Sunday, March 05, 2006

 

271. چكامه ي "زن بودن": به شاباش ِ روز ِ جهاني ي ِ زن



يادداشت ويراستار

در آستانه ي هشتم مارچ، روز ِ جهاني ي ِ زن، نشريّه ي الكترونيك ِ فرهنگ ِ ايراني
www.PersianCultureS.com
دست به ابتكار شايسته اي زده و شعري با عنوان چه قدر خوب است زن بودن از سروده هاي ِ مهرانگيز رساپور (م. پَگاه)، بانوي فرهيخته، شاعر، ناقد و تحليل گر ادبي و سردبير ِ جُستارگر و كوشا و پوياي فصلنامه ي ِ الكترونيك ِ واژه
www.vajehmagazine.com
را نشر داده است كه من آن را با سپاس از مهرانگيز گرامي، به شاباش ِ اين روز فرخنده در پي مي آورم و عنوان ِ چكامه ي زن بودن را سزاوار ِ آن مي دانم. ج. د.




مهرانگيز رساپور( م . پگاه)


چقدر زن بودن خوب است


قسم به صبح نيرومند
قسم به تشخيص دهندگان
قسم به آخرين نگاهِ انسان
که حقيقت است اين سخن
. . . واين سخن
حقيقت است


. . . آنگاه
که ستارگان همه چشم می‌شوند
وزمين يکسره پوست می‌شود
وماه جيغ می‌کشد
و خورشيد غسل می‌کند
فاتحانه !
چقدر . . .


آنگاه
که بستر، افتخارمرد می‌شود
وملحفه مواج می‌شود ازيک زلال متلاطم
وهمه چيز
ازيک حس سپيدِ زلال حرف می‌زند
قناری ، سپيد می‌خواند
برگ ، سپيد می‌ريزد
باد ، سپيد می‌آيد
و مار نيشش را سپيد می‌کند
وپوستِ زن می ‌درخشد
ازحرارت
چقدر . . .


. . . آنگاه
که سقف خيره می‌شود به بستر
متفکرانه !
« سقف بودن، اما
محکوم به خشک بودن
افتخار نيست »


. . . آنگاه
که لذت
درپهنای مقدس خود
پخش می‌شود
وستارگان همه سبز می‌شوند
وآسمان
حرير سُرمه‌ای ‌اش را
به تن می‌کشد
و ماهِ سرخ می‌طلبد
وپائيز
آبی
از مدار
خارج می‌گردد
چقدر . . .


مثلثِ لذت را
يک نهادِ بلند قامت اندازه ‌می‌گيرد
زاويه‌های حاده
به خطوطِ هندسی افتخار می‌دهند
وسايه تَرَک برمی‌دارد
از درک . . . !
چقدر . . . چقدر. . .


ستاره ‌ی اقبال دروغ است
ستاره‌ ی اقبال يک نشاطِ نفرينی است
بنفشه ی اقبال بگوئيم
که هم طلايی دارد
هم بنفش


چقدر زن بودن خوب است
آنگاه که زن
هم طلايی حرف می زند
هم بنفش !


چقدر زن بودن خوب است
آنگاه که زن
قلم را فتح می‌کند
وزمان خود را
از دو سو
کنار می‌کشد
و راه می‌دهد به عشق
وفرشته ‌ی وحی
به افق متوسل می‌شود
« برود از اول بيايد » !


وعشق گيومه را باز می‌کند :
« حجم يک نقطه
نمی‌تواند بيش از يک نقطه باشد
آدم کوچولوها !
صفر قد نمی‌کشد
آدم کوچولوها !
شاعرانِ ِ عجول !
شاعرانی که شتابزده اشک می‌ريزيد !
با شهرت‌هايتان عکس بگيريد
به يادگار
شهرتِ شما مقطوع ‌النسل است »
( و گيومه را
بنگ !
می‌بندد )


زن ، پيامبران را به بستر می‌برد . . . واضحانه !


چقدر زن بودن خوب است
آنگاه
که مشرق ، خورشيد در بغل
می‌نگرد مغرب را . . . فاضلانه !
و زن با شهامتی ربانی
بلند می‌شود
و از زمين . . . فاصله می‌گيرد
وبر پوستِ مشعشع خود دست می‌کشد
و تپش‌های لقاحی پُربار را
زير ِجناغ ِ قدرتِ خود
لمس می‌کند
و درمنافذِ پوستش
کف می‌کند
لذت !
و می‌خواند :
« نقطه ی تقاطع زن است
کليد برق زن است
چِفتِ در زن است
موج ، زن است
زمين زن است
ببين چگونه می زايد . . . می زايد . . . می زايد
عشق می‌ مکد
وشاه بيتِ غزل خود را می ‌سرايد :
" انسان"
" انسان" شاه بيتِ غزل خاک است » !
* * *
آن شادمانی از سر ِآن شاخه نيفتد !
وسوسه‌های مقدس !
ستاره بر سرتان چسباند‌ه‌‌‌ايد ؟
آی خورشيد !
نامش را پولک دوزی کرده است
تاريکی !
علف ، علف ، علف . . .
چه ريسه ی ابريشمينی می روی . . . برای نسيم
رقص در کمرت چنبره بسته است
برقص
پروانه !


چقدر ، چقدر ، چقدر. . .
زن بودن . . . خوب است !

______________

* اين شعر، با نام " واين سخن حقيقت است"، درکتابِ" پرنده ديگر، نه" درج گرديده است.




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?