Saturday, February 25, 2006

 

246. هنرمند ايراني، غريب در وطن و شوربخت در غُربت!




يادداشت ويراستار


شاعر و سخنور و نويسنده ي نامدارمان سعدي در سده ي هفتم هجري در جايي نوشت: "هنرمند هر جا كه رود، قدربيند و در صدر نشيند." و در جايي ديگر گفت: "مُحال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند."
اين كه شيخ ِ اجلّ در اين گفته هايش تا چه پايه بر داده هاي تاريخي و آزمون هاي خود تكيه داشته و يا خوش خيالي كرده و آرمان و آرزوي والاي خود و همه ي نيك انديشان و نيك خواهان را بازگفته است، موضوع اين يادداشت كوتاه نيست. امّا دريغ و درد كه بيشتر ِ نزديك به تمام ِ داده هاي تاريخي ي در دسترس ما از كهن ترين روزگاران تا همين دوران ِ كنوني و آزمونها و دريافت هاي مردم عصر ِ ما، خلاف اين را نشان مي دهند. نمونه ها تا بدان پايه زياد و چشم گيرند كه نياز چنداني به بازگفتن و برشمردن ِ آنها نيست و لاي هر كتابي را كه بگشايي، به آساني آنها را مي يابي و پاي سخن هر كس كه بنشيني، سفره ي دل را در برابرت مي گشايد و آن قدر در اين باره برايت مي گويد كه حيران و آشفته خاطر مي ماني و به راستي نمي داني كه چرا سخن سالار شيراز، آن گونه به جزم و قطع، خلاف اين را بر قلم رانده است.
كوتاه سخن اين كه هريك از ما مردم اين روزگار نيز همچون پيشينيان مان، به گفته ي مهدي اخوان ثالث، "قاصد ِ تجربه هايي همه تلخ" بوده ايم و هستيم و دهها نمونه از ناكامي ها و شوربختي هاي هنرمندان سزاوار را در گرارشها خوانده و يا خود به چشم ديده و به دل دريافته ايم و از اين رهگذر چه تلخكامي هايي برتافته و چه خون دلهايي خورده ايم.
گزارش كوتاهي كه در پي اين يادداشت مي آورم، يكي از تازه ترين نمونه هاي اين روند ِ شوم و ناسزاوار در ميهن ِ بلاكشيده و در گستره ي فرهنگ و هنر ماست. مردي در كمال توانايي ي آفرينش هنري، در زادبوم و ميهن خويش غريب و قدرناشناخته بماند و ناگزير در سرزميني بيگانه پناه جويد و در نهايت تلخكامي، همچنان در اوج ِ پرواز بماند و دهها اثر ماندگار و درخشان بيافريند؛ امّا سرانجام در تنگناي نامردمي ها و كژتابي هاي اهل روزگار، تاب نياورد و به بُن بست برسد ودور از يار و ديار به زندگاني ي پر رنج و شكنج خويش پايان بخشد و روزگار بي آزرم ِ خود را از بيدادي كه بر وي رواداشته است، شرمنده كند.
از هنرمند توانا و پيكرساز آفرينشگر ايراني محمّد حسين بهراميان (بهرام) سخن مي گويم كه از سال 1361 خورشيدي (/ 1982 ميلادي) در پاريس به سر مي برد و نابرخوردار از دستاورد ِ عظيم هنري اش، در كمال عُسرت و حسرت مي زيست و سرانجام يك ماه پيش، بي تاب از اين فرايند ِ سياه، به زندگي ي خويش پايان بخشيد و به هدايت و ساعدي و مسكوب پيوست كه غريبانه در همان شهر دق مرگ شدند!
از بهراميان، دهها اثر هنري ي والا بر جا مانده است كه هريك از آنها سند ِ افتخاري براي هنر پيكرسازي ي معاصر ِ ايران و در همان حال گواه ِ گناهكاري و محكوم بودن ِ دست اندركاران ِ هنرناشناس و هنرمند ستيز ِ روزگار ماست. چند نمونه از آفريده هاي دستكار ِ او را همراه با گزارش كوتاهي در باره ي زندگي و هنر و خاموشي ي اندوهبار وي به گفتاوَرد از تارنماي گويا نيوز، در اين درآمد مي آورم. براي ديدن ِ نمونه هاي ديگري از كارهايش و نيز خواندن گفتارهاي بيشتري درباره ي كارنامه اش، مي توان به نشاني ِ زير روي آورد*:
www.amibahram.net
------------------------------------
* از دوست ارجمندم احمد رنّاسي كه گزارش ِ پيوست اين يادداشت و نشاني ي تارنماي بهراميان را از پاريس به اين دفتر فرستاد، سپاسگزارم. ج. د.
* * *
محمّدحسین بهرامیان، مجسّمه سازهنرمند، در تاریخ 23/3/1941 میلادی در همدان بدنیا آمد. وی تحصیلات خود را درحد لیسانس در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به انجام رساند و در دانشگاه سوربن پاریس به دریافت درجه ي
DEA
نایل آمد. بهرام فعالیت های هنری خود را از دوران دانشجوئی در ایران آغاز کرد. برخی از آثار بهرام در ایران، دوبی و فاهره نگهداری می شوند. از سال 1982 ایران را ترک کرد و در فرانسه اقامت گزید. پس از پایان تحصیلات در این کشور در موزه لوور مشغول به کار شد.همزمان با فعالیتش در آتلیه قالب گیری موزه لوور، موفق به ثبت چندین اختراع گردید که از مهم ترین آنها می توان به نوعی
puzzle
ِسه بُعدی و يك قالب برای تولید مجسّمه به تعداد زیاد و بدون اُفت ِ کیفیّت، اشاره کرد. اختراعاتش در نمایشگاه ابداعات و اختراعات سویس، در سال 1999 میلادی، برایش دو مدال تقدیر طلا و نقره به بار آورد.
شخصیّت معترض، از او انسانی ساخته بود که همواره در مقابل ناحقی و نابرابری چه از نوع نژاد پرستی، و چه جنسی، طبقاتی و... ، می ایستاد و در طول زندگی اش همواره همین شخصیّت معترض را حفظ کرد. علی رَغْم ِ تمام مشکلاتی که در زندگی با آن دست به گریبان بود از راه و روش های انسانی خود دست برنداشت. ناوابستگی او به هيچ حزب و گروهی، او را از بقیّه متمایز می کرد.
جان باختنش در مرکز اداری موزه های ملّی فرانسه ( روز دوشنبه 2006/1/23) در اعتراض به آنچه که بهرام حقّ کشی ِ مقامات موزه در مورد خود می دانست، گران ترین پرخاش وی علیه بي عدالتی بود.
یادش گرامی باد!



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?