Saturday, November 04, 2006

 

2: 116. ترانه - سرودي در ستايش ِ ميهن: نمونه اي والا از ادب و هنر ِ ايرانيان ِ به غربت رانده



ستایشْ سرود ِ خِرَد از: دیباچه ي ِ شاهنامه ي فردوسی با اجراي نوشين دُخت و سهراب انديشه را در
اینجا بشنوید
*
گُفتاوَرد از درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكردازخاستگاه، آزادست.

Free to use on any web and media, without any changes and with a reference to source
*
Copyright © 2005-2006, Iran-shenakht


يادداشت ويراستار


از زمان ِ پيدايي ي ادب و هنر ِايرانيان ِ از ميهن به غربت رانده، همْ پاي ِ جنبش مشروطه خواهي، يكصد سال مي گذرد. در اين يك سده، ايرانيان ِ دور از زادگاه، از گروههاي ِ انديشگي، اجتماعي و سياسي ي گوناگون، در تبعيدگاه هاشان اثرهايي ادبي و هنري در گونه هاي شعر، داستان، نمايشنامه، فيلمنامه، اجراي نمايش، فيلم سازي، موزيك، پژوهش، بررسي و نقد كتاب و تحليل ادبي، جامعه شناسي و مبحث هاي فلسفي و سياسي و جزآن، پديد آورده اند كه هرگاه برآوردي از آنها بشود، فهرست چشمْ گير و بالابلندي را شكل خواهدبخشيد.
در اين ميان، شعر و ترانه-سرود -- با پشتوانه ي ديرين در سنّت ِ فرهنگي ي ما -- جاي ويژه اي دارد. شاعران ِ تبعيدي، در سروده هاشان اندوه دوري و دلتنگي را به شيوه هاي گوناگون و بر پايه ي آزمونهاي دشوار و تلخ خود و ديگران بيان داشته اند تا سند و گواهي بر اين رنج و شكنج بيدادگرانه و تحميلي به گنجينه ي فرهنگ و ادب اين عصر ِ دُژخويي ها و "زرگر ِ نقّاد ِ هوشيار ِ زمانه" بسپارند.
اكنون كه چندين نسل از زمان ِ آغاز ِ اين فرآيند مي گذرد، شاهد ِ پيوستگي ي زنجيره ي اين اندوه-سرودها در ميان آغازيان و اكنونيانيم كه خود به خوبي بيانگر ِ اتّفاقي و شخصي نبودن ِ اين فرايند و جريان بودن آن است و مي تواند جاي ويژه ي خود را در تاريخ اين روزگار و شناخت ِ زندگاني ي ايرانيان اين عصر بيابد.
يكي از نامدارترين ايرانيان به غربت رانده و "آزَرده جگر" از نيش ِ جان گداز ِ "كژدم غُربت"، ابوالقاسم لاهوتي شاعرعصر مشروطه خواهي بود كه در اوج جواني و پويايي، بر اثر ِ دُژخويي ي فرمانروايان بر ميهنش، ناگزير از غربت گزيني شد و همه ي عمر پر سوز و گدازش را در حسرت ِ بازگشت به ميهن سپري كرد.




لاهوتي در جواني


لاهوتي ي آزاديخواه و ديگرْانديش و مبارز، از همان سرزميني دوري گزيد كه هزار سال پيش از او، شاعر و فيلسوف آزاده و ديگرْانديش ِ هم ميهنش ناصرخسرو از برابر جزمْ باوران دُژخو گريخت. او از چنگال خونين ِ ددمنشاني جان به در برد كه در كوي و بازار، گوشت ِ تن ِ ديگرْ انديشان را با درفش ِ كفشگري مي كندند و به تبرّك نوش ِ جان مي كردند و اميران ِ "غازي" شان، صدها تن از خردمندان و انديشه ورزان را بر دار مي كشيدند و كتاب هاي "كفرآميزشان!" را خروار خروار در زير دارها مي انباشتند و آتش مي زدند تا كالبدهاشان در شعله هاي "كفر!" بسوزد و خاكسترشود. (نگا. مُجمل التّواريخ والقصص به تصحيح ملك الشّعراء بهار).
شگفت اين كه آن ديگرْانديش ِ كهن نيز در همان سرزميني پناه جُست كه اين ديگرْ انديش تلخْ كام ِ روزگار ِ ما، شهربَند ِ آن شد. ناصر خسرو به دره ي ِ يَمگان در كوههاي بدخشان، جايي دور در تاجيكستان كنوني گريخت و تا پايان زندگاني در آن جا رنج و شكنج كشيد. او نيز مانند هم ميهن ِ يك هزاره بعدش لاهوتي، دمي از ياد ِ ميهن و زادبومش غاقل نبود و آسوده نمي زيست. پژواك ِ اندوهناله هاي جان سوز او را در سرتاسر سروده هايش مي توان به گوش جان شنيد و همْ دل با او، آب در چشم گرداند:
"آزَرده كرد كژدم ِ غُربت، جگرْ مرا / گويي زبون نيافت ز گيتي مگر مرا ..."
(ديوان ناصر خسرو با مقدّمه ي سيّدحسن تقي زاده، چكامه ي 3، ص 56).
*
"سلام كن ز من اي باد، مر خراسان را / مَر اهل ِ فضل و خِرَد را، نه عام و نادان را ..."
(همان.، چكامه ي 4، ص 58).
*
"بگذر اي باد ِ دلْ افروز ِ خراساني / بر يكي مانده به يمگان دره زنداني / ..."
(همان.، چكامه ي 237، ص 462).


لاهوتي نيز پس از بيرون راندگي از ميهن و در پي ِ چندي اقامت در نخجوان و باكو و مسكو، سرانجام دوشنبه پايتخت ِ تاجيكستان را به عنوان غربتگاه دايمش برگزيد تا – دست ِ كم – در كنار همْ زبانانش، اندكي از بار ِ توانْ فرساي ِ دوري را بكاهد.
لاهوتي، به رغم ِ پيروي از مرام كمونيسم و وابستگي به حزب و دستگاهي كه ميهن دوستي را زهر ِ كشنده و آموزه ي بورژوازي و امپرياليسم جهاني و نشانه ي شووينيسم و گناه نابخشودني مي شمرد، در همه ي سالهاي زندگي در كنار ِ كارگزاران ِ آن نهادها، دمي هم از ياد ِ ميهن و ستودن ِ آن غافل نماند. به گفته ي خود او در سرآغاز يك سروده ي غنايي اش:
"نشد يك لحظه از يادت جدا دل/ زهي دل! آفرين دل! مَرحَبا دل!
او در سالهاي دوري از وطن و رنجوري از غربت، چنان يادهاي پرشوري از ميهن خود و چنان خطاب هاي دردمندانه اي به زادْبومش دارد كه دل هر خواننده اي را در هر زمان و هر جايي به درد مي آورد:
"بشنو آواز ِ مرا از دور اي جانان ِ من/
اي گرامي تر ز چشم و خوب تر از جان ِ من/
اوّلين الهام بخش و آخرين پيمان ِ من/
مادر ِ پير ِ من؛ امّا پير ِ عالي شان ِ من/
طبع ِ من، تاريخ ِ من، ايمان ِ من، ايران ِ من ..."

لاهوتي در واپسين روزهاي زندگي، در بستر ِ بيماري در بيمارستاني در مسكو نيز، از اين بي تابي و دغدغه، آسوده خاطر نبود و از راه دور با مام ِ ميهن پيمانْ نومي كرد و سر بر خاك ِ گرامي اش فرودمي آورد:
/ اي مهربان وطن! به رَهَت جانْ فَشان منم"
دستان سرا به وصف ِ تو با صد زبان منم /
............................................
وَصّاف ِ ميهنم؛ چه عجب، گويم ار بلند:
لاهوتي ي سخنور ِ كرمانشهان منم!"
***
اين احساس والاي انساني و شور ِ ميهن دوستانه ي لاهوتي در برهوت ِ زمان گم نشده و همچون پژواك ِ "سخن ِ عشق" است كه -- به گفته ي حافظ -- "هفت گنبد ِ افلاك" از "قصّه " ي آن "پُرصداست."
امروز، پنجاه سال پس از افسردن شمع ِ زندگاني ي لاهوتي، شاهد ِ آنيم كه يك نوجوان ايراني ي غربتْ نشين در غربتگاهي ديگر، دَردْناله هاي آن شاعر ِ تبعيدي را بازمي خواند تا نشان دهد كه پيوند و پيمان ِ دوستداران و شيفتگان ايران و فرهنگش، در هر زمان و هر مكاني كه باشند، استوار و ناگسستني مي مانَد و هميشه "حُقّه ي مهر بدان نام و نشان است كه بود."



دنا باجلان دختر جوان ايراني ي غربت نشين در سوئد، ترانه - سرودي از لاهوتي را با آواز ظريف و پرشور و زيبايش به اجرا درآورده و بار ديگر، ياد ِ آن شاعر و مبارز بزرگ را زنده كرده است. دَمَش گرم و زندگي اش سرشار و پُربار باد!
*
متن ِ ترانه- سرود ِ ميهن را در اين جا و نشاني ي پيوند به پرونده ي ِ اجراي آن را در دنباله و گزينه اي از زندگي نامه ي لاهوتي را در پايان مي آورم ( از دوست ارجمندم آقاي دكتر تورج پارسي، كه گزارش ِ ترانه-سرودخواني ي ِ دنا باجلان را از سوئد به اين دفتر فرستاده اند، سپاسگزارم.) ِ:


ميهن


"همه با ياد ِ تو
در تار و پودم
بُوَد لبريز از عشقت وجودم


ميهن! اي ميهن!
گريه مي كنم با يادت
ايران! اي ايران!
بوسه مي زنم بر خاكت


تو بودم كردي از نابودي و با مهر پروردي
تو بودم كردي از نابودي و با مهر پروردي
فداي ِ نام ِ تو، فداي ِ نام ِ تو، بود و نبودم


ميهن! اي ميهن!
گريه مي كنم با يادت
ايران! اي ايران!
بوسه مي زنم بر خاكت


به هر مجلس، به هر زندان
به هر شادي، به هر ماتم
به هر مجلس، به هر زندان
به هر شادي، به هر ماتم
به هر حالت كه بودم، با تو بودم


اگر مستم، اگر هشيار
اگر خوابم، اگر بيدار
به سوي ِ تو بُوَد روي سُجودم


ميهن! اي ميهن!
گريه مي كنم با يادت
ايران! اي ايران!
بوسه مي زنم بر خاكت


ميهن! اي ميهن!
گريه مي كنم با يادت
ايران! اي ايران!
بوسه مي زنم بر خاكت




ترانه - سرود ِ ميهن را با صداي دنا باجلان در اين جا بشنويد.



ابوالقاسم لاهوتي (كرمانشاه ، ١٢٦٦ خورشيدي / ١٨٨٧ ميلادي - مسكو، ١٣٣٦/ ١٩٥٧)، شاعر و مبارز ِ راه ِ آزادي ي ايران در دوران ِ جنبش ِ مشروطه خواهي ي ِ ايرانيان، فرزند ِ ميرزا احمد الهامي ي ِ شاعر بود.
او نخستين شعرش را در روزنامه ي حبل المتين چاپ كلكته منتشركرد. وي در همان اوان ِ جواني به جنبش هاي آزادي خواهانه پيوست و براي كوششهاي والايش در اين راه، به افتخار ِ دريافت ِ مدال ِ ستّارخان، سردار ملّي نايل شد.
لاهوتي نخست در يك مدرسه ي مذهبي درس خواند و شعرهاي زيادي در باره ي اسلام نوشت. امّا سپس، آن راه را رهاكرد و براي ادامه ي آموزش به بلغارستان رفت و در بازگشت به ميهن، به نيروهاي سپاهي پيوست و تا درجه ي سلطاني (/سرواني) بالارفت و صاحبْ منصب ِ (افسر ِ) ژاندارمري شد.
لاهوتي در تبريز، قيامي را بر ضدّ حكومت آزادي كُش ِ قاجارها رهبري كرد (كه حاكمان، عنوان "كودتا" بر آن نهادند). امّا شكست خورد و در يك محاكمه ي غيابي در دادگاهي در قم، به مرگ محكوم گرديد و ناگزيرشد به تركيّه پناه بَرَد. سپس پنهاني به تبريز بازگشت و در قيام ِ آزادي خواهانه ي شيخ محمّد خياباني، با او همكاري كرد و پس از سركوب و به خون كشيده شدن ِ آن قيام، ناگزيرشد كه به باكو بگريزد و چون ديگر، امكان ِ بازگشت به ميهن را نداشت، به كشور نوبنياد ِ شوروي پناهنده شد و تا پايان ِ زندگاني اش در همان جا ماند. او در هنگام اقامتش در نخجوان، به كمونيست ها پيوست و با شاعري روس به نام ِ سيسيل بانو (كه بعدها به بانو لاهوتي شهرت يافت) زناشويي كرد.
لاهوتي در سال ١٣٠٤ (/١٩٢٥) به شهر دوشنبه، پايتخت تاجيكستان كوچيد و به جَرگه ي دوستان ِ صدرالدّين عيني، اديب نامدار تاجيك پيوست. شعرهاي او با پذيره ي گرم و پرشور تاجيكان رو به رو گرديد و به او لقب "بنيادگذار شعر تاجيك در شوروي" دادند.
ابوالقاسم لاهوتي سراينده ي سرود ملّي ي تاجيكستان بود. كارهاي او عبارتند از: چكامه براي كرملين (١٣٠٢/ ١٩٢٣)، تاج و بيرق (١٣١٤/ ١٩٣٥)، كاوه ي آهنگر(١٣٢٦/ ١٩٤٧) و ديوان شعرها (١٣٣٩- ١٣٤٢/ ١٩٦٠- ١٩٦٣) در شش جلد ... *

لاهوتي در دوران تبعيد



لاهوتي در ٢٥اسفند ١٣٣٦/ ١٦ مارچ ١٩٥٧)، در مسكو درگذشت.


(خاستگاه: ويكيپديا، دانشنامه ي آزاد در شبكه ي جهاني)
---------------------------
*ديوان شعرهاي ابوالقاسم لاهوتي در يك جلد بزرگ، بارها در ايران به چاپ رسيده است. همچنين در دوره ي جنگ دوم جهاني، كتاب كوچكي از شعرهاي او به نام جنگ ِ آدمي زاد با ديو كه ويژه ي مبارزه با فاشيسم و نازيسم بود، در شوروي چاپخش شد. (ج. د.)
Posted by Picasa



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?