Tuesday, June 26, 2007
٢: ٣٩٤. درخت ِ دوستي ... : پيامي به هم ميهنانم و خواهشي از همگان
يادداشت ويراستار
چهارشنبه ششم تيرماه ١٣٨٦
امروز بامداد، هنگامي كه صفحه ي رايانگرم را گشودم، پيامي از اين به اصطلاح «آنلاين مِسِج» ها، از دوستي در تهران، نمايان شد. با همان نيمْ نگاه ِ نخست، دريافتم كه كار ِ ويژه ي ِ نيازمند ِ "پيام ِ فوري" با من نداشته و تنها خواسته است به عادت ِ بيشتر ما ايرانيان، به اصطلاح "جوك" ي برايم بنويسد و خنده اي بر لبانم بياورد و دلم را خوش كند!
امّا به گفته ي مولوي: "از قضا سركنگبين صفرا فزود ..." و از خواندن عبارت ِ نوشته ي آن دوست، "دلم به اندازه ي يك ابر گرفت" و خاطرم برآشفت. همانا اين نخستين بار نيست كه در برخورد حضوري يا تماس از راه دور با كسي از ايرانيان، چنين سخناني را مي شنوم يا مي خوانم؛ امّا در چنين موردهايي، همواره ناخوشدلي ي خود را پنهان داشته و بردباري كرده و دنباله ي كار ِ خويش را گرفته ام. امروز ديگر نتوانستم روش هميشگي ام را به كار بندم و سخن اين دوست را بگذارم و بگذرم. پس بر آن شدم كه در پاسخي بدو و پيامي به ميانجي ي او به همه ي هم ميهنان "جوكْ پرداز" و "جوكْ گو" و "جوكْ شنو"، برداشت ِ خود را بازگويم و آرزو كنم كه ما ايرانيان ديگر حالا به اين گفتار و كردار ِ ناپسنديده و نافرهيخته پايان بخشيم و روزگار ِ نويني را در زندگي ي اجتماعي مان بياغازيم كه كسي به خود اجازه ندهد تا با رواداشتن توهين به هريك از گروههاي بشري (ايراني و جُزْ ايراني)، به خيال خود، وسيله ي خنده و تفريح فراهم كند!
پاسخم را براي آن دوست فرستادم و براي آن كه نشر گسترده تر و همگاني داشته باشد، در اين درآمد نيز بازْمي آورم. از همه ي خوانندگان ارجمند اين تارنما نيز انتظاردارم كه اگر با من همداستانند، اين متن را در هر رسانه اي كه در اختيار دارند (الكترونيك و چاپي) بازْنشردهند.
* * *
آن دوست، برايم نوشته بود:
اگه گفتي عرب مخفف چيه؟ عدم ِ رعايت ِ بهداشت!
آن دوست، برايم نوشته بود:
اگه گفتي عرب مخفف چيه؟ عدم ِ رعايت ِ بهداشت!
و من در پاسخ بدو نوشتم:
به باور من، ساختن و پخش «مطايبه» ها يا -- به اصطلاح رايج شده -- «جوك» هاي ضدّ قومي و زباني و نژادي، چه براي گروهها و تيره هاي درون بومي و چه براي جُزْايرانيان، كاري فرهنگي و متمدّنانه نيست و جُز كينه و نفرت و دشمني، چيزي به بار نمي آورد. هم ميهنان گرامي ي آذربايجاني، كُرد، لُر، بلوچ، تركمن و جز آن نيز حق دارند كه از چنين سخناني آزرده خاطر شوند و آنها را نشانه ي نا همدلي ي ميان جزء هاي يك كل و عضوهاي يك پيكر و يك خانواده بشمارند.
عربها هم زماني ما را و ديگر جُز عربها را «عجم» (يعني گُنگ / لال) ناميدند؛ چرا كه نمي توانستيم واژگان زبانشان را مانند خودشان بر زبان بياوريم. البته زشتي و ناروايي ي اين واژه ي توهين آميز بعدها فراموش شد و خود ايرانيان هم، آن را به منزله ي نام و عنوان قوم خويش به كار بردند؛ در حالي كه تا زمان فردوسي، يك دشنام به شمار مي آمد و او نيز هرگز آن را به كار نبرد و اين ديگران بودند كه سپس بيت بسيار مشهور:
"بسي رنج بردم درين سال سي/ عجم زنده كردم بدين پارسي"
را از روي اين بيت ِ شاهنامه :
"من اين نامه فرّخ گرفتم به فال؟
بسي رنج بردم به بسيارْ سال"
ساختند و بر سر زبانها انداختند و امروز از هركس بپرسي كه آن بيت ِ برساخته، از كيست، بي درنگ خواهد گفت: از فردوسي. بارها شنيده و خوانده ايم كه حتّا اهل ادب و روي آوران به شاهنامه پژوهي نيز، آن بيت را بي هيچ كاوش و دقتي در پيشينه ي آن، در گفتارها و نوشتارهاشان آورده اند!
*
به هر روي، من به همه ي عزيزان هم ميهنم سفارش و از يكايك آنها خواهش مي كنم كه از اين پس، از ساختن و پرداختن و يا تكرار و پراكندن اين گونه عبارتهاي دشمني انگيز و نفاق افكن بپرهيزند. مي دانم كه بسياري از كسان، به گفتن و شنيدن ِ اين گونه به اصطلاح "جوك" ها عادت كرده اند و بدون آنها بارشان بار نمي شود و ترك ِ عادت هم موجب ِ مرض است! امّا شرط ِ خردمندي و فرهيختگي است كه گرفتار "عادت" نمانيم و به آنچه مي گوييم و مي نويسيم، بينديشيم.
هنگام آن رسيده است كه به عصر همدلي و همزباني و همزيستي ي انساني با همه ي آدميان، از هر قوم و قبيله و تبار و تيره و نژادي درآييم و دوران برخورد و ستيزه و دشمني را پشت سر بگذاريم. به گفته ي شيواي حافظ بزرگمان:
"درخت دوستي بنشان كه كام ِ دل به بار آرد/
نهال ِ دشمني بركن كه رنج ِ بي شمار آرد!"
*
لطف كنيد و متن اين يادداشت را به هر وسيله اي كه مي توانيد، بازْنشردهيد و به آگاهي ي همگان برسانيد.
به باور من، ساختن و پخش «مطايبه» ها يا -- به اصطلاح رايج شده -- «جوك» هاي ضدّ قومي و زباني و نژادي، چه براي گروهها و تيره هاي درون بومي و چه براي جُزْايرانيان، كاري فرهنگي و متمدّنانه نيست و جُز كينه و نفرت و دشمني، چيزي به بار نمي آورد. هم ميهنان گرامي ي آذربايجاني، كُرد، لُر، بلوچ، تركمن و جز آن نيز حق دارند كه از چنين سخناني آزرده خاطر شوند و آنها را نشانه ي نا همدلي ي ميان جزء هاي يك كل و عضوهاي يك پيكر و يك خانواده بشمارند.
عربها هم زماني ما را و ديگر جُز عربها را «عجم» (يعني گُنگ / لال) ناميدند؛ چرا كه نمي توانستيم واژگان زبانشان را مانند خودشان بر زبان بياوريم. البته زشتي و ناروايي ي اين واژه ي توهين آميز بعدها فراموش شد و خود ايرانيان هم، آن را به منزله ي نام و عنوان قوم خويش به كار بردند؛ در حالي كه تا زمان فردوسي، يك دشنام به شمار مي آمد و او نيز هرگز آن را به كار نبرد و اين ديگران بودند كه سپس بيت بسيار مشهور:
"بسي رنج بردم درين سال سي/ عجم زنده كردم بدين پارسي"
را از روي اين بيت ِ شاهنامه :
"من اين نامه فرّخ گرفتم به فال؟
بسي رنج بردم به بسيارْ سال"
ساختند و بر سر زبانها انداختند و امروز از هركس بپرسي كه آن بيت ِ برساخته، از كيست، بي درنگ خواهد گفت: از فردوسي. بارها شنيده و خوانده ايم كه حتّا اهل ادب و روي آوران به شاهنامه پژوهي نيز، آن بيت را بي هيچ كاوش و دقتي در پيشينه ي آن، در گفتارها و نوشتارهاشان آورده اند!
*
به هر روي، من به همه ي عزيزان هم ميهنم سفارش و از يكايك آنها خواهش مي كنم كه از اين پس، از ساختن و پرداختن و يا تكرار و پراكندن اين گونه عبارتهاي دشمني انگيز و نفاق افكن بپرهيزند. مي دانم كه بسياري از كسان، به گفتن و شنيدن ِ اين گونه به اصطلاح "جوك" ها عادت كرده اند و بدون آنها بارشان بار نمي شود و ترك ِ عادت هم موجب ِ مرض است! امّا شرط ِ خردمندي و فرهيختگي است كه گرفتار "عادت" نمانيم و به آنچه مي گوييم و مي نويسيم، بينديشيم.
هنگام آن رسيده است كه به عصر همدلي و همزباني و همزيستي ي انساني با همه ي آدميان، از هر قوم و قبيله و تبار و تيره و نژادي درآييم و دوران برخورد و ستيزه و دشمني را پشت سر بگذاريم. به گفته ي شيواي حافظ بزرگمان:
"درخت دوستي بنشان كه كام ِ دل به بار آرد/
نهال ِ دشمني بركن كه رنج ِ بي شمار آرد!"
*
لطف كنيد و متن اين يادداشت را به هر وسيله اي كه مي توانيد، بازْنشردهيد و به آگاهي ي همگان برسانيد.