Friday, June 29, 2007
٢: ٣٩٨. سرافرازي يا شرمساري؟ پرسش اين است. ايران، افغانستان و تاجيكستان، سه گانه در جغرافياي سياسي و يگانه در تاريخ و زبان و ادب و فرهنگ
يادداشت ويراستار
شنبه نهم تيرماه ١٣٨٦
رويكرد ِ برخي از ما ايرانيان به آنچه در پيرامونمان مي گذرد، گاه به راستي ناسنجيده و در راستاي ِ وارونه انگاري ي ارزشهاي تاريخي و فرهنگي ما و مايه ي شگفتي و دلْ آزردگي است تا جايي كه با نگرشي به لايه ي بيروني ي كارها و بي هيچ ژرفاكاوي به داوري مي پردازيم و "شرمساري" را بر جاي ِ"سرافرازي" مي نشانيم!
*
براي نمونه، همْ ميهني با چنين نگاهي، پيامي را كه بدو رسيده بوده، به اين دفتر نيز پيشْ بُرد كرده است. عنوان پيام ِ اصلي، چُنين است:
!What a shame
لابُد خواست ِ عنوان گذار اين بوده است كه گيرندگان ِ پيام را نيز به همداستاني با خويش فراخوانَد و آنچه را كه خود با ندانم به كاري "شرمساري" انگاشته است، بديشان نيز انتقال دهد! امّا يكي از آنان (نگارنده ي اين سطر ها) -- نمونه وار -- در نخستين نگاه به عنوان ِ پيام، يكّه خورد و احتمال ِ آگاهي يافتن از رويدادي به راستي مايه ي شرم از راه ِ پيام تازه رسيده را داد؛ ولي اندك زماني پس از آن، با خواندن متن ِ پيام، سخت دچار شگفتي زدگي شد؛ انگار كه سطلي آب سرد بر سرش ريخته باشند!
متن اين پيام، بدين قرارست:
نمونه ي ِ پولهاي ِ كشور ِ تاجيكستان
بر روي اسكناس ٢٠ ساماني تصوير ِ ابن سينا را نقش كرده اند. فقط يادمان باشد كه چند سال ديگر نگوييم چرا ابن سينا را در دنيا تاجيك مي دانند.
اين هم اسكناس ١٠ ساماني با نقشي از شيخ علي حمدوني:
اين متن هم از سايت كشور تاجيكستان است كه در زير آورده ام كه در آن فردوسي، خيّام، ابن سينا و... را تاجيك مي داند.
The first Tajik state emerged in 892, providing independence from the Arab Khalif. The development which began in the Samonid epoch, was characterized by the restoration and fortification of war-ravaged cities and greater attention to culture, art and architecture. Samanid state brought to the world the most famous scientists and philosophers - Abu Ali ibn-Sina ( known in the west as Avicenna), Tajiks also venerate Firdausi, a poet and composer of the Shah-nameh( Book of Kings), the Persian national epic, and Omar Khayyam. In 1999 Tajikistan is going to celebrate 1100 anniversary of the first Tajik State and we invite everyone to participate in this tremendous event.
براي اطمينان به سايت زير مراجعه كنيد:
* * *
نويسنده و فرستنده ي پيام، از سرزمين تاجيكستان و تاجيكان چنان سخن مي گويد كه گويي به سرزمين و مردمي بيگانه و ناشناس در دورافتاده ترين جاي جغرافياي جهان، اشاره مي كند. انگار نه انگار كه همين ابن سيناي مورد بحث او در روستايي از شهر بُخارا در همان منطفه زاده و باليده شد و ديرزماني در دربار اميران ساماني ي آن جا به سر برد و سپس به اصفهان و همدان رفت. انگار نه انگار كه ابوعبدالله جعفر رودكي، پدر شعر فارسي ي دري، در همان سرزمين زاده و باليده شد و در دربار اميرنصر ساماني پذيرفته و ستوده بود و گورگاهش در شهر خُجند ِ تاجيكستان، ديدارگاه هر دوستدار ادب فارسي و فرهنگ ايراني است. انگار نه انگار كه سيف الدّين فَرْغاني شاعر بزرگ سده ي هفتم هجري در آن سرزمين زاده و باليده شد و سپس به اصفهان رفت و در ستايش آن شهر ِ يگانه، سرود:
"اصفهان نيمي از جهان گفتند / نيمي از وصف ِ اصفهان گفتند"
و سرانجام در تبريز چشم از جهان پوشيد و گورگاهش در آن جاست.
انگار نه انگار كه مردم تاجيكستان پس از فروپاشي ي حكومت شوروي، تنديس لنين را از ميدان مركزي ي پايتخت كشور خود برداشته و تنديس فردوسي را بر جاي آن برافراشتند و در سال ١٣٧٣ جشن هزاره ي زادْ
رو ز ِ حماسه سراي بزرگ ِ فرهنگ يگانه مان را با شكوه هرچه تمام تر برگزاردند.
(در روز آغاز ِ آن جشن، در تاجيكستان، در پاي همين تنديس در كنار دوست شاعر همسفرم نصرت الله نوح سمناني ايستاده بودم و خطاب به او گفتم: "اي نوح، اي مرد ِ متين، بگشاي چشمان و ببين / فردوسي ي شعر آفرين، اِستاده بر جاي ِ لنين". )
مدال يادگار جشن هراره ي شاهنامه در تاجيكستان
مردم تاجيكستان به رغم جدايي در يكان ِ جغرافيايي و سياسي ي ديگري جُز ايران امروز، به هيچ روي خود را از ايران و تاريخ و فرهنگ و ادب آن جدا نمي دانند و هر فرصتي را براي يادآوري ي اين يگانگي ي ساختاري و بنيادين و تاكيد بر آن، غنيمت مي شمارند.
نشان كتابخانه ي ملّي ي تاجيكستان به نام ابوالقاسم فردوسي
شنبه ي هفته ي پيش (دوم تيرماه) در درآمد ِ ٢: ٣٩١ اين تارنما با عنوان ِ "از خون ِ سياووشيم، همْ خون ِ سياووشيم ...": نمودي از دلْ بستگي ي ژرف ِ تاجيكان به فرهنگ ِ ايراني ي كهن شان
به يك فيلم ويديويي ي رسيده از تاجيكستان كه اجراي سرودي پرشور به وسيله ي گروهي از هنرمندان تاجيك در تالار ِ باربَد را در بر دارد، پيوند دادم. همان نشاني را در اين جا نيز تكرارمي كنم:
به يك فيلم ويديويي ي رسيده از تاجيكستان كه اجراي سرودي پرشور به وسيله ي گروهي از هنرمندان تاجيك در تالار ِ باربَد را در بر دارد، پيوند دادم. همان نشاني را در اين جا نيز تكرارمي كنم:
تماشاي اين فيلم و شنيدن سرود يادكرده، به خوبي بيانگر سخني است كه در سطرهاي پيش گفتم. گروه همسرايان تاجيك در اين سرود، خود را پيوسته به آتش زرتشت و خون سياووش مي خوانند و خاستگاه مشترك و يگانه ي خود با ديگر ايرانيان و ايراني فرهنگان را يادآورمي شوند. اين يادآوري و تاكيد، اتفاقي و امروزينه نيست. چند دهه پيش از اين هم شاهد دو فيلم سينمايي ي ساخته ي تاجيكان، به نامهاي داستان سياوش و رستم و سهراب بوديم كه بارها در ايران به نمايش درآمد.
چهره ي فردوسي
بر زمينه ي
پرچم تاجيكستان
نمودي از نگرش بنيادين تاجيكان به فرهنگ ايراني
پس اگر تصويرهاي بزرگان و نامداران فرهنگ مشتركمان با تاجيكان را بر اسكناس هاي آن سرزمين مي بينيم، با چنان رويكرد فرهنگي كه آنان دارند، امري بديهي است و نه تنها براي ما جاي "شرمساري" نيست كه جاي "سرافرازي" و افتخارست. آنان قومي جُزْايراني نيستند كه ارزشهاي فرهنگي ي ما را دزديده و به نام خود كرده باشند و ما را دچار نگراني كنند كه بعدها از كساني چون ابن سينا، فردوسي، خيّام و ديگران، با عنوان تاجيك ياد خواهد شد. اين بزرگان، ستاره هاي درخشان آسمان فرهنگ يگانه و جدايي ناپذير ما و تاجيكان و در همان حال از شاخص ترين چهره هاي فرهنگي و دانشي ي جهان و همه ي نوع ِ بشرند.
"شرمساري" اگر در كار باشد؛ در اين است كه ما تاجيكان خودي و ايراني فرهنگ را با آن همه دلبستگي شان به فرهنگمان، بيگانه و غريبه بينگاريم و دستشان را به گرمي نفشاريم.
دانشنامه ي ايران، به منزله ي بزرگترين سند ِ جهانْ شمول دانشي و پژوهشي در مورد ِ فرهنگ ايراني و همه ي
شاخه هاي آن، اين پيوستگي ي ميان ما و تاجيكان و افغانان را به ديده گرفته و در هر يك از درآمدهايش كه مناسبتي در ميان بوده، بخشهاي وابسته به تاجيكستان و افغانستان را به منزله ي پاره هاي جهان ايراني، همراه با بخش وابسته به ايران نشرداده است.