Sunday, September 24, 2006
پيوست ِ درآمد ِ 2: 76 - خِرَد، نيرومندترين شناختْ افزار ِ جهان در برابر ِ تابو باوري
يادداشت ويراستار*
Copyright © 2006-Iran-shenakht
*نقل ِ درونمايه هاي اين تارنما در رسانه هاي چاپي و الكترونيك، بي هيچ گونه تغيير و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
Free to use on any web and media, without any change and with a reference to source
دوست ارجمند و فرهيخته آقاي دكتر تورج پارسي، با رويكرد به درآمد ِ 2: 76 اين تارنما، گفتار ِ تحليلي و روشنگري نوشته و با مهر ِ بي دريغ ِ هميشگي اش به اين دفتر فرستاده است كه متن ِ آن را براي رساتركردن ِ درونمايه ي درآمد ِ يادكرده، در پي مي آورم (اين گفتار در تارنماي ِ خبري ي ِ اخبار ِ روز نيز نشريافته است).
اگر در ميان ِ خوي هاي كسي، خِرَد ِ او نیرومند ترین نباشد، تباهی اش در خوی های اوست.
(اندرزنامه ي ِ پهلوی)
از آنجایی که دین اصولا پدیده ای در تاريخ ِ فرهنگ ِ آدمی است، مانند ِ هر پدیده ای در رَوَند ِ تاریخی، باید بتواند مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. امّا از آنجا که بر قامتش رخت ضخیم ِ تابو پوشانده می شود، آن را از دسترس دور نگاه مي دارند و گفت و گوی درباره ي آن را منع می كنند و جنگ و هفتاد دو ملت را پدید می آورند. تا زمانی که نتوان دین را از این پستو ی تابویی بیرون آورد، این سونامی ي ِ سخت تراژیک هر روزه رخ می دهد؛ چرا که به سبب همين کوته بینی ، در قامت ایمان بر زمین و زمان ماسیده است. تاریخ لبریز از خون بیگناهانی است که در این دادگاه های بلخ کوته بینی ها به فنا کشیده شده اند چرا که "خودی" در برابر ِ "غیر ِ خودی" یا "قرمطی" که همان "دگر اندیش" باشد، میزان کار و داوری است . روزی جنگ در میان خدایان بود و امروز همان جنگ، زمینی شده است. همان خدایان که به قول الکساندر کاروسکی " پندارهایی در دژ های شب اند " رخت آدمی پوشیده و چون به رأی ِ خِرَد، اندیشه نمی کنند، با جنونشان جهان و جهانیان را کوچک می نمایانند و به آشوب می کشانند. با نگاهی به آمار کشتار انكيزسیون، فاجعه ي ِ شرم آور ِ سن بارتلمی ، جنگ های سد ساله و ... که با فتوای خدایان زمینی برای خشنودی عیسا مسیح یا ...، تاریخ را به خون کشاند تا شب جهل و جنون را فراسوی اندیشه قرار دهد شبی که به قول نیما حتا" روی سنگ فرش های خیس " پهن گشته است! آیا شب مورد نظر در رأی ِ شورای هوگنوت ها که نوبت کهنه فروشان راتمام شده دانسته و نو ِ خود را آشکارساختند، نمایان نیست؟ "تنها بریدن سر یک کاتولیک شایسته یک مؤمن (پروتستان) نیست؛ بلکه باید اوّل زبان او را از حلقش بیرون کشید بعد او را شش روز تازیانه زد؛ سپس گوش هایش را عسل مالید و زنبوران و قوچان وحشی را به جانش انداخت یا زخم هایش را بست و دوباره باز کرد و به آنها نمک پاشيد یا بدنش را طوری به بالا انداخت که روی نیزه و شمشیر فرود آید یا شکمش را درید و در آن، کاه و یونجه ریخت و آن را به جای آخور، جلوی اسب ها گذاشت."
شآید نیازی نباشد که به تاریخ سرزمین خودمان رجوعی بکنیم و از مرگ مزدکیان و مانویان تا شمشیر خون آلود سَعد بن ابي وَقّاص ، حَجّاج و قُتیبه، ازکشتار سنّیان و زرتشتیان و یهودیان و مسیحیان و بهاییان از عصر صفویّه تا کنون و شاید هم تا فردا (؟!) سند ارائه دهیم. این آسیاب جهل و جنون ِ خودْ محوری با خون می چرخد. خونی که در یک روز (فقط یک روز!) از جنگ های صلیبی به فرمان ریچارد ِ شیردل، گرگ ِ خون آشام ِ مسیحیّت با کشتن دوازده هزار اسیر ِ مسلمان در راه خدا بر زمین جاری می شود! از آن سو نيز، دوازده هزار اسیر مسیحی به فرمان گرگ ِ خون آشام ِ اسلام، صلاح الدین ایّوبی در راه ِ الله به خون کشانده می شوند. بی گمان از هر دو سو در راه خدای دین شان می کشند تا خدایانشان زنده و خشنود مانند ! با این تناسب، خدایی که شمشیر نداشته باشد باید در موزه گذاشته شود. شگفتي آور نیست که در این شتاب زمانی ي دانش، هنوز ما هر روز افزون بر کشتار انسان در اثر رویدادهای طبیعی مانند زلزله و سیل و ... رودر روی ِ خونی هستيم که در کوچه و خیابان های جهان در اثر نبردهای دینی بی دریغ جاری است.
چرا این آسیاب، سیری ناپذیراست؟ چرا نقطه ی پایانی نیست؟ چرا نباید میان زمان ما با قرون وسطا از این نظر فرقی وجود داشته باشد ؟ به یاد کسی افتادم که در روز تولد پیامبرش گفت : مذهبی که در آن جنگ نیست ناقص است! البته به فرموده ي ِ ایشان باید افزود جنگ علیه دگراندیشان، حتّا اگر به خدایي دیگر، باور داشته باشند. در این میان تکلیف افراد لاییک آشکارست. نکته ی جالب تر این است که باز می توان خدا را مورد داوری قرار داد؛ امّا درباره ی برخی از پیامبران هرگز! یک کاریکاتور آنچنان غوغایی بر پا می سازد که با یک بلیت یک سره، جهاني را به تباهی و سیاهی می کشاند و این بار، سخن ِ پاپ آتش به خرمن می زند تا خون ِ مورد ِ نیاز چرخش ِ شبانروزان ِ جهل و جنون را فراهم آورد. می گویند در زمان جنگ ایران و عراق، پیرد مرد هشتاد ساله ی بختیاری جهت شرکت در جنگ به کمیته مراجعه کرد. به او گفتند که جوانها هستند و خدا از شرکت شما خشنود نمی شود پاسخ داد: مِن ِ خدا اسلام در خَطَرَه !
این طنزاز یک واقعیّت خبر می دهد که سخت دردناک است.
این قلم، با احترام به انسان و باورهایش، باورمنداست که باید بتوان باورهای انسان و به ویژه باورهاي دینی او را شناخت ومورد کنکاش قرارداد؛ چرا که با شناخت -- که رَوَندي اجتماعی- تاریخی است -- مي توان این اصل ضخیم ِ تابو رااز جلوی پا برداشت و با خِرَد، آسیاب مورد گفت و گو را از کار انداخت. جهان ِ خِرَدمند، می باید در برابر تابو و نگهبانان تابو بایستد.
امروز شوربختانه انسان در زیرگیوتین سرمایه و سرمایه داران هم که به گفته ی آدام اسمیت: "وطن ندارند و هر کجا سرمایه سود ِ بیشتر گردآورَد همان جا وطن شان است و شبانروزان به گردآوی سود مشغولند!" گرفتارست و هیچ گاه سرمایه به این اندازه بی پروا به انداختن یوغ بردگی مُدرن بر گردن ِ جهانيان دست نیازیده بود که امروز شاهد آن هستیم. گواهیم که فقر به اعتبار انسان لطمه می زند و در واقع کشتار می کند. وقتی که دین و سرمایه را در کنار هم قرار می دهيم، آنها راهم سو می بینيم.
این قلم، نگرانی ي ِ اندیشه وَر ِ زمانه، استاد دوستخواه را در نه تنها در یکایک واژگانش آشکار می بیند حتّا در عکس او نیز آنرا جلوه گر می داند. گوشه اي از نگرانی وی را در اين جا می نمایانم:
"... سخنْ کوتاه، تا روزی فرانرسد که سردمداران ِ همه ي کیشهای جهان و نیز ناباوران به همه ی آنها (لائیک ها) بپذیرند که در جایی گرد ِ هم آیند و بر سر ِ پذیرش ِ چیزی همانند ِ منشور ِ همزیستی ی ِ آشتی جویانه و احترام آمیز در میان ِ همه ی باورمندان و ناباورمندان، همداستان شوند و پای بندی ی بدان را به پیروان ِ خود سفارش کنند، جهان روی آرامش و آسایش به خود نخواهد دید و در بر همان پاشنه ی فرسوده ی کهن خواهد گشت. امّا با اندوه و دریغ باید گفت که دل بستن به فرارسیدن ِ چُنان روزی هم، چیزی در حدّ ِ آرزوی ِ مُحال است و در حسرت ِ آن باید این سطرها از شعر ِ یار ِ زنده یادم امّا با اندوه و دریغ باید گفت که دل بستن به فرارسیدن ِ چُنان روزی هم، چیزی در حدّ ِ آرزوی ِ مُحال است و در حسرت ِ آن باید این سطرها از شعر ِ یار ِ زنده یادم مهدی اخوان ثالث را زمزمه کنم: "... من خواب دیده ام/ تو خواب دیده ای/ او خواب دیده است/ما خواب دیده ایم !"(تارنماي ِ ايران شناخت، درآمد ِ ۲/۷۶).
در یکایک ِ واژگان ِ استاد، فریاد ِ خِرَدْ باوران جاری است. امّا این قلم، این رؤیا یا خواب را قابل تعبیر می داند و آن، زمانی است که بتوان باورهای انسان و به ویژه باورهاي ِ دینی ي ِ او را شناخت ومورد کنکاش قرارداد. آنگاه است که آن زبانزد زیبا و خردمندانه ی کرمانی ها که می گویند: "عیسا به گور ِ خودش، موسا به گور ِ خودش!"، کاربُرد می یابد.