Sunday, December 04, 2005

 

186. ايران ِ بزرگ، يك اُديسه ي ِ سده ي ِ بيستم: بررسي ي ِ يك كارنامه ي ِ سرشار



يادداشت:
شماره ي 199 - آبان ماه ِ ماهنامه ي ِ ارزشمند ِ جهان كتاب، به اين دفتر رسيد. در اين دفتر ِ -- مانند ِ دفترهاي پيشين -- پُر و پيمان، گزارش ها و بررسي ها و نقدها و گفتارهاي سودمند و خواندني ي چندي درج شده است كه از ميان ِ همه ي آنها بررسي ي كاوه بيات با عنوان ِ درجست و جوي ِ ايران، در باره ي كتاب ايران ِ بزرگ، يك اُديسه ي ِ سده ي بيستم، خودْزندگينامه ي استاد ممتاز و نامدار ايران شناس ريچارد نِلسون فِراي بسيار سزاوار و به هنگام و چشم گيرست.
فِراي استاد ممتاز دانشگاه هاروارد كه عمري را با سخت كوشي در شناخت ِ ارزشهاي فرهنگي ي ايران سپري كرده ، همواره به ايران بزرگ يا -- بهتر بگوييم -- جهان ِ ايراني انديشيده كه امروز در بخش بندي هاي ساختگي ي سياسي به پاره هاي جداگانه اي تقسيم گرديده است. او سال هاي درازي از دوران پژوهش خود را در همه ي گوشه و كنارهاي اين جهان ِ ايراني از خود ِ ايران ِ كنوني تا افغانستان و سرزمين هاي فرازْرود (آسياي ميانه)، به ويژه تاجيكستان و ازبكستان گذرانده و افزون بر تدريس در دانشگاه ها، به تحقيق در متن جامعه ي اين سرزمينها و سويه هاي گوناگون تاريخ و فرهنگ و ادب و حتّا زندگي ي امروزين مردمان پرداخته و به پژوهش در اتاق هاي دربسته، دل خوش نكرده است.
برآيند ِ چنين كوشش ِ گسترده و پي گير و دلسوزانه اي، گفتارها و كتابهاي سرشار و ستودني ي اوست كه هيچ ايراني ي دوستدار ِ فرهنگي، از خواندن ِ آنها بي نياز نيست. برخورد فِراي با جهان ِ ايراني، بسيار شورمندانه بوده و همين ويژگي، سخن او را گرمي و صفايي بخشيده است كه خواننده ي اثرهايش، از همان آغاز، آن را به خوبي درمي يابد و در اين پويه ي دلپذير با او همدل و همگام مي شود. بي سبب نيست كه بزرگْ مردي همچون استاد ابراهيم پورداود، لقب ِ افتخارآميز ِ فِراي ِ ايران دوست را بدو بخشيده است.
استاد فِراي در كتاب اخيرش نيز سرگذشت خود را از ايران و تاريخ و فرهنگ آن جدا نشمرده و به جاي پرداختن به جنبه هاي شخصي ي زندگي اش، ايران را در كانون ِ رويكرد ِ خود جاي داده است.
چيرگي ي استادانه ي فِراي بر زبان فارسي و پيشينه هاي باستاني اش از يك سو و شاخه ها و گويش هاي مختلف زبانهاي ايراني از سوي ِ ديگر و در كنار ِ همه ي اين ها، چندين زبان زنده ي جهان، گستره ي ِ عظيمي را در راستاي ِ شناخت ِ ايران و ايرانيان در برابر گام هاي استوار و پويشگر او قرارداده است.
در چند سال گذشته، بزرگداشت هاي سزاواري از كوشش هاي بارآور استاد فِراي در تهران و نيز در دانشگاه كلمبيا در نيويورك برگذار گرديد و اكنون نيز يادكرد از او و ارج گزاري ي تازه ترين اثرش در جهان كتاب نشريافته كه درخور قدرداني از دست اندر كاران ِ اين نشريّه است.
*
گفتني است كه استاد فِراي در وصيّت نامه اي خواسته است تا كالبدش را در ايران و در شهر باستاني و فرهنگي ي اصفهان در كنار گورهاي استاد ِ ديگر ِ آمريكايي آرثر آپهام پوپ و همسرش در گردشگاه خاوري ي پل ِ خواجو به خاك بسپارند. متن ِ وصيّت نامه ي ِ استاد فراي به شرح ِ زير است:


American Iranologist Wills wants to be Buried in Isfahan, Iran
Tehran, Apr. 18, 2oo5 (
CHN) – Professor Richard Nelson Frye, a great American Iranologist, has asked in his will for his body to be transferred and buried in the land of Iran, in the historical city of Isfahan.
Frye is an emeritus Harvard professor in central Asian studies who still gives lectures promoting Iranian history and culture.
Frye graduated from Harvard in 1946, taught at several universities including Habibiya College in Kabul (1942-44), Harvard University (1948-90), Frankfurt University (1959-60), Hamburg University (1968-69), Pahlavi University of Shiraz (1970-76), and University of Tajikistan (1990-92), and was the founder of the Center for Middle Eastern Studies at Harvard.
He has written many books on Iran, some of which are “the heritage of Persia” (1962), “the golden age of Persia” (1975), and “Greater Iran, a 20th century odyssey” (2005) which is a memoir of his.
He loves Iran so much that has been entitled as “Irandoust” (the one who is a friend of Iran). The name was given to him first time by Ibrahim Pourdavoud, the great Iranian scholar (1885-1968) who conducted invaluable research on Avesta – the Zoroastrian holy book- and from then on, he himself used it in his writings.
In his most recent visit to Iran last year, Professor Frye succeeded to get the permission of officials of the historical city of Isfahan to be buried there. He wants his body to be transferred to Isfahan and be buried in a tomb in the riverside of Zayanderoud, the river that passes through the city.
“I will write of the Great Iran to the last moment of my life,” writes Frye.


نگارنده ي اين سطرها، از اين افتخار و فرصت مغتنم برخوردار بوده است كه به مدّت ده روز با استاد فِراي همنشين و همسخن باشد و
از محضر پُربركتش بهره مند گردد. درسال 1377 خورشيدي (1998 ميلادي) استاد براي شركت و سخنراني در دومين كنگره ي ايران شناسي در استراليا به فراخوان ِ بنياد فرهنگ ايران در استراليا به سيدني سفركرد و ده شبانروز را در كنار فراخواندگان ِ ايراني و جز ايراني از ايران و ديگر سرزمينها گذراند.
استاد فِراي در بيشتر ِ آن روزهاي ده گانه با پوششي بسيار ساده و پيراهن يقه باز در ميان دوستدارانش و در تالار سخنراني در دانشگاه سيدني حاضر مي شد. امّا در يكي از روزها با لباسي رسمي و پاپيون زده در تالار غذاخوري ي دانشگاه حاضرشد تا پس از خوردن ِ ناشتايي، در تالار سخنراني ها حضوريابد. هرچند هيچ يك از حاضران بر سر ِ ميز ِ صبحانه، سخني از اين پوشش ِ ديگرگونه ي استاد بر زبان نياورد (و ادب نيز جز اين، حكم نمي كرد)

استاد از شيوه ي نگاه دوستان، با زيركي دريافت كه به شگفتي در پوشش او مي نگرند. پس، پيشدستي كرد و با ظريفي ي تمام و به فارسي ي رسا و خودماني خطاب به جمع گفت:
""!هر روز شابدُل عظيمي بودم؛ امروز شمروني شده ام
و با اين سخن ِ خويش همه را به تحسين واداشت.
آن روز، نوبت ِ سخنراني ي استاد فراي بود.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?