Thursday, April 19, 2007
2: 236. شب ِ ويژه ي دهمين سال ِ نشر ِ فصلنامه ي «زنده رود» در تهران
دهمين سال انتشار فصلنامه ي « زنده رود »، درونمايه ي سي امين شب از مجموعه شب هاي ماهنامه ي بُخارا بود كه ساعت پنج بعد از ظهر روز چهارشنبه 29 فروردين ماه در تالار ناصري ي خانه هنرمندان برگزار شد. در آغاز اين همايش، علي دهباشي در گفتاري كوتاه از زنده رود، از سختي هايي كه به هر حال در سرراه نشريّه ها، به ويژه نشريّه هاي ادبي قرار دارد، سخن گفت و اظهار اميدواري كرد كه زنده رود همچنان پابرجا بماند تا بتوان شاهد بيستمين سالگرد انتشار آن بود.
در دنباله ي اين نشست ِ فرهنگي، ماهور نبوي نژاد، پيام ِ نگارنده ي اين يادداشت (از بنيادگذاران و همكاران «
جُنگ اصفهان» و نيز از همكاران زنده رود ) را بدين شرح، خواند:
سلامي چو بوي خوش آشنايي به زنده رود و زنده روديان
«زنده رود و جمع ِ ياران يادباد!»
دوست گرامي آقاي علي دهباشي در پيامي به من خبرداد كه در پي گيري ي شبهاي ويژه ي بُخارا براي بزرگ داشت ِ چهره ها و كوشش هاي فرهنگي، شامگاه ٢٩ فروردين را به بزرگداشت دهمين سال نشر ِ فصلنامه ي «زنده رود» اختصاص داده است.
اين اقدام سزاوار، مرا هم بر آن داشت كه با برتافتن ِ تلخكامي ي ِ دوري از جمع ِ زنده روديان، مهر ِ دلم را در پيامي كوتاه براي ياران ديرينه ام بيان كنم.
همانا اين دوري ي ظاهري، هرگز پنهان كننده ي پيمان و پيوند هميشگي ي من با ميهن ارجمند و شهر محبوب زادگاهم و دوستان گرامي ام و همه ي مردم آن زادْ بوم، به ويژه فرهيختگان و اهل هنر و ادب نبوده است و تا واپسين دم نيز نخواهد بود. «با شير اندرون شد و با جان به در شود!»
بگذاريد بيتي از دوست ِ شاعر ِ دلْ سوخته در غربت ِ غرب، رضا مقصدي را با بيتي كه خود «حَسب ِ حال» كرده و بر آن افزوده ام، بازگوي ِ اين حال كنم:
«اين جايم و ريشه هاي جانم آن جاست/ شادابي ي ِ باغ ِ ارغوانم آن جاست / گويند كه اصفهان بُوَد نصف ِ جهان / باورنكنم؛ همه جهانم آن جاست. »
* * *
سنگ ِ بناي ِ كوششهاي فرهنگي و ادبي ي فرهيخته و انتقادي و امروزين در اصفهان با نشر ِ جُنگ ِ اصفهان در تابستان ١٣٤٤از سوي شماري از اهل قلم گذاشته شد و هرچند آن جُنگ پس از نشر يازده دفتر، ديگر ادامه نيافت، دست اندركارانش در گستره هاي ديگر، پويا و كوشا ماندند و با بهره گيري از سنّت ِ جُنگ، اثرهاي فراواني را به دوستداران فرهنگ و ادب عرضه داشتند تا آن كه ده سال پيش، شماري از همان رهروان ِ پيشگام ِ جُنگ، همگام با راه پويان شايسته اي از نسلهاي پسين، بار ديگر گام در راه گذاشتند تا با بار ِ امانت بر دوش، راه سپار ِ همان راه ِ فرخنده ي فرهنگ باشند كه «رفتن» در آن هست؛ امّا «رسيدن» هرگز!
اكنون خشنودم كه چندان دوام آوردم تا به چشم ببينم كه دوندگان تازه نفسي، چوبهاي اين دو ِ اِمدادي را از دست ِ دوندگان پيشين گرفته اند و اين دوندگي و تكاپو را پي مي گيرند و به نوبه ي خود، چوبها را به ديگران خواهند سپرد.
* * *
هنگامي كه مترجم فرهيخته و بي همتا احمد ميرعلايي، يكي از جُنگيان پيشين و از بنيادگذاران و دست اندركاران «زنده رود»، در بحبوحه ي «حذف» هاي پي در پي، از صورت ِ مسأله «حذف» گردانده شد (كه داغش را همواره بر دل داشته ام و خواهم داشت) و «زنده رود» چندي ناخواسته از پويش بازداشته شد، گفتاري نشردادم با عنوان «زنده رود هرگز به مرداب فرو نخواهد رفت!» امروز نيز همان سخن را مي گويم و خشنودم كه گذشت زمان درستي ي سخنم را تأييد كرده است.
هرچند كه ديرزماني است دفتر تازه اي از «زنده رود» – حتّا آن كه مطلبي درباره ي يكي از كارهاي من در آن درج شده بود و آن كه نوشتاري از خود من را دربرداشت – به دستم نرسيده است؛ بسيار خوش حالم كه از ادامه ي زندگي ي سازنده اش آگاهم.
فرصت را غنيمت مي شمارم و زادْروز ِ خجسته ي «زنده رود» را به دوست ديرين حُسام الدّين نبوي نژاد، سردبير و همه ي نويسندگان و همكاران كوشاي او و اهل قلم و ادب و فرهنگ كه اين دفتر ادب و فرهنگ، سخن گوي آنهاست، شادباش مي گويم و به علي دهباشي ي گرامي نير براي اقدام به برگزاري ي اين جشن ِ تولّد، آفرين مي فرستم.
با درود و بدرود
جُدا (جليل دوستخواه اصفهاني)
شهربند ِ غُربت در تانزويل، كوينزلند، استراليا
بيست و هفتم فروردين ماه ١٣٨٦