Friday, April 13, 2007
2: 318. دقّت و دلْ سوزي ي هميشگي براي درست گفتن و درست نوشتن: پاسخ به يك پرسش
يادداشت ويراستار
شك ورزيدن ِ هميشگي در درستي ي آموخته ها و دانسته هاي خويش و از جمله در گستره ي گفتن و نوشتن، زباني كه به كار مي بريم، يكي از نشانه هاي فرهيختگي است و آنان كه كُنِشي جُز اين دارند و خود را به حدّ ِ كمال رسيده و همه چيزدان مي پندارند، سخن ِ گوهرين ِ استاد ِ بزرگ ِ توس، وصف ِ حالشان است كه گفت:
«... چو گويي كه فام ِ خِرَد توختم / همه، هرچه بايستم، آموختم / يكي نغز بازي كند روزگار / كه بنشانَدَت پيش آموزگار!»
هيچ آدمي زاده اي در هيچ زمينه اي نمي تواند خود را بي نياز از بازآموزي و دقّت و مراقبت دايم در درست گرداني و روزآمدكردن ِ دانسته هاي خود، بداند. زبان ِ مادري (در مورد بيشتر ِ ما ايرانيان و افغانان و تاجيكان، زبان ِ فارسي يا فارسي ي دَري يا فارسي ي تاجيكي كه همه در بُنياد ِ خود، اينْ همان اند) نيز از اين حكم ِ كلّي جدانيست و با آن كه آن را در دامان پرمهر مادر آموخته ايم و سپس از دبستان تا دانشگاه ، در خدمت آموزگار و دبير و استاد بدان كمال بخشيده ايم و در فرآيند ِ زندگي ي اجتماعي از هركس چيزي شنيده و خوانده و به زبان خود ژرفا و گونه گوني داده ايم، هرگز به نقطه ي پايان ِ يادگيري اش نمي رسيم و در واقع، چنين نقطه اي در كار نيست و تا دم ِ آخر نيز نيازمند يادگيري ي تازه ها و بهينه گرداني ي يادگرفته هاي پيشين هستيم. به گفته ي مولوي:
«اندرين رَه مي تراش و مي خَراش / تا دم ِ آخِر، دمي غافل مباش!»
*
دوست ِ نويسنده و پژوهنده و تاريخ نگار ارجمند، آقاي دكتر پرويز رجبي، يكي از فرهيختگان روزگار ماست كه
هيچ گاه از اين امر مهمّ غافل نمانده و همواره راه يادگيري و بازْنگري در يادگرفته ها و دقّت در درست گرداني ي نادرستها را پيموده است و اين براي او و هر انسان فرهيخته اي، فضيلتي است والا و چشمْ گير. او از چندي پيش، در تارنماي خود به نام ِ روزنوشت ها
http://parvizrajabi.blogspot.com/
بخشي را افزوده است با عنوان ِدرست بنویسم، درست بگوییم و در آن به نكته هاي باريكي در مورد ِ كاربُرد ِ درست ِ واژه ها و تركيب هاي زبان فارسي مي پردازد و روشنگري مي كند كه هر يك از آنها آموزش و يادگيري ي بايسته اي را براي هر خواننده اي در بر دارد.
به تازگي در رُمان ِ زيبا و ارزشمند ِ سيمرغ، نوشته ي استاد، به كار بُرد ِ تركيب ِ هر از گاهي برخوردم. از آن جا كه اين تركيب را -- با همه ي رواجش در گفتار و نوشتار فارسي زبانان دهه هاي اخير -- داراي ساختار زباني و دستوري ي درست و پذيرفتني نمي دانم و خود هيچ گاه آن را به كار نمي برم، به آهنگ ِ آموختن و اين كه هرگاه كاربُرد ِ آن پشتوانه ي درستي داشته باشد، از آن ناآگاه نمانم، پرسش خود در اين زمينه را با استاد در ميان گذاشتم و او نيز با دقّت و دلْ سوزي بدان پرداخت و پاسخ زير را بدان نوشت و در تارنماي خود آورد و جداگانه نيز به اين دفتر فرستاد كه با سپاسگزاري از او در اين جا بازْنشرمي دهم تا خوانندگان گرامي ي اين تارنما نيز در جريان آن قرارگيرند و بتوانند برداشت خود را از اين گفتمان ِ زباني بيان دارند.
يادآوري مي كنم كه تركيب ِ گاه از گاه در نوشته ي بيهقي كه استاد آن را برابر با هر از گاهي شمرده است، به معني ي ِ گاه به گاه (/گاه گاه /گهگاه / هرچند گاه يك بار) است و به باور من، همْ تا و همْ ارز ِ هر از گاهي نيست.
متن ِ پاسخ استاد رجبي را در پي مي آورم:
هر از گاهی یا گهگاهی؟
در سال 1342 سازمان کتاب های جیبی کتابی منتشر کرد به نام «لبۀ تیغ» از سامرست موآم که مهرداد نبیلی آن را ترجمه کرده بود و در زمان خود از ترجمۀ فاخری برخوردار بود. من باخواندن این کتاب چنان شیفتۀ آن شدم که بلافاصله به تقلید از راهی که «لاری» شخصیت اصلی داستان پیموده بود پرداختم و شاید هنوز هم مقلد این راهم... در این کتاب مهرداد نبیلی همواره از اصطلاح «هر از چندی» و «هر از گاهی» استفاده کرده بود که مرا به دل نشست. من از آن روزگار به گونه ای ناخودآگاه و بدون توجه به درستی و نادرستی ساختار دستوری آن از آن سود جسته ام و همچنان می جویم.امروز نامه ای داشتم از استاد نامدار سخن دکتر جلیل دوستخواه که آن را در این جا می آورم:
«شما در روزنوشت ها نکته های زبانی ي چشمْ گیری را مطرح و درباره ي آن ها روشنگری می کنید. از سوی دیگر دیدم در «سیمرغ [i]»
ترکیب ِ -- به باور ِ من، بدترکیب ِ -- «هراز گاهی» را به کار برده اید. کاربُرد این ترکیب پیشینۀ درازی ندارد و من نمی دانم نخستین بار چه کسی و بر چه پایه ای آن را به کار برد که بسیار زود هم رواج یافت و همگانی شد. امّا هنوز که هنوز است، ساختار این ترکیب بر من روشن نیست و من هیچ گاه آن را به کار نبرده ام و به جای آن «گاهی» یا «گاه گاه» یا «گاه گاهی» یا «گه گاه» یا «گه گاهی» یا «هرچندگاه یک بار» می نویسم. خواهشمندم اگر توجیه ِ ساختاری برای کاربُرد «هرازگاهی» دارید، مرا هم از آن آگاه بفرمایید.
بدرود،
جلیل دوستخواه.»
اعتراف می کنم که با خواندن یادداشت استاد یکّه خوردم. بیش از شش ساعت از درهای بسیاری درآمدم و توجیهی نیافتم جز همان برداشتی که از نخست داشته ام: «هر از گاهی» می تواند قید استمراری باشد. برای نمونه: در برلین گاهی زمین می لرزد. نه همیشه. گاهی. و ممکن است مدت ها و دهه ها زلزله ای پیش نیاید. اما در بم هر از گاهی (به طور مستمر) زلزله می آید. یعنی بم زلزله خیز است. ظاهرا این اصطلاح همان است که ابوالفضل بیهقی به صورت «گاه از گاه» می آورد: منوچهر بن قابوس «مردی که وی را حسن محدث گفتندی نزدیک امیرمسعود فرستاده بود، تا هم خدمت محدثی کردی و هم گاه از گاه، نامه و پیغام آوردی و می بردی».
با فروتنی
پرویز رجبی
--------------------------------------
رُمانی که دوسال پیش نوشته ام و آن را بهترین نوشتۀ خود می دانم. [i]