Thursday, January 18, 2007

 

گواهي تازه و گويا از بازداري ي ِ نشر ِ كتاب در ايران - پيوستي بر درآمد ِ 2: 192



يادداشت ويراستار


استاد دكتر پرويز رجبي ، تاريخْ نگار و پژوهنده ي ِ نستوه و در همان حال، داستانْ پرداز ِ چيره دست -- كه




پيش ازين، در همين تارنما از پايگاه والاي ِ دانشي و كارنامه ي سرشار ِ پژوهشي اش سخن گفته ام و همين ديروز در پيشْ سخني بر نشر ِ گفتاري- شنيداري ي داستان بلند ِ «دكتر نون زنش را بيشتر از مصدّق دوست دارد» در تارنماي كتابخانه ي گويا (و بازْنشر ِ آن در اين تارنما) از رُمان ِ تازه ي ارزنده ي او «مارمولك ها هم غصّه مي خورند» يادكردم -- نامدارتر و ارجمندتر از آن است كه بخواهم در باره ي كارهاي درخشان و تأثير گذارش، به تفصيل بپردازم و -- به گفته ي «نظامي» ي بزرگ (با تغيير ِ ضمير) --: "آن كس كه ز شهر ِ آشنايي ست/ داند كه متاع ِ او كجايي ست".
كسي همچون او، هرگاه كيستي و شناسنامه ي جُزْايراني داشت، بي گمان مصداق ِ آشكار ِ سخن ِ «سعدي» بود كه: «هنرمند هر جا كه رود، قدربيند و بر صدر نشيند». (سخني كه با دريغ، در زادگاه سعدي و ما هيچ گاه مفهومي كاربُردي نداشته است!).

امّا اكنون مي بينيم كه با اين "در وطن ِ خويش غريب!"، چه برخورد و رفتار ِ دلْ آزار و نوميدكننده اي مي شود! قدرْشناختن و بر صدرْ نشاندن ِ او پيشكش ِ مُدّعيان! اي كاش مي گذاشتند كه او دستاورد ِ والاي پژوهشهايش را بي دغدغه ي خاطر و گرفتاري ي فرساينده در هزارتوهاي ِ دستگاه ِ «برادر ِ بزرگ»، نشردهد و به همْ ميهنان و همْ زبانان و همْ دل و جانان ِ خويش، پيشكش كند و از عمري سپري كرده با سختْ كوشي و رنج و شكنج، حاصلي معنوي و فيضي فرهنگي بهره اش گردد.
دريغا و دردا كه چُنين نيست و بانگ ِ شِكْوِه ي ِ به حقّ ِ او را حتّا در دوردستهاي كره ي زمين نيز مي توان شنيد و رنگ ِ اندوه و سرخوردگي را در چشمان خسته اش ديد!
دكتر رجبي، ديروز اين دوست و دوستدار ديرينه اش را «سنگ ِ صبور» خود كرده و درد ِ دل خود را در پيامي با وي در ميان گذاشته است. من نيز كه اين پيام ِ تاريخي را گواه و تأييدي تازه بر درونمايه ي درآمد ِ 2: 192 همين تارنما مي بينم، متن آن را (با گرفتن ِ رواديد از او) براي آگاهي ي خوانندگان ارجمند ِ ايران شناخت و ثبت در تاريخ اجتماعي و فرهنگي ي ميهنمان، در پي مي آورم.
* * *
دوست عزیز، با سلام،


پس از ماه ها، سرانجام به سه جلد از سده های گْمْ شده (مجموعۀ ده جلدی ِ تاریخ دورۀ اسلامی ایران) که پس از هزاره های گمْ شده (مجموعۀ پنج جلدی تاریخ ایران باستان) دست به تالیف آن زده ام، مُجَوّز ِ مشروط دادند. سپاسگزارم.
امّا دو چیز مرا با خود بسیار مشغول کرده است.
يك) شرط حذف چند نکته که مغایر با هیچ کدام از سیاست های جمهوری اسلامی ایران نیستند.
دو) شرط عوض کردن نام کتاب!


در این میان، نمی دانم که اگر خلافی از سوی من انجام گرفته است، پس چرا دوستانه و یا آمرانه ارشاد نشده ام، تا خطاهایم دیگر هیچ گاه تکرار نشوند؟
و چرا جلد نخست را چند ماه پیش با همین نام «سده های گمْ شده» مُجَوّز داده اند؟ در این فاصله چه شده است که تغییر نام، ضروری تشخیص داده شده است؟
من همان گونه که در پیشگفتار هر دو دوره نوشته ام، آهنگم از گزیدن ِ اصطلاح ِ «گمْ شده»، انگیختن ِ مهر به تاریخ و آشتی با آن بوده است و لاغیر.
یک پرسش دیگر نیز در درونم می جوشد: هنگامی که در فرانسۀ بحرانی ِ پس از جنگ ِ جهانی ِ دوم، شخصیّتی مانند ِ آندره مالرو را به وزارت فرهنگ فرانسه برگزیدند، چه قدر مرتکب خطا شدند؟


با فروتنی


پرویز رجبی

Posted by Picasa




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?