Friday, May 18, 2007

 

2: 357. بررسي و نقد ِ فرهيخته يا دشنام نامه اي سياست زده؟



يادداشت ويراستار


شنبه ٢٩ اُم ِ ارديبهشت ١٣٨٦


يكصد و بيست و نُه سال پس از خاموشي ي ميرزا فتحعلي آخوندزاده (١١٩٠- ١٢٥٦ ه. خ. / ١٨١٢- ١٨٧٨ م.)، نخستين روشنگر ِ ايراني كه در نوشتارهاي پيشگامانه اش سخن از نقد ِ ادبي به معناي نوين و جهانْ شمول ِ آن به ميان آورد (← ايرج پارسي نژاد، روشنگران ِ ايراني و نقد ِ ادبي، انتشارات سخن، تهران - ١٣٨٠، صص ٣٣ - ١١٧)، هنوز برخي از ما ايرانيان به معناي راستين ِ نقد ِ فرهيخته و سامانْمند پي نبرده اند و پرخاش و ستيزه و دشنام گويي به مؤلّف يك اثر و سياه وانمودن ِ سفيد بر پايه ي نگرشي سياست زده و مرامي را نقد مي انگارند.
به راستي جاي دريغ است كه اهل ادب و فرهنگ در ميهن ما، نمي توانند اميدوارباشند كه عموم خوانندگان اثرهاشان به ميانجي ي ناقدان هوشمند و نكته سنج و روشنگر، خواهند توانست به پيچ و خمهاي متنها راه يابند و به آگاهي هاي پخته و سخته اي برسند.


يكي از اين موردهاي نگرش يكسويه و غَرَضْمَند در پوشش ِ «نقد» ، به قلم فريبرز رييس دانا در ماهنامه ي نقد ِ نو، سال سوم شماره ۱۳- تیر و مرداد ۱۳۸۵ نشريافته است. نويسنده ي اين مطلب -- كه در دهه هاي اخير، شاهد ِ حضور ِ پويا و پرشور ِ او در برخي از كُنِشهاي اجتماعي و سياسي بوده ايم -- با انتشار اين نوشتار به دور از انصاف و ناسپاسي ي آشكار نسبت به كار ِ ارزشمند و والاي پژوهنده اي سرآمد، به راستي مايه ي نوميدي و حيرت شده است و خواننده ي آن، بي اختيار، با زبان ِ شيواي حافظ، مي پرسد: «حق شناسان را چه حال افتاد؟ ياران را چه شد؟»


كتاب موصوع بحث ِ اين «نقدنما»، مشروطۀ ايراني و پيشْ زمينه هاي نظريّۀ ولايت ِ فقيه، پژوهش والا و بي




همتاي دكتر ماشاء الله آجوداني (چاپ يكم، انتشارات فصل ِ كتاب، لندن - ١٣٧٦) است كه در دهه ي اخير،




بارها در ايران و بيرون از آن، بازْچاپ شده و با پذيره ي گرم ِ خوانندگان و پژوهندگان ِ خواستار ِ شناخت ِ بهتر تاريخ سده ي اخير ايران رو به رو گرديده و دهها هزار نسخه از آن به فروش رسيده است. (اين كتاب، در همان سال يكم ِ بازْنشرش در ايران، به چاپ هفتم رسيد.) افزون بر اين، استادان نامداري همچون زنده ياد دكتر عبدالحسين زرّين كوب و دكتر احسان يارشاطر بر ارزش و اهميّت پژوهشي ي اين اثر، تأكيد ورزيده و بررسان و ناقدان بسياري در ميهن و فراسوي آن به ارزيابي ي اين تأليف ِ بديع و ارجمند پرداخته و كار ِ كارستان ِ مؤلّف ِ باريك بين و ژرفانگر آن را ارج گذاشته اند.


ديگر كارهاي نشريافته ي دكتر آجوداني در دهه هاي اخير، همچون يا مرگ يا تجدّد (در بررسي ي ادب دوره ي مشروطه) و هدايت، بوف ِ كور و ناسيوناليسم و گفتارهاي جداگانه به چاپ رسيده اش در نشريّه ها، كامل كننده ي اين رنگينْ كمان فراگير ِ پژوهشي در تاريخ اجتماعي و فرهنگي ي سده ي اخيرست و بي گمان جاي ممتازي را در تاريخ تحقيق هاي اين عصر بدو اختصاص خواهندداد. نگارنده ي اين يادداشت، برداشت ِ خود از بررسي ي كتاب ِ مشروطۀ ايراني و پيشْ زمينه هاي نظريّۀ ولايت ِ فقيه را نُه سال پيش از اين در زير ِ عنوان ِ صد سال ناهمزماني، تگاهي دقيق به ژرفْ ساخت ِ تاريخ ِ معاصر، نشرداد (ماهنامه ي پَر، ويرجينيا، آمريكا، شماره ١٥٥ آذرماه ١٣٧٧، صص ٤٤-٤٦ )
*
فرصت را غنيمت مي شمارم و سالگرد ِ زادْروز ِ دوست ِ پژوهنده ي ارجمندم دكتر ماشاءالله آجوداني را -- كه همين امروزست -- به گرمي به او شادباش مي گويم و پويايي و كاميابي بيشترش را در راه فرخنده ي ايران شناسي، آرزومي كنم.



به تازگي، نوشته اي از آقاي حسین خان دائی، در برخورد با كار ِ ناشايسته ي آقاي فريبرز رييس دانا، به دفتر من رسيده كه از نشرْگاه ِ آن سخني به ميان نيامده است؛ امّا از آن جا كه آن را روشنگر ِ نادرستي ي برداشت آقاي رييس دانا مي دانم، براي آگاهي ي خوانندگان ِ گرامي، در اين جا بازْنشر مي دهم:


«مشروطه ایرانی»،
هیچ کمکی به شناخت مشروطه نمی‌ کند؟!



حسین خان دائی


در ماهنامه ي «نقد نو» سال سوم شماره ۱۳- تیر و مرداد ۱۳۸۵ نوشته‌ای تحت عنوان: (ضد مشروطۀ ایرانی، تاریخ خوانی، تجددخواهانه نولیبرال) به عنوان نقدی بر کتاب مشروطه ایرانی نوشته ماشاءالله آجودانی درج شده است که از نظر من فحشنامه‌ای است که شخصی به نام فریبرز رئیس‌دانا، به مقتضای زمان آن را زیر پوشش نقد مُحَجّبه کرده است.
در مورد این که ده سال پس از انتشار این کتاب و چاپ متجاوز از چهل هزار جلد در داخل و خارج از ایران و نوشته شدن ده‌ها نقد و تفسیر توسط اساتید صاحب نظر و قلم بر این کتاب و بحث و تفسیر آن در بسیاری از رسانه‌های عمومی کشورهای مختلف و متفق‌القول بودن همگی بر اینکه کتاب در نوع خود بی‌نظیر و بیش از هر کتاب دیگری روشنگر کیفیت شکل‌گیری مشروطه است، این شخص به فکر خواندن این کتاب افتاده و چنین هجویاتی را به نام نقد سر هم کرده و در ماهنامۀ «نقد نو» به چاپ رسانده، بعدا به تفصیل سخن خواهم گفت؛ امّا هنگامی که نوشته رئیس‌دانا را در «نقد نو» خواندم، چند سئوال برایم پیش آمد.
چرا، دست‌اندرکاران نشریه‌ای که ادعای نقد و بررسی می‌کنند و عنوان ادبی- اجتماعی را برای خود انتخاب می‌کنند که خود این عناوین برای کشیدنش یک ماشین دودی شاه عبدالعظیم لازم است، با روزنامه‌ها، مجلات، فصل‌نامه ها و ماهنامه‌های دیگر، این گونه بی‌ارتباط هستند؟
کتابهای زیادی چاپ می‌شود که از نظر گردانندگان «نقد نو» قابل نقد کردن که هیچ حتی قابل خواندن هم نمی‌باشد که صد البتّه این نظریّۀ ایشان و نقاد ِ عالِمی مانند فریبرز رئیس‌دانا قابل قبول است.
ولی چرا، وقتی کتابی چاپ می‌شود و جلو چشم این نقادان تیزبین در مدتی کمتر از یک سال به چاپ هفتم می‌رسد و به معنای دیگر فقط در داخل ایران نزدیک به سی و پنج‌هزار نسخه آن به فروش می‌رسد و هنوز هم متقاضی دارد، و استادانی مثل دكتراحسان یارشاطر، دکتر صدرالدین الهی، دکتر جواد طباطبائی، دکتر عزت‌الله همایونفر، رضا مرزبان، مجید پهلوان و تعداد زیادي از دیگرْ صاحب نظران مانند دکتر جلیل دوستخواه و... بر این کتاب نقد نوشته و همگی این استادان معتقدند که کتاب یک اثر ارزشمند پژوهشی و کم‌نظیر می‌باشد، گردانندگان ماهنامه «نقد نو» از آن بی‌خبرند؟
بی‌اطلاعی از این کتاب و مهمتر از همه بی‌اطلاعی از نقدهائی که بر آن نوشته شده و در متجاوز از ده نشریه مختلف از ماهنامه و فصل‌نامه و روزنامه به چاپ رسیده، نه تنها جای تأسف است، بلکه با چاپ کردن فحشْ نامه‌ای زیر عنوان نقد به قلم فریبرز رئیس‌دانا، انسان را به این فکر وا می‌دارد که یک جای کار این نشریّه عیب دارد.
کتاب نزدیک به ده سال پیش در لندن چاپ می‌شود و پس از چندی در ایران به چاپ می‌رسد و نزدیک به سی و پنج هزار نسخه از آن به فروش می‌رسد و این نقدنویس اقتصاددان که من نمی‌ دانم اقتصادش چه ربطی به تاریخ و آن هم تاریخ دوران مشروطه دارد، به فکر خواندن این کتاب می‌افتد و بلافاصله هم تشخیص می‌دهد که نه تنها این کتاب محتوائی ارزشمند ندارد، بلکه نویسنده‌اش هم جزو محافظه‌کاران انگلیسی وابسته به آمریکا است که فیش حقوقش را اسرائیل می‌نویسد و انگلیس مُهر می‌کند و آمریکا می‌پردازد.
من در هیچ بخشی از کتاب مشروطه ایرانی نخواندم که دکتر آجودانی توهینی به آنان که درصدد فروش ایران به اتحاد جماهیر شوروی و تقدیم سند آن به عموجان استالین بودند، کرده باشد که این نوشته رئیس‌دانا را نوعی انتقامْ جوئی تلقی کنم. نهایتاً انسان به این نتیجه می‌رسد که رئیس‌دانا اگر کتاب را خوانده باشد، متوجّه شده که در نوع خود بی‌نظیر و همان گونه که همۀ صاحب نظران معتقدند، کتاب ارزشمندی است ولی به دلائلی مجبور شده که این گونه دربارۀ چنان کتابی بنویسد که بسیار دیده‌ایم افرادی به علت ضعف نفس و گاهی خوش‌رقصی و خوش‌خدمتی قلم و قدمشان و حتی آبرویشان را به پول یا مقام فروخته‌اند؛ والاّ چه دلیلی دارد که نقدکنندۀ کتابی در یک نقد چهار صفحه‌ای، دقیقا بیست و هشت بار نویسنده کتاب را محافظه‌کار ِ انگلیسی بنامد؟! مشخص نیست که این فیلسوف ِ نقاد، آجودانی را نقد می‌کند یا کتابش را؟!
عالمان اداره کنندۀ نشریه «نقد نو» چگونه حاضر شده‌اند با چاپ چنین فحشنامه‌ای زیر چادر ِ نقد، با آبروی این ماهنامه بازی کنند؟
چگونه حاضر شده‌اند در مقابل نظریّه و قضاوت استادان و صاحب نظرانی که نام تعدادی از آنان ذکر شد، با چاپ این به اصطلاح نقد، بي صلاحیّتي و بی‌اطّلاعی ِ خود از تاریخ را به ثبوت برسانند؟!
اجازه بدهید من خود جواب خود را در مورد این سئوال بدهم تا هم زحمت دست‌اندرکاران نشریۀ «نقد نو» را کم کرده باشم و هم اندکی از خجالت آنان بکاهم. جواب خیلی ساده است، وقتی شما جملۀ "دبیر شورای نویسندگان" را جلوی اسم فریبرز رئیس‌دانا در ماهنامۀ «نقد نو» می‌بینید، موضوع روشن می‌شود.
فحشنامه‌ای در لباس نقد نوشته می‌شود. هیچ روزنامه‌ و مجلّه‌ای حاضر به بردن آبروی نشریه‌اش در قبال چاپ چنین نوشته‌ای نمی‌شود. لاجرم به دستور دبیر شورای نویسندگان در اين ماهنامه چاپش مي كنند (که ای وای بر كساني که اسم خود را نویسنده می‌گذارند و با چاپ چنین نقد!هائی موافقت می‌کنند و شاید هم با دریافت سهمی از امتیازاتی که به دبیر شورا رسیده است به این امر تن در مي دهند و همكاري شان، به چاپ این فحش‌نامه در ماهنامۀ «نقد نو» می انجامد.)
من، وقتي این نوشته را در ماهنامۀ «نقد نو» خواندم، واقعا تعجّب کردم، کسی که بر کرسی ِ استادی ِ دانشگاه می‌نشیند، چگونه حاضر می‌شود این گونه با آبروی ِ خود و نشریه‌ای بازی کند؟ و بنویسد:
«کتاب مشروطۀ ایرانی هیچ کمکی به شناخت مشروطه نمی‌کند، قسمتهائی از این کتاب جعلی و نادرست است، کتاب دورانداختنی است، کتاب را فقط طبقۀ متوسّط و مرفه، که چشم به راه آمدن آمریکا و حمله به ایران هستند استقبال کرده‌اند. قسمتهائی از کتاب زیاده‌گوئی، نادرست و بی‌ربط است. در کتاب به فهم مردم و جنبش‌ها اهانت شده است. کتاب پر از تناقض است. نویسنده در خود عنصر خشونت و پرهیز از خِرَد را دارد. نویسنده نومحافظه ‌کار، نولیبرال است و جنایت‌های آمریکا، انگلیس و اسرائیل را در مورد مردم فلسطین، افغانستان و عراق تأیید می‌کند. نویسنده از «ایدن» دفاع محافظه‌کارانه می‌کند، به انقلابی‌های مشروطه حمله می‌کند (که این امر باعث خنده رئیس‌دانا می‌شود) نویسنده عمّه غم‌خوار سیاسی وابسته به ؟ محافظه‌کاری می‌باشد. نویسنده اوّل به تقی‌زاده می‌تازد ولی وقتی تقی‌زاده با انگلیسی‌ها تماس می‌گیرد و اصلاح‌طلب وارسته می‌شود و به مشروطه پشت می‌کند محبوب نویسنده می‌شود و نویسنده، با این همه ادعا چیزی درباره مفهوم ملّی نمی‌داند و آن را ترجمۀ ناسیونال می‌خواند. نویسنده خواهر دوقلوی مشروعۀ متعصّب ِ جهان‌ْگریز و ضدّ ِ فرهنگ‌پذیری می‌باشد و ...»

اگر بخواهم آنچه را که فریبرز رئیس‌دانا نوشته و در هر جمله‌اش سعی کرده توهینی به نویسندۀ کتاب مشروطۀ ایرانی، دکتر ماشاءالله آجودانی عضو هیأت علمی و استاد سابق دانشکده ادبیّات دانشگاه اصفهان بکند، در این جا بیاورم، باید تمام این فحشنامه را تکرار کنم. ولی برای این که نویسنده این نقد! متوجّه شود که خوانندگان آن با خواندن اين عبارت -- به طور ِ مثال --:
«نویسنده هر جا پای تلفیق و نوآوری با موازین شرعی به میان می‌آید، به خودش می‌آید که همین امر نقطۀ انحراف در مشروطه است و آن را ایرانی کرده است.»
(توجّه بفرمائید: « نوآوری با موازین شرعی»)، پی می‌برند که فریبرز رئیس‌دانا، برای چه کسانی خوش‌رقصی می‌کند.
برای این که این عالِم نقاد متوجّه شود که چقدر از مرحله پرت است و چگونه با آبروی خود و ماهنامۀ «نقد نو» بازی کرده است، مقایسه‌ای از نوشته او و دیگر استادان و صاحب نظران را که هر دو با عنوان نقد نوشته شده لازم می‌بینم.
رئیس دانا می‌نویسد: «بخش اول کتاب مشروطۀ ایرانی نوشته ماشاءالله آجودانی هیچ کمکی به شناخت مشروطه --آن گونه که نويسنده ي کتاب در سر می‌پروراند... -- نمی‌کند.»
استاد احسان یارشاطر می‌نویسد: "چند سال پیش که تاریخ مشروطه را در پی دوره‌های دیگر تاریخ ایران تدریس می‌کردم، مطالعه دو کتاب را برای اطلاع از جریان مشروطه مقدّم بر سایر آثار، به دانشجویان توصیه می‌نمودم، یکی تاریخ بیداری ایرانیان تألیف ناظم‌الاسلام کرمانی و دیگري تألیف ادوارد براون به نام
"The Persian Revolution
و پس از نام بردن از کتابهای چند نویسنده ي خارجی و داخلی ادامه می‌دهند: "امّا اگر امروز بخواهم یک کتاب فارسی را درباره تاریخ مشروطیّت مقدّم بر سایر کتب توصیه کنم، همین کتاب مشروطه ایرانی ي دکتر ماشاءالله آجودانی است که آن را بیش از هر کتاب دیگری روشنگر کیفیّت شکل‌گیری این مشروطه و آب و هوای خاص آن و شامل سیری در آثار اصیل دوران جنبش و پیشینه آن می‌دانم." (مجلّه ایران شناسی، سال اول، شماره دهم).

دکتر جواد طباطائی، استاد سابق دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌نویسد:
"به جرأت می‌توان گفت که کتاب اخیر نخستین نوشتۀ ارجمندی است که پس از سالها درباره اندیشۀ سیاسی جنبش مشروطه‌خواهی انتشار می‌یابد." (مجلّۀ ایران نامه، شمارۀ ١، سال شانزدهم).
دکتر عزت‌الله همایونفر می‌نویسد: "کتاب ارزندۀ مشروطۀ ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریۀ ولایت فقیه، تألیف دکتر ماشاءالله آجودانی تألیفی عمیق است چون (درختی گران بیخ و پرشاخ) که پس از خواندن نتوانستم از تقدیر آن و ستایش مؤلف‌اش خودداری کنم. افسوس که چنین تألیفاتی در میان این همه کتاب و رساله که در این سالها منتشر شده بسیار کم است و مؤلفین این گونه تألیفات بسیار محدود... (کیهان لندن، شمارۀ ٦٩٤)
دکتر صدرالدّین الهی می‌نویسد: "انتشار کتاب مشروطۀ ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریۀ ولایت فقیه را باید اتفاقی مهم در امر تجزیه و تحلیل تاریخی مسائل ایران تلقی کرد. کتاب از چنان غنای تحقیقی و تأمل در موضوع حیاتی «شرع» و «عرف» برخوردار است که بی‌شک باید به عنوان کتاب پایه در دانشگاه و مدارس عالی ایران آینده مورد استفاده قرار گیرد." (کیهان لندن، شمارۀ ٧١٦ )
شما را به خدا خود قضاوت کنید که واقعا انسان باید آبروی خود را به چه قیمتی فروخته باشد که در مقابل این همه تعریف و تمجید از کتاب مشروطه ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریۀ ولایت فقیه از طرف این بزرگان ِ صاحب‌ نظر بنویسد:
«کتاب مشروطه ایرانی، هیچ کمکی به شناخت مشروطه نمی‌کند...»
اردشیر لطف‌علیان می‌نویسد: "پژوهشی که در کشف پیش‌زمینه‌های نظریه «ولایت فقیه» صورت گرفته، اصیل و موشکافانه است و تحلیل‌هائی نیز که از آثار و افکار اندیشمندان و نویسندگان دوران مشروطیّت ارائه شده با ژرف‌نگری همراه است. (مجلۀ مهرگان، شمارۀ ۱ ، سال هفتم)
سعید پیوندی می‌نویسد: "کتاب پژوهشی ماشاءالله آجودانی... نگاه بیرونی، ولی گسترده و عمیق به مسألۀ ولایت فقیه در حوزه فکری مذهبی ایران است. اهمیت کتاب از جمله در آن است که از غیرخودی‌ها کسی به حوزۀ اين بحث وارد شده و به جستجوی تاریخی این مفهوم پرداخته است." (راه آزادی، شمارۀ ٥٩)
دکتر جلیل دوستخواه می‌نویسد: "از چند سال پيش بدین سو که در رسانه‌ها سخن از ارزیابی‌ رویدادها و دگرگونی‌ های سدۀ رو به پایان بیستم به میان می‌آمد، همواره در این اندیشه بودم که ای کاش کس یا کسانی از ایرانیان نیز در این هنگام گردش ِ قرن، تاریخ یکصد ساله میهنمان را بررسند و جمع‌بندی سزاواری از فراز و فرودها و اُفت و خیزهای آن به دست دهند. اکنون بسیار خشنودم که پژوهش ارجمند دکتر ماشاءالله آجودانی را در دسترس دارم و آن را تا اندازه ي زیادی برآورندۀ این آرزو و پاسخْ گوی این نیاز فکری می‌بینم." (مجلّۀ پَر، شماره ١٥٥)
خسرو الوندی می‌نویسد: "کتاب مشروطۀ ایرانی کاوش موشکافانه‌ای است از رویدادهای انقلاب مشروطیت و زمینه‌های بینشی ـ فرهنگی آن و تصویری تمام‌نما از مجموع اوضاع زندگی اجتماعی مردم ایران همزمان با جنبش یاد شده و پیش از آن . در این تحقیق کم‌نظیر علمی برخلاف ِ معهود ِ «روایت‌نگاری» -- مشئوم‌ترین میراث دين ِ اسلام -- آجودانی با پیگیری کوشیده است تا در جهت یک جستجوی علمی تاریخ‌نویسی، رویدادها و نگرش‌های دوران مورد نظرش را بازبینی کند." (مجلّۀ نقد، سال ٩- شمارۀ ٢٣)
احمد توکلی می‌نویسد: "آقای ماشاءالله آجودانی با انتشار کتاب مشروطه ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریۀ ولایت فقیه فصل تازه‌ای در تحقیق تاریخ ایران گشوده است..." (مجلۀ پَر، شماره ١٥٣ )
و بالاخره نقاد عالِم فریبرز رئیس‌دانا می‌نویسد: "نویسندۀ مشروطۀ ایرانی، محافظه‌کاری انگلیسی، کینه‌توز ضدّ ِ چپ و ضدّ ِ رادیکال، عمّه غم‌خوار، در تله افتاده، دچار هَچَل شده ..."
نمی‌دانم این موجود، از این همه نقدی که من در بالا به طور خیلی مختصر از هر کدام گوشه‌ای را ذکر کردم، پندی گرفته و لااقل نزد خود شرمنده شده است؟
استاد احسان یارشاطر می‌نویسد: "طلوع این مورّخ صاحب نظر و محقق کوشا را باید به همه پژوهشگران تاریخ معاصر ایران تبریک گفت." (مجلّۀ ایران‌شناسی، شمارۀ اول، سال دهم)
به گمان من اگر اسب نجیب باشد تازیانه‌ای کافی است و اگر هم نانجیب باشد، هزاران تازیانه هم او را به راه رفتن وا نمی‌دارد تا نقاد ِ عالِم، رئیس‌دانا نظرش چه باشد؟



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?