Wednesday, February 21, 2007

 

2: 248. «حافظ» را هم برنتافتند و پنجره ي آن را بستند!





يادداشت ويراستار


در فضاي نوميدكننده اي كه پيوسته خبرهاي هولناكي از سخت گيري و بازداري نسبت به چاپخش ِ نشريّه هاي ناوابسته و به ويژه دفترهاي فرهنگي و ادبي از يك سو و ندادن رواديد ِ چاپ و نشر به بسياري از كتابها، حتّا در نوبت هاي بازْچاپ در ميهن تلخْ كام مان مي رسد و كلّ صنعت چاپ ايران، به سبب همين راه بندان ها از يك سو و گراني ي كمرشكن ِ كاغذ و ديگر بايسته هاي اين صنعت از سوي ديگر، در آستانهء ورشكستگي و فروپاشي ي كامل قرارگرفته است، چندي پيش، رسانه ها از لغو ِ امتياز ِ نشر ِ دو ماهنامه ي ِ فرهنگي ي ِ ارجمند: كارنامه و حافظ خبردادند كه مايه ي اندوه و تأسّف شديد ِ همه ي دوستداران ِ فرهنگ ايراني در ميهن و فراسوي آن شد.
در اين ميان، در فروبستن به روي ماهنامه اي كه نام ِ نامي ي شاعر ِ بزرگ مان را بر خود دارد، به ويژه نمادين و تأمّل برانگيزست. بزرگْ مرد ِ يگانه اي كه عمري را به رنج و شكنج ِ رو در رويي با مصطبه نشينان خودكامه و رياكار گذرانيد و پيوسته از بسته شده بودن ِ در ِ ميخانه ي آزادْانديشي و فرهنگ و انسانْ مداري شكوه سرداد، هرگاه -- به گفته ي خودش -- مي توانست «طيّ ِ زمان و مكان كند» و به روزگار پريشان ِ ما اكنونيان بازگردد و به حال ِ زار ِ ما بنگرد، باز هم آه از نهاد رنجور و خسته برمي آورد كه 619 سال پس از خاموشي او، هنوز هم «پرده دار به شمشير مي زند همه را» و حتّا سبكسارانه، حُرمت ِ نام او را پاس نمي دارند و نامه ي فرهيخته ي همْ نام ِ او را كه مي خواهد همچون خود ِ وي،رهرو ِ راه عشق و آزادگي و مردم خويي باشد، از چشم ِ مشتاقان دورمي دارند!
به راستي كه: «گر سنگ از اين حديث بنالد، عجب مدار!»
*
دست اندر كاران ِ ماهنامه ي حافظ كه سي و ششمين دفتر آن پس از تدوين و در آستانه ي نشر، با لغو ِ ناگهاني ي امتياز رو به رو گرديد، ناگزير، آن را در شمارگاني محدود و به عنوان ِ "نشريّه ي داخلي ِ دوستداران ِ ماهنامهء حافظ" منتشركردند و يك صد پيام و سروده ي اعتراضي نسبت به برخورد ِ فرهنگ ستيزانه ي بازدارندگان را نيز بر آن افزودند كه خود، به خوبي گويا و روشنگر خواست ِ برحقّ ِ مردم ِ فرهنگ دوست است و همچون سندي با ارزش از روزگار پريشان ِ ما به يادگار خواهدماند.
* * *
حافظ در اين شماره ي خود، به مناسبت يكصد و بيست و يكمين سال ِ زادن و چهل و هشتمين سال ِ خاموشي ي استاد زنده ياد ابراهيم پورداود، ايران شناس و اوستا پژوه نامدار ميهن مان، نوزده صفحه از 116 صفحه ي خود را ويژه نامه اي براي شناساندن زندگي و كارنامه ي او و بزرگْ داشت ِ خدمت ِ بي همتايش به فرهنگ اين ملّت، كرده است.
نگارنده ي اين يادداشت نيز به منزله ي دانشجو و رهرو ِ راه آن كاروان سالار ادب و فرهنگ ايران زمين، سهم كوچكي را در تدوين ِ اين ويژه نامه بر عهده گرفته و گفتاري با عنوان ِ «كارنامه و مَنِش و كُنِش ِ استاد ابراهيم پورداود، بنيادگذار ِ دانش ِ اوستاشناسي در ايران» به دوستداران فرهنگ ِ والاي ِ ميهن ِ خود، پيشكش كرده است.




متن ِ اين گفتار را در اين جا بخوانيد.
* * *
در همين ويژه نامه، گفتارها و خاطره هاي خواندني ي ديگري نيز از دانشجويان و دوستداران استاد پورداود درج گرديده است. از جمله، دوست ِ ارجمند قديم من آقاي علي هاشمي -- كه خود از شاگردان و دلْ بستگان ِ پرشور ِ استاد بود -- چهارده خاطره ي دلپذير خود از همْ نشيني و همْ سخني با او را به نگارش درآورده است. كه خاطره ي فراخواندن استاد به اردوگاه پيشاهنگي در منظريّه و سخن گفتن پرشور و اميدبخش و دلْ گرم كننده ي او براي دانشجويان و جوانان پيشاهنگ، يكي از آنهاست. تصوير زير، يادگاري است از حضور استاد در جمع جواناني كه آنان را آينده سازان ميهن خود مي شمرد و با جان و دل، دوستشان مي داشت.


 Posted by Picasa



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?