Monday, May 15, 2006

 

پيوست ِ درآمد 347ِ : همايش بزرگ ِ شناخت و بزرگداشت ِ فردوسي در تهران و توس




يادداشت ويراستار


پيش از اين، در درآمد ِ 347 مژده ي برگزاري ي ِ همايش ِ شناخت و بزرگداشت ِ فردوسي در ايران را به خوانندگان ارجمند ِ اين تارنما داده بودم. امروز خبر رسيد كه اين همايش، ديروز (25 ارديبهشت) -- كه براي ِ بزرگداشت ِ فردوسي نامزدشده است -- همزمان، در تهران و شيراز و توس برگزار گرديده است.
ايسنا (خبرگزاري ي دانشجويان ايران) و نيز ايرنا (خبرگزاري ي رسمي ي ايران)، گزارشهايي را از اين رويداد ِ فرخنده ي ِ فرهنگي در رسانه هاي جهاني نشرداده اند كه با خشنودي و سپاس از ناشران ِ گزارشها، متن آنها را به منزله ي پيوستي بر درآمد 347 در اين صفحه مي آورم.
يادآوري ي ِ اين نكته، به جا و بايسته است كه آنچه در پايان گزارش "ايرنا" درباره ي پيوند ِ فردوسي با دربار محمود و پي آمدهاي آن، از جمله هجونامه سرودن وي بر ضدّ ِ سلطان آمده است، پايه و بنياد ِ پژوهشي و پشتوانه ي ِ پذيرفتني ندارد و بر اساس افسانه پردازي هاي پسين رواج يافته است. (در اين باره ---> جليل دوستخواه: شناختنامه ي فردوسي و شاهنامه در مجموعه ي ِ از ايران چه مي دانم؟، دفتر ِ پژوهشهاي ِ فرهنگي، تهران - هزار و سيصد و هشتاد و چهار).


بيست و ششم ارديبهشت 1385


شاهنامه ي فردوسي ترجمه ي ديك ديويس


همايش بزرگداشت فردوسی


همزمان با روز ِ بزرگداشت حكيم ابوالقاسم فردوسی، از تنديس تازه اي از اين شاعر حماسه سرای ايرانی، در دانشگاه فردوسی مشهد پرده برداری شد. دو همايش نيز در بزرگداشت حكيم فردوسی در دانشگاه تهران و دانشگاه فردوسی مشهد برگزارگرديد.


ايسنا:
Mon - 15 /05 /2006 - 17:06


همايش ِ بزرگداشت ِ حكيم فردوسی ي ِ توسی، صبح ِ امروز در تالار فردوسی دانشكده ادبيّات دانشگاه تهران برگزارشد. در اين برنامه، عبدالرضا سيف - معاون دانشكده ادبيّات دانشگاه تهران - درباره ي ِ مقايسه ي ِ بهرام در شاهنامه و مكبث شكپير سخنرانی كرد و گفت: مقايسه و بررسی ادبيّات جهان، آگاهی از انديشه‌های ديگر را باعث خواهد شد و به صلح و دوستی ملّت‌ها كمك زيادی می‌كند. در اين بحث به بررسی دو سردار به نام بهرام چوبين و مكبث از نظر فردوسی و شكسپير می‌پردازم. وی افزود: هر دو اين سردارها جان خود را فدا كرده و به سوی ِ سرنوشت انسانی خود كشيده می‌شوند كه در انتخاب ِ اين مسير آزاد هستند. هر دو آن‌ها در جنگ فاتح می‌شوند، ولی بر اثر غرور ناشی از فتح، در انديشه پادشاهی می‌افتند. سيف، داستان ِ بهرام را داستانی تاريخی دانست و تصريح كرد: اما در مكبث ما با تايخ مواجه نيستيم. در هر دو ِ اين داستان‌ها بهرام و مكبث بر شاه ِ خود، قيام می‌كنند؛ در حالی كه هر دو شهريار در حقّ ِ آن‌ها نيكی كرده‌اند. در داستان شاهنامه سيمای بهرام از مكبث پاك‌تر است؛ او به كارهای ناپاكی كه مكبث برای قدرت دست می‌زند، اقدام نمی‌كند؛ بهرام شورش می‌كند و خطای او سكّه زدن ِ دروغين به نام خسرو است. وی يكي ديگر از شباهت‌های داستان بهرام چوبين در شاهنامه و مكبث را تراژدی بلندپروازی دو سردار ذكر كرد. اين استاد دانشگاه متذكر شد: بهرام در اين راستا سردار دليری است كه با تمام وجود به ايران می‌انديشد و فردوسی او را ادامه‌دهنده ي ِ انديشه و گردار ِ رستم می‌داند. فردوسی در اين داستان، هرمز و خسرو پرويز -- شاهان ِ دوره ي ِ بهرام - را به طور كلّی بيان می‌كند؛ امّا در تراژدی مكبث، جزييات آورده می‌شود؛ زيرا داستان بايد به روی صحنه برود.
وی ادامه داد: پهلوانان شاهنامه هرگز آغازكننده نبرد نبوده‌اند؛ منطق گفت‌وگو، حقيقت پهلوانان ايرانی است. سيف همچنين با اشاره پهلوانی زنان ايرانی گفت: نكته‌ای كه در شاهنامه ديده می‌شود، پهلوانی و پاكی زنان است. زنی در شاهنامه خيانت نمی‌كند و اگر هم خيانت كرد، ايرانی نبوده است؛ شيرين جز با ازدواج با خسروپرويز با او كنار نمی‌آيد و ...
در ادامه ي برنامه، اميد امجد - عضو هيات علمی دانشكده ادبيّات دانشگاه تهران - درباره تلفظ و تطبيق لغت‌ها در شعر خراسانی بحث كرد و اظهار داشت: در كتاب‌های سبك‌شناسی و عروض و قافيه به طور مداوم به اين نكته اشاره شده كه شاعران خراسانی سهل‌انگاری‌هايی را در رعايت وزن داشته‌اند، به اين معنی كه بسياری جاها مصوّت‌های بلند آورده‌اند، در حالی كه مصوّت‌های شعر بايد كوتاه باشد و توجيه كرده‌اند كه شعر در ابتدای راه خود بوده است. شاعران خراسان زياد به وزن پايبند نبوده‌اند كه اين نقيصه در سبك عراقی از بين رفته است. وی يادآور شد: شاعران بزرگی چون مولوی، فردوسی، عطار و خيّام از اين روش استفاده می‌كردند و عجيب بود كه چرا شاعران بزرگی چون اينان، ندانند وزن شعر چيست. گره كار اين‌جاست كه ما شعر هزار سال پيش تا 700 سال ِ پيش ِ خراسان را با لهجه ي ِ تهرانی امروز می‌خوانيم؛ در حالی كه بايد ديد لهجه خراسانی هزار سال پيش چگونه بوده است. اين استاد دانشگاه تاكيد كرد: وقتی در همه شاعران بزرگ خراسان اين موضوع تكرار شده، می‌توان فهميد كه بايد با لهجه گذشته شعرها را خواند. وی در ادامه بحثش مثال‌هايی از شاهنامه آورد و متذكر شد: در بسياری از شعرهای خراسان مصوّت‌های كشيده، بايد كوتاه تلفظ شود؛ اين‌گونه ديگر نخواهيم گفت كه شاعران خراسان به وزن پايبند نبودند. خسرو فرشيدورد -- استاد ِ دانشگاه و ديگرْ سخنران ِ اين همايش -- درباره ي ِ شخصيّت‌های شاهنامه در ادب فارسی سخنرانی كرد و گفت: ادبيّات فارسی بدون شخصيّت‌های ِ شاهنامه،‌ چند چيز خود را از دست خواهد داد؛ شخصيّت‌هايی كه حافظ در شعرهايش از آن‌ها استفاده كرده است، از آن جمله‌اند. وی با انتقاد به شيوه تدريس شاهنامه در دانشگاه‌ها، افزود: در دانشگاه وقتی شاهنامه را تدريس می‌كنند، شخصيّت ‌های آن را معرّفی نمی‌كنند؛ در حالی كه اگر كُنه ِ شخصيّت‌های ِ شاهنامه را بشناسيم، فهميدن آن مشكل نخواهد بود. به نظرم شناخت اين امر، حتا رشته‌ای جداگانه می‌تواند باشد. او همچنين شعری از ملك‌الشعرای بهار خواند و تأكيد كرد: دانشگاه تهران به اين موضوع بايد افتخار كند كه بهار جزو استادان آن بود. بهار، خود، از طرفداران فردوسی بود، اما اينك يكی از بزرگان می‌گويد فردوسی اصلا شاعر نيست. اين‌ها در قاموس بهار كفر است. فرشيدورد فردوسی را اولين خردگرای بزرگ جهان دانست و توضيح داد: دكارت 300 سال قبل خردگرايی را مطرح كرد و پس از آن غرب به پيشرفت‌های ِ بزرگی رسيد؛ اما فردوسی كه خيلی پيش‌تر، آن را مطرح كرده بود، در ايران به فراموشی سپرده شد. درواقع بعد از فردوسی، خردگرايی در ايران فراموش شد و اين روند تا انقلاب ِ مشروطه و ملك‌الشعرای بهار ادامه داشت؛ از بهار بود كه شعر ِ فارسی دوباره زنده شد. وی در پايان، فردوسی را يكی از بزرگ‌ترين داستان‌سرايان ما دانست و گفت: يكی از جنبه‌های هنری شاهنامه، داستان‌های آن است كه بعضی از داستان‌ها، جنبه تراژدی دارند.

همايش پژوهشی بررسی آثار و احوال فردوسی در مشهد

ايرنا: همايش پژوهشی بررسی آثار و احوال فردوسی با عنوان "متن پژوهی شاهنامه از شيراز تا توس" عصر روز يكشنبه در دانشگاه فردوسی مشهد برپا شد. دهها نفر از فردوسی شناسان، محققان و مصحّحان ِ شاهنامه از ايران و ساير كشورها، از جمله تاجيكستان، تركمنستان، افغانستان و روسيه در اين همايش حضور دارند. دبير علمی ي همايش در مراسم آغازين آن گفت: سبب ساز ِ اين گردهمايی فردوسی و اثر بزرگ او در ادبيّات فارسی است، ايده همايش هم از نخستين كنگره سعدی در شهر شيراز گرفته شده است. دكتر حسين ياحقی افزود: به همين منظور نخستين روز از اين همايش ديروز در شهر شيراز كه مركز زبان فارسی و گسترش آن به واسطه وجود سعدی و حافظ است برگزار شد و بخش اصلی ي آن، به خراسان رضوی كه خاستگاه زبان و ادبياّت فارسی است منتقل شد. دبير همايش در ادامه با بيان اينكه فردوسی شاعری فراگير است و در مقياس و معيار وطن نمی‌گنجد اظهار داشت: فردوسی متعلق به همه ايرانيان و ايران دوستان است. وی محور همايش را متن پژوهی شاهنامه دانست و افزود: در اين راستا چهره‌های برجسته و نخبه كه در ترجمه، چاپ و تصحيح شاهنامه نقش موثری داشته‌اند دعوت شده‌اند. او از جمله اين چهره‌ها، پروفسور محمّد نوری عُثمانف، دكتر خالقی مطلق و چندين استاد ديگر را برشمرد كه از مؤثرترين شخصيّتها در اين زمينه در سطح جهان بوده‌اند.

پرده‌بردای از تنديس فردوسی

ايرنا: همزمان با روز بزرگداشت حكيم ابوالقاسم فردوسی از تنديس اين شاعر حماسه سرای ايرانی در دانشگاه فردوسی مشهد پرده برداری شد. در اين مراسم كه روز دوشنبه برگزار شد تعدادی از فردوسی شناسان برجسته حضور داشتند كه از جمله آنها می‌توان به استادانی چون دكترمير جلال‌الدين كزازی، دكتر منصور رستگار فسايی، دكتر سيّد محمّد دبير سياقی و پروفسور رسول هادی زاده از كشور تاجيكستان نام برد. يكی از فردوسی شناسان در اين آئين طی سخنانی گفت: اين تنديس به علامت احترام به مقام فردوسی و ستايش از او ساخته شده است. منصور رستگار فسايی افزود: روزی ديار ِ خراسان فردوسی را به ايران و جهان تقديم كرد و خورشيد خراسان همه ايران را درخشان كرد و اكنون دستان هنرمند آقای علی رجبی مقدّم، اين تنديس ارزشمند را برای شهر مشهد ساخته است. در حاشيه اين آيين نيز سازنده ي تنديس فردوسی در گفت و گو با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت:برای ساخت اين تنديس كه از بتُن مسلح ساخته شده، سه ماه وقت صرف شده است. علی رجبی مقدّم افزود:ارتفاع اين تنديس دو متر و بيست سانتيمتر و قاعده ي آن يك متر می‌باشد و بااقتباس از تنديس فردوسی ساخته استادابوالحسن صديقی كه هم اكنون در آرامگاه فردوسی نصب می‌باشد، ساخته شده است.

شاعر احياگر زبان فارسی و تاريخ ملّی

بنا بر آنچه كه از اسناد و مدارك برمی‌آيد، او از خاندان دهقانان ايرانی بود كه به سال‪ سيصد و بيست و نُه يا سيصد و سي ي ِ هجري ي ِ قمری در قريه "باژ" از ناحيه تابران توس متولد شد، كنيه وی "ابوالقاسم" و لقب شاعری او "فردوسی" است. دهقانان در آن روزگار زمينداران كوچكی به شمار می‌رفتند كه به فرهنگ ايرانی عشق می‌ورزيدند و نسل به نسل آن را انتقال می‌دادند. فردوسی نيز كه از نسل اين ايرانيان اصيل به شمار می‌رفت همچون پيشينيان خود درصدد حفظ ارزشهای ملّی ايران بود. حكيم دراوايل زندگی خود از تمكّن مالی قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود و علاوه بر اين كه باغ بزرگی در تابران توس اقامت داشت، دارای زمين زراعی بود كه درآمد زندگی آسوده و راحت خود را از طريق آن ملك تامين می‌كرد. ابوالقاسم فردوسی در جوانی و در روزگار زندگی آسوده و فارغ البال خود در تابران توس، دل در سودای شعر و شاعری داشت و در ايّام فراغت و
اشعاری می‌سرود. وی ظاهرا در سال سيصد و شصت و پنج هجري قمري، يعني در سي و پنج سالگی به حكم عشق و علاقه‌ای كه به زنده ساختن تاريخ كهن و پرافتخار ايران داشت كار سترگ خود يعنی سرودن شاهنامه را آغاز كرد كه تا پايان عمر پرافتخارش نيز تداوم يافت. ماخذ اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه، شاهنامه منثور ابومنصوری است كه در اواسط قرن چهارم به فرمان ابومنصور محمّد بن عبدالرّزّاق توسی تدوين شد و از طريق روايات كتبی و شفاهی به دست فردوسی افتاد و او مجموعه آن را در شاهكار جاويدان خود به نظم كشيد. شاهنامه دارای بيش از پنجاه هزار بيت است كه در نسخ مختلف به دليل كسر و اضافه شدن ابيات، تعداد آنها با يكديگر فرق دارد و گاه تا شصت هزار بيت نيز مي رسد. شاهنامه تاريخ و داستانهای ايران باستان را از آغاز تمدّن نژاد ايرانی تا انقراض حكومت ايران به دست اعراب بيان می‌كند و شامل سه دوره ي اساطيری (از عصر كيومرث تا ظهور فريدون) دوره پهلوانی (از قيام كاوه تا مرگ رستم) و دوره تاريخی (از اواخر كيانيان تا انقراض ساسانيان) است كه البته همين دوره تاريخی نيز با افسانه‌ها و داستانهای حماسی در آميخته است. حكيم توس در شاهنامه، پس از نَعت ِ خداوند، توصيف ِ دانش و خِرَد و مدح ِ پيامبر ِ اسلام(ص) و يارانش، از كيومرث آغاز می‌كند و پس از نام بردن شرح زندگی پنجاه پادشاه و داستان و تاريخ و حالات و رزم و بزم پهلوانان و وزيران آنان، كتاب خود را با شكست يزدگرد سوم ساسانی و فتح ايران توسط اعراب به پايان می‌رساند. داستان پادشاهی منوچهر وبيان آغاز تمدّن بشر، ضحّاك، كاوه ي ِ آهنگر، فريدون، سام، زال، رستم، نوذر، افراسياب، جنگهای ايرانيان و تورانيان، كاووس، هفتخان رستم، سهراب، سياوش، كيخسرو، بيژن و منيژه، ظهور زرتشت، اسكندر و اشكانيان و ساسانيان هر يك از داستانهای بسيار زيبا، شيرين و جذّاب شاهنامه هستند كه خواننده را به عمق تاريخ ِ ملّی و حماسی ايران برده و غرور و افتخارات بزرگ ايرانيان را به آنان باز می‌شناسانند. شاهنامه اگرچه در بادی امر داستان رزمی ايران است ولی حكيم فردوسی در لابه‌لای اين اشعار رزمی معانی باريك و مطالب عالی فلسفی و اجتماعی واخلاقی بسياری را بيان كرده كه جذّابيت اين كتاب بزرگ را دو چندان ساخته است. حكيم با وجود اين كه شرح رزم و پيكار ودشمنی‌های اقوام و ملل را گفته؛ امّا روح ِ بزرگ ِ او جهان را با نظر وحدت ديده و ستيزه‌جويی‌های بشر را دليل نادانی آنان برشمرده است. او حقيقت اديان را مانند خود خداوند يكی دانسته است و خصومت‌های ملل را بر سر دين ابلهانه توصيف كرده واز تفرقه‌های بی‌مايه مردم با تأثر ياد كرده است. پير توس در شاهكار بزرگ خود احساسات بشری را با سخنان زيبا و عبارتهای دلربا و دل‌انگيزی تصوير و تعبير كرده و نشان داده است كه در خلق صحنه‌های عاشقانه نيز به همان ميزان صحنه‌های رزم و نبرد تبحّر و تسلّط دارد. از ميزان دانش و نحوه ي ِ سوادآموزی ي ِ حكيم اطّلاع چندانی در دست نيست؛ ولی به حكم ِ آن كه در شاهنامه اطّلاعات فراوانی درباب ادبيّات عربی، شعر و ادب پارسی، تاريخ، فلسفه، كلام،حديث و قرآن ارايه كرده است، مشخّص می‌شود كه در اوان زندگی خويش مطالعات فراوانی داشته و احوال "امم" و "امثال و حكم" را خوانده و با معارف اسلامی به خصوص با قرآن آشنايی كامل داشته است. استاد توس در موقعيّت بسيار خطير و حسّاسی به سرودن شاهنامه و نظم داستانهای پهلوانان ايرانی همت گماشت؛ زيرا هر چند سُلطه ي ِ اعراب بر ايران، به ويژه بخش شرقی آن بسيار ضعيف شده بود و چند حكومت محلّی نيز همچون "سامانيان" و "آل بويه" در شرق و مركز و شمال ايران بوجود آمده بودند؛ ولی جنگ و كمشكشهای ِ داخلی بين اين حكومتها، نشانه‌هايی تلخ بر زوال و انحطاط اين سلسله‌های ملّی ي ِ ايرانی و روی كار آمدن فاتحان قدرتمند بيگانه، بود. از اين روی فردوسی كه به رسالت عظيم خود پی برده بود، سعی كرد مجموعه عظيمی فراهم آورد كه برای هميشه در خاطره ايرانيان باقی مانَد و تاريخ و زبان و هويت و مليت ايرانی را دوباره زنده كند. وی در ابتدای كار بر سرمايه خود و حمايت تنی چند از دوستانش همچون حسين قتيب حاكم توس و بزرگان آن ولايت علی ديلم و بودلف تكيه كرد و حاكم توس برای تشويق او، شاعر را از پرداخت ماليات معاف كرد. تلاش بی‌وقفه حكيم در مرحله نخست، بيست سال تمام به درازا كشيد و وی زمانی موفق به سرودن اكثر داستانهای شاهنامه شد كه چند سال از سقوط سلسله ايرانی سامانيان بدست تركان قراخانی آل افراسياب و سلطان محمود غزنوی می‌گذشت. تاريخ پايان شاهنامه را
سال چهارصد ِ ه. ق. دانسته‌اند و براساس گفته‌های حكيم كه از لابه‌لای اشعار او مشهود است، حكيم در طول اين مدّت دراز سختی‌های زيادی را متحمّل گشت و ضربات فراوانی را از جنبه هاي ِ مادّی، معيشتی و روحی پذيرا شد كه مهمترين آن درگذشت پسر جوان و برومندش بود كه پير توس را سخت درهم شكست. شاعر كه در اين سالها با عُسرت و تنگدستی همراه و همراز بود، پس از اتمام ِ شاهكار ِ بزرگ ِ خود به ناچار و برای گذراندن زندگی ي خود رو به دربار سلطان محمود غزنوی آورد و با عرضه شاهنامه ي ِ خويش، نظر سلطان را به آن جلب كرد. سلطان محمود، پادشاهی ترك زبان و بی‌علاقه به تاريخ و فرهنگ ايران بود ولی در ابتدای كار ِ حكيم او را مورد نوازش خود قرارداد و در شرايطی كه در تلاش بود تركان آل افراسياب، متّحدان ِ پيشين ِ خود در برانداختن سامانيان را از قلمرو ِ حكومت خويش بيرون راند، تلاش كرد از كتاب شاهنامه برای تهييج احساسات ملّی ايرانيان عليه تركان ِ آل افراسياب كه مطابق ِ روايات ِ ملّی ايران از نژاد تورانيان به شمار می‌رفتند، بهره جويد. سلطان محمود پس از شكست آنان، روی خوشی به فردوسی نشان نداد و البته بدگويی مخالفان و حاسدان به حكيم نيز بی‌تاثير نبود و آنان پير توس را "رافضی" خواندند و از تعصب شاه سنّی متعصّب عليه فردوسی شيعی به نفع ِ خود بهره‌برداری كردند. تلاش ِ خواجه احمد ِ حسن ِ ميمندی وزير بافرهنگ ِ شاه نيز، به ثمر ننشست و سلطان محمود پس از ملاحظه ي هفت مجلد بزرگ شاهنامه مشتمل بر شصت هزار بيت نغز و دلكش و حماسی دستور داد معادل همين مقدار معيّن در ازای ِ هر يك بيت، يك درهم به شاعر بدهند. اين توهينی بزرگ برای سخن‌سرای بزرگ توس بود زيرا كه او به خوبی از قدر و قيمت شاهكار بزرگ خود آگاه بود، فردوسی مأيوس و سرشكسته از دربار سلطان محمود به گرمابه‌ای رفت و صِلِه ي سلطان را در كمال بی‌اعتنايی به حمّامی و مرد فُقاع فروش بخشيد و در كسوتی ناشناس از بيم خشم شاه از غزنه گريخت. جاسوسان خبر بخشش صِلِه ي سلطان به دو فرو مايه را كه نشان از بی‌اعتنايی ي ِ شاعر ِ بزرگ ِ ايران به جاه و جلال و مقام سلطان غزنه داشت به اطلاع محمود رساندند و در پی شاعر روانه شدند. فردوسی نيز كه از خشم و غرور سلطان محمود آگاه بود چندی در هرات اقامت گزيد و سپس از آنجا به نزد شهريار بن شروين حاكم طبرستان كه ايرانی پاك نژادی بود رفت و هجويّه‌ای صد بيتی نيز عليه محمود سرود. شهريار، حكيم را سخت گرامی داشت و هجويه صد بيتی او را نيز به يكصد هزار درهم خريد و مانع از انتشار ِ آن شد. استاد سخن فارسی سپس رهسپار ديار خود گشت و در گوشه ي عزلت و اندوه، در سال چهارصد و يازده يا چهارصد و شانزده ه. ق. بدرود حيات گفت.‬
گويند سالها پس از رانده شدن فردوسی از دربار سلطان محمود، شاه در يكی از لشكركشی‌های خود به هندوستان به ياد حكيم می‌افتد و پشيمان از كرده ي ِ ناصواب خود، دستور می‌دهد مبلغ شصت هزار دينار طلا را با احترام فراوان به منزل فردوسی در توس روانه سازند ولی هديه سلطان زمانی به دروازه توس رسيد كه جنازه ي حكيم را از يكی ديگر از دروازه‌های آن شهر تشييع می‌كردند. جنازه حكيم نيز مورد جفای بدخواهانش قرار گرفت و شيخ ابوالقاسم كُرّگانی از عالمان ِ قشری و متعصّب به حكم اين كه فردوسی عمر ِ خود را به ستايش ِ پهلوانان مجوس گذرانيده است، اجازه دفن او را در قبرستان مسلمانان نداد و از اين روی جسد شاعرگران مايه در باغ تابران كه متعلّق به خود ِ فردوسی بود، به خاك سپرده شد.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?