؛ زیرا برای گفتن دانستههای تازه، ناگزیر به داشتن واژههای نوینی بودند و كمكم زبانهای اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بازنمودنِ گزارهها و جُستارهای گوناگون گردیدند.
در آغاز سدهیِ بیستم، مردمانِ باختر پی به واماندگی خود بردند و كوشیدند كه این واماندگی را شیان كنند. بازدارندههای بسیاری سر راه این كوششها بود و از این دست، نداشتن زبانی بود كه برای بازنماییِ جُستارهایِ دانشی آماده باشد. برخی مردمان چاره را در پذیرفتنِ یكی از زبانهایِ بیگانه برای بازنماییِ جُستارها دیدند؛ مانند هندوستان، ولی مردمانِ دیگر به انگیزهیِ داشتن یادگارهایِ بزرگِ فرهنگی نتوانستند این را بپذیرند كه یك نمونهیِ آن، كشور ایران است.
برای برخی زبانها، به انگیزهیِ ساختمان ویژهیِ آنها، شِیانِ كمبودِ واژههای دانشی، كاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبانهای سامی- كه نماری به ساختمانِ آنها خواهیم كرد.
باید خاطرنشان كرد كه شمارِ واژهها در زبانهای اَنیرانی، در هر كدام از رشتههای دانشین بسیار بسیار است و گاهی نزدیکِ میلیون است. پیدا كردنِ واژههایی در برابر آنها، كاری نیست كه بشود بدون داشتن یك روشِ دانشینِ استوار به انجام رسانید و نمیشود از روی همسانی و دست به دست کردن و نزدیکی و برآورد در این كارِ پُردامنه به جایی رسید و این كار باید از روی پایههایِ دانشِ ویژهای انجام گیرد تا هنگامِ کار، به بنبست برنخورد.
برای این كه بتوان در یك زبان به آسانی واژههایی در برابر واژههای بیشمار دانشین یافت، باید چنین آسالهایِ دانشینی در آن زبان باشد. میخواهیم نشان دهیم كه چنین بنپایههایی در زبان پارسی هست و از این سو، زبان پارسی زبانی است توانا، اگرچه برخی زبانها - گو این كه از سویهای دیگر پیشینهیِ درخشانِ ادبی دارند - ولی در بارهیِ واژههایِ دانشین ناتوان هستند. اكنون از دو گونه زبان كه در اروپا و خاورِ نزدیك هستند سخن میگوییم كه بر این پایهاند: زبانهایِ هندواروپایی (Ino-European) و زبانهایِ سامی (Simic) [زبانهایِ عبری، تازی، اكدی، سریانی، آرامی و…]. زبانِ پارسی از خانوادهیِ زبانهایِ هندواروپایی است.
در زبانهایِ سامی واژهها بر پایهیِ ریشههایِ سه نویسهای یا چهار نویسهای قرار دارند كه به نام سهتایی و چهارتایی گفته میشوند و برگیریِ واژههای گوناگون بر پایهیِ دِگرشِ ریختی است كه به این ریشهها داده میشود و به نام درها خوانده میشود. پس شمار واژههایی كه بودنشان در این زبانها شدنی است، با شمار ریشههای سهتایی و چهارتایی پیوندی سرراست دارد. پس باید بسنجیم كه بیشینهیِ شمارِ ریشههایِ سهتایی چند تا است. برای این كار یك روش اَنگارشی به نام جبرِ همنهشتی (Combinatoire Algebre) به كار میبریم. در این رشته، گزارهای است بدین گونه: هرگاه بخواهیم از میان شماری چیز، شمارِ از پیش نمایانی مانندِ K چیز برگزینیم و بخواهیم بدانیم چند جور میشود این K چیزِ گوناگون را از میان آن همهیِ n چیز برگزید، پاسخ این پرسش چنین است:
اگر شمارِ شایشهای گزینش را به p نشان دهیم، این شمار میشود:
P = n (n-1) (n-2) …. (n-k+1)
برای نمونه اگر بخواهیم از میان پنج نویسه، دو نویسه را برگزینیم، این جا n = 5 و k=2 و P برابرِ است با:
(P = 5*4 = 20)
پس میتوان 2 نویسه را 20 جور از میان 5 نویسه برگزید به گونهای كه چیدمانِ گذاشتنِ 2 نویسه نیز پاس داشته شود.
اكنون میخواهیم ببینیم كه از میان 28 نویسهیِ الفبای سامی، چند درآمیزهیِ سه نویسهای میتوان درآورد. این شمارِ سهتاییهای برهنه برابر میشود با:
P = 28 * 27 * 26 = 19656
پس بیشینهیِ شمارِ ریشههای سهتاییِ برهنه برابرِ 19656 (نوزده هزار و ششسد و پنجاه و شش) است و نمیتواند بیش از این شمار، ریشهی سهتایی در این زبان باشد. دربارهیِ ریشههایِ چهارتایی میدانیم كه شمارِ آنها كم است و نزدیکِ پنج درسدِ شمارِ ریشههای سهتایی است، پس شمارِ آنها نزدیکِ 1000 است. چون ریشههایی سهتایی نیز هستند كه به جای سه نویسه تنها دو نویسه دارند كه یكی از آنها بسامد شده است؛ مانند کارواژهیِ (شَدَّ) كه نویسهی «د» دوبار به كار رفته است. از این رو بر شمارِ ریشههایی كه در بالا سنجش شده است، چندهزار میافزاییم و رویِ هم شمارهیِ بزرگترِ بیست و پنج هزار (25000) ریشه را میپذیریم.
چنان كه گفته شد، در زبانهای سامی از هر کارواژهیِ سهتاییِ برهنه میتوان با دگرشِ ریختی آن و یا افزودنِ چند نویسه، واژههای دیگری از راهِ برگیری ساخت كه بر پایهیِ ده دروازهیِ روا میباشد، مانندِ
کارواژه، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ …
از هر كدام از کارواژهها، نامهای گوناگونی برگرفته میشود:
نخست، نامهای جای و زمان؛ دوم، نامِ ابزار؛ سوم، نام شیوه؛ چهارم، نام پیشه؛ پنجم، نامِ ستاک؛ ششم، زاب (كه ساختمانِ آن ده ریختِ روا دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نامِ بستگی؛ نهم نامِ آرِش. با در نگر گرفتن همهی گونههای برگرفتنِ واژگان، به این میرسیم كه از هر ریشهای دستِ بالا هفتاد برگرفته میتوان به دست آورد. پس هر گاه شمارِ ریشهها را كه از 25000 كمتر است در هفتاد بسشمریم ، دستِ بالا شمارهیِ واژههایی كه به دست میآید
1750000 = 70 × 25000
(یك میلیون و هفتصد و پنجاه هزار) واژه است.
هیچگاه همهی هفتاد برگرفته برای هر ریشهای روا و هنجار نیست و شمارهای كه به دست آمده است، بیشینهیِ واژههایی است كه ساختنِ آنها شدنی است، نه این كه همهی واژههایی كه بر پایهیِ الگوی زبان ساختهشدنی است، به راستی باشنده هستند. با این همه، باز اندکی به این شمارهیِ به دست آمده میافزاییم و آن را به دو میلیون میرسانیم. پس شایشِ ساختن واژههایی بیش از این، در ساختمانِ این زبان نیست.
یک دشواری كه در فراگرفتنِ این گونه زبانها است، این است كه برای چیرگی بر آن باید دستِكم بیست و پنج هزار ریشه را از برداشت و این كار برای همه شدنی نیست، اگر چه برای سخنورانِ آن زبان، چه رسد به كسانی كه با آن زبان بیگانه هستند. اكنون اگر شمارِ واژههای بایستهیِ آن از دو میلیون شماره بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای گفتنِ یك آرِشِ نو باشنده نیست مگر این كه آرِشِ تازه را با یك گزاره بنمایانیم. به این انگیزه است كه در فرهنگهای واژه از یك زبان اروپایی به زبان تازی میبینیم كه انبوهی از واژگان با یك گزاره بازنمود شده است، نه با یك واژه! برایِ نمونه واژهیِ Confronation كه در پارسی آن را میشود به "روبهرویی" برگرداند، در فرهنگهای فرانسه یا انگلیسی به تازی، چنین ترزبانی شده است:
«جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم!»
واژهیِ Permeabtlity كه میتوان آن را در پارسی با واژهیِ «تراوایی» برگرداند، در فرهنگهای تازی چنین ترزبانی شده است:
«امكان قابلیة الترشح»
کاستیِ دیگر در این گونه زبانها، این است كه چون شمارِ واژگان كمتر از شمارِ آرِشهای بایسته است و باید شمار بسیاری آرِشها میان شمارِ كمتر واژگان بخش شود، پس به هر واژهای چند آرِش بسته میشود ولی پیشنیازِ بنیادینِ یك زبانِ دانشین این است كه هر واژهای تنها به یك آرِش نشانگری بكند تا هیچ گونه سردرگمی در فهمیدن جُستارهایِ دانشین باقی نماند. به گونهای كه یكی از استادان دانشمند دانشگاه میگفتند، در یكی از گاهنامههای انیرانی خواندهاند كه در برابر ِواژگانِ بیشمار ِدانشین كه در رشتههایِ گوناگون باشنده است، فرهنگستانِ مصر كه در تنگناهای یاد شده در بالا مانده است، چنین نگر داده است كه باید از به كار بردن آیینهای زبان تازی در بارهیِ واژگانِ دانشین چشم پوشید و از آیینهایِ زبانهایِ هندواروپایی سود برد. برایِ نمونه، در مورد واژهیِ Cephalopode كه به جانوران نرمتنی گفته میشود مانند «اختاپوس» كه سر و پای آنها به هم پیوسته است و در پارسی به آنها «سرپاوران» گفته شده است، سرانجام واژهیِ «رأس رجلی» را پیشنهاد كردهاند كه این درآمیزه به هیچ روی تازی نیست. برای واژهیِ Mollusque كه در پارسی «نرمتنان» گفته میشود، در تازی یك گزاره به كار میرود:
«حیوان عادم الفقار!»
بخش دوم سخنِ ما در پیوند به ساختمان زبانهای هندواروپایی است. میخواهیم ببینیم چگونه در این زبانها میشود شمار بسیار بسیاری واژهی دانشین را به آسانی ساخت. زبانهای هندواروپایی دارای شمار كمی ریشه نزدیکِ هزار و پانسد تا میباشند و دارای کم و بیش دویست و پنجاه پیشوند و نزدیک ششسد پسوند هستند كه با افزودنِ آنها به بنِ ریشه میتوان واژگانِ دیگری ساخت. برایِ نمونه، از ریشهی «رو» میتوان واژههای «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژههای «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای اند و ار و اش ساخت. در این نمونه، دیدید كه ریشهی «رو» به دو ریخت آمده است: یكی «رو» و دیگری «رف». با گمانِ این كه از این دگردیسیِ ریشهها چشم پوشیم و شمار ریشهها را همان هزار و پانسد بگیریم، درآمیزهیِ آنها با دویست و پنجاه پیشوند، شمارِ ) 375000= 250 × 1500 (سیصد و هفتاد و پنج هزار واژه را به دست میدهد. اینك هر كدام از واژههایی كه بدین گونه به دست آمده است را میتوان با یك پسوند درآمیخت. برایِ نمونه، از واژهی «خودگذشته» كه از پیشوند «خود» و ریشهی «گذشت» درست شده است، میتوان واژهی «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژهی «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشهی «گفت» و پسوند«ار» به دست آورد. هرگاه 375000 واژهای را كه از درآمیختنِ 1500 ریشه با 250 پیشوند به دست آمده است با 600 پسوند درآمیزیم، شمارِ واژههایی كه به دست میآید، میشود (225000000 = 600 × 375000 (دویست و بیست و پنج میلیون. باید واژههایی را كه از درآمیختنِ ریشه با پسوندهای تنها به دست میآید نیز سنجید كه میشود (900000 = 600 × 1500 (نُهسد هزار. پس سرِهمِ واژههایی كه تنها از درآمیختنِ ریشهها با پیشوندها و پسوندها به دست میآید، میشود:
226275000 = 900000+375000 225000000+
پس دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این سنجش تنها درآمیزهیِ ریشهها را با پیشوندها و پسوندها در نگریدیم، آن هم تنها با یكی از واگویشهای هر ریشه. ولی درآمیزههایِ دیگری نیز هست مانندِ درآمیزهیِ نام با کارواژه (مانندِ پیادهرو) و نام با نام (مانندِ خردپیشه) و نام با زاب (مانندِ روشندل) و کارواژه با کارواژه (مانندِ گفتُگو) و درآمیزههایِ بسیارِ دیگر درنگریده نشده و اگر همهی درآمیزههایِ شدنی را در زبانهای هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، شمار واژههایی كه شاید باشنده باشد، مرز هویدایی ندارد و نكتهی چشمگیر این است كه برای دریافتنِ این میلیونها واژه تنها نیاز به فراگرفتن 1500 ریشه و 850 پیشوند و پسوند داریم، در جایی که دیدیم در یك زبان سامی برای دریافتنِ دو میلیون واژه باید دستكم 25000 ریشه را از برداشت و آیینهایِ پیچیدهیِ گردانشِ کارواژهها و برگرفتن را نیز فراگرفت و در یاد داشت.
رمزِ تواناییِ زبانهایِ هندواروپایی در یافتن واژههای دانشین و بیان آرِشها همان است كه گفته شد. زبان پارسی یكی از زبانهای هندواروپایی است و دارای همان ریشهها و همان پیشوندها و پسوندها است. واگوییِ نویسهها در زبانهای گوناگونِ هندواروپایی نایکسان است ولی این ناهمسانیها بر پایهیِ شیوهای استوار است. تواناییای كه در هر زبان هندواروپایی هست، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسوی و انگلیسی، در زبانِ پارسی هم همان توانایی هست. روش دانشین در این زبانها بررسی شده و آماده است و برای زبان پارسی به كار بردن آنها بسیار ساده است. برای برگزیدن یك واژهی دانشین در زبان پارسی تنها باید واژهای را كه در یكی از شاخههای زبانهای هندواروپایی هست با شاخهی پارسی همسنجی كنیم و با آن همآهنگ سازیم.