Monday, June 11, 2007

 

٢: ٣٧٨. پژوهش ِ روشنگر ِ تاريخي يا وارونه نمايي ي ِ تاريخ؟



يادداشت ويراستار

سه شنبه بيست و دوم خرداد ماه ١٣٨٦


كاوش و بررسي و شناخت ِ درست ِ رويدادهاي تاريخي، چه آنها كه وابستگي به هزاره ها و سده هاي دور ِ گذشته دارند و چه آنها كه سده ي اخير و دهه هاي پشت ِ سر ِ ما بستر زماني شان بوده است، در گستره ي پژوهش هاي ايران شناختي، جاي ويژه اي دارد. امّا در اين زمينه نيز مانند هريك از عرصه هاي پژوهشي، روش ِ كار بسيار مهمّ است و هرگاه كاري بي پروا نسبت به اصلهاي شناخته شده ي پژوهش و تنها بر پايه ي نگرشها و گرايشها و وابستگي ها و يك سو نگريها و جزمْ باوري هاي شخصي صورت گيرد، نه تنها سودمند و روشنگر نخواهد بود؛ بلكه مايه ي وارونه نمايي و گمراه گرداني ي خوانندگان آن اثر خواهدگرديد.
دوست روزنامه نگار و پژوهشگر، آقاي مسعود لقمان، سردبير ِ تارنماي روزنامك، در پيامي به اين دفتر، نشاني ي گفت و شنود ِ رسانه اي به نام ِ بَرديا نيوز با آقاي منوچهر يزدي در باره ي تاريخ نيم سده پيش از اين ايران، يعني دوران نخست وزيري ي زنده ياد دكتر محمّد مصدّق را فرستاده و اين پژوهنده را به خواندن ِ متن ِ آن گفت و شنود، فراخوانده است.
در پاسخ بدو، برداشت ِ اجمالي ي خود از سخنان و برداشتهاي آقاي يزدي در گفت و شنود ِ يادكرده را نوشتم كه از ديدگاه اهميّت موضوع و به خواست ِ همگاني كردن ِ اين گفتمان، در اين درآمد نيز نشر مي دهم.
* * *

دوست گرامي،
متن ِ گفت و شنودي را كه فرستاده و با تاكيد سفارش كرده ايد كه بخوانم، خواندم و انگشت به دهان ماندم! به راستي كه برخي از ما، كسان ِ شگفتي هستيم. بيش از نيم سده پيش از اين، دستگاه ها و نهادهاي بيگانه و خودي (؟!)، دست در دست ِ يكديگر در برابر ِ چشم ِ جهانيان، بي هيچ پرده پوشي و با گستاخي ي هرچه تمامتر، هست و نيست ِ ملّت ما را بر باد دادند و امروز برخي از خود ِ ما، نعل ِ وارونه مي زنند وهمْ نوا با كارگزاران ِ آن تاراج ِ بزرگ، همچون اردشير زاهدي ها و داريوش همايون ها، مي كوشند تا سياه را سفيد و دروغ را راست جلوه دهند و دست ِ كم در ذهن ِ خودشان تاريخ را دو باره و بدان گونه كه مي خواسته اند باشد و نه بدان سان كه در واقعيّت بوده است، بنويسند و با نشر ِ اين برساخته ها، ديگران را بفريبند و به گمراهي بكشانند!" زهي تصوّر باطل، زهي خيال ِ مُحال!"
*
ابو عبدالله جعفر پسر محمّد، رودكي، پدر ِ شعر ِ فارسي در دوازده سده پيش از اين گفت:
"بوي ِ جگر ِ سوخته عالَم بگرفت / گر نشنيدي، زهي دماغي كه تراست!"
حالا حكايت ِ اين آقاست كه مي نويسد:
"بيست و هشت امرداد نه كودتا بود و نه توطئه. نه امريكايي بود و نه انگليسي. نه چپ بود و نه راست. بلكه يك خيزش ملّي بود براي پايان بخشيدن به خيمه شب بازي هاي سياسي."

بايد به اين كاشف ِ اسرار گفت كه هرگاه دهها كتاب و صدها گفتار و گزارش و تفسير و روايت و يادداشت و خاطره نگاري را كه در پنج دهه ي پشت ِ سر، در تحليل و شناخت ِ چيستي و چگونگي ي آن آشوب ِ سهمگين ِ ايران بر باد ده و آن "سموم كه بر طرف بوستان بگذشت!"، نشريافته است، نخوانده يا ناديده گرفته باشد، دست ِ كم، نگاهي بيندازد به درآمد ِ
COUP D'ETAT OF 1332 SH/1953
در:
Encyclopaedia Iranica, Vol. VI, pp. 354-356 http://www.iranica.com/newsite/articles/v13f3/v13f3004b.html
كه دست بر قضا، نويسنده ي آن، يك پژوهنده ي جُزايراني به نام :
MARK J. GASIOROWSKI
است و با دقّت پژوهشي ي تمام عيار، همه ي زمينه ها و سويه هاي گوناگون آن تباهكاري ي تاريخي را كاويده و به استناد ِ پشتوانه هاي روشن و معتبر و انكارناپذير، نقاب از چهرۀ همه ي دست آلودگان ِ در آن، برگرفته است.

دكتر مصدّق در جواني

ادّعاهاي اين آقا و همْ سخنان او، تنها در صورتي مي تواند درست و پذيرفتني باشد كه بتوان چشم انداز هولناك درياي خون ِ پديدآورده ي كارگزاران ِ دستگاه سركوبگر و ايران فروش سالهاي پس از رويداد اَمُرداد ١٣٣٢ و آن همه زندان و شكنجه گاه و ميدان تير و جوخه هاي آتش و بر باد رفتن كوششها و آرمانهاي رهايي جويانه ي ميليون ها ايراني را از حافظه ي تاريخ پاك كرد. هرگاه بخواهم با بهره گيري از سخن والاي حافظ از آن گذشته ي شوم يادكنم، بايد بگويم:
"نه به هفت آب كه با خرمن ِ آتش نرود" / آنچه بر ميهن ِ من تازش ِ مُردادي كرد!
آري، باوركردن ِ اين حرفها، فقط هنگامي شدني است كه كسان ِ زير را به معناي درست ِ واژه ايراني و يا (اگر از سرزميني ديگرند) پشتيبان ايران و خواستار ِ سود و صلاح ِ مردم ِ ايران شمرد:
يك) محمّد رضا شاه پهلوي كه كارنامه اش بي نياز از وصف است.
دو) ژنرال دوايت آيزنهاور، رييس جمهور وقت آمريكا كه چند هفته پيش از آن روز ِ سياه، دولت ِ ملّي ي دكتر محمّد مصدّق را تهديد كرد كه در صورت تسليم نشدن و تمكين نكردن به خواست ِ نفت خواران آزمند جهاني، ناو هاي جنگي به خليج فارس خواهد فرستاد!

دكتر مصدّق و هاري ترومن رييس جمهور آمريكا

سه) سِر آنتوني ايدن، نخست وزير ِ وقت ِ بريتانيا كه در هنگام اجراي كودتا در يك كشتي ي تفريحي در درياي يونان در حال گذراندن دوره ي تعطيل اداري ي خود بود و روز ِ پس از آن، آشكارا به خبرنگاران گفت كه از مدّتي پيش، خواب و آرامش نداشته و ديشب با آگاهي از كاميابي ي كودتاگران در تهران، خواب خوشي داشته است!
چهار) آلن دالس رييس وقت ِ سيا و گماشتگانش در تهران، كساني همچون كُرميت روزولت كه بعدها شرح خاطره هاي خود از طرح و توطئه و اجراي كودتا را آشكارا و به تفصيل آفتابي كردند.
پنج) جاسوسان و مزدوران ِ سازمان ِ ام. آي. ٦ انگلستان، كساني همچون برادران رشيديان در تهران كه همْ دست با ديگرْ ميهن فروشان، براي آن ايران ستيزي ي بزرگ، سرسپرده و مزدور ِ بيگانگان شدند.
شش) و سرانجام، فرومايه ترين قشرهاي جامعه، كساني همچون شعبان جعفري (بي مُخامير موبور و رمضان يخي كه "جاويد شاه" گويان در كنار ِ نظاميان سرسپرده، به آشوب و غارت و تباهكاري پرداختند و دستمزد اين خيانت را از محلّ دلارهاي هزينه كرده ي آمريكا و نيز از دربار ِ پهلوي دريافتند.

* * *
آقاي يزدي در پاسخ به برديا نيوز، گفته است:
"بيست و هشت اَمُرداد نه كودتا بود و نه توطئه. نه امريكايي بود و نه انگليسي. نه چپ بود و نه راست. بلكه يك خيزش ملي بود براي پايان بخشيدن به خيمه شب بازي هاي سياسي."
*
مي گويم: برخلاف ِ وارونه نمايي و شبهه افكني و تحريف ِ آشكار ِ تاريخ از سوي ِ او، به صدها دليل كه تنها از شماري از آنها در سطرهاي پيشين اين گفتار يادكردم، رويداد بيست و هشتم اَمُرداد ١٣٣٢ (نوزدهم اوت هزار و نهصد و پنجاه و سه)، هم توطئه ي مشترك نيروهاي ايران ستيز ِ داخلي (دربار و كارگزارانش در واپس گراترين بخشهاي جامعه) و چپاولگران خارجي (آمريكايي و انگليسي) بود و هم چپ بود و هم راست! راستش را كه همه مي شناسند؛ به اصطلاح چپ ِ آن هم، حزب توده ي سخنگوي مسكو بود كه در تمام دوران ملّي كردن ِ صنعت نفت و دولت بيست و هشت ماهه ي دكتر مصدّق، آني از تهمت زدن و دشنام دادن به دولت و رييس ِ آن غفلت نورزيد و همواره بر پايه ي برداشتها و رهنمودهاي حزب ِ "برادر ِ بزرگ" (؟!) دكتر مصدّق را كارگزار امپرياليسم آمريكا، عوام فريب، پيشواي غش و ضعف و ناسزاهاي ديگري از اين دست خواند و فرماندهي ي بخش چپ (؟!) كارزار ِ مصدّق ستيزي را تا به آخر بر عهده داشت. كار ِ اين ستيزه و دشنام گويي، به همْ چشمي ي دشمنانه و حتّا "نفرين" هم كشيده بود. هفته نامه ي فكاهي ي چلنگر، وابسته به آن حزب، در شماره ي بعد از قيام ملّي ي سي ام تيرماه ١٣٣١ خود، در خطاب به عضوهاي جبهه ي ملّي ي ايران به رهبري ي مصدّق، نوشت:
"جبهه چيان ِ بدْذات / حال ِ شما چه طوره؟ / دُمّ ِ شما چه طوره؟ / يال ِ شما چه طوره؟ / احوال ِ ما كه بد نيست / مال ِ شما چه طوره؟"
و در شماره اي ديگر، نفرينْ نامه اي را با رديف "مصدّق" نشرداد كه سرآغاز ِ آن چُنين بود:
"عقرب ِ كاشان زَنَد زبان ِ مصدّق / افعي ي ِ كرمان فُتَد به جان ِ مصدّق..."
دولت شوروي نيز كه از زمان جنگ دوم جهاني و اشغال ِ شمال ِ ايران، بابت ِ پشتوانه ي چاپ اسكناس ايراني، "يازده تُن" (درست خوانده ايد "يازده تُن") طلا به دولت ايران بدهكار بود، از تحويل آن به دولت ِ ملّي ي دكتر مصدّق خودداري ورزيد تا جايي كه مصدّق در هنگام تعطيل صدور نفت و محاصره ي اقتصادي ي ايران، ناگزير شد كه ورقهاي قرضه ي ملّي چاپ كند و به مردم بفروشد. امّا اندك زماني پس از كودتا، شورويها آن بدهي را به دولت ِ كودتاآورده ي "زاهدي" تحويل دادند!
بدين سان، در يك نگاه ِ فراگير، در واقع هر سه دولت آمريكا،انگلستان و شوروي در فروپاشي دولت مصدّق و اجراي كودتا، نقش ورزيدند. رسانه هاي خبري ي شوروي نيز در هنگام برپايي ي آن آشوب سياه، هيچ واكنشي به سود ِ مردم ايران نشان ندادند. بعد از ظهر روز چهارشنبه بيست و هشتم اَمُرداد ١٣٣٢ كه كودتاگران راديو تهران را به اشغال درآورده و از آن نعره ي پيروزي سرداده بودند، با كورسوي اميدي به "راديو مسكو" پناه برده بوديم تا بلكه خبري دلْ گرم كننده از مقاومتي، مخالفتي و يا اقدامي بر ضدّ كودتا از آن دستگاه مدّعي ي ياري به ملّتها بشنويم؛ امّا آن امامزاده هيچ معجزه اي نكرد و جز گزارش و خبر در باره ي ميزان توليد هويج و چغندر در كالخوزها و ساوخوزها، چيزي نشنيديم!
* * *
آقاي يزدي، مدّعي است كه :
پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت براي نخستين بار از سوي غلامحسين رحيميان نماينده قوچان در مجلس شوراي ملي مطرح شد. ولي دكتر مصدق آنرا به شدت رد كرد و از امضاي آن خودداري ورزيد و گفت: «آقا جان مگر مي شود نفت را ملي كرد؟...»
*
امّا دكتر مصدّق، خود در اين باره گفته است:
"اگر ملّي شدن ِ صنعت ِ نفت، خدمت ِ بزرگي است كه به ملّت ايران شده، بايد از آن كسي سپاسگزاري كرد كه اوّل اين پيشنهاد را كرد و آن كس، شهيد ِ راه ِ وطن دكتر حسين فاطمي است ... كه در تمام ِ مدّت ِ همكاري با اين جانب، هرگز يك ترك ِ اَولي از آن بزرگوار ديده نشد." (دكتر حسين فاطمي: نوشته هاي مخفيگاه و زندان،٢٨ مرداد ١٣٣٢- ١٩ آبان ١٣٣٣ ، به مناسبت پنجاهمين سال ِ فاجعۀ اعدام يك دموكرات، ويراستار هدايت متين دفتري، دفترهاي آزادي، دفتر پنجم- زمستان ١٣٨٣، ص ١٥)
*
يزدي با اشاره اي پوشيده به كارنامه ي مصدّق و با نمايشي از دلْ سوزي براي ملّت، گفته است:
"شايد هيچ لحظه يي تلخ تر از آن نباشد كه جان فشاني هاي يك ملت پس از پيروزي در حساب هاي شخصي هزينه شود و مديران و دولتمردان، خود را اراده ملت بنامند و با در پيش گرفتن روش هاي جاه طلبانه مصالح يك ملت را فداي وجاهت ملي خود سازند."
بي گمان هر خواننده ي آگاه و با انصافي، از اين دل سوز ِ "مصالح ِ يك ملّت"، خواهد پرسيد: دكتر مصدّق از مجموع كوشش و كُنِش ِ خود جز محاكمه اي شاه فرموده در بيدادگاه نظامي و سه سال در زندان و باقي عمر به تلخكامي در بازداشت خانگي به سربردن، چه طرفي بربست؟ زهي بي انصافي و ناحق گويي!

دكتر مصدّق در بيدادگاه نظامي ي شاه :
" تنها آرزويم اين ست كه ملّت ايران
به درستي، عظمت و اهميّت جنبش
استقلال طلبانه ي خود را درك كند
و تحت ِ هيچ شرايطي از اين هدف
شرافتمندانه منحرف نشود.

در پايان، مي افزايم كه مصدّق بُت و تافته ي جدابافته نبود و خود نيز با كيش ِ پرستش شخصيّت به شدّت مخالفت مي ورزيد و از همين رو، به كساني كه خواستار ساختن تنديسي از او بودند، پاسخ ردّ داد. همچنين در نامه اي به رييس شهرباني ي كشور، پيگرد گساني را كه در رسانه ها از شخص او انتقاد مي كنند و يا دشنام مي گويند، ممنوع كرد.
مي توان و بايد كارنامه ي اين بزرگْ مرد ِ تاريخمان را از ديدگاه هاي گوناگون بررسيد و ضعف ها و قوّت هاي او را با بي غرضي بازشناخت و بر ارزشهاي والاي زندگي ي توفاني و دشوار او تاكيد كرد و از آنها درس زندگي ي شرافتمندانه، ايران دوستي ي نيك دلانه و پايداري و نستوهي ي مردانه فراگرفت.
يادش گرامي و راهش پر رهرو باد!

دنباله ي گفته هاي آقاي منوچهر يزدي را -- كه بر همين روال است -- در اين نشاني بخوانيد و خود داوري كنيد:
* * *

امّا هنوز هم پژوهش راستين و دل سوزانه و داراي پشتوانه هاي پذيرفتني از ياد ما ايرانيان نرفته است. به گفته ي همشهري ام استاد جمال الدّين عبدالرّزّاق:
"هنوز گويندگان هستند اندر عجم / كه قوّه ي ناطقه، مَدَد ازيشان بَرَد!"
دوست پژوهنده ي ارجمند ِ مقيم پاريس آقاي احمد رُنّاسي، نشاني ي سه جلد از شش جلد فراگشايي ي تاريخ معاصر ايران از مشروطه تا پايان دوران پهلوي را كه براي تقديم به ملّت ايران، به رايگان در شبكه ي جهاني قرارداده، به اين دفتر فرستاده است كه با سپاسگزاري از اين دهش ِ بزرگوارانه ي او در اين جا مي آورم. بخوانيد و با برداشتهاي آقاي يزدي بسنجيد. اين سه جلد، بر روي هم، فراگير ٥ ٠٨ ٢ صفحه است:



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?