Thursday, April 13, 2006

 

312. نخستين سرود ِ ملّي ي ِ ايران



يادداشت ويراستار

متني را كه در پي اين يادداشت مي آورم، دوست ارجمند آقاي عبدالرّضا سالك از سيدني به اين دفتر فرستاده و خود نيز آن را از تارنماي "گروه روزنه"

http://www.rozaneh-group.com

برگرفته است. پيوندْنشانه هاي همراه متن، راه بُردار به اجراي سرودي است كه آن را نخستين سرود ملّي ي ايران شناسانده اند. از ديدگاه تاريخي، مايه ي خشنودي است كه بتوانيم با سندي از دوران جنبش مشروطه خواهي ي ايرانيان آشناشويم. اين سرود كه آهنگ آن را يك نظامي ي فرانسوي در يكصد سال پيش از اين ساخته، سال گذشته با شعري كه آقاي بيژن ترقّي براي آن سروده، به وسيله ي گروهي از نوازندگان كه اركستر ملل ايران خوانده شده، در تالار وحدت (رودكي)، به اجرا درآمده است. امّا از ديدگاه فرهنگ امروز، چشمداشت هر ايراني اين است كه استادان موزيك امروز ايران، كساني همچون حسين دهلوي، شاهين فرهت، علي رهبري، لوريس چكناواريان و ديگران، سرودي نوآيين و فرهنگْ آذين براي ايران بسازند كه بتواند پژواك تب و تابهاي درون نسلهاي امروز و بيانگر آرزوهاي رهايي جويانه و آرمان هاي آزادي خواهانه ي آنان باشد و چشم انداز ِ شورمندانه ترين نگرشهاي انساني ي ايشان را در برابر ِ ديدگان ِ خيال ِ هر شنونده اي بگشايد. اين انتظار بيجايي نيست و آفريده هايي همچون بيژن و منيژه اثر دهلوي، اپراي رستم و سهراب و تخت جمشيد اثر چكناواريان، سمفوني هاي ايران، بانوي ايران و دماوند اثر فرهت و جز آن، هم اكنون گوش ِ جان ِ هر دوستدار فرهنگ و هنر شكوهمند ايران را مي نوازد و نويد ِ كارهاي درخشان ديگري را مي دهد كه سرودي ممتاز براي ايران نيز مي تواند در شمار آنها باشد. چُنين باد!
در دو پيوست اين گزارش، براي بهتر شناساندن لومر، سازنده ي آهنگ اين سرود و نيز پيشينه ي موزيك ايراني و برخي هماميزي هايش با موزيك غربي از روزگار بنيادگذاري ي دارالفنون، بخشي از سفرنامه ي ايران شناس نامدار دانماركي، آرتور كريستن سن و نيز گُفتاوردي از كتاب ِ سرگذشت موسيقي ايران، اثر زنده ياد استاد روح الّله خالقي را كه دوست و همكار گرامي، بانوي ايران شناس منيژه احدزادگان آهني از دانمارك به اين دفتر فرستاده است، با سپاس از او در پايان مي آورم. نوشته ي كريستن سن، ترجمه ي فرستنده است.


جمعه 25 فروردين 1385

(چهاردهم آوريل 2006)


برام خيلي جالب بود که اولين سرود ملّي ي ايران را بشنوم. اين سرود را "لومر" فرانسوي(موسيقي‌دان نظامي اعزامي به ايران در دوره ي قاجار) ساخته است. اين سرود براي پيانو نوشته شده و يك بار موقع ورود مظفرالدين شاه قاجار در پاريس اجرا شده است.
اين اجرا اولين اجراي رسمي و با ارکستر آن است كه بيژن ترقي (به پيشنهاد رهبر اركستر) برايش شعر سروده و در دهم و يازدهم مهرماه ۸۴ در تالار وحدت اجرا شده است.
*

براي دانلود اين سرود، روي هر کدام از لينکها کليک راست کرده و

Save target as
را بزنيد.
*
1-
دانلود كنيد (کيفيت 128kps ، حجم: 1/18mb)
2-
دانلود كنيد (کيفيت 32kps ، حجم: 363kb )


كنسرت اركستر ملل هنگام اجراي نخستين سرود ِ ملّي ي ايران
تالار وحدت (رودكي) - پاييز 1384


شعر:


نام جاويد وطن
صبح اميد وطن
جلوه كن در آسمان
وطن اي هستي من
شور و سرمستي من
جلوه كن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
كه هم آواز تو منم
همه جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
همه با يك نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ايران جوان

---------------------------------------
.تذکر: اگر از طريق لينکهاي بالا موفّق به دريافت اين سرود نشديد، مي‌توانيد اينجا را کليک کنيد
دوستانتان را از شنيدن اين موسيقي زيبا محروم نکنيد.
* * *
پيوست ها:


آرتور کریستِن سِن پژوهنده ی بزرگ دانمارکی، در نخستین سفرنامه ی خود به ایران (1914)، با اشاره به موسیقی ایرانی چنین می نویسد:
«موسیقی ایرانی ـ عربی مبحث پیچیده ای است که تاکنون چندان مورد مطالعه قرار نگرفته و پر از نادانسته هاست. این موسیقی، احتمالاً، ریشه در موسیقی یونان باستان دارد و اساس آن، در دوره ی پیش از اسلام، در ایران ساسانی تثبیت شده است. عرب ها هنر موسیقی را از ایرانی ها آموخته، ترانه های صحرایی خود را در چارچوب هنر موسیقی قرار داده و مبانی موسیقی خود را بر اساس سیستم تارهای عود بنیان گذارده اند. در این سیستم، از پرده های یک سوم استفاده می کنند، بدین ترتیب، پرده های میانی آن با موسیقی ما متفاوت است. به نظر می رسد اصطلاحات موسیقی در ادوار مختلف احتمالاً معانی متفاوت داشته اند. برای مثال، واژه ی «گام» ــ اصطلاحی که تقریباً همان گام موسیقی ناقوس کلیساهای ماست ــ ، در دوره ای دیگر نوعی موسیقی بوده است. امروز، در ایران، به طور معمول، تدریس موسیقی مستلزم یادگیری دوره ی آواز در یک دستگاه است؛ پیشتر دوازده دستگاهِ شناخته شده وجود داشت، اکنون تنها هشت دستگاه نواخته می شود: هور دستگاهی است غم انگیز و احساساتی، به عکس، ماهور شاد است، همایون آهسته و تشریفاتی است، دوگاه غم انگیز، سه گاه و چهارگاه آهنگ رزم، نوا تشریفاتی و مخصوص مراسم بزرگان است و پنج گاه آمیزه ای از همه است. هر دستگاه مناسب شعری از حافظ یا سعدی با «آواز» شروع می شود. این آواز یک پیش درآمد است و آن قدر تکرار می شود تا تبدیل به یک «رِنگ» گردد. رِنگ با آواز پُرشور و نشاط همراه شده و تبدیل به آهنگ رقص می شود یا یک «تصنیف»، که در واقع همان ترانه ی ایرانی است. هارمونی در موسیقی ایرانی ـ عربی ناشناخته است؛ همه ی موسیقی یک صداست، و فقط اجرای متفاوت هر آلت موسیقی، ملودی آن را از دیگران متمایز می کند. اجرا، در اصل، قابلیت استادان شرقی است و در این مورد، تا آن جا که من مشاهده کرده ام، آنان آزادند تا اجرای هر ملودی را، هنگام تکرار، کمی تغییر دهند.
نوت نویسی، هیچ گاه، در این موسیقی به کار نرفته است، اما آوازها، تصنیف ها، و رِِنگ ها، نسل اندر نسل، از استاد به شاگرد منتقل شده اند. استاد چگونگی نواختن ساز را به شاگرد می آموزد و شاگرد از استاد تقلید می کند. این روش فراگیری بسیار سخت و پُر دردسر است. فراگیری یک دوره ی آواز پنج سال وقت می گیرد، یعنی احتمالاً همان زمانی که برای فراگیری یک دستگاه لازم است.
در شرق، از تمایل اروپاییان نسبت به موسیقی نو و ملودی های نو چیزی نمی دانند. شرق چنان محافظه کار و چنان غرق در حفظ یکپارچه ی همه ی گرایش های فکری خود است، که از سده ای به سده ی دیگر، همان موسیقی کهن را در چارچوب کهن حفظ کرده است، مگر با تغییرات کوچکی که، به طور طبیعی، هنگام آموزش موسیقی از استاد به شاگرد، بدون نوت نویسی انجام می شود و تا به حال پاسخ گوی احتیاج ها و انتظارهای شرقی ها از موسیقی بوده است. نخستین بار، در عصر ما، یک فرانسوی، ا. لومِر (A. Lemaire) ، که در زمان مظفرالدین شاه سرپرست ارکستر نظامی بود، چند دستگاه را به روش نوت نویسی اروپایی به تحریر در آورد. او بایستی چنان دستگاه هایی را انتخاب می کرد که با موسیقی اروپایی مأنوس بودند. او، به دستور شاه، به این موسیقی ، همچون موسیقی اروپایی، هارمونی داده و آن را برای گوش اروپاییان پذیرفتنی تر کرده است. او، برای از بین بردن یکنواختی آواز، تکرار آن را کوتاه کرده و بدان رِنگ و تصنیف داده است. آیا بدین ترتیب خدمتی به موسیقی ایرانی کرده است یا خیر، هنوز معلوم نیست. هنگامی که موسیقی شرقی با لعاب فرنگی عرضه می شود، نه شتر است و نه مرغ. یکنواختی و سادگی این موسیقی همان چیزی است که آن را دلپذیر می کند و با گوش فرادادن به آن در محیط شرقی می توان تأثیر کامل و مؤثری از زندگی شرقی، خرد، و تفکر آن را دریافت کرد.
عجیب بود که پرده های یک سوم مرموز در برخی از قطعه های موسیقی، که ارکستر می نواخت و می خواند، وجود نداشت. نمی دانم آیا امری تصادفی بود که نوازندگان دستگاه هایی را انتخاب کرده بودند که این پرده ها در آن وجود ندارند یا این که نفوذ اروپاییان در نظام موسیقی کهن شرقی نیز رخنه کرده است؛ اما در هر صورت وجود ویولن در میان آلات موسیقی نوازندگان حکایت از این جریان می کرد. آیا حق با پژوهشگر موسیقی و خاورشناس هلندی ی. پ. ن. لند (J.P.N. Land) است که ادعا می کند همه ی سیستم پرده های یک سوم ساخته ی ذهن موسیقیدان های شرقی است و در عمل به هیچ وجه وجود نداشته است؟ این پرسشی است که من هرگز نتوانسته ام به عمق آن بپردازم. ولی آشکار است که من، هم در تهران و هم در شهرستان ها، دور از تمدن اروپایی ــ البته در این مورد یقین ندارم ــ هیچ آهنگی نشنیده ام که به گوش اروپایی نامأنوس باشد.
هنگامی که نوازندگان برای استراحت رفتند، من کوک سازهایشان را نگاه کردم. ویولن مانند ویولن اروپایی کوک شده بود؛ سه تارِ کمانچه مانندِ بالاترین سه تارِ ویولن ( re-la-mi) و کوکِ تار (re-la-re-re) بود.
اجازه بدهید این میان پرده ی موسیقی را با سخنی از سرودهای ایرانی پایان دهم که خارج از سیستم دستگاه سنتی نیست. در سال های انقلاب مشروطیت، یک سرود آزادی نیز سروده شده است: «ای برادران، فرزندان هموطن»، که با شعر وزن دار، پُرمایه و ملودی پُرشور خود محبوبیتی بسیار یافته است. ساختار ملودی اروپایی، ولی عمق آن آوای شرقی است. این سرود همچون انقلاب ایران، سعی دارد که روح شرق و غرب را به یکدیگر پیوند دهد، و در این مورد موفق شده است.»
* * *
استاد روح الله خالقی در کتاب سرگذشت موسيقي ايران می نویسد: هنگامی که ناصرالدين شاه به تخت سلطنت نشست، وزير کاردان و با تدبير او، ميرزا تقی‌خان امير نظام امير کبير، که از طرز تعليم و تربيت عمومی در اروپا آگاهی یافته بود، به خوبی دریافت که بايد سطح فرهنگ مملکت را بالا برد و ايرانيان را به علوم جدید آشنا کرد، بنابراين در تدارک مقدمات يک دانشکده در تهران کوشش کرد تا در اين مرکز نوین تعلیم و تربیت، علوم جدید مانند رياضی و مهندسي و طب و داروسازی تدريس و فنون نظامی تعليم داده شود که رسته‌های پياده، سواره، توپخانه و مهندسی هر يک به وظايف خود آشنا گردند و افسرانی تربیت شوند که بتوانند وضع نظام ایران را اصلاح کنند و مانند سایر کشورها، سپاه یک شکلِ منظمی به وجود آورند. به این منظور به تأسیس مدرسه ای به نام دارالفنون، در همین محل کنونی، همت گماشت، و آموزگاران متخصص بسیاری از کشور اتریش و فرانسه استخدام کرد. ....
موزیک دارالفنون ــ سال ها بعد لزوم دسته‌های موسيقی نظامی به سبک جديد که جزو لوازم و تشريفات سلطنتی بود مورد توجه قرار گرفت. به اين منظور شعبه‌ای در مدرسه ی دارالفنون به نام "شعبه ی موزيک" تاسيس شد و برای تعليمات فن، يک متخصص فرانسوی به نام لومر از فرانسه استخدام شده به ايران آمد. ... از اين زمان کلمه ی "موزيک"به دسته‌های موسیقی نظامی اطلاق شد و موزيک جاي نقاره* را گرفت. منظور اصلی این شعبه تربیت نوازنده ی سازهای بادی موسیقی نظام و تربیت مربی برای تدارک دسته های موسیقی نظامی بود. شاگردان اين شعبه که لباس نظامی به تن داشتند، آموزش های موسيقی را فرا گرفتند. چون معلم اروپائی، لومر، زبان فارسی نمی‌دانست ميرزا علی اکبرخان نقاش باشی (مزين‌الدوله) که معلم فرانسه و نقاشی دارالفنون بود، به سمت مترجمی لومر منصوب گردید و درس موسیقی نظری او را که برای شاگردان می گفت به طور پرسش و پاسخ به فارسی ترجمه کرد و اولین کتاب تئوری موسیقی را به سبک جدید با جمله های فرانسه و ترجمه ی فارسی آن ها نوشت و در چاپخانه ی دارالفنون به چاپ رسانید و در دسترس شاگردان مدرسه قرار داد (1261 خ/ 1301 هـ . ق.).
درس های دیگر مانند سرایش (سلفژ) و آموزش عملی سازهای بادی به عهده ی آموزگار اروپایی بود. وسایل، اسباب و لوازم کار از مانند سازهای موسیقی نظامی هم که سفارش داده بودند از اروپا رسید و پس از چند سال یک دسته ی موزیک حاضر و آماده شد که در جشن ها و سلام های رسمی و هنگام پذیرایی و معرفی سفیران به حضور شاه برای اولین بار به جای نقاره خانه** ی قدیم به کار رفت * * *
به نوشته ی استاد خالقی نخستین آهنگ سلام را لومر ساخت که تا زمان محمدعلی شاه معمول بود و در دوره ی احمد شاه تغییر کرد.
در سال‌های آخر دوره ی ناصری نیز يک فرانسوی به نام دووال استخدام شده، به ایران آمد. او ويولن زن بود و به تشکيل ارکستر سازهای زهی اقدام کرد ولی دو سال بیشتر در ايران نماند و همان لومر بود که دنباله ی کار و آموزش دسته‌هاي موزيک را به عهده داشت. در دوره ی مظفرالدین شاه برای نخستین بار چند آهنگ ایرانی توسط لومر برای پیانو نوشته شد و در پاریس به چاپ رسید. چنان که در سفرنامه ی مظفرالدین شاه به این مطلب اشاره شده است:
"ناصر همایون و مسیو لومر را که به پاریس فرستاده بودیم امروز آمده فرمایشات ما را از بابت نوت های موزیک به خوبی انجام داده اند."
یک نسخه از این نوت ها که در همان موقع در پاریس چاپ شد اکنون در کتابخانه ی هنرستان موسیقی ملی موجود است و شامل قسمتی از آواز چهارگاه و همایون و ماهور با چند تصنیف و رِنگ می شود و لومر نیز یک صفحه مقدمه به زبان فرانسه در آغاز آن نوشته و مخصوصأ از ناصر همایون شاگردش که در جمع آوری و نوشتن آهنگ ها به او کمک کرده سپاسگزاری کرده است. لومر در تهران زندگی کرد و درگذشت.
به نوشته ی استاد خالقی لومر شاگردان زیادی به جای گذاشت که هریک در رشته های گوناگون موفقیت های بسیاری به دست آوردند. سليمان خان از بهترين شاگردان لومر بود که در کار نواختن قره‌نی (کلارنيت) و ديگر سازهای بادي دست داشت و پيانو را هم مي نواخت. غلامرضا مين‌باشيان (سالار معزز) از ديگر شاگردان لومر بود که بعدها سمت آموزگاری شعبه موزيک و رياست کل موزيک را به دست آورد.
سالار معزز براي تدريس سلفژ و ديکته ی موسيقی و تعليم سازهای بادي معلم خوبی بود، اما به خاطر روحيه نظامی، بسیار سخت‌گير بود، ولی هنرجویان از او کاملأ استفاده می کردند. او در نواختن پيانو ذوق داشت و بر خلاف موسيقی‌دان های تحصيل کرده ی اين دوره که توجهی به موسيقی ايرانی ندارند، حتی خود، کوک پيانو را تغيير می داد و آهنگ‌های ملی را با پيانو می نواخت. او معتقد بود که شاگردان مدرسه بايد با اصول موسيقی ملی هم آشنا باشند. از ديگر شاگردان لومر که بعدها به شهرت رسيدند، می توان از حسين هنگ‌آفرين معروف به حسين خان که رئيس يکي از دسته‌های موزيک قزاق‌خانه بود نام برد، ساز هميشگی او سه‌تار بود اما نواختن پيانو و سازهای بادی و ويلن را هم می دانست، و در خانه کلاس خصوصی داشت.
از ديگر شاگردان قديمی لومر، ارسلان‌خان بود که از شاگردان خوب دارالفنون به شمار می‌آمد و در نواختن پيانو و ديگر وسايل موسيقي دستی داشت. ارسلان خان در دوره ی مظفرالدين شاه پيش‌خدمت مخصوص او بود و لقب "ناصر همايون" گرفته بود و به همين ترتيب به درجه ی سرتيپی رسيده بود و رئيس موزيک مخصوص سلطنتی شده بود. او در تمام مسافرتهای مظفرالدين شاه به فرنگ همراه او بود و دستور شاه را برای خريد آلات و ادوات موسيقي و به چاپ رسانيدن نوت‌ها انجام می داد. در گوشه ای از خاطرات مظفرالدين شاه مي‌خوانيم: "ناصر همايون بعضي نوت های آواز را که به ارکستر داده خوب اجرا کردند و خوب می زدند، تمام فرنگی‌ها نوت ايرانی را پسنديدند. ناصر همايون را فرموديم پيانو زد تمام فرنگ‌ها تمجيد کردند..."ابراهيم آژنگ از ديگر شاگردان لومر بود، او ويلن را از "دو وال" استاد فرانسوی آموخت و در محافل هنری به "ابراهيم ويولونی" مشهور شد. ابراهيم آژنگ علاوه بر سرپرستی دسته های موزيک و معاونت کلاس موزيک دارالفنون، کلاس خصوصی برای تعليم موسيقی به ويژه ساز ويولن در منزل خود داير کرده بود. آژنگ در تمام طول خدمت سازماني خود در ارتش تا درجه سروانی بالاتر نرفت و همين مورد سبب دلتنگي و دلسردي او شد. او به هنگام تأسيس راديو تهران در جايگاه سرپرستی نوازندگان مشغول به کار شد و تا سال 1320 در اين مقام باقی بود تا این که بازنشسته شد.
نصرالله مين‌باشيان: بزرگترين فرزند "سالار معزز" است که مقدمات موسيقی را در شعبه موزيک دارالفنون فرا گرفت و سپس براي تحصيل به روسيه رفت و پس از تکميل اطلاعات به تهران بازگشت و شغل اموزگاری ويولن و ويولن سل را به دست گرفت. نصرالله خان پيانو و ويولن را به خوبی می‌نواخت ولی توجهش بيشتر به موسيقی اروپایی بود. او در عين حال با موسيقی ملی آشنايی داشت و آهنگ های ايرانی را با پيانو می‌نواخت.
کسانِ بسیاری از مدرسه موزيک دارالفنون فارغ‌التحصيل شدند، اما بيشتر اين افراد در واقع کارکنان و پرسنل رسته و درجه های نظامی ارتش در آن زمان بوده‌اند که به طور کلی براي تأسيس دسته های موزيک نظام به کار گمارده شده بودند. در سال 1297 خورشيدی، تشکيلات فرهنگي جديدی به وجود آمد، و مدرسه ی موزيک نام گرفت، مدرسه ی متوسطه شناخته شد و شرط ورود به آن داشتن گواهينامه ی پنجم ابتدایی و دوره اش پنج سال بود.***


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نقاره دو طبل کوچک متصل به هم، یکی کوچک تر با صدای بم و دیگری بزرگ تر با صدای زیر است. آلت نواختن نقاره دو عدد چوب است به نام چوب نقاره و با دو دست نواخته می شود. گاهی یک دست در بم و دست دیگر در زیر، کار می کند. گاه هر دو چوب به بم یا به زیر می خورد. کاسه ی نقاره از مس است و پوست آن از گاو تهیه می شود که کلفت تر است. نک خالقی 1362: 208 – 209.
**نقاره خانه محلی را می گفتند که در آن جا سُرنا (سازی بادی مانند هوبوا)، کَرنا (سازی بادی و بلند که صدای بم دارد)، نقاره و گورگه (طبلی که از نقاره بزرگ تر است) می نواختند. نک خالقی 1362: 208-209.
*** نک. روح الله خالقی (1362): سرگذشت موسیقی ایران. چ 2. ج 1: موسیقی نظامی: 197-238. تهران: انتشارات صفی علیشاه.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?