Tuesday, February 14, 2006

 

242. "روز ِ مهر ِ " ايرانيان و "روز ِ وَلِنتاين" مسيحيان



يادداشت ويراستار


امروز سه شنبه بيست و پنجم بهمن ماه، برابر با چهاردهم فوريه در گاهشمار ميلادي، در سنّتهاي مسيحي و دنياي غرب يا كشورهاي وابسته به غرب از نيوزيلند تا آمريكا و اروپا، "روز ِ والِنتاين" ناميده مي شود كه پيشينه و تاريخچه ي ويژه اي دارد و در تداول همگاني و رسانه هاي اين سرزمين ها به "روز عشق" يا "روز عاشقان" شهرت يافته است.
در سال هاي اخير، به ويژه در تماس هاي بيشتر ايرانيان با غربيان و مسيحيان، شماري از آنان، نا آگاه از سنّتهاي درخشان فرهنگ ايراني و يا بي پروا نسبت به مرده ريگ ارجمند نياكان، همچون موردهاي ديگر، اين روز را هم به تقليد از باختريان مطرح مي كنند و "روز ِ مهر" يا "روز ِ عشق" مي شمارند و حتّا به يكديگر شادباش مي گويند و هديه مي دهند. طنز روزگار را بنگر كه همين امروز كارتي با طرحي زيبا و با عبارت "هَپي والِنتاين" همراه يك اي-ميل پيام به اين دفتر رسيد و با شگفتي زدگي ي بسيار ديدم كه فرستنده ي آن، دارنده ي تارنمايي با عنوان ِ "پرشين كالچر" است!
نمي دانم تهيّه كننده و فرستنده ي اين كارت، چه ديدگاهي نسبت به "فرهنگ ايراني" دارد كه اين سنّت و آيين ِ مسيحي را در چهارچوب آن مطرح مي كند. البتّه از ديدگاه هر ايراني ي امروزين و پيشرو و آزاده مَنِش، احترام گزاردن به آيينها و سنّتهاي همه ي ملّتها و قومها و قبيله ها خود نشانه ي انسان باوري و فرهيختگي است كه پيشينه ي آن در فرهنگ اين ملّت كهن به هزاره ها پيش از اين مي رسد و هزاران شاهد و نمونه ي درخشان دارد و بيان نامه ي كورش بزرگ يكي از افتخارآميزترين آنهاست. امّا از سوي ديگر پاي بندي و دل بستگي ي ژرف به آييينها و سنّتهاي پويا و جاودانه ي فرهنگ ايراني، يكي از بزرگترين و مهم ترين ويژگي هاي ايرانيان بوده است و هست و راز ِ پايداري و ماندگاري ي ِ اين فرهنگ در برابر همه ي تازشها و تاراجهاي هزاران ساله به شمار مي آيد.
در اين زمينه، دو گفتار تحليلي و آگاهاننده به اين دفتر رسيده است كه هردو را با سپاس از فرستندگان آنها -- آقاي دكتر شاهين سپنتا از اصفهان و بانو ساناز علوي از سيدني (به گُفتاوَرد از خانم سارا از تارنماي كلوب كه خود، آن را از تارنماي زنده رود برگرفته است) -- در پي مي آورم. در پايان اين يادداشت، روشنگري درباره ي نكته ي مهمّ را كه در گفتارهاي دوگانه بدان اشاره شده است، بايسته مي دانم. آقاي دكتر سپنتا به درستي يادآوري كرده اند كه جايگزين كردن ِ جشن ِ اسفندارگان (/اسپندارمَذگان) -- كه در گاهشمار باستاني ي ِ ايرانيان در پنجم اسفند ماه برگزارمي شده است -- به عنوان روز ِ مهر و همچون قرينه ي ايراني ي "روز ِ والنتاين" ِ مسيحيان و غربيان كاري بنيادين و سزاوار نيست؛ زيرا جشن اسفندارگان ويژه ي گرامي داشت ِ چهره ي اسطورگي ي امشاسپند بانو سْپِنْتَه آرمَيتي (اسپندارمذ) بوده كه نماد ِ بردباري، فروتني و مادرانگي و نيز زمين ِ مادر، پروراننده ي همه ي آدميان در دامان پربركت خويش است و جا دارد كه با چنان پيشينه ي گرانبار فرهنگي، به منزله ي روز زن در ايران شناخته شود و نه روز مهر يا عشق كه در گنج شايگان فرهنگ كهن مان، جشن فرخنده و بلندآوازه ي ِ مهرگان در شانزدهم مهرماه را براي آن داريم. همان كه يكي از شاعران ايراني در هزار سال پيش از اين، آشكارا آن را روز ِ مهروَرزي و مهرافزايي خوانده است:
"روز ِ مهر و ماه ِ مهر و جشن ِ فرّخ مهرگان/ مهر بفزاي اي نگار ِ مهرْچهر ِ مهربان"
ديگر اين كه در گفتار دوم آمده است كه به دليل ديگرديسي ي گاه شمار امروزين با گاه شمار باستاني، جشن ِ اسفندارگان بايد به شش روز پيش از زمان بنيادينش، يعني به 29 بهمن ماه انتقال يابد. امّا اين پيشنهاد، درست و پذيرفتني نيست و انگيزه ي نام گذاري ي اين آيين (روز ِ اسفند در ماه ِ اسفند) در آن ناديده گرفته شده است و ساختار و سرشت بنيادين آن را به نمايش در نمي آورد. ج. د.

يك


تا مهرگان داریم، به والِنتاین نیاز نداریم !


دکتر شاهین سپنتا


اجازه بدهید در آغاز این یادداشت کوتاه بگویم که نه تنها من به هیچ روی با ارزش های فرهنگ غربی مخالف نیستم ، برعکس بر این باورم که فرهنگ همه ملت ها ارزش هایی دارد که شایسته ستایش اند و قطعا فرهنگ کشورهای غربی و حتا عربی هم از این گونه اند . اما این هرگز به این معنا نیست که ما بیاییم به ارزش های فرهنگی خودمان پشت پا بزنیم و نابخردانه شیفته فرهنگ دیگران شویم . فرهنگ پربار ما ایرانیان سرشار است از آیین های شاد و غرور آفرین که هر یک به نوبه خود جزیی از میراث معنوی بشری به شمار می روند و این وظیفه ما ایرانیان را در پاسداشت این میراث ارزشمند بشری از دیگران بیش تر می کند.


من به آرمان جهانی شدن یا فرهنگ جهانی احترام می گذارم؛ امّا این به هیچ روی به این معنا نیست که بپذیریم تا یک فرهنگ بر دیگر فرهنگ ها مسلط شود و این ابزاری بشود برای سلطه اقتصادی و سیاسی یک یا چند کشور بزرگ بر دیگر ملت ها.


جهانی شدن از دیدگاه من یعنی این که همه ملت ها همچون اعضای یک خانواده هر آن چه را که دارند بر سر یک سفره به گستره جهان بگذارند و هر یک به فراخور نیازشان از آن توشه برگیرند.


همان اندازه که کریسمس حق دارد جهانی بشود ، نوروز همیشه پیروز هم حق دارد که جهانی شود. همان اندازه که والنتاین حق دارد جهانی باشد ، مهرگان ما نیز حق دارد که جهانی باشد. حال اگر می بینیم که ما داریم آهسته آهسته آیین های زیبای خودمان را فراموش می کنیم و دل به نغمه های دیگر می سپاریم از دو حال خارج نیست : یا ما دچار یک بی غیرتی عظیم فرهنگی شده ایم یا در یک خواب عمیق فرهنگی فرو رفته ایم و گرنه کدام ملت را سراغ دارید که به این آسانی تن به استعمار فرهنگی بسپارد و صدایش هم در نیاید.


شور بختانه چند سال است که ترویج کنندگان فرهنگ غربی می کوشند که جشن والنتاین را به جای جشن کهن و ایرانی مهرگان در ایران ترویج کنند. والنتاین که جشن عشاق یا روز پسر نیز نامیده می شود ، همه ساله در 14 ماه فوریه توسط مسیحی ها گرامی داشته می شود . 14 فوریه بر اساس یک باور قرون وسطایی روز جفت گیری پرندگان است.
از سوی دیگر مشهور است که در دهه سوم مسیحی در رم و در زمان امپراتوری « کلادیوس دوم » کشیشی به نام والنتیوس یا « والنتاین » که بعد ها به نام « سنت والنتاین » یا « والنتاین مقدس » معروف شد ، بر خلاف دستور صریح امپراتور ، دختران و پسران را به عقد هم در می آورد. در آن زمان امپراتور رم تصور می کرد که سربازن مجرد ، نسبت به سربازان دارای همسر ، جنگجویان بهتری هستند ، از این روی ازدواج را برای سربازان خود ممنوع کرده بود.


امپراتور از این خودسری والنتاین رنجید و دستور بازداشت او را صادر کرد.اما والنتاین در زندان هم بیکار ننشست و به دختر کور زندان بان خود دل بست و در پایین اولین نامه عاشقانه به آن دختر ، نوشت: « از طرف والنتاین تو ... »
چنان که گفته شد ، برخی از پژوهشگران بر این باورند که چون در قرون وسطی روز ۱۴ فوریه را روز جفت یابی پرندگان می دانستند به همین دلیل بعد ها که قرار شد روزی را برای عشاق نام گذاری کنند تاریخ 14 فوریه و نام والنتاین را در هم آمیختند و آن را روز عشاق نامیدند.
ولی گروه دیگر معتقدند که جشن روز والنتاین یک رسم قدیمی است که ریشه در یک جشنواره ( فستیوال ) رمی دارد. رمی های غیر مسیحی در میانه ماه فوریه که برای آن ها آغاز بهار بود یک جشنواره به نام « لوپرکالیا » ( Lupercalia ) داشتند. در بخشی از این جشنواره دخترها نام خود را می نوشتند و درون جعبه ای می انداختند و پس از آن هر پسر یک نام را به صورت شانسی از درون جعبه بر می داشت. به این ترتیب آن دو در طول جشنواره به عنوان دوست پسر و دوست دختر با هم بودند. البته در مواردی این دوستی به ازدواج هم می انجامید. بعد ها کلیسا تصمیم گرفت که این جشنواره را به نفع خود مصادره کند و به یک جشن مسیحی و یادبود روز اعدام کشیش سنت والنتاین تبدیل کند .
روز والنتاین تا سده 17 مسیحی هنوز روزی ناشناخته بود. در سده 18 نوشتن پیام های عاشقانه و ارسال آن به صورت معمول در آمد . امروزه والنتاین در حقیقت وسیله ای برای ترویج مسیحیت در کشورهای غیر مسیحی قرار گرفته و مبلغان مسیحی از راه والنتاین می خواهند جایی برای خود در دل مردم باز کنند و بسیاری از بازرگانان کشورهای غربی هم می کوشند تا با بهره برداری از والنتاین ، انواع کارت پستال های پر زرق و برق و محصولات فانتزی خود را به جوانان کشورهای جهان بفروشند و به کسب و کار خود رونق بیشتر دهند و تیلیغات روی اینترنت و شبکه های ماهواره ای تاییدی بر همین نکته است.گواه این ادعا آمار منتشر شده از فروش انواع هدیه روز والنتاین از شکلات و گل و کارت گرفته تا دیگر اجناس است . برای نمونه طبق آمار در انگلستان در روز 14 فوریه سال 2001 تنها 22 میلیون پوند صرف خرید گل شده است و از سوی انگلیسی ها 7 میلیون شاخه گل سرخ و 12 میلیون کارت تبریک ارسال شده است.


اما در ایران ، چرا والنتاین این شانس را داشته است که طی چند سال گذشته خود را بر فرهنگ ما تحمیل کند. شاید نقش رسانه های گروهی داخلی و خارجی در این میان نادیده گرفته شود. اما حقیقت این است که اگر این رسانه ها به ویژه شبکه های ماهواره ای فارسی زبان خارج کشور و یا دوستان وبلاگ نویس، آن قدر که در مورد والنتایین سخن می گویند و می نویسند یک دهم آن هم در مورد مهرگان سخن می گفتند امروز جوانان ایرانی که تشنه جشن و شادی هستند، این چنین به آیین های بیگانه دل نمی باختند .


در چنین شرایطی اگر مسوولان کشور می گذاشتند تا جشن مهرگان آزادانه در میان همه مردم کشور به ویژه جوانان فراگیر شود ، ضمن این که یکی از سنت های زیبای ایرانی حفظ شده بود ، زمینه برای نفوذ اندیشه ها و سنت های بیگانه به کشور فراهم نمی شد و والنتاین به راحتی جای خالی جشن مهرگان را در دل جوانان ما پر نمی کرد .


مهرگان روز عشاق در فرهنگ ایرانی است . یکی از آیین هایی که در روز جشن مهرگان بیش از روزهای دیگر به آن توجه می شود ، مهرورزی و ابراز عشق به همه همنوعان و نزدیکان ، بستگان و دوستان است و افراد به آنانی که عشق می ورزند ، هدیه های گوناگون از جمله دسته ای گل بنفشه هدیه می دهند.
مهرگان ،این جشن زیبا را پاس بداریم و فراموش نکنیم که تا مهرگان داریم، به والنتاین نیاز نداریم .


و اما در پایان ذکر دو نکته را ضروری می دانم .نکته نخست این که برخی از دوستان می کوشند تا روز جشن اسفندگان را به عنوان روز والنتاین ایرانی معرفی کنند . اما نباید فراموش کرد که روز اسفندگان روز زن در فرهنگ ایرانی است و هیچ ارتباطی با والنتاین و پیوند مادی بین یک زوج جوان ندارد. هر چند که ممکن است از نظر زمانی ( به صورت اتفاقی ) نزدیکی داشته باشند.


نکته بسیار مهم دیگر تفاوت بنیادین بین مهرگان و والنتاین است . مهرگان بر بنیان مهرورزی آگاهانه و خردورزانه و پایدار بر یک پیمان مستحکم اخلاقی بین دو دلداده استوار است. اما والنتاین بیشتر مروج عشق های کوچه بازاری و سطحی است .


برای دانستن بیشتر درباره روز عشاق در فرهنگ ایرانی به آرشیو نشانی زیر بروید :


www.drshahisepanta. persianblog.com


همچنین برای خواندن دیدگاه های گوناگون جوانان ایرانی در این مورد از نشانی زیر دیدن کنید :


http://sanei.blogspot.com/2005/02/blog-post_15.html

دو


وقتي به شروع و چگونگي وقوعش فكر مي كنم، به نظرم همه چيز گيج و پيچيده مي آيد! اما ظاهرا اين گيجي چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست،چون عبارت "ضربه فرهنگي" را چنين تعريف كرده اند: "تغييراتي در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجي، سردرگمي و هيجان مي شود." اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجي و بي هويتي پي آمد آن چيزي نفهميديم! شايد افراد زيادي را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظ Americanاش تلفظ مي كنند. اما تعداد افرادي كه از واژه درود استفاده مي كنند، بسيار نادر است! همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيار راحت تر از «بدرود» در دهان ها مي چرخد. ما حتي به اين هم بسنده نكرده ايم!اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند.سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند! جشن شب يلدا كه به بهانه بلند شدن روز، براي شكرگزاري از بركات و نعمات خداوندي برگزار مي شده است را نمي شناسند، اما همراه و همزمان با بيگانگان روز شكرگزاري برپا مي كنند! همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم "سپندارمذگان" به گوششان نخورده است. چند سالي ست حوالي26 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!" اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است! جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند. سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند. ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند. مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان مي دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش هاي فرهنگي شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسي عملكرد آنان بخوبي مشهود است. بعنوان مثال در حالي كه اين روزها مردم كشورهاي مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط مي باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف مي زنند. همچنين مصرانه در پي اشاعه دادن جشن ها و سنت هاي خاص فرهنگ خود هستند. "اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند! براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامي كه در تاريخ از جايگاه شامخي برخوردارند، كساني هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتري خود، فرهنگ و اسطوره هاي باستاني خود را معرفي كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه براي معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازاني كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشي است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگي بشريت دارد. شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن ( Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم. ( منبع zendehrood.com )از تمامي مديران و طراحان وب و وبلاگ نويسان ايراني سراسر جهان خواهش مي كنم تا اين صفحه را در سايت خود ايجاد و پيوند آن را در صفحه اول سايت قرار دهند و يا در صفحه اول سايت خود به اين صفحه پيوند دهند.


با تشکر از خانم سارا از سایت cloob



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?