Wednesday, January 03, 2007

 

۲: ۱۸۱. روشنگري درباره ي يك حاشيه نويسي (پاسخ به برداشتي وارونه از درونمايه ي يك گفتار)


یادداشت ویراستار

هم میهن گرامی آقای سعید کرامت با رویکرد به نوشته ی نگارنده ی این سطرها در زیر عنوان "توطئه ی هولناک تازه ای بر ضد هویت ایرانی ی میهنمان" -- که نخست در همین تارنما و سپس در اخبار روز نشریافت در مطلبی با عنوان مجاهدت برای هویّت (درحاشیه اظهارات آقای دوستخواه) که در تاریخ آدينه ٨ دی ۱٣٨۵-۲۹دسامبر ۲۰۰۶ در نشریه ی اخیر به نشانی ی:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=7476
درج گردیده است، برداشتی یکسره ناهمخوان با خواست بنده را بیان داشته و تعبیرهایی را درونمایه ی گفتارم انگاشته اند که نه در نوشته ی یادکرده و نه در هیچ یک از دیگر نگاشته هایم، آماج من بوده است.
از آن جا که چنین برداشت وارونه ای می تواند پاره ای از ذهنها را بیاشوبد و این کوشنده ی بی ادعا را آوازه گر دژاندیشی هایی جلوه دهد که هرگز میانه ای با آنها نداشته است و ندارد، بایسته می دانم که در این یادداشت به روشنگری ی کوتاهی درباره ی آن بپردازم تا سامان نگرشی پژوهشی، جایگزین آشوب روزْمَرِّگی ی ِ سیاسی شود و حق مطلب بدان گونه که هدف دارنده ی این قلم بوده است، اداگردد.
من تردیدی ندارم که منظور آفای کرامت از این «حاشیه نویسی»، دادن هشداری سزاوار و ستودنی به پرهیز از درغلتیدن کسان در دامچاله ی گرایشهای نژادپرستانه (گرایشهایی که گاه در پس نقاب حق به جانب «ایران دوستی» و «میهن پرستی» چهره نهان می کنند) بوده است؛ اما اشکال کار از آن جا آغاز می شود که ایشان، چنین هشداری را در اشاره به موردی داده اند که هیچ گونه پیوندی با آن گرایشها ندارد و کارشان-- به تعبیر اهل ادب کهن -- «وَضع ِ شیئ درغیر ِ ما وُضِعَ له» است!
ایشان نخست عبارت برگزیده ای از گفتار خود را با تاکید و بزرگ نمایی، پیشانه نوشت آن کرده و اتهام واهی و خندستانی ی «پناه گرفتن در سنگری» را بر این نگارنده واردآورده اند که -- به تعبیر ایشان، «سخت بتوان تمایز آن سنگر را با خاکریزهای نژاد پرستانه تشخیص داد».
پشتوانه و سند چنین اتهامی هم، تنها بازبرد نگارنده به فراخوان نشریافته در تارنمای خبری ی «بازتاب» برای اعتراض به کاربرد عنوان "الجمهوریّة العربیّة الایرانيّه" به منزله ی نام رسمی و سیاسی ی کشور مان در «تلویزیون قطر» و سکوت توجیه ناپذیر دولتمردان ایرانی در برابر این نام گذاری ی ناروا بوده است که -- به تعبیر اهل فن -- به هیچ روی برای ایراد چنین اتهام سنگینی بر متهم، دلیلی محکمه پسند به شمار نمی آید.
اما نگارنده -- که پس از بیش از پنج دهه کوشش و کنش اجتماعی و فرهنگی، دست چپ و راست خود را خوب می شناسد و «مار» را از «نقش مار» تشخیص می دهد -- در استناد مطلب به «بازتاب»، تنها این نکته را در دیدگاه داشته که رسانه ای وابسته به یکی از شاخه های دست اندر کاران فرمانروایی در ایران -- به هر دلیل -- به انتقاد آشکار از خاموش ماندن همتایان خود در برابر آن تازش فاحش به استقلال تاریخی، فرهنگی و سیاسی ی ایران پرداخته و -- به اصطلاح -- شوری ی آش را چنان دریافته که ناگزبر از بیان آن شده است.
از این که بگذریم، حاشیه نویس محترم، لایه ی پنهان و مضمون تعرض آمیز عنوان به کار برده از سوی گوینده ی تلویریون قطر را نادیده گرفته و با نگرش به لایه ی آشکار آن، تمام مطلب را به «جابجایی دو کلمه در یک عنوان» کاهش داده اند که گویا ایرادگرفتن بدان، بایستگی نداشته باشد و هرگاه کسی بر آن انگشت انتقاد و اعتراض بگذارد، می توان به سادگی ی آب خوردن انگ «نژادپرستی» بر پیشانی اش چسباند و او را گناه ناکرده بر کرسی ی اتهام نشاند!
«داستان ِ پُرآب ِ چشم» کاربُرد عنوانی ساختگی برای «خلیج فارس» از سوی شیخان و امیران نفتی ی عرب و پشتیبانی ی جهانخواران آزمند از آن و کوشش پیگیر برای نهادینه کردنش به میانجی ی رسانه هاشان را همگان می دانند و توطئه های خطرناک چیده شده در پس پشت آن برای استقلال ایران را -- کم و بیش -- می شناسند. کاربُرد عنوان یادکرده برای «ایران» هم به هیچ روی اتفاقی نبوده است و حلقه ای از همان زنجیره ی طرح و توطئه به شمار می آید و ساده انگاری است اگر بپنداریم که یک گوینده ی تلویزیون ناگهان جنّی شده و یا هوس کرده باشد که چنان عنوانی را به کار ببرد. نخیر؛ ما ایرانیان مارگزیده، به هیچ روی خطر این ریسمان های سیاه و سفید به ظاهر بی آزار را دست کم نمی گیریم!
کلیدواژه ها و تعبیرهایی همچون «نژادپرستی»، «قوم ستایی»، «قبیله باوری»، «آریایی گرایی»، «ایران پرستی»، «انیران نکوهی»، «عرب ستیزی» و مانند آنها در قاموس این کوشنده جایی ندارند و او هرگز در هیچ جایی جمله ی بلندآوازه و زبانزدشده ی شاهنامه «هنر نزد ایرانیان ست و بس!» (با نگاشت ویراسته و درست: «هنر نیز ز ایرانیان ست و بس!») را شعار خود نشتاخته و دستاویز فخرفروشی به جزایرانیان و کوچک انگاری و خوارشماری ی آنان نکرده است و چنین دُژرفتاری را از دیگران نیز نپذیرفته است. از دیدگاه او پرونده ی همه ی جنگ و ستیزهای قومی ی ایرانیان و جزایرانیان، در درازنای تاریخشان، برای همیشه بسته و بایگانی شده است و شعارهایی چون «بازگشت به آرمانشهر باستانی» -- که برخی از همروزگاران ما عنوان می کنند -- نمی تواند جایی منطقی و درست و پذیرفتنی در پویایی ی تاریخی ی کنونی ی ما ایرانیان داشته باشد. امّا پژوهش و کوشش برای شناخت ایران و ارزشهای آن و سویه های گوناگون مثبت و منفی ی تاریخ و فرهنگ آن، همچنان جای والای خود را دارد. پس اگر این نگارنده در تارنمای ایران شناخت و دیگر کارهای خود، همواره از «ایران» سخن می گوید و -- به سخنی بیهقی وار -- انگشت در جهان درکرده است و نشان «ایران» می جوید و هرکجا که گفتار یا کرداری در راستای شناخت بهتر آن و پاس داشت ارزشهایش بیابد، در گفتار و نوشتارش می گنجاند و به دیگران پیشکش می کند، تنها خویشکاری ی فرهنگی اش را می ورزد و بار منّتی بر دوش کسی نمی گذارد و پاداشی هم از کسی نمی خواهد. در همان حال، این انتظار را هم ندارد که کسی کوشش و کنش او را باژگونه بنماید و بخواهد برچسب هایی را بر او بچسباند که به گواهی ی سطر سطر کارنامه ی پنجاه ساله اش، با هزار من سریشم هم چسبیدنی نیست!
با آرزوی کامیابی برای آقای سعید کرامت و دیگر کوشندگان در هر کُنِش ِ راه بَر به شناخت ِ راستین «ایران» و پاسداری از ارزشهای تاریخی و فرهنگی و استقلال و پایداری ی آن.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?